بررسي جوهرشناسي ماده و انرژي در فلسفه/ رحيم قرباني
بررسي جوهرشناختي ماده و انرژي در فلسفه
رحيم قرباني
چكيده
مسئله همارزي جرم انرژي، كه از نسبيت خاص اينشتين در سال 1905 ميلادي آغاز شد، يك قرن است كه محافل علمي دنيا را به خود مشغول ساخته است. نقطهنظرهاي پراكندهاي كه از سوي غالب دانشمندانِ فيلسوف ارائه شده، چالشها و پيچيدگيهاي اين موضوع را به طور جدّي بيشتر كرده است. از همان ابتدا، دو زمينه از پيامها و اشارات نسبيت خاص مورد بررسي فلسفي قرار گرفتند: يكي تحليل دقيق فلسفي معادله همارزي كه چه نوع پيامهاي معرفتشناختي و هستيشناختي دارد؟ و ديگري جوهريت و عدم جوهريت هستيشناسانه انرژي. اما هيچ فيلسوف و فيزيكداني تاكنون نتوانسته است پاسخي قطعي و علمي به اين دو سؤال بدهد؛ پاسخي كه شامل يك نظام منطقي، جهانشناختي و فلسفي فيزيكي بوده، براي توصيف و تبيين انرژي به كار آيد.
در اين نوشتار، به طبقهبندي اجمالي و جامعِ نظراتِ مطرح شده از سوي فلاسفه اسلامي و غربي اشاره شده است.
كليد واژهها
جوهر، عرض، مقولات عشر، ماده، انرژي، هستيشناختي، معادله همارزي
مقدّمه
اما امروزه به سختي ميتوان به اين نتايج و رهاوردها به ديده اطمينان و يقين نگريست؛ زيرا پژوهشها و دقتنظرهاي امروزي پا را بسي فراتر از يافتههاي پيشين گذاشته، مسائل و جزئيات بسيار گستردهاي پيش روي هستيپژوهان و طبيعتپژوهان نهادهاند. از اينرو، دستاوردهاي نوين تحوّلات اساسي در بستر مبحث مقولات و جواهر به وجود آوردهاند كه نميتوان به سادگي و چشم بسته از كنار آنها گذشت.
آنچه در پيش رو داريم، بررسي بخشي از اين تحوّلات است كه برخي از دانشمندان و فلاسفه بدان پرداختهاند. بخش مهمي از مباحث جوهر، به جوهر جسماني تعلّق دارد. با مطرح شدن نظريه نسبيت، غالب تلقّيهاي موجود درباره ماده دچار تزلزل و اشكالات پيچيده و اساسي شد و دانشمندان و فلاسفه طرحها و نظريات گوناگوني براي حل اشكالات علمي فلسفي ارائه كردند.1 اما بيشتر اين طرح و نظرها، خود داراي اشكالات و نقصهايي هستند. از اينرو، هنوز طرحي جامع و قوي نسبت به ايدههاي گذشته ارائه نشده است.
مهمترين ويژگي، كه بايد در يك طرح جامع براي حل مشكلات موجود در بين جوهريت جسم و جوهريت انرژي موجود باشد اين است كه همواره بايد داراي يك نظام فيزيكي فلسفي باشد، نه صرفا فيزيكي و نه صرفا فلسفي. چنين طرحي همواره بايد از پشتوانه منطقي و سازگاري رياضي برخوردار باشد، نه آنكه به طور پيچيده دچار پارادوكس و ناسازگاري صوري و محتوايي. علاوه بر اين، طرح منطقي چنين نظامي لزوما بايد بر اساس مباني هستيشناختي پايهريزي و تبيين شده باشد تا بتواند پديدههاي جهانشناختي و طبيعتشناختي را در عالم ميكروسكوپي و عالم ماكروسكوپي تبيين و تفسير كند. تاكنون طرحي با اين ويژگيها ارائه نشده است.
مقاله انگليسي در سايت انجمن فلسفي:2
نظريهها و طرحهاي فيزيكي فلسفي ارائه شده در دو حوزه قابل طبقهبندياند:
- الف. در ميان فلاسفه اسلامي؛
- ب. در ميان فلاسفه غربي.
اساس رويكرد اين طبقهبندي كاويدن و پژوهيدنِ جوهريت و عدم جوهريت انرژي است. بدين توضيح كه آيا انرژي داراي حقيقت مستقلي از لحاظ هستيشناختي، در برابر و كنار جوهر جسماني است؟ يا اينكه حقيقتش مادي و جسماني است؟
الف. نگرش فلاسفه اسلامي به موضوع انرژي
در ميان فلاسفه معاصر اسلامي، چهار نوع رويكرد به حقيقت انرژي وجود دارد كه هر كدام از لحاظ هستيشناختي و جوهرشناختي داراي اهميت تحقيق و بررسي ويژهاي است.3
1ـ انرژي در تلقّي جوهري
اين رويكرد متعلّق است به علاّمه طباطبائي كه در كتاب نهايةالحكمة به آن اشاره كرده4 و با ارجاع اصل موضوع به تحقيق و بررسي، به بسط آن نپرداخته است. نظر ايشان دراين موضع، آن است كه درصورت اثبات معادله هم ارزي جرم انرژي(E=mc2) انرژي بايد به عنوان جوهر تلقّي گردد و مباحث فلسفي در حكمت اسلامي، در مبحث جواهر بر اين اساس، بازانديشي و ساماندهي شوند.
اگر انرژي جوهري در كنار جوهر جسماني بوده باشد، بسياري از مباحث مربوط به جسم، كه در حكمت صدرايي مورد پژوهش فلسفي قرار گرفتهاند، دچار تحوّل و دگرگوني ساختاري و در برخي موارد نيز دگرگوني اساسي و محتوايي ميشوند. علاوه بر اين، برخي از مباحث مربوط به جوهر جسماني، همانند صورت جسميه (بعددار بودن)، حركت جوهري، و قوّه و فعل، درباره جوهر انرژي نيز مطرح ميگردند.5
با توجه به تلقّي جوهري از حقيقت انرژي، تعداد جواهر مقولي تغيير يافته، در صورت بازانديشي مبحث مقولات به كمتر يا بيشتر از پنج جوهر ميرسند.6
2ـ تلقّي حركتشناختي از انرژي
اين رويكرد نيز از جانب علاّمه طباطبائي ارائه شده است. بر اساس اين رويكرد، حقيقت انرژي چيزي جز حركت نيست؛ بدين توضيح كه با توجه به تعريف مشهور جديد از ماده، كه ماده تراكم انرژي است، و ماده حركت است، پس انرژي كه اصل جهان مادي است، حقيقتي جز حركت ندارد.7 اين نوع رويكرد در واقع، ارجاع حقيقت انرژي به حركت جوهري جوهر جسماني است.8
3ـ عدم جوهريت انرژي
تلقّي غيرجوهري از انرژي به دو صورت شكل گرفته است:
الف. عرضيت انرژي: اگر انرژي جوهر نباشد، پس از يك نظر و با توجه به مباني فلسفه محقق و موجود، بايد آن را به عنوان عرض براي جوهر جسماني تلقّي كرد. اين نظريه از سوي علاّمه حسنزاده مطرح شده است. بنابراين نظريه، انرژي عرض است، نه جوهر؛ زيرا جوهر تلقّي كردن انرژي بدين معناست كه جسم از تجمّع عرضها پديد آمده، تحقق مييابد، و اين مطلب به اين ماند كه بگوييم: آب رطوبت متراكم است، در حالي كه رطوبت امري عرضي و كيفي است، نه حقيقت جوهري. ايشان با اين توضيح، بر اين مطلب تأكيد ميورزند كه «حقيقت اين است كه جوهر با عرض پايدار نميشود و اعراض هرقدر هم اجتماع يابند، توانايي پديد آوردن جواهر را ندارد. پس قول به اينكه ماده انرژي متراكم است، يك مذهب و عقيده غيرمعقول به نظر ميرسد.»9
در اين رويكرد، دليلي بر عرض بودن انرژي ارائه نشده و فقط با پيش فرض گرفتن آن به نقادي تلقي جوهري از انرژي پرداخت شده است.
ب. ماديت انرژي: اگر انرژي به تنهايي و با استقلال ذاتي خود قابليت نداشته باشد كه جوهري حقيقي و واقعي در كنار جوهر جسم باشد، پس به احتمال قوي حقيقت مادي دارد؛ يعني جوهر مادي و جسماني در يك تحقق جوهري، قالب جسمي، و در قالبي به همان صورت جوهر جسمي به صورت انرژي تحقق مييابد و به عبارت علمي، حقيقت انرژي چيزي جز ماده متحرّك با مجذور سرعت نور نيست. با توجه به اين رويكرد، انرژي از تحقق جوهري با تحصل مادي و جسمي برخوردار است. اين رويكرد از سوي استاد مطهّري ارائه شده و تأكيد فراواني بر اين تلقّي صورت گرفته است؛ ايشان تصريح كرده است كه »انرژي فقط به عنوان صورتي از ماده به حساب ميآيد و تنها واقعيت موجود حقيقي كه شاغل مكان و متغيّر در زمان است، ماده نام دارد.« از اينرو، موضوع انرژي چندان قابليت توجه فلسفي ندارد.10
4ـ جواهر دوگانه و اصل جوهري يگانه
اگر رويكرد مادهانگارانه به انرژي يعني تلقّي پيشين صحيح نباشد و يا انتقادات و اشكالات را برنتابد، احتمال داده ميشود انرژي و ماده، هر دو عليرغم جوهر بودنشان، ظهور و صورتي از يك جوهر و اصل بسيطتر بوده باشند.11 اين رويكرد در آثار استاد مطهري به عنوان قول و عقيده ديگران مطرح شده و بدون اظهارنظر در مورد صحّت و سقم آن، به همان شكل تبيين شده است.12 با صرفنظر از مباني طرح اين نظريه، كه كلامي و غير هستيشناختياند، نه فلسفي و هستيپژوهانه، در صورتِ صحّت آن، عدد جواهر به هفت عدد افزايش مييابد؛ زيرا علاوه بر انرژي، يك جوهر يگانه ديگري را مفروض گرفته كه جامع ماده و انرژي است. اين نظريه از سوي اسپنسر و لايب نيتس طرح و تبيين شده است كه در بخش بررسي نظرات فلاسفه غرب مورد نقل و نقد قرار خواهد گرفت.
ب. نگرش فلاسفه غربي به موضوع انرژي
عليرغم تفاوت نسبي در قالب و روند مباحث مقولات، به ويژه جواهر كه در ميان فلاسفه غرب و فلاسفه اسلامي موجود است، فلاسفه غرب به بحث و بررسي جوهرشناسانه انرژي پرداخته و رويكردي همسو با مباني فلسفه اسلامي داشتهاند، اما اين رويكردها و تلقّيها نه به طور يكنواخت و يكسان، بلكه به گونهاي كاملا پيچيده و درهم ريخته بوده و هر كدام مبنا و گرايش خاص خود را داشتهاند.
در اين مجال، نظرات گوناگون طبقهبندي ميشوند. نكته قابل توجه در مورد اين طبقهبندي، اجمال و خلاصه بودن آن است؛ در بيان و توصيف نظريهها، به نقل اقوال تفصيلي و جزئي اشاره نشده و به جاي آن، براي هر يك از مطالب و ادعاها مرجع و منبع ويژهاي بيان گرديده است. اين نظريهها بر اساس نوع تلقّي جوهرانگاري و غيرجوهرانگاري در سه طبقه قابل بررسي هستند:
- 1. ذهنگرايي درباره مفاهيم و معادلات رياضي (عدم جوهريت انرژي)؛
- 2. جوهريت انرژي و جوهر يگانه؛
- 3. جوهريت انرژي و جواهر سهگانه.
عدهاي از دانشمندان و فلاسفه بر اساس يكي از اين سه تلقّي، به بررسي موضوع انرژي پرداختهاند. اما بايد توجه داشت همه نظريات مندرج در اين طبقات، لزوما به يك منوال نبوده و تفاوتهايي ميان آنها وجود دارند.
1. ذهنگرايي درباره معادلات رياضي (عدم جوهريت انرژي)
دو تن از فلاسفه نامدار كه تلقّي غيرجوهري از انرژي و نيرو دارند، جرج باركلي (1753ـ1685) و ارنست ماخ (1903ـ1838) هستند. نظريه اين دو شخصيت دقيقا در جهت انتقاد از فلسفه علم نيوتن شكل گرفته است، ولي اين دو تفاوتهايي با هم دارند.13
الف. نظريه ابزارانگارانه باركلي: باركلي از نخستين منتقدان فلسفه علم نيوتن بود و در انتقاد از نيوتن برآشفت و چنين گفت: نيوتن به بهانه طرح برخي سؤالات، عملا طوري از نيروها سخن ميگفت كه گويي آنها چيزي بيش از عبارات معادلههاي رياضي هستند. باركلي مدعي بود كه نيروها در مكانيك، همانند افلاك تدوير در اخترشناسياند؛ اين قالبهاي رياضي براي محاسبه حركات اجسام مفيدند. اما اشتباه است كه به اين قالبها، وجودي واقعي در عالم خارج نسبت داده شود. او هشدار داد كه ممكن است توسّل نيوتن به مفاهيمي مانند «نيروهاي جاذبه»، «نيروهاي پيونددهنده» و «نيروهاي تجزيهكننده» خواننده را دچار گمراهي سازد. اين نيروها صرفا موجودات رياضي هستند.
او اعلام كرد: موجودات رياضي، ذات و جوهر پايداري در طبيعت اشيا ندارند، آنها وابسته به تصور شخص تعريفكننده هستند. از اينرو، نيروها را نميتوان در خارج به عنوان مؤثر و فاعل علّي به شمار آورد.14 بايد توجه داشت كه باركلي ايدئاليست و منكر حقايق خارجي بود.15
ب. نظريه ابزارانگارانه ماخ: ارنست ماخ فيلسوف و فيزيكدان زبردستي بود و تأثير او در بسترهاي علمي قرن بيستم و به ويژه نظريه نسبيت اينشتين بسيار چشمگير بود.16 اما او عليرغم اثباتگرا (پوزيتويست) غالب مباني و زيرساختهاي فلسفي نظريه نسبيت از فلسفه علم فيلسوف آلماني ارنست باخ و فلسفه رياضي و هندسه (فلسفه علم) پوانكار، متأثر بوده است. بودنش، در تلقّي ابزارانگارانه از معادلات رياضي با سلف خويش جرج باركلي كه هر دو نقّاد فلسفه علم نيوتن بودند اشتراك زيادي دارد. او نيز دقيقا از منظر وسيلهانگاري بود كه به بررسي موضوع نيرو و انرژي ميپرداخت. در اين نظرگاه، او هم عقيده باركلي بود و اين دو در حقيقت، نوعي پوزيتيويسم رياضي را به جريان انداختهاند. طبق اين رويكرد، اشتباه است كه پنداشته شود مفاهيم و روابط مطرح شده در علم با آنچه در طبيعت موجود است، مطابقت دارد.17 او كه «نيرو» را «حاصلضرب جرم در شتاب» در نظر ميگرفت، اين تعريف را تنها به مثابه مفهومي رياضي تلقّي كرد و اظهار داشت كه با توجه به مباني فلسفي خودش، F=ma يك تعريف مصرّح پيشيني از نيرو ميباشد؛ نه در معرض تأييد شواهد تجربي قرار دارد و نه ردّ و ابطال.18
نقد نظريه ابزارانگارانه: عمدهترين اشكالاتي كه بر اين رويكرد واردند از منظر فلسفه رياضياند؛ بدين توضيح:
1. اين نظرگاه، نگرشي تفريطي نسبت به روابط رياضي در فلسفه رياضي و كاربرد رياضيات در علوم است؛ زيرا روابط رياضي و معادلات موجود درآن به طور كلي و عام، به عنوان قواعد ثابت منطقي به شمار ميروند و ساختار تمام قوانين و قواعد رياضي، بر اساس واقعيات موجود كشف شدهاند.19 (علاوه بر بديهيات و اوليات) اين نوع استواري بر واقعيت خارجي، نه به طور اثباتگرايي مطلق و عينيت خارجي روابط، بلكه به عنوان تبيين حقايق موجود به كار ميرود؛ يعني طرفين يك معادله (همه اجزاي جملات جبري) نمادي از حقايق خارجي هستند، و نسبت بين دو طرف نيز (تساوي، تضاد، ابهام و...) حاكي از نوعي ارتباط اجزاي معادلات در عالم خارج است، نه عينيت، در حالي كه اين مبنا در اين نظريه، مورد غفلت واقع شده است.20
2. با توجه به اينكه باركلي و به تبع او، ارنست ماخ ادعا كردهاند «ما هيچ اطلاعي از مسندٌاليههاي عباراتي همانند «نيروي جاذبه»، «عمل» و «نيروي محرّك» نداريم، ما فقط ميدانيم كه اجسام خاص به طرق معيّني تحت شرايط معيّني حركت ميكنند. با اين همه، او اذعان داشت كه عباراتي نظير «نيروي جاذبه» و «نيروي محرّك» به واسطه آنكه كاربردشان در نظريهها ما را قادر به پيشبيني توالي حوادث ميسازند، نقش مهمي در مكانيك دارد.21 اين نوع تلقّي با تأييد باركلي از ادعاي نيوتن مبني بر اينكه اجسام، فاقد نيروي خودجنبان هستند»22 (يعني همواره تحت تأثير نيروي خارجي به حركت درميآيند) در تضاد و تناقض است.
توضيح آنكه اگر نيرو در خارج نباشد، اجسام چگونه تحت تأثير نيروها به حركت درميآيند. و نيز اگر روابط رياضي صرفا حكايتگر مفاهيم ذهني بوده، حكايتگر حقايق خارجي نباشند، حقايق خارجي در علوم چگونه به اثبات ميرسند؟ بزرگترين شاهد بر اينكه روابط رياضي صرفا مفهومي نبوده و حاكي از حقايق خارجي هستند، نظريات فراوان رياضي در فيزيك هستند كه در ابتدا، به عنوان يك فرضيه مطرح شده و سپس با مشاهدات و تجربههاي فراوان به خارجي بودن و حقيقي بودن آنها اطمينان و اذعان حاصل شده است. دو شاهد براي اين نوع حكايتگري روابط رياضي از حقايق خارجي عبارتند از:
الف. نظريه «نسبيت» با همه ابعادش، در گام نخست، تنها يك فرضيه رياضي بود و حتي بسياري از فيزيكدانان به شدت مخالف آن بودند. ولي همين نظريه طي قريب يك قرن مشاهده و تجربه، در بزرگترين آزمايشگاهها و رصدخانههاي دنيا، بيش از هفتاد درصد پيشگوييها و تبيينهاي رياضي خود را به عنوان حقايق خارجي و حكايتگر حقايق به اثبات رسانيده است.23
ب. نظريه «پاد ذرّه» كه ديراك با جسارتي وصفناپذير، آن را در قالب روابط رياضي اثبات كرده، مخالفاني را به مصاف نظريهپردازي متقابلكشيدهاست. اما پس از يكدهه، به خاطر اثبات تجربي آن در آزمايشگاههاي كوانتومي و (شتابدهندههاي) اتمي، جايزه نوبل را به خود اختصاص داد.
احتمالا اگر خود باركلي و ماخ در قرن بيستم از 1905به بعد زندگي ميكردند، با مشاهده چنين نقضهاي متوالي، به التزام نظريه خود تن نميدادند.
3. اينكه ما از مسندٌاليه بسياري از روابط و مفاهيم رياضي بياطلاع باشيم، با هيچ روش منطقي به اثبات نميرساند كه آنها وجود و تحقق خارجي نداشته باشند، بلكه همين تصريح ايشان بر علم به اثراتي از امور نامعلوم، گواهي بر بطلان ادعاي آنهاست؛ زيرا قوانين نيرو تبيينكننده همين اثرات با آن امور نامعلوم است كه به خودي خود، اگر شما درصدد تبيين رابطهاي و معادلات آن هم نباشيد، در بستر هستي، حقيقتي غيرقابل انكار دارند.
4. اين رويكرد نسبت به نيرو و انرژي، كه حاصل ديدگاه تفريطي قضايا و روابط رياضي است، رويكردي ايدهآليستي (به معني ايدهباوري باركلي) ميباشد كه بايد ريشههاي فكري و فلسفي آن را در نظام فلسفي «اصالت معنا و ذهنگرايي» باركلي جستوجو كرد؛ زيرا اساسا در روند فلسفي باركلي، وجود امري تحقق يافته در خارج از ذهن، نامعقول و غيرقابل اثبات است.24
2. جوهريت انرژي و جوهرِ يگانه
عدهاي از فلاسفه با دقت نظرهاي فلسفي و يا مقاصد ديگر، جوهريت يگانه انرژي را مطرح كردهاند كه هر كدام ويژگيهاي مخصوص به خود را دارند. اين فلاسفه به هر حال جوهريت ماده و جسم را مورد ترديد قرار داده و به جاي آن، جوهريت انرژي را پيشنهاد كرده و استدلالهايي بر آن اقامه نمودهاند. برخي از طرفداران جوهريت انرژي عبارتند از:
الف. جوهر انگاري خداباورانه اسپنسر: اسپنسر (1903ـ1820) در بررسي مباحث مربوط به جواهر و اعراض، و مطالب پيرامون ماده، مكان، زمان و حركت، مهمترين تحليل خود از نيرو را بيان ميكند. او فهم و تحليل همه اين امور را در تحليل و ادراك ما از نيرو جستوجو ميكند. او در حقيقت، ماده را به نيرو ارجاع داده، اصل پايدار و جوهر پسيني و اساسي را در نيرو مييابد. توضيح آنكه مفهوم ماده هم به نوبه خود، از تجربه نيرو مشتق گرديده است؛ چه آنكه نيروها (نيروهايي كه در رابطههاي متقابل خاصي باشند) كل محتواي تصور ما را از ماده تشكيل ميدهند. به همين صورت، هرچند مفاهيم و تصورات پيشرفته ما از حركت، مستلزم تصور مكان، زمان و ماده است، ولي آگاهي آغازين ما، از حركت، صرفا از تأثّرات متوالي ما از نيرو ميباشد. بنابراين، بحث اسپنسر اين است كه تحليل رواني مفاهيم زمان، مكان، ماده و حركت نشان ميدهد كه همه اينها مبتني بر ادراك ما از نيرو هستند و نتيجهاي كه ميگيريم اين است كه «سرانجام به نيرو ميرسيم كه واپسينترين چيز است».
اصل «ويرانيناپذيري ماده» در واقع، همان اصل ويراني ناپذيري نيروست. بدين سان، همه دلايل مؤيّد اصل «تداوم حركت» مستلزم اين اصل موضوع هستند كه كميّت انرژي ثابت است، و مراد از «انرژي» همان نيرويي است كه ماده در حال حركت دارد.25
با توجه به توصيفي كه كاپلستون از نظرگاه اسپنسر ارائه كرده است، ملاحظه ميكنيم كه اسپنسر نيرو را حقيقتي مستقل از ماده معرفي كرده و جوهريتي در كنه ماده براي آن قايل است، بخصوص اين تأكيد هنگامي بيشتر ميشود كه او هنگام سخن گفتن از نيرو، ميگويد: «منظور واقعيمان ثبات و بقاي علتي است كه فراتر از درك و دانش ماست.»26
بايد توجه داشت كه اسپنسر با دارا بودن تفكري الهي (توحيدي) و كلامي، به تحليلهاي فلسفي درباره نيرو ميپردازد. او در پرتو «تفكر توحيدي و فيضهاي خداوندي بر هستي» كه داشت، تحليلي «خداباورانه» از نيرو ارائه داده و آن را «كنايتي از نيروي مطلق» خداوند به شمار آورده است.27 از اينرو، تلقّي و رويكرد اسپنسر يك رويكرد متافيزيكي است، نه تحليلي بر پايه نگرش هستيشناختي.
علاوه بر اين، انتقادهايي نيز بر نگرش وي وارد هستند كه قابل توجه ميباشند:
1. در تلقّي اسپنسر، با توجه به گزارش كاپلستون از نظريه او، ماده در نهايت، به انرژي منحل ميشود و اين به معناي جايگزيني جوهريت انرژي به جاي جوهريت ماده است. اما چنين تبييني از جوهريت انرژي، از لحاظ هستيشناختي و فلسفي جايگزيني صحيحي نيست؛ زيرا ماده و انرژي دو جوهر جداگانهاند.28
2. تحليل اسپنسر بر پايه مفاهيم حركت، مكان، ماده و نيرو شكل گرفته، در حالي كه «نيرو واپسينترين چيز است» به طور مفهومي، هيچ ارتباطي با عالم خارج ندارد؛ زيرا جوهريت در فلسفه به عنوان تحقق خارجي لحاظ ميشود، نه عالم مفهوم و ذهن.
3. در تلقّي اسپنسر نوعي ناسازگاري و تناقض دروني نهفته است كه حتي از نظر دانشمند باريكبيني همچون كاپلستون مخفي مانده است. اگر دو عبارت نقل شده در توصيف كاپلستون از اسپنسر را ملاحظه كنيم، اين تناقض آشكار ميشود: در جايي ميگويد: «سرانجام، به نيرو ميرسيم كه واپسينترين چيز است.» وانگهي، در تبيين اين نگرش اينگونه بيان ميشود: «مراد از انرژي همان نيرويي است كه ماده در حال حركت دارد.»
اگر نيرو واپسينترين چيز است و ماده در حقيقت، انرژي است نه ماده، چگونه ممكن است انرژي چيزي باشد كه «ماده در حال حركت» آن را داراست؟ اين تلقّي بدان معناست كه ماده، هم ماده نيست (انرژي و نيروست) و هم ماده هست، و در واقع، ماده هم انرژي و نيرو است نه ماده و هم ماده است كه انرژي دارد! اين بيان يا از ضعف تحليل اسپنسر ناشي شده و يا از ضعف فهم و بيان كاپلستون، كه به هر حال تناقض است.
4. با توجه به توضيح گفته شده در نقد اول ماده و انرژي (و نيرو)، هر دو تحقق جوهري دارند و تعبير «مراد از انرژي همان نيرويي است كه ماده در حال حركت دارد» دقيقتر بوده و نسبت به تحليل اسپنسر به عنوان «واپسينترين چيز» از دقت فلسفي بيشتري برخوردار است.
5. همانگونه كه اشاره شد، تحليل اسپنسر هستيشناسانه نبوده و بيشتر جنبه متافيزيكي دارد. اين تحليل متافيزيكي در حالي شكل گرفته است كه او در دفاع از الهيّات كلامي خويش، مبني بر عنايت و فاعليت خداوند نسبت به عالم ماده، نيرو را به عنوان تجلّي و تحقق محرِّك و فاعل غير مادي (متافيزيكي و الهي) در اجسام، معرفي نموده، كه از لحاظ فلسفي قابل قبول نيست؛ زيرا بين مباني كلامي و فلسفي خلط شده و حقيقت خارجي يك مفهوم و عنصر غيرمحسوس تلقّي شده است.
} - Pهمان. {Pاز اين رهگذر، او به تحليل جوهرشناختي انرژي پرداخته، اينگونه توضيح ميدهد: »... ماده با انرژي يكسان تلقّي شده و انرژي فعاليت محض است. ماده اصلي انفعالي، كه از تركيب قطعات ثابت و مشابه ماده به وجود آمده، در هر توصيف اساسي، رد شده است. به طور آشكار، اين نظريه يك حقيقت استنتاجي مهم را بيان ميدارد.«
ب. جوهرانگاري اثباتگرايانه وايتهد: نظرگاه جوهرانگارانه وايتهد نسبت به انرژي از ديدگاه اثباتگرايانه او نسبت به روابط رياضي نشأت گرفته است. با توجه به اين نكته اساسي كه رويكرد او به مبناي اثباتگرايانهاش در فلسفه رياضي و فلسفه علم برميگردد، همچنين با در نظر گرفتن پيچيده بودن گفتار و قلم او، وي تحليل صريح و روشني از انرژي ارائه نكرده است، تنها تحليل فلسفياش، كه جوهريت يگانه انرژي را ميفهماند، براساس اثباتگرايي مفاهيم و معادلات رياضي است. او درباره نيوتن گفته است: «نيوتن فرمولي را عرض ميكند كه به بيان روابط قابل مشاهده در حقايق موضوع مشاهده ميپردازد»،29 و بر همين اساس، قانون جاذبه را چنين توصيف ميكند: «اما صورت قانون، يعني حاصلضرب اجرام و مجذور فاصله، صرفا بر مبناي توضيح واقعيت مورد مشاهده قرار دارد.»30
نقد نظر وايتهد:
1. عبارات وايتهد داراي نوسانات بياني در مورد حقيقت انرژي و ماده هستند؛ در جايي آن را با ماده يكسان معرفي كرده و در جايي ديگر، ماده اصلي انفعالي را مردود شمرده است. اين نوسانات به بيان پيچيده او برميگردند.
2. او با توجه به مبناي اثباتگرايي در فلسفه رياضي، عليرغم تفكر پوزيتيويستي كه دارد، براي هر رابطه رياضي، عينيتي بيكم و كاست در جهان خارج قايل است كه جاي بسي تأمّل و شگفتي دارد.31
3. عليرغم توجه و تأكيدي كه نسبت به اهميت «حقيقت استنتاجي» اين نظريه (جوهريت انرژي) در فيزيك جديد كرده است، در مورد ماهيت و چگونگي اين حقيقت استنتاجي هيچ كاوش فلسفي و توضيحي ارائه نكرده است. بدينروي، نظريه وايتهد مبهم است و نظام كاملي بهدست نميدهد.
ج. نظريه جوهرانگارانه راسل: برتراند راسل نيز در كتاب تاريخ فلسفه غرب، رويكرد فلسفي مهمي در زمينه بررسيهاي جوهرانگارانه از انرژي ارائه كرده است. وي در اين كتاب، با شرح و توضيح نظرات اتمي، بحث خود را به اين نتيجه ميرساند كه «پس ميبايست انرژي به عنوان چيزي كه پايدار است جاي ماده را بگيرد.» او با اين رهاورد فلسفي، جايگزيني جوهر انرژي به جاي جوهر مادي و جسماني را پيشنهاد ميدهد و اين نتيجه و پيشنهاد را با تشكيك در وجود صلب و خارجي ماده آغاز كرده، انرژي را به عنوان «جوهر يگانه اصيل» مطرح ميكند. وي صريحتر و واضحتر از بيان قبلي، در توضيح نظريه نهايي اتمي در قرن بيستم، اينگونه مينويسد: «بدبختانه به نظر ميرسد كه اين الكترونها و پروتونها ميتوانند به هم برسند و چيزي تشكيل دهند كه يك ماده جديد نيست، بلكه امواج انرژي است كه به سرعت نور در جهان پراكنده ميشود. پس ميبايست انرژي به عنوان چيزي كه پايدار است، جاي ماده را بگيرد. ولي انرژي بر خلاف ماده، شكل خالص و مصفّاي مفهوم «شيء» نيست، بلكه خاصيت فراگردهاي فيزيكي است...»32
منظور راسل از مفهوم «شيء» همان مفهوم شيئيت نيست كه در فلسفه اسلامي مساوق با وجود گرفته شده است؛ اين مفهوم در نظر راسل محدود به مفهوم فيزيكي صلب و سخت جسم است. او در بيان مفهوم «شيء»، كه مراد نهايي اوست، اينگونه مينويسد: «فلسفه و فيزيك، مفهوم «چيز» را به مفهوم «شيء مادي» پرورش داده و شيء مادي را متشكّل دانست از ذرّاتي كه هر يك بسيار كوچكتر و هريك در سراسر زمان باقي هستند.»33
نقد نظر راسل: تلقّي برتراند راسل از انرژي به عنوان جوهر اساسي كه ماده به آن برميگردد، به طور كاملا افراطي صورت پذيرفته است، زيرا او دليلي بر عدم وجود حقيقي ماده و يگانگي وجود جوهر انرژي ارائه نكرده است. اين تلقّي از مفهوم معادله همارزي نشأت گرفته است، در حالي كه بايد توجه داشت اينشتين (كه ارائهكننده معادله است) خود چنين برداشتي از آن نكرده و ماده را جوهري در كنار انرژي مطرح نموده است.
د. نظريه انرژي باوري استوالد: ويلهلم استوالد (1853ـ1933) آلماني، طرفدار مكتب فلسفي هگل و مخالف سرسخت «ماده باوران ديالكتيكي»، در مقابله با نظرات نادرست مادهباوران درباره فلسفه هگل كتابي به نام برگذشتن از مادهباوري نوشت و در آن تحليلي جوهرانگارانه از انرژي ارائه كرد و پيشنهاد داد: به جاي قايل شدن به اصالت ماده، «انرژيباوري» را جايگزين مكتب «ماترياليسم ديالكتيك» كنند. بنا به گزارش كاپلستون، «اما اين به اصطلاح "برگذشتن از ماده باوري" نزد او به معناي نشاندن مفهوم انرژي به جاي ماده بود. [به نظر وي] عنصر اساسي واقعيت انرژي است كه در فرايند دگرديسيها صورتهاي بسيار به خود ميگيرد. خواص گوناگون ماده همانا صورتهاي گوناگون است كه انرژي به خود ميگيرد، و انرژي رواني، كه ناآگاه تواند بود يا آگاه، ساحت يا صورت جداگانهاي از آن است. ساحتها يا صورتهاي گوناگون [به يكديگر] كاهشناپذيرند؛ به اين معنا كه هيچ صورت جداگانهاي را نميتوان با صورت ديگري يكي گرفت. در عين حال، همگي از دگرديسي يك واقعيت غايي، يعني انرژي پديد ميآيند. از اينرو، "انرژي باوري"34 نظريهاي است يگانه انگارانه.»35
اين نظريه به عنوان نظامي جامع و راهبردي براي هستيپژوهي نيست، بلكه استوالد، كه خود طرفدار سرسخت هگل است، آن را براي رد تفسيرهاي مادهباورانه از وحدتانگاري هگل ارائه كرده است؛ به گونهاي كه خود نظريه انرژي باوري را به تثبيتگر انرژي به عنوان يگانه جوهر هستي در عالم مخلوق تبيين كرده است. در حقيقت، ميتوان اين نظريه را رويكردي متافيزيكي تلقّي كرد، نه اساسي منطقي و نظام واقعنگرانه جهانشناختي.
3. جوهريت انرژي و جواهر سهگانه
هيچيك از نظريات پيشين قابليت طرح يك نظام فيزيكي فلسفي منطقي را نداشتند؛ زيرا هر يك از آنها به طور كاملا پراكنده و غيرمنسجم ازسوي طرّاحان خود مطرح شده، مباني فكري و اهداف خاصي را دنبال ميكردند. از اينگونه نظرات پراكنده كه بگذريم، به نظرياتي ميرسيم كه دستكم صاحبان آنها رويكردي نسبتا منسجم به اين مسئله داشتهاند. در اين رويكردها، ماده جوهريت اساسي خود را حفظ كرده و موضوع انرژي به عنوان جوهري نوپديد در كشفيات و يافتههاي استقرايي از عالم در كنار ماده لحاظ شده و فراتر از هر دو جوهر، به جوهر سومي توجه شده است كه حقيقتي بسيطتر و جامعتر از اين دو دارد.
با اين حال و در صورت به اثبات رسيدن اين تلقّي، عدد جواهر مقولي به هفت جوهر افزايش خواهد يافت. سه نظريه از لحاظ تاريخي در اين طبقه از انواع تلقّيها درباره انرژي به چشم ميخورند كه عبارتند از:
الف. رويكرد خداباورانه (اراده الهي) لايب نيتس: لايب نيتس (1646ـ1716) مفهوم «نيرو» را در دو حيطه بررسي نموده است: يكي در حيطه فيزيك و ديگري در حيطه فلسفه. اين تفكيك، تحليل و بررسي به گونهاي بود كه او هيچ يك از دو حيطه را به عنوان موضوعي هستيشناختي و جهانشناختي، مرتبط با ديگري ملاحظه نكرده است. نيرو دو نوع تعامل با جرم دارد و در هر دو نوع، حقيقتي خارجي داشته و قابل محاسبه است: انتگرال مكاني و انتگرال زماني نيرو. لايبنيتس (بر خلاف دكارت) فقط به نفع انتگرال مكاني استدلال كرده و آن را تنها راه صحيح اندازهگيري نيرو ميدانست.36
از سوي ديگر، او در تحليل غيرفيزيكي و صرفا متافيزيكي، نيروهاي فيزيكي را بر اساس انطباق آنها بر اصول متافيزيكي تبيين ميكرد و از آنها به عنوان «انعكاس و پژواك» نيروهاي متافيزيكي تعبير مينمود.37 بدين سان، «از يك سو، به شيوه تمثيلي» از اصل بقاي انرژي جنبشي در فرايندهاي فيزيكي، به جهت توصيف وجود بماهو وجود، به عنوان يك «تكاپوي دروني» ياد كرد؛ و از سوي ديگر، يقين او به اينكه فعاليت مونادي در سطح متافيزيك بايد قرين و معادلي در سطح فيزيكي داشته باشد، توجه او را به جستوجو براي يافتن نوعي موجود كه در فعل و انفعالات (اندر كنشهاي) فيزيكي محفوظ بماند، معطوف كرد.»38 و اين موجود چيزي نبود جز نيرو كه او آن را بسان رابط و واسطه ميان عالم فيزيكي و عالم متافيزيكي تلقّي كرد، با اين وصف كه او «تشخيص داد كه تصويري از يك قلمرو متافيزيكي در ماوراي پديدارها، تنها در صورتي مطلوب است كه پيوندهاي مستحكمي ميان دو قلمرو برقرار باشد.»39 اما تحليل لايب نيتس از رابط و واسطه مذكور و نيز تبيين نهايي و واضح او از چنين تحليلي تماما در هالهاي از ابهام ماند و او نتوانست آن را به طور ميانجي منطقي به عنوان يك نظام ارائه دهد.40
با توجه به توضيح و توصيفي كه ملاحظه شد، لايب نيتس به عنوان يك متكلّم و متافيزيست، با موضوع برخورد كرده و هيچ پژوهش هستيشناختي و جهانشناختي در اين موضوع به انجام نرسانده است. همچنين اين تحليل صرفا در دفاع از وجود حقيقتي مطلق در ماوراي اين عالم به نام خداوند است كه اصول متافيزيكي را ترتيب داده است كه در جاي خود مورد نقد و ابطال قرار گرفته است.41 با اين حال، بايد توجه داشت كه لايب نيتس تلويحا و نه تصريحا به نوعي «موجود» مستقل جوهري معتقد بود كه بايد بين دو جوهر (به اصطلاح خودش و دكارت) «خدا» و «ماده»، واسطه و رابط باشد تا فاعليت خدا را توجيه كند.
ب. اصل واحد نامعلوم ادينگتون: ادينگتون و همكارش تورتي، هر دو در جهت ارائه يك نظام فيزيكي فلسفي منطقي، به تحليل جوهرانگارانه از انرژي، جرم و ماده پرداختهاند. آنها ميگويند «ماده و انرژي، هر دو به طور جداگانه و جوهري تحقق خارجي دارند و در عين حال، هر كدام، تحولاتي از يك اصل بنيادي و جوهري ديگري است. توضيح آنكه تمايز اين دو جوهر، ساختگي و وابسته به فرايند فكر ما انسانهاست و ما عليرغم ساختگي (اعتباري) بودن تمايز بين جرم و انرژي، ميتوانيم براي هريك از آن دو به عنوان جوهري جداگانه، نظام فيزيكي مجزّايي به كار بريم؛ همانگونه كه در مورد فض زمان، همين كار را كرده، آن دو را به طور متمايز در نظامهاي مجزّا بررسي ميكنيم. اين مطلب، كه ما عملا به تمايز جوهري آن دو (جرم انرژي) قايليم، بدين دليل است كه ما در همه رفتارهاي روزانه و روزمرّه خويش براي هركدام از آنها، «واحد و كميّت» مجزا و متفاوتي در اندازهگيري به كار ميگيريم.»42
نقد نظر ادينگتون: با اينكه ادينگتون و همكارش در صدد تبيين و ترسيم يك نظام براي موضوع انرژي بودند و تحقيقات پراهميتي نيز در اين زمينه به انجام رسانيدند، انتقادات مهمي متوجه شرح و تبيين آنهاست؛ از جمله اينكه:
1. آنها توضيح كاملي از نوع تمايز جوهري جرم انرژي ارائه نكرده و صرفا با يك تمثيل، مسئله را رها كردهاند.
2. در نظر گاه آنها، تناقض آشكار و غيرقابل اغماضي ظاهر ميشود؛ هنگامي كه جرم و انرژي را «جوهري مستقل» معرفي كرده، در همان حال، تمايز بين اين دو جوهر را ناشي از خطاي ذهن و نتيجه فرايند تفكر (يعني اعتباري) ميشمارند.
3. ايشان عليرغم مطرح كردن عنصر سوم به عنوان جوهر بنيادي و بسيطتر از ماده و انرژي، هيچ تبيين و توضيحي درباره آن نداده، نظر خود را در حد يك ادعا نگه داشتهاند، در حالي كه خود بر كامل بودن يك نظام فيزيكي فلسفي از لحاظ منطقي و هستيشناسي، تصريح داشتهاند.
4. اشكال اساسيتري كه بر نظريه آنها وارد است عبارت است از: مشخص نكردن مبناي فلسفي براي تبيين و توضيحات خود؛ يعني مشخص نكردهاند كه بر پايه واقعگرايي و هستيشناسي به تحليل و بررسي انرژي ميپردازند يا صرفا بر پايه ايدئاليستي؟ به هر حال، نظريه ايشان نيز نتوانسته است نظام كاملي ارائه دهد كه از لحاظ منطقي و فلسفي فيزيكي، مقبول افتد.
ج. جواهر سهگانه (جوهريت ماده و انرژي) و اصل بسيط «ميدان»43: اينشتين و اينفلد، هر دو تحليل جوهرباورانهاي از انرژي داشتند. اما تحليل آنها كاملا متفاوت از ساير تلقّيهاست. آنها نه مثل راسل و ديگران قايل به جوهريت يگانه انرژي هستند، نه به ماديت انرژي باور دارند، و نه منحل شدن ماده و انرژي به اصل سوم را پيشنهاد ميكنند، بلكه آنها معتقدند: جرم، انرژي و ميدان، هر كدام جوهري مستقل در جهان خارج به شمار ميروند.
توضيح آنكه ميدان جوهري بسيط و حاضر در بستر كيهان است. اما اين جوهر در همه جا به يك منوال وجود ندارد، بلكه در جايي وجود مادي و جسمي (جرمي) دارد و در جايي نيز از وجود انرژيگونه برخوردار است. در جايي كه ماده جوهري وجود دارد، ميدان جوهري نيز حاضر است، همچنين در جايي كه انرژي جوهري تحقق دارد، ميدان نيز با آن متحصّل است. اما بايد توجه داشت كه ماده و انرژي تمايز جوهري و خارجي دارند.44
نقد نظر اينشتين و اينفلد: اشكالاتي كه متوجه اين نظريه است، از حيث هستيشناسي و جهانشناسي است كه اينشتين و اينفلد هر دو به خوبي از اين اشكال آگاه بودند:45
1. ميدان، كه جوهر بسيط و شامل دو جوهر متمايز انرژي و جرم (ماده) است، به طور مبهم تبيين شده است؛ زيرا در تبيين ايشان، نحوه ارتباط سه جوهر مورد بررسي قرار نگرفته است: چگونه اصل بسيط يعني ميدان گاهي تحصّل مادي مييابد و گاهي تحصّل انرژيگونه؟
2. علاوه بر عدم تبيين ارتباط اين سه جوهر، تحقيقي اساسي از حقيقت ميدان ارائه نكردهاند كه چه نوع حقيقت جوهري دارد كه قابليت دو نوع تحصّل جوهري را داراست.
3. در تبيين محصّل ميدان، جرم و انرژي، دور منطقي وجود دارد؛ زيرا ميدان با شدت و ضعف انرژي تعريف و تحليل ميشود، در حالي كه انرژي هم با شدت و ضعف حضور جرم و ماده تبيين ميگردد. اين نوع تعامل هيچ توضيحي در نظريه ايشان ندارد.
4. مشكل اساسيتر، اشتراك ماده و ميدان در انرژيدار بودن است؛ زيرا اينكه ميدان اصل واحد جوهري باشد و فرق ميدان و ماده هم در اين باشد كه ميدان فاقد جرم و ماده داراي جرم است، تا اين مرحله حدّ مشتركي ميان ميدان و ماده وجود ندارد. اما قابل تأمّل است كه ايشان اصرار ميورزند كه هم ماده و هم ميدان، هر دو داراي انرژي هستند. در اين صورت، انرژي اصل واحد است، نه ميدان؛ زيرا انرژي (گرچه با تناسب شدت و ضعف) بالفعل در هر دو وجود دارد.
5. اينكه ايشان براي حل تعامل ماده و انرژي، جوهر سومي پيشنهاد كردهاند، با توجه به مشكلات موجود در تبيين ارتباط اين سه جوهر، ناچارند به جوهر چهارم و به همين منوال به جواهر بينهايت متوسّل شوند، در حالي كه از لحاظ هستيشناختي، هيچ نيازي به جوهر سوم وجود ندارد.
6. همچنين مبحث ميدان در نسبيت يك ساختار رياضي بوده و صرفا تابعي رياضي براي تبيين نوع ارتباط جرم و انرژي ميباشد و از حقيقت خارجي برخوردار نيست، و اين مسئله كه آنها ميدان را جوهري خارجي معرفي كردهاند، اشتباه بزرگي است كه عدهاي از فيزيكدانان را نيز در شگفتي فرو برده است.46
7. بالاخره اشكال نهايي و مهمتر اين رويكرد، عليرغم تبيين مناسب از جوهريت انرژي، اين است كه نتوانسته يك نظام منطقي فيزيكي ـ فلسفي ارائه دهد: عدهاي از فلاسفه غربي كه درگير روند پيشرفت روزافزون فيزيك نوين هستند، همچنان در پي يافتن نظامي جامع و راهبردي براي حل مشكلات هستيشناختي و جهانشناختي موضوع ماده و انرژي هستند؛ يعني ماجرا همچنان باقي است.
منابع
ـ آرفكن، جورج، كاربرد رياضيات در فيزيك، (تهران، مركز نشر دانشگاهي، بيتا)؛
ـ اينشتين و اينفلد، تكامل فيزيك، ترجمه احمد آرام، چ دوم، (تهران، خوارزمي، 1377)؛
ـ پاپكين، ريچارد و استرول، آوروم، كليات فلسفه، ترجمه سيد جلالالدين مجتبوي، چ شانزدهم، (تهران، حكمت، 1379)؛
ـ راسل، برتراند، تاريخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دريابندري، چ ششم، (تهران، پرواز، 1373)؛
ـ ريندلر، ولفگاگ، نسبيت خاص و عام، و كيهانشناختي، ترجمه رضا منصوري و حسين معصومي همداني، (تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1375)؛
ـ سبزواري، ملاهادي، شرح المنظومه، تعليقه حسن حسنزاده، تحقيق مسعود طالبي، (تهران، ناب، 1422ق)، ج4؛
ـ طباطبائي، سيد محمدحسين، نهايةالحكمة، تحقيق عباسعلي زارعي شيرازي، چ چهارم، (قم، انتشارات اسلامي، 1417ق)؛
ـ قرباني، رحيم، «پژوهشي پيرامون حقيقت و ماهيت انرژي»، مجله قبسات، (تهران، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، زمستان 1382و بهار 1383)، شماره31؛
ـ كاپلستون، فريدريك، تاريخ فلسفه، ترجمه بهاءالدين خرّمشاهي، چ دوم، (تهران، سروش / علمي و فرهنگي، 1376)، ج8؛
ـ كافمن، ويليام جي، نسبيت و كيهانشناختي، ترجمه تقي عدالتي و بهزاد قهرمان، (تهران، گستر، 1366)؛
ـ لازي، جان، درآمدي تاريخي به فلسفه علم، ترجمه علي پايا، (تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1362)؛
ـ مطهري، مرتضي، اصول و فلسفه و روش رئاليسم، (تهران، صدرا، بيتا)، ج4؛
ـ ــــــــــ، مجموعه آثار، چ ششم (تهران، صدرا، 1379)، ج7؛
ـ وايتهد، آلفرد تورث، سرگذشت انديشهها، ترجمه عبدالرحيم گواهي، با تحقيق و تعليقه علاّمه محمّدتقي جعفري، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1370)، ج1؛
ـ ــــــــــ، شيوههاي فكر، ترجمه علي شريعتمداري، چ دوم، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1374).
پىنوشتها
1 نگارنده، «پژوهشي پيرامون حقيقت و ماهيت انرژي»، مجله قبسات، ش 31، ص 293.
2 - www. Philosophy Forums/philosophy/philosophy of science and math/Is mass the same thing as Energy.
3 ر.ك: مجله قبسات، ش 31، ص 293. نويسنده در مقاله مذكور، به تفصيل اين رويكردها را به نقد و بررسي كشيده است.
4 سيد محمدحسين طباطبائي، نهايةالحكمة، تحقيق عباسعلي زارعي شيرازي، چ چهارم، (قم، انتشارات اسلامي، 1417ق)، مرحله 6، فصل4، ص125.
5 اگر صورت و هيولي با توجه به مباني حركت جوهري كنار گذاشته شوند، جواهر به چهار جوهر تقليل خواهند يافت و گرنه با افزودن انرژي، به شش جوهر افزايش خواهند يافت.
6 همان.
7 مرتضي مطهري، اصول و فلسفه و روش رئاليسم، (تهران، صدرا، بيتا)، ج 4، ص 139.
8 ر.ك: قبسات، ش 31، ص 293. در مقاله مذكور، به نقد اين نگرش پرداخته شده است.
9 ملاهادي سبزواري، شرح المنظومه، تعليقه حسن حسنزاده، تحقيق مسعود طالبي، (تهران، ناب، 1422ق)، ج 4، ص 122و 123، تعليقه15.
10 براي غيرجوهري بودن انرژي ر.ك: مرتضي مطهري، مجموعه آثار، چ ششم، (تهران، صدرا، 1379)، ج 7، ص188.
11 ر.ك: قبسات، ش 31، ص 293. در مقاله مذكور به نقل و نقّادي گفتارهاي استاد مطهّري پرداخته شده است.
12 مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج 7، ص 179و ج 8، ص 58.
13 جان لازي، درآمدي تاريخي به فلسفه علم، ترجمه علي پايا، (تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1362)، ص 215و218.
14 همان.
15 ريچارد پاپكين و آوروم استرول، كليات فلسفه، ترجمه سيد جلالالدين مجتبوي، چ شانزدهم، (تهران، حكمت، 1379)، ص 301 به بعد.
16 - ولفگاگ ريندلر، نسبيت خاص و عام، و كيهانشناختي، ترجمه رضا منصوري و حسين معصومي همداني، (تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1375)، ص 15و 297.
17 جان لازي، پيشين، ص 219.
18 همان، ص 230.
19 نگارنده در دو مقاله مستقل يكي با عنوان «بازانديشي درباره جسم و صورت جسميه» و ديگري با عنوان «نگرش به بينهايت از سه روزنه رياضي، فلسفه و دين» به اين مطلب اشاره كرده است.
20 جورج آرفكن، كاربرد رياضيات در فيزيك، (تهران، مركز نشر دانشگاهي، بيتا)، / جان لازي، پيشين، ص 182.
21 جان لازي، پيشين، ص216.
22 همان.
23 ويليام جي كافمن، نسبيت و كيهانشناسي، ترجمه تقي عدالتي و بهزاد قهرمان، (تهران، گستر، 1366)، ص 45 به بعد.
24 جان لازي، پيشين، ص216.
25 فريدريك كاپلستون، تاريخ فلسفه، ترجمه بهاءالدين خرّمشاهي، چ دوم، (تهران، سروش / علمي و فرهنگي، 1376)، ج 8، ص146.
26 همان، ج 8، ص147.
27 همان، ج8، ص 147.
28 ر.ك: نگارنده، پيشين، ص 293 به بعد.
29 آلفرد نورث وايتهد، سرگذشت انديشهها، ترجمه عبدالرحيم گواهي، با تحقيق و تعليقه علاّمه محمّدتقي جعفري، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1370)، ج 1، ص 289.
30 همو، شيوههاي فكر، ترجمه علي شريعتمداري، چ دوم، (تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1374)، ص171.
31 همو، سرگذشت انديشهها، ج 1، ص 288 و ج 2، ص 366 به بعد.
32 برتراند راسل، تاريخ فلسفه غرب، ترجمه نجف دريابندري، چ ششم، (تهران، پرواز، 1373)، ص 90.
33 همان، ص1134.
34 - energeticism.
35 فردريك كاپلستون، پيشين، ترجمه داريوش آشوري، چ دوم، (تهران، سروش / علمي فرهنگي، 1375)، ج 7، ص349.
36 جان لاري، پيشين، ص134.
37 همان، ص 137.
38 همان، ص135.
39 همان، ص 136.
40 همان، ص137.
41 ريچارد پاپكين و آروم استرول، پيشين، ص 158.
42 -www. Philosophy Forums/philosophy/philosophy of science and math/Is mass the same thingas Energy.
43 - Field.
44 - www. history. mcs.st. ndrws.ac.uk/history/mathematicians/ eddington.
45 - ر.ك: اينشتين و اينفلد، تكامل فيزيك، ترجمه احمد آرام، چ دوم، (تهران، خوارزمي، 1377)، مبحث «جرم و انرژي و ميدان».
46 نظريه ميدان شاخهاي از فيزيك است كه اينشتين از آن در نسبيت استفاده كرده است و بر اساس گزارش يكي از اساتيد نسبيتدان دانشگاه تبريز، استفاه اينشتين صرفا جنبه رياضي دارد كه به عنوان تابع است و حتي تحليل خود اينشتين از ميدان به عنوان حقيقت خارجي اشتباه است.