نخستین سخن
Article data in English (انگلیسی)
«یا من استوى برحمانیّته فصار العرش غیبآ فى ذاته، محقت الاثار بالاثار و محوت الاغیار بمحیطات افلاک الانوار، یا من احتجب فى سرادقات عرشه عن ان تدرکه الابصار، یا من تجلّى بکمال بهائه فَتَحقّقت عظمته الاستواء، کیف تخفى و انت الظاهر، ام کیف تغیب و انت الرقیب الحاضر، انک على کل شىء قدیر و الحمدللّه وحده.»i
با سپاس بى کران از الطاف خداوند منّان و توجّهات پیامبر اکرم صلی الله علیه واله و اهل بیت مطهّرش :، هفدهمین شماره معرفت فلسفى با محوریت مقالات روش شناسى فلسفى، با این امید تقدیم مى شود که این نشریه بتواند به تحقق نهضت نرم افزارى و تولید علم یارى رساند. در این شماره افزون بر مقالات روش شناسى فلسفى، مقالاتى در باب معرفت شناسى و فلسفه اخلاق نیز ارائه شده که چکیده اهمّ محورها و مطالب آنها به قرار ذیل است :
در مقاله «تحلیل معرفت و چالش هاى معاصر»، نویسنده محترم ابتدا به تحلیل سنّتى معرفت و نقدهاى وارد بر آن پرداخته، و در ادامه دیدگاه خود را شرح و بسط داده و معتقد است که عدم دسترسى به تعریف حقیقى «معرفت» در بحث معرفت شناسى، مشکلى پدید نمى آورد. بر اساس نگرش منطق دانان و حکماى مسلمان مفاهیمى همچون «معرفت» بدیهى و تعریف ناپذیرند. از این رو، رویکرد فلسفه تحلیلى در معرفت شناسى کژراهه اى بیش نیست. از سوى دیگر، به اعتقاد وى با توجه به مراتب و کاربردهاى گوناگون معرفت، معناى «معرفت» در معرفت شناسى، و رابطه گزاره هاى پیشین و پسین با معرفت، مى توان گفت که «معرفت» به گزاره اى اطلاق مى شود که نسبت به آن معرفت ظنّى یا علم متعارف یا معرفت یقینى داشته باشیم.
در روزگار معاصر که روش شناسى علوم و شاخه هاى آن از مهم ترین دغدغه هاى نظرى و اندیشه اى متفکران به شمار مى رود، روش شناسى از جایگاهى پراهمیت برخوردار شده است. نویسنده محترم مقاله «روش شناسى حکمت اشراق و اعتبار معرفت شناختى آن» نوشتار خود را به ویژگى هاى روشى حکمت اشراق و اعتبار آن اختصاص داده است. وى ابتدا به چیستى شناسى اشراق و شهود و رابطه آنها، تفاوت کشف و شهود، و جایگاه علم النفس در حکمت اشراق پرداخته، سپس جایگاه و نقش عقل را در این حکمت به تفصیل بررسى نموده، و در بحثى استطرادى تفاوت عرفان و فلسفه را بیان کرده است. در ادامه ضمن اشاره به تفاوت حکمت متعالیه با حکمت اشراق و بحث درباره حجّیت شهود، ویژگى روش حکمت اشراق به طور خلاصه چنین معرفى شده است: تکیه بر تزکیه و تصفیه نفس و بهره گیرى از اشراق و شهود باطنى و قلبى، افزون بر روش عقلى، در مقام درک حقایق و استفاده از عقل و استدلال عقلى صرف در مقام تبیین و نظام مند ساختن داده هایى که شهود و عقل در اختیار حکیم اشراقى قرار مى دهند. از این رو، مى توان گفت مزیّت حکمت اشراق بر حکمت مشّاء بهره گیرى از شهود در کنار عقل است و مزیّت آن بر عرفان بهره گیرى از عقل و استدلال عقلى است.
نویسندگان محترم مقاله «روش شناسى فلسفه اسلامى» تلاش کرده اند با بررسى آراء و اندیشه هاى سه مکتب فلسفى رایج (مشّاء، اشراق و متعالیه) روش شناسى آنها را استخراج کنند. هرچند چنان که گفته اند این کار استقرایى است، نه قیاسى. آنان از روش برهانى آغاز نموده، پس از پرداختن به تعریف برهان در عبارات فلاسفه، به مبادى برهان و ویژگى هاى اولیات، مشاهدات، مجربات، حدسیات، متواترات و فطریات اشاره کرده، از امکان توسل به کلام الهى و اقوال معصومان در برهان سخن رانده اند. در ادامه براهین «انّى» و «لمّى» و اقسام آنها معرفى شده و درباره برهان مورد استفاده در فلسفه قلم فرسایى شده است. در گام بعد روش شهودى به منزله دومین روش مورد استفاده برخى فلاسفه، به ویژه فلاسفه اشراق، و تأثیر این روش بر فلسفه اسلامى و موضع صدرالمتألّهین در باب برهان و شهود تبیین شده است. سومین روشى که به بحث گذاشته شده روش نقلى است. نویسندگان محترم بهره گیرى برخى فلاسفه نظیر ملّاصدرا و شیخ اشراق از روش نقلى را با اشاره به برخى نمونه ها در کلام آنان یادآورد شده اند. در پایان مقاله نیز پیشنهادهایى چند درباره روش شناسى، مسئله یابى و موضوع کاوى در فلسفه اسلامى ارائه شده است.
در مقاله «روش شناسى و الگوشناسى افلاطون با تأکید بر رساله تیمایوس» نویسنده محترم در مقدّمه آورده است که «روش افلاطون در بررسى مسائل فلسفه را مى توان به دو بخش تقسیم کرد : یکى اصل روش او که پیروى از آن در جاى جاى آثارش هویداست. دیگرى ارائه الگو براى تبیین هایى است که از مسائل فلسفى ارائه مى دهد». وى ابتدا به توضیح اصطلاحات «اورتوس میتوس (داستان راست) و «ایکوس لوگوس» (سخن راست نما) پرداخته، سپس فلسفه ورزى افلاطون را به شرح نشسته، جایگاه اسطوره در این فلسفه ورزى را بیان نموده و چنین نتیجه گرفته است که در فلسفه ورزى افلاطون ابتدا مسئله فلسفى مطرح مى شود سپس اسطوره در فرایندى دیالکتیکى به سخن راست نما تبدیل مى گردد. در ادامه الگوشناسى افلاطون را بررسى نموده، اصل لزوم الگو براى پیدایش و دگرگونى عالم از نگاه افلاطون را مبرهن ساخته و چیستى این الگو را در ضمن یازده ویژگى بازسازى کرده است. در پایان نیز چنین آورده است که «چون تحقق برخى ویژگى هاى الگوى موردنظر افلاطون، در جهان امکان پذیر نیست، انطباق کامل جهان بر الگوى مذکور ناممکن است».
شباهت هاى حکمت متعالیه با عرفان کدام است؟ نویسنده محترم مقاله «موضوع حکمت متعالیه: وجود لابشرط مقسمى» تلاش کرده است با تبیین موضوع در حکمت متعالیه یکى از این شباهت ها را بیان کند. وى براى تحقق این هدف ابتدا به تعاریف فلسفه از دیدگاه حکمت متعالیه اشاره کرده و اجزاى هر یک از این تعاریف را تا حدودى واکاوى نموده است. سپس به بحث معانى و اعتبارات وجود پرداخته، وجود به معناى وجدان، وجود به معناى مصدرى، وجود به معناى اسم مصدرى، وجود لابشرط مقسمى، وجود لابشرط قسمى، وجود بشرط لا، و وجود به شرط شىء را توضیح داده است. در ادامه براى تبیین این مطلب که وجود به معناى «لابشرط مقسمى» موضوع در حکمت متعالیه و عرفان است، به تفاوت کاربردها و معانى «بشرط لا»، انواع «لابشرط»ها و «وجود لابشرط مقسمى» اشاره نموده است.
آیا تهذیب نفس تأثیرى بر حصول معرفت دارد؟ در صورتى که پاسخ مثبت باشد، این تأثیر چگونه است؟ یک طرفه یا متقابل؟ نویسنده محترم مقاله «تهذیب نفس: تبیین و نقد تأثیر آن بر معرفت در حکمت متعالیه» تلاش نموده با بررسى آراى ملّاصدرا، به این پرسش ها پاسخ گوید. وى ابتدا به تعریف «حکمت»، «غایت حکمت»، «تعریف نفس» و حقیقت ادراکى نفس، مراتب نفس، محل و موضوع علم، مراتب قواى نفس، معانى عقل، مراتب عقل عملى و نظرى، عقل فعّال و عقل قدسى پرداخته است. در ادامه از آنجا که بهترین تعریف حکمت از نگاه ملّاصدرا را استکمال نفس انسانى دانسته، به مباحث استکمال نفس، انواع استکمال و رابطه حکمت با ایمان، رابطه تهذیب نفس با استکمال نفس پرداخته و تزکیه و تهذیب نفس را شرط مهم تحصیل معرفت و تحصیل معرفت را شرط مهم کمال نفس برشمرده است. در پایان نیز برخى از نقدهاى وارد بر نظر ملّاصدرا در این زمینه را مطرح و تلاش نموده به گونه اى به آنها پاسخ دهد.
در مقاله «پایه هاى اخلاق: سرشت، نیاز و افعال اختیارى» نویسنده محترم با بررسى مهم ترین نظریات در باب مبانى اخلاق، نظریه مختار خود را در باب خاستگاه اخلاق معرفى نموده است. وى ابتدا به معرفى و بررسى نظریه مبتنى بر قانون طبیعى، نظریه مبتنى بر سرشت انسان، نظریه مبتنى بر نیازها، و نظریه مبتنى بر توافق میان افراد پرداخته و سپس نظریه مختار خود را معرفى کرده است. این نظریه نکات مشترک بسیارى با نظریه مبتنى بر سرشت انسان و نظریه مبتنى بر نیازها دارد. در ادامه وى با تبیین تفاوت میان اخلاقیات و آداب و رسوم، و تحلیل حبّ ذات و دیگرخواهى، نقش و تأثیر انگیزه ها و امیال درونى انسان در تصمیم گیرى و رفتار اخلاقى را مشخص نموده و عوامل مؤثر بر داورى اخلاق و چگونگى انتزاع مفاهیم اخلاقى از نسبت میان سرشت آدمى و نتایج افعال و صفات اختیارى را شرح داده و برخى از کاستى هاى نظریات نسبیت گرایانه را بازگو نموده است.
در پایان ضمن تشکر و قدردانى از همه دانشوران ارجمند که ما را در ارائه این مجموعه یارى رساندند، همچون همیشه یادآور مى شویم که نقدها و پیشنهادهاى سازنده خوانندگان فرهیخته کمال بخش معرفت فلسفى خواهد بود.
i ـ فرازهایى از دعاى «عرفه» امام حسین علیه السلام، به نقل از: شیخ عبّاس قمى، مفاتیح الجنان.