سخن نخست
Article data in English (انگلیسی)
سخن نخست
الحمدُلله المعروف من غیر رُؤیةٍ، و الخالق من غیر رَویةٍ، الذى لمیَزل قایما دائما إذْ لاسَماءٌ ذاتُ أَبراجٍ، و لاحُجُبٌ ذاتُ أرتاجٍ، و لالَیلٌ ذاجٍ و لابَحرٌ ساجٍ، و لاجَبَلٌ ذو فَجاجٍ، و لافَجٌّ ذو اعوجاجٍ، و لاأرضٌ ذات مهارٍ و لاخلقٌ ذواعتمادٍ ذلک مبتدع الخلق و وارثُهُ و إله الخلق و رازقه.
سپاس خداى را که شناخته است، بى آنکه دیده شود؛ و آفریننده است، بى آنکه اندیشهاى به کار بَرَد. بوده و کار جهان را اداره مىنمود، هنگامى که نه از آسمان نشانى بود، و نه از ستارگان، نه از فلک توى بر توى، که در شدن در آن نتوان. نه شبى تیره فام، نه دریایى آرام، نه کوهى با راههاى گشاده، و نه درّهاى پیچ و خم در آن افتاده؛ نه زمینى گسترنده، و نه آفریدهاى بر روى آن رونده. او پدید آرنده آفریدگان، و وارث همگان است. خداى آنان، و روزى دهنده ایشان است.1
ششمین شماره معرفت فلسفى را با این امید به خوانندگان فرهیخته تقدیم مىداریم که پنچ شماره گذشته توانسته باشد گامهایى به سوى معرفى هر چه بهتر و بیشتر مباحث، مسائل و موضوعات فلسفى، به ویژه فلسفه اسلامى، و در انداختن پرسشهایى نوین و یافتن پاسخهایى مناسب برداشته باشد.
در این شماره نیز میزگرد فلسفهشناسى به چند پرسش مهم درباره فلسفه اسلامى پرداخته است. استاد مصباح در پاسخ به این پرسش که نقاط قوّت و کاستىهاى احتمالى فلسفه اسلامى کداماند؟ پس از بیان این نکته که فلسفه اسلامى حاصل تلاش فیلسوفانى است که با بهرهگیرى از چند مکتب فلسفى قدیم و با الهام از تعالیم و معارف قرآن و سنت آن را پىریزى نمودهاند؛ نقّادى و تنقیح مکاتب فلسفى پیشین و بهرهگیرى از معارف اسلامى براى مطرح ساختن مسائل جدید و حل آنها را از نقاط قوّت فلسفه اسلامى، و افراط و تفریطها و تعصبات برخى فیلسوفان و نیز برخى مخالفان فلسفه، ابهام برخى اصطلاحات فلسفى و توجیههاى ناصواب برخى آراى فلسفى را از جمله موانع رشد فلسفه اسلامى برشمردهاند. استاد فیاضى در پاسخ به پرسش مذکور یکى از نقاط قوت فلسفه اسلامى را داشتن نظامى واحد و هماهنگ، منسجم و هدفمند و نقطه قوت دیگر را ابتناى فلسفه اسلامى بر مبانى یقینى مىدانند. به نظر ایشان نبود آزاداندیشى و پیروى بىدلیل برخى اندیشمندان از آراى فلسفى بزرگان فلسفه و نیز سطحىنگرى برخى دیگر از کاستىهاى موجود است. دکتر اعوانى مسائل علم الهیات در فلسفه اسلامى و مساوق بودن فلسفه و حکمت در جهان اسلام، عمق نظرى و گستردگى مباحث و توفیق در نزدیک کردن مسائل ذوقى و استدلالى را از نقاط قوت فلسفه اسلامى برشمردهاند. به عقیده ایشان، دورى مباحث فلسفه از قلمرو عمل و اجتماع، ضعفهاى مربوط به تألف و معرفى فیلسوفان و فلسفه اسلامى از کاستىهاى این فلسفه است. در این میزگرد، مطرح ساختن مباحث به گونه تطبیقى، پاسخ به شبهات و گفتوگوى عالمانه از جمله راههاى رشد و تعالى فلسفه و شناخت پیش نیازهاى فلسفه و ضرورت تحلیل و نقد، و ناکافى بودن تخصص صرف از جمله عوامل لازم براى نظریهپردازى فلسفى دانسته شدهاند.
در مقاله هویتشناسى یقین نویسنده محترم ابتدا با اشاره به کاربردهاى لغوى یقین، کاربردهاى اصطلاحى آنرا در نزد منطقدانان، فیلسوفان و متکلمان اسلامى بیان نموده و عناصر مشترک در تعاریف آنان از یقین را چنین برمىشمارد: 1. باور به مفاد گزاره 2. جزم 3. صدق 4.زوال ناپذیرى. سپس با بیان تعاریف برخى از عرفا از یقین به مقایسه کاربردهاى یقین و وجوه اشتراک و تمایز این کاربردها مىپردازد.
معرفى استنتاج معطوف به بهترین تبیین و بیان مؤلفهها و مشکلات پیشروى این نوع استنتاج؛ یعنى مشکل توصیف، تبیین و توجیه و اثبات جهان خارج و توجیه گزارههاى مربوط به آن، محورهاى اصلى مطالب مقاله «استنتاج معطوف به بهترین تبیین»اند. نویسنده محترم با تبیین استنتاج فرضیهاى و مقایسه آن با استنتاج قیاسى تلاش مىکند سه مشکل استنتاج معطوف به بهترین تبیین را جداگانه بررسى کرده و نقدهاى منتقدان را بیان و رّد نماید. بررسى نسبت میان استنتاج مذکور با انسجامگرایى و نسبیتگرایى از دیگر مباحث مطرح شده در این مقاله است.
در مقاله مرورى بر تعریف و جایگاه زیرساختهاى معرفت بشرى: محسوسات و وجدانیات نویسنده محترم ضمن بیان تعریف مشهور از محسوسات و نیز تعریف محقق طوسى از آن و بررسى مشکلات این تعاریف، جایگاه وجدانیات در مقایسه با محسوسات را بررسى کرده است. به نظر ایشان، گزارههاى وجدانى یا وجدانیات صرفا گزارههایىاند که از علوم حضورى حکایت مىکنند. امّا محسوسات گزارههایى هستند که عقل از راه حواس ظاهرى یا باطنى بر مفاد آنها صحه مىگذارد. از اینرو، وجدانیات گزارههایى واقعا بدیهى و فراتر از محسوساتاند.
در مقاله تبیین و بررسى برهان گودل نویسنده محترم ابتدا نکاتى توضیحى در باب تعریف رایج معرفت، مسئله توجیه و نظریه مبناگروى ارائه کرده است. در ادامه، ضمن بیان وجه مشترک تقریرهاى مبناگروى، برهان گودل را در دوازده مرحله تبیین نموده و در پایان، در دفاع از مبناگروى و ردّ برهان گودل چهار پاسخ را مطرح نموده است. به نظر ایشان، سه پاسخ نخست نااستوارند و تنها پاسخ چهارم یعنى؛ اشاره به خلط میان «احکام حساب» و «احکام درباره حساب» و به بیان عامتر، خلط میان احکام گزارههاى درجه اول و گزارههاى درجه دوم، توسط گودل است که این برهان را متزلزل مىسازد. افزون بر این، به زعم نویسنده محترم برهان گودل خود یکى از مصادیق مبناگروى است؛ زیرا در این برهان، مجموعهاى از گزارههاى مبتنى بر هم به کار رفته که نتیجه حاصل از آنها مبتنى بر گزارههاى پیشین است. از اینرو، اگر برهان گودل مبناگروى را به چالش کشد، خود را ویران نموده است.
نویسنده محترم مقاله ملازمت اصالت وجود با وجوب ذاتى آن مدعى است که اصالت وجود در دیدگاه صدرالمتألّهین با وجوب ذاتى آن ملازم نیست؛ زیرا اصالت وجود به معناى موجود بودن وجود است بدون واسطه در عروض و وجوب ذاتى وجود به معناى موجود بودن وجود است بدون واسطه در ثبوت. اما از دیدگاه قیصرى اصالت وجود با وجوب ذاتى آن ملازم است؛ زیرا در حمل «موجود» بر چیزى، نفى واسطه در عروض با نفى واسطه در ثبوت ملازم است. بنابراین، از آنجا که وجود در اتصاف به هستى به واسطه در عروض نیاز ندارد، نمىتواند به واسطه در ثبوت یا علت هستىبخش نیازمند باشد. نویسنده محترم بر اساس چند برهان دیدگاه دوم را ترجیح داده است.
در مقاله اصالت وجود سازگار با کثرت تشکیکى نویسنده محترم ضمن تبیین مسئله اصالت حقیقت وجود و وجوب وجود و غوررسى مسئله وحدت شخصى واجبالوجود بالذات، تلاش کرده است تا نشان دهد میان اصالت وجود و وحدت شخصى محض ملازمهاى در کار نیست و عبارات نقل شده از صدرالمتألّهین در مقاله «ملازمت اصالت وجود با وجوب ذاتى آن» و نیز ادلّه ارائه شده بر این مطلب در آن مقاله، هیچیک وافى به مقصود نیست.
در پایان، با تشکر از همه عزیزانى که ما را در ارائه این مجموعه یارى نمودند، نقدهاى عالمانه و پیشنهادهاى مشفقانه و سودمند خوانندگان گرامى و فرهیخته را از صمیم جان پذیراییم.