نخستین سخن
Article data in English (انگلیسی)
«اِلهى وَ سَیِّدی مَنْ تَهَیَّأَ أوْتَعَبّى اَوْ اَعَدَّ اَوِ اسْتَعَدَّ لِوِفادَةِ مَخْلُوقٍ رَجآءَ رِفْدِهِ، وَ فَوائِدِهِ وَ نائِلِهِ، وَ فَواضِلِهِ وَ جَوآئِزِهِ، فَاِلَیْکَ یا اِلهى کانَتْ تَهْیِئَتى وَتَعْبِیَتى، وَ اِعْدادى وَاسْتِعْدادى، رَجآءَ فَوآئِدِکَ وَمْعْرُوفِکَ، وَنآئِلِکَ وَجَوآئِزِکَ، فَلا تُخَیِّبْنى مِنْ ذلِکَ، یا مَنْ لا تَخیبُ عَلَیْهِ مَسْئَلةُ السَّآئِل، وَلاتَنْقُصُهُ عَطِیَّةُ نآئِلٍ، فَانّى لَمْ آتِکَ بِعَمَلٍ صالِحٍ قَدَّمْتُهُ، وَ لا شَفاعَةِ مَخْلُوقٍ رَجَوْتُهُ، اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ بِشَفاعَتِهِ اِلاَّ مُحَمَّدا وَاَهْلَ بَیْتِهِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَعَلَیْهِمْ اَتَیْتُکَ اَرْجُو عَظیمَ عَفْوِکَ الَّذى عُدْتَ بِهِ عَلَى الْخَطَّآئینَ عِنْدَ عُکُوفِهِمْ عَلَى الْمَحارِمِ فَلَمْ یَمْنَعْکَ طُولُ عُکُوفِهِمْ عَلَى الْمَحارِمِ اَنْ جُدْتَ عَلَیْهِمْ بِالْمَغْفِرَةِ وَاَنْتَ سَیِّدِی الْعَوَّادُ بِالنَّعْمآءِ، وَاَنَا الْعَوَّادُ بِالْخَطآءِ، اَسْئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّاهِرِینَ، اَنْ تَغْفِرَ لى ذَنْبِى الْعَظیمَ، فَاِنَّهُ لا یَغْفِرُ الْعَظیمَ اِلَّا الْعَظیمُ.»
سپاس خدایى را سزاست که همه کائنات و هستى از او و در ید قدرت اوست. درود خدا، فرشتگان، انبیا و اولیاى الهى بر خاتم انبیاء و خاندان پاک و مطهّرش.
اینک، چهل و ششمین شماره «معرفت فلسفى» را با استعانت از خداى سرمدى، و به امید کسب فیوضات و کرامات بى کران الهى، به اهل معرفت تقدیم مى داریم. به اختصار موضوعات مطرحِ در این مجموعه عبارتند از:
1. یکى از مهم ترین مسائل مطرح در فلسفه، بحث درباره وحدت و کثرت وجود است. از قول به تباین موجودات تا قول به وحدت شخصى وجود، دیدگاه هایى اند که در میان فیلسوفان طرف دارانى دارند. نظریه وحدت وجود ـ که تبارى عرفانى دارد ـ در حکمت متعالیه صدرایى جایگاهى مهم را به خود اختصاص داده است. با این حال، این نظریه بدیهى نبوده، نیازمند اثبات است. صدرالمتألهین مى کوشد با اقامه چند برهان این نظریه را اثبات، و در مباحث گوناگون فلسفى از آن استفاده کند. وى، در کنار براهین فلسفى، شواهد نقلى پرشمارى نیز براى نشان دادندرستى این نظریه ارائه کرده است. مقاله «سیرى در ادلّه نقلى صدرالمتألهین بر وحدت شخصى وجود»، مرورى است بر آیات و روایاتى که صدرالمتألهین براى وحدت وجود و لوازمِ آن به آنها استشهاد مى کند. مجموعه این شواهد را مى توان در پنج دسته جاى داد. بالطبع، شاهد بودن این دسته از آیات و روایات بر مدعا، در صورتى مقبول است که بر استظهار وحدت وجود از این متون، هیچ خدشه اى وارد نباشد.
2. نویسنده محترم در پژوهش «هستى عقلى نفس و حدوث جسمانى آن در اندیشه صدرالمتألهین»، معتقد است: صدرالمتألهین از سویى نظریه قدیم بودن نفس را ابطال کرده و معتقد به حدوث نفس شده است و از سوى دیگر، بر این باور است که نفس، پیش از حدوث جسمانى خود در این دنیا، در نشئآت پیشین، داراى هستى و کینونت عقلى بوده است. این پژوهش بر آن است که تا راه برون رفت از این تنافى ظاهرى میان دو نظریه یادشده را در اندیشه صدرالمتألهین بیابد؛ چراکه خود صدرالمتألهین در موارد فراوانى به طرح این مسئله پرداخته و تأکید کرده است که هر کدام از این دو نظریه، به اعتبارى خاص، براى نفس، اثبات پذیر است؛ به این معنا که نفس، به اعتبار کینونت عقلى خود، قدیم است و در عین حال، از آن جهت که نفس است و به عبارت دیگر، به لحاظ نحوه وجود تعلقى خود در نشئه دنیا، حادث به حدوث جسمانى است.
3. به راستى واکنش فلسفه اسلامى در برابر مشکلات فراروى معرفت شناسى دینى چیست؟ آیا در برابر آنها منفعل است؛ دست به توجیه و عقب نشینى مى زند یا آنکه به حل دشوارى ها مى پردازد و راه حل هایى معقول و خردپسند ارائه مى کند؟ نگارندگان محترم در مقاله «ارزیابى کارایى فلسفه اسلامى در حل مشکلات معرفت شناسى دینى»، مدعى هستند که پس از تلاش هاى مستمر در طول چندین دهه بدین نتیجه دست یافته اند که فلسفه اسلامى با قلمرو گسترده اش، توان حل بسیارى از دشوارى هاى فلسفه دین و معرفت شناسى دینى را داراست. مجموعه راه حل هایى که ارائه مى دهد، دست کم مى تواند از نگاه اندیشمندانى که با این مشرب همسو نیستند راه حل هایى بدیل در کنار دیگر پاسخ ها به شمار آید.
4. مقاله «توهم خدا یا توهم داوکینز»، شرح تقابل اندیشه دو شخصیت معروف در دو حوزهالهیات و الحاد است. حاصل تحقیق نویسندگان محترم در این مقال این است که یکى از این دو، یعنى ریچارد داوکینز، مى کوشد در کتاب توهم (پندار) خدا از همه تخصص خود در حوزه زیست شناسى فرگشتى یارى بجوید و به بى خدایى و الحاد برسد و در نقطه مقابل، آلیستر مک گراث، با تصنیف کتاب توهم (پندار) داوکینز تلاش دارد به نقدى منصفانه از این کتاب بپردازد و به مخاطبان نشان دهد که علوم تجربى و به طور خاص، نظریه فرگشت با خداباورى در تنافى نیستند. نکته درخور توجه اینکه هر دو نفر در فضاى دانشگاه آکسفورد تنفس کرده و هر دو تجربه الحاد را از سر گذرانده اند؛ با این تفاوت که اولى هنوز با پافشارى بر الحاد خود، مشهورترین و پرارجاع ترین ملحد جهان شده، ولى دومى با وجود تخصص در علوم تجربى، از الحاد دست شسته و به مدافعى سرسخت براى خداباورى بدل گشته است.
5. کریپکى برخلاف فرگه و راسل معتقد است که اسم خاص و اسم جنس نقش معنابخشى ندارند، بلکه صرفا دلالت بر مدلول کرده، مانند برچسب عمل مى کنند. وى بر آن است که این دو اسم، دال هاى ثابتى هستند که در همه جهان هاى ممکن بر یک چیز دلالت مى کنند و مدلولشان از یک جهان به جهان دیگر تغییر نمى یابد. بدین ترتیب نمى توان آنها را با اوصاف که دال متغیرند، هم ارز دانست. اما نویسندگان محترم در مقاله «تبیین دیدگاه کریپکى درباره اسم خاص و اسم جنس و تطبیق آن با اصالت وجود» معتقدند که در پرتو اصالت وجود مى توان از عقیده کریپکى درباره اسم خاص، دفاع کرد. طبق اصالت وجود، نه ماهیت و وصف، بلکه صرفا وجودْ متن عالم خارج را پر کرده است. لذا اسم خاص بر واقعیات خارجى که حقیقت وجودى دارند و در همه جهان هاى ممکن بر یک چیز دلالت مى کنند، اطلاق مى شود؛ اما در مقابل اسم جنس صرفا به ماهیت که امرى ذهنى و کلى است اطلاق مى شود. لذا طبق مبانى اصالت وجود، در اینجا نمى توان با کریپکى موافقت کرد و اسم جنس را بدون معنا دانست.
6. از جایگاه یک ریاضى دان، فرگه وارد بحث مناقشه انگیزى مى شود که مکاتب مهم فلسفى از جمله رئالیسم، ایدئالیسم و تجربه گرایى مدت ها به آن اشتغال داشتند. این حیطه بحث که مى توان آن را با نام کلى نحوه ارتباط ذهن و عین مشخص کرد، در اندیشه فرگه به منظور ارائه توضیح مقبولى درباره شالوده ریاضیات مطرح مى شود. در نظر فرگه، اندیشمند منضبطى که خودرا در جهان و در تعامل با دیگران مى بیند، نظریات مطرح در این زمینه راضى کننده نیستند. این نظریات که به روان شناسى گرایى، خودانگارى، نسبى گرایى و منحصر دانستن عرصه موجودات در امور محسوس مى انجامند، نمى توانند به خوبى از عهده توضیح بناى علم و ادراک و نحوه ارتباط با دیگرى برآیند. فرگه به دنبال بنیادى از اندیشه است که صرفا عبارت از چند اصل موضوعى نبوده، بلکه امر عینى و در دسترس همگان را پیش چشم داشته باشد؛ بنایى که مى تواند تبیین علمى را استوار سازد. نویسندگان محترم در مقاله «فرگه و مسئله عینیت نقدى بر عنان گسیختگى معنا»، ضمن بیان پیش زمینه اى از نحوه تدارک عینیت در اندیشه کانت، درباره تبیین عینیت در اندیشه فرگه تحقیق کرده اند و از حاصل آن، برخلاف آنچه میان هرمنوتیسین ها شایع است، اشاراتى به در دسترس بودن معناى عینى به دست آورده اند.
7. نویسندگان محترم در مقاله «دانش، ارزش و دانش ارزش بار»، مسئله تأثیر ارزش بر دانش را به بحث گذاشته اند؛ مسئله اى که از سویى در نسبتش با «عینیت دانش» مى تواند چالش انگیز باشد و از سوى دیگر در نسبتش با مسئله دانش بومى و یا دینى. درحالى که هرگونه پیشرفت در این زمینه منوط است به مشخص کردن دقیق نقاط تقاطع و تأثیر و تأثر فرضى دانش و ارزش. پرسش مشخص این مقاله این است که «آیا علم ارزش بار است؟» پاسخ نویسندگان محترم به این پرسش، با این رویکرد ارائه شده است که حکم واحدى در باب موضوع این پرسش نمى توان صادر کرد. بدین معنا که پاسخ، از مقامى به مقام دیگر تفاوت خواهد کرد و بخشى از این تفاوت به گونه شناسى ارزش ها مربوط مى شود.
در پایان این مجموعه، همچون همیشه، با سپاس و قدردانى از همه محققان، فرهیختگان و استادان گرانقدرى که ما را در تهیه این شماره نشریه یارى رساندند، یادآور مى شود که نقدهاى عالمانه و پیشنهادهاى مشفقانه خوانندگان گرامى را همواره براى خود موهبتى گرانبها دانسته که بر غناى هرچه بیشتر نشریه خواهد افزود.