نخستین سخن
Article data in English (انگلیسی)
«الحمدللّه الاول بلا اوّل کان قَبلَه، والاخر بلا آخر یکون بعده الذى قصرت عن رؤیته ابصار الناظرین، و عجزت عن نعته اوهام الواصفین. ابتدع بقدرته الخلق ابتداعآ، و اخترعهم على مشیته اختراعآ، ثم سلک بهم طریق ارادته، و بعثهم فى سبیل محبته، لا یملکون تأخیرآ عمّا قدّمهم الیه، و لا یستطیعون تقدمآ الى ما أخرهم عنه.»
با حمد و سپاس خداوند منان و صلوات و سلام الهى بر پیامبر خاتم و امامان اطهار، بیست و سومین شماره معرفت فلسفى را به این امید تقدیم مى داریم که ارباب معرفت و طالبان حقیقت آن را سودمند و راهگشا یابند. در این شماره مجموعه اى از مقالات فلسفى و تحلیلى فراهم آمده که اهمّ محورها و موضوعات آن به اختصار به قرار زیر است :
در مقاله «ماهیت حکایت از دیدگاه استاد مصباح»، نویسندگان محترم تلاش نموده اند با گردآورى آراى استاد مصباح درباره چیستى، چگونگى و انواع حکایت، شرایط و امکان آن را ارائه نمایند. ایشان ابتدا به اهمیت و ضرورت این موضوع، پیشینه آن، شناخت ماهیت حکایت و روش شناسى بحث اشاره نموده اند، سپس به تحلیل فرآیند حکایت از نگاه استاد مصباح مى پردازند. به نظر استاد با توجه به کاربرد «حکایت» و تحلیل و بررسى مصادیقى که با علم حضورى به آنها دست مى یابیم و بررسى شرایط ویژه حکایتگرى و ارکان حکایت مى توان حکایت را چنین صورت بندى نمود: حکایت، واقعیتى روان شناختى است که مقصود از آن انتقال ذهن به طور طبیعى از حاکى (صورت ذهنى) به محکى (ماوراى صورت ذهنى) است، به جهت مشابهت تامّى که میان حاکى و محکى وجود دارد، مشروط به آنکه فاعل شناسا به صورت ذهنى توجه داشته باشد، و آن را در قالب قضیه بگنجاند، مورد تصدیق خود قرار دهد و در واقع، نیز قضیه مطابق با واقع باشد.
تحلیل فرآیند حکایت در نفس فاعل شناسا بهترین دلیل بر اثبات شأنى بودن حکایت صور ذهنى است. از آنجا که حکایت بر مشابهت تام میان حاکى و محکى مبتنى است، با توجه به مراتب مشابهت (یعنى: 1. شأنیت محض مشابهت تام؛ 2. توجه به شأنیت مشابهت؛ 3. فرض مشابهت تام؛ 4. باور به مشابهت تام؛ 5. باور صادق به مشابهت تام.)، مراتب حکایت نیز به این قرار خواهد بود: 1. حکایت شأنى محض (صورت ذهنى محض)؛ 2. حکایت تصورى غیرقضیه اى؛ 3. حکایت تصورى قضیه اى؛ 4. حکایت تصدیقى؛ 5. حکایت صادق. بنابراین، از نگاه استاد فقط در تصدیقات صادق، حکایت بالفعل است و در تصورات و قضایا، حکایت بالقوه و شأنى است.
تحلیل قضایاى حقیقیه و قضایاى خارجیه به کمک ادات وجهى (مانند ضرورت و امکان) و اشکال این نوع تحلیل، نویسنده محترم مقاله «تحلیل قضایاى خارجیه با محمول وجود» را بر آن داشته تا روشى دیگر را براى این منظور ارائه دهد. وى با افزودن محمول وجود به منطق محمول، و معرفى سه نوع «منطق آزاد»، «منطق محمول ها و وجود»، و «منطق وجود همگانى» این تلاش را به انجام رسانده است. وى ابتدا به چیستى وجود از نگاه فیلسوفان و منطق دانان اشاره نموده، سپس ضمن تعریف سه منطق مذکور و بیان ویژگى هاى آنها به جایگاه وجود در هریک پرداخته و در نهایت به تحلیل قضیه خارجیه و محمول وجود و قضایاى خارجیه در منطق محمول ها و وجود پرداخته است. در پایان این مقاله چنین نتیجه گیرى شده است که: با منطق محمول ها و این همانى، و منطق آزاد نمى توان تفاوت میان قضایاى خارجیه و حقیقیه را نشان داد. اما با منطق محمول ها و وجود این تفاوت به بهترین شکل نشان داده مى شود.
چیستى «نفس» یا «من» انسان پرسشى دیرینه است که گذشت زمان هیچ گاه از اهمیت آن نکاسته است. از این رو، بسیارى از اندیشمندان بزرگ به نظریه پردازى در این باب پرداخته و نظریات نفس شناسانه گوناگون ارائه کرده اند. نویسندگان محترم مقاله «معرفت نفس از دیدگاه ملّاصدرا و افضل الدین کاشانى» ابتدا به چهارگونه نفس شناسى یعنى: نفس شناسى روان شناختى، نفس شناسى فلسفى، نفس شناسى اخلاقى و تربیتى، و نفس شناسى شهودى و عرفانى اشاره نموده اند، و بحث خود را بر نفس شناسى شهودى و عرفانى از منظر ملّاصدرا و افضل الدین کاشانى متمرکز ساخته اند. به اعتقاد نویسندگان، ملّاصدرا براساس اصالت وجود، تشکیک وجود، حرکت جوهرى، اتحاد عاقل و معقول و تجرّد نفس، نظریه اى منحصر به فرد در باب معرفت نفس شهودى ارائه نموده است.
از سوى دیگر، افضل الدین کاشانى با تأکید بر «اصالت آگاهى»، و «خودآگاهى» نفس به تفسیرى ویژه از معرفت نفس رسیده است. براساس حکمت متعالیه صدرایى نخستین مرتبه معرفت نفس، مرتبه خیالى و مثالى است و دومین مرتبه آن شهود حقایق عقلى بدون صورت مثالى و مادى است و سومین مرتبه معرفت نفس و سیر به سوى خداوند متعال فناى فى اللّه است. نویسندگان محترم مدعى آن هستند که افضل الدین کاشانى پیش از ملّاصدرا به حرکت جوهرى نفس اشاره نموده و براى دست یابى به معرفت شهودى نفس دو راهکار پیشنهاد نموده است: 1) تفکر و تعقّل؛ 2) مجاهدت. بررسى تطبیقى آراى این دو اندیشمند بخش پایانى این مقاله است.
آیا میان نفس و بدن ارتباطى هست؟ اگر هست، این ارتباط چگونه است؟ آیا نفس و بدن بر اثر عوامل بیرونى در کنار هم قرار گرفته اند یا بر اثر تناسب و به طور طبیعى؟ نویسندگان محترم مقاله «رابطه نفس و بدن در انسان شناسى ملّاصدرا» تلاش نموده اند تا با بررسى آراى ملّاصدرا پاسخ این پرسش ها را از نگاه فیلسوف نامى بیابند. نویسندگان محترم ابتدا به این پرسش مى پردازند که منشأ تمایز انسان از سایر موجودات چیست. سپس به بحث اصلى که نظر ملّاصدرا درباره نفس و بدن است، مى پردازند. به اعتقاد آنها با توجه به نظریه تشکیک وجود مى توان ملّاصدرا را هم دوگانه انگار و هم یگانه انگار به حساب آورد؛ زیرا براساس نظریه تشکیک در وجود، هستى که نظام علّى و معلولى دارد، واحد شخصى داراى مراتب است. از این رو، نفس نیز مى تواند و باید مشمول نظریه تشکیک شود. براساس نظریه تشکیک، هر مرتبه عالى در هستى مشتمل بر مرتبه دانى مى شود. بنابراین، نفس به دلیل برترى وجودى اش از همه کمالات موجودات فروتر از خود مثل بدن برخوردار است و افزون بر آن کمالات دیگر را نیز دارد، پس رابطه نفس و بدن مانند رابطه مستقل و رابط ذى الشأن و شأن است.
نویسندگان محترم مقاله «مقایسه آموزه جوهر در دو کتاب مقولات و متافیزیک ارسطو» ابتدا به اختصار به پیشینیه بحث جوهر در یونان باستان اشاره نموده اند و سپس آراء ارسطو درباره جواهر را در دو کتاب مقولات و متافیزیک با یکدیگر مقایسه نموده اند و معتقدند که رویکرد ارسطو در کتاب مقولات، رویکردى منطقى بوده و در نتیجه برخى مفاهیم کلى ذهنى هم به نوعى «جوهر ثانوى» دانسته شده اند. اما رویکرد وى در کتاب متافیزیک، رویکردى مابعدالطبیعى بوده و از این رو، از جواهر ثانوى سخن نگفته و جواهر را مصادیق واقعى موجود دانسته اند.
مقاله «حرکت مکانى از طبیعیات ارسطویى تا فیزیک نیوتنى» در پى آن است که تفاوت ها و شباهت هاى نظریه حرکت ارسطویى و نظریه حرکت نیوتنى را آشکار سازد. نویسندگان محترم این مقاله ابتدا به اختصار به پیشینه بحث حرکت و آراء اندیشمندان در این باب اشاره کرده، سپس با مرورى بر اصول طبیعیات ارسطویى و تبیین جایگاه طبیعت در فلسفه ارسطو، اصول کلى حاکم بر این طبیعیات را در سه مورد خلاصه نموده اند. در ادامه به اصول فیزیک نیوتنى اشاره شده و مفاهیم مربوط به حرکت در طبیعیات ارسطویى و فیزیک جدید مقایسه شده اند. تبیین و مقایسه قوانین حرکت مکانى در طبیعیات ارسطو و فیزیک نیوتنى، بخش پایانى این مقاله را به خود اختصاص داده است.
بحث عقل نظرى و عقل عملى از مباحث دیرینه و پردامنه فلسفى است. چیستى عقل نظرى و عقل عملى، یگانگى یا دوگانگى آنها و کارویژه هریک و چگونگى ارتباط و تعامل آنها پرسش هاى اساسى در این بحث هستند. نویسندگان محترم مقاله «جستارى در عقل نظرى و عقل عملى» تلاش نموده اند تا با بررسى آراء برخى اندیشمندان برجسته، تصویرى از پاسخ پرسش هاى مذکور را ارائه نمایند. نویسندگان محترم ابتدا به پیشینه تقسیم عقل به نظرى و عملى اشاره نموده و معتقدند دو اصطلاح عقل غیرمتحرک و عقل متحرک نزد ارسطو به عقل نظرى و عملى اشاره دارند. سپس هدف از تقسیم عقل و کاربرد آن و دیدگاه هاى سه گانه در باب مقسم این تقسیم را بیان نموده اند. در ادامه رابطه عقل نظرى و عقل عملى و برخى آرا در این باب، و توجیه عمل در عقل عملى را تبیین نموده و در پایان، درباره فواید و آثار عقل نظرى و عقل عملى و مراحل تقسیمات آن دو را بازگو نموده اند. نویسندگان محترم ضمن اشاره به کارکرد عقل در درک کلیات و جزئیات و معرفى قلب به مثابه ابزار و جایگاه عقل ورزى از نگاه قرآن، چنین نتیجه گرفته اند که تقسیم عقل به نظرى و عملى با معارف کتاب و سنت چندان سازگار نیست.
با تقدیر و سپاس از همه عزیزانى که در سامان دهى این مجموعه، نشریه را یارى دادند، یادآور مى شویم که پیشنهادهاى مشفقانه و نقدهاى عالمانه خوانندگان فرهیخته موجب غنا و ارتقاى معرفت فلسفى است.