معنای انشا و قواعد آن در فلسفة زبان آستین و اصول فقه

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
در زمانه جان لنگشاو آستين (John Langshaw Austin; 1911-1960)، مفروض فيلسوفان اين بود که کارکرد اصلي زبان، ساختن مدعيات صادق است. روشهاي گوناگوني براي توصيف اين مدعيات صادق وجود داشت و همانگونه که اثباتگرايان منطقي معتقد بودند، عموماً گفته ميشد که تمام اظهاراتِ بامعناي ما به دو دستة «تأليفي» و «تحليلي» تقسيم ميشوند و ازاينرو معمولاً در فلسفة اخلاق هم تأکيد ميکردند ميان اظهارات توصيفي و اظهارات ارزشي، تمايزي وجود دارد. آستين فکر ميکرد که تمام اين تمايزات ساده، بسيار خاماند (سرل، 2001، ص219).
مدت زيادي فرض فيلسوفان اين بود که کار يک گزاره (statement) تنها ميتواند توصيف حالتي از امور يا بيان امر واقعي باشد، خواه اين گزاره صادق باشد يا کاذب. درواقع، عالمان دستور زبان همواره خاطرنشان کردهاند که همة جملهها (sentences) (که در مقام بيان [گزارهها] به کار ميروند) گزاره نيستند. به طور سنتي، علاوه بر گزارههاي (دستوري) و جملههايي که اوامر يا خواستهها يا توافقاتي را بيان ميکنند، سؤالات و تعجباتي هم وجود دارند، و بيشک فيلسوفان قصد نداشتهاند اين امر را به رغم تسامح در استعمال «جمله» به جاي «گزاره»، انکار کنند (آستين، 1962، ص1).
از منظر آستين، هم عالمان دستور زبان و هم فيلسوفان آگاه بودند که متمايز کردن سؤالات، اوامر و غير آنها از گزارهها بهوسيلة علامتهاي نحوي معدود و ملالآور موجود (مانند ترتيب واژهها) آسان نيست، هرچند شايد پرداختن به مشکلاتي که مسلّماً اين واقعيت ايجاد ميکند، معمول نبوده است؛ زيرا چطور ميتوان حدود و تعريفهاي هر يک را تعيين کرد؟
او معتقد بود: در سالهاي منتهي به دورة او، فيلسوفان و عالمان دستور زبان بسياري از چيزهايي را که مانند گزارهها قبلاً بدون پرسش تلقي به قبول ميکردهاند، با دقت تازهاي مورد مداقه قرار دادهاند و اين بررسي دقيق تا حدي به طور غيرمستقيم ـ دستکم در فلسفه ـ مطرح شده است. ابتدا اين ديدگاه مطرح گرديد که يک گزاره دربارة امر واقع بايد تحقيقپذير (verifiable) باشد و اين خود منجر به اين ديدگاه شد که بسياري از گزارهها چيزي جز گزارهنما (pseudo-statements) نيستند. ازاينرو نشان داده شد که بسياري از گزارهها بهرغم داشتن يک هيأت دستور زباني بينقص، کاملاً بيمعنا هستند، هرچند دستهبندي اين گزارهها غيرنظاممند و تبيين آنها هم غريب است (آستين، 1962، ص1-2).
آستين اولين فيلسوفي بود که متوجه شد نوع مهمي از اظهارات وجود دارد که شکل جملات خبري را دارند، اما نه صادقاند و نه کاذب؛ زيرا گوينده در اين اظهارات، وضعيت و حالتي را توصيف نميکند، بلکه با اين اظهارات ـ درواقع ـ فعلي را انجام ميدهد. بدينروي مهمترين سهم آستين در تاريخ فلسفه، کشف اظهارات انشايي است و به همان نسبت، کشف افعال و جملات انشايي؛ مثلاً، اگر بگويم: «قول ميدهم بيايم و تو را ببينم»، در شرايط مناسب، وعدهاي را توصيف نميکنم، بلکه دارم وعدهاي ميدهم. از نظر آستين، اظهار جمله به انجام يک فعل کمک ميکند، نه به توصيف چيزي. اين امر او را به سوي ايجاد تمايزي سوق داد که تصور ما را قادر خواهد ساخت تا مسائل را به نحو صحيحتري بفهميم؛ يعني تمايز ميان اظهارات انشايي و إخباري (سرل، 2001، ص 219).
اما مبحث اظهارات انشايي و تمايز آن از اظهارات اخباري، در مباحث «الفاظ» اصول فقه شيعيان، در مقدمات و در مبحث «معاني حرفي» و تقسيم جملات تام به خبري و انشايي قرار دارد؛ يعني بحث از حقيقت انشا و اخبار و تفاوت جملات انشايي و خبري.
به عبارت ديگر، از منظر اصوليان شيعه، جملات گاهي تاماند و گاهي غيرتام، و جملات تام نيز گاهي صدق و کذب بردارند و گاهي چنين نيستند (موسوي خميني، 1387، ج1، ص91). از همين منظر، هيأتها و ترکيبات تام نيز بر دو قسماند:
1. ترکيبات تام خبري؛ مانند مبتدا و خبر يا فعل و فاعل که هر دو نوع هم اقسامي دارد؛ مثلاً، جملة خبري، اسميه و فعليه يا شرطي و حملي است يا جملهاي است مرکب از دو جملة کبرا و صغرا.
2. ترکيبات تام انشايي؛ مانند امر و نهي و استفهام و همچنين جملههاي انشايي باب عقود و معاملات (هاشمي شاهرودي، 1391، ج2، ص61).
بدينروي مقاله بر آن است تا ابتدا معناي اظهارات انشايي و تمايز آنها را از اظهارات اخباري در فلسفة زبان آستين روشن کند و به تبيين و ايضاح قواعد اظهارات مناسب انشايي در فلسفة او بپردازد و سپس با تبيين نظرات عالمان علم اصول بر اساس نظرات امام خميني (1281-1368) و سيدمحمدباقر صدر (1313-1359) در اين زمينه، در نهايت، دست به مقايسه و تطبيقي در اين سياق بزند.
تا آنجا که نويسنده تفحص کرده، پيشينهاي در باب «مقايسة نظرات آستين با عالمان علم اصول» نيافته است. تحقيق و پژوهش در باب مقايسة مباحث فلسفة زبان معاصر با مباحث الفاظ علم اصول فقه، بر غناي اين مباحث در تفکر سنتي ما ميافزايد و ضمن تصريح بر تقدم اين نظرات در سنت اسلامي ما، تدقيق و نظاممندي بيشتر آنها را در پي دارد.
1. معناي «انشا» و قواعد آن در فلسفة زبان آستين
آستين معتقد بود: پرسش طبيعي فيلسوفان اين است که آيا بسياري از گزارهنماهاي ظاهري اصلاً در عِداد گزارهها هستند يا نه؟ معمولاً تصور بر اين بوده است که بسياري از اظهاراتي (utterances) که گزاره به نظر ميرسند، يا اصلاً قصد نميشوند يا فقط تا حدي قصد ميشوند، اطلاعات روشني را دربارة امور واقع ثبت يا منتقل کنند. براي مثال، قضاياي اخلاقي قصد ميشوند تا احساسي را از خود بروز دهند يا رفتاري را تجويز ميکنند يا آن رفتار را به شکل خاصي تحت تأثير قرار ميدهند (آستين، 1962، ص2-3).
از نظر آستين، ما غالباً اظهاراتي را فراتر از قلمرو ـ دستکم ـ دستور زبان سنتي به کار ميبريم. روشن است که بسياري از واژههاي خصوصاً پيچيده که در گزارههاي ظاهراً توصيفي جاي ميگيرند، ويژگي خصوصاً عجيب و بيشتري را در واقعيتي که آن را روايت ميکنند، نشان نميدهند، بلکه شرايطي را نشان ميدهند که اين گزاره در آن واقع ميشود يا ملاحظاتي که موضوع، تابع آن است يا شيوهاي که بايد در آن بهکار گرفته شود.
آستين ناديده گرفتن اين احتمالات را از اين نظر که در گذشته رايج بود، «مغالطة توصيفي» (descriptive fallacy) ميخواند؛ اما چون همة گزارههاي صادق يا کاذب توصيفي نيستند، او ترجيح ميدهد از واژة «إخباري» (constative) استفاده کند و به همين طريق به تدريج نشان ميدهد که بسياري از پيچيدگيهاي فلسفي سنتي بر اثر يک اشتباه پديد آمدهاند؛ اشتباه تلقي گزارههاي سرراست و روشنِ مربوط به اظهارات امر واقع که يا بيمعنا هستند يا در غير اين صورت، بهمثابة چيزي کاملاً متفاوت قصد ميشوند. او ميگويد:
هرچه بتوانيم دربارة هر يک از اين ديدگاهها و نظرات خاص تأمل کنيم و هر طور که بتوانيم خلط اوليهاي را که آموزه و روش فلسفي به آن دچار شد، تقبيح کنيم، نميتوان ترديد کرد که همينها انقلابي را در فلسفه ايجاد ميکنند. اگر کسي بخواهد آن را بزرگترين و آموزندهترين امر در تاريخ فلسفه بنامد، اگر دربارة آن فکر کنيم، ادعاي بزرگي نيست. جاي تعجب نيست که خاستگاهها تدريجي، جانبدارانه و براي اهداف نامربوط بودهاند. اين در انقلابها رايج است (آستين، 1962، ص3-4).
به عبارت ديگر، آستين در مقابل «مغالطة توصيفي» ـ که بر اساس آن، اظهارات غيرتوصيفي عمدتاً به اين علت که شکل گزارهها را دارند و به غلط بهمثابة گزارههاي ناظر به امر واقع تصور ميشوند ـ مدعي است آنها مقولهاي از اظهارات هستند که بهرغم شباهتشان به گزارهها اساساً چيزي را اظهار نميکنند و صادق يا کاذب نيستند، بلکه در شرايط مناسب، انجام يک فعل هستند (گروندرف، 2002، ص25).
1-1. اظهارات انشايي
از منظر آستين، در مقابل اظهارات اخباري، اظهاراتي وجود دارند که هرچند بامعنا هستند، اما سوءاستفاده از آنها ميتواند انواع خاصي از اظهارات بيمعنا را پديد آورد. درواقع اين اظهارات به صورت يکي از صور درجه دوم اظهارات ما ظاهر ميشوند، اما به هيچ وجه الزاماً به صورت گزارهاي توصيفي يا اخباري يا دربارة امر واقع ظهور نمييابند. بااينهمه، به طور معمول کاملاً همين کار را ميکنند و عجيب است که در اين هنگام، صريحترين و واضحترين شکل خود را مييابند. به علت همين پنهان بودن، عالمان دستور زبان متوجه آن نشدهاند و فيلسوفان نيز تنها در بهترين شرايط، به طور اتفاقي به آن پي بردهاند. از اين منظر، بررسي اين اظهارات در اين قالبِ گمراهکننده، راهگشا خواهد بود تا ويژگيهاي آن از طريق مقايسه با ويژگيهاي گزارة مربوط به امر واقع توضيح داده شود (آستين، 1962، ص4).
آستين براي ارائة اولين مثالهاي خود در باب اين اظهارات، برخي از اظهاراتي را در نظر گرفت که تا آن زمان تحت مقولة دستور زباني شناخته شدهاي جز مقولة گزاره واقع نميشدند و هيچيک از آن علاماتي را هم که تا آن زمان فيلسوفان بدانها پي برده بودند يا فکر ميکردند پي بردهاند، نداشتند؛ واژههايي مانند «خوب» (good) يا «همه» (all)، افعال کمکي ممکن؛ مانند «بايستن» (ought) يا «امکان داشتن» (can)، و ساختارهاي مبهم؛ مانند صيغة شرطِ فرضي.
آستين معتقد بود همة اين اظهارات داراي افعال يکنواخت و ملالآور صيغة اول شخص مفرد مضارع اخباري معلوم هستند. بنابراين، اولاً اين اظهارات چيزي را توصيف نميکنند يا گزارش نميدهند يا چيزي را اصلاً إخبار نميکنند و صادق يا کاذب نيستند. ثانياً، اظهار جمله انجام يک فعل يا بخشي از آن است که معمولاً بهعنوان گفتن چيزي توصيف نميشود. مثالهاي آستين براي تبيين اين نوع اظهارات:
مثال الف) «قبول ميکنم» (يعني قبول ميکنم اين زن، همسر قانوني و شرعيام باشد)؛ چنانکه در جريان مراسم ازدواج اظهار ميشود.
مثال ب) «من اين کشتي را ملکه اليزابت مينامم»؛ چنانکه وقتي بطري محکم به بدنة کشتي اصابت ميکند، اظهار ميشود.
مثال ج) «من ساعتم را به برادرم ميدهم و براي او به ارث ميگذارم»؛ چنانکه هنگام قرائت وصيتنامه اتفاق ميافتد.
مثال د) «من شش پِني با تو شرط ميبندم که فردا باران ميبارد» (آستين، 1962، ص 5).
از نظر آستين، در مثالهاي فوق، اظهار جمله ـ البته در شرايط مناسب ـ توصيف کار کسي دربارة چيزي که بايد در چنين اظهاري گفته شود تا انجام کاري باشد يا بيان کند که کسي دارد آن کار را انجام ميدهد، نيست، بلکه انجام دادن آن است. چون هيچيک از اظهارات مذکور، نه صادق است و نه کاذب و آستين آنها را امري بديهي تصديق ميکند و ازاينرو دربارة آنها استدلال هم نميکند. نامگذاري «کشتي» (در شرايط مناسب) گفتن واژههاي «مينامم» و مانند آن است. وقتي کسي در حضور عاقد يا در محراب کليسا ميگويد: «قبول ميکنم»، دربارة مراسم ازدواج گزارش نميدهد، بلکه کاري را انجام ميدهد. پس يک جمله يا اظهاري از اين نوع را بايد چه بناميم؟
وي ميگويد: پيشنهاد ميکنم آن را «جملة انشايي» (performative sentence) يا «اظهار انشايي» (performative utterance) يا به اختصار، «انشايي» بناميم. اصطلاح «انشايي» گرچه اصطلاحي «امري» (imperative) است، ليکن با شيوهها و ساختارهاي همريشة گوناگوني به کار ميرود. البته اين نام از فعل «انجام دادن» (perform) اشتقاق مييابد؛ فعلي مرسوم با اسم «فعل» (action). اين اصطلاح نشان ميدهد که صدور اظهار، انجام دادن يک فعل است. معمولاً به صرف گفتن، چيزي تصور نميشود.
ممکن است شمار ديگري از اصطلاحات به ذهن خطور کنند که هر يک از آنها به صورت مناسبي اين يا آن دسته از اظهارات انشايي را بيشتر يا کمتر پوشش دهند؛ مثلاً، بسياري از اظهارات انشايي، «اظهارات قراردادي» (contractual) (مانند شرط ميبندم) يا «ايجادي» (declaratory) (مثل اعلام جنگ ميکنم) هستند. اما تقريباً هيچکدام از اصطلاحات متداولي که من ميشناسم، براي پوشش دادن همة آنها به اندازه کافي جامع نيست. شايد يک اصطلاح فني که نزديکترين اصطلاح به آن چيزي است که ما نياز داريم، اصطلاح «کارکُنشي» (operative) باشد؛ زيرا به صورت دقيق توسط حقوقدانان براي اشاره به آن بخش از سند؛ يعني آن بندها [شروط قراردادها] به کار ميرود که به انجام معامله (سند انتقال و از اين قبيل) که هدف اصلي آن است، کمک ميکند. اين در حالي است که تتمة اين مدرک صرفاً شرايطي را که اين معامله بايد در آن انجام شود، روايت ميکند.
اما اصطلاح «کارکُنشي» معاني ديگري هم دارد و امروزه غالباً به معناي «معتبر» (important) به کار ميرود. من واژة جديدي را ترجيح دادهام که هرچند ريشهشناسياش به آن بيربط نيست، اما شايد آنقدر آماده نباشيم که به معنايي قائل باشيم که از قبل تصور ميشده است (آستين، 1962، ص6-7).
بدينسان از منظر آستين، اظهارات انشايي به سه وجه از اظهارات اخباري تمايز مييابند:
اول اينکه اظهاراتي انشايي از قبيل «قول ميدهم بيايم و تو را ببينم» نوعاً داراي فعل (verb) خاصي براي انجام فعل (action) مزبور هستند و حتي قيد خاص «بدين وسيله» دارند که ميتوانيم آن را در اظهارات انشايي وارد کنيم؛ مثلاً بگوييم «بدين وسيله قول ميدهم بيايم و تو را ببينم». اما اظهارات اخباري فعل خاصي ندارند يا نياز به آن ندارند؛ مانند «باران ميبارد» يا «برف سفيد است».
دوم اينکه اظهارات اخباري ميتوانند صادق يا کاذب باشند، اما اظهارات انشايي صادق يا کاذب نيستند، بلکه ميگوييم: «بجا» يا «نابجا» هستند. بازاي معيار صدق / کذب براي ارزيابي اظهارات اخباري، معيار بجا / نابجا (felicitous/infelicitous) براي ارزيابي اظهارات انشايي وجود دارد.
سوم اينکه اظهار انشايي فعل يا عمل است، در حالي که اظهار اخباري گزاره يا توصيف است. اما در نهايت، تحقيقات آستين نشان داد که اين روشِ ايجاد تمايز کارساز نيست؛ زيرا کاشف به عمل آمد که همة ويژگيهايي که مخصوص اظهارات انشايياند، بر اظهارات اخباري نيز قابل صدقاند و بدينسان آنچه ابتدا حالت خاصي (اظهارات انشايي) پنداشته ميشد، ظاهراً حالت عامي (اظهارات اخباري) را نيز در خود نگه داشته بود که اکنون مانند هر اظهار ديگري، انجام فعل از آب درآمده است و اين مسئله بود که آستين را به يک نظرية عام در باب افعال گفتاري سوق داد. بدين لحاظ معيارهاي سهگانة مزبور توسط آستين بدينسان بررسي گرديد:
يک. همانگونه که افعال انشايي براي قول دادن، دستور دادن و عذرخواهي کردن وجود دارند، افعال انشايي براي بيان کردن، ادعا کردن و ديگر اظهارات اخباري هم وجود دارند. بدينسان همانگونه که ميتوان با گفتن «قول ميدهم»، قول داد، ميتوان با گفتن «اظهار ميکنم که باران ميبارد»، اظهار کرد که باران ميبارد و معياري که آستين اميد داشت به کار ببرد تا افعال انشايي را شناسايي کند؛ يعني معيار قيد «بدين وسيله» ـ مثلاً، در «بدين وسيله قول ميدهم که بيايم» ـ اظهارات اخباري را هم توصيف ميکند؛ مثلاً، «بدين وسيله اظهار ميکنم که باران ميبارد».
دو. اظهارات بهاصطلاح إخباري، هم معيار ارزيابي بجا / نابجا دارند و هم بسياري از اظهارات بهاصطلاح انشايي ميتوانند به عنوان اظهارات صادق يا کاذب ارزيابي شوند؛ مثلاً، اگر گزارهاي را بيان کنم و در وضعيتي نباشم که آن را محقق کنم، اظهارم دقيقاً به همان معنا نابجاست که اگر ـ مثلاً ـ کاري را که وعدة انجامش را دادهام، قادر نباشم انجام دهم، آن وعده نابجاست. فرض کنيد اکنون بگويم: «دقيقاً 35 نفر در اتاق کناري هستند». اگر من هيچ مبنايي براي اين إخبار کردن نداشته باشم، اين گزاره به همان معنايي نابجاست که اظهارات انشايي ميتوانند نابجا باشند.
افزون بر اين، بهوضوح اظهارات انشايي صوري وجود دارند که ميتوانند بهمثابة اظهارات صادق يا کاذب مورد داوري قرار گيرند. اگر بگويم: «به شما هشدار ميدهم که گاو نر دارد حمله ميکند»، اما حمله کردن هيچ گاو نري در کار نباشد، هشدار کاذبي دادهام، گرچه هشدار دادن بر مبناي تعريف اصلي آستين، اظهاري انشايي است.
سه. اخبار کردن همانقدر انجام دادن يک فعل است که وعده دادن است. مفهوم اظهار انشايي بايد به آن اظهاراتي منحصر شود که شامل کاربرد انشايي يک عبارت انشايي ميشود (سرل، 2001، ص219-220).
2-1. گفتن چيزي بهمثابة انجام آن
آستين معتقد است: مثلاً، «ازدواج کردن» گفتن برخي از واژههاست يا «شرط بستن» فقط گفتن چيزي است. چنين رويکردي در بادي نظر هرچند عجيب است يا حتي جدي به نظر نميرسد، اما اصلاً عجيب نيست. در بسياري از موارد، ممکن است دقيقاً فعلي از همان نوع را ـ البته نه با اظهار واژهها ـ انجام داد، خواه مکتوب باشد يا ملفوظ؛ اما به شيوهاي ديگر؛ مثلاً، ممکن است در بعضي جاها، ازدواج از طريق با هم زندگي کردن زن و مرد انجام شود يا ممکن است با يک ماشين شرطبندي، از طريق قرار دادن سکهاي در يک شکاف، شرط بست. پس با رويکرد آستين، بايد قضاياي مزبور را تغيير دهيم و اينگونه بيان کنيم که «ازدواج کردن، گفتن واژههاي معين معدودي است» يا «ازدواج کردن ـ در برخي موارد ـ فقط گفتن واژههاي معدودي است» يا «شرط بستن فقط گفتن چيز مشخصي است» (آستين، 1962، ص7-8).
درواقع، مسئلة اصلي آستين اين بود که جايگزيني براي تمايز بنيادين ميان اظهارات انشايي و اخباري بيابد؛ يعني تمايز ميان اظهاراتي که گزارهها يا توصيفات هستند و اظهاراتي که افعالي مانند قول دادن، عذرخواهي کردن، شرط بستن يا هشدر دادن هستند و درواقع، تمايز ميان اظهاراتي که ميگويند و اظهاراتي که عمل ميکنند (سرل، 1968، ص 405).
از منظر آستين، اظهار واژهها مهمترين رويداد اصلي در انجام فعلي مانند «شرط بستن» است و هدف از اظهار نيز انجام آن فعل است. اما اگر مفروض اين باشد که اين فعل انجام شده، اظهار واژهها يگانه عنصر ضروري نيست. بهطور کلي، همواره لازم است شرايطي که واژهها در آن اظهار ميشوند، به نحوي مناسب باشند و ضروري است هم خود گوينده و هم ديگران افعال معين ديگري را نيز انجام دهند، خواه افعال فيزيکي باشد يا ذهني يا حتي افعال اظهار کردن واژههاي ديگر.
بدينسان براي نامگذاري «کشتي» ضروري است ـ مثلاً ـ من بايد آن شخصي باشم که نامگذاري آن کشتي را معين ميکند. براي ازدواج (در مسيحيت) ضروري است که من نبايد تاکنون با همسري زنده، عاقل و غيرمطلقه ازدواج کرده باشم. براي درست شدن يک شرط، به طور کلي لازم است پيشنهاد آن شرط توسط قبولکنندة شرط (که بايد کاري مانند گفتن «قبول» را انجام دهد) پذيرفته شود، و اگر من بگويم: «هديهاي به تو ميدهم» اما هرگز آن را ندهم، ابداً هديه نيست (آستين، 1962، ص8-9).
اما بايد توجه داشت وقتي آستين از فعل (action) سخن ميگويد، معناي آن از همان ابتدا با تعريف او از اظهارات انشايي که صدور آنها «انجام يک فعل» يا بخشي از آن است، روشن ميشود. «انجام دادن»، فعل (verb) معمولي با اسم فعل (action) است. بنابراين، انشا موضوع «فعل» است، نه صرفاً موضوع «افعال» (acts) (اسبيسا، 2014، ص14).
البته آستين در ادامه تصريح ميکند که در برخي از اظهارات انشايي از قبيل «قول ميدهم که...»، واژهها بايد «به صورت جدي» بيان شوند تا «به صورت جدي» در نظر گرفته شوند. از اين منظر، به صورت جدي سخن گفتن، هرچند مبهم است، اما درست است؛ يعني در بحث از مفاد هرگونه اظهاري، امر متداول مهمي است؛ مثلاً، نبايد شوخي کنيم، شعر هم ننويسيم. اما شايد اين احساس را هم داشته باشيم که جدي بودن اين واژهها عبارت است از: اظهار شدن آنها بهمثابة نشانة بيروني و قابل مشاهدة يک فعل دروني و معنوي؛ يعني بيآنکه بفهميم، باور يا فرض کنيم که شکل بيروني اظهار، توصيفي درست يا غلط از رويداد عملکرد دروني است (آستين، 1962، ص9).
پاسخ آستين اين است: کسي که ميگويد: «قول دادن فقط موضوعي دربارة اظهار کردن واژهها نيست، بلکه يک فعل دروني و معنوي است»، ميخواهد بهعنوان يک اخلاقگراي جدي به نظر آيد که توجيهي را براي يک مردِ دوزنه به خاطر گفتن «قبول ميکنم» (در سنت مسيحي) و دفاعي را براي يک بدقول به خاطر گفتن «شرط ميبندم» فراهم ميسازد. درواقع درست و اخلاقي بودن در حاشية اين سخن صريح است که ميگويد: سخن ما تعهد ماست (آستين، 1962، ص10). بنابراين ـ مثلاً ـ فعل «شرط بستن» بايد بهمنزلة گفتن واژههاي معيني قلمداد شود، نه بهمنزلة انجام يک فعل متفاوت دروني و معنوي که اين واژهها صرفاً علامت بيروني و محسوس آن باشند (آستين، 1962، ص13).
حال پرسش آستين اين است که هريک از امور ديگري که يقيناً به طور طبيعي بايد همراه اظهاراتي مانند «قول ميدهم که...» يا «قبول ميکنم» (مانند قبول ميکنم اين زن...) باشند و درواقع با اين اظهارات توصيف ميشوند، آيا با حضور خود، اين اظهارات را صادق يا با فقدان خود آنها را کاذب ميکنند؟ پاسخ قاطع آستين هم اين است که ما به هيچ وجه نميگوييم: اين اظهارات کاذباند، بلکه بايد بگوييم: اين اظهارات يا بلکه اين افعال (يعني وعدهها) باطل (void) هستند يا با سوء نيت ارائه شدهاند يا محقق نشدهاند. وي ميگويد:
در حالت خاص وعده دادن ـ چنانکه در بسياري ديگر از اظهارات انشايي شايع است ـ سزاوار است شخصي که وعدهاي را اظهار ميکند، قصد و نيت معيني داشته باشد؛ يعني در اينجا به وعدهاش وفا کند، و شايد از ميان همة لوازم اين اظهار، به نظر برسد مناسبترين وضع اين باشد که با «وعده ميدهم» چيزي را توصيف يا ثبت کند. آيا وقتي چنين قصد و نيتي غايب باشد، واقعاً دربارة يک وعدة «کاذب» سخن نميگوييم؟ بااينهمه، گويا گفتن اينکه «قول ميدهم که...» کاذب است، نبايد باشد؛ به اين معنا که هرچند او اظهار ميدارد که کاري انجام ميدهد، کاري انجام ندهد يا اينکه هرچند توصيف ميکند، توصيف درستي نکند؛ يعني گزارش درستي ندهد؛ زيرا او وعده ميدهد: اين وعده حتي در اينجا باطل نيست، هرچند با سوء نيت ارائه ميشود. شايد اظهار او گمراهکننده و احتمالاً اشتباه غلطانداز و مسلّمي باشد، اما کذب يا گزارة غلطي نيست... افزون بر اين، دربارة يک شرط يا يک نامگذاري غلط صحبت نميکنيم.... «کاذب» لزوماً فقط دربارة گزارهها به کار نميرود (آستين، 1962، ص11).
1-3. قواعد اظهارات مناسب انشايي
در عين حال، آستين معتقد است: شرط بستن فقط اظهار کردن واژههاي «شرط ميبندم» و مانند آن نيست. ممکن است کسي اين کار را درست انجام دهد، اما هنوز نميتوانيم قبول کنيم که او کاملاً در شرط بستن موفق شده باشد. ازاينرو از نظر آستين، گذشته از اظهارِ واژههاي انشايي، اگر قرار است به ما گفته شود که کارمان را درست به انجام رساندهايم، بسياري از چيزهاي ديگر بهمثابة قاعدهاي کلي بايد درست باشند و به درستي پيش روند.
بدينسان ميتوانيم با بررسي و دستهبندي اين قواعد کلي، انواع حالاتي را که چيزي در آنها خطا ميکند، کشف کنيم و بگوييم: فعلِ ـ مثلاً ـ ازدواج کردن، شرط بستن، به ارث گذاشتن، نامگذاري کردن و مانند آن کاذب نيست، بلکه نامناسب (unhappy) است. به همين علت، آستين آموزة چيزهايي را که ميتوانند خطا باشند و به خطا روند، آموزة «نابجاييها» (infelicities) مينامد. آستين قواعدي را که براي کارکرد يکدست يا مناسب (happy) يک اظهار انشايي ضروري هستند، به صورت زير بيان ميکند:
الف1) بايد روية (procedure) قراردادي (conventional) و متعارفي (accepted) وجود داشته باشد که پيامد متعارف معيني داشته باشد. اين رويه بايد مشتمل بر اظهار واژههاي معين از طريق اشخاص معين و در شرايط معين باشد. علاوه بر آن:
الف2) در يک حالت مفروض بايد افراد خاص و شرايط خاص براي توسل به روية خاصي که بدان تمسک ميشود، مناسب باشند.
ب1) همة شرکتکنندگان بايد اين رويه را اجرا کنند، هم به درستي و:
ب2) هم به طور کامل.
ج1) در مواردي که اغلب، اين رويه براي استفادة افرادي که داراي افکار يا احساسات خاصي هستند، يا براي تمهيد رفتار خاص بعدي از سوي هر شرکتکنندهاي طراحي شده است، در اين صورت، شخصي که در اين رويه مشارکت ميکند و به اين رويه متمسک هم ميشود، بايد درواقع، داراي آن افکار يا احساسات باشد و شرکتکنندگان بايد قصد کنند خودشان هم اينگونه رفتار کنند. علاوه بر آن:
ج2) بايد واقعاً خودشان نيز متعاقباً اينگونه رفتار کنند (آستين، 1962، ص14-15).
حال از نظر آستين، اگر ما هر يک از اين شش قاعده يا بيشتر آن را نقض کنيم، اظهار انشايي ما نامناسب خواهد بود. اما البته تفاوتهاي قابل توجهي ميان اين جهاتِ نامناسب بودن وجود دارد. اولين تفاوت برجسته ميان همة چهار قاعدة (الف) و (ب) با هم، در مقابل دو قاعدة (ج) است؛ يعني اگر ـ مثلاً ـ دستورالعملي را به غلط اظهار کنيم يا اگر در موقعيتي نباشيم که فعلي را انجام دهيم، چون ـ مثلاً ـ قبلاً بر اساس سنت مسيحي ازدواج کردهايم يا کسي که مراسم نامگذاري کشتي را اداره ميکند، ناظر کشتي باشد و نه ناخدا، پس فعل مد نظر ـ مثلاً، ازدواج ـ اصلاً به صورت موفقي انجام نميشود، و حال آنکه در دو حالت (ج) همين فعل انجام ميشود، هرچند انجام آن در چنين شرايطي اگر صادق نباشيم، سوء استعمالي از اين رويه است. بدينسان وقتي ميگويم: «قول ميدهم» و قصدي براي وفا به اين وعده نداشته باشم، قول دادهام، اما... (آستين، 1962، ص15-16).
آستين نابجاييهاي (الف1) تا (ب2) را که در آنها فعلي که دستورالعمل لفظي مد نظر براي انجام آن طراحي ميشود و در انجام خود موفق نميگردد، «ناموفقها» (misfires) مينامد و از سوي ديگر، نابجاييهايي را که فعل در آن انجام نميشود، «سوء استعمالها» (abuses) ميخواند:
اگر اظهاري ناموفق باشد، رويهاي که ما ظاهراً بدان متوسل ميشويم، پذيرفته نميشود يا سرهمبندي ميشود و فعل ما (ازدواج کردن و مانند آن) باطل يا بينتيجه است. ما [در نابجاييهاي ناموفق] دربارة فعل خود بهمنزلة يک فعل ادعاشده (purported) يا شايد يک تلاش صحبت ميکنيم يا عبارت ديگر از قبيل «شکلي از ازدواج انجام شد» را در مقابل «ازدواج کرد» به کار ميبريم.
از سوي ديگر، در موارد (ج) [نابجاييهاي سوء استعمال شده]، از فعل نابجاي خود بهمثابة فعل «صوري» (professed) يا «تصنعي» (hollow) صحبت ميکنيم و نه فعل «ادعاشده» يا «پوچ» (empty)، و بهمنزلة فعل محققنشده يا کاميابنشده و نه بهمثابة فعل باطل يا بينتيجه. در ادامه بايد سعي کنيم تفاوت کلي ميان موارد (الف) و (ب) را در ميان ناموفقها روشن کنيم. در هر دوي اين مواردِ معنون به (الف)، توسل غلط (misinvocation) به يک رويه وجود دارد: يا به سبب ابهام، چنين رويهاي وجود ندارد، يا روية مد نظر را نميتوان به نحوي بيحاصل به کار برد. ازاينرو، نابجاييهايي از نوع (الف) را ميتوان «توسلات غلط» ناميد. ميتوانيم در ميان نابجاييهاي (الف) منطقاً جزء دوم آن [الف2] را «کاربستهاي غلط» (misapplications) نامگذاري کرد؛ جايي که اين رويه به نحو رضايتمندي وجود دارد، اما نميتوان آن را بهعنوان فعل ادعاشده به کار برد. موارد (ب) در مقابل موارد (الف)، «اجراهاي غلط» (misexecutions) در مقابل «توسلات غلط» ناميده ميشود [يعني:] فعل ادعاشدهاي با يک عيب يا اشکال در اجراي مراسم خراب ميشود. مقولة (ب1) مقولة معايب (flaws) است و مقولة (ب2) مقولة موانع (hitches)» (آستين، 1962، ص16-17).
بدينسان، هرچند اظهار انشايي هرگز متصف به صدق يا کذب نميشود، اما باز هم ميتواند نابجا باشد که آستين شش نوع از اين انواع نابجايي را فهرست ميکند. چهار نوع از اين شش نوع نابجايي، از قبيل بيان اظهار ناموفق هستند؛ يعني از قبيلِ فعل ادعاشدهاي که به نحو بياعتبار و باطلي انجام ميشود و نتيجه نميدهد. اما در مقابل، دو نوع ديگر از اين شش نوع نابجايي، فعل صوري يا تصنعي را به سوء استعمال از رويه تبديل ميکنند.
1-4. تبيين و ايضاح قواعد اظهارات مناسب انشايي
بر اساس قاعدة (الف1)، «بايد روية قراردادي و متعارفي وجود داشته باشد که پيامد متعارف معيني داشته باشد. اين رويه بايد مشتمل بر اظهار واژههاي معين از طريق اشخاص معين و در شرايط معين باشد» و قاعدة (الف2) که مکمل آن است، تأکيد ميکند که «افراد و شرايط خاصي در يک حالت معين بايد براي توسل به روية خاصي که بدان تمسک ميشود، مناسب باشند». البته به اذعان آستين، جزء اخير فقط به اين علت طرح شده که اين قاعده را به موارد اظهارات محدود کند (آستين، 1962، ص26).
صورتبندي آستين براي اين قاعده مشتمل بر دو واژة «وجود داشتن» (exist) و «متعارف» (accepted) است اما آيا ـ به تعبير او ـ منطقاً «وجود داشتن» ميتواند معنايي غير از «متعارف بودن» داشته باشد؟ آيا «رايج بودن» (be in “general” use) نبايد به هر دو واژة فوق ترجيح داده شود؟
آستين در پاسخ ميگويد: اگر کسي يک اظهار انشايي صادر کند و اين اظهار به اين سبب بهعنوان اظهار ناموفق دستهبندي شود که رويهاي که بدان تمسک ميشود، متعارف نباشد، قاعدتاً افرادي بهجز گوينده هستند که اين رويه را نميپذيرند ـ دستکم ـ اگر اين گوينده به صورت جدي صحبت کند.
مثلاً، ممکن است دربارة جملة «تو را طلاق ميدهم» که مردي به همسرش در يک کشور مسيحي ـ که هر دو هم مسيحي باشند و نه مسلمان ـ ميگويد، گفته شود: «با وجود اين، او به نحو موفق و مطلوبي از همسرش جدا نشده است؛ ما فقط برخي رويههاي لفظي يا غيرلفظي ديگر را ميپذيريم» يا حتي شايد گفته شود: «اصلاً هيچ رويهاي را به علت منجر شدن به طلاق نميپذيريم؛ يعني ازدواج غيرقابل فسخ است» (آستين، 1962، ص26).
ممکن است ما چيزي را که ميتواند مجموعه قوانين يک رويه خوانده شود، نپذيريم؛ مثلاً، قانون «دوئل» مستلزم مبارزة تن به تن است و ما آن را نپذيريم. اگر ما چنين رويهاي را نپذيريم، اساساً هيچ رويهاي را براي انجام آن نوع کار يا براي انجام آن کار معين نميپذيريم. همچنين ممکن است مواردي باشند که ما گاهي ـ در شرايط معين يا با افراد معين ـ رويهاي را بپذيريم، اما در شرايط ديگر يا با افراد ديگر، نه. در اينجا ممکن است اغلب مردد باشيم که آيا يک نابجايي بايد قاعدة (الف1) را پديد آورد يا قاعدة (الف2) را يا حتي قواعد (ب1) يا (ب2) را.
مثلاً، من وقتِ يارگيري در يک بازي، بگويم: «من حسن را انتخاب ميکنم» و حسن بگويد: «من بازي نميکنم». حال آيا حسن انتخاب شده است؟ مسلّماً اين موقعيت، موقعيت مناسبي نيست. ميتوانيم بگوييم: من حسن را انتخاب نکردهام، خواه چون قراردادي وجود ندارد که بتوانم افرادي را انتخاب کنم که بازي نميکنند، يا چون حسن در اين شرايط، گزينة مناسبي براي رويه انتخاب کردن نيست.
يا مثلاً، کسي ميتواند در يک جزيرة متروک به من بگويد: «برو چوب جمع کن» و من ميتوانم به او بگويم: «از تو دستور نميگيرم» يا «تو حق نداري به من دستور بدهي» و من از دستورش اطاعت نميکنم، در حالي که او سعي ميکند در آن جزيرة متروک بر حجيت (authority) خود پافشاري کند. ممکن است با حجيت او موافق باشم، اما با خواست خودم، برخلاف وقتي که ناخداي کشتي است و از اين نظر واقعاً حجيت دارد (آستين، 1962، ص27ـ28).
حال بر اساس قاعدة (الف2) (کاربست غلط)، ميتوانيم بگوييم: اين رويه ـ يعني اظهار کردن واژههاي معين ـ درست و متعارف است، اما شرايطي که بدانها تمسک ميشود يا افرادي که به آنها استناد ميشود، غلطاند. در مثالهاي فوق، «من حسن را انتخاب ميکنم» فقط وقتي درست است که مفعول جمله اهل بازي باشد و يک دستور فقط وقتي درست است که فاعل جمله فرمانده يا صاحب حجيت باشد.
بر اساس قاعدة (ب2) نيز ميتوانيم بگوييم: اين رويه به طور کامل اجرا نشده است؛ زيرا يک بخش ضروري آن رويه اين است که ـ مثلاً ـ فردي که بايد مفعول جملة «من به... دستور ميدهم» باشد، بايد از طريق برخي رويههاي پيشين، همان فردي باشد که بايد دستور صاحب حجيت را ـ مثلاً ـ با گفتن «من قول ميدهم چيزي را که به من دستور ميدهي، انجام دهم»، انجام دهد (آستين، 1962، ص28-29).
اما از نظر آستين، اصلاً مهم نيست که چگونه در موارد خاص تصميمگيري ميکنيم، هرچند ميتوانيم، يا بر اساس امور واقع يا از طريق ارائة تعاريف بيشتر، توافق کنيم که يک راهحل را به راهحل ديگر ترجيح دهيم، بلکه از نظر او، اساساً مهم واضح بودن است؛ زيرا اولاً، برخلاف قاعدة (ب2)، هرقدر هم که به رويهاي متمسک شويم، هنوز ممکن است کسي آن را تماماً رد کند و ثانيا،ً برخلاف قاعدة (الف2)، براي يک رويه، متعارف بودن مستلزم امري بيش از اين است که در واقعيت به کار رود، حتي از طريق کساني که آن رويه به آنها مربوط است و بايد براي کسي که قوانين رويهها را رد ميکند، باز بماند؛ مثلاً، کسي که «دوئل» را رد ميکند، در معرض مجازات باشد. اما در عين حال، از نظر آستين، رويههايي داريم که ديگر وجود ندارند؛ به اين معنا که گرچه زماني متعارف بودهاند، اما ديگر از جانب هيچکس متعارف نيستند؛ مانند «دوئل» (آستين، 1962، ص29-30).
با اين حال، آستين معتقد است: موارد بسيار رايجتر، مواردي هستند که مشخص نيست يک رويه تا چه اندازه گسترش پيدا ميکند يا کدام موارد را پوشش ميدهد يا کدام گونهها را ميتوان براي پوشش دادن ايجاد کرد. او معتقد است: در ماهيت هر رويهاي، ذاتي است که حدود کاربرد آن و تعريف دقيق رويه، مبهم باقي خواهد ماند. هميشه مسائل دشوار يا حاشيهاي روي ميدهد که در آن هيچ چيزي در تاريخ گذشتة يک رويه قراردادي به طور قطعي تعيين نميکند که آيا چنين رويهاي به درستي بر چنين موضوعي صدق ميکند يا نه (آستين، 1962، ص31).
پس تاکنون نابجاييهايي را بررسي کرديم که در آنجا هيچ رويه يا روية متعارفي وجود نداشت. در آن حالات، در شرايط نامناسب به رويه توسل ميشد و ازاينرو رويه، يا به اشتباه به کار ميرفت يا به نحوي ناقص. در عين حال، اين نابجاييها ميتوانند در حالتهاي خاصي با هم و به صورت عام، با سوء فهمها و اشتباهات تداخل پيدا کنند. نوعي از نابجايي هستند که تمام اظهارات احتمالاً در معرض آن قرار دارند. نوع اخير قواعد (ج1) و (ج2) هستند: بيصداقتيها و نقضها (infractions) يا شکافها (breaches). در اينجا ميگوييم: عملْ باطل نيست، هرچند هنوز نامناسب است.
بر اساس قواعد (ج1) و (ج2)، در مواردي که اين رويه براي استفادة افرادي که داراي افکار يا احساسات خاصي هستند، يا براي تمهيد رفتار خاص بعدي از سوي هر شرکتکنندهاي طراحي شده است، شخصي که در اين رويه مشارکت ميکند و به اين رويه متمسک هم ميشود، بايد درواقع داراي آن افکار يا احساسات باشد و شرکتکنندگان بايد قصد کنند خودشان هم اينگونه رفتار نمايند و علاوه بر آن، بايد واقعاً خودشان نيز اينگونه رفتار کنند.
از نظر آستين، شرايط در اينجا درست است و فعل انجام ميشود و باطل نيست؛ اما واقعاً همراه با بيصداقتي است؛ مثلاً، با بيميلي يا از روي اجبار به کسي تبريک بگويم يا با او ابراز همدردي کنم، اما درواقع، با احساسي که داشتم، وظيفه نداشتم به او تبريک بگويم يا با او همدردي کنم (آستين، 1962، ص39-40).
اما آستين معتقد است: اين تفاوتها آنقدر وسيعاند که لزوماً به آساني قابل تمايز نيستند. البته ميتوانند با هم تلفيق شوند و معمولاً هم تلفيق ميشوند؛ مثلاً، اگر به کسي تبريک ميگويم، آيا بايد واقعاً احساس کنم يا فکر کنم موفق بوده است يا سزاوار محبت است؟ آيا بايد فکر کنم يا احساس نمايم بسيار قابل ستايش بوده است؟ يا درخصوص قول دادن، بايد قطعاً قصدي داشته باشم، اما بايد فکر کنم وعدة چيزي را هم که ميدهم، شدني باشد و بايد فکر کنم شايد کسي که به او وعده داده شده، فکر ميکند اين وعده برايش سودمند است، يا من بايد فکر کنم اين وعده به نفع اوست.
همچنين آستين تأکيد ميکند که بايد واقعاً چيزي را که فکر ميکنيم چنين است از چيزي که تصور مينماييم چنين است و واقعاً بايد چنين باشد، متمايز کنيم. همچنين ميتوانيم واقعاً چيزي را که احساس ميکنيم چنين است از چيزي که احساس مينماييم موجه است، متمايز سازيم و واقعاً ميتوانيم چيزي را که قصد ميکنيم از مقصودي که شدني است، متمايز سازيم.
اما از نظر آستين، افکار حالت جالب توجهتري دارند؛ يعني حالت تشويش و آشفتگي. در اينجا بيصداقتي وجود دارد که عنصري اساسي در دروغگويي است؛ چنانکه به صرف گفتن چيزي که درواقع کاذب است، متفاوت است (آستين، 1962، ص41).
2. معناي «انشا» و شرايط آن در علم اصول
1-2. جملات خبري
همانگونه که گفته شد، از منظر عالمان علم اصول، از جمله امام خميني، جملات گاهي تاماند و گاهي غير تام، و جملات تام نيز گاهي صدق و کذب بردارند و گاهي چنين نيستند. اما در جملات غير تام، حکايت از مفاد آنها به صورت حکايت تصوري است و حال اين جملات، حال مفردات است؛ مانند تعبير «غلامِ زيد» که هيأت آن بر نفس ربط ميان «غلام» و «زيد» دلالت ميکند و تحقق ندارد و اين همان معناي تصوري است که متصف به صدق و کذب نميشود (موسوي خميني، 1387، ج1، ص91).
بنابراين، جملات غيرتام دو گونهاند:
1. دلالت بر انتساب و اضافة تصوري ميکنند؛ مانند مضاف و مضافٌاليه.
2. دلالت بر هوهويت تصوري ميکنند؛ مانند صفت و موصوف؛ مثلاً، «زيد موجود است» به صورت دلالت تصوري، دلالت بر اتحاد ميان «زيد» و «موجود» ميکند و صدق و کذب بردار نيست (آستين، 1962، ص92).
از اين منظر، جملات تام خبري به صورت حکايت تصديقي حاکي از نفسالامر هستند؛ يعني حکايت از تحقق شيء يا عدم تحقق آن ميکنند يا حکايت از اين دارند که به صورت حکايت تصديقي، شيء، شيء است يا نيست و ازاينرو متصف به صدق و کذب ميشوند (آستين، 1962، ص92) و به معناي دقيقتر، جملات خبري بر دو قسماند:
1) حکايت از هوهويت و اتحاد ميکنند.
2) حکايت از ربط و اضافه ميکنند (لنگرودي، 1386، ج1، ص155).
اما از منظر برخي از اصوليان، از جمله سيدمحمدباقر صدر، جملات خبري به پنج نوع تقسيم ميشوند:
1. جملة خبري اسمي ساده که موضوع و محمول آن دو مفهوم اسمي بسيط است؛ مانند «زيد ايستاده است».
2. جملة خبري فعليه که از فعل و فاعل تشکيل ميشود؛ مانند «زيد ايستاد».
3. جملة خبري اسمي که خبر در آن نسبت ناقص است؛ مانند «زيد در خانه».
4. جملة اسميهاي که خبرش مرکب تامهاي است که خودش فينفسه يک جملة تامه است و تحت اين قسم دو نوع جمله متصور است:
الف. جملة تامة اسميه؛ مانند «زيد پدرش ايستاده است».
ب. جملة خبري فعل و فاعل؛ مانند «زيد ميايستد». در واقع در اين قسم، جملة صغرا در بطن جملة کبرا قرار گرفته است.
5. جملة خبري که مرکب از دو جملة تامه است؛ مانند جملة شرطيه که از دو جملة تامه تشکيل ميشود: جملة شرط و جملة جزا؛ مانند «اگر زيد نزد تو آمد، او را گرامي بدار» (هاشمي شاهرودي، 1391، ج2، ص111-112).
2-2. جملات انشايي
جملات انشايي از منظر امام خميني ابزاري براي ايجاد بخشي از اعتبارياتي است که بشر بدانها احتياج دارد. پس بيع يا معاملة انشايي نيز ابزار ايجاد مادة آن است؛ يعني حقيقت بيع يا معاملهاي است که از حقايق اسمي اضافه شده به ثمن و خريدار و مشتري است و معناي اين شکل از معاملة انشايي نفس ايجادي است که صرف تعلق به فاعل و محض اضافة ميان فاعل و فعل بازاي ايجاد تکويني است (موسوي خميني، 1387، ج1، ص94).
بنابراين، «انشا» عبارت است از: ايجاد موضوع براي اعتبار عقلايي، خواه اين موضوع لفظي باشد يا غيرلفظي. به عبارت ديگر، انشا عبارت است از: ايجاد تکويني براي سبب اعتباري (موضوع) براي اعتبار عقلايي، خواه اين سبب لفظي باشد يا غيرلفظي (خميني، 1392، ج1، ص582).
اساساً از منظر اصوليان، بهويژه سيدمحمدباقر صدر، معاني انشايي ايجادي هستند و با لفظ، انشا معنا ميشود؛ اما معناي «انشاي معاني با لفظ» چيست؟ از منظر سيدمحمدباقر صدر، مراد از «ايجادي بودن معاني انشايي» ايجاد نسبت ميان دو مفهوم ـ ولو در ذهن ـ نيست، بلکه مراد ايجاد و انشا در خارج است؛ يعني حقيقت آن معناي انشايي با لفظ، ايجاد و متحقق ميشود و در خارج از عالم ذهن، وجود عيني مييابد؛ مثلاً، با امر طلب ايجاد ميشود و با استفهام، استفهام ايجاد ميگردد و با انشاي بيع، بيع ايجاد ميشود (هاشمي شاهرودي، 1391، ج2، ص61-62).
معناي «ايجادي بودن انشا» در جملات انشايي از نگاه سيدمحمدباقر صدر، ايجادي بودن تصوري است؛ يعني بتوانيم انشا و ايجاد را تصوير کنيم. درواقع انسان وقتي جملة انشايي را تصور ميکند، ميبيند معنايي که به ذهنش خطور کرده است و در ذهن منعکس ميشود، با معنايي که در جملة خبري به ذهنش ميآيد، فرق دارد. کسي که اين وجدان را قبول دارد، بايد بتواند اين ايجادي بودن را تصوير کند (هاشمي شاهرودي، 1391، ج2، ص77). ولي مراد از «انشا» تنها اين فرق تصوري نيست و انشاي حقيقي مربوط به مدلول تصديقي کلام و در طول آن است؛ يعني ايجاديبودن معاني انشايي، به معناي ايجادي بودن حقيقي مصداق آن معاني است (هاشمي شاهرودي، 1391، ج2، ص84).
بدينروي از منظر برخي از اصوليان، از جمله امام خميني انشاها بهطور مطلق از امور اعتباري هستند که جز در ظرف اعتبار تحقق ندارند و وجودي اصيل و حقيقي ندارند. پس آنها که ميگويند: انشا گفتاري است که با آن، ثبوت معنا در نفسالامر قصد ميشود، از آن نفس انشا را اراده ميکنند که منشأ انتزاع امر انشا شده و ثبوت آن در ظرف اعتبار است، بهگونهاي که الفاظي مانند امر و نهي که انشا با آنها واقع ميشود، مصاديق ذاتي لفظ و عرضي معناي امر انشا شده هستند، نه اينکه علل معاني امر انشا شده باشند (موسوي خميني، 1385، ج1، ص127).
اما از منظر برخي ديگر از اصوليان (مانند سيدمحمدباقر صدر) اموري که انشا شدهاند و در خارج ايجاد ميشوند، ممکن است اموري حقيقي باشند؛ مانند استفهام، و ممکن است اموري اعتباري باشند؛ مانند «بيع» انشايي که تمليک و مبادله ايجاد ميکند. پس اين امور، چه اعتباري باشند و چه حقيقي، در انشائيات با لفظ، انشا و ايجاد ميشوند.
از همين منظر، برخي از جملههاي انشايي نيز متمحض در انشا هستند؛ مانند صيغههاي امر و نهي و استفهام و تمنا که تنها در انشا به کار رفته و در اخبار استعمال نميشوند؛ اما برخي از جملههاي انشايي مشترک هستند؛ يعني هم در انشا استعمال ميشوند و هم در اخبار؛ مانند جملههاي انشايي عقود و ايقاعات که در اخبار هم بهکار گرفته ميشوند؛ مانند کسي که خبر ميدهد «خانهام را فروختم» يا «همسرم را طلاق دادم» (هاشمي شاهرودي، 1391، ج2، ص63). بنابراين کسي که ـ مثلاً ـ ميگويد: «اين مال را به تو فروختم»، نميخواهد خبر از بيعي بدهد که واقع شده است، بلکه ميخواهد انشاي بيع کند و همچنين جملات خبري ديگري که در مقام امر و نهي به کار ميروند (هاشمي شاهرودي، 1391، ج2، ص90).
3-2. انواع جملات انشايي
امام خميني معتقد است: جملات انشايي انواع گوناگوني دارد:
1. گاهي گوينده هوهويت را انشا ميکند؛ مانند تعبيراتي از اين قبيل که «تو آزادي» و «تو را طلاق دادم» و «من ضامنام» در مقام انشا. بنابراين، اعتبار در اين عبارات، انشاي هوهويت و جعل موضوع براي مصداق محمول در ظرف اعتبار است و ازاينرو جعل مزبور مصداق براي محمول نزد عقلاست و از اين حيث، آثاري بر آن مترتب ميشود.
2. گاهي اضافه و ربط انشا ميشود.
3. گاهي ماهيت اعتباري داراي اضافة انشا ميشود؛ مانند عقود. عباراتي از قبيل «به تو فروختم» و «اجرتت را پرداخت کردم» يعني: اعتبار در اينجا، ايجاد نفس طبيعت اعتباري است که به مضافٌاليههايي اضافه شده است (موسوي خميني، 1387، ج1، ص95).
به هر ترتيب، هرچند مراد از انواع انشاها تحقق چيزي از اعتبارياتي است که بشر بدانها محتاج است، اما بايد توجه داشت که انشاي هوهويت متفاوت با انشاي اضافه است و اين دو متفاوت با انشاي ماهيت داراي اضافهاند (موسوي خميني، 1387، ج1، ص96).
به عبارت ديگر، همانگونه که جملات خبري بر دو قسم است، جملات انشايي بر سه قسم است:
1. قصد در انشا گاهي براي ايجاد هوهويت در ظرف اعتبار است؛ يعني قصدِ معنا به صورت هوهويت است و اين انشا در عالم اعتبار به صورت مصداق اعتباري ايجاد ميشود.
2. قصد در انشا گاهي براي ايجاد اضافه و ربط است؛ مثلاً، «اين مال را به زيد بخشيدم». با اين گفته، هوهويتي ايجاد نميشود، بلکه اضافه و ربط محقق ميشود؛ يعني «اين مال براي زيد به صورت هبه است» و ازاينرو در اين قسم، امري اضافي در عالم اعتبار ايجاد ميشود.
3. گاهي نيز ماهيت اعتباري داراي اضافه به مضافٌاليههايش ايجاد ميشود؛ مثلاً، «خانهام را به تو فروختم» که با اين گفته، طبيعت معامله يا بيع داراي اضافه به مضافٌاليه آن است.
اما هرچند همة اين اقسام سهگانه، اموري اعتبارياند که آثاري بر آنها مترتب ميشود، اما زبان اعتبار در اين امور اعتباري متفاوت است؛ يعني زبان اعتبار هوهويت و انشاي آن، متفاوت با زبان اعتبار اضافه و ربط است و اين دو متفاوت با زبان انشاي ماهيت داراي اضافه است (لنگرودي، 1386، ج1، ص155-156).
4-2. شرايط جملات انشايي
از منظر علماي علم اصول، مانند سيدمحمدباقر صدر، اساساً تا ابراز در کار نباشد، معاني جملات انشايي صادق نيستند؛ مثلاً، تا کسي ابراز و اظهار رضايت نکند، اذن حاصل نميشود، گرچه در دل راضي باشد. پس ابراز در تحقق خارجي امور اعتباري شرط است و بدون ابراز آن معاني حقيقتاً شکل نميگيرد (هاشمي شاهرودي، 1391، ج2، ص73).
بدينروي، اين ادعا که جملة انشايي به قصد انشا يا ابراز اعتبار نفساني براي تشخيص مدلول تصوري اخطار شده به ذهن وضع شده، کافي نيست (هاشمي شاهرودي، 1391، ج2، ص91-92).
معناي «انشا» نيز مدلول تصديقي جدي است و تا قصد انشا نباشد ـ مثلاً، در مقام شوخي ـ انشا صادق نيست. پس قصد انشا در تحقق انشا لازم است؛ اما لزوم قصد انشا به معناي مطابقت با واقع يا ترتيب اثر عقلايي در اعتباريات نيست.
بر اين اساس، انشا مربوط به مرحلة مدلول تصديقي است و اين مدلول تصديقي جدي است؛ يعني قصد انشا را طلب ميکند و ترتيب اثر در انشا بودن و مطابقت و عدم مطابقت با تصديق و عدم تصديق، دخلي در تحقق انشا ندارد و نبايد ميان آنها و قصد انشا خلط شود (هاشمي شاهرودي، 1391، ج2، ص87-88).
جمعبندي و تطبيق ديدگاهها
1. آستين اولين فيلسوفي بود که متوجه شد نوع مهمي از اظهارات وجود دارند که داراي شکل جملات خبري هستند، اما نه صادقاند و نه کاذب؛ زيرا گوينده در اين اظهارات، وضعيت و حالتي را توصيف نميکند، بلکه با اين اظهارات درواقع فعلي را انجام ميدهد. اصوليان شيعه هم معتقدند: معاني انشايي ايجادي هستند و با لفظ، انشا معنا ميشود. مراد از «ايجادي بودن معاني انشايي» ايجاد و انشا در خارج است؛ يعني حقيقت آن معناي انشايي با لفظ، ايجاد و متحقق ميشود و در خارج از عالم ذهن، وجود عيني مييابد.
2. از منظر آستين، اظهارات انشايي به سه وجه از اظهارات اخباري تمايز مييابند:
اول اينکه اظهاراتي انشايي نوعاً داراي فعل (verb) خاصي براي انجام فعل (action) مزبور هستند.
دوم اينکه اظهارات اخباري ميتوانند صادق يا کاذب باشند، اما اظهارات انشايي صادق يا کاذب نيستند، بلکه به «بجا» يا «نابجا» متصف ميشوند.
سوم اينکه اظهار انشايي فعل يا عمل است، در حالي که اظهار اخباري گزاره يا توصيف است.
3. جملات تام خبري از منظر عالمان علم اصول نيز حکايت از تحقق شيء يا عدم تحقق آن ميکنند و ازاينرو به صدق و کذب متصف ميشوند.
4. از منظر آستين، براي نامگذاري «کشتي» ضروري است که ـ مثلاً ـ من بايد آن شخصي باشم که نامگذاري آن کشتي را معين ميکند. براي ازدواج (در مسيحيت) ضروري است که من نبايد تاکنون با همسري زنده، عاقل و غيرمطلقه ازدواج کرده باشم و... براي درست شدن يک شرط، بهطور کلي لازم است پيشنهاد آن شرط توسط قبولکنندة شرط پذيرفته شود، و اگر من بگويم «هديهاي به تو ميدهم» اما هرگز آن را ندهم، ابداً هديه نيست. از منظر علماي علم اصول نيز اساساً تا ابراز در کار نباشد، معاني جملات انشايي صادق نيست؛ مثلاً، تا کسي اظهار رضايت نکند، اذن حاصل نميشود، گرچه در دل راضي باشد. پس اظهار در تحقق خارجي امور اعتباري شرط است و بدون ابراز آن معاني حقيقتاً شکل نميگيرد.
5. آستين تصريح ميکند که در اظهارات انشايي واژهها بايد به صورت جدي بيان شوند تا به صورت جدي در نظر گرفته شوند؛ مثلاً، نبايد شوخي کنيم، شعر هم ننويسيم. اصوليان شيعه نيز معتقدند: معناي «انشا» مدلول تصديقي جدي است و تا قصد انشا نباشد ـ مثلاً، در مقام شوخي ـ انشا صادق نيست.
6. از نظر آستين، جدي بودن واژهها اظهار شدن آنها بهمثابة نشانة بيروني و قابل مشاهدة يک فعل دروني و معنوي نيست؛ يعني شکل بيروني اظهار، توصيفي از رويداد عملکرد دروني نيست. از منظر اصوليان نيز اين ادعا که جملة انشايي به قصد انشا يا ابراز اعتبار نفساني براي تشخيص مدلول تصوري اخطار شده به ذهن وضع گرديده، کافي نيست.
7. آستين قواعد ششگانهاي را که براي کارکرد مناسب اظهار انشايي ضروري هستند، بيان ميکند. اما اصوليان شيعه گرچه به صورت نظاممند دست به تدوين چنين قواعدي نزدهاند، اما در مطاوي مباحث، آنان به صورت جسته و گريخته به اين مسائل توجه داشتهاند. بدين لحاظ، آستين قواعد ضروري براي اظهارات مناسب انشايي را به صورت دقيق و منظم در شش بند تدوين کرد، ولي چنين تدوين و تنظيم دقيقي که براي رعايت تناسب در اظهارات انشايي لازم است، در ميان عالمان علم اصول مشاهده نميشود.
8. هرچند اظهار انشايي هرگز متصف به صدق يا کذب نميشود، اما باز هم ميتواند نابجا باشد. آستين شش نوع از اين انواع نابجايي را فهرست کرده است؛ چهار نوع از قبيل بيان اظهار ناموفق هستند؛ يعني از قبيلِ فعل ادعاشدهاي که به نحو بياعتبار و باطلي انجام ميشود و نتيجه نميدهد. اما در مقابل، دو نوع ديگر فعل صوري يا تصنعي را به سوء استعمال از رويه تبديل ميکنند. بدينروي، تدقيق و تنسيق انواع نابجاييها توسط آستين نيز از جمله وجوه تمايز فلسفة زبان او و علم اصول فقه است.
- موسوی خمینی، سیدروحالله (1385). انوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایة. تهران: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
- موسوی خمینی، سیدروحالله ، (1387). مناهج الوصول الی علم الاصول. تهران: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
- خمینی، سیدعلی (1392). الافادات و الاستفادات، تقریرات السید حسن الخمینی. تهران: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
- لنگرودی، سیدمحمدحسن (1386). جواهر الاصول، تقریرات السید روحالله الموسوی الامام الخمینی. تهران: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
- هاشمی شاهرودی، سیدمحمود (1391). درسنامة اصول فقه. قم: بنیاد فقه و معارف اهلبیت.
- Austin, John (1962). How To Do Things With Words. Oxford: Oxford University Press.
- Grewendorf, Gunther (2002). How Performatives Don't Work. In Grewendorf, G. & Meggle, G. (Eds.), Speech Acts, Mind, and Social Reality; Discussions with John R. Searle, Netherlands: Springer.
- Sbisà, Marina (2014). Austin on Language and Action. In Garvey, B. (Ed.), J. L. Austin on Language, US: Palgrave Macmillan.
- Searle, J. R. (2001). J. L. Austin. In Martinich A. P. & Sosa David (Eds.), A Companion to Analytic Phlosophy. Oxford: Blackwell Publishers Ltd.
- Searle, J. R. (1968). Austin on Locutionary and Illocutionary Acts, Philosophical Review 77, 405-424.