نخستین سخن
Article data in English (انگلیسی)
«اَللّهُمَّ یامَنْ دَلَعَ لِسانَ الصَّباحِ بِنُطْقِ تَبَلُّجِهِ، وَسَرَّحَ قِطَعَ الّلَیلِ الْمُظْلِمِ بِغَیاهِبِ تَلَجْلُجِهِ، وَاَتْقَنَ صُنْعَ الْفَلَکِ الدَّوَّارِ فى مَقادیرِ تَبَرُّجِهِ، وَشَعْشَعَ ضِیآءَ الشَّمْسِ بِنُورِ تَاَجُّجِهِ، یا مَنْ دَلَّ عَلى ذاتِهِ بِذاتِهِ، وَتَنَزَّهَ عَنْ مُجانَسَةِ مَخْلُوقاتِهِ، وَجَلَّ عَنْ مُلائَمَةِ کَیفِیاتِهِ، یا مَنْ قَرُبَ مِنْ خَطَراتِ الظُّنُونِ، وَبَعُدَ عَنْ لَحَظاتِ الْعُیونِ، وَعَلِمَ بِما کانَ قَبْلَ اَنْ یکُونَ، یا مَنْ اَرْقَدَنى فى مِهادِ اَمْنِهِ وَاَمانِهِ، وَاَیقَظَنى اِلى ما مَنَحَنى بِهِ مِنْ مِنَنِهِ وَاِحْسانِهِ، وَکَفَ اَکُفَّ السُّوءِ عَنّى بِیدِهِ وَسُلْطانِهِ، صَلِّ اللّهُمَّ عَلَى الدَّلیلِ اِلَیکَ فِى اللَّیلِ، الْأَلْیلِ وَالْماسِکِ مِنْ اَسْبَابِکَ بِحَبْلِ الشَّرَفِالْأَطْوَلِ، وَالنَّاصِعِ الْحَسَبِ فى ذِرْوَةِ الْکاهِلِ الْأَعْبَلِ، وَالثَّابِتِ الْقَدَمِ عَلى زَحالیفِها فِى الزَّمَنِ الْأَوَّلِ، وَعَلى الِهِ الْأَخْیارِ الْمُصْطَفَینَ الْأَبْرارِ.»1
سپاس خداى سرمدى را سزاست که بىمنت هر دم مىبخشد و درود و صلوات او و فرشتگان مقرب، انبیا و اولیاى الهى بر پیامبر گرامى حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله و بر خاندان پاک و مطهّرش که نشانههاى هدایت و تجلى مظاهر اسماى الهىاند.
اینک، سى و سومین شماره معرفت فلسفى را با استعانت از خداى متعال، و به این امید که از فیض بىکران اندیشه و حکمت، گوشهاى و از بىنهایت کرامات و فیوضات ربّانى، توشهاى فراهم آورده باشد، به اهل معرفت تقدیم مىداریم. موضوعات مطرحشده در این مجموعه به اختصار از این قرارند:
در مقاله «بررسى استدلالناپذیرى قضایاى اوّلى و نتایج متفرّع بر آن از دیدگاه آیتاللّه جوادى آملى» نویسندگان محترم برآنند که قضایاى اوّلى، که از مهمترین اصول اوّلیه مقدّمات برهان به شمار مىروند، نقشى اساسى در نظام معرفتشناسى مبناگرا ایفا مىکنند. برخى از حکما قائل هستند که این قضایا قابل اقامه برهان نیستند. در این مقاله، نظر آیتاللّه جوادى آملى مبنى بر استدلالناپذیرى قضایاى اوّلى مورد بررسى قرار گرفته است. البته، چون این نظر را نخست فخر رازى و ملّاصدرا مطرح کردهاند و سپس آیتاللّه جوادى آملى آن را تکمیل کرده و به اشکالات واردشده بر آن پاسخ داده است، گذشته از بررسى تفصیلى نظر معظمله، دیدگاه فخر رازى و ملّاصدرا را نیز به اجمال بررسى شده است. در پایان به این نکته اشاره شده است که هیچ وجهى براى اولىالأوائل بودن اصل امتناع تناقض وجود ندارد.
نویسنده محترم در مقاله «آزمون اعتبار براى منطق ربط KR» معتقد است که در منطق سینوى، «شرطى متّصل لزومى» مهمترین قسم از اقسام شرطى به شمار مىآید. نزدیکترین ادات شرطى به شرطى لزومى، در منطق جدید، «استلزام ربطى» است. بخشى از منطق جدید، که به «استلزام ربطى» مىپردازد، «منطق ربط» نام دارد. میان منطقدانان ربط، نزاعى هست که آیا پذیرش یک تناقض، مستلزم هر گزاره دلخواهى است؟ به عبارت دیگر، آیا یک گزاره متناقض با هر گزاره دلخواهى مرتبط است؟ پاسخ مثبت به این سؤال، به منطقى به نام KRو پاسخ منفى به آن به منطقى به نام Rمىانجامد. منطق KR، نسبت به منطق R، سمانتیک سادهتر و شهودىترى دارد. با این حال، تعیین اعتبار و عدم اعتبار استدلالها در نظامها و سمانتیکهاى گوناگون منطق ربط (حتى در KR) کارى دشوار است که در ادبیات منطق ربط، کمتر به آن پرداخته شده است. این مقاله، با الهام از یک روش ارزشدهى به نام «آزمون اعتبار»، که هیوز و کرسول در منطق موجّهات معرفى کردهاند، یک «آزمون اعتبار» براى منطق KRطرّاحى کرده و کاربرد آن را با چند مثال نشان داده است.
نویسندگان محترم در مقاله «سیرى در مسئله حدوث و قدم زمانى عالم در تاریخ فلسفه» بر این باورند که حدوث و قدم زمانى عالم، به معناى ابتدا داشتن یا ازلى بودن عالم، از مسائلى است که از دیرباز، در میان عالمان مسلمان و غیرمسلمان، موضوع بحث بوده است. این مقاله، به بررسى این مسئله در تاریخ فلسفه پرداخته و به این نتیجه رسیده است که طرح موضوع «حدوث و قدم زمانى عالم» به یونان باستان برمىگردد؛ براهین برخى از فلاسفه آن سامان از جمله برقلس تأثیر بسزایى در رواج نظریه قدم زمانى عالم داشته است. طرفداران مکتبهاى مشّاء و اشراق، اغلب به نظریه قدم زمانى عالم گرایش داشتند؛ امّا در حکمت متعالیه، نگرشى جدید درباره این مسئله پدید آمد و نظریه حدوث زمانى عالم برترى نسبى یافت.
همواره بحث از برزخ و عالم مثال از منظر فلسفى و عرفانى جذاب بوده است. نویسندگان محترم در مقاله «سیرى تطبیقى در معناى "برزخ" و "مثال" از دیدگاه فلاسفه، عرفا، و متکلّمان»، معتقدند که واژه «برزخ» در لغت و نیز در اصطلاح، معانى گوناگونى دارد که عدم توجه دقیق به این معانى، گاه موجب سوءبرداشت از آن واژه مىشود. از اینرو، شایسته است که در یک پژوهش تطبیقى، معانى واژه «برزخ» را در اصطلاح فلاسفه، عرفا، و متکلّمان به طور دقیق بررسى نموده تا به این وسیله مانع از هرگونه سوءبرداشت از این واژه در اصطلاحات گوناگون شویم. از دیدگاه فلاسفه مسلمان، برزخ به مرتبهاى از وجود گفته مىشود که حدّ وسط بین عالم مادّه و عالم عقل است و به دو قسم متّصل و منفصل تقسیم مىشود. امّا از نظر عرفا، برزخ به دو قسم نزولى و صعودى تقسیم مىگردد؛ قوس نزول و صعود برزخ عرفا هرکدام حصّهاى از مثال منفصل فلاسفه محسوب مىشود. از دیدگاه متکلّمان، برزخ همان عالم حدّ فاصل مرگ و قیامت انسان است که از نظر مفهوم، با برزخ در اصطلاح فلاسفه و عرفا تباین دارد؛ ولى از نظر مصداق، همان قوس صعودى برزخ عرفاست و با برزخ فلاسفه رابطه عامّ و خاصّ منوجه دارد.
نویسنده محترم مقاله «نقدى بر فیزیکىانگارى بر مبناى اختلاف میان فیزیکىانگارى پیشینى و پسینى» بر این باور است که فیزیکىانگارى پیشینى و پسینى، در فیزیکى انگاشتن جهان با یکدیگر همرأى هستند و فیزیکىانگارى را در مقام رهیافتى مابعدالطبیعى در باب تعیین ماهیت ذهن، حالات ذهنى، و ویژگىهاى ذهنى تأیید مىکنند. محلّ نزاع و اختلاف میان این دو تلقّى در این مسئله نهفته است که آیا صدق و کذب فیزیکىانگارى وابسته به شناختپذیر بودن برخى حقایق خاص به طور پیشینى است یا نه؟ حامیان فیزیکىانگارى پیشینى بر لزوم این وابستگى تأکید مىکنند؛ ولى دسته مقابل منکر آن هستند. این مقاله، صورتبندى نقدى است بر فیزیکىانگارى بر مبناى واکاوى این اختلاف. نگارنده که در این مسئله، خود با فیزیکىانگاران پیشینى موافق است، استدلال خواهد کرد که براى صدق فیزیکىانگارى، وجود رابطه استلزامى، میان امر فیزیکى و ذهنى، ضرورى است. با این حال، نویسنده امکان چنین شناختى را منتفى مىداند و دستکم روابط استلزامى از نوع معرفتى آن را مورد انکار قرار مىدهد. او با پیمودن این مسیر، تلاش مىکند تا کذب فیزیکىانگارى را نشان دهد.
نویسندگان محترم در مقاله «وجود منبسط به مثابه "جنس حقیقى" در فلسفه ملّاصدرا» بر این باورند که همه معانى ماهوى پس از پذیرفتن اصالت وجود، در معرض بازتفسیرند. ما باید بتوانیم تفسیرى مبتنى بر احکام وجود از آنها داشته باشیم. این مقاله با استفاده از نظر ویژه ملّاصدرا درباره «فصل» و تفسیر وجودشناختى وى از آن، کوشیده است به نظریه او درباره «جنس» دست یابد. باید دید معناى جنسى با شهود کدام مرتبه وجود در ذهن منعکس مىشود. در واقع باید با همان رویکردى که ملّاصدرا درباره فصل حقیقى و تطبیق آن بر وجود خاص اخذ کرده است، پیش رفت تا به نظریه وى درباره جنس حقیقى نائل آمد.
همواره در فلسفه، بحث تشکیک از مباحث جاذب به شمار مىرفته است. نویسنده محترم در مقاله «تشکیک در «تشکیک در تشکیک وجود حکمت صدرایى»، بر این اعتقاد است که یکى از شاهکارهاى مهمّ ملّاصدرا اثبات حقیقت واحده مشکّکه «وجود» است. به قول بعضى از بزرگان، دو مسئله «اصالت وجود» و «مراتب تشکیکى وجود» دو بال اصلى حکمت متعالیه صدرایى را تشکیل مىدهند. بنابراین، نقد هریک از این دو مسئله به منزله قطع یکى از دو بال حکمت متعالیه است. از اینجا مىتوان به اهمیت مسئله تشکیک وجود پى برد. این مقاله، نقد و بررسى مقالهاى است که با عنوان «تشکیک در تشکیک وجود حکمت صدرایى» در شماره 29 معرفت فلسفى چاپ شده، و نگارنده درصدد دفاع از تشکیک وجود صدرایى، و پاسخ به اشکالات وارده است.
در پایان، ضمن تشکر و قدردانى از همه عزیزان و فرهیختگانى که ما را در تهیه این شماره نشریه یارى رساندند، یادآور مىگردد که نقدهاى عالمانه و پیشنهادهاى مشفقانه اربابمعرفت را همواره موهبتىگرانبها دانسته که بر غناى هرچهبیشتر نشریه خواهد افزود.
1ـ شیخ عباس قمى، مفاتیحالجنان.