معرفت فلسفی، سال هشتم، شماره دوم، پیاپی 30، زمستان 1389، صفحات 151-168

    زیبایى مقیّد و زیبایى آزاد از نظر کانت

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    رضا ماحوزی / استاديار گروه فلسفه دانشگاه شهيد چمران اهواز. / r.mahoozi@scu.ac.ir
    چکیده: 
    کانت قوّه حکم تأمّلى (خیال) را قوّه ذوقِ زیباشناختى معرفى کرده است. هنگامى که خیال مستقل از فاهمه و عقل، و بر مبناى اصل غایتمندى ذهنى، صورت‏هاى محض اعیان را انتزاع کند، «زیبایى آزاد» عرضه مى‏دارد، و هنگامى که این صورت‏ها را با مفهوم کمال (غایتمندى عینى درونى) عین همراه سازد، «زیبایى مقیّد» عرضه مى‏دارد. کانت این اتّصال را در زیبایى مقیّد، اتّصال خیر و زیبا دانسته است. این نکته، ابهام وسیعى را در تلقّى کانت از معناى زیبایى ایجاد کرده است؛ به گونه‏اى که برخى از مفسّران، زیبایى مقیّد را زیبایى اصیل ندانسته، بلکه آن را محصول عقل دانسته‏اند. این نوشتار درصدد است با تشریح زیبایى آزاد و زیبایى مقیّد از نظر کانت، و تأکید وى بر استقلال حکم زیباشناختى، نادرستى این تفسیر را نشان دهد.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Dependent Beauty and Free Beauty in Kant
    Abstract: 
    Kant suggests reflective judgment (imagination) as the aesthetics taste. When imagination, independent of understanding and reason, abstracts pure forms of objects on the basis of subjective purposiveness, then “free beauty” is produced. On the other hand, when it combines these forms with the concept of the perfection of an object (objective inner purposiveness), then it develops “dependent beauty”. Kant considers such a combination in dependent beauty to be a combination of good and beautiful. This point has caused a great ambiguity in Kant’s idea about beauty, so much so that some interpreters do not deem dependent beauty as a genuine beauty, but a product of reason. This article argues for the falsity of this interpretation by explaining Kant’s understanding of free and dependent beauty, and his emphasis on the independence of aesthetic judgment.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدّمه
    كانت در بخش شانزدهم نقد قوّه حكم، دو نوع زيبايى را از هم تفكيك كرده و گفته است:
    دو نوع زيبايى وجود دارد: زيبايى آزاد  ((pulchritudo vaga، يا زيبايى صرفامقيّد  (pulchritudo ad haerens). اوّلى هيچ مفهومى دالّ بر چيستى عين راپيش فرض نمى گيرد؛ دومى چنين مفهومى و كمال  عين موافق با آن را پيش فرضمى گيرد. اوّلى زيبايى (قائم به ذات ) اين يا آن شى ء خوانده مى شود؛ دومى كهمقيّد به مفهومى است (زيبايى مشروط) به اعيانى منتسب مى شود كه تحت مفهوم غايتى خاص قرار مى گيرند. 
    وى براى زيبايى آزاد مواردى چون گل ها، بسيارى از پرندگان (همچون طوطى، مرغ مگس خوار، و مرغ بهشتى)، بسيارى از صدف هاى دريايى، نقوش يونانى (ala grecque)، شاخ و برگ هاى تزيينى حاشيه ها يا كاغذهاى ديوارى، موسيقى هاى فانتزى (قطعات فاقد موضوع [= تم]) و در واقع هرگونه موسيقى بدون كلام، و براى زيبايى مقيّد مواردى چون زيبايى انسان (مرد، زن، و كودك)، زيبايى اسب، و زيبايى عمارت (كليسا، قصر، زرّادخانه، و خانه ييلاقى) را مثال زده است. 
        اين بخش از نوشته هاى كانت در باب زيبايى بسيار پيچيده و مبهم است؛ به گونه اى كه بسيارى از مفسّران، به لحاظ همراهى زيبايى مقيّد با مفهوم كمال، اين زيبايى را به عقل و اخلاق نسبت داده و بنابراين، با انكار اصالت آن، حصول اين زيبايى را نتيجه اعمال دخالت عقل دانسته اند. اين مفسّران، اساسا زيبايى را منحصر به زيبايى آزاد دانسته و بنابراين، زيبايى مقيّد را به دليل دخالت عقل در صورت بندى آن، فاقد ارزش زيباشناختى انگاشته اند.  به عقيده اين گروه از مفسّران، شيئى كه به عنوان زيبايى مقيّد داورى شده است، واجد معيارهايى از كمال عين است كه اين معيارها، نوع خاصّى از زيبايى را كه متفاوت با زيبايى آزاد است عرضه مى دارند؛ به گونه اى كه اشيايى كه واجد زيبايى مقيّدند، اساسا دنباله زيبايى آزاد نيستند.  براى مثال، كُلمن مدّعى است: «دراحكام زيبايى مقيّد، به علّت وجود مفهوم هاى «متعينِ» غايات و كمال، به قوّه ذوق نيازى نيست.»  كرافورد نيز مدّعى است: «در احكام مربوط به زيبايى مقيّد، [عبارت ]"اينزيباست"، به عنوان اظهارى از مجاورت با كمال يا ايده آل آن نوع، مورد داورى قرار مى گيرد.»  اسكروتن نيز زيبايى مقيّد را مستلزم مفهوم سازى قبلى از عين دانسته وبنابراين، زيبا خواندن چنين اعيانى را تنها از طريق كاركردهاى اخلاقى آنها ممكن شمرده است.  به عقيده وى، زيبايى مقيّد، فاقد اسكلت زيبايى آزاد است؛ بدين معنا كه هم به وجود عين (كاركرد آن)، و هم در نسبت با غايات اخلاقى به غايتى معين نظر دارد و بنابراين، زيبايى خود را از آن جهت كه نمايش دهنده و تأمين كننده اهداف اخلاقى است به دست مى آورد. گينسبورگ نيز با تأكيد بر نقش عقل در داورى هاى زيباشناختى در زيبايى مقيّد، اين معنا از زيبايى را با هنر تمثّلى  (سمبوليك)، كه در آن اثر هنرىبيان كننده خير و كمال اخلاقى است، تطبيق داده است. 
        اين تفسير از تمايز زيبايى آزاد ـ مقيّد، اگرچه رايج است، ولى صحيح نيست. به منظور نشان دادن نادرستى اين تفسير، لازم است نخست عباراتى چون كمال، غايتمندى ذهنى، و رضايت زيباشناختى را ملاحظه نماييم تا در نتيجه آن، بتوانيم تمايز حكم زيباشناختى از احكام معرفتى و اخلاقى (عقلى) را مبناى قرائت صحيح خود از ديدگاه كانت قرار دهيم.
    كمال به مثابه غايتمندى عينى درونى
    كانت مدّعى است: متخيّله در تأمّلات زيباشناختى خود، صرفا بر مبناى غايتمندى ذهنى (صورى) صورت محض اعيان را تأمّل كرده و در نتيجه، به احساس رضايت و لذّتى زيباشناختى دست مى يابد. وى با تفكيك غايتمندى ذهنى از غايتمندى عينى، و تعريف نوع اخير به مثابه «نسبت كثرات با غايتى معين»،  احكام مربوط به زيبايى محض (آزاد) را از هرگونه غايتمندى عينى ناظر به مفهوم سودمندى (استفاده) و كمالِ عينْ مستقل دانسته و بنابراين، امر زيبا را كه بر غايتمندى صرفا صورى يعنى غايتمندى بدون غايت مبتنى است از مفهوم خير كه بر غايتمندى عينى (غايتمندى با غايت) يعنى نسبت عين با غايتى معيّن مبتنى است، تفكيك كرده است.
         كانت با تقسيم غايتمندى عينى به بيرونى (يعنى سودمندى) و درونى (يعنى كمالِ عين)، و خالى بودن حكم ذوقى محض از هردوى آنها، نكته فوق را توضيح داده است. از نظر وى، در «سودمندى»، به نسبت خارجى عين با ديگر اعيان و با كل، و در «كمال»، به نسبت درونى اجزا كثير با مفهوم چيستى عين توجه مى شود كه اين (كمال) نيز به «كمال كيفى» يعنى توافق كيفى كثرات (اجزا) عين با مفهوم چيستى عين، و «كمال كمّى» يعنى توافق كمّى كثرات با مفهوم چيستى عينْ تقسيم مى گردد. قوّه حكم تأمّلى، آن گونه كه در دقيقه اوّل ذكر شده است،  در انتزاع صورت محض اعيانْ هيچ توجهى به وجود خارجى آنها و نسبتشان با ديگر اعيان ندارد. بنابراين، در چنين تأمّلى، اساسا به رابطه خارجى اعيان و سودمندى آنها توجهى نمى شود. امّا، اين صورت محض از هر دو مفهوم كمال كيفى و كمّى نيز مستقل است؛ زيرا همراهى كمال، خلوص آن را از بين مى برد:
    براى داورى درباره غايتمندى عينى، هميشه به مفهوم يك غايت (و اگر اين غايتمندىْ بايد، نه يك غايتمندى بيرونى [سودمندى]، بلكه درونى باشد) به مفهوم غايتى درونى نيازمنديم كه حاوى مبناى امكان درونى عين باشد؛ ليكن چون يك غايت به طور كلّى چيزى است كه مفهومش را نمى توان مبناى امكان خود عين شمرد، پس براى تصوّر كردن غايتمندى عينى در يك شى ء، مفهومى كه دالّ بر چيستى آن شى ء است بايستى از قبل معلوم باشد و توافق كثرات در شى ء مزبور با اين مفهوم (كه قاعده پيوند كثرات در شى ء را به دست مى دهد) كمال كيفى شى ء است. [امّا ]كمال كمّى به معناى تكميل هر شيئى در نوع خويش،... مفهوم صرفى از كمّيت (از تماميت) است. در اين حالت، چيستى شى ء از قبل معيّن دانسته شده و سؤال فقط بر سر اين است كه آيا شى ء همه لوازم ضرورى را داراست يا نه؟ [امّا عنصر ]صورى در تصوّر شى ء، يعنى توافق كثرات با يك وحدت (بدون اينكه معيّن باشد اين [وحدت ]چه بايد باشد)، هيچ گونه غايتمندى عينى اى را نمى شناسد؛ زيرا چون از اين وحدت به مثابه غايت (آنچه كه شى ء بايد باشد) قطع نظر شده است، چيزى جز غايتمندى ذهنى تصوّرات در ذهن شهودكننده باقى نمى ماند و اين،... حاكى از هيچ كمالى از عين نيست، زيرا عين در اينجا به وسيله مفهوم غايتى انديشيده نشده است. 
    بدين ترتيب، كانت از غايتمندى عينى درونى يا همان كمال، چيستى شى ء (آنچه شى ء بايد باشد) را در نظر دارد كه اجزاى كثير يك شى ء در نسبت با آن چيستى، وحدت يافته و انديشيده مى شوند. به عقيده وى، در احكام مربوط به زيبايى آزاد، برخلاف زيبايى مقيّد، از اين مفهوم صرف نظر مى شود؛ زيرا حكم زيباشناختى بر مبناى غايتمندى بدون غايت شكل مى گيرد و همراه كردن مفهومى از كمال، «آزادى قوّه متخيّله را كه با نظاره شكل به بازى درمى آيد، فقط محدود خواهد كرد.» 
    غايتمندى بدون غايت به مثابه اصل راهنماى حكم ذوقى
    قوّه حكم (خيال)، بر مبناى اصل غايتمندى، صورت محض (غايى) اعيان را به نحو ذهنى (سوبژكتيو) مورد تأمّل قرار داده  و با انتزاع اين صورت ها، به احساس لذّتى دست مى يابد كه كانت آن را احساس لذّت زيباشناختى خوانده است. كانت قوّه حكم را قوّه احساس زيباشناختى و داورى درباره اين احساس دانسته است.  وى در نقد عقل محض، اين قوّه را «قوّه قرار دادن تحت قواعد»  تعريف كرده است؛ زيرا به طور كلّى،عملكرد اين قوّه، قرار دادن كثرات و جزئى ها تحت قواعد كلّى (مفهوم هاى كلّى) است. حال اگر كلّى ها داده شده باشند، قوّه حكم بايد صرفا زمينه قرار دادن جزئى ها تحت آنها را فراهم سازد. اين عملكرد واسطه گرى، در فصل مربوط به شاكله ها توضيح داده شده است.  امّا اگر كلّى ها را نداشته باشيم، قوّه حكم بايد نخست با تأمّل بر جزئى ها، كلّى هاى آنها را بيابد و سپس جزئى ها را تحت آنها قرار داده و وحدت بخشد. كانت اين عملكرد را در نقد قوّه حكم تبيين كرده است. بنا به اين عملكرد دوگانه، قوّه حكم در همراهى و هارمونى متعيّن با فاهمه در راستاى حصول معرفتْ «حكم تعينى»، و در همراهى و هارمونى آزاد با فاهمه و ديگر قواى ذهن به منظور حصول احساس لذّت زيباشناختى (ذوق) «حكم تأمّلى» ناميده مى شود. 
        كانت در چهار دقيقه، ضوابط و شرط هاى حصول احساس زيباشناختى و حكم ذوقى را تشريح كرده است.  وى در دقيقه سوم، كه به غايتمندى صورت هاى محضِ زيباشناختى (غايتمندى بدون غايت) اختصاص يافته، مبناى حكم ذوقى را صورت ذهنى غايت مندِ اعيان معرّفى كرده است. مراد كانت از غايت، بنا به تعريف علّت غايى، تصويرى از كمال و فعليت عين است كه به لحاظ مفهوم و تصوّر، علّتِ متعلّق خويش است. بنابراين، «غايتْ متعلّق يك مفهوم است، تا جايى كه مفهوم به مثابه علّت آن (مبناى واقعى امكان آن) لحاظ شود. [از اين رو، ]علّيت يك مفهوم در قبال متعلّقش همان غايتمندى (صورت غايى) آن است. پس جايى كه نه صرفا شناخت يك متعلّق، بلكه خود متعلّق (صورت و وجود آن) به مثابه معلولى انديشيده شود كه فقط به كمك مفهومش ممكن است، غايتى را تعقّل كرده ايم.»  به عبارت ديگر، غايتْ تصوّر فعليت عين است. اين تصوّر هرچند به لحاظ زمانى متأخّر بر وجود عين است، به لحاظ مفهوم، مقدّم بر وجود عين و بنابراين علّت آن مى باشد. در تأمّل زيباشناختى، قوّه حكم كثراتِ عين را در نسبت با صورتى از وحدت مورد تأمّل قرار مى دهد؛ بى آنكه اين وحدت و اين صورت، از قبل، معلوم و معين باشد. 
        تأمّل اين صورت هاى از پيش نامعيّن بر مبناى غايتمندى بدون غايت، كه مستلزم تعليق وجود عين (سودمندى و مفاهيم متعيّن ناظر به چيستى و كمال) و كنار گذاشتن علايق و انگيزه هاى شخصى است، به احساس رضايتى منجر مى شود كه براى همگان معتبر است:
    اين نسبت در تعيين يك عين به عنوان زيبا با احساس لذّتى پيوسته است كه حكم ذوقى آن را براى همگان معتبر مى داند. از اين رو، مطبوعيتِ همراه با تصوّر نيز مثل تصوّر كمالِ عين و مفهوم خير، نمى تواند حاوى مبناى ايجابى [حكم ذوقى] باشد. بنابراين، هيچ چيز ديگرى جز غايتمندى ذهنى در تصوّر يك عين بدون هيچ غايتى (خواه عينى، خواه ذهنى) و نتيجتا صورت صرف غايتمندى در تصوّر كه توسط آن عينى به ما داده مى شود ـ تا جايى كه از آن آگاهيم ـ نمى تواند رضايتى را كه ما، بدون مفهوم، داراى انتقال پذيرى كلّى مى دانيم، و در نتيجه مبناى ايجابىِ حكم ذوقى را متقوّم كند.» 
        كانت حكم ذوقى محض را يك سره از مفهوم كمال (غايتمندى عينى درونى) مستقل مى داند. بنا به اين نكته، حكم ذوقى نه يك حكم غايت شناختى عينى، بلكه يك حكم زيباشناختى است؛ يعنى حكمى «متّكى بر مبانى ذهنى است و مبناى ايجابى آن نمى تواند يك مفهوم و در نتيجه مفهوم غايتى معيّن باشد. بنابراين، از طريق زيبايى (به مثابه يك غايتمندى صورى ذهنى)، به هيچ طريقى، كمالى از عين (به مثابه غايتمندى اى كه حسب الادّعا صورى و مع هذا عينى است) انديشيده نمى شود.»  با توجه به ملاحظات فوق، كانت بر مبناى دقيقه سوم زيبايى را چنين تعريف كرده است: «زيبايى، صورت غايتمندى يك عين است؛ تا جايى كه اين صورت بدون تصوّر غايتى، در عين يافت شود.»  اين تعريف ناظر به زيبايى آزاد و محض است.
    زيبايى آزاد و مقيّد
    كانت حكم ذوقى را هنگامى محض مى داند كه بركنار از هر مفهومى كه ناظر به سودمندى (غايتمندى عينى بيرونى) و كمال (غايتمندى عينى بيرونى) عين (امر زيبا) است، داورى شود. وى در اينجا بيشتر به مفهوم كمال نظر دارد؛ زيرا در برخى موارد مى توان مفهومى از كمال عين، يعنى نسبت درونى اجزاى كثير با مفهوم چيستى عين را به صورتِ محض تأمّل شده ضميمه كرد. وى اين همراهى را زيبايى مقيّد ناميده و آن را از مورد نخست، يعنى زيبايى آزاد، تفكيك كرده است.  بنا به اين نكته، آنچه در گام نخست بديهى به نظر مى رسد آن است كه كانت در زيبايى مقيّد، به غايات عينى بيرونى نظر ندارد. براى مثال، زيبايى كليسا ـ به عنوان موردى از زيبايى مقيّد ـ نه در نسبت با سودمندى و كاركرد آن در برگزارى مراسم آيينى و عملكرد دينى و اخلاقى آن (غايتمندى عينى بيرونى)، بلكه به لحاظ نسبت اجزا با كلّ آن (چيستى كليسا) مورد داورى قرار مى گيرد. از اين رو، برخلاف تصوّر برخى از مفسّران،  در اين نوع زيبايى،اعيان زيبا بدان لحاظ كه منظورى خاص را بيرون از خود حمايت كرده و نمايش مى دهند و يا نمى دهند، مورد داورى زيباشناختى قرار نمى گيرند.
         كانت تأمّل زيباشناختى را از تفكر معرفتى فاهمه و انديشه اخلاقى عقل تفكيك كرده است. اين تفكيك و استقلال قواى ذهن، گوياى استقلال حكم ذوقى از قواى معرفتى و رفتارى فاهمه و عقل است. از اين رو، حتى در زيبايى مقيّد نيز متخيّله تحت هيچ مفهوم متعيّنى از فاهمه و عقل به مثابه غايتمندى عينى بيرونى قرار ندارد؛ زيرا: اولاً امر زيبا محصول بازى آزاد متخيّله است و از آن جهت زيبا خوانده مى شود كه متخيّله در فعاليت ذهنى خود، تحت هيچ گونه اصل و مفهوم متعيّنى از فاهمه يا عقل عمل نمى كند و بنابراين مفهوم ها و اصول اين دو را غايت خود قرار نمى دهد.  به عبارت ديگر، در زيبايى مقيّد، اگر انضمام ايده هاى عقل (اخلاق) به صورت هاى زيباى اعيانْ تأمين كننده زيبايى آنها باشد، آن گاه منشأ حقيقى امر زيبا و احساس لذّت برخاسته از آن ـ نه قوّه تصويرگر خيال ـ بلكه قوّه عقل خواهد بود؛ زيرا بنا به اين تلقّى، عقل تصويرهاى زيباى طبيعى و آثار هنرى را عرضه كرده و آنها را همچون وسيله اى براى نمايش و عرضه ايده هاى اخلاقى در اختيار مى گيرد و بدين ترتيب، ايده هاى نمايش ناپذيرِ خود را در امر زيبا نمايش پذير مى سازد. اين رويكرد علاوه بر اينكه استقلال قوّه ذوق را از بين مى برد و آن را تابع قوّه عقل و اصل پيشينى آن مى كند، با كنار گذاشتن اصل غايتمندى بدون غايت به عنوان اصل ويژه قوّه ذوق، و بازى آزاد خيال، تصاوير زيباى تأمّل شده را از عنوان «زيبا» محروم مى سازد. با توجه به اين نكته، انضمام كمال به اعيان زيبا در زيبايى مقيّد، صرفا ناظر به غايتمندى عينى درونى يا همان چيستى عين است و نه سودمندى آن عين. علاوه بر اين، انضمام مذكور همواره پس از تأمّل و انتزاع صورت هاى محض اعيان توسط قوّه خيال (حكم تأمّلى) صورت مى گيرد. بنابراين، هرچند اعيان مذكور مفهومى از غايتمندى عينى را نيز به همراه دارند، ولى زيبا خواندن آنها صرفا متوجه صورت محض آنهاست و در نتيجه، متعلّق حقيقى احكام مربوط به اين نوع زيبا نيز همچون زيبايى آزاد، صورت محضِ آنهاست كه طى دقايق چهارگانه تأمّل حاصل مى آيد.
         ثانيا قوّه حكم تأمّلى زيباشناختى بنا به دقيقه اوّل، بدون علاقه اى به «وجود» عين (كه ناظر به سودمندى، كاركرد و مطلوب بودن آن است)، صرفا به صورت محض آن عين توجه دارد. بنا به اين ويژگى، امر زيبا متفاوت با امر مطبوع (كه ناظر به انگيزه ها و علايق شخصى است) و امر خير (كه ناظر به غايات عقل عملى يا همان اخلاق است) مى باشد كه همواره به وجود شى ء توجه دارند. از آنجا كه «مطبوع چيزى است كه در دريافت حسّى خوشايند حواس باشد»،  عينى كه آن را مطبوع مى خوانند، توسط دريافت حسّى ادراك، و با نظر به وجود آن، به مثابه لذّت بخشْ داورى مى شود:
    داورى من درباره يك عين ـ كه توسط آن، عين را مطبوع وصف مى كنم ـ نشانه علاقه اى به آن است؛ زيرا عين مزبور از طريق دريافت حسّى، ميل به اعيانى از اين قبيل را تحريك مى كند. در نتيجه، رضايت نه مستلزم داورى صرف درباره آن، بلكه [مستلزم] نسبت وجود آن با حال من است تا جايى كه توسط اين عين متأثّر شده باشد. 
    خير نيز به عنوان «چيزى كه به وسيله عقل از طريق مفهوم صرف، خوشايند باشد»،  همواره وجود عين را در نسبت با مفهوم غايتى معيّن در نظر مى گيرد. براى اينكه چيزى را خير بدانيم، بايد به وسيله عقل آن را در نسبت با غايات لحاظ كنيم و بنابراين، خير بودن يا نبودن آن را به منزله رضايت داشتن يا نداشتن از آن لحاظ نماييم. 
        حكم ذوقى، برخلاف احكام منطقى (معرفتى و عقلى)، كلّيت خود را نه از طريق مفهومى معيّن، بلكه به مدد بازى آزاد خيال و فاهمه به دست مى آورد؛ زيرا ذهنى (سوبژكتيو) بودن حكم ذوقى اقتضا مى كند چيزى جز «حالت ذهنى» كه محصولِ نسبت قواى مصوّره است، مبناى چنين حكمى نباشد.  خيال در حكم تأمّلى، متفاوت باحكم تعيّنى، در هارمونى آزاد با فاهمه و يا ديگر قواى ذهن (و بدون اينكه از قاعده و اصل متعيّنى پيروى كند و حتى نظرى به شناخت عين داشته باشد)، درصدد است تا صورتِ محض اعيان را تأمّل كند. كانت با توجه به اين دقيقه، قوّه ذوق و امر زيبا را چنين تعريف كرده است: «ذوق، قوّه داورى درباره يك عين يا يك شيوه تصوّر آن از طريق رعايت يا عدم رعايت، بدون هر علاقه اى است. متعلّق چنين رضايتى زيبا ناميده مى شود.»  اين تعريف از زيبا ناظر به زيبايى آزاد است، امّا در زيبايى مقيّد نيز به وجود عين توجه نمى شود؛ زيرا كانت از وجود عين، بنا به دقيقه اول، سودمندى و كاربرد عين را در نظر دارد. بر اين مبنا، نمى توان حكم ذوقى را حتى در زيبايى مقيّد نيز مبتنى بر مفهومى از مفاهيم و غايات عقل (اخلاق) دانست؛ زيرا مفاهيم عقل، نوعى توجه به وجود عين را در داورى زيباشناختى وارد مى كنند كه مانع از رضايت عارى از علاقه در تأمّل زيباشناختى مى شود.
         ثالثا كانت خود نيز با اشاره به همكارى حكم ذوقى و مفهوم كمال، بر استقلال اين دو از هم تأكيد كرده است:
    در حقيقت، كمال هيچ بهره اى از زيبايى، و زيبايى هيچ بهره اى از كمال نمى برد؛ امّا وقتى تصوّرى را كه به وسيله آن عينى به ما داده مى شود با عين (از حيث آنچه كه بايد باشد) توسط مفهومى مقايسه مى كنيم، نمى توانيم از همراه كردن آن با دريافت حسّى در ذهن خوددارى كنيم و بنابراين، وقتى اين دو حالت ذهن با يكديگر هماهنگ اند، جمع نيروى قوّه مصوّره ما افزايش مى يابد. 
    بنا به اين تقرير، احكام مربوط به زيبايى مقيّد، احكامى صادره از فاهمه و يا عقل نيستند و اگرچه در نسبت با كمال عين داورى مى شوند و بنابراين زيبايى آزاد نيستند، ولى همچنان به مثابه امر زيبا داورى مى شوند. انضمام مفهوم كمال به عين زيبا، هرچند خلوص حكم زيباشناختى را از بين مى برد، ولى ارزش زيباشناختى آن را تخريب نمى كند؛ زيرا همواره عنصر و عضوى از زيبايى آزاد در زيبايى مقيّد وجود دارد. 
        كانت كمالِ عين به مثابه «مفهوم غايتى كه معيّن مى كند شى ء چه بايد باشد» را در معناى غايتمندى عينى درونى، «خير» براى آن عين دانسته و انضمام اين مفهوم به صورت هاى محض تأمّل شده را اتّحاد زيبا و خير، و به عبارت ديگر، پيوند دو رضايت زيباشناختى و رضايت عقلى شمرده است كه در نتيجه آن، زيبايى در خدمت عقل (اخلاق) قرار گرفته و با تقويت احساس اخلاقى در عمل به تكاليف عقل،  خود نيز ثبوت مى يابد:
    ذوق به واسطه اين پيوند رضايت زيباشناختى با رضايت عقلى، از اين امتياز برخوردار مى شود كه ثبوت مى يابد و اگرچه كلّى نيست، امّا بالنسبه به بعضى اعيان (كه به نحو غايت مند متعين شده اند) مى توان قواعدى برايش مقرّر كرد؛ امّا اين قواعد، قواعد ذوق نيستند، بلكه صرفا قواعدى براى اتّحاد ذوق با عقل يعنى زيبا با خير هستند كه اوّلى را به مثابه ابزار قصد و غايتِ دومى در اختيار مى گذارد تا اين حالت ذهن را كه خودش را حفظ مى كند و از اعتبار كلّى ذهنى برخوردار است تابع شيوه انديشه اى سازد كه فقط به يارى اراده پرمشقّت مى تواند حفظ شود، امّا از اعتبار كلّى عينى بهره مند است. 
    اين اتّصال و همراهى، همان گونه كه اشاره شد، نافى استقلال اين دو از هم نيست. اگرچه مواردى كه به عنوان زيبايى آزاد و مقيّد ذكر شده اند مثال هايى از اعيان زيبا شمرده مى شوند، ولى همان گونه كه كانت اشاره كرده است، اين تفكيك بيش از آنكه تفكيكى ميان اعيان باشد، تفكيكى برخاسته از نوع آگاهى و احساس ما درباره اعيانِ متعلّق داورى است:
    پس، حكم ذوقى با غايت درونى معيّن فقط وقتى مى تواند محض باشد كه يا شخص حكم كننده هيچ مفهومى از اين غايت نداشته باشد يا در حكم خود از آن قطع نظر كند. اين شخص اگرچه با داورى درباره عين به مثابه زيبايى آزادْ حكم ذوقى صحيحى وضع مى كند، با اين حال توسط شخص ديگرى كه زيبايى در عين را فقط به مثابه خصلتى مقيّد تلقّى مى كند (يعنى به غايات عين نظر دارد) به داشتن ذوق كاذب متّهم مى شود؛ گرچه هر دو به شيوه خود صحيح حكم مى كنند: يكى موافق با چيزى كه به حواسش عرضه مى شود؛ ديگرى موافق با چيزى كه در انديشه دارد. به كمك اين تمايز، مى توانيم بسيارى مناقشات بر سر زيبايى را ميان داوران ذوق فرونشانيم؛ بدين طريق كه نشان دهيم يكى زيبايى آزاد و ديگرى زيبايى مقيّد را منظور دارد ـ اوّلى يك حكم ذوقى محض، و دومى [يك حكم ذوقى] كاربردى را وضع مى كند. 
    به گفته كانت، گياه شناس به نسبت و رابطه اندام هاى گل با هم و با كل (چيستى گل) آگاه است، ولى در حكم خود اين مفهوم (كمال) را دخالت نمى دهد و همچون ديگر انسان هاى معمولى، صرفا صورت محض گل را مدّنظر قرار داده و از آن لذّت مى برد:
    گل ها زيبايى هاى طبيعى آزاد هستند. به زحمت، كس ديگرى جز گياه شناس مى داند يك گل چگونه چيزى بايد باشد و حتى او هم اگرچه گل را اندام بارورى گياه مى شناسد، [امّا ]اگر درباره گل توسط ذوق داورى كند، به اين غايت طبيعى هيچ توجهى نمى كند. پس، در شالوده اين حكم، هيچ نوع كمال و هيچ غايتمندى درونى ـ كه تجميع كثرات به آن نسبت داده شود ـ وجود ندارد. 
    اين ادّعا بدين معناست كه اگرچه گل به عنوان زيباى آزاد معرفى شده است، ولى مى توان آن را به مثابه زيباى مقيّد نيز لحاظ كرد؛ زيرا آنچه در اينجا مهم است حكم است.  بنابه اين نكته، كِروَن مدّعى است: چيزى به نام اعيانِ زيباى آزاد و مقيّد به نحو فى نفسه وجود ندارد، بدين معنا كه يك عين واحد مى تواند هم به عنوان زيبايى آزاد و هم به عنوان زيبايى مقيّد داورى شود.  به عقيده وى، اگرچه كانت «گل» را به عنوان زيباىآزاد و «اسب» را به عنوان زيباى مقيّد مثال زده است (آن هم بدين دليل كه در اوّلى، فاعل متأمّل يا همان سوژه ـ آگاهانه ـ هيچ مفهومى را به احساس صرف خود ضميمه نمى كند و در مورد دوم، وى به كمال و عملكرد آن در باركشى و سواركارى توجه دارد و آن را با احساس زيباشناختى خود همراه كرده است)، ولى هر چيزى مى تواند بر مبناى آگاهى فاعل متأمّل و متن، به مثابه زيبايى آزاد و يا مقيّد داورى شود. براى مثال، ممكن است «گل» در محفل ادبى با مضامينى از خير، تعالى و غيره همراه، و همچون سمبلى از اخلاق نگريسته شود و بنابراين، به مثابه زيبايى مقيّد داورى گردد. از سوى ديگر، اكثر مردم و مفسّران كانت، اسب را زيبايى آزاد دانسته و به كاركرد آن توجهى ندارند.  اگرچه كِروندر كلّيت اين ادّعا تفسيرى درست از تلقّى كانت ارائه داده، ولى دو نكته در اينجا حائز اهميت است: اوّل اينكه وى در دو مورد فوق، داورى در باب گل و اسب را به استفاده و عملكرد آنها يعنى غايتمندى عينى بيرونى نسبت داده است؛ حال آنكه همان گونه كه اشاره شد، در زيبايى مقيّد، اساسا به اين غايتمندى توجه نمى شود. دوم اينكه، اگرچه داورى ذهن تعيين كننده نوع زيبايى اعيان است، ولى معمولاً ذهن مايل است اعيان را بر مبناى طرحشان مورد داورى قرار دهد؛ زيرا متخيّله در مواجهه اوّليه با عين در تأمّل زيباشناختى، نخست با طرح (صورت محض) عين مواجه مى شود.  بنابراين، توجه ذهن به كمال ضميمه شده به عين زيبا در زيبايى مقيّد، همواره پس از توجه به عنصر صرفا صورى (طرح) موجود در عين انجام مى گيرد. در نتيجه، ابتناى تفكيك زيبايى آزاد ـ مقيّد به حكم، ابتنايى كاملاً خنثى و بى طرفانه نيست؛ بلكه ذهن همواره مايل است نخست اعيان را بر مبناى صورت محضشان داورى كند و سپس، در صورت نياز، آنها را بر مبناى مفهوم كمال مورد تأمّل قرار دهد.
         آنچه در اين ميان حائز اهميت است، نقش فاعل تأمّلگر است كه كانت بر آن تأكيد بسيار دارد. به عقيده وى، زيبايى نه خصلتى ذاتى در اعيان، بلكه احساس رضايت و لذّتى در ذهن است كه فاعل تأمّلگر اين احساس را در قالب حكم و به صورت «اين زيباست» بيان مى دارد؛ اگرچه متخيّله، در تأمّل آزاد بر اعيان و انتزاع صورت هاى محض (غايى) آنها، از زيبايى آنها چنان سخن مى گويد كه گويى اين زيبايى از خود اعيان است، و بنابراين، ضرورتا موافقت ديگران را در تأييد داورى خود طلب مى كند.  بر مبناى اين نقش محورى، فاعل متأمّل نوع زيبايى اعيان به مثابه زيباى آزاد يا مقيّد را معيّن مى دارد؛ بدين نحو كه اگر صرفا به احساس لذّت ذهنى خود ـ كه محصول بازى و تأمّل آزاد متخيّله است ـ بسنده كند، زيبايى آزاد، و اگر اين احساس را با مفهوم فعليت و كمال عين همراه سازد، زيبايى مقيّد عرضه مى دارد. آنچه در اينجا بنيادى است، احساس لذّت زيباشناختى است كه در صورت نبود آن، اساسا چيزى به نام زيبايى قابل طرح نيست. اين نكته اى است كه برخى از مفسّران كانت آن را در تفسير زيبايى مقيّد مدّنظر قرار نداده اند؛ زيرا در زيبايى مقيّد نيز همواره عضوى و اسكلتى از زيبايى آزاد ـ كه همان بازى آزاد متخيّله و احساس لذّت ذهنى است ـ وجود دارد.
    نتيجه گيرى
    1. كانت با تفكيك فعاليت تأمّلى از تعيّنى، و اختصاص اصل غايتمندى به عنوان اصل ويژه آن، اين قوّه (قوّه حكم تأمّلى) را در تأمّلات زيباشناختى، از قواى فاهمه و عقل مستقل دانسته است.
    2. قوّه حكم تأمّلى، با تأمّل بر اعيان و انتزاع صورتِ محض آنها، حكمى زيباشناختى عرضه مى دارد كه متعلّق آن، در صورت استقلال از امور مطبوع و خير، زيبايى آزاد خوانده مى شود. اين تلقّى از آن رو كه هنر را مستقل از هر غايت ديگرى لحاظ مى كند، به تلقّى «هنر براى هنر» بسيار نزديك است.
    3. كانت همراهى صورت هاى محض تأمّل شده با مفهوم فعليت و كمال عين را زيبايى مقيّد خوانده و اين همراهى را هم به نفع زيبايى و هم به نفع خير (اخلاق) دانسته است. اين تلقّى در به كارگيرى هنر در خدمت عقل، به تلقّى «هنر متعهّد» بسيار نزديك است.
    4. برخلاف نظر برخى از مفسّران، كانت در زيبايى مقيّد نيز كاملاً به اصول خود در باب استقلال قوّه ذوق و حصول تصاوير محض و غايى ـ آن گونه كه در زيبايى آزاد مدّنظر است ـ پايبند بوده و از آنها تخطى نكرده است. بنابراين، مى توان گفت: تفسير رايج مفسّران كانت از زيبايى مقيّد نادرست بوده و اين نوع زيبايى نيز همچون زيبايى آزاد واجد ارزش زيباشناختى است.

    References: 
    • ـ اسكروتن، راجر، كانت، ترجمه على پايا، تهران، طرح نو، 1383.
    • ـ كانت، ايمانوئل، بنياد مابعدالطبيعه اخلاق، ترجمه حميد عنايت و على قيصرى، تهران، خوارزمى، 1369.
    • ـ كانت، ايمانوئل، نقد قوّه حكم، ترجمه عبدالكريم رشيديان، چ دوم، تهران، نى، 1381.
    • ـ ماحوزى، رضا، «زيبايى طبيعى و اخلاق در انديشه كانت»، پژوهش هاى فلسفى، در دست بررسى.
    • ـ ماحوزى، رضا، «زيبايى و استقراء در فلسفه نقّادى كانت»، نامه حكمت، سال ششم، ش 1، بهار و تابستان 1387، 53ـ68.
    • - Allison, H. E., Kant's Theory of Taste, Cambridge University Press, First Published, 2001.
    • - Coleman, Fransis, The Harmony of Reason: A Study in Kant's Aesthetics, Pittsburg, University of Pitssburg Press, 1974.
    • - Crawford, Donald, Kant's Aesthetic Theory, Wisconsin, University of Wisconsin Press, 1974.
    • - Elliott, "The Unity of Kant's Critique of Aesthetic Judgment" Immanuel Kant Critical Assessment, v. 4, 1996, p. 293-308.
    • - Ginsborg, H., Kant's Aesthetics and Teleology, Stanford Encyclopedia of Philosophy, 2005.
    • - Kant, I, Critique of Pure Reason, Trans by Norman Kemp Smith, Pressdin Macmillan, 1965.
    • - Kirwan, james, The aesthetic in Kant, London & NewYork University Press, 2004.
    • - Scarre, Geoffrey, "Kant on Free and Dependent Beauty", Immanuel Kant, Critical Assessment, v. 4, 1996, 320-333.
    • - Schaper, E, "Taste, Sublimity, and Genius: The Aesthetics of Nature and Art", in The Cambridge Companion to Kant, Cambridge University Press, 1996.
    • - Zimmerman, E., "Kant: The Aesthetic Judgment", Immanuel Kant Critical Assessment, v. 4, 1996, 158-174.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ماحوزی، رضا.(1389) زیبایى مقیّد و زیبایى آزاد از نظر کانت. فصلنامه معرفت فلسفی، 8(2)، 151-168

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رضا ماحوزی."زیبایى مقیّد و زیبایى آزاد از نظر کانت". فصلنامه معرفت فلسفی، 8، 2، 1389، 151-168

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ماحوزی، رضا.(1389) 'زیبایى مقیّد و زیبایى آزاد از نظر کانت'، فصلنامه معرفت فلسفی، 8(2), pp. 151-168

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    ماحوزی، رضا. زیبایى مقیّد و زیبایى آزاد از نظر کانت. معرفت فلسفی، 8, 1389؛ 8(2): 151-168