ابطال گرایی در بوته نقد
در مکتب ابطال گرایی، رابطه میان نظریات و حقایق نه از نوع ایجابی، بلکه سلبی است؛ یعنی با دانستن ابطال های متعددی که به دست آورده ایم، می دانیم جهان بدان گونه که قبلا می اندیشیدیم، عمل نمی کند و آنها باطل شده است. در مکتب «ابطال گرایی»، ابطال ها و سلب ها اصل هستند و تأییدها نقش فرعی ایفا می کنند. نقش ایجابی نظریه را می توان چنین بیان داشت که نظریه جدید واجد تأییداتی است که در نظریه سابق نبوده است. بنابراین، در ابطال گرایی، نمی توان ادعای تطابق کامل یک نظریه با واقعیت را داشت، بلکه می توان گفت: نظریات علمی به تدریج، به حقیقت نزدیک تر می شوند. از آن رو که هر نظریه لاحق فاقد ابطال های سابق است، نظریه لاحق از این بابت که تعدادی از ابطال ها و اشتباه های نظریه سابق را ندارد، کامل تر و به حقیقت نزدیک تر شده است.
Article data in English (انگلیسی)
درآمد
«ابطال گرایی» یکی از مکاتب جذاب فلسفه علم می باشد که فهم آن برای دانش آموختگان و محققان مفید است، از آن رو که پرده از روی بعضی از بخش های دانش سازی برمی دارد و فهیمان را با قسمتی شیرین از معجزه تولید علم آشنا می سازد و نظریه پردازان را می تواند در نظریه پردازی یاری نماید تا کمتر دچار خطا گردند؛ اما بخش های تلخی هم برای ذهن دارد، آنجا که از تبیین کامل قصه تولید علم درمی ماند. این مقاله، به دلیل ضیق مجال، صرفاً به رویکرد دوم پرداخته و نقدهای وارده بر این مکتب را تدارک دیده است.
نقدهای ابطال گرایی
نقدهای ابطال گرایی را طبق مراحل زیر پیگیری می کنیم: ابتدا علم شناسی گزارهای متافیزیکی و مبانی معرفت شناختی آن، سپس تحدید و در پایان، علم شناسی تجربی که خود به مسئله گزاره های حسی و قوانین تقسیم پذیر است.
1. نقد رئالیسم انتقادی
الف. نقدپذیری؛ معیار معقولیت و عقلانیت: از آنجا که پوپر حداقل ابطال های تجربی را واقع نما و مطابق با حقیقت می داند، بنابراین، نمی تواند همچون پوزیتیویسم قائل به بی معنایی و غیرعلمی بودن گزاره های عقلی باشد، حداقل اینکه به واقع نمایی بعضی از گزاره های عقلی به کار رفته در مکتبش محتاج است؛ از جمله: اصل «هوهویّت»، «استحاله اجتماع نقیضین و ارتفاع نقیضین» و اصل «وجود واقع». اما معیار نقدپذیری و سالم ماندن از نقدها که پوپر برای ارزیابی این گونه از گزاره ها بیان می کند، ناکارآمد است.
معیار ارزیابی گزارهای عقلی در فلسفه کلاسیک، «واقع گرایی» است. برای کشف واقع، از بدیهیات، که واقع نمایی شان بی نیاز از استدلال است، شروع می شود و گزاره های نظری نیز با استدلال های منطقی و بر اساس همان روش کشف واقع به دست می آید؛ اما «نقدپذیری» به عنوان معیار عقلانیت معرفت و واقع نمایی آن، در ابطال گرایی پوپری، دارای مشکلات متعددی است. عقل گرایی انتقادی دچار تناقض گویی شده است؛ زیرا این مکتب، جستوجو برای وصول به حقیقت گزاره های غیرتجربی را نفی نمی کند. ولی وی مقاومت و باطل نشدن نظریات در برابر نقدها را راهی به سوی حقیقت و معیاری برای نزدیک شدن به آن می داند و حجیّت، معقولیت و مقبولیت آن را از همین مسیر نقدپذیری می داند. اما این راه (معیار) که برای رسیدن به رئالیسم، بخصوص درباره اصول اولیه معرفت شناسی، از جمله اصل «واقعیت»، «اجتماع و ارتفاع نقیضین» و مانند آن بیان می کند، از رسیدن به واقع ناتوان است.1 «مقاومت در برابر نقد» نمی تواند معیار صحیح و همه جانبه ای برای انتخاب گزاره های واقع نما از گزاره های کاذب باشد؛ زیرا گزاره های فراوانی هستند که از نقدها به سلامت گریخته اند، اما واقع نما نیز نبوده اند. علاوه بر آن، مقاومت در برابر نقدها موقّتی بوده و پذیرش مقاومت به عنوان معیار واقع نمایی، ملازم نسبیت پذیری در کشف واقع است، و حال آنکه نسبیت در کشف واقع گزاره های مبنایی علم، حتی با توجه به مکتب ابطالی ایشان خطاست، گرچه وی خود نسبیت این گونه گزاره ها را بپذیرد.
ب. دور در نقدپذیری به عنوان معیار عقلانیت: واقع شدن نقدپذیری به عنوان معیار عقلانیت، سؤال از خود همین معیار را به دنبال خواهد داشت. می توان پرسید: چرا نقدپذیری و سربلندی در برابر نقدها به عنوان معیار عقلانیت و مقبولیت انتخاب شده است؟ و چرا معیارهای دیگر ـ برای مثال، ما بازای خارجی ـ انتخاب نگشته است؟ و آیا این انتخاب، خودش هم عقلانی است یا نه؟ پوپر معتقد است: چون ]همین [معیارش ]نیز[ نقدپذیر است، پس عقلانی است.2
در این صورت، باید به او گفت: اگر معیار این انتخاب را نیز نقدپذیری بدانیم در دام دور افتاده ایم. برای اینکه نقدپذیری را عقلانی بدانیم محتاج دلیل هستیم و پیش از ارائه چنین دلیلی، به کار گرفتن نقدپذیری به عنوان معیار عقلانیت، مغالطه است، بخصوص اگر در توجیه عقلانیت اصل نظریه، از این ضابطه استفاده شود.
... به هر حال، ضمن اینکه می پذیریم در مواردی عقلانیت در پرتو نقدپذیری تأمین می شود، ولی حصر عقلانیت در این معیار را نه ضروری و نه صحیح می یابیم و هیچ منعی ندارد برخی آراء معرفتی مانند «اصول بدیهی معرفت»، هم فراتر از نقد باشد و هم آن را معقول بیابیم.3
ج. معیار نقد چیست؟: چه نوع مواجهه و تقابل معرفتی را می توان «نقد» نامید؟ آیا آنچه را یک نقد می یابد، در واقع هم نقد است؟ آیا تلقّی افراد، نقد را تعیین می کند یا ملاکی هم برای تعیین نقد وجود دارد؟ و اگر نقد همان است که گروهی و طبقه ای بر سر آن به توافق می رسند، آیا عقلانیت یک پدیده، نسبی و راه توافق کلی بر سر آن مسدود نخواهد شد. این مطالب در نوشته های پوپر پاسخ درخور توجه ندارد. وی در نهایت، نوعی تصمیم گیری و انتخاب را پایان بخش مشکلات می داند4 این مطلب از نظر ما، ریشه نسبی گرایی در همین راه حل نهایی کاملا مشهود است.5
د. اصول اولیه معرفت شناسی: همان گونه که بیان شد، در فلسفه کلاسیک، کشف واقع از بدیهیات، که واقعشان بی نیاز از استدلال است، شروع می شود و گزاره های نظری نیز با استدلال های منطقی، براساس همان کشف واقع به دست می آید. برای پذیرش واقع نمایی معرفت، تنها راه وصول به حقیقت، آن است که گزاره های اولیه معرفت را در واقع نمایی شان بی نیاز از استدلال بدانیم، خواه از راه بداهت و یا از راه علم حضوری، وگرنه هیچ یک از معیارهای انتقادگرایی پوپر، پیشینی ـ فطری کانت، قراردادگرایی پوانکاره و مانند آن نمی توانند ما را به مقصود برسانند. اگر نقدپذیری را به عنوان معیار «مقبولیت و عقلانیت اصل واقع»، که از اصول اولیه معرفت شناسی و علوم دیگر است، بپذیریم در آن صورت، رئالیسم و واقعیت نمایی گزاره ها را از دست داده ایم؛ زیرا این اصل را که «واقعیتی وجود دارد»، باید به گونه ای یقینی و غیرقابل شک و مطابق با خارج داشته باشیم تا معیار انتقادی خویش را برای رسیدن به آن به کار ببریم، و حال آنکه معیار انتقادی، اصل واقعیت را حدسی می داند که هر دم امکان ابطال آن وجود دارد.
2. نقدهای تحدید علم
نقدهای تحدید علم دارای دو بخش است: بخش اول شامل بحث فلسفه تحدید علم، و بخش دوم نقدهایی که بر معیار تحدید ـ یعنی ابطال پذیری ـ وارد شده است.
نقد فلسفه تحدید: فلسفه تحدید چیست؟ آیا تحدید علم از آن روست که جنس متافیزیک غیر علمی است، همان گونه که به واسطه فلاسفه حلقه وین به میان آمد؟ در چنین فضایی، عاملی که موجب ناتوانی نظریه پوپر و هم کیشان قبلی و بعدی او شده فرورفتن در گرداب اصالت حس است. هرچند این احساس گرایی شکل هایی قوی و ضعیف دارد، ولی هیچ کدام از آن رهایی نیافته اند. «آنچه ابطال پذیر نیست، تجربی نیست، پس علمی نیست»، نتیجه می دهد که قضایای فلسفی علمی نیست؛ چنان که معیار اثبات گرایان نیز این نتیجه را در پی داشت. تفاوت این دو در واسطه ای معنادار است؛ یعنی پوپر به زودی اعلام کرد که نظریه ابطال پذیری وی را نباید به منزله نظریه ای در باب معناداری تلقّی کرد مبنی بر اینکه گزاره های معنادار را از بی معنا تفکیک کند، بلکه آن را باید صرفاً نظریه ای دانست برای تفکیک گزاره های علمی از غیر علمی؛ ولی شاهد اینجاست که وی نیز گزاره های متافیزیکی را علمی قلمداد نکرده است. غیر علمی دانستن متافیزیک، علاوه بر آنکه دارای پاسخ های اثباتی عمومی است و در مقابل تمام مکاتبی که دم از غیر علمی بودن و یا بی معنایی می زنند قابل طرح است، دارای پاسخ های نقضی خاصی نیز هست که در کنار نقدهای هر مکتب، مفید ذکر خواهد بود.
نقد نقضی: نقدهای نقضی در دو مرحله تشکیل گزاره های حسی و نیز تولید قانون های کلی قابل بیان است. برای یقینی دانستن هر گزاره حسّی، نیازمند گزاره های متافیزیکی و غیر تجربی بسیاری هستیم. مشکل گزاره های حسّی و مشاهده جزئی نمی تواند بدون وجود گزاره های عقلی و غیرعلمی حل شود؛ زیرا تفسیری که از هر مشاهده جزئی و اعتماد به آن به دست می آید همواره در گرو اعتقاد پیشین به چندین گزاره کلی غیرمحسوس و آزمون ناپذیر است.6
ابطال پذیری در تولید گزاره های کلی و قوانین علمی نیز محتاج گزاره های متافیزیکی است. ابطال یک فرضیه کلی با مشاهده یک مورد خلاف، در صورتی واقع می شود که مورد جزئی، نقیض طرف مقابل بوده، اجتماع نقیضین نیز محال باشد. بنابراین، خصلت «ابطال پذیری» یک ویژگی است که تحقق آن مستلزم اعتماد به برخی از گزاره های غیرتجربی، همچون استحاله اجتماع نقیضین است؛ زیرا استحاله اجتماع نقیضین قضیه ای نیست که از راه احساس و آزمون به دست آمده باشد.7
البته، قابل ذکر است که تحدید تجربه و متافیزیک و مرزبندی آن شایسته بوده و کمک به معرفت است. مشخص بودن مرز تجربه و متافیزیک و تمایز این دو محدوده از یکدیگر، موجب جداسازی ویژگی های خاص این دو منطقه بوده، این خود موجب می شود که معیارها و ویژگی های یکی به دیگری سرایت نکند. بدین سان، از مغالطات عمده ای جلوگیری خواهد شد.
نقد معیار تحدید (ابطال پذیری):
1ـ نقد ناشی از گزاره های وجودی: در اعتراض به جامعیت و مانعیت این معیار، ویلیام نیل خاطرنشان کرده است که طبقه ای از گزاره ها وجود دارد که برای علم کاملا اساسی است و اصولا می توان آنها را با مشاهده «اثبات» کرد، اما نمی توان «ابطال» نمود. اینها عبارتند از: گزاره های وجودی نامحدود.8
«گزاره وجودی نامحدود» گزاره ای است که ادعای وجود چیزی با ویژگی های خاص معیّنی را دارد، بدون اینکه آن را به ناحیه ای از فضا یا زمان محدود سازد؛ مانند: «شیء قرمز وجود دارد» و «زاغ سفید هست.»
نکته منطقی گزاره وجودی: این گزاره ها اثبات پذیرند و نه ابطال پذیر؛ یعنی کشف شیء در اوصاف؛ مثلا، دیدن زاغی سفید برای اثبات چنین گزاره ای کافی است؛ اما رؤیت مجموعه های متعدد و یا منطقه های متعدد برای ابطال آن کافی نیست؛ زیرا کاملا محتمل است که در مکان مناسب و در زمان مناسب، نگاه نکرده باشیم. نمی توان با دیدن منطقه های متعدد، نتیجه گرفت که زاغ سفید موجود نیست. می توان از این سخن با جمله «عدم الوجدان لایدلُّ علی عدم الوجود» تعبیر کرد. البته، آنگاه که کل مجموعه ها و منطقه های ممکن را جستوجو کرده باشیم، می توان گفت: «عدم الوجدان یدلّ علی عدم الوجود» و این وقوعاً غیر ممکن است. می توان با صرف مشاهده یک زاغ سفید، به اثبات «زاغ سفید هست» پرداخت، اما نمی توان با هیچ مجموعه مشاهده شده از زاغ های سیاه آن را باطل کرد. بنابراین، ابطال پذیری شدید موجب بیرون ماندن گزاره های وجودی از محدوده علم می شود.
پاسخ پوپر این است که گزاره های وجودی فی نفسه واقعاً مابعدطبیعی هستند. با وجود این، با بعضی از قید و شرط ها که در زمینه علمی معمول آن گزاره ها وجود دارند، ابطال پذیر می شوند. بنابراین، «پستانداران تخم گذاری در این منطقه خاص استرالیا (که دقیقاً مشخص شده) هستند» ابطال پذیر است؛ زیرا می توانیم با دقت، آن منطقه را بگردیم و هیچ پستاندار آنچنانی را نیابیم. پوپر درباره مثال خودش، چنین می گوید:
]گزاره[ «عنصری با عدد اتمی 72 وجود دارد»... به عنوان پاره ای از نظریه ای بسیار آزمون پذیر، و نظریه ای که می گوید چگونه می توان این عنصر را یافت، علمی است. اما از طرف دیگر، اگر این گزاره وجودی را به صورت منعزل و تنها در نظر بگیریم، یا به عنوان پاره ای از نظریه ای در نظر بگیریم که هیچ اشاره ای به ما نمی کند که چگونه و کجا می توانیم چنین عنصری را بیابیم، آنگاه مجبور خواهیم بود که آن را مابعدالطبیعی بدانیم، صرفاً به این دلیل ساده که آزمون پذیر نخواهد بود.9
وی می گوید: «گزاره عنصری با عدد 72 وجود دارد» آنگاه تجربی و ابطال پذیر است که به شکل یک نظریه کامل با تمام قیود و شرایط دست یابی به آن، ذکر شود؛ مثلا، این بیان که «عنصری با عدد اتمی 72 با انجام آزمایش "الف" و در شرایط "ب" وجود دارد» ابطال پذیر است. یا در یک مثال ساده تر، می توان این گونه گفت: گزاره «نقطه جوش آب 90 درجه است» ابطال ناپذیر، اما گزاره «نقطه جوش آب در منطقه "الف"، ارتفاع "ب"، با درجه غلظت "ج" و در ظرف "د"، 90 درجه است»، ابطال پذیر است.
اما پاسخ پوپر کامل نیست. وی در حقیقت، عقب نشینی کرده است؛ زیرا گزاره های وجودی با همان قید اطلاقشان از دنیای تجربی گزارش می دهند و موضوع و مسئله علم تجربی هستند. نمی توان انتظار داشت این نوع گزاره ها را با روش دیگری غیر از روش مشاهده و حس در علوم تجربی حل کرد. نمی توان برای حلّ این گزاره ها با روش عقلی اقدام نمود و یک معیار خوب تحدید نباید آنها را کنار بگذارد. هر گزاره ای که از دنیای محسوس و مادیت گزارش بدهد، علمی و تجربی است. چنین گزاره ای به شکل بالقوّه ابطال پذیر است. اینکه بالفعل ابطال پذیری ندارد، می تواند به دلایل گوناگون باشد. شکل گسترده این بحث را می توان هنگام بیان نظریات فلاسفه اسلامی آورد. اما به طور خلاصه، می توان گفت: گزاره های مطلق وجودی با همان اطلاقشان، چون از دنیای مادی و محسوس گزارش می دهند، تجربی و ابطال پذیرند، به شرط آنکه امکان جستوجو فراهم باشد؛ ولی می دانیم که چنین چیزی وقوعاً غیرممکن است. مشکل دیگر آن است که پاسخ پوپر نسبی گرایی در معیار تحدید را به دنبال خواهد داشت؛ یعنی ممکن است گزاره ای بر اساس دستگاه خاصی، متافیزیکی و در دستگاه دیگر، تجربی قلمداد شود، و می دانیم که یک قضیه یا متافیزیکی است یا نیست، و نسبیت در اینجا بی معناست.
2ـ نقد پیچیدگی نظریات:10 این اشکال را، هم لاکاتوش و هم پوانکاره قراردادگرا بر پوپر وارد کرده اند. عدم جامعیت و دربر نگرفتن تمام گزاره های تجربی یکی از لوازمی است که در این معیار، با توجه به پیچیدگی نظریات به وجود می آید. «ابطال پذیری» به عنوان معیاری برای تمییز تجربه از متافیزیک، قوانین نظری سطح بالا را، که به شکل رسمی جزئی از علم شمرده می شوند، در جرگه علم نمی پذیرد. برای مشاهده این امر، می توان قانون اول نیوتن (اصل ماند یا اینرسی) را در نظر داشت. اصل «اینرسی» یا اصل «ماند» بیان رفتار اشیاست، در صورتی که تحت تأثیر هیچ نیرویی قرار نگیرند. هر جسمی به سکون یا حرکت یکنواخت در خط مستقیم ادامه می دهد، مگر آنکه نیرویی موجب تغییر این حالت شود؛11 یعنی هرگونه تغییر رفتار، خواه تبدیل سکون به حرکت و به عکس و یا تغییر در جهت حرکت و همچنین تغییر در شدت و ضعف حرکت، نیازمند نیروی تغییردهنده است. این اصل خلاف فهم اولیه است؛ زیرا تصور بر این است که ساکن شدن متحرّک نیازمند علت و نیرویی نیست و این حرکت است که همیشه نیازمند علت و نیرو است. این برداشت به دلیل توجه نکردن به نیروهایی مانند اصطکاک است که در فهم اولیه نادیده گرفته می شود. بنابراین، طبق اصل «ماند»، سکون نیز نیازمند نیروست.
اشکال: اشکال این است که این اصل ابطال ناپذیر است و تحت هیچ شرایطی نمی توان آن را باطل کرد. چگونه می توانیم بفهمیم که اصل «ماند» باطل شده است؟ تصور کنید که جسمی دچار دگرگونی شده است، بدون اینکه تحت نیرویی واقع شود. برای مثال، جسمی را فرض می کنیم که دچار تغییراتی می شود و از حالتی به حالتی دیگر در می آید؛ نه در حالت سکون است، و نه در حالت حرکتی یکنواخت در خط مستقیم. با توجه به این شرایط، اصل «ماند» قایل به وجود نیرویی بر آن است. ممکن است مخالفان «اصل» مدّعی باشند که هیچ نیرویی بر آن وارد نمی شود؛ اما مدافعان «اصل» می توانند نیروی نامشهودی را فرض کنند که بر آن جسم اثر می گذارد. در حقیقت، هر جا تغییراتی رخ دهد، می توان نیرویی را فرض گرفت و به عبارت دیگر، تنها شاهدی که می توان از وجود نیرو داشت تغییرات حاصله است، و حال آنکه ما می خواهیم در ابطال پذیر کردن اصل مزبور، وجود و یا عدم نیرو را از راهی غیر از تغییرات به دست آوریم. اگر جسمی را می بینیم که در خط مستقیم، به شکل یکنواخت و با سرعت ثابت در حرکت است و به این حرکت خود تا بی نهایت هم ادامه می دهد بدون اینکه متوقف شود، از کجا می توان به وجود و یا عدم نیرویی بر آن پی برد؟ موافقان می توانند مدعی شوند: عدم هرگونه تغییر نشان دهنده عدم نیروست، و مخالفان نیز می توانند مدعی شوند حرکت، حتی در صورت ثابت آن، نیازمند نیروست. پوپر، خود به این مطلب دقت داشته است، آنجا که می گوید:
گمان می کنم که با استنباط از بینش اهل مواضعه [قراردادگرایی] می توان اشکالات مهمی را بر ضابطه تمیز من وارد کرد؛ از این قبیل که اهل مواضعه می گویند: اثبات ناپذیری دستگاه های تئوریک علوم طبیعی را می پذیریم، ولی در عین حال، قبول داریم که ابطال پذیر هم نیستند؛ چه، همواره می توان کاری کرد که هر دستگاه اصل موضعی دلخواه، مطابق واقع بماند.12
منشأ اشکال: اشکال از آنجا ناشی می گردد که یکی از مفاهیم و عناصر به کار رفته در نظریه تجربی و آزمون پذیر نیوتن با اینکه دارای تأثیرات تجربی است، اما جنبه غیرحسّی و نامشهود دارد. چگونه می توان به وجود و یا عدم نیرویی توضیح دهنده تغییرات مفروض پی برد؟ شاهدِ دالّ بر وجود نیروها همان تغییرات است، و حال آنکه ما می خواهیم بدانیم آیا می توان تغییراتی بدون وجود نیرویی داشته باشیم؟ در تاریخ علم، این داستان کاملا به واقعیت پیوست. این دقیقاً کاری بود که نیوتن در مورد سیّاراتی کرد که در مدارات بیضوی حرکت می کردند و نه خطوط مستقیم. او فرض کرد که نیروی نامشهود جاذبه عمومی بر سیّارات عمل می کند. هر استثنایی برای قانون اول نیوتن (قانون ماند) را می توان با همین چوب راند و بنابراین، این قانون براساس ملاک ابطال پذیری پوپر، علمی به نظر نمی رسد.13
راه حل: از جمله راه حل هایی که در این زمینه ارائه شده است، می توان به راه حل دوئم و نیز راه حل برنامه های پژوهشی لاکاتوش، که مشابه راه حلّ گزاره های وجودی است، اشاره کرد. این قضیه در صورتی که قانون اول نیوتن تنها و منعزل در نظر گرفته شود لازم می آید. اما اگر قانون اول نیوتن به صورت پاره ای از یک گروه نظری در نظر گرفته شود، قابل رفع است. این راه حل اشعار می دارد که گرچه نمی توان به ابطال اصل «ماند» به تنهایی پرداخت، اما می توان آن اصل را در ضمن گزاره های دیگری که حاکی از اصول دیگر نیوتن و نیز گزاره های حاکی از شرایط و اوضاع حاکم بر میدان مشاهده باشد، باطل کرد. برای توضیح، در نظر بگیرد که «الف» قانون اول نیوتن است. مجموعه «ب» اصول دیگری است که در برنامه های نیوتن وجود دارد و در ارتباط با اصل «ماند» است. یکی از قوانین دیگر نیوتن، قانون «جاذبه» مرتبط با ابطال پذیری این اصل است. این قانون به این صورت مطرح است که اجسام بر یکدیگر نیرو (جاذبه) وارد می کنند که مقدار آن وابسته به جرم دو طرف است. مجموعه «ج» شرایط و اوضاع قابل مشاهده و یا غیرقابل مشاهده ای است حاکم بر محیط تجربه. این شرایط و اوضاع، که «مفروضات کمکی» نامیده می شوند، در ابطال و یا ابقای اصل «ماند» دخالت دارند. اگر برای جسمی که دارای تغییرات غیرقابل توجیه توسط اصل «ماند» باشد جسم دیگری، که نیرویی را بر جسم اول وارد می کند، در نظر گرفته شود اصل «ماند» از ابطال نجات می یابد. مفروضات کمکی شامل مواردی مانند تعداد، جرم و فاصله های سیّارات، و همچنین قضایایی است مانند: «نیروهای غیر جاذبه ای اثر قابل توجهی بر حرکت خورشید و سیارات ندارند» و «جرم خورشید بسیار بزرگ تر از جرم هر سیّاره ای است.» از ترکیب عطفی مجموعه گزاره های «الف» و «ب» و «ج»، واقعاً می توانیم نتایجی مشاهده پذیر درباره حرکت سیارات استنتاج کنیم.
فرض کنید هر گزاره مشاهده شده در ارتباط با «الف» باشد و ما نقیض را مشاهده کرده ایم. ما نمی توانیم نقیض «الف» را نتیجه بگیریم، بلکه می توانیم بگوییم: نقیض مجموعه «الف» و «ب» و «ج». به دیگر سخن، ما می دانیم که یکی از مفروضات مورد استفاده در استنتاج، کاذب است. این مفروض می تواند خود «الف» یعنی اصل «ماند» باشد و یا اینکه مجموعه «ب» باشد، یا مفروضات کمکی که مجموعه «ج» است؛ ولی نمی دانیم کدام یک. بنابراین، هیچ یک از مفروضات به صراحت، ابطال نشده است.14 پوپر در پاسخ همین را می گوید:
ملاک تحدید من در مورد نظام هایی از نظریات صادق است، نه در مورد گزاره هایی که از زمینه شان بیرون کشیده شده اند... ما فی الواقع تنها می توانیم نظام هایی از نظریات را ابطال کنیم و اسناد کذب به هر گزاره خاصی درون چنین نظامی همیشه بسیار غیر قطعی است.15
این سخن ابطال گرایانِ تعدیل یافته مبنی بر تجربی دانستن مجموعه های علمی و نه تک گزاره های تجربی، جامعیت و مانعیت تحدید را از بین برده است.
3ـ نقد عدم مانعیت معیار تعدیل یافته: این ملاک یقیناً قانون اول نیوتن را علمی می شمارد، اما متأسفانه این نتیجه را هم دارد که هر گزاره مابعدالطبیعی دل بخواهی را علم تجربی قلمداد می کند.16 اگر قرار باشد گزاره ها با بریدن از مجموعه هایشان متافیزیکی و غیرقابل ابطال باشند و تنها با پیوستن تعدادی از آنها در یک مجموعه کامل، تجربی و ابطال پذیر باشند؛ یعنی اینکه ابطال پذیری به شکل مجموعه ای مطرح گردد، آنگاه می توان به این مجموعه، گزاره متافیزیکی دل بخواهی را افزود و با اینکه تک تک گزاره ها ابطال ناپذیر است، اما مجموع آنها ابطال پذیر است؛ مثلا، همان اصل «ماند» را در نظر بگیریم و به مجموعه «الف» و «ب» و «ج»، گزاره ـ مثلا ـ «د» (فردا یا باران خواهد بارید و یا نه) را نیز، که گزاره ابطال ناپذیر تمام عیاری است، بیفزاییم. با وجود این کل، مجموعه «الف» و «ب» و «ج» و «د»، هنوز ابطال پذیر باقی مانده است.17
4ـ نقد عدم جامعیت معیار تعدیل یافته: اگر مدعای معیار تحدید، کلی و عمومی باشد ـ که به نظر چنین می رسد ـ خلاف فهم مشهود و متعارف عمومی است؛ زیرا تک گزاره های تجربی فراوانی را می توان در دنیای حس و تجربه دید که متعلّق به دنیای مادی و محسوس هستند و خارج از محدوده علم قرار می گیرند. و اگر مدعای آن جزئی باشد و در بعضی از گزاره های خاص مانند اصل «ماند» در نظر گرفته شود، طبق این معیار، بین دنیای حس و مادیت با تجربه تفاوت گذاشته می شود؛ زیرا تک گزاره هایی مانند اصل «ماند» به تنهایی و بدون پیوستن به مجموعه ها، متعلّق به دنیای ماده و حس هستند، و حال آنکه این معیار، شکل منفرد این گزاره ها را از دنیای حس و ماده نمی داند، و تنها در صورتی که داخل مجموعه قرار گیرد، آنها را از دنیای حس و ماده می داند. علاوه بر آن، ویژگی این گزاره ها آنگاه که انفکاک یافته، مشخص نیست و آنها را جزو مجموعه متافیزیک دانستن، سخن عجیبی است.
5 ـ نقد احتمال خطا: هر ابطالی را می توان یا ابطال «حقیقی» دانست؛ یعنی اینکه در عالم خارج ابطال واقع شده است، و یا آن را «غیر حقیقی» و ناشی از خطاهایی دانست که احتمال آن را نمی توان نادیده گرفت. پوپر می گوید: ابطال نظریه ای که شکل گزاره شرطی (اگر شرایط «الف» و «ب» و «ج» محقق شود، ضرورتاً نتیجه «د» حاصل می شود.) دارد، به این است که در یک مورد، شرایط مذکور محقق باشد، ولی نتیجه ای حاصل نشود. حال ابطال گریز، که مدافع یک نظریه است، می تواند بگوید: نتیجه حاصل نشده مربوط به عواملی مانند «هـ» است که آنها هم در حصول نتیجه دخیل هستند و به دلایلی، در صورت نظریه ذکری از آنها به میان نیامده است. برای مثال، دستگاه آزمایشگر دچار اختلال بوده و یا آزمایش کننده دچار حواس پرتی بوده است.18روشن است که این احتمالات را منطقاً نمی توان رد کرد و به کمک همین احتمال ها، می توان مانع ابطال منطقی یک نظریه شد. البته، واقعیت خارجی هم همین طور است و نوع دانشمندان به صرف ارائه مورد نقض، نمی پذیرند که نظریه آنها باطل است.
در بعضی از علوم، ابطال های غیر حقیقی به فراوانی یافت می شوند، به گونه ای که فیزیک دانان می گویند: نگاه چشم آزمایشگر در آزمایش ذرّات اتمی موجب تغییر حرکات آن می شود و طبیعت رفتار آنان را از حالت عادی خارج می کند. در علوم انسانی نیز آزمایش و زیر نظر گرفتن رفتار انسان ها موجب تغییراتی غیر طبیعی می شود. همان گونه که مشاهده می شود، معیار ابطال پذیری را نمی توان به عنوان معیاری جدّی برای تحدید مسائل متافیزیکی از تجربی پذیرفت؛ زیرا گزاره های تجربی بی شماری هستند که متعلّق به دنیای حس و مادیت هستند، اما به دلایل متعددی، که بعضی از آنها ذکر شد، و یا مواردی دیگر، از جمله ناتوانی حواس، قابلیت ابطال پذیری بالفعل را ندارند، گرچه ممکن است در آینده، با پیشرفت دستگاه های کمک کننده به حواس انسان، به شکل غیرمستقیم توسط انسان ها حس شوند.
3. نقدهای گزاره های تجربی در ابطال گرایی
الف. نقد جملات پروتکل (گزاره مشاهده ای): یکی از مشکلات مهم نظریه ابطال گرایی «تسلسل» است؛ زیرا حرکت علم بر اساس این مبنا، به گونه ای توصیف می شود که آزمودن و ابطال یک نظریه به وسیله گزاره های پایه و مقدّم بر آن تحقق می یابد، اما آزمودن و ابطال گزاره های پایه، خود نیازمند آزمون و ابطال دیگری است؛ زیرا ابطال گرایی آنها را بدیهی و بی نیاز از دلیل نمی داند و برای ابطال آنها نیز گزاره های مقدّم بر آنها را. این امر مستلزم تسلسل منطقی است که پوپر برای آن، راه حل منطقی ندارد و دوباره به روش های تجویزی رو می آورد:19
باز می گوییم که پذیرفتن و کافی شمردن و خرسند بودن به گزاره های پایه، معلوم دریافت های ما ـ به ویژه دریافت های درونی ما ـ است. ولی ما این دریافت ها را دلیل صدق گزاره های پایه نخواهیم گرفت. دریافت ها انگیزه رد و قبول گزاره ها هستند، ولی همچنان که با کوبیدن به روی میز، هیچ گزاره ای را نمی توان توجیه عقلی کرد، خود دریافت ها را نیز نمی توان پشتوانه صدق گزاره های پایه دانست.20
وی در جایی دیگر می نویسد: «پذیرش گزاره های پایه، منوط به توافق یا عزم عالمان به قبول آنهاست. از این جهت، گزاره های پایه از جنس مواضعات به شمار می آیند.»21 همان گونه که معتقد است:
تجربه در علوم عینی، بر هیچ ستون پولادینی تکیه نزده است، بلکه گویی کاخ تئوری های علمی بر باتلاقی افراشته است و عمارتی است نهاده بر تیرک های فرو رفته در باتلاق. بر هیچ کس معلوم نیست که ته این باتلاق کجاست. اگر امروز تیرک ها را بر زمینی پایین تر از این که هست، نصب نمی کنیم، نه به دلیل آن است که به پایه ای محکم رسیده ایم. ما فقط هنگامی از فرو بردن تیرک ها دست می کشیم که اطمینان یابیم لایه زیرین آن قدر سخت هست که دست کم برای مدتی از عهده تحمّل بنا برآید.22
بنابراین، از سخنان پوپر می توان به روشنی، آثار تزلزل و ناامنی را در بنیاد معرفت علمی ـ با رویکرد پوپری ـ احساس کرد.
ب. نقد گزاره های کلی:
1ـ نقد پیچیدگی نظریات:23 ابطال گرایی با ابطال نظریه ها آنها را از مقبولیت و عقلانیت ساقط می کند و بدین روی، نظریه های ابطال ناشده را واجد عقلانیت و مقبولیت ـ اگرچه موقت ـ معرفی می کند. آیا می توان مهر عدم عقلانیت و نامقبولیت را بر نظریه های ساقط شده زد و نظریه های ساقط نشده را مقبول ـ اگر چه موقتی ـ دانست؟ در پاسخ باید گفت: در تناقض میان دو مسئله، تنها یک طرف همیشه کذب نیست، بلکه هر دو طرف در مظان کذب قرار دارند، و حال آنکه، پوپر تنها یک طرف را همیشه کاذب می داند و آن هم «قانون متناقض با گزاره حسّی» است. بنابراین، معیار ارزیابی ابطال گرایان کامل نیست و منشأ خدشه دار شدن آن را می توان در چند محور دانست:
ـ مسئله گزاره های حسّی؛
ـ مسئله تفسیر و تعبیر گزاره های حسّی؛
ـ مسئله وضعیت محیط آزمون؛
ـ مسئله قوانین و شرایط محیط آزمایش؛
ـ مسئله قوانین دیگرِ دستگاه و نظریه.
الف ـ خطا در گزاره های حسّی: در بحث تعارض دو نوع ادلّه با یکدیگر ـ حال از هر قسم که باشند (عقلی، نقلی و یا تجربی) ـ می توان احتمال کذب هر یک از دو نوع دلیل را داد و نمی توان مشخصاً به کذب و ابطال یکی از آنها پرداخت، مگر اینکه صدق یکی از آن دو قطعی شده باشد. این کلام را در مورد گزاره های مشاهداتی نمی توان به شکل قطعی بیان کرد؛ زیرا علاوه بر احتمال خطایی که در گزاره های مشاهداتی و حسّی وجود دارد، احتمال خطاهایی که می توانند منشأهای مختلف داشته باشند ـ از جمله مسبوقیت مشاهدات به نظریات ـ نیز احتمال کذب مشاهدات را افزایش می دهد. بنابراین، منطق هیچ گاه حکم نمی کند که در صورت تعارض نظریه با مشاهدات، همیشه نظریه باید مردود شناخته شود؛ می توان گزاره مشاهده خطاناپذیر را رد کرد و نظریه معارض با آن را اخذ نمود.24 پوپر انکار نمی کند که تنها ابطالی موجب پیشرفت علم می شود که مورد قبول دانشمندان باشد.
برای توضیح بیشتر، باید گفت: ابطال پذیری دو نوع است:
ابطال پذیری بالقوّه: نظریه باطلی که در خارج حقیقتاً باطل است، خواه دانشمندان به آن رسیده باشند و خواه نه.
ابطال پذیری بالفعل: به ابطال نظریه ای اطلاق می شود که دانشمندان به بطلان آن رسیده باشند.
اگر منظور پوپر ابطال بالقوّه باشد، نمی تواند ملاک زنده و تعیین کننده ابطال نظریات در علم باشد؛ زیرا آنچه در علم مطرح است، ابطال بالفعل است. ابطال بالقوّه مانند اثبات بالقوّه، یعنی اثباتی که در عالم واقع وجود دارد، خواه دانشمندان به این واقع رسیده باشند یا نه، کارگشا نیست. اما ابطال بالفعل نیز ملاک دقیقی نیست. به همان دلیل، باردار بودن گزاره های مشاهده ای و حدس و تخیّلی بودن نظریه ابتدایی را شرط این نوع ابطال پذیری نمودن گزاره مشاهده ای، به عنوان نقیضی برای نظریه است و آن فرع بر این است که آن نقض را مورد یقین موضوعی (مورد توافق دانشمندان) قلمداد کرده باشیم. پذیرش دانشمندان برای ابطال نظریه، وابسته به شرایط و لوازم متعددی است که گاه غیرواقعی اند.
ابطال پذیری صرف نیست که تکلیف بقا یا زوال نظریه را روشن می کند، بلکه بحث و مناقشه عرف اهل علم و بالاخره، پذیرش یک مورد به عنوان مبطل بالفعل یک نظریه است که آن را از صحنه علم (با فراهم آمدن شرایط دیگر) می راند. غالباً مدتی دراز طول می کشد تا یک ابطال پذیرفته شود.25
ب ـ تعبیر و تفسیر گزاره های حسّی: نقد دیگری که بر پیکره ابطال گرایی وارد است، ملازماتی است که همراه گزاره های حسّی است و گاه غیرقابل تفکیک از اصل گزاره، به گونه ای که تفکیک میان تفسیر گزاره و اصل آن با پیشرفت علم و پس از وقوع مشخص می گردد. زمین مرکزی تفسیر و ملازمه نادرستی بود که از رؤیت هزاران باره گزاره های درست و قابل مشاهده به دست آمده بود. بشر در طول هزاران سال و هزاران بار، خورشیدی را مشاهده می کرد که اول روز، از یک طرفِ زمین سر برمی آورد و در طول روز، حرکت می کرد و در پایان روز، در طرف دیگر سرمی گذارد. بدین سان، بسیار طبیعی است که قایل به چرخش خورشید به دور زمین شویم؛ همان گونه که حس و مشاهده ابتدایی بشر امروزه نیز همین را تأیید می کند که این خورشید است که بالای سر ما در حرکت است. سال ها طول کشید تا بشر این تفسیر ملازم را از گزاره اش تفکیک کند؛ همان گونه که عکس مطلب نیز شایع است: چه بسا در قطاری ساکن نشسته باشیم و با مشاهده قطار متحرّک کناری، خود را متحرّک ببینیم.
این مسئله، که در آن اصل گزاره صحیح، اما ملازمات آن نادرست است، نیز در تناقض میان نظریه و گزاره، مانع ابطال صحیح و در نتیجه، سدّی برابر پیشرفت نظریه علمی است. در حقیقت، تناقض میان نظریه و تفسیر نابجای آن گزاره حسّی مناقض است که بر جامعه علمی پوشیده می ماند.
جـ محیط آزمون و قوانین حاکم بر آزمایش: در این مسئله، نه قانون و نظریه و نه گزاره حسّی هیچ کدام نادرست نیست. تناقض ظاهری میان آن دو از ناحیه سومی به وجود می آید. این ناحیه سوم می تواند شرایط خارجی و نوع ارتباطات موجود در آن باشد. اگر قانون «نقطه جوش آب» با تمام شرایط با یک گزاره حسّی در تناقض باشد، یعنی مشاهده شود که آبی در صد درجه به جوش نیامد، اشکال ممکن است نه از قانون و نه از گزاره حسّی باشد، بلکه مایع مورد نظر آب نبوده، گرچه ظاهراً دارای تمام خواص آب باشد. نمونه ای که در تاریخ علم اتفاق افتاد، رصد حرکت سیّاره «اورانوس» طبق دستگاه نیوتن بود. به اصطلاحات ذیل برای فهم این مسئله توجه کنید:
قانون اصلی: فرضیه و قانونی که مورد مطالعه و آزمایش است؛ مانند قانون اول نیوتن، که همان قانون «جاذبه» است؛ یعنی اینکه بین دو شیء، نیروی جاذبه ای با توجه به جرم و فاصله آنها وجود دارد. این قانون باید در سیّارات نیز وجود داشته باشد و بالطبع، فرمول و مسیر خاصی را در حرکات آنها ایجاد کند.
شرایط اولیه محیط آزمون: اگر قصد داشته باشیم که حرکت سیّاره «اورانوس» را به وسیله قانون جاذبه و دیگر قانون های دستگاه نیوتن تبیین و پیش بینی کنیم، نیازمند در نظر گرفتن شرایط و موقعیت سیّاره «اورانوس» در طبیعت هستیم؛ مثلا، اینکه چه سیّاراتی اطراف آن واقع شده است؟ جرم هر کدام چقدر است؟ مسافت آنها نسبت به «اورانوس» و یکدیگر چه اندازه است؟ و...
دانشمندان با در نظر گرفتن قوانین دستگاه نیوتن و تعداد اجسام و سیّارات قابل مشاهده اطراف «اورانوس»، به ترسیم حرکت سیّاره پرداختند. اما هنگام رصد حرکت «اورانوس» در آسمان، مشاهده کردند که این سیّاره مسیری داشت غیر از آنچه باید می داشت و با قوانین نیوتن پیش بینی شده بود. طبق موازین ابطال گرایی، این تناقض را باید با ابطال نظریه نیوتن حل می کردند؛ اما دانشمندان این تناقض را ظاهری و منشأ آن را متوجه شرایط خارجی دانستند و اتفاقاً بعدها در مجاورت «اورانوس»، سیاره «نپتون» کشف و موجب حل تناقض ظاهری شد؛ زیرا با مشاهده و کشف سیّاره جدید در حوالی سیاره اوّلی، دستگاه نیوتن اعتبار خود را حفظ می نمود. بنابراین، موجودات و ارتباط آنها با یکدیگر، در پهنه خارج، آنچنان گسترده اند که در یک زمان و با یک مشاهده، قابل صید و کشف نیستند؛ همان گونه که سال های متمادی طول کشیده تا دیده شده اند، و این مسئله از عوامل پیچیده شدن علم و نظریه ابطال هاست.
دـ قوانین حاکم بر آزمایشگاه: این مسئله نیز از عوامل ایجاد تناقض و ابطال ظاهری است و به همین دلیل نیز نه قانون و نه گزاره، هیچ کدام در حقیقت، نادرست نیستند. هر محیط طبیعی یا مصنوعی، که آزمایش در آن صورت می پذیرد، خود پیچیده شده در قوانین گوناگون است و با همیاری و همکاری نظریات متفاوت تشکیل می شود. هر قدر این محیط از حدّ آستانه معمولی و قابل درک مستقیم حس دورتر شود، قانون پیچی آن افزون می گردد. این گونه قوانین یا معلومند؛ مانند قوانینی که بر نور و یا دیگر مسائل مرتبط با میکروسکوپ ها و تلسکوپ ها حاکم می باشند، و یا قوانینی مجهولند و در آینده کشف می گردند؛ همان گونه که برخی قوانین معلوم کنونی و حاکم بر محیط آزمایش، در گذشته مجهول بودند.
آقای «الف» نظریه ای دارد مبنی بر اینکه مقاومت میله آهن بیش از آن است که با فرو رفتن در یک جسم نرمی مانند توده شن یا ماسه معمولی شکسته شود؛ اما وی با وجود این نظریه، وقتی میله آهن را در آب فرو می برد، با کمال تعجب آن را شکسته می یابد. اگر وی بر اساس موازین ابطال گرایی حرکت کند، باید نظریه اوّلی خویش را ابطال کند و به ساختن نظریه دیگری دست بزند. اما اگر وی قانون شکسته شدن نور هنگام حرکت از یک سطح به سطح دیگر را بداند ـ یعنی قانون حاکم بر محیط آزمایش را ـ آنگاه به ابطال نظریه اول نیاز ندارد. در این آزمایش، هر دو نظریه صحیح بوده اند. هم گزاره حسّی شکسته دیده شدن میله و هم نظریه اول درست است؛ اما منشأ تناقض از ناحیه سوم بوده.
هـ ـ قوانین دیگر دستگاه علمی: هیچ قانونی، مجزّا و تک افتاده و بدون تأثیر و تأثر از قوانین دیگر نیست. گاه علت تعارض گزاره مشاهده ای با نظریه متعارض خود، به دلیل بهرهوری از قانون دیگر است. بنابراین، در این مواقع، باید به قانون هایی توجه شود که موجب اختلال شده اند و نه فقط به قانون معارض با گزاره.
2ـ نتیجه گیری نقدها: حاصل نقدهایی که معیار عقلانیت ابطال گرایی را خدشه دار می کند از این قرار است: یک نظریه علمی وقتی با یک گزاره مشاهده ای معارض می شود، یک قضیه ساده و بسیط نیست که بتوان به راحتی آن را ابطال کرد؛ مانند: «تمام قوها سفیدند» که با مشاهده یک قوی سیاه باطل گردد، بلکه مجموعه پیچیده و دارای ساختار درهم تنیده ای از قانون اصلی مورد آزمون، اصول و گزاره های کلی دیگری مرتبط با اصل مورد نظرند؛ به علاوه شرایط اولیه ای که پیرامون محیط مورد آزمودن باید در نظر گرفته شوند، و نیز فرض های کمکی، به گونه ای که تشخیص قسمت باطل و کاذب، از دیگر قسمت ها به راحتی میسّر نیست و گاه محال وقوعی است. ایمره لاکاتوش می گوید:
لازم نیست تا نظریه برای بقای خود، از پس همه آزمون ها برآید. دیگر علم عبارت از آزمایش و خطای ساده و یک سری حدس ها و ابطال ها نیست. حکم اینکه «تمام قوها سفیدند» ممکن است با کشف یک قوی سیاه باطل شود، ولی چنین آزمایش و خطای کم مایه و مبتذلی مقام علم را ندارد. به عنوان مثال، علم نیوتنی مجموعه ای از چهار حدس مشتمل بر سه قانون مکانیک و یک قانون جاذبه نمی باشد. این چهار قانون فقط هسته اصلی و بنیادین برنامه نیوتنی را تشکیل می دهند. ولی این هسته بنیادین توسط یک کمربند حفاظتی وسیع، که شامل فرضیه های امدادی می باشد، از ابطال محافظت می شود و حتی مهم تر اینکه این برنامه تحقیقی دارای یک قاعده و روال کشف، یعنی یک دستگاه نیرومند حل مسئله نیز می باشد که با کمک تکنیک های پیچیده و دقیق ریاضی، بی قاعدگی ها و تمرّدها را هضم می کند و حتی آن را به شواهد و دلایلی به نفع نظریه مبدّل می سازد. به عنوان مثال، اگر سیّاره ای دقیقاً آن طور که می باید حرکت داشته باشد حرکت نکند، دانشمند نیوتنی حدس های خود را درباره انکسار اتمسفری و انتشار نور در طوفان های مغناطیسی و صدها حدس دیگر، که همگی بخشی از برنامه تحقیق هستند، رسیدگی و بازنگری می کند. وی ممکن است که حتی سیّاره ای را که هیچ گاه دیده نشده است اختراع و موقعیت جرم و سرعت آن را محاسبه کند تا بی قاعدگی ملاحظه شده را توضیح دهد. حال باید گفت: نظریه «جاذبه» نیوتن، نظریه «نسبیت» انیشتین، «مکانیک» کوانتیک، «مارکسیسم»، «فرویدیسم»، همگی برنامه های تحقیق هستند؛ هر کدام با هسته های سفت و سخت، که مشخصه آنهاست و سرسختانه از آن دفاع می شود، و نیز هر کدام با کمربندهای حفاظتی انعطاف پذیر و با یک دستگاه دقیق و ظریف حل مسئله.26
در تاریخ علم نیز در فیزیک انیشتین، چنین پدیده ای مشاهده شد. نوری که از سیّارات دور، هنگام روز مشاهده می شد، خط مستقیمی را نمی پیمود و با یک مسیر انحنایی حرکت می کرد، و البته، مشاهده باید در حال خورشید گرفتگی صورت می پذیرفت تا نور قابل رؤیت باشد. این مشاهده موجب ابطال نظریه مستقیم بودن فضا و ابداع نظریه ای شد که در آن بیان می گردید: فضا انحنادار است و در نتیجه، هندسه فضایی هندسه نااقلیدسی است و نه اقلیدسی؛ اما آیا گزاره درست مشاهده شده است؟ آیا محیط آزمایشگاه به خوبی مورد مطالعه واقع شده بود؟ و آیا قوانین دیگر دستگاه نباید بازبینی می شد؟ در کنار احتمال ابطال نظریه سابق و ایجاد نظریه جدید مبنی بر انحنای فضا، احتمالاتی مطرح شد: احتمال اینکه گزاره مشاهده شده خطا باشد، و یا اینکه هم گزاره درست باشد و هم نظریه مستقیم بودن فضا؛ اما قانون دیگری، از جمله تأثیرپذیری حرکت نور از اجسام باید بازبینی شود؛ یعنی اینکه نور در نزدیکی اجسام بزرگی مانند خورشید، مثل مادیات جذب آنها می شود و یا احتمالات دیگری که هنوز پرونده آنها بسته نشده است. مسئله ای که نتیجه این بحث را تا حدّی روشن کرد، مشاهده همان نور در روز و شب و مقایسه حرکت نور در آن دو وضعیت بود. مشاهده شد که حرکت نور در شب برخلاف روز، بدون انحراف است. پس احتمال آنکه حرکت نور تحت جاذبه خورشید منحرف شود، شدت گرفت. اگر این داستان مقبول واقع شود، نشان می دهد چگونه با معطوف ساختن ابطال به بخش دیگری از شبکه پیچیده فرضیات، همواره می توان نظریه را از ابطال شدن مصون نگه داشت. بدین سان، حرکت و پیشرفت علم آنچنان که پوپر ادعا کرده بود، مستقیم و در یک خط نیست.
گزاره حسی کنظریه اول کگزاره حسّی معارض با نظریه اول کاحتمالات منشأ تعارض
1) نظریه اول ک ابطال نظریه اول
2) گزاره حسّی ک ابطال گزاره حسّی
3) شرایط محیطی ک تقویت گزاره و نظریه
4) قوانین دیگر دستگاهک تقویت نظریه و گزاره
5) قوانین حاکم بر آزمایشگاه ک تقویت نظریه و گزاره
همان گونه که در شکل مشاهده می شود، اگر نخواهیم مسئله را پیچیده تر از این کنیم، در همین صورت نیز آن شکل تک خطی پوپر از علم، که در قسمت های قبلی ترسیم شده بود و حرکت علم را به سادگی به تصویر می کشید، از بین رفته است. با گزاره حسّی اوّلی، نظریه حدسی اول تحقق می یابد و در مرحله بعد، با یک گزاره حسّی دیگر، تعارض می یابد. حال یا احتمال تناقض از نظریه است و یا از گزاره حسّی، یا اینکه منشأ تعارض و ابطال در قسمت های دیگر از جمله شرایط محیط، قوانین حاکم بر آزمایش یا قوانین دیگر دستگاه علمی است.
4. نقدهای واقع نمایی بر ابطال گرایی
الف. امکان وجود نظریه های متعدد هم عرض: این نظریه از عینیت به معنای «مطابقت قطعی با واقع» عقب نشینی کرده و عینیت را در همین حد پذیرفته است که غیر مطابق قطعی نباشد؛ یعنی در این مکتب، هر نظریه که در جرگه علم تجربی به معنای غیر متافیزیک (بالمعنی الاعم) بوده و ابطال نشده باشد، علم بالمعنی الاخص نیز هست.
شاهد این عقب نشینی، آنکه در مورد یک پدیده، ممکن است چند نظریه ناسازگار و متعارض در عرض هم وجود داشته باشند، بدون اینکه هیچ یک ابطال شده باشد. با این معیار، نظریات متعدد و گاه ناسازگاری را درباره یک موضوع می توان در علم مشاهده کرد؛ یعنی یکی از لوازم این مکتب عدم لزوم تبیین یک موضوع پژوهشی با یک نظریه است. برای مثال، اگر ما به جای نیوتن، سیبی بر سرمان می افتاد، ممکن بود این حدس و تخیّل برایمان پدید آید که؛
الف) آسمان و فضا دارای نیروی دافعه ای است که سیب را از خود دور کرده.
ب) همچون قدما، قایل به حرکت بالطبع شویم و علت حرکت را در بطن سیب ببینیم.
چه توجیهی برای ابطال این دو نظریه و یا نظریه نیوتنی با امکانات آزمایشگاهی معمولی داشتیم؟ هر کدام از این سه، قصه ای است نغز و در تمام جریان های محاسبات فیزیکی به کارمان پاسخ می دهد. هر سه توانایی اندازه گیری شتاب و عدد 8/9 =g را دارد.
داستان علمی و به واقع پیوسته ای را می توان در علم تعریف کرد که شاهد زنده همین مسئله است. موضوع اجزای تشکیل دهنده نور و ماهیت آن میان دانشمندان فیزیک بارها محل مناقشه بوده است. در این میان، دو نظریه متناقض ناسازگار وجود دارند که در میان دانشمندان از اعتبار و اهمیت برخودارند و هیچ یک باطل نشده اند. نظریه ذرّه ای بودن نور و نظریه موجی بودن آن. نظریه اول قایل به ذرّه ای بودن نور است و حرکت آن را چونان ذرّات موجود در آب و یا ذرّات معلّق در فضا می داند؛ اما نظریه دوم حرکت آن را مانند امواج باد و یا امواج الکترونیکی معرفی می کند. هر دوی این نظریات دلایل و مؤیّداتی همراه خود دارند که موجب شده است هر دو به عمر خود ادامه دهند. طبق دستگاه های علم شناسی ایجابی، باید یکی از این دو نظریه صحیح تلقّی شود و دیگری باطل؛ اما چون حرکت علم در ابطال گرایی، سلبی و ابطالی است و هر دو نظریه باطل نشده، بنابراین، هر دو می تواند صحیح تلقّی شود.
ب. تقریب به حقیقت:
1ـ اشکال اول: اشکال اوّلی که دامنگیر نظریه «تقریب به حقیقت» است، به دلیل مشکلات معرفت شناسی آن است؛ همان گونه که در نقد آن آمده بود: ابطال گرایی با عقلانیت خویش، راهی به سوی حقیقت نمی برد، حتی به شکل تقریبی. مکتب «ابطال گرایی» پوپر نیازمند واقع نمایی دست کم بعضی از گزاره های بدیهی و عقلی است که با عدم پذیرش آنها، روش علم تجربی ابطال گرایی نیز خدشه دار می شود؛ زیرا وی قایل به حقیقت نمایی ابطال های تجربی و بنابراین، تقریب به حقیقت آنهاست و واقع نمایی ابطال های تجربی و تقریب به حقیقت گزاره های تجربی، متأثّر از واقع نمایی تعدادی از گزاره های متافیزیکی به کار رفته در این مکتب از جمله «استحاله اجتماع تقیضین» است.
2ـ اشکال دوم: این اشکال با توجه به گزاره مشاهده ای است. با موضعی که در مورد این گونه گزاره ها داشتند، نمی توانند تقریب به حقیقت داشته باشند؛ زیرا این تقریب نیازمند ابطال های واقعی است که مقدّمه آن گونه ابطال ها، وجود گزاره های حسّی معارض است که حاکویت آنها مورد قبول واقع شده باشد و این مطلبی است که پوپر از عهده آن برنیامده است.
3ـ اشکال سوم: پوپر مدعی است که با تبیین وی، علم پیشرفت کرده، به حقیقت نزدیک تر می شود. آیا با ابطال گرایی، همیشه نظریات به حقیقت نزدیک تر می شوند؟ چگونه می توان مطمئن بود که با به وجود آمدن ابطال های جدید و اصلاحشان، تعداد ابطال ها رو به کاستی است؟ آیا با برطرف شدن تعداد محدودی نقض، که به وسیله ابطال، از نظریه قدیم رفع شده است تا نظریه جدید به وجود آید، می توان امیدوار بود که نظریه جدید به حقیقت نزدیک شده است؟ برای بررسی این نقد، به سه احتمال اشاره می شود. برای توضیخ این نقد، نشانه های اختصاری ذیل را در نظر می گیریم:
الف. نظریه قدیم؛ ب. نظریه جدید؛ ج. نظریه سوم و جدیدتر.
احتمال اول: در صورتی می توان ویژگی «تقریب به حقیقت» ابطال گرایی را پذیرفت که بتوان تصور کرد تعداد ابطال های بالقوّه و بالفعل محدود است؛ یعنی تعداد کل مشکلاتی که در آینده فراروی علم به وجود می آید، محدود است و با کاسته شدن از تعداد اشکالات، معرفت آدمی به حقیقت نزدیک تر می شود.
موضوعی مانند A را که ـ مثلا ـ حرکت سیّارات است، در نظر می گیریم. اگر تمام اشکالات A، X و محدود فرض شود و تا این تاریخ، تعدادی از آنها معلوم و برطرف شده و تعدادی بالقوّه و نامعلوم باشد؛ مثلا، 4 شکل آن بالفعل شناخته شده و موجب ابطال نظریه «الف»، که در مورد Aاست، گردیده و مابقی آن، =X-41Y (تعداد اشکالات باقیمانده) باشد، بالقوّه و غیر مکشوف است. با برطرف کردن 4 ابطال بالفعل دیگر از نظریه «ب»، نظریه «الف» به وجود می آید و واجد 4=X-2 Yاشکال از کل اشکالات فرضی است؛ یعنی نسبت به نظریه «الف» (که دارای X اشکال بود)، از 4 اشکال کمتر برخوردار است. ممکن است خود این نظریه با سه ابطال مشخص برخورد کند و باطل شود که مجموع ابطال ها و یا اشکالات بالقوّه آن برابر با 3-4- Z=Xمی گردد. بدین سان، نظریه «ج» نیز، که با پشت سر گذاشتن ابطال های «ب» پدید آمده، دارای 3-4- Z=Xمشکل از کل مشکلات است. به تدریج، از دامنه اشکالات نظریات به گونه ذیل کاسته می شود:
نظریه الف = X اشکال
نظریه ب = 4- Xاشکال = 1Y
نظریه ج = 3- 4- Xاشکال = 2Y
می بینیم که به تناسب کاسته شدن از دامنه اشکالات، می توان ادعا کرد که نظریات به حقیقت نزدیک تر می گردند. بنابراین، گفته ابطال گرایان صدق می کند.
احتمال دوم: در این احتمال نیز تعداد ابطال های بالقوّه ـ یعنی تعداد کل اشکالات یک موضوع علمی ـ مانند Aمحدود فرض شده است، گرچه هیچ مدرکی برهانی دالّ بر آن نیست. ابطال گرایان چنین تصور کرده اند که نظریه «ب» نسبت به نظریه «الف» علاوه بر اصلاح تمام ابطال های بالفعل آن، واجد همان تعداد و با همان کیفیت از ابطال های بالقوّه نظریه «الف» است. بنابراین، در ابطال های بالقوّه، کاملا مشترک، اما فاقد ابطال های بالفعل آن است، و حال آنکه این تضمین را حقیقتاً و در واقع، نمی توان در مورد ابطال های بالقوّه دو نظریه «الف» و «ب» داد. چرا نتوانیم این احتمال را درست بدانیم که گرچه نظریه «ب» فاقد 4 اشکال بالفعل نظریه «الف» در مورد موضوع Aاست، اما واجد اشکالات جدید و بیشتری شده که در نظریه «الف» موجود نبوده است؟ به زبان فرمول، می توان گفت: نظریه «ب» واجد +d4X- اشکال شده است. این نمونه را می توان در علوم انسانی مکرّر مشاهده کرد؛ یعنی نمی توان تضمین کرد که نظریه «ب» در کنار اصلاحات به عمل آمده، با خود اشکالات جدیدی نیاورده که نظریه «الف» فاقد آن بوده است. تنها نظریه جدید «ب» را از این حیث می توان تضمین کرد که فاقد اشکالات شناخته شده نظریه قدیمی «الف» است.
نظریات جدید علاوه بر فقدان نقطه ضعف های معلوم و مشخص نظریات قدیم، باید واجد تمام خصوصیات مثبت نظریات قدیم نیز باشند، و حال آنکه گاهی با گذر زمان، در نظریه قدیم، محسّنات بیشتری می یابیم که نظریه جدید فاقد آن است؛ یعنی نظریه جدید برای خیرالموجودین بودن و تقریب به حقیقت، باید دارای فرمول ذیل باشد:
ضعف های معلوم الف + ضعف های نامعلوم الف + تأییدات نامعلوم + تأییدات معلوم = نظریه الف
ضعف های معلوم ـ ضعف های نامعلوم الف + تأییدات نامعلوم الف + تأییدات معلوم الف = نظریه ب
یعنی: نظریه جدید «ب»، که فاقد ابطال ها و اشکالات نظریه «الف» است، آنگاه پذیرفتنی است که از نظر کمیّت و کیفیت تأییدات ـ خواه معلوم و بالفعل و یا نامعلوم و بالقوّه ـ کمتر از نظریه «الف» نباشد، و حال آنکه نمی توان چنین تضمینی برای آن داشت.
در صورتی که نظریه «ب» نسبت به «الف» دارای این فرمول باشد، می توان یقیناً مدّعی تقریب به حقیقت بودن آن شد، اما نمی توان تساوی تعداد محسّنات یا مثبتات نظریه «ب» را نسبت به «الف» تضمین کرد.
فرمول ترجیح نظریه «ب» بر «الف»: ابطال های معلوم «الف» ـ ابطال های نامعلوم الف + وجود تأییدات الف (معلوم و نامعلوم).
احتمال سوم: تعداد اشکالات یک موضوع بی نهایت و نامحدود باشد؛ مثلا، موضوع A دارای بی نهایت اشکال بالقوّه است. از میان این بی نهایت اشکال ها، 4 اشکال شناسایی و بالفعل می شوند. تعداد اشکالات نظریه جدید «ب» با اصلاح این 4 اشکال، به «4 ـ بی نهایت» می رسد و همین امر در «ج» نیز تکرار شدنی است و تعداد اشکالات آن به «3ـ4ـ بی نهایت» می رسد. در این صورت، از تعداد اشکالات نظریات جدید کاسته نشده و هر سه نظریه دارای تعداد بی نهایتی از اشکالات بالقوّه است؛ زیرا «بی نهایت = 4 ـ بی نهایت = 3 ـ 4 ـ بی نهایت». با توجه به این مطلب، ابطال گرایی دچار تناقض شده است که با وجود کاسته شدن از اشکالات، از تعداد بی نهایت آن کاسته نمی شود. تنها در احتمال اول، می توان ویژگی «تقریب به حقیقت» را از ابطال گرایان پذیرفت و دو احتمال دیگر، بخصوص احتمال سوم، که دست کم با دید پوپر منطبق است، به نظر می رسد فاقد ویژگی «تقریب به حقیقت» باشد.
نتیجه گیری
از مباحث و نقدهای وارد شده بر مکتب «ابطال گرایی» و همچنین بررسی مکاتب گذشته و نقدهای وارد شده بر آنها، می توان نتایج ذیل را دریافت:
l ابطال گرایی در پناه عقل گرایی، و در صورت اثبات واقع نمایی گزاره های حسّی و مشاهده ای موفق تر عمل کرده است، اگرچه نیازمند تکمیل و ترمیم است.
l ابطال گرایی در بخش گزاره ها و قوانین تجربی، نیازمند رهبری و هدایت برای رهیافت درست به ابطال واقعی و حقیقی است؛ زیرا ـ همان گونه که بیان شد ـ در تناقض میان گزاره حسّی با قانون یا نظریه، احتمالات گوناگونی منشأ تناقص است و بنابراین، احتمالات متعددی قابل طرح و تعقیب. نیازمندی به هدایت و رهبری برای تشخیص درست منشأ تناقض و ابطال، وظیفه ای است بر دوش مکاتب فلسفه علم آینده، و در این میان، لاکاتوش، که خود واردکننده سهمگین ترین نقدها بر ابطال گرایی بوده، گام مثبتی برداشته است. در حقیقت، لاکاتوش با وقوف به ضعف ها و نقاط مثبت پوپر، در صدد جبران نقاط ضعف و استفاده از نقاط مثبت آن بوده و آن را تکمیل کرده است. وی با ارائه مکتبی که پیشرفت علم را نه تک گزاره ای، بلکه نظام مند و برنامه ای می داند، خواستار ارائه مکتبی برای هدایت ابطال ها و تناقضات شده است. وی این امر را تحت عنوان «برنامه های پژوهشی» انجام داده است و علم را در چهارچوب برنامه ای به تصویر می کشد که با آن، می توان به هدایت ابطال ها پرداخت.
خلاصه بحث
1. با توجه به ابطال اثبات گرایی، می توان شاکله ذیل را برای روش شناسی مطرح شده در مکتب «عقل گرایی» ارائه کرد:
- بدون استفاده از قیاس (استقراگرایی)
- با استفاده از قیاس
- حداکثر ظن آور
- مشکل اعتبار گزاره های حسّی
- با روش ایجابی (اثبات گرایی)
- با روش سلبی (ابطال گرایی)
- پى نوشت ها
1ـ ر.ک. عبدالحمید ابطحى، عقلانیت معرفت از دیدگاه علم شناسى پوپر، (تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1378)، ص 32.
2ـ کارل پوپر، جامعه باز و دشمنانش، ترجمه عزت اللّه فولادوند، (تهران، خوارزمى، 1364)، ج 4، ص 1285.
3ـ عبدالحمید ابطحى، عقلانیت معرفت از دیدگاه پوپر، ص 32.
4ـ کارل پوپر، جامعه باز و دشمنانش، ج 4، ص 1289.
5ـ عبدالحمید ابطحى، عقلانیت معرفت از دیدگاه پوپر، ص 33.
6 و 7ـ دانالد گیلیس، فلسفه علم در قرن بیستم، ترجمه حسن میاندارى، (قم، طه، 1381)، ص 59 / ص 58.
8ـ ر.ک. حسین بستان، «ساختار علم»، مجله حوزه و دانشگاه، ش 16 و 17 (1377).
9ـ به نقل از: دانالد گیلیس، فلسفه علم در قرن بیستم، ص 242.
10ـ این نقد، هم در معیار تحدید و هم در معیار ارزیابى مطرح مى شود و در نتیجه، ابطال گرایى در هر دو معیار، کامل نیست.
11ـ دانالد گیلیس، فلسفه علم در قرن بیستم، (قم، طه، 1384)، ص 243.
12ـ کارل پوپر، منطق اکتشاف علمى، ترجمه احمد آرام، (تهران، سروش، 1370)، ص 104.
13ـ ر. ک. دانالد گیلیس، فلسفه علم در قرن بیستم، ص 243.
14ـ ر. ک. همان، ص 244.
15ـ همان، ص 248.
16ـ همان، ص 244.
17ـ همان، ص 245.
18ـ ر.ک. حسین بستان، «ساختار علم»، حوزه و دانشگاه، ش 16 و 17 (1377).
19ـ عبدالحمید ابطحى، عقلانیت معرفت از دیدگاه پوپر، ص 23.
20 و 21 و 22 ـ کارل پوپر، منطق اکتشاف علمى، ص 135 / ص 145 / ص 142.
23ـ این نقد در گذشته، از حیث تحدید مورد بررسى قرار گرفته است. اما همین نقد را مى توان از حیث عقلانیت و مقبولیت نظریه ها نیز مطرح کرد.
24ـ آلن چالمرز، چیستى علم، ص 80.
25 و 26ـ کارل پوپر، واقعیگرایى و هدف علم، ترجمه احمد آرام، (تهران، سروش، 1372)، ص 22.