مرورى بر ویژگىهاى فرضیه و نقش آن در مطالعات تجربى/ سیدحسین شرفالدین ـ محمود رجبى
فرضیه به عنوان پاسخ موقّت به سؤالات تحقیق، برآورد حدسىِ روابط بین متغیّرهاى آن، وهدایتکننده منظّم و استوار فرایند پژوهش، یکى از سازههاى مهمّ معرفتى در هر پژوهش علمى بهشمار مىرود؛ ابزار نیرومندى است که با هدف دستیابى به نتایج اطمینانبخش، ابداع شده است.فرضیه با الهام از تفکرى تئوریک، و برپایه شناخت مقدّماتى پدیده مورد مطالعه (مرحله اکتشاف)،بیانگر استنباطى مستدل درباره اوصاف، حالات، و رفتارهاى پدیده مورد مطالعه است. به استثناىمطالعات توصیفى و اکتشافى، تقریبا همه مطالعات با فرضیه یا مجموعهاى از فرضیات بههم پیوستهآغاز مىشوند و استمرار مىیابند. این نوشتار درپى آن است تا پس از بررسى ابعاد مفهومىِ«فرضیه»، با رویکردى روششناختى، به بحث درباره گونهها، ویژگىها، و کارکردهاى آن در فرایندمطالعه علمى بپردازد و دیدگاههاى مختلف در این خصوص را تحلیل نماید.
Article data in English (انگلیسی)
سال هفتم، شماره دوم، زمستان 1388، 151ـ184
مرورى بر ویژگىهاى فرضیه و نقش آن در مطالعات تجربى
سیدحسین شرفالدین*
محمود رجبى**
چکیده
فرضیه به عنوان پاسخ موقّت به سؤالات تحقیق، برآورد حدسىِ روابط بین متغیّرهاى آن، وهدایتکننده منظّم و استوار فرایند پژوهش، یکى از سازههاى مهمّ معرفتى در هر پژوهش علمى بهشمار مىرود؛ ابزار نیرومندى است که با هدف دستیابى به نتایج اطمینانبخش، ابداع شده است.فرضیه با الهام از تفکرى تئوریک، و برپایه شناخت مقدّماتى پدیده مورد مطالعه (مرحله اکتشاف)،بیانگر استنباطى مستدل درباره اوصاف، حالات، و رفتارهاى پدیده مورد مطالعه است. به استثناىمطالعات توصیفى و اکتشافى، تقریبا همه مطالعات با فرضیه یا مجموعهاى از فرضیات بههم پیوستهآغاز مىشوند و استمرار مىیابند. این نوشتار درپى آن است تا پس از بررسى ابعاد مفهومىِ«فرضیه»، با رویکردى روششناختى، به بحث درباره گونهها، ویژگىها، و کارکردهاى آن در فرایندمطالعه علمى بپردازد و دیدگاههاى مختلف در این خصوص را تحلیل نماید.
کلیدواژهها: فرضیه، متغیّر، پیشفرض، نظریه، قانون، آزمون، قیاس، استقرا، ابطال.
مقدّمه
یکى از دعاوى کانونى و برخوردار از مؤیّدات فراوان فلسفه علوم تجربى این است کهمطالعه و مشاهده پدیدهها بدون داشتن مجموعهاى از باورها، انگارهها، ذهنیات،سؤالات و دغدغههاى پیشینِ معطوف یا مرتبط به موضوع مورد مطالعه، غیرممکناست و نتیجهاى دربر نخواهد داشت؛ زیرا چنین سلوکى، به علّت فقدان خطّ راهنما،پژوهشگر را با انبوهى از دادهها و دریافتها روبهرو مىسازد. انگارهها وپیشداشتهاى ذهنى همچون قطبنمایى عمل مىکنند؛ مسیر حرکت پژوهشگر را درپیچوخمهاى فرایند مطالعه تعیین، و او را در کشف واقعیت و نیل به نتایج موردنظر یارىمىنمایند. اگر نقطه آغاز فرایند پژوهش را طرح مسئلهاى همچون «طلاق» در قالب یکیا چند سؤال ناظر به علل وقوع یا آثار و پیامدهاى آن بدانیم (که معمولاً در مواجهه عادّىیا لایهکاوى مرحلهاى پدیدهها و واقعیات مشهودْ رخ مىنمایند و خویش را بر ذهنپژوهشگر تحمیل مىکنند)، فرضیه واکنش ذهنى منتج از یافتههاى پیشین در جهت ارائهپاسخ یا پاسخهاى اجمالى و موقّت به پرسشهاى مذکور است. این پاسخ ـ ناخودآگاه ریشه در درک شهودى، تجربیات زیستى، آرشیو اطلاعات شخصى، مطالعات وتجربیات پیشین، رویّههاى غالب، خوانشهاى ترجیحى، مفروضات عامّه، مؤیّداتمحیطى و... دارد؛ امّا فرایند مطالعه در استمرار موجودیت خویش، مترصّد آزمون اینفرضهاى مقدّماتى در پرتو شواهد و یافتههاى عینى و تأیید و ردّ محتمل آنهاست.
گفتنى است که فرضیه، و همچنین نظریه، تنها در موضعى زمینه طرح مىیابد کهپژوهشگر با پدیدههاى نسبتا پیچیده، تفسیرپذیر، و چندوجهى سروکار داشته باشد؛پدیدههایى که امکان توارد علل مختلف و ظهور آثار متنوّع از آنها محتملالصدق شمردهشود. از اینرو، پدیدههایى که اغلب بدیهى انگاشته مىشوند یا افراد عموما در پرتومعلومات و تجربیات ارتکازى خویش به تفسیر متقاعدکننده آنها قادرند، اساسا بىنیاز ازفرضیه هستند یا فرضیات خفى محتمل آنها بىنیاز از آزمون مىباشند؛ براى مثال، اگرناگهان باخبر شوید که دوستتان همسر خود را طلاق داده است، ذهنتان به سرعتدرصدد یافتن چرایى وقوع این امر برمىآید؛ و بسته به میزان ورزیدگى، تجربیاتزیستى، اطلاعات دریافتى، و زمینههاى محیطى، انبوهى از پاسخهاى محتمل را بهدست مىدهد. پس از مطالعه، بررسى، و دریافت اطلاعات تکمیلى، بسیارى از اینفروض ابتدایى ـ خود به خود ـ از فهرست علل محتمل حذف مىشوند و تنها برخى ازآنها به صورت تکى یا مجموعهاى که امکان بیشترى براى ایفاى نقش علّى دارند، بهعنوان علل محتمل، رجحان مىیابند. به بیان دیگر، برخى از فروض ابتدایى در پرتویافتههاى جدید تأیید یا رد، و برخى نیز تقویت یا تضعیف خواهند شد. از اینرو، طرحفرضیه در مواجهه با پدیدهها و رویدادهاى طبیعى یا انسانى ـ چه آگاهانه و چه ناآگاهانه امرى متعارف، منطقى، و مقتضاى سلوک عادّى ذهن و کنجکاوىهاى محقّقانه است ودر مطالعات علمى، اصلى خدشهناپذیر شمرده مىشود. از نظر برخى، این دیدگاه چنانرایج شده است که پژوهشگر تازهکار احساس مىکند که حتما باید چنین حدسهایىبزند، حتى اگر این حدسها کاملاً بىمعنا باشند (پژوهشگران، بدون فرضیه، احساسمىکنند که دستخالىاند). وحشت از ناکامى در «اثبات» فرضیهها، چونان شمشیردموکلس، بالاى سر پژوهشگران تازهکار تاب مىخورد؛ داشتن فرضیه نادرست و یاشکل نادرستى از فرضیه، به راستى مصیبت قلمداد مىشود. در این سنّت پژوهشى،تأکید بر داشتن فرضیه است، نه بر منشأ و توجیه آن و یا بر مقصود از داشتن آن.1
به همین دلیل، برخى معتقدند: فرضیه «موتور تحقیق» است و اثبات یا ردّ آن، درفرایند تحقیق، اهمیت بسزایى دارد؛2 برخى نیز فرضیه را نیرومندترین ابزار براى نیل بهدانش قابل اعتماد ارزیابى کردهاند.3 باربور در توضیحى جامع، نقش پسزمینههاىنظرى در فرایند پژوهش را بسیار حیاتى توصیف کرده و گفته است: بارها، این عقیدهخویش را بیان کردهایم که انسان از دادههاى حسّىِ پراکنده، محض، و مجرّد آغازنمىکند؛ بلکه با انگارههایى از روابط تجربى آغاز مىکند که در آنها، «تعبیر» نفوذ وحضور دارد. همچنین، گفتهایم که گزارشهایى که از «دادهها»ى علمى ارائه مىشود،همواره، «گرانبار از نظریه» است.4 چالمرز نیز در نقد دیدگاه استقراگرایان مىنویسد:
علم با گزارههاى مشاهدتى، آغاز نمىشود؛ زیرا، بر تمام گزارههاى مشاهدتى نوعىنظریه مقدّم است... . آنچه مشاهدهگران با نگریستن به شىء یا منظرهاى مىبینند، وتجارب انفسىاى که به دست مىآورند، صرفا توسط تصاویر منقوش بر شبکیه آنانتعیین نمىگردد؛ بلکه به تجربه، معرفت، انتظارات، و وضعیت عمومىِ درونىمشاهدهگر نیز بستگى دارد.5
گفتنى است که از نظر استقراگرایان، مراحل گوناگون مطالعه از ذهن آغاز نمىشود؛ بلکهاز عین و واقعیت آغاز مىشود و بین فرضیه و واقعیت، دوگانگى وجود دارد. برخى ازرئالیستها نیز بر این باورند که در علم باید از فرضیه شروع کرد، نه از واقعیت. البته،آنان قائل به جدایىِ کامل بین واقعیت و فرضیه نیستند. بدیهى است که داشتن فرضیهمناسب، به ارتقاى کیفى پژوهش کمک مىکند؛ از اینرو، در پژوهشهاى تبیینىِ ناظر بهبررسىِ روابط بین متغیّرها، وجود فرضیه مناسب ضرورتى اجتنابناپذیر است. ناگفتهپیداست که در برخى از مطالعات نیز پژوهشگر بدون فرضیه واقعیاتى را کشف مىکند وبه صورت سازمانیافته ـ و متناسب با اهداف منظور ـ به نتایجى دست مىیابد.پژوهشهاى توصیفىِ ناظر به بررسى اوضاع، حالات، و ویژگىهاى پدیدهها و نیزپژوهشهاى میدانى و اکتشافى، از جمله مواردى هستند که ضرورتِ داشتن فرضیهآغازین در آنها منتفى شمرده شده است؛ اگرچه این امکان وجود دارد که فرایند مطالعه،خود به آفرینش فرضیاتى انجامد یا نتایج حاصل از آن، در تأیید یا تضعیف برخىفرضیات پیشین به کار گرفته شود. پیشنهاد مىشود که در این نوع مطالعات، با هدفجلوگیرى از هرگونه سوگیرى احتمالى، از پیشبینى روابط میان متغیّرها پرهیز گردد.البته، برخى از نویسندگان حتى دو مورد فوق را نیز از لزوم داشتنِ فرضیه مستثنا نکرده وگفتهاند: تحقیقات علمى، از هر نوعى که باشند، نیاز به تدوین فرضیه دارند؛ زیرا تحقیقعلمى تلاشى است براى معلوم کردن مجهول یا حلّ مسئله. مجهول ممکن است ماهیتیک شىء یا پدیده باشد، نیز ممکن است وضعیت یا حالات آن باشد؛ همچنین، ممکناست از سنخ رابطه بین پدیدهها، اشیا، و متغیّرها باشد. این مجهولات ممکن استمربوط به گذشته، حال یا آینده باشند؛ بنابراین، همه آنها روش تحقیق علمى را طلبمىکنند. از اینرو، در همه تحقیقات علمى، محقّقان ناگزیرند به ساخت و پردازشفرضیه اقدام کنند. با اینحال، در تحقیقات توصیفى، فرضیهها مبیّن وجود حالات،شرایط، صفات، ویژگىهاى اشیا و اشخاص، موقعیتها، پدیدهها و رخدادهایى هستندکه نسبتِ وقوع رویدادها، صفات، و ویژگىهاى اشیا و پدیدهها را توضیح مىدهند.6ناگفته نماند که مطالعه اکتشافى و توصیفى، هرچند نیاز به فرضیه ندارد، امّا نتایج آنممکن است اهمیت نظریهاى را کاهش یا افزایش دهد و به ظهور نظریهاى جدید و تبیینىتازه در خصوص علل رخدادها یا روابط میان آنها کمک کند.
تعریف فرضیه
«فرضیه» عبارت از فرضى است که به طور حدسى، ولى موجّه یعنى بر اساس تئورى(هرچند محدود)، رابطه بین دو یا چند مفهوم یا متغیّر را بیان مىکند. به لحاظزبانشناختى، این رابطه به صورت حکم (نه پرسش و دستور) بیان مىشود و قابلیتصحت و بطلان دارد. به عبارت دیگر، فرضیه بیان رابطه (مثبت، منفى و یا خنثى) بین دویا چند متغیّرى است که پژوهشگر انتظار دارد، از رهگذر مطالعه خویش، آن را به اثباتبرساند. فرضیه از آن جهت که نقطه شروع هر پژوهش علمى است و در نهایت نیز بهوسیله تحقیق، رد یا اثبات خواهد شد، داراى اهمیت و جایگاه کانونى است. فرهنگوبستر در تعریف فرضیه مىنویسد: فرضیه حالت یا اصلى است که اغلب بىآنکهاعتقادى نسبت به آن وجود داشته باشد، پذیرفته مىشود تا بتوان از آن نتایج منطقىاستخراج کرد؛ و بدین ترتیب، مطابقت آن را با واقعیتهایى که نزد ما معلوم است (یامىتوان آنها را معلوم ساخت) آزمود.
همچنین، فرضیه پاسخى غیرقطعى به مسئله پژوهش است که بیانکننده شکلى ازرابطه میان متغیّرهاى مستقل و وابسته مىباشد. در واقع، فرضیه پاسخى غیرقطعىاست؛ پاسخى که تنها پس از آزمون تجربى، تأیید مىشود. پژوهشگر هنگامى کهفرضیهاى را پیشنهاد مىکند، نمىداند که فرضیهاش تأیید یا رد مىشود: فرضیه ساخته وآزموده مىشود؛ اگر پذیرفته شد، در متن معرفت علمى جاى مىگیرد و اگر رد شد،فرضیه دیگرى مطرح مىشود.7 بر اساس تعریف دیگر، فرضیه بیانى رسمى در موردرابطه بین متغیّرهاست که مستقیما آزموده مىشود. رابطه پیشبینىشده بین متغیّرها یادرست است یا نادرست.8
فرضیه در پاسخ به پرسش پژوهشگر، به صورت قضیه مطرح مىشود. به عبارتى،فرضیه پاسخ موقّتى و نسبتا کوتاهى است که به کار جمعآورى و تحلیل دادهها جهتمىدهد. فرضیه با الهام از تفکرى تئوریک و برپایه شناخت مقدّماتىِ پدیده موضوعمطالعه (مرحله اکتشافى)، بیانگر استنباطى مستدل درباره رفتار اشیاى واقعى مطالعهشده است. محقّقى که فرضیهاى را تدوین مىکند، در حقیقت، مىگوید: فکر مىکنم باید تحقیقرا در این مسیر هدایت کرد؛ زیرا این مسیر مطمئنترین مسیرى است که به هدف مىرسد.9
توصیف کلّى فرضیه
فرضیه علمى ویژگىهایى دارد که در این بخش، به برخى از مهمترین این ویژگىها اشارهمىشود:
1) فرضیه حکم است، نه پرسش و دستور؛ براى مثال: «قُوى سیاه وجود ندارد» یا«اگر پرندهاى قو باشد، آنگاه سیاه نیست.»
2) فرضیه یا حکم ـ دستکم ـ متشکّل از دو واژه معنادار است؛ براى نمونه، در مثالاخیر، «قو» و «سیاه نیست» از عناصر اصلى تشکیلدهنده فرضیهاند.
3) واژهها یا متغیّرهاى هر فرضیه را ربطهاى منطقىِ «اگر» و «آنگاه» به یکدیگرپیوند مىدهند؛ براى مثال: «اگر پرندهاى قو باشد، آنگاه سیاه نیست.»
4) بخشِ «اگر» مىتواند شرط لازم یا شرط کافى، و یا شرط لازم و کافى براى بخش«آنگاه» باشد (مثال براى شرط لازم: «اگر پرندهاى قو باشد، آنگاه سیاه نیست»؛ مثالبراى شرط کافى: «اگر باران ببارد، زمین خیس مىشود»؛ مثال براى شرط لازم و کافى:«اگر آب با زمین تماس پیدا کند، زمین خیس مىشود» یا «اگر زمین خیس باشد، آنگاه باآب تماس داشته است».)10
5) فرضیه به لحاظ زبانى، معمولاً، با عبارت «به نظر مىرسد» یا مضمونى شبیه به آنصورتبندى مىشود. توصیه ویژه روششناختى همان ضرورت اعمال دقت بیشتر درطراحى و فرمولبندى فرضیه است. فرضیه علمى ضرورتا باید از استانداردهاى لازم درصورت، مادّه، و ساختار برخوردار باشد.
6) فرضیه در مقایسه با قانون، از کلّیت کمترى برخوردار است؛ امّا به دلیل خصیصهپهنایى، بر آن است تا با یک نگاه، بیشترِ واقعیتها را در میدان دید نسبتا گسترده خودگرد آورد. به بیان دیگر، فرضیه به جاى نگرش ژرفایى یا محدود شدن به زمینهاى خاصْاز گستره دید نسبى برخوردار است.11
7) فرضیه در خصوص وضعیتهاى محتمل امور تحقّقیافته، سخن چندانى ندارد.به بیان دیگر، حدس و گمان در خصوص وضعیتهاى محتمل در آینده، ممکن است،روند پژوهش را دچار پیشداورى کند.
8) اینکه فرضیه باید از چه مفاهیمى استفاده نماید و چگونه باید آن مفاهیم راتعریف کند ـ تا حدّ زیادى ـ به موضوع، رویکرد، راهبرد پژوهشى، دیدگاههاى نظرىپذیرفتهشده، هدف پژوهش، انتظارات پژوهشى، و نوع مطالعه بستگى دارد.
9) فرضیه با بهرهگیرى از راهبرد پژوهش قیاسى براى پاسخگویى به پرسشهاىخاص، و با الهام از نظریات و مفروضات نظرى، استنتاج مىشود.
10) فرضیه پیشنهادى توجیهى، و به سخن دیگر، راهحلّى موقّت براى مسئله است.فرضیه گاه به صورت داورى و گاه به شکل استدلالى در رد یا اثبات موضوعى عرضهمىشود. به زبان سادهتر، فرضیه عبارت از قضایا یا گزارههایى است که به صورتشفاهى، کتبى یا ضمنى بیان مىگردد.12
11) کمّیت فرضیات در هر مطالعه، بیشتر تابع تعداد سؤالات و اهداف تحقیقخواهد بود. از اینرو، برخى پژوهشها الزاما باید با بیش از یک فرضیه هدایت شوند.شایان ذکر است که نقش فرضیههاى مختلف در یک پژوهش همواره روشن نیست.
12) تعداد فرضیات در هر تحقیق باید به اندازهاى باشد که نیاز تحقیق را پاسخ گویدو از آزمون آنها شناخت جامعى از پدیده یا روابط بین متغیّرها به دست آید. در عین حال،فرضیههاى متعدّد باید به گونهاى تنظیم شوند که در مجموع، یک واحد کلّى و یک نظامرا تشکیل دهند. آنچه مهم است نه تعداد فرضیات، بلکه نظامیافتگى و هماهنگىآنهاست.
13) میزان و سطح شواهد و مستندات موردنیاز براى تأیید یا ردّ هر فرضیه تابع درجهکلّیت، گستره شمول، و انتظارات پژوهشى خواهد بود؛ برخى از فرضیهها نتایج بیشترىرا به دنبال دارند، واقعیتهاى بیشترى را تبیین مىکنند، و پیشبینىهاى بیشترى راممکن مىسازند. به طور کلّى، فرضیهاى که به استنتاجهاى مهمتر و بیشترى منجر شود،مفیدتر و نیرومندتر است. از موضع سلبى نیز فرضیه علمىِ مناسب، عبارت از فرضیهاى
است که به شرایط و مفروضات کمترى نیاز دارد و از ساختار مفهومى سادهتر وصریحترى برخوردار است.
14) در صورت تعدّد فرضیات در یک چرخه مطالعاتى، درجهبندى آنها برحسبملاکهاى خاصْ ضرورتى اجتنابناپذیر خواهد یافت. بدیهى است که برخى ازفرضیهها، براى توضیح واقعیت یا رابطه بین متغیّرها، از نصاب احتمال بیشترىبرخوردارند و از دید ابطالگرایان، قابلیت بیشترى براى ابطال دارند. بدون تردید،فرضیاتى که از احتمال صحت نسبى و قدرت تبیین بیشترى برخوردار باشند، اولویت وتقدّم رتبى بالاترى در قیاس با سایرین براى گزینش خواهند داشت.
15) فرضیه پژوهشگر بیانگر آگاهىها و پیشداشتهاى فکرى او، نمایانگر خلّاقیتو ابتکار او، و بالقوّه، شالوده و بنیان قانون علمى اوست.
16) هر فرضیه، با هر شکل و ساختار، داراى یک ویژگى احتمالى و نسبى است؛بدین معنا که هیچ فرضیهاى نمىتواند به طور مطلق درست یا نادرست باشد. فرضیهممکن است نسبت به مسئله خاص، زمان خاص، و وضعیت خاصْ صحیح و معتبر، امّانسبت به مسئله یا وضعیت دیگر فاقد اعتبار باشد.
17) فرضیه تنها بعد از رویارویى با واقعیت و طرح مسئله ضرورت مىیابد. به بیانبرخى از نویسندگان، فرضیهسازى به دنبالِ داشتنِ مسئله آغاز مىشود؛ یعنى چه درعالم انسانى و چه در تاریخ یا هر حوزه دیگر، محقّقان هنگامى که با مسئلهاى روبهرومىشوند که نیاز به گرهگشایى دارد، نخست به فرضیهسازى مىپردازند. فرضیهسازى،بدون داشتنِ مسئله، هیچگاه انجام نمىپذیرد.13
18) فرایند فرضیهسازى معمولاً بعد از طرح مسئله و تبدیل آن به یک یا چند سؤال،و سپس عملیاتى و کاربردى کردن مفاهیم مندرج آغاز مىگردد.14 بلیکى در تبیینفرایند پژوهش علمى و جایگاه ضمنى فرضیه در این فرایند رفت و برگشتى مىنویسد:
1. [پژوهش] با مطرح ساختن یک اندیشه موقّت، یک حدس، یک فرضیه یامجموعهاى از فرضیهها که نظریهاى را تشکیل مىدهند، آغاز مىشود؛ 2. با کمکگرفتن از فرضیههاى پذیرفتهشده قبلى یا با مشخص کردن شرایطى که تحت آنهاانتظار مىرود این فرضیهها درست باشند، نتیجه یا نتایجى استنتاج مىشود؛ 3. ایننتایج و منطق استدلال به وجودآورنده آنها بررسى مىشود؛ این استدلال بانظریههاى موجود مقایسه مىشود تا معلوم شود که آیا پیشرفتى در فهم ما حاصلآمده است یا نه؟ اگر نتیجه این بررسى رضایتبخش باشد، سپس: 4. این نتیجه باجمعآورى دادههاى مناسب، آزمون مىشود (مشاهدات ضرورى به عمل مىآیند یاآزمایشهاى ضرورى اجرا مىشوند)؛ 5. اگر نتیجه آزمون منفى باشد، یعنى اگردادهها با این نتیجهگیرى سازگار نباشند، باید نظریه غلط باشد (اگر حدس اوّلیه بادادهها تطبیق نکند، باید آن را رد کرد)؛ 6. امّا اگر این نتیجهگیرى در آزمون تأییدشد، یعنى دادهها با آن سازگار بودند، نظریه موقّتا پذیرفته مىشود (نظریه تقویتمىشود، امّا حقیقى بودن آن به اثبات نمىرسد.)15
منابع اخذ فرضیه
فرضیات و پاسخهاى موقّت به پرسشهاى تحقیق، از منابع مختلفى اخذ مىشوند کهمهمترین آنها عبارتاند از:
1) مشاهده اعم از مستقیم و غیرمستقیم، مشارکتى و غیرمشارکتى، و آزاد و غیرآزاد(به بیان دیگر، مشاهدات شخصى محقّق یا اقتباس او از نتایج مشاهدات دیگران.)
2) مطالعات و تحقیقات پیشین.
3) حس باطنى و الهام ناشى از انس و ارتباط با موارد مشابه: در مراحل اوّلیه، فرضیهممکن است هر حدس و گمان و یا ایده تخیّلى و شهودى باشد که در هر حال، پایهاىبراى کنش یا پژوهش محسوب مىگردد.16
4) نظریههاى ارائهشده: در هر تئورى، اغلب، فرضیههاى آزمونپذیر یا تقریباآزمونپذیرى وجود دارند که پژوهشگر از طریق بازخوانى چندباره و دقیق آنها، مىتواندبه کشف و استنباط آنها نائل آید. گاه حتى نظریههاى طردشده نیز مىتوانند منبع تولیدفرضیات جدید باشند.
5) فرضیات کلان: فرضیات کلّى، که معمولاً وصول به آنها سریعتر از فرضیاتخاص صورت مىگیرد، خود منبعى بالقوّه براى استنتاج فرضیات خُرد شمرده مىشوند.براى مثال، فرضیه کلّىِ «ناکامى موجب پرخاشگرى است» قابلیت استنتاج فرضیاتى ازاین قبیل را دارد: فرزند محروم از محبّت والدین، استعداد بالایى براى پرخاشگرى دارد؛کمکارى دانشآموز، اعتراض او به رفتار تبعیضآمیز معلّم است؛ احساس تبعیض فلاناقلّیت، دلیل تمرّد آن اقلّیت از معیارهاى فرهنگ غالب است؛ خشم متراکم ناشى ازتحمّل محرومیتهاى طولانى، علّت وقوع فلان انقلاب شمرده مىشود.
6) مسئله تحقیق: به بیان برخى از روششناسان، فرضیه نوعى پیشگویى است کهمنطقا از مسئله تحقیق استنتاج مىشود و مورد آزمون قرار مىگیرد.17
7) ترکیبى از شیوههاى فوق.
شایان ذکر است که منابع اخذ فرضیه، در مقایسه با شیوههاى تأیید یا ردّ آن، ازاهمیت کمترى برخوردارند. برحسب تفکیک شناختهشده دو مقام گردآورى و داورى درفلسفه علم، آنچه مهم است مقام داورى است نه گردآورى. از اینرو، تلاش براى یافتنخاستگاه فرضیه یا نظریه ضرورت چندانى ندارد و به فرض وصول، مشکلى را حلنمىکند. محقّق هیچگاه ملزم به تمهید پاسخ براى سؤال «از کجا آوردى؟» نیست. درمواردى نیز به رغم کنجکاوى و تلاش، عملاً تشخیص قطعى خاستگاه و منبع غیرممکناست. فرضیات براى محقّقان حرفهاى و مجرّب، غالبا به صورت شهودى دریافتمىشود. فرضیات گاه پیش از گردآورى دادهها، گاه ضمن گردآورى دادهها، و گاه بعد واز طریق تأمّل در دادهها به دست مىآیند. درگیر شدن در فرایند آزمون فرضیات پیشین،ممکن است، زمینه خلق فرضیات دیگرى را فراهم سازد. نباید فراموش کرد که نیل بهفرضیههاى مقدّماتى از مجارى فوق نیز وضوح چندانى ندارد و توضیح آن در همهموارد، آنگونه که در آغاز تصوّر مىشود، ساده نیست. فرایند ابداع، شهود، الهام،استنتاج، و استنباط فرضیه را نمىتوان با استناد به روشهایى مشخص و پذیرفتهشدهتوضیح داد. فرایند فرضیهسازى گاه برپایه قیاس و استنتاج منطقى، و گاه برپایه استقراصورت مىپذیرد.
ناگفته نماند، منابع پژوهشگر در دستیابى به فرضیات خویش، در مقایسه باشیوههایى که آنها را رد یا اثبات مىکند، از اهمیت کمترى برخوردارند. برخى ازنظریهپردازان بر این باورند که افتادن سیب از درخت، نیوتن را به ارائه فرضیهاش دربارهنیروى جاذبه واداشت؛ امّا آنچه دانشمندان را متقاعد کرد تا فرضیه او را بپذیرند، نه اینواقعه، بلکه دادههاى تجربىِ دالّ بر ابطالپذیرىِ آن بود.18
آزمون فرضیه
هر فرضیه براى کسب اعتبار الزاما باید فرایند عرضه بر واقعیات عینىِ متناسب راپشتسر بگذارد و با آزمونهاى تجربىِ مکرّر محک بخورد. رویارویى با واقعیتهاىطبیعى و اجتماعى با میانجیگرى روشها و ابزارهاى مناسبى صورت مىپذیرد؛ براىمثال، در مطالعات اجتماعى تجربى، پژوهشگر با ثبت دقیق رفتار اجتماعى موردنظر(همچون طلاق)، علل محتمل و معقول آن (مثلاً سوءمعاشرت همسر در تحلیلهاىعلّى)، آثار و نتایج محقّق یا محتمل آن (مثلاً افت تحصیلى فرزندان یا افزایش استعدادبزه آنان در نتیجه طلاق والدین در تحلیلهاى کارکردى)، میزان همبستگى این دو (غالبابه زبان کمّى و آمارى)، و نیز بررسى عوامل جانبى دخیل و شروط تقویتکننده یاتضعیفکننده احتمال وقوع، مىتواند از رهگذر این سلوک علمى ـ به طور مستند وموجّه ـ در خصوص وجود یا عدم وجود اصل رابطه و میزان شدّت و ضعف آن قضاوتنماید و بدین وسیله، میزان اعتبار فرضیه اولیه خویش را برآورد کند. بدیهى است کهارتباط میان آنها از سه صورت خارج نیست؛ مثبت، منفى، و خنثى (= عدم وجود ارتباطمعنادار میان آنها). در فرض اوّل، فرضیه تأیید، امّا در فرض دوم، رد مىشود. فرضیهردشده گاه به طور کلّى کنار نهاده، و گاه در قالب دیگرى بازسازى و براى آزمون مجددصورتبندى مىشود. فرضیه تأییدشده نیز نه براى همیشه، بلکه به طور موقّت، تأییدمىشود؛ چه همواره احتمال بطلان آن توسط موارد مطالعهنشده وجود دارد. بطلانفرضیه نیز هرچند به نظر ابطالگرایان خصیصهاى دائمى است، امّا احتمال تأیید آن درپرتو مطالعات گستردهتر و دقیقتر همچنان وجود دارد.
موریس دوورژه درباره تفاوت میان علوم طبیعى و علوم اجتماعى در نحوهآزمونپذیرى فرضیهها مىنویسد: «در علوم طبیعى، روش اصلى بازبینى فرضیههاتجربى است؛ فرضیه به شکل قانون فرضى پدیدار مىشود و رابطه میان دو پدیده راتبیین مىکند، سپس شرایط ظهور یکى از آن دو پدیده را تغییر داده و اثر آن بر روىدیگرى مشاهده مىشود. به کمک وسایل مصنوعى، کوشش مىشود تا برخى عاملهاىفرضى یک پدیده مجزّا گردند، و در نهایت تعیین شود که آیا این عاملها بر روى اینپدیده اثر مىگذارند یا نه، و احتمال این تأثیر اندازهگیرى مىشود. در علوم اجتماعى، دربیشتر اوقات، از مشاهده مستقیم کمک مىگیرند. در این صورت، مشاهدهها را تکرارمىکنند و این کار را در شرایط طبیعى بسیار دور از یکدیگر انجام مىدهند. در اینجا،روش مقایسهاى در مقیاس گستردهاى به کار مىرود. این روش نقش جانشین تجربه را درعلوم اجتماعى ایفا مىکند.»19 نکته دیگر اینکه بخش قابلتوجهى از فرضیات جارىدر علوم اجتماعى، فرضیات ادوارى و مقیّد به اوضاع و شرایط خاص هستند و بالطبع درشرایط مربوط قابلیت آزمون، و ردّ و اثبات خواهند داشت.
شایان ذکر است که فرضیهها جنبههایى از نظریه مورد آزمایش را به شکلآزمونپذیر یا تقریبا آزمونپذیر درمىآورند. از اینرو، براى آزمون نظریه، تدوین فرضیهامرى ضرورى شمرده مىشود. فرضیات بدیهى یا فرضیاتى که قریب به بداهتمىباشند معمولاً ارزش علمى ندارند و داورى درباره صحت و سقم آنها، بدون هیچگونهآزمون خاصّى، امکانپذیر است. برخى فرضیهها نیز به رغم قوّت منطقى، ازآزمونپذیرى ضعیفى برخوردارند و اثبات و طرد آنها با روشهاى متعارف به راحتىممکن نیست. طرح فرضیات بسیار کلّى و مبهم نیز ممکن است از جهاتى مفید باشد؛ امّاداورى عینى درباره صحت و سقم اینگونه فرضیات، به علّت آزمونناپذیرى، شدنىنیست. براى مثال، فرضیات ذیل از جمله فرضیات آزمونناپذیر محسوب مىشوند:خلّاقیت فرد، محصول خودشکوفایى فرد است، یا اعمال روشهاى آمرانه درکلاسهاى دانشگاه، مانع از شکوفایى تخیّل خلّاق دانشجویان مىشود؛ چه مفاهیمىمثل خلّاقیت، خودشکوفایى، روش آمرانه، تخیّل خلّاق، مانعیت و...، دستکم در حالحاضر، هیچگونه مرجع تجربىِ دقیق و مستندى ندارند. در مقابل، فرضیات خاص نیزهرچند از درجه آزمونپذیرى بالایى برخوردارند؛ امّا خاص بودنشان نباید به سادگى،ابتذال، و کلیشگى منجر شود. از اینرو، رعایت حدّ اعتدال میان کلّیت و اختصاص درطرح فرضیه، ضرورتى منطقى است و موفقیت در آن، به توانایى و تجربه پژوهشگربستگى دارد.
همانگونه که پیشتر گفته شد، آزمون فرضیه در مطالعات تجربى پس از تبدیل مفاهیمآن به مفاهیم کاربردى و عملیاتى ـ همراه با ذکر شاخصهاى آزمونپذیر ـ ممکن خواهدشد. روابط میان سنجههاى این مفاهیم و متغیّرها در پرتو دادهها و یافتههاى فراهمآمده،و با ارجاع به برخى تحلیلهاى آمارى ـ مثل ضریب همبستگى و رگرسیون ـ موردبررسى و سنجش قرار مىگیرند. یادآورى مىشود که در فرضیه، نه مفاهیم و متغیّرها،بلکه تنها رابطه یا روابط میان آنهاست که به آزمون گذاشته مىشود.
بدیهى است که برخى فرضیهها از نصاب آزمونپذیرى بیشترى برخوردارند و به بیاندیگر، آزمونپذیرترند. «اساسا آزمونپذیرىِ فرضیهاى بالاتر است که بتوان ابطال آن را باشمار زیادى از یافتههاى تجربى ـ منطقا ـ ممکن نشان داد، در حالى که براى تأیید آن یکیا چند یافته کافى است.»20 بیکر در ادامه این مطلب، مىنویسد: حتى وقتى فرضیهاى فرضا ـ آزمونپذیر است، باید عملاً نیز آزمونپذیر باشد؛ یعنى کسب اطلاعات مقتضىاز طریق مشاهده امکانپذیر، و روشهاى گردآورى آن براى محقّق شناختهشده و عملىباشد. بعد از آزمون فرضیه با ارزیابى نظریه، نحوه تنظیم فرضیه، روشهاى آزمونفرضیه و بررسى دقیق همه این موارد براى تأیید صحت و مناسبت، باید فرضیه را رد یاقبول کرد. وقتى فرضیهاى رد یا قبول شد، استلزامات منطقى این نتیجهگیرى باید درنظریه منعکس شود. براى انعکاس آزمون فرضیه در نظریه، راههاى مختلفى وجود دارد؛مثلاً: 1. عدم ابطال نظریه آن را تأیید مىکند؛ 2. عدم تأیید نظریه، امّا نه ابطال اصل واساس آن، نظریه را تعدیل مىکند؛ 3. ابطال اساس ساختار منطقى نظریه یا ابطال ارزشآن، در مقایسه با نظریههاى رقیب، نظریه را منسوخ مىکند.21 فرایند ارزیابى نتایجآزمون فرضیه، چه بسا، به ظهور فرضیات (یا نظریات) جدیدى منجر شود که در طرحتحقیق پیشبینى نشده است. به بیان مرتن، چنین یافتههاى غیرمترقّبهاى در فرایند علم،هنگامى پیش مىآید که آزمون فرضیه، نتایج غیرمنتظرهاى به بار آورد؛ نتایجى که تبیینآن مستلزم نظریهاى است که در بدو تحقیق مطرح نبوده است.22
فرایند بررسى و کنترل فرضیهها اختصاصى به فرضیات اوّلیه ندارد. دانشمندان بهاقتضاى سلوک علمى خویش، معمولاً بسیارى از تبیینهاى مربوط به پدیدهها را بهشکلى منظّم، و با آزمونهاى کنترلشده تجربى، در معرض بازبینى و بررسى مجدّد قرارمىدهند. براى انجام این کار، آنان تبیینهاى مذکور را به صورت نظریهها و فرضیهها
فرمولبندى مىکنند. این تبیینها، در حقیقت، همان فرضیهها هستند.23
البته پژوهشگر باید روابط احتمالى بین متغیّرها را از نظر جهت (مثبت یا منفى) نشاندهد و شرایطى را که تحت آن این روابط صدق خواهند کرد، تشریح نماید. در مواردى،انشاى فرضیهها به انجام مجموعهاى از فعالیتهاى پیشآزمون نیاز دارد. در مواردى نیزوجود تصوّرات مبهم در خصوص همبستگىهاى حدسى میان متغیّرها، ضرورت آزمونمقدّماتى را مطرح مىسازد. این طرحهاى نظرى باید همزمان و متعاقب این آزمونها،تکمیل شوند.
انواع فرضیه
براى فرضیه، به اعتبارات مختلف، انواع گوناگونى ذکر کردهاند. لازم به ذکر است کهبرخى از مواردى که بر آن اطلاق فرضیه شده، فرضیه به معناى مصطلح نیستند. اینموارد بیشتر از سنخ «پیشفرض»، «اصل موضوع» و «گمانهزنى عادى» محسوبمىشوند. برخى از این انواع عبارتاند از:
1. «فرضیه پیشینى» فرضیهاى است که ذهن محقّق، پیش از شروع مطالعه، بدانآبستن است. این فرضیه، در فرایند مطالعه، به آزمون گذاشته مىشود. برخى فرضیاتنیز در ضمن مطالعه، و یا در پایان مراحل پژوهش، استنتاج مىشوند.
2. «فرضیه توصیفى» قضیهاى است که به بیان ویژگىها و مختصات متغیّرهامىپردازد. براى مثال، با محوریت شهر تهران به عنوان نمونه مورد مطالعه، مىتوان گفتکه «شصت درصد از جمعیت شهرنشین کشور را مهاجران روستایى بعد از انقلابتشکیل مىدهند» یا «میانگین فاصله سنّى مردان از زنان متأهل در کشور، پنج سال برآوردمىشود.»
3. «فرضیه تبیینى یا علّى» قضیهاى است که احتمال وقوع و شدّت و ضعف تغییر دریک متغیّر را به تبع تأثیر متغیّر دیگر توضیح مىدهد. براى مثال، دورههاى آموزش ضمنخدمتْ موجب افزایش مهارت شغلى کارمندان است.
4. «فرضیه تجویزى» قضیهاى است که در قالب یک جمله خبرى، به ارائه توصیه ورهنمود مىپردازد. براى مثال، مشاورى که به مراجعهکننده خویش مىگوید: «اعمال اینشیوه از عملْ موفقیت شما در امتحان را تضمین مىکند»، با بهرهگیرى از مطالعات وتجربیات پیشین (آزمون آنها در موارد مشابه)، به این مراجعهکننده توصیه مىکند. فرضیهتجویزى را گاه «فرضیه هنجارى» نامیدهاند.
5. «فرضیه تکمتغیّره» قضیهاى است متضمّن یک متغیّر مستقل و یک متغیّر وابسته.براى مثال، «پنجاه درصد از مردم فلان شهر از عملکرد شهردارى ناراضىاند» یا «فقرخانواده موجب افت تحصیلى فرزندان است (قطعنظر از سایر ویژگىهاى خانواده وعوامل مؤثر در افت تحصیلى و دیگر پیامدهاى فقر).» فرضیه تکمتغیّره یا فرضیه ساده،گاه، خطّى است: هرگاه «الف» افزایش یابد، «ب» نیز افزایش مىیابد یا هرگاه یکىکاهش یابد، دیگرى نیز کاهش مىیابد؛ گاه رابطه معکوس میان آنها برقرار است، یعنىافزایش یکى باعث کاهش دیگرى مىشود و برعکس. و گاه رابطه میان آنها غیرخطّىاست؛ براى مثال، هرگاه «الف» افزایش یابد، «ب» در ابتدا افزایش مىیابد و سپس ثابت مىماند.
6. «فرضیه دو یا چندمتغیّره» قضیهاى است متضمّن رابطه دو یا چند متغیّر مستقل ووابسته. فرضیات ناظر به پدیدههاى پیچیده معمولاً چندمتغیّرهاند. براى مثال، میان نوعمدیریت سازمان، امکانات نرمافزارى و سختافزارى، و کیفیت نیروى انسانى باعملکرد آن سازمان، رابطه معنادارى وجود دارد. گاه نیز متغیّر مستقل واحد، و متغیّروابسته متعدد است؛ براى مثال، جریمههاى گزاف رانندگى ـ رفته رفته ـ به کاهشبىنظمىهاى رانندگان، مهار ترافیک، تقلیل تصادفات، و کاهش هزینههاى جانبىخواهد انجامید.
7. «فرضیه عمومى» قضیهاى است که حاوى اطلاعات مربوط به معرفتهاىبنیادین، عام، و غیراختصاصى مىباشد؛ مثل «اصل علّیت» که بیانگر وجود رابطه علّى ومعلولى در میان پدیدهها در همه ساحتهاى هستى است.
8. «فرضیه صفر (پوچ)» قضیهاى است که مبیّن عدم وجود رابطه میان متغیّرهامىباشد. در این فرضیه، موقعیت یا مقدار یک متغیّر نسبت مشخصى با موقعیت یا مقدارمتغیّر دیگر ندارد. این حکم ممکن است از طریق حدس اولیه یا آزمون به دست آمدهباشد؛ براى مثال، میان سطح سواد و میزان درآمد در یک جامعه باز، رابطه مشخصى بهنظر نمىرسد. این نوع فرضیه به ندرت در پژوهشهاى علمى به کار گرفته مىشود.فرضیه صفر بیانگر آن است که تفاوتها یا روابط آمارىِ مورد تحلیل، ناشى از شانس یاخطاى تصادفى است. پژوهشگر تلاش مىکند تا فرضیه صفر را به نفع یکى ازفرضیههاى بدیل رد کند. در چنین مواردى، پژوهشگر معمولاً فرضیه بدیل را ترجیح مىدهد.
9. «فرضیه جهتدار یا یکسویه» فرضیهاى است که در آن، سمتوسوى رابطه بینمتغیّرها (مثبت یا منفى) مشخص شده است. براى مثال، دورههاى آموزش ضمنخدمتْ موجب افزایش مهارتهاى حرفهاى کارکنان مىشود.
10. «فرضیه غیرجهتدار یا دوسویه» فرضیهاى است که در آن، اصل رابطه میانمتغیّرها اثبات شده، و سمتوسوى آن نامشخص باشد. براى مثال، میزانمسئولیتپذیرى کارکنان با رضایتمندى شغلى ایشان رابطه دارد؛ هریک از این دو متغیّرمىتواند تابع دیگرى باشد. در مواردى نیز به دلیل ابهام یا عدم مطالعه کافى، از ذکرمقدار اجتناب مىشود. براى مثال، میزان التزام کارکنان بیمارستان «الف» به رعایتاخلاق حرفهاى با کارکنان بیمارستان «ب» متفاوت به نظر مىرسد. (بدیهى است کهتعیین مقدار آن در گرو مطالعات دقیقتر است.)
11. «فرضیه رقیب» قضیهاى است که اثبات یا ابطال آن، موضع فرضیه مقابل را تعیینمىکند؛ براى مثال، «تلویزیون به دلیل انتقال اطلاعات متنوّع موجب افت تحصیلىدانشآموزان مىشود» (فرضیه 1) و «تلویزیون به دلیل انتقال اطلاعات متنوّع موجبشکوفایى ذهنى دانشآموزان مىشود» (فرضیه 2). از اینرو، ابطال فرضیه اوّل، تأییدفرضیه دوم را نتیجه مىدهد؛ البته در صورت انحصار رابطه محتمل میان دو فرضیهاظهارشده. این رابطه ممکن است خطّى یا منحنى، و نیز مثبت یا منفى باشد.
12. «فرضیه همبستگى» فرضیهاى است که در آن، حدود تغییرات یک یا چند متغیّربا حدود تغییرات یک یا چند متغیّر دیگر به هم ارتباط یافتهاند. محاسبه ضریبهمبستگى براى تأیید یا ردّ این فرضیه به کار گرفته مىشود. براى مثال، بینمسئولیتپذیرى در سازمان و رضایتمندى شغلى، ارتباط معنادارى وجود دارد؛ در حالىکه بین سطح تحصیلات و مسئولیتپذیرى شغلى، رابطه مثبتى وجود ندارد.
13. «فرضیه واقعى» نوع معمولى فرضیه است که در آن، رابطه بین دو یا چند متغیّر بهصورت یک حکم حدسى بیان مىشود. به عبارت دیگر، فرضیه واقعى مفادّ جملهاىخبرى در خصوص نحوه ارتباط دو یا چند متغیّر با یکدیگر است. این فرضیات غالبا درمقام آزمون و کاربرى عملى، دستخوش تغییرات ساختارى و مفهومى مىشوند.
14. «فرضیه آمارى» تبدیل فرضیه واقعى به تعاریف و واژگان عملیاتى و آزمونپذیراست. به سخن دیگر، فرضیه آمارى یک حکم حدسى است که از فرضیه واقعى استنباطو به زبان آمارى و کمّى بیان شده است.24
15. «فرضیات مسلّم» فرضیاتىاند که در کانون توجه نظریهپرداز قرار دارند و بهصورت صریح و قاطع مطرح مىشوند.25
16. «فرضیات کلّى» فرضیات نامشخصى هستند که در بطن فرضیات مسلّم هر نظریهمستترند و نظریات را متأثر مىسازند. این فرضیات در کنار نظریات و همراه با آنها عملمىکنند؛ این فرضیات را مىتوان همکاران خاموش نظریه دانست. نظریهها، تا حدّى بهعلّت فرضیات کلّىاى که در خود دارند، قبول یا رد مىشوند؛ یعنى احتمال بیشترىوجود دارد که نظریه توسط کسانى که معتقد به همان فرضیات کلّى هستند، پذیرفتهشود. فرضیات کلّى، در واقع، سرمایه ذهنى شمرده مىشوند، سرمایهاى که نظریهپردازآن را به ارث برده است؛ بدین معنا که انتقال این گرایشها به نظریهپرداز قبل از دانشمندشدن وى صورت مىپذیرد، امّا او پس از دانشمند شدن یعنى در ضمن فعالیت علمى نیزاز آنها استفاده مىکند. فرضیات کلّى متأثر از فرهنگ یا خردهفرهنگهایى هستند که درآنها آمیخته، و به کار برده مىشوند.26
17. «فرضیات جهانى» دستهاى از فرضیات کلّى هستند که از بزرگترین گسترهبرخوردارند و بدون هیچگونه محدودیتى مىتوانند در همه زمینهها نفوذ کنند. اینفرضیات بسیارى از فرضیات از پیش تعیینشده ابتدایى را در مورد جهان ـ و آنچه در آناست ـ شامل مىشوند. این نوع فرضیات، به طور کلّى، جهتدهنده هستند و مىتوانندکلّیه تجربیات ناآشنا را بامعنا سازند و فرضیات جزئىِ سطوح پایینتر را تحت تأثیر خودقرار دهند. به بیان دیگر، فرضیات جهانى تمایلات و عقایدى هستند که مىتوان آنها رامتافیزیک یا توهّم و خیال خواند.27
18. «فرضیات زمینهاى» فرضیات کلّىاى هستند که داراى کاربرد محدود دربارهجهان و انسان مىباشند. در واقع، فرضیات زمینهاى همان فرضیات کلّى هستند که درمورد یک زمینه و حیطه خاص و اعضاى آن به کار مىروند. براى مثال، این فرض کهانسان موجودى منطقى است یا رفتار او قابل پیشبینى نیست، از سنخ فرضیات زمینهاىاست. فرضیات زمینهاى تاحدودى تحت تأثیر فرضیات جهانى متفکر شکل مىگیرند وبه نوبه خود، نظریههاى تدوینشده توسط متفکر را شکل مىدهند. خصلت اصلىفرضیات زمینهاى، تأثیرگذارى این فرضیات در اندیشه و شکلدهى به نظریات است. درمباحث منطقى، معمولاً تمایل زیادى براى سرپوش گذاردن و یا آراستن ظاهر فرضیاتزمینهاى وجود دارد.28
19. «فرضیات شایع» فرضیاتى هستند که برخى به دلیل ارتباط زیاد با زندگى روزمرّهو تأیید مکرّر در پرتو شواهد عینى، به اصول مسلّم و خدشهناپذیرى تبدیل شدهاند وبرخى نیز در ذهنیت عامّه، به مثابه اصولى بدیهى تلقّى مىشوند. براى مثال، میان بهرههوشى و پیشرفت تحصیلى، رابطه مستقیم وجود دارد؛ چه اینکه بین مذهبى بودن ومیزان تمایل به ارتکاب جُرم، نسبت معکوس برقرار است.
ناگفته نماند که فرضیه هر پژوهش به ندرت مىتواند همه ابعاد روانى، اجتماعى،فرهنگى، اقتصادى و... واقعیت مورد مطالعه در آن پژوهش را انعکاس دهد و این خودگاه ضرورت تعدّد فرضیات مختلف در هر فعالیت پژوهشى را روشن مىسازد. در مقاممقایسه نیز معمولاً فرضیات ساده و تکمتغیّره بر فرضیات پیچیده و چندمتغیّره ترجیحداده مىشوند؛ البته در صورت داشتن قدرت تبیین نسبتا مساوى.
کارکرد فرضیه
فرضیه نقشهاى مختلفى در فرایند پژوهش ایفا مىکند که یکى از مهمترین آنها هدایتتحقیق در مسیر مطلوب و پیشبینى نتایج محتمل است. به بیان کوهن، «با انباشتن حقایقعلمى به روش بیکنى، بدون ساختن فرضیه و پیشبینى طبیعت، هیچگونه پیشرفتاصیلى در بینش علمى حاصل نمىشود. بدون برخوردارى از اندیشهاى هدایتکننده، مااساسا نمىدانیم چه حقایقى را گردآورى کنیم...؛ نمىتوانیم امور مربوط را از نامربوطبازشناسیم.»29
به طور خلاصه، مهمترین کارکردهاى فرضیه عبارتاند از:
1. تمرکز دادن به پژوهش: فرضیه سبب مىشود که پژوهش روى یک محور مشخص،رویکرد معیّن چارچوب نظرى خاص، اطلاعات ویژه، جهتگیرى مشخص، هدفمعیّن، روشهاى متناسب، و در نهایت نتایج موردنظر حرکت کند.
2. جهت دادن به فرایند پژوهش در مسیر نیل به نتایج ثمربخش: بدون فرضیه، تحقیق داراىآغاز، پایان و مسیر مشخصى نخواهد بود. فرضیه قطبنمایى است که توالى گامهاىبایسته تحقیق در مسیر مطلوب را هدایت خواهد کرد. فرضیه محقّق را از درگیر شدن در«آزمون و خطا»هاى پایانناپذیر بىنیاز مىکند و او را در خطّ پژوهشى معیّنى به حرکتدرمىآورد. از اینرو، داشتن فرضیههاى مشخص به صرفهجویى در وقت و هزینهپژوهش کمک خواهد کرد و امید دستیابى به نتایج موردنظر را افزایش خواهد داد. بهبیان دیگر، فرضیهها به محقّق کمک مىکنند تا او از بین راههاى متعدّد و محتمل براىرسیدن به مقصد، تنها چند راه را برگزیند که بیش از همه امکان وصول به مقصد دارند.انتخاب راههاى در دسترس، و داراى احتمال بیشتر در رسیدن به هدف، همواره دغدغهپژوهشگران بوده است.
3. کمک به تعیین روشها، فنون، و ابزارهاى گردآورى دادهها، تحلیل و تفسیر یافتهها، و تدوینساختار اصلى گزارش تحقیق.
4. کمک به تعیین منابع و دادههاى مربوط و شناسایى و حذف منابع و متغیّرهاى نامربوط: فرضیهبه شناسایى و حذف متغیّرهاى مداخلهگر و مزاحم کمک مىکند. فرضیه پژوهش را برگزارههاى دقیق آزمونپذیر متمرکز مىکند؛ از اینرو، به طور طبیعى، متغیّرهاى نامربوطو احیانا اخلالگر از عرصه پژوهش حذف خواهند شد.30
5. کمک به تبیین روابط، تحلیل و تفسیر دادهها، نتیجهگیرى مناسب و معقول، و موجّه ساختن نتایجبه دست آمده (به بیان دیگر، یافتن پاسخهاى مناسب براى سؤالات طرحشده).31
6. کمک به شناسایى ابعاد تجربى پژوهش: مسائل و فرضیهها، به دلیل آنکه معمولاً روابطتعمیمیافته را بیان مىکنند، پژوهشگران را قادر مىسازند تا جلوههاى تجربى آشکارىرا که در مسائل و فرضیه موجودند استنباط کنند.32
7. کمک به چینش و ردهبندى اطلاعات: در هر مطالعه، معمولاً اطلاعات مربوط به هر فرضیهجداگانه دستهبندى خواهند شد و در پایان، تحقیق ساختار مناسب خویش را خواهد یافت.
8. کمّى ساختن متغیّرها: هر فرضیه باید متضمّن مفاهیمى باشد که قابلیت پذیرش تعریفعملیاتى را داشته باشند. از اینرو، مفاهیم و عبارات کمّیتناپذیر را نمىتوان در هیئتتألیفى فرضیه جاى داد.33 اینکه نمىتوان متغیّر را دستکارى، مقولهبندى، یا اندازهگیرى کرد،بدین معناست که براى تجزیه و تحلیل، و آزمون فرضیه، روش کمّى وجود ندارد.
ویژگىهاى کلّى فرضیه مقبول
فرضیه الزاما با داشتن ویژگىهاى خاصّى مقبول خواهد بود؛ اهمّ این ویژگىها عبارتاند از:
الف) فرضیه باید قدرت تبیین حقایق را داشته باشد؛ یعنى به گونهاى ساخته شود کهواقعیت مسئله، متغیّر و یا روابط مورد مطالعه را منعکس نماید تا بتوان بر اساس آن،اطلاعات را گردآورى، و تجزیه و تحلیل کرد.
ب) فرضیه باید بتواند مسئله تحقیق را حل کند؛ یعنى آنچنان با مسئله تحقیق مرتبطباشد که اطلاعات گردآورىشده، پس از تجزیه و تحلیل، در جهت پاسخگویى بهسؤالات تحقیق و حلّ مسئله مورد استفاده و استناد واقع شوند.
ج) فرضیه باید توان حذف حقایق نامرتبط با مسئله تحقیق را داشته باشد؛ یعنى بهشناسایى و کشف حقایقى منجر شود که در چارچوب مسئله تحقیق جاى مىگیرند.بنابراین، فرضیه باید از سوقیابى روند تحقیق به سمت اطلاعات و یافتههاى نامربوطجلوگیرى کند. ضمنا، فرضیه باید به گونهاى طراحى و مرزبندى شود که تا حدّ امکان، ازورود به قلمرو سایر فرضیات، و درگیرى با مسائل دیگر، پرهیز کند.
د) فرضیه باید ساده و قابل فهم باشد و تا حدّ امکان، از اشتمال بر مفاهیم، عبارت، وکلمات مبهم، طولانى، چندپهلو، کنایى، مجاز، و غریب ـ که عادتا موجب بدفهمىمىشوند ـ عارى باشد. فرضیه همچنین نباید در بیان واقعیات، و توضیح و تبیین روابطعینى، از مفاهیم ارزشىِ سوگیرانه استفاده کند. از اینرو، در تدوین فرضیه، جایز نیستکه عباراتى همچون «بهتر است»، «مطلوب است»، «بسیار خوب است»، «ناصواباست»، و «غیرقابل قبول است» به کار گرفته شوند. پژوهشگر همچنین در صورت نیاز بهاستفاده از مفاهیم و اصطلاحات تخصصىِ حوزه شناختى خاص، باید از متون و منابعمرجع استفاده و آن مفاهیم و اصطلاحات را به ویژه براى افراد ناآشنا تعریف کند.34
ه.) فرضیه باید عارى از همانگویى باشد، یعنى نباید از سنخ قضایاى تحلیلى شمردهشود که محمول آنها از تحلیل موضوع به دست مىآید. براى مثال، «قو» نباید مرادف با«سیاه نیست» باشد؛ چه در این صورت، «قو سیاه نیست» مرادف با «پرنده غیرسیاه،سیاه نیست» خواهد بود.
و) فرضیه باید قابلیت آزمون داشته باشد، یعنى باید بتوان مفاهیم و متغیّرهاىطرحشده در فرضیه را به تعاریف عملیاتى و کاربردىِ داراى معرّفها و شاخصهاىقابل اندازهگیرى و سنجش تبدیل نمود؛ در گام بعد نیز باید آنها را در پرتو مشاهدات ورویارویى با حقایق، مورد آزمون قرار داد. گفتنى است که فرضیه بیشتر به صورتمستقیم، و گاه به صورت غیرمستقیم و احیانا معکوس به آزمون گذاشته، و در موردصحت و سقم آن داورى مىشود.
ز) فرضیه نباید با حقایق و قوانین مسلّم و اصول علمى تأییدشده و پذیرفتهشدهمغایرت داشته باشد.
ح) ساختار درونى فرضیه باید عارى از تضاد باشد؛ براى مثال، این حکم که «قوپرندهاى است که سیاه نیز مىتواند باشد»، به روشنى، حاوى تضاد است.
ط) فرضیه باید عمومى و همگانى باشد؛ براى مثال، حکم به سیاه نبودن قو، در موردهمه قوهاى موجود و ممکن صادق است.
ى) فرضیه باید کمّیتپذیر باشد تا بتوان آن را به صورت کمّى بیان نمود؛ از اینرو،اگر متغیّرى قابلیت دستکارى، مقولهبندى، و یا اندازهگیرى نداشته باشد، آزمون وتجزیه و تحلیل آن به صورت کمّى غیرممکن خواهد بود.
ک) فرضیه یا حکم باید ابطالپذیر باشد: پیدا شدن یک قوى سیاه مىتواند فرضیهتوصیفى (همه قوها سفیدند) را باطل کند.35
ل) فرضیه باید داراى شکل و ساختار منطقى باشد.36
شمارى از نویسندگان معیارهاى دیگرى براى تشخیص فرضیه به دست دادهاند:
برخى معیارهاى مشخصشده در کاربرد فرضیه را مىتوان چنین برشمرد: 1.فرضیه باید چنان شکل یابد که استنتاج از آن ممکن باشد و نتیجتا بتوان در اینبارهکه آیا تبیینى براى حقایق موردنظر ارائه مىدهد یا نه تصمیم گرفت؛ 2.عبارتهایى که به صورت نقطه عزیمت در علم نوین به کار مىروند... فرضیهاند وپیش از استنتاج نتایج موردنظر از راستى یا ناراستى، احتمال یا عدم احتمال آنهاآگاه نیستیم؛ 3. عبارتهاى تجربى، جملگى، فرضیههایى هستند که ممکن است ازطریق حسّى ـ عملى تأیید شده یا بىاعتبار شوند.37
ارتباط فرضیه با سایر مفاهیم
فرضیه با مجموعهاى از مفاهیم ارتباط دارد که در این بخش، به توضیح برخى از اینمفاهیم و نحوه ارتباط آنها با فرضیه پرداخته مىشود:
پرسش و فرضیه: در هر پژوهش تبیینى و تحلیلى، محقّق نخست مسئله خود را به چندسؤال اصلى و فرعى تجزیه مىکند و سپس در مقام پاسخ به این سؤالات، فرضیاتى را بهمثابه پاسخهاى موقّت، حدسى، و پیشاتحقیق به دست مىدهد. از اینرو، پرسشهاتصریحا یا تقدیرا زمینهساز طرح فرضیات مىباشند. فرضیه با پرسش متفاوت است؛ وبه صورت عبارت یا جمله خبرى بیان مىشود، از صراحت بیشترى برخوردار است،قابلیت آزمون دارد، ابطالپذیر است، متضمّن عنصر پیشبینى مىباشد، بر نوعى معرفتاجمالى متّکى است، و زیرساخت نظرى دارد. روند پژوهش چنین طراحى شده است کههر مسئله تنها پس از تبدیل به سؤال، و هر سؤال تنها پس از تبدیل به فرضیه پاسخ خواهد یافت.
فرضیه و پیشفرض: پیشفرضها مجموعهاى از مفروضات، باورها، نگرشها، وارزشهایى هستند که عالمان و محقّقان هر علم، آنها را بدون احساس نیاز به اقامه دلیل ودفاع در مقابل خردهگیرىهاى محتمل منتقدان، مبناى استدلال و سلوک علمى خویشقرار مىدهند و با آنها به عنوان اصول مسلّم و بدیهى رفتار مىکنند. پیشفرضها به دودسته تقسیم مىشوند: درستى برخى هرچند نیاز به اثبات دارد، امّا این امر به علمدیگرى ارجاع شده و علم دوم با تکیه بر نتایج حاصل از علم اوّل با آنها برخورد مىکند؛امّا درستى بعضى دیگر، با اینکه در هیچ علمى اثبات نمىشود، ولى مسلّم انگاشتهمىشود. واژه دیگرى که گاه در منابع علمى از آن یاد مىشود، واژه «فرض» است؛واژهاى که معمولاً معناى لغوى آن موردنظر است. به گفته برخى از روششناسان،«فرض» ناظر به قول یا بیانى است که بدیهى انگاشته مىشود یا گوینده چنین انتظارىدارد. فرض گاه بیانگر رابطه دو یا چند مفهوم است؛ رابطهاى که بدون دلیل توجیهى یاتجربى، به طور موقّت پذیرفته مىشود. براى مثال، جمله «این کتاب، یک کیلوگرم وزندارد»، به طور مستتر، حاوى عبارتِ «فرض کنید» است: گوینده انتظار دارد موقّتا ادّعاىاو پذیرفته شود تا او بتواند با تکیه بر آن، منظور خویش را بیان کند. در هر حال، اگرچهممکن است در مواردى فرض و فرضیه به جاى دیگرى به کار روند، امّا قلمرو معنایىآنها با یکدیگر متفاوت است.
فرضیه و حدس ساده: فرضیه بیانى نسبتا سنجیده است که تصریحا یا تلویحا از یک ساختارنظرى و چارچوب فکرى استنتاج شده است؛ در حالى که حدس، گمان یا گمانهزنىساده از این ویژگى برخوردار نیست. به بیان دیگر، فرضیه حدسِ داراى زیرساختنظرى است و با نظریه مذکور، ارتباط مفهومى و منطقى محکمى دارد؛ ارتباطى که ازطریق فرایند قیاسى، کشفشدنى است. فرضیهها، در حقیقت، از بسط منطقى کلّیتموجود در یک نظریه استنتاج مىشوند. فرضیه، علاوه بر مبناى نظرى، همواره پایهاىدر مشهودات یا همان طبیعت دارد.38 براى مثال، یکى از نظریههاى موجود درجامعهشناسى این است که آگاهى یا شعور اجتماعى افراد محصول تجارب عینى، پایگاهاجتماعى، و موقعیت طبقاتى آنان است. در رابطه با این نظریه، مىتوان فرض کرد کهموقعیت اقتصادى افراد، عقاید و رفتار سیاسى آنان را تعیین مىکند. حال، اگر درمطالعات عینى ثابت شود که موقعیت اقتصادى عامل تعیینکننده بینش و رفتار سیاسىاست، نظریه اصلى که این فرضیه از آن استنتاج شده است، معتبر شناخته مىشود. لازمبه ذکر است که فرضیه تا زمانى که به طور مکرّر مورد تجربه عملى روشمند قرار نگیرد،و شواهد و منابع مختلفْ آن را تأیید نکند، فاقد اعتبار علمى است.
فرضیه و نظریه: همانگونه که پیشتر بیان شد، فرضیه «حدسى» آزمایشى درباره چیستىپدیدهها، تغییر آنها یا نحوه ارتباط یکسویه و متقابل رویدادها است. فرضیه و نظریه درویژگىِ ذهنى بودن و فرضى بودن مشترکاند؛ هرچند گستره و قلمرو شمول متفاوتىدارند. فرضیه در مقایسه با نظریه، از قلمرو مفهومى نسبتا محدودترى برخوردار است.فرضیه یا نظامى از فرضیهها، در صورت برخوردارى از ویژگىهاى خاص، واجد منزلت«نظریه علمى» خواهند شد. از نظر ابطالگرایان، چنانچه فرضیهاى بخواهد جزء معرفتعلمى محسوب شود، باید ابطالپذیر باشد. به بیان دیگر، همبستگى درونى فرضیههاىنظرى ـ که در مشاهده همبستگى بین پدیدهها راهنماى پژوهشگران است ـ نظریه نامیدهمىشود. فرضیهها از طریق ارتباط منطقى موجود میان مفاهیم نظرى، تدوین مىشوند.نظریه ممکن است خیلى وسیع و گسترده باشد، یا از تعدادى فرضیه به همپیوسته کهداراى ارتباط درونى هستند، تشکیل شود. از اینرو، فرضیه به مثابه حدس منطقىقاعدتا باید از یک نظریه استنتاج شده باشد؛ فرضیه استنتاجى را گاه فرضیه «جوهرى»نام نهادهاند. «فرضیه جوهرى استلزام منطقى نظریهاى است که فراگیرتر از خود فرضیهاست. از اینرو، در شرایط مطلوب، تأیید تجربى فرضیه جوهرى بر اعتمادمان بهسودمندى نظریه کلّىتر در کمک به درک رویدادهاى خاص و پیشبینى وقوع آنهامىافزاید.»39 براى مثال، این فرضیه روانشناختى که نظارت تنبیهى بیش از نظارتتشویقى موجب پرخاشگرى مىشود، از یک نظریه کلان ناظر به نسبت میان تنبیه وپرخاشگرى استنتاج شده است. فرضیه گاه به قرینه تقابل ممکن است از یک نظریهنقیض استنتاج شود و بالطبع ابطال آن مىتواند موضع نظریه مذکور را تقویت کند.فرضیههاى آزمونشده در جریان مطالعات اکتشافى گاه به نظریه تبدیل شده و با خود،فرضیههاى دیگرى را مطرح مىسازند که باید با انجام تحقیقات دیگرى آزمون شوند.همانگونه که گفته شد، فرضیهها مستقیما از کلّیاتى نتیجه مىشوند که در نظریه تثبیتشدهاند، زمانى از یک نظریه مىتوان فرضیهسازى کرد که نظریه مذکور براى حلّ یکمسئله خاصّ نظرى یا تجربى مورد استناد واقع شود؛ براى مثال، دورکیم ـ هنگام طرحفرضیاتى درباره خودکشى ـ نظریهاى کلّى در مورد همبستگى اجتماعى و تعلّق مذهبىدر ذهن داشت. او پیشبینى مىکرد که بین نرخ خودکشى و وابستگى مذهبى رابطهوجود دارد. این فرضیه از نظریهاى بسیار گستردهتر و بالقوّه مهمتر در مورد رابطه بینانسجام اجتماعى و فردیت استنتاج شده بود. تأیید فرضیه دورکیم نشان داد که آن طرحنظرى که این فرضیهها از آن مشتق شدهاند، نیز معتبر است.40
لازم به ذکر است که از یک نظریه، مىتوان بیش از یک فرضیه استنتاج نمود. تعدّد وتنوّع فرضیههایى که از یک نظریه به دست مىآید، نمایانگر میزان شایستگى و اعتبارعلمى آن نظریه است. هرگونه ارتباط میان نظریه و فرضیه مستلزم جریان قیاسى واستنتاجى است. فرایند قیاسى عبارت است از: سیر از احکامى کلّى در سطح بالا، واستنتاج قضایا یا فرضیههاى خاصّى در سطوح پایین (با رعایت ضوابط منطقى). البته،همه فرضیات استنتاجشده از یک نظریه ارزش و اعتبار یکسانى ندارند. نظریهها غالبافرضیههاى متنوّعى به دست مىدهند که بعضى از آنها درست (قابل اثبات و تأییدتجربى)، و برخى نادرست (قابل ابطال تجربى) هستند. فرضیات ابطالشده هموارهمعیارى براى ایجاد تغییرات لازم در نظریه شمرده مىشوند. بار دیگر تأکید مىشود کهنظریه، معادل فرضیه نیست؛ اگرچه بعضى از پوزیتیویستها (مثبتگرایان/تحصّلگرایان) مایلاند تا نظریه را به سطح فرضیه تقلیل دهند و آن را ابزار تحقیق تجربىبه شمار آورند. نظریه جهتدهنده فرضیات است؛ و همانگونه که قبلاً بیان شد، هموارهامکان اخذ فرضیه از نظریه و تبدیل فرضیات به نظریه وجود دارد، ولى یکسان انگاشتنآنها بىوجه است. گفتنى است که ارتباط میان نظریهها و فرضیهها آنچنان وثیق و درهمتنیده است که منطقا تشخیص تقدّم و تأخّر آنها غیرممکن است. و بالاخره اینکه فرضیهممکن است به لحاظ منطقى صحیح، و به لحاظ تجربى باطل باشد. سردرگمى محقّق ازتأیید فرضیهاش بیش از سردرگمى وى در زمانى است که فرضیهاش تأیید نشده باشد.ادّعاى غلط بودن نظریه، زمانى که فرضیه غلطى ارائه دهد، بسیار سادهتر و کمخطرتر ازتصمیمگیرى درباره درست بودن آن نظریه در زمانى است که فرضیه درستى ارائه دهد.تأیید کاذب فرضیهها مىتواند از مشاهده غلط، تصادف، عوامل مداخلهکننده و غیرهنتیجه شده باشد. از سوى دیگر، همواره نمىتوان با قاطعیت ادّعا کرد که نظریه درستهمیشه مىتواند فرضیههاى درستتر تولید کند.41
فرضیه و قانون: این تصوّر که فرضیهها، نظریهها، و قوانین هویّتهایى کاملاً مستقل ومجزّاى از یکدیگرند، تصوّرى ساده و مهجور است. تعدّد مفهومى و نظرى آنها به معناىتعدّد و تمایز قاطع منطقى آنها نیست. از نظر فلسفه علم، هرگاه یک فرضیه با تجربیاتمکرّرْ در موقعیتهاى متفاوت آزمون و تأیید شود، مىتواند به سطح یک قانون علمىارتقا یابد. به بیان دیگر، محقّقانى که یک فرضیه را در تمام اشکال و صور آن مىشناسندو با آن کار مىکنند و از صدق پیشبینىهاى آن اطمینان کافى دارند، خود را ملزم بهآزمون مجدّد آن نمىبینند. این فرضیه معمولاً به عنوان «اصل» تلقّى، و از آن فرضیههاىجدیدى استنتاج خواهد شد؛ چنین فرضیهاى نقش «قانون» را ایفا خواهد کرد.42 باربوردر ارتباط میان قوانین و فرضیات مؤیّد از طریق مشاهدات مکرّر مىنویسد:
قوانین عبارت از تضایف یا همبستگىهاى بین دو مفهوم یا بیشتر است که ارتباطنزدیکترى با مشهودات دارند، و در واقع، نمایانگر نظم و نسق دستگاهمندتجربهها، و کوششى در جهت توصیف مشاهدات بر وفق انگارههاى منظّماند.43
تنها وجه تمایز میان فرضیه و قانون مربوط به تعیین نوع رابطه منطقى و درجه وضوح وتأییدى است که در بیان این رابطه ابراز شده است. اگر این رابطه به صورت روشن ومنطقى توسط نظریه بیان گردد، یک فرضیه علمى تلقّى مىشود و چنانچه این رابطه باتعداد بىشمارى از واقعیات و امور بدیهى در موارد مکرّر و تحت شرایط مختلف تأییدگردد، سزاوار اطلاق نام «قانون» خواهد بود.
برخى از فیلسوفان علم، در بیان تفاوت میان نظریه و قانون، بر این باورند که:قانونهاى تجربى مؤلّف از تصوّراتى هستند که یا مطابق خارجى و مشاهدهپذیر دارند ویا قابل تعریف عملى مىباشند؛ در حالى که در تئورىها، لااقل پارهاى از تصوّرات نهمطابقت خارجى دارند و نه تعریف عملى مىپذیرند. برحسب شیوههاى تجربى معمولدر علوم، قانونهاى تجربى مستقیما و بىمدد تئورىها قابل درکاند و از نظرمعرفتشناسى، صدق و کذبشان مقدّم بر صدق و کذب تئورىهاست؛ چراکه معانىتصوّرات موجود در آنها، به نحو صریح یا مضمر، اشارت به اعمالى تجربى دارند که بهمدد آن اعمال، مىتوان آن قوانین را مستقیما تأیید و یا ابطال نمود؛ امّا براى تصوّراتتئوریک، گویى شیوه آشکار و مقبولى وجود ندارد که مطابقت آنها را نشان دهد.44 بهبیان دیگر، نظریهها همان طرح و تعبیههاى مفهومى تعمیمیافته و تلفیقیافتهاى هستند کهقوانین را مىتوان از آنها بیرون کشید. نظریهها ـ در قیاس با قوانین ـ از مشاهده مستقیمدورترند، شمول بیشترى دارند، و رشته بزرگترى از پدیدهها را با کلّیت بیشتر به هم ربطمىدهند. نظریه به گونهاى ساخته و پرداخته مىشود که دربردارنده قوانین شناختهشدهپیشین باشد تا بتوان قوانین قبلى در همان زمینه را از آن استنتاج کرد؛ ولى نظریه هرگزبازگوکننده صرف قوانین پیشین نیست و غالبا به کشف قوانین تازه مىانجامد.45
نتیجهگیرى
ـ فرضیه یکى از سازههاى معرفتى در هر مطالعه علمى است؛ تقریبا همه مطالعات، بهاستثناى مطالعات توصیفى و اکتشافى، به نوعى حاوى فرضیات تصریحى یا تلویحىاند.
ـ فرضیه حدس منطقى و پاسخى موقّت به سؤالات تحقیق است که صحت و سقم آندر پرتو مشاهدات و مطالعات روشمند به اثبات خواهد رسید.
ـ فرضیه صرفا با داشتن ویژگىهاى خاصّى مقبول خواهد بود؛ از جمله: مغایرتنداشتن با حقایق و قوانین مسلّم علمى، داشتن قدرت تبیین روابط، دادن پاسخ به مسئلهتحقیق، آزمونپذیرى، و ابطالپذیرى.
ـ فرضیات به اعتبارات مختلف، به گونههاى متعدّدى تقسیم شدهاند که هریکویژگىهاى خاصّى دارند.
ـ فرضیه مقبول، نقشهاى گوناگونى در فرایند پژوهش ایفا مىکند؛ از جمله: هدایتفرایند پژوهش به سمتوسوى درست و نهایتا دستیابى به نتایج موردنظر، کمک بهتعیین روشها و فنون گردآورى و تحلیل دادهها، کمک به تعیین منابع و دادههاى مربوطو حذف منابع و متغیّرهاى نامربوط از چرخه مطالعه، و کمک به تحلیل و تفسیر دادهها.
··· منابع
ـ اتسلندر، پتر، روشهاى تجربى تحقیق اجتماعى، ترجمه بیژن کاظمزاده، مشهد، معاونت فرهنگى آستان قدسرضوى، 1371.
ـ ازکیا، مصطفى و دربانآستانه، علیرضا، روشهاى کاربردى تحقیق، تهران، کیهان، 1382.
ـ اسکیدمور، ویلیام، تفکر نظرى در جامعهشناسى، ترجمه جمعى از مترجمان، تهران، سفیر، 1372.
ـ باربور، ایان، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرّمشاهى، تهران، مرکز نشر دانشگاهى، چ دوم، 1374.
ـ بلیکى، نورمن، طراحى پژوهشهاى اجتماعى، ترجمه حسن چاوشیان، تهران، نى، 1384.
ـ بیکر، ترز ال.، نحوه انجام تحقیقات اجتماعى، ترجمه هوشنگ نایبى، تهران، روش، 1377.
ـ توسّلى، غلامعبّاس، نظریههاى جامعهشناسى، تهران، سمت، 1369.
ـ چالمرز، آلن اف، چیستى علم، ترجمه سعید زیباکلام، تهران، سمت، 1382.
ـ حافظنیا، محمّدرضا، مقدّمهاى بر روش تحقیق در علوم انسانى، تهران، سمت، 1381.
ـ دوورژه، موریس، روشهاى علوم اجتماعى، ترجمه خسرو اسدى، تهران، امیرکبیر، چ دوم، 1366.
ـ ساروخانى، باقر، روشهاى تحقیق در علوم اجتماعى، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1372.
ـ سروش، عبدالکریم، درسهایى در فلسفه علمالاجتماع، تهران، نى، چ دوم، 1376.
ـ کرلینجر، فرد ان.، مبانى پژوهش در علوم رفتارى، ترجمه حسن پاشا شریفى و جعفر نجفى زند، تهران، آواىنور، 1374.
ـ کیوى، ریموند و کامپنهود، لوک وان، روش تحقیق در علوم اجتماعى، ترجمه عبدالحسین نیکگهر، تهران،فرهنگ معاصر، 1370.
ـ گولد، جولیوس و کولب، ویلیام ل.، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه جمعى از مترجمان، تهران، مازیار، 1376.
ـ گولدنر، الوین، بحران جامعهشناسى غرب، ترجمه فریده ممتاز، تهران، شرکت سهامى انتشار، چ دوم، 1373.
ـ مولر، جى. اچ و دیگران، استدلال آمارى در جامعهشناسى، ترجمه هوشنگ نایبى، تهران، نى، 1378.
ـ نچمیاس، دیوید و فرانکفورد، چاوا، روشهاى پژوهش در علوم اجتماعى، ترجمه فاضل لاریجانى و رضافاضلى، تهران، سروش، 1381.
ـ والش، دبلیو . اچ.، مقدّمهاى بر فلسفه تاریخ، ترجمه ضیاءالدین علایى طباطبائى، تهران، امیرکبیر، 1363.
ـ ویمر، راجردى و دومینیک، جوزف آر.، تحقیق در رسانههاى جمعى، ترجمه کاووس سیدامامى، تهران،سروش، 1384.
ـ هسه، مارى، «قانونها و تئورىها»، در: علمشناسى فلسفى (مجموعه مقالات)، انتخاب و ترجمه عبدالکریمسروش، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى، 1372.
ـ هومن، حیدرعلى، پایههاى پژوهش در علوم رفتارى، بىجا، تهران، چ سوم، 1370.
ـ ـــــ ، شناخت روش علمى در علوم رفتارى، تهران، پارسا، چ دوم، 1374.
- Cohen, M., A Preface to Logic, New York, Meridian, 1956.
··· پىنوشتها
* دانشجوى دکترى ارتباطات، دانشگاه امام صادق علیهالسلام. sharafoddin@gmail.com
** استاد، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدسسره. دریافت: 18/8/88 ـ پذیرش: 12/11/88.
1ـ نورمن بلیکى، طراحى پژوهشهاى اجتماعى، ترجمه حسن چاوشیان، ص 98.
2ـ باقر ساروخانى، روشهاى تحقیق در علوم اجتماعى، ص 103.
3ـ به نقل از: حیدرعلى هومن، شناخت روش علمى در علوم رفتارى، ص 83.
4ـ ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرّمشاهى، ص 198.
5ـ آلن الف چالمرز، چیستى علم، ترجمه سعید زیباکلام، ص 38و46.
6ـ حیدرعلى هومن، پایههاى پژوهش در علوم رفتارى، ص 43.
7ـ دیوید نچمیاس و چاوا فرانکفورد، روشهاى پژوهش در علوم اجتماعى، ترجمه فاضل لاریجانى و رضا فاضلى، ص 92.
8ـ راجردى ویمر و جوزف آر. دومینیک، تحقیق در رسانههاى جمعى، ترجمه کاووس سیدامامى، ص 48.
9ـ ریموند کیوى و لوک وان کامپنهود، روش تحقیق در علوم اجتماعى، ترجمه عبدالحسین نیکگهر، ص103و112.
10ـ پتر اتسلندر، روشهاى تجربى تحقیق اجتماعى، ترجمه بیژن کاظمزاده، ص 25.
11ـ موریس دوورژه، روشهاى علوم اجتماعى، ترجمه خسرو اسدى، ص 292.
12ـ دبلیو. اچ. والش، مقدّمهاى بر فلسفه تاریخ، ترجمه ضیاءالدین علایى طباطبائى، ص 85.
13ـ عبدالکریم سروش، درسهایى در فلسفه علمالاجتماع، ص 254.
14ـ ر.ک: دیوید نچمیاس و چاوا فرانکفورد، روشهاى پژوهش در علوم اجتماعى، ص 96.
15ـ به نقل از: نورمن بلیکى، طراحى پژوهشهاى اجتماعى، ص 142.
16ـ همان، ص 98.
17ـ ترز ال. بیکر، نحوه انجام تحقیقات اجتماعى، ترجمه هوشنگ نایبى، ص 110.
18ـ دیوید نچمیاس و چاوا فرانکفورد، روشهاى پژوهش در علوم اجتماعى، ص 93.
19ـ موریس دوورژه، روشهاى علوم اجتماعى، ص 292.
20ـ والاس به نقل از: ترز ال. بیکر، نحوه انجام تحقیقات اجتماعى، ص 71.
21ـ همان.
22ـ همان، ص 72.
23ـ فرد ان. کرلینجر، مبانى پژوهش در علوم رفتارى، ترجمه حسن پاشا شریفى و جعفر نجفى زند، ص 53.
24ـ مصطفى ازکیا و علیرضا دربانآستانه، روشهاى کاربردى تحقیق، ص 180.
25ـ الوین گولدنر، بحران جامعهشناسى غرب، ترجمه فریده ممتاز، ص 47.
26ـ همان، ص 47و48؛ 51و52.
27ـ همان، ص 49.
28ـ همان، ص 49 و 53.
291. M. Cohen, A Preface to Logic, p. 148.
30ـ ر.ک: محمّدرضا حافظنیا، مقدّمهاى بر روش تحقیق در علوم انسانى، ص 92.
31ـ همان.
32ـ فرد ان. کرلینجر، مبانى پژوهش در علوم رفتارى، ص 47.
33ـ راجردى ویمر و جوزف آر. دومینیک، تحقیق در رسانههاى جمعى، ص 454.
34ـ محمّدرضا حافظنیا، مقدّمهاى بر روش تحقیق در علوم انسانى، ص 96 / دیوید نچمیاس و چاوافرانکفورد، روشهاى پژوهش در علوم اجتماعى، ص 93.
35ـ پتر اتسلندر، روشهاى تجربى تحقیق اجتماعى، ص 26 / جى. اچ مولر و دیگران، استدلال آمارى درجامعهشناسى، ترجمه هوشنگ نایبى، ص 452.
36ـ راجردى ویمر و جوزف آر. دومینیک، تحقیق در رسانههاى جمعى، ص 455.
37ـ جولیوس گولد و ویلیام ل. کولب، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه جمعى از مترجمان، ص 626.
38ـ حیدرعلى هومن، شناخت روش علمى در علوم رفتارى، ص 63.
39ـ جى. اچ مولر و دیگران، استدلال آمارى در جامعهشناسى، ص 452.
40ـ ویلیام اسکیدمور، تفکر نظرى در جامعهشناسى، ترجمه جمعى از مترجمان، ص 8و9.
41ـ همان، ص 69.
42ـ همان، ص 9 / غلامعبّاس توسلى، نظریههاى جامعهشناسى، ص 32.
43ـ ایان باربور، علم و دین، ص 172.
44ـ مارى هسه، «قانونها و تئورىها»، در: علمشناسى فلسفى مجموعه مقالات، انتخاب و ترجمه عبدالکریم سروش، ص 16.
45ـ ایان باربور، علم و دین، ص 173.