معرفت فلسفی، سال دهم، شماره دوم، پیاپی 38، زمستان 1391، صفحات -

    نخستین سخن

    نوع مقاله: 
    سخن سردبیر
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

     

    نخستین سخن

    «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَهَبْ لِى الْغَداةَ رِضاکَ، وَ اَسْکِنْ قَلْبى خَوْفَکَ، وَاقْطَعْهُ عَمَّنْ سِواکَ، حَتّى لااَرْجُوَ وَ لا اَخافَ اِلاَّ اِیاکَ. اَللّهُمَّ صَلِ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَ هَبْ لى ثَباتَ الْیقینِ، وَ مَحْضَ الإِخْلاصِ، وَ شَرَفَ التَّوْحیدِ، وَ دَوامَ الإِسْتِقامَةِ، وَ مَعْدِنَ الصِّبْرِ، وَ الرِّضا بِالْقَضآءِ وَ الْقَدَرِ. یا قاضِى حَوائِجِ السَّآئِلینَ، یا مَنْ یعْلَمُ ما فى ضَمیرِ الصَّامِتینَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وآلِهِ، وَ اسْتَجِبْ دُعائى وَاغْفِرْ ذَنْبى، وَ اَوْسِعْ رِزْقى، وَاقْضِ حَوآئِجى فى نَفْسى، وَاِخْوانى فى دینى، وَاَهْلى. اِلهى طُمُوحُ الْأمالِ قَدْ خابَتْ اِلاَّ لَدَیکَ، وَ مَعاکِفُ الْهِمَمِ قَدْ تَعَطَّلَتْ اِلاَّ عَلَیکَ، وَمَذاهِبُ الْعُقُولِ قَدْ سَمَتْ اِلاَّ اِلَیکَ، فَاَنْتَ الَّرجآءُ وَ اِلَیکَ الْمُلْتَجَأُ. یااَکْرَمَ مَقْصُودٍ، وَ اَجْوَدَ مَسْئُولٍ هَرَبْتُ اِلَیکَ بِنَفْسى، یا مَلْجَأَ الْهارِبینَ بِاَثْقالِ الذُّنُوبِ، اَحْمِلُها عَلى ظَهْرى، لا اَجِدُ لى اِلَیکَ شافِعا سِوى مَعْرِفَتى؟ بِاَنَّکَ اَقْرَبُ مَنْ رَجاهُ الطَّالِبُونَ، وَ اَمَّلَ ما لَدَیهِ الرَّاغِبُونَ. یامَنْ فَتَقَ الْعُقُولَ بِمَعْرِفَتِهِ، وَ اَطْلَقَ الأَلْسُنَ بِحَمْدِهِ، وَ جَعَلَ مَا امْتَنَّ بِهِ عَلى عِبادِهِ فى کِفآءٍ لِتَاْدِیةِ حَقِّهِ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِهِ، َلاتَجْعَلْ لِلشَّیطانِ عَلى عَقْلى سَبیلاً، وَ لالِلْباطِلِ على عَمَلى دَلیلاً» (شیخ عباس قمى، مفاتیح الجنان).

    سپاس بى کران و برون از شمار خداى سبحان را سزا، و درود و سلام خدا، فرشتگان، انبیا و اولیاى الهى بر پیامبر خاتم و خاندان پاکش رواست؛ همانان که نشانه هاى هدایت و راهنمایان سعادتند. بارى خداى منان را بر این توفیق سپاس که اینک، سى وهشتمین شماره «معرفت فلسفى» را به اهل معرفت تقدیم مى داریم. همچون همیشه، اهم موضوعات و مسائل مطرح در این مجموعه به اختصار بیان مى شود:

         1. محققان گرامى در مقاله «شاخصه هاى کلان مکتب فلسفى با تأکید بر مکتب مشّاء و اشراق» بر این اعتقادند که ما در حوزه فلسفه اسلامى، با سه مکتب معروف فلسفى مشاء، اشراق و متعالیه روبه رو هستیم. بسیارى از آثار منتشره در این عرصه، ناظر به نگاه درونى به مسائل گوناگون مطرح در این مکاتب و تحلیل و بررسى آنهاست. باید توجه داشت که نگاه بیرونى و کل نگرانه به این مکاتب و بررسى شاخصه ها و مؤلفه هاى آنها نیز در فرایند تحقق، در گذر زمان بسیار مهم است. پرسش اصلى این است که مختصات یک مکتب فلسفى که موجب تمایز آن از مکاتب دیگر مى شود چیست؟ به راستى چرا در فلسفه اسلامى، تنها با سه مکتب مواجهیم؟ این مقاله، ضمن تبیین و تحلیل این شاخصه ها، آنها را بر دو نظام مشائى و اشراقى تطبیق کرده است. از نظر نویسندگان محترم، مکتب مشاء و اشراق داراى نقطه آغاز، روش خاص فلسفى، ابزارهاى لازم براى وصول به مقصود و دستگاه سازوار هستى شناختى هستند که با دقت در مجموعه تعالیم آنها مى توان این عناصر را یافت و تحلیل کرد. حاصل این تحلیل این است که اولاً، مبانى کلان لازم براى تأسیس یک مکتب فلسفى تبیین مى شود؛ ثانیا، روشن مى شود که صرف اتحاد روش فلسفى دو حکیم و یا اتفاق آنها در یک یا چند مسئله به معناى یکى بودن نظام فلسفى ایشان نیست.

         2. پیدایش و رشد هر علمى در گرو خلّاقیت و نوآورى است. محقق گرامى در مقاله «نوآورى در فلسفه و فلسفه نوآورى» معتقد است: فلسفه، که حاصل تأملات عقلانى درباره پرسش هاى بنیادى و نهایى در هر موضوعى است، از جمله عرصه هایى است که ضرورت دارد درباره تحول و نوآورى در آن بیندیشیم. مراد از نوآورى، برداشتن قدم نظرى جدیدى است که به پیشرفت، گسترش و تعمیق یک علم یا پیدایش یک شاخه علمى کمک کند. فلسفه نیز همچون سایر حوزه هاى تفکر بشرى با نوآورى ظهور و توسعه یافته است. تأمل در پرسش هایى که در این زمینه مطرح اند، مى تواند راهگشا باشد. برخى از این پرسش ها بدین قرارند: آیا نوآورى در فلسفه ممکن است؟ چگونه مى توان در فلسفه نوآورى کرد و راهکارهاى آن چیست؟ عوامل و موانع نوآورى کدام اند؟ چه شیوه اى از آموزش و پژوهش در فلسفه مى تواند به نوآورى بینجامد؟ چه دانش هایى به نوآورى در فلسفه کمک مى کنند؟ آیا هر نوآورى اى مطلوب است؟ آیا اعتقاد به نوآورى با شکاکیت و نسبیت در معرفت تلازم دارد؟ آیا فلسفه معاصر اسلامى در مسیر نوآورى است؟ این مقاله، حاصل تأملاتى درباره این گونه پرسش هاست، که در آن ضرورت نوآورى، قلمرو آن، زمینه ها و موانع آن و عناصرى که توجه به آنها در آموزش و پژوهش فلسفى مى تواند به نوآورى بینجامد، کانون تأمل قرار گرفته است.

         3. فلسفه از «موجود» بحث مى کند؛ موجود معمولاً به وجود و ماهیت تحلیل مى شود. فیلسوفان، با تأمل در وجود و ماهیت، اصالت را به وجود داده اند. عده اى از آنها وجودها را متباین دانسته اند؛ ولى حکماى متعالى به تشکیک در وجود روى آورده، و تباین در وجودها را نفى کرده اند. از سوى دیگر، اهل معرفت وجود را واحد شخصى دانسته اند. محقق گرامى در مقاله «حقیقت وجود و ظهورات آن در حکمت متعالیه» بر این باور است که ملّاصدرا، با تأمل ژرف تر، کثرت وجود را به مظاهر حقیقت وجود برگردانده و حقیقت وجود را که همان وجود خداست، مانند اهل معرفت، یک واحد شخصى دانسته است. از این رو، کثرت تشکیکى را به وجودهاى معلولى برگردانده که مظاهر آن حقیقت اند و بین حقیقت وجود و مظاهر او تشکیک نیست، مگر به اعتبار. ادعاى اهل معرفت که حقیقت وجود واحد شخصى است و مابقى مظاهر اویند، از سه راه قابل اثبات است: اوّل از راه بى نهایت بودن واجب الوجود؛ دوم از راه عین الربط بودن ماسواى واجب به او؛ و سوم از راه تعریف تشکیک و خاصیت واجب بالذّات. بنابراین، فلسفه ملّاصدرا که از اصالت وجود آغاز شده و به وحدت شخصى وجود رسیده، وجودات متکثر را مظاهر آن واحد شخصى دانسته است.

         4. ملّاصدرا مانند اکثر فلاسفه مسلمان، حدوث نفس را پیش از بدن مخالف ادله عقلى، و مستلزم محذورات فراوانى دانسته، و آن را انکار کرده است، درحالى که بسیارى از آیات و روایاتْ بر خلقت نفس پیش از بدن تأکید دارند. نویسنده محترم در مقاله «هستى عقلى نفس از منظر عقل و نقل» این موضوع را مورد بحث قرار داده و معتقد است فلاسفه مسلمان در این زمینه، اما به دلیل اهتمامى که به نشان دادن تطابق عقل و نقل داشته و براى حفظ حرمت ظواهر، کوشیده با تصرف در دلالت و ظهور ادله، سطحى برتر از معناى آیات و روایات ارائه، و مشکل پیش آمده را برطرف کنند. ملّاصدرا معتقد بود که همه ادله حاکى از خلق روح پیش از بدن، درصدد بیان احوال نفس در عوالم برترند و نفس را به منزله کمالى از کمالات مبادى عالیه و موجودى در ضمن موجودات برتر توصیف مى کنند؛ یعنى ادله مزبور، ناظر به وجود عقلى نفس اند نه وجود نفسى آن. این مقاله، ضمن تبیین و تثبیت آموزه «هستى عقلى نفس»، پاره اى از اشکالات عقلى و نقلى به آن را پاسخ داده است.

         5. نویسندگان محترم در مقاله «نگاهى به بحث تلازم بین متصله لزومیه و منفصله در کلام خواجه نصیرالدین و فخررازى و بررسى تطبیقى آن با منطق جدید» بر این باور است که ابن سینا در فصل هشتم از نهج سوم کتاب اشارات و تنبیهات، در بیان اقسام ترکیب قضایاى شرطیه متصله و منفصله از اجزایى چون قضایاى حملیه و شرطیه، چند مثال مطرح مى کند که نخستین آنها براى قضیه متصله مرکب از متصله و منفصله است. همین مثال، مبناى منازعه اى تأمل انگیز بین دو تن از شارحان این کتاب، یعنى خواجه نصیرالدین طوسى و فخررازى مى گردد. فخررازى معتقد است هر قضیه متصله لزومیه تنها با یک قضیه منفصله از نوع مانعه الخلو هم ارز است؛ دیدگاهى که شباهتى با مباحث منطق جدید دارد. در مقابل خواجه طوسى معتقد است این انحصار صحیح نیست و مى توان هر قضیه متصله لزومیه را به یک منفصله مانعه الخلو و یا منفصله مانعه الجمع، بدون رجحان هیچ کدام تأویل کرد. در این زمینه، نویسندگان محترم، براى داورى میان فخررازى و خواجه طوسى و نیز براى تبیین دیدگاه منطق جدید در این باره، از منطق جدید کمک گرفته و ضمن تبیین تفاوت نظر فخررازى و منطق جدید، نشان داده است که نظر صحیح همان رأى خواجه طوسى بوده و منطق جدید نیز در این مورد مؤید دیدگاه خواجه مى باشد.

         6. ازآنجایى که مطالعه ریاضیات، دستگاه ذهنى را توسعه مى دهد و به کار مى اندازد، مى توان مدعى شد که درک عمیق مفاهیم ریاضى مى تواند در حقیقت یابى و درست فهمى پدیده ها مؤثر باشد؛ یعنى درک ریاضى مى تواند کمک کند که فرد، کارهایش را از روى دانایى و بینایى بهترى انجام دهد. به عبارت دیگر فرد مى تواند به توانایى در استنتاج حقایق با استفاده از مفاهیم ریاضى نایل شود. نویسنده محترم در مقاله «الگوریتمى در معرفت و بصیرت ریاضى» در این مقاله، نخست جایگاه معرفتى ریاضى، با استناد به اقوال افلاطون و دکارت بیان و سپس نوعى از معرفت ریاضى، که حاصل درک عمیق مفاهیم ریاضى است، به منزله معرفت و بصیرت ریاضى معرفى مى کند؛ سپس ضمن تعیین حوزه این نوع معرفت، با استفاده از مفهوم واژه الگوریتم، چگونگى مراحل دستیابى به آن را کانون بحث خود قرار مى دهد.

         7. نویسندگان محترم در مقاله «نقش آموزه معاد در روش علوم انسانى دستورى» با پذیرش اثرگذارى آموزه هاى دینى بر علوم انسانى در سه حوزه هدف، روش و مسائل، علوم انسانى را به دو بخش توصیفى و دستورى تقسیم کرده و به بررسى نقش آموزه معاد در روش علوم انسانى دستورى پرداخته اند. در همین راستا با نقد روش هاى موجود در مطالعه علوم انسانى از جمله اثبات گرایى، ابطال گرایى، تاریخ گرایى، هرمنوتیک دیلتاى و رئالیسم انتقادى و بیان ناسازگارى آنها با اعتقاد به جهان آخرت، روش متناسب با آموزه معاد را بررسى کرده و به این نتیجه رسیده اند که در علوم انسانى دستورى، علاوه بر روش عقلانى، بهره گیرى از روش وحیانى نیز لازم است.

         در پایان این دفتر، همچون گذشته، ضمن قدردانى از همه محققان، فرهیختگان و استادانى که ما را در تهیه این مجموعه یارى رساندند، یادآور مى شود که نقدهاى عالمانه و پیشنهادهاى مشفقانه خوانندگان گرامى را همواره براى خود موهبتى گرانبها مى دانیم که بر غناى هرچه بیشتر نشریه خواهد افزود.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1391) نخستین سخن. فصلنامه معرفت فلسفی، 10(2)، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده)."نخستین سخن". فصلنامه معرفت فلسفی، 10، 2، 1391، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1391) 'نخستین سخن'، فصلنامه معرفت فلسفی، 10(2), pp. -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده). نخستین سخن. معرفت فلسفی، 10, 1391؛ 10(2): -