معرفت فلسفی، سال هفتم، شماره دوم، پیاپی 26، زمستان 1388، صفحات -

    نخستین سخن

    نوع مقاله: 
    سخن سردبیر
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    نخستین سخن

    «الحمدللّه... الاول الذى لم یکن له قبل فیکون شى‏ءٌ قبله و الاخر الذى لیس له بعدفیکون شى‏ءٌ بعده، و الرادع اناسىُّ الابصار عن أن تناله او تدرکه، ماختلف علیه دهرفیختلف منه الحال، و لا کان فى مکان فیجوز علیه الانتقال... الذى ابتدع الخلق علىغیر مثال امتثله، و لا مقدار احتذى علیه، من خالق معبود کان قبله.»1

    حمد و سپاس خداى حىّ حکیم را سزاست، همو که رحمان و رحیم است و اول و آخرو ظاهر و باطن؛ و درود و صلوات و سلام او و فرشتگانش بر اول و اشرف مخلوقات وخاتم پیامبران و خاندان پاک و مطهّرش که هستى به یمن وجودشان «هست»ى دارد.

         بیست و ششمین شماره معرفت فلسفى را با این امید که زمینه‏اى مناسب براى طرحمطالب معرفت‏بخش فراروى مخاطبان فرهیخته و یاران بابصیرت قرار دهد، تقدیممى‏داریم. اهم محورها، موضوعات و مسائل مطرح در مقالات این شماره به اختصار بهقرار ذیل است:

         در مقاله «تبیین وجودى انسان در معرفت بشرى»، نویسندگان محترم تلاش نموده‏اندتا از منظر ملّاصدرا و هیدگر به این پرسش بنیادین پاسخ گویند که تأثیر و نقش انسانى درپیدایش معرفت چیست؟ آیا نقشى صرفا منفعلانه است؟ یا کاملاً فعالانه؟ و یامتعاملانه؟ ایشان ابتدا از الگوى سنتى سوژه ـ ابژه که بر اساس آن عالَم از راه معرفت بهانسان نمودار مى‏شود و انسان پیش از آن هیچ نسبتى با عالم ندارد، یاد مى‏کنند. به عقیدهنویسندگان محترم در تاریخ فلسفه غرب و اسلام تا پیش از ملّاصدرا، جدایى انداختنمیان انسان (سوژه) و عالم خارج (ابژه) هرگونه دسترسى مستقیم به اشیا را در فرایندمعرفت ناممکن مى‏گرداند. این در حالى است که از نظر هیدگر انسان به لحاظ وجودىتفاوت بنیادین با سایر موجودات دارد که سوبژکتیویسم از درک آن عاجز است. انسانتنها موجودى است که در انفتاح وجودى قیام دارد. دازاین بیانگر نحوه وجود موجودىاست که بیرون از خود، در حقیقتِ وجود قیام دارد.

         ایشان معتقدند دازاین به دلیل انس ذاتى خود با وجود داراى درک پیشینى از وجوداست و شهود اساس معرفت مى‏باشد. چنین تفاوتى میان انسان و سایر موجودات در اندیشه ملّاصدرا نیز به چشم مى‏خورد. او نیز تعریف انسان به جوهرى اندیشنده راتعریفى نابسنده مى‏داند. انسان داراى نوعى ارتباط خاص وجودى با حقیقت وجوداست، ارتباطى تعلقى و ماقبل معرفتى. از نظر ملّاصدرا فهم ساختار وجودى انسان درگرو فهم نسبت انسان با وجود مطلق و نامحدود است. وجود انسان مثالى براى حقیقتوجود است؛ حقیقتى که چیزى جز حق‏تعالى نیست. همه انسان‏ها نوعى علم پیشین یادرک پیشین نسبت به ذات حق‏تعالى، به عنوان وجود مطلق دارند. این علم نه از سنخ علممفهومى، بلکه نوعى التفات وجودى و تکوینى است. این علمِ فطرى و تکوینى بنیانمعرفت انسان به اشیا و نیز بنیان گشودگى انسان بر عالم و موجودات است.

         نویسنده محترم مقاله «نگاهى به نفس و ذهن و نقش آنها در ادراک»، تلاش نموده باواکاوى و بازشناسى معناى نفس و ذهن، نقش هریک در فرایند ادراک را بررسى کند.وى ابتدا به اهمیت شناخت و ادراک و پیشینه بحث اشاره نموده، آراى سقراط، افلاطونو ارسطو، در باب نفس را به اختصار بیان مى‏کند. سپس با اشاره به معانى ذهن، نزدبرخى اندیشمندان بزرگ غرب و جهان اسلام، تفاوت‏هاى نفس و ذهن را برمى‏شمارد.تفکیک و تمایز میان «علت و دلیل»، «فعل یا انفعال» و بحث از چگونگى ادراک از نظرملّاصدرا، و موجود ذهنى، و باور از دیگر محورهاى مهم این مقاله است. در پایان چنیننتیجه‏گیرى شده است که با پذیرش نقش فعال نفس به عنوان اصلى‏ترین عنصرآگاهى‏بخش در انسان و اینکه حضور هر چیزى در برابر نفس مساوى با علم است، ما باانعکاسات موجودات خارجى در ذهن، به عنوان یکى از قواى نفسانى، با موجوداتذهنى مواجه مى‏شویم. به گمان نویسنده محترم این مطلب برخى مشکلات پیچیده درشناخت‏شناسى مانند چگونگى درک خواص واقعى موجود خارجى و بحث تطابق ذهنو خارج را حل مى‏کند.

         نویسندگان محترم مقاله «بررسى پدیدار و شى‏ء فى‏نفسه» انگیزه کانت از مطرحساختن بحث پدیدار و شى‏ء فى‏نفسه را تبیین مى‏نماید. به گمان وى تفلسف کانت و ارائهساختار فلسفى نوین او براى حفظ دین و دغدغه‏هاى دینى بوده است. از آنجا که کانتزمان و مکان را امور ذهنى مى‏دانست، مقولات نمى‏توانند معرفت نظرى یا عملى درباره حقایق متعالى‏تر از حس ارائه کنند. از این‏رو، معرفت محدود به معرفت پدیدارى است ومقولات به صورت تجربى، و نه استعلایى (خارج از زمان و مکان) کاربرد دارند. انسانفقط پدیدار اشیا را که در قالب زمان و مکان است، ادراک مى‏کند. اما پذیرش پدیدارمستلزم پذیرش ناپدیدار (شى‏ء فى‏نفسه) است و این متناقض‏نما است؛ چراکه در واقع ازمحدوده پدیدارها بیرون رفته و از امورى سخن گفته‏ایم که از حوزه ادراک ما خارج‏اند.

         بحث از پدیدار و شى‏ء فى‏نفسه در حسیات استعلایى، تخیلات استعلایى ودیالکتیک استعلایى از دیگر محورهاى مهم این مقاله است. در بحث پدیدار و شى‏ءفى‏نفسه در دیالکتیک استعلایى نظر کانت درباره نفس، جهان و خدا به اختصار بیانشده‏اند. نویسندگان محترم در پایان تلقّى ناصواب کانت از زمان و مکان، به عنوان دوصورت پیشینى را خشت کجى مى‏دانند که کل فلسفه کانت بر آن استوار شده است.

         در مقاله «درآمدى بر معرفت‏شناسى اسپینوزا»، نویسندگان محترم در پى آن هستندکه مبانى هستى‏شناختى، عقل‏شناختى و روش‏شناختى اسپینوزا را تبیین و بررسىنموده، بنیاد آراى معرفت‏شناختى وى را ارائه کنند. ایشان اسپینوزا را فیلسوفى عینیت‏گرامعرفى مى‏کنند که دست‏یابى به شناخت را ممکن مى‏دانست و براى معرفت قائل بهسلسله مراتب بود و به این اعتبار که نفس انسان جزئى از عقل بى‏نهایت خداست، بر اینباور بود که نفس انسان به ذات سرمدى و نامتناهى خدا شناخت تام دارد. در بحث ازنظریه شناخت اسپینوزا و رابطه آن با نظریه وحدت جوهر نویسندگان محترم به این نظراسپینوزا اشاره مى‏کنند که ادراک واقعى هر پدیده، یعنى ادراک تعلق و وابستگى آن بهجوهر نامتناهى (خدا) و اقسام سه‏گانه معرفت از نگاه اسپینوزا عبارت‏اند از:

    1. شناخت ناشى از تجربه مبهم؛ 2. شناخت استدلالى؛ 3. شناخت شهودى که برتریننوع معرفت است و با معرفت‏هاى عرفانى یکسان نیست، هرچند عشق عقلانى به خدا ازاین نوع معرفت حاصل مى‏گردد. اقسام تصورات درست نیز از نظر اسپینوزا عبارت‏انداز: 1. همه تصوراتى که به خداوند ارتباط دارند؛ 2. هر تصور مطلق و بسیط؛ 3. مفاهیممشترک؛ 4. تصورات مستنتج از تصورات تام. از نگاه اسپینوزا صدق یک گزاره با دومعیار برونى و درونى اثبات مى‏گردد. «مطابقت با واقع» معیار بیرونى، و بداهت، تمایز و سازگارى معیارهاى درونى صدق‏اند. از این‏رو، گویى اسپینوزا میان معیار مطابقت ومعیار انسجام‏گرایى جمع کرده است.

         پرسش از حقیقت و چیستى زمان، از پرسش‏هاى دیرین و دقیق فلسفى است. آیازمان حقیقت و واقعیتى مستقل و عینى دارد؟ یا آنکه امرى صرفا قراردادى است؟ یاامرى انتزاعى است؟ نویسندگان محترم مقاله «زمان از نگاه ملّاصدرا و برگسون» تلاشنموده‏اند حقیقت و چیستى زمان را از نگاه ملّاصدرا و برگسون بازشناسى نمایند. ایشانپس از بیان اهمیت و پیشینه بحث زمان، به تبیین دیدگاه ملّاصدرا در باب هستى زمانپرداخته؛ دو برهان ملّاصدرا یعنى: برهان از طریق طبیعیات و حرکت و برهان الهیون ازراه حدوث و قدم را براى اثبات زمان بیان مى‏کنند. سپس نظر ملّاصدرا را درباره چیستىزمان بیان مى‏کنند که عبارت است از: مقدار حرکت در جوهر و بُعد چهارم آن. به نظرایشان وجود زمان از وجود حرکت و در نتیجه از وجود جوهر انتزاع مى‏شود. در ادامهنظریه برگسون به عنوان نقطه عطفى در تاریخ اندیشه غرب در باب زمان معرفى شدهاست. برگسون زمان را دیرند نامیده و میان زمان واقعى و غیرواقعى فرق نهاده است. اوزمان را به کلى از مکان جدا مى‏کند و آن را منحصر در وجه کیفى آن مى‏سازد. وى معتقداست که زمان با شهودى بى‏واسطه و به عنوان تحولى کیفى دریافت مى‏شود و داراىچهار ویژگى اساسى است: 1. کیفیت محض است؛ 2. تنها در پرتو توجه به حالاتنفسانى و خود زندگى قابل درک است؛ 3. ممتد و پیوسته است؛ 4. عین حرکت و رو بهکمال است.

         فرضیه چیست؟ جایگاه و نقش نفس و کارکرد آن در نظریه‏پردازى و پژوهش‏هاىعلمى کدام است؟ نویسندگان محترم مقاله «مرورى بر ویژگى‏هاى فرضیه و نقش آن درمطالعات تجربى» در پى آن هستند که به این پرسش‏ها پاسخ دهند. ایشان ابتدا پس ازارائه چند تعریف از فرضیه، هیجده ویژگى مهم آن را برشمرده‏اند که از میان آنها مى‏توانبه موارد ذیل اشاره نمود: 1. فرضیه حکم است، نه سؤال و یا دستور؛ 2. فرضیه دست‏کمـ متشکل از دو واژه معنادار است؛ 3. واژه‏ها و متغیرهاى فرضیه داراى رابطه منطقى«اگر» و «آن‏گاه» هستند. 4. بخش «اگر» مى‏تواند شرط لازم یا شرط کافى و یا شرط لازم و کافى براى بخش «آن‏گاه» باشد.

         ایشان سپس به منابع اخذ فرضیه اشاره نموده‏اند و از مواردى نظیر مشاهده، مطالعه،شهود، و مسئله پژوهش یاد نموده‏اند. در ادامه پس از بحث از شیوه‏هاى آزمون فرضیه وفرایند آن و معرفى انواع نوزده‏گانه فرضیه همانند: فرضیه پیشینى، فرضیه توصیفى،فرضیه تبیینى یا علّى، و فرضیه تجویزى، هفت کارکرد فرضیه به اختصار بیان شده است.تمزکز دادن به پژوهش، جهت دادن به فرایند پژوهش، کمک به تبیین روش‏ها و منابع وکمّى ساختن متغیرها از جمله این کارکردها به شمار رفته‏اند. ویژگى‏هاى کلى فرضیهمقبول و ارتباط فرضیه با مفاهیمى همچون پرسش، پیش‏فرض، حدس ساده و نظریهبخش پایانى این مقاله را تشکیل داده است.

         نویسندگان محترم مقاله «چالش عرفى‏گرایى با جمهورى اسلامى ایران در ساحتباور» در پى اثبات این فرضیه هستند که جمهورى اسلامى ایران در بُعد باور و مبانى(فلسفه سیاسى) از عرفى‏گرایى تأثیر نپذیرفته است. ایشان پس از بحث مفهومى به تبیینکارکرد باور در ساحت اجتماعى پرداخته‏اند. سپس به گفتمان عرفى و بازتولید اندیشهدینى توسط سکولارها اشاره نموده‏اند و در ادامه بحث، نسبت عرفى‏گرایى و آموزه‏هاىدینى، مبانى هستى‏شناختى، معرفت‏شناختى، انسان‏شناختى، ارزش‏شناختى،هرمنوتیکى و کلامى جمهورى اسلامى را معرفى و تبیین و از این طریق مبانىعرفى‏گرایى و بازخوانى عرف‏گرایانه اسلام و جمهورى اسلامى را به نقد کشیده‏اند.

         در پایان ضمن تقدیر و تشکر صمیمانه از همه فرهیختگان و عزیزانى که اندیشه،همت و تلاششان این مجموعه را به سامان رساند، پیشنهادها و نقدهاى عالمانه ومشفقانه ارباب معرفت را خاضعانه ارج نهاده و موجب غناى هرچه بیشتر نشریهمى‏دانیم.


    1ـ نهج‏البلاغه، خ 91، ترجمه على شیروانى، قم، دارالعلم، 1381.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1388) نخستین سخن. فصلنامه معرفت فلسفی، 7(2)، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده)."نخستین سخن". فصلنامه معرفت فلسفی، 7، 2، 1388، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1388) 'نخستین سخن'، فصلنامه معرفت فلسفی، 7(2), pp. -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده). نخستین سخن. معرفت فلسفی، 7, 1388؛ 7(2): -