معرفت فلسفی، سال نهم، شماره دوم، پیاپی 34، زمستان 1390، صفحات 181-

    نظریه بدیع قانون طبیعى در حکمت عملى اسلامى

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    محمدحسین طالبی / *دانشیار - فلسفه حقوق پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / mhtalebi@rihu.ac.ir
    چکیده: 

    نگارش پیش‏رو دربردارنده نظریه‏اى بدیع درباره قانون طبیعى از نگاه فلسفه اسلامى است. قانون طبیعى بنیادى‏ترین گزاره‏هاى عقل عملى درباره رفتار اختیارى بشر است. کشف مفاد قانون طبیعى، مبتنى بر دو امر است: شناسایى طبیعت بشر و تشخیص هدف آفرینش انسان.
    نفس آدمى داراى سه مرتبه نباتى، حیوانى و انسانى (ناطقه) است. محتواى قانون طبیعى، یعنى حکم عقل درباره رفتارهاى بشر، با التفات به امکانات طبیعى هر مرتبه نفس و با توجه به هدف آفرینش بشر به دست مى‏آید. گزاره‏هاى قانون طبیعى همگى بدیهى‏اند که بر اثر معرفت حضورى نفس به همه نیازهاى خود فهمیده مى‏شوند.

    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    سال نهم، شماره دوم، زمستان 1390، 181ـ203

    محمدحسین طالبى*

    چکیده

    نگارش پیش‏رو دربردارنده نظریه‏اى بدیع درباره قانون طبیعى از نگاه فلسفه اسلامى است. قانون طبیعى بنیادى‏ترین گزاره‏هاى عقل عملى درباره رفتار اختیارى بشر است. کشف مفاد قانون طبیعى، مبتنى بر دو امر است: شناسایى طبیعت بشر و تشخیص هدف آفرینش انسان.

    نفس آدمى داراى سه مرتبه نباتى، حیوانى و انسانى (ناطقه) است. محتواى قانون طبیعى، یعنى حکم عقل درباره رفتارهاى بشر، با التفات به امکانات طبیعى هر مرتبه نفس و با توجه به هدف آفرینش بشر به دست مى‏آید. گزاره‏هاى قانون طبیعى همگى بدیهى‏اند که بر اثر معرفت حضورى نفس به همه نیازهاى خود فهمیده مى‏شوند.

    کلیدواژه‏ها: قانون طبیعى، مراتب نفس، نفس نباتى، نفس حیوانى، نفس ناطقه، امکانات طبیعى نفس.

    مقدّمه

    به رغم اینکه واژه «قانون طبیعى» در آثار مکتوب فیلسوفان یا حقوق‏دانان مسلمان، عنوان شناخته‏شده‏اى نیست، با مطالعه پیشینه، ویژگى‏ها و محتواى این قانون در نوشته‏هاى دانشمندان غرب و مقایسه آنها با آثار دانشمندان مسلمان مى‏توان تا حدى به محتواى این قانون عقلى در ساحت آموزه‏هاى اسلامى دست یافت.

    اینکه دانشمندان مسلمان در آثار خود واژه «قانون طبیعى» را به کار نبرده‏اند، مسئله مهمى نیست. مهم این است که ما بتوانیم احکام و داده‏هاى عقل عملى را به روشنى دریابیم. تا آنجا که نگارنده جست‏وجو کرده، کسى در میان حکیمان مسلمان، جز خواجه نصیرالدین طوسى، آن‏هم به اندازه یک بند در کتاب اخلاق ناصرى، از قانون طبیعى بحث نکرده است! وى در مقدمه این کتاب، هنگام معرفى حکمت عملى چنین مى‏گوید:

    بباید دانست که مبادى مصالح اعمال و محاسن افعال نوع بشر که مقتضى و متضمن نظام امور و احوال ایشان بود، در اصل، یا طبع باشد یا وضع؛ اما آنچه مبدأ آن طبع بود آن است که تفاصیل آن مقتضاى عقول اهل بصارت و تجارب ارباب کیاست بود و به اختلاف ادوار و تقلب سیر و آثار مختلف متبدل نشود و آن اقسام حکمت عملى است که یاد کرده آمد.1

    حکیم طوسى درصدد بیان این مطلب است که منشأ حکم به حسن و قبح افعال، یا طبع است و یا وضع. مراد از حسن و قبحى که منشأ آن طبع باشد، همان حسن و قبح عقلى است که هیچ‏گاه تغییر نمى‏کند؛ بلکه در همه زمان‏ها و مکان‏ها یکسان‏وثابت است. این ویژگى‏ها، همان ویژگى‏هاى قانون طبیعى در آثار دانشمندان غرب از یونان باستان تاکنون است.

    آیا مراد از قانون طبیعى (Natural Law) در غرب همان مسئله حسن و قبح عقلى در آثار دانشمندان مسلمان است؟ اگر این دو مسئله یکى نیستند، تا چه اندازه در موضوعات گوناگون همپوشانى دارند؟ آیا مقصود از آموزه قانون طبیعى در غرب، بحث درباره مستقلات عقلیه در دانش اصول فقه نیست؟ اگر این دو عنوان به لحاظ محتوا کاملاً بر هم منطبق نیستند، تا چه اندازه همخوانى دارند؟

    با صرف‏نظر از اینکه آیا مراد حکیم طوسى از گزاره بالا دقیقا همان مفاد قانون طبیعى در غرب است، یا امرى دیگر، قصد نگارنده در این نگارش آن است که با استفاده از آموزه‏هاى عقلى (فلسفى) و نقلى (از قرآن و حدیث)، تا حد ممکن نخستین و بنیادى‏ترین گزاره‏هایى را که مى‏توان در زندگى بشر به عقل عملى نسبت داد، معین سازد و چگونگى بداهت عقلى آنها را توضیح دهد. خواننده محترم پس از ملاحظه مطالب، خود مى‏تواند پاسخ این پرسش را دریابد که چه تفاوتى میان آموزه قانون طبیعى در غرب و مسئله حسن و قبح یا مستقلات عقلیه در آثار دانشمندان مسلمان است.

    امروزه مراد از قانون طبیعى در غرب، دریافت‏هاى عقل عملى بشر است که براساس آن، رفتار انسان در زندگى تنظیم مى‏شود.2 آموزه قانون طبیعى، مبناى مباحثى بسیار مهمدر حوزه‏هاى گوناگون فلسفى، از جمله فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق و فلسفه سیاست است. برخلاف مسلمانان، دانشمندان غربى درباره خاستگاه و محتواى قانون طبیعى آثارى فراوان منتشر کرده‏اند.3 کوشش نگارنده این است که محتواى این قانون را براى نخستین بار بر پایه آموزه‏هاى اسلامى تبیین کند و آن را در اختیار جامعه علمى قرار دهد.4

    نظریه قانون طبیعى در اسلام

    مراد از قانون طبیعى، فرمان‏هاى عقل عملى درباره رفتارهاى اختیارى بشر است؛ به گونه‏اى که انسان بر اثر انجام این رفتارها تا حدى سعادتمند شود.5 پیش از توضیح موشکافانه درباره مصادیق این فرمان‏ها، بایسته است چند نکته درباره قانون طبیعى به دقت بررسى شوند: 1. حقیقت انسان؛ 2. هدف از آفرینش انسان در جهان.

    وظیفه دانش فلسفه اسلامى در تبیین مبانى فلسفى قانون طبیعى در اسلام این است که با توجه به ویژگى‏هایى که خداوند به منزله آفریننده و علت فاعلى بشر در طبیعت انسان قرار داده، مبانى فلسفى نظریه اسلامى را درباره قانون طبیعى، به اطلاع اهل خرد برساند. این نظریه با تحلیل وجود انسان و شناسایى عناصر مادى و معنوى وجود او، یعنى بدن و روحش، بر این نکته تأکید مى‏کند که حقیقت ماندگار انسان، ویژگى‏هاى روحى اوست. به این دلیل، اهمیت روح بشر بیش از بدن است.

    همچنین با تمرکز بر ویژگى کمال‏جویى انسان، این نظریه هدف از آفرینش او را تبیین مى‏کند و با در نظر گرفتن رابطه میان ذات بشر و غایت وجودى‏اش، یعنى هدف از خلقتش، بر انجام دادن برخى افعال براى رسیدن یا نزدیک شدن انسان به مقام والاى انسان کامل تأکید مى‏کند. مصادیق فرمان‏هاى عقل درباره انجام این افعال، محتواى قانون طبیعى از نگاه فلسفى اسلام است.

    مبانى نظریه قانون طبیعى

    مبانى این نظریه در چارچوب اصول زیر تبیین مى‏شود:

    اصل اول: انسان موجودى مرکب از جسم و روح است. این دو جزء، غیر همدیگرند؛6

    اصل دوم: جسم انسان ویژگى‏هاى ظاهرى پرشمارى دارد که به لحاظ مادى بودنش در یک فرایند تدریجى، از موجودى تک‏سلولى در یک حرکت جوهرى به صورتى درمى‏آید که به آن بدن انسان گفته مى‏شود؛

    اصل سوم: روح انسان حقیقتى مجرد است.7 به فرموده قرآن، این روح از جنس روح خداست؛8 از عالم امر نزول یافته9 و به کالبد جسم انسان دمیده شده است تا پس از گذراندن یک دوره تکامل اختیارى، دوباره از بدن مفارقت جوید؛ به عالم ملکوت که یکسره از ماده عارى است، بازگردد و به این وسیله در جوار رحمت و نعمت‏هاى خداوند قرار گیرد، تا روزى که دوباره به بدن جسمانى مراجعت کند10 و در محکمه عدل الهى جواز ورود به بهشت جاویدان را دریافت کند و براى همیشه در آنجا سکنا گزیند؛

    اصل چهارم: با از بین رفتن بدن مادى، روح بشر که امرى مجرد است، از بین نمى‏رود.11 روح موجودى جاودانه است؛ یعنى پس از آفرینش نخستینش هرگز از بین نمى‏رود.12 پس روشن مى‏شود که به دلیل تجرد (اصل سوم) و جاودانگى روح (اصل چهارم) ارزش روح بشر از ارزش بدن مادى او، که با مرگ از بین مى رود، بسى بیشتر است؛

    اصل پنجم: شخصیت انسان و کمالات یا نقایص او به اوصاف روح او وابسته است.13 به بیان دیگر، حقیقت کمالات یا نقایص واقعى بشر، همان کمال و نقص روح اوست که شخصیت او را تشکیل مى‏دهد. به اصطلاح فلسفى، روح صورت انسان است و چون هستى هر موجود به هستى صورت آن وابسته است،14 حقیقت انسان نیز در اوصاف و کمالات روح ظاهر مى‏شود. به همین دلیل، ادیان الهى و شرایع وحیانى، هدایت انسان و به کمال رساندن روح (نه جسم) او را وجهه همت خود قرار داده‏اند.15 آنها با نشان دادن راه سعادت، که همان تقرب به خدا از راه پیروى از دین او به منظور رسیدن به مقام خلیفه‏اللهى است، انسان را به پیمودن آن تشویق کرده، حیات واقعى بشر را در این پیروى دانسته16 و از عواقب شقاوت پرهیزانده‏اند؛

    اصل ششم: ویژگى ذاتى انسان، میل به داشتن کمالات نامحدود است.17 خداوندى که خود داراى کمالات نامحدود است، براى اینکه انسان را به بالاترین مقام قرب خویش برساند، در ذات و فطرت او اشتیاق به کمالات نامحدود قرار داده است. انسان همواره به بى‏نهایت گرایش دارد و به هیچ حدى از کمالات قانع نمى‏شود. به این دلیل انسان‏ها به گونه فطرى آرزوى مقام خدایى دارند؛ اما چون انسان موجودى ممکن‏الوجود است، هرگز نمى‏تواند داراى کمالات نامحدود شود؛ زیرا اتصاف موجود محدود به صفات نامحدود، امرى محال است. از این‏رو، انسان هرگز به مقام خدایى نمى‏رسد، اما مى‏تواند به آن نزدیک شود؛ چنان‏که پیامبر اکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله به این مقام نزدیک شد.18 بنابراین یکى از ویژگى‏هاى بشر در آغاز آفرینشش، شایستگى او و امکان رسیدن روحش به مقامى هر چه نزدیک‏تر به خدایى است که کمالات نامحدود دارد. رسیدن به مقام والاى قرب الهى، مطلوب ذاتىِ همه انسان‏هاست.19 خداوند فطرت و سرشت همه انسان‏ها را با بارقه‏اى از روح خود درآمیخته و میل فطرى به کمال مطلق را در همه آنان قرار داده است. انسان در این جهان آفریده شده تا با استفاده از امکانات مادى و معنوى، و انجام اعمال نیک، به آن مقام والا، یعنى مقام قرب به خدا، نایل شود. اصطلاحا آن برترین مقام، «مقام خلیفه‏اللهى»، یعنى «مقام انسان کامل» نامیده مى‏شود؛20

    اصل هفتم: هدف فعلى خداوند از آفرینش همه انسان‏ها با هر نژاد و زبان و در هر شرایطى در سنین گوناگون و با جنسیت مذکر یا مؤنث، این است که در این دنیا به بالاترین درجه رستگارى، یعنى مقام والاى خلیفه‏اللهى برسد. این مقام همان «مقام انسان کامل» است؛

    اصل هشتم: تنها راه رسیدن آدمیان به مقام والاى انسان کامل، انجام اعمال نیک خداپسندانه با نیت خالص تقرب به خداست.21 خداوندگار جهان، این راه را که دربردارنده برنامه‏اى جامع و کامل براى سعادت انسان‏هاست، با عنوان «دین» (عقل و شرع) بر مردم عرضه کرده است. انسان، تنها با پیروى از دین (عقل و شرع) مى‏تواند به هدف فعلى خدا از آفرینش انسان، یعنى مقام خلیفه‏اللهى بشر و رسیدن به مقام انسان کامل دست یابد.

    حقیقت انسان و هدف از آفرینش او را از اصول گفته‏شده چنین مى‏توان نتیجه‏گیرى کرد: انسان داراى دو عنصر مادى (بدن) و معنوى (روح) است (اصل 1)؛ عنصر مادى که رفته‏رفته پدید مى‏آید (اصل 2) با مرگ نابود مى‏شود. روح مجرد انسان حقیقت پایدار آدمى است (اصل 3 و 4) که ویژگى‏هاى شخصیتى انسان در آن وجود دارد (اصل 5)؛ در روح این انسان، میل به کمال مطلق قرار داده شده است تا مشوقى براى حرکت او به سوى کمال مطلق باشد (اصل 6)؛ هدف فعلى خدا از آفرینش انسان، رسیدن به بالاترین درجه سعادت، یعنى رسیدن به مقام والاى انسان کامل است که نزدیک‏ترین مقام یک مخلوق به مقام کمال مطلق خداوندى است (اصل 7)؛ تنها راه رسیدن به رستگارى، اطاعت از خدا، یعنى پیروى از دین (عقل و شرع) است (اصل 8).

    هرچند آگاهى از فرمان‏هاى دینى (شرعى و عقلى) شرط لازم براى سعادت انسان است، در این نوشتار با دستورهاى شرعى در مسیر رستگارى بشر کارى نداریم؛ زیرا موضوع این نوشتار، تبیین گزاره‏هاى عقلى (قانون طبیعى) و نه شرعى، در مسیر رستگارى انسان از نگاه فلسفى اسلام است. بنابراین اینک باید بدانیم که سفارش‏هاى عقل عملى در راستاى رسیدن به سعادت همیشگى، که از سرشت فطرى انسان ریشه مى‏گیرد، انجام دادن چه کارهایى است.

    به دلیل اینکه رستگارى ابدى، مطلوب بالذات و فطرى انسان‏هاست، هر آنچه بشر را در رسیدن به این امر یارى دهد، مطلوب غیرى و بالعرض اوست و سزاوارِ انسان است که براى رسیدن به سعادت همیشگى از این مطلوب غیرى استفاده کند. بنابراین برخى از گزاره‏هاى مربوط به محتواى قانون طبیعى، مقدمه برخى دیگرند. به دیگر سخن، با توجه به تفسیر صحیح از حقیقت انسان و مطلوب فطرى او، به همه دستورهاى عقلى که بشر را در رسیدن به این مطلوب فطرى یارى مى‏دهد، قانون طبیعى گفته مى‏شود. این فرمان‏هاى عقلى، از طبیعت بشر سرچشمه مى‏گیرند. به این دلیل، قوانین عقلىِ مربوط به رفتار درباره همه انسان‏ها در هر زمان و مکان و با هر زبان و نژاد و جنسیت، به گونه یکسان صدق مى‏کند.

    گزاره‏هاى مربوط به قانون طبیعى

    تاریخ پرفراز و نشیب 2500 ساله دکترین قانون طبیعى در غرب، به گونه غیرمستقیم بر این حقیقت انکارناپذیر تأکید مى‏ورزد که دریافت محتواى این قانون کار آسانى نیست. به این دلیل نظریه‏هاى بسیار متفاوتى در این عرصه ارائه شده‏اند؛ هرچند در ساحت اندیشه اسلامى، تاکنون به این مسئله به گونه مستقل پرداخته نشده است.

    طرح فلسفى نو درباره مسئله قانون طبیعى در اسلام را مى‏توان از نگاه عمیق فلسفى به نفس آدمى و بررسى مراتب نفس و مطالعه ویژگى‏هاى هر مرتبه، بدین شرح ابداع کرد:

    اگر بخواهیم محتواى قانون طبیعى را در اسلام، یعنى محتواى فرمان‏هاى عقل عملى را درباره رفتار آدمى، از نگاه فلسفه اسلامى تعیین کنیم، ناگزیریم همه نیازهاى طبیعى بشر را در مسیر رسیدن به مقام انسان کامل، که غایه‏القصوا و مطلوب فطرى همه انسان‏هاست، بررسى کنیم. قانون طبیعى عبارت است از: دستورهاى عقل عملى درباره چگونگى استفاده از امکانات طبیعى بشر در راه رسیدن به سعادت همیشگى، یعنى رسیدن بشر به مقام والاى خلیفه‏اللهى (مقام انسان کامل). به تعبیر دیگر، قانون طبیعى راهکار عقلى استفاده از امکانات طبیعى انسان براى رسیدن به آن مقام والاست.

    براى کشف احکام اولیه عقل عملى درباره رفتارهاى بشر، نخست باید مراتب گوناگون نفس آدمى را شناخت؛ آن‏گاه با توجه به ویژگى‏هاى هر مرتبه از نفس، امکانات طبیعى آن مرتبه را شناسایى کرد. در نتیجه، محتواى قانون طبیعى، یعنى حکم عقل درباره رفتارهاى بشر، با التفات به امکانات طبیعى هر مرتبه از نفس به دست مى‏آید.

    مراتب نفس

    براساس پنجمین اصل از مبانى قانون طبیعى در اسلام، حقیقت آدمى همان روح اوست که در بدن مادى‏اش حلول کرده و آن را تدبیر مى‏کند. به لحاظ این رابطه روح و بدن است که به روح، «نفس» نیز گفته مى‏شود. کارکردهاى گوناگون هر انسان، دلیل بر این امر است که نفس آدمى داراى سه مرتبه نباتى، حیوانى و انسانى (ناطقه) است.22 به بیان دیگر، انسان گاه همانند گیاهان رفتار مى‏کند؛ مانند اینکه همه انسان‏ها براى زنده ماندن، غذا مى‏خورند. به آن مرتبه از نفس آدمى که کارکردهاى گیاهى بدن را مدیریت مى‏کند، نفس نباتى گفته مى‏شود. همچنین برخى دیگر از کارهاى انسان، همانند حیوانات است. براى نمونه همه انسان‏ها مانند حیوانات از راه حواس گوناگون ظاهرى، امورى را درک مى‏کنند. آن مرتبه از نفس انسان که این امور مشترک میان انسان و حیوان را در انسان تدبیر مى‏کند، نفس حیوانى نام دارد.

    دسته دیگرى از افعال بشر، اختصاص به انسان دارد؛ به این معنا که هیچ‏یک از افرادِ انواع دیگر حیوانات یا گیاهان، توانایى انجام آن کارها را ندارند. امورى همچون اندیشیدن، از جمله این افعال است. به آن مرتبه از نفس آدمى که این‏گونه افعال صادره از انسان را مدیریت مى‏کند، نفس ناطقه گفته مى‏شود. این مرتبه نفس، از آن دو مرتبه دیگر، یعنى نفس نباتى و نفس حیوانى، والاتر است.

    اینک باید درصدد شناسایى امکانات طبیعى بشر در هر مرتبه از مراتب سه‏گانه نفس آدمى باشیم؛ آن‏گاه حکم عقل را با توجه به امکانات هر مرتبه از نفس به دست آوریم.

    امکانات طبیعى بشر

    امکانات طبیعى بشر کدام‏اند؟ مراد از امکانات طبیعى بشر، کلیه توانایى‏هایى است که خداى سبحان در وجود انسان قرار داده و او به وسیله آنها مى‏تواند به سوى کمالات و درک سعادت حرکت کند. براى شناسایى امکانات طبیعى انسان باید ویژگى‏هاى طبیعى او، اعم از مادى و معنوى را بازشناسى کرد. بدین منظور نخست باید ویژگى‏هاى هر یک از مراتب سه‏گانه نفس را بررسى کنیم؛ آن‏گاه به امکانات طبیعى هر مرتبه از نفس واقف شویم.

    الف) امکانات طبیعى بشر در مرتبه نفس نباتى

    آشکار است که هر مرتبه نفس، اقتضائات طبیعى ویژه خود را دارد. نفس نباتى پایین‏ترین مرتبه نفس است که در گیاهان نیز تحقق دارد. این نفس، داراى سه قوه غاذیه (مصرف‏کننده غذا)، منمیه (رشددهنده اعضا) و مولده (ایجادکننده فرد جدید) است.23 دو قوه اول براى حفظ شخص، و قوه مولده که کار تولیدمثل را انجام مى‏دهد، به منظور حفظ نوع آفریده شده است.24 این قواى سه‏گانه، امکانات طبیعى بشر در مرتبه نفس نباتى به شمار مى‏روند. هر انسان براى رسیدن به سعادت، یعنى لذت بردن از کمالات، ناگزیر است علاوه بر استفاده از دیگر امکانات طبیعى خود، از این قوا نیز استفاده کند.

    قواى سه‏گانه نفس نباتى کارکردهایى متفاوت در بدن دارند: 1. تغذیه؛ 2. رشد بدن و حفظ و مراقبت از آن در برابر بیمارى؛ 3. تولیدمثل. این وظایف به ترتیب بر عهده قواى غاذیه، منمیه و مولده‏اند. حیات نباتى که متشکل از سه ویژگى مزبور است، بنیادى‏ترین شرط رسیدن به هرگونه سعادت به شمار مى‏آید. بشر با تغذیه خوب (آب و هوا و غذا) هم به قوه غاذیه پاسخ مطلوب مى‏دهد و هم سبب مى‏شود قواى منمیه و مولده کار خود را به خوبى انجام دهند. به این وسیله حیات نباتى بشر، که نخستین شرط رسیدن به سعادت است، ادامه مى‏یابد. اکنون پرسش مهم این است که نقش عقل عملى در این میان چیست.

    قانون طبیعى در مرتبه نفس نباتى: براى رسیدن به سعادت، عقل عملى انسان با توجه به امکانات طبیعى او در مرتبه نفس نباتى، دستورهایى به وى مى‏دهد. یکى از نخستین گزاره‏هایى که عقل عملى به صورت فرمان صادر مى‏کند، این است که انسان براى رسیدن به تکامل باید به هریک از نیازهاى طبیعى خود در مرتبه نفس نباتى پاسخ مطلوب بدهد. نیازهاى طبیعى در این مرتبه نفس عبارت‏اند از: نیاز به تغذیه، نیاز به بهداشت و نیاز به تولیدمثل.

    انسان با پاسخ‏گویى درخور به این نیازها، امکان ادامه حیات نباتى را براى خود فراهم مى‏کند تا با تأمین شرایط دیگر بتواند به کمالات والا برسد. این راهکارهاى عقل عملى درباره چگونگى استفاده از امکانات طبیعى نفس نباتى براى رسیدن انسان به سعادت، قانون طبیعى در مرتبه نفس نباتى نام دارد.

    بر پایه موازین معرفت‏شناسانه فلسفه اسلامى، محتواى قانون طبیعى امرى بدیهى است؛ زیرا بر علم حضورى استوار است. علم حضورى به هیچ‏وجه خطاپذیر نیست. یکى از انواع علم حضورى، معرفت انسان به نفس خود و حالات و قواى نفس خویش است.25 گزاره‏هایى که ذهن بشر بر اثر این‏گونه علم حضورى به طور خودکار مى‏سازد، گزاره‏هایى بدیهى و از سنخ وجدانیات‏اند. گزاره‏هایى که در ادامه مى‏آیند، همگى گزاره‏هاى وجدانى‏اند که بر اثر معرفت حضورى نفس به نیازهاى خود26 در مرتبه نفس نباتى، به وسیله دستگاه مفهوم‏ساز عقل عملى ساخته مى‏شوند:

    1. گزاره‏هاى وجدانى که در ذهن از توجه حضورى نفس به نیازِ «زنده ماندن از راه نیاز به مصرف آب و هوا و غذا» پدید مى‏آید و این نیاز با قوه غاذیه برطرف مى‏شود، عبارت‏اند از: «انسان براى زنده ماندن، یعنى بقاى رابطه نفس و بدن، به آب و هوا و غذاى سالم نیاز دارد»؛ «استفاده از آنها براى بدن مطلوب است»؛ «پس براى زنده ماندن باید از آنها استفاده کرد»؛

    2. علم حضورىِ نفس به نیازهایى که با قوه منمیه برطرف مى‏شوند، موجب تولید این گزاره‏هاى بدیهى در ذهن مى‏گردد: «حیات نفس نباتى نیازمند رشد مناسب بدن، سلامتى آن و مراقبت از آن در برابر بیمارى است»؛ «بنابراین این امور مطلوب آدمى‏اند»؛ «از این‏رو براى ادامه حیات باید شرایط رشد مناسب را فراهم، و از خویشتن در برابر بیمارى‏ها مراقبت کنیم»؛

    3. از معرفت نفس به قوه مولده، این گزاره‏هاى بدیهى به دست مى‏آیند: «احساس نیاز آدمى به داشتن فرزند، یکى از عوامل میل به تولیدمثل است»؛ «کمال نفس نباتى علاوه بر داشتن قوه غاذیه و منمیه، داشتن قوه مولده است که تولیدمثل مى‏کند»؛ «لازمه به فعلیت رسیدن این قوه، تولیدمثل است»؛ «پس تولیدمثل، یکى از کمالات بشر در مرتبه نفس نباتى است»؛ «این کمال همانند کمالات دیگر، مطلوب انسان است»؛ «بنابراین بشر براى حفظ نوع خود باید تولیدمثل کند.»

    کوتاه سخن اینکه احکام سه‏گانه عقل عملى که محتواى قانون طبیعى در مرتبه نفس نباتى‏اند، عبارت‏اند از:

    الف. انسان براى زنده ماندن باید از آب و هوا و غذاى سالم استفاده کند؛

    ب. انسان براى ادامه حیات خود باید شرایط رشد مناسب خویش را فراهم، و از خود در برابر بیمارى‏ها مراقبت کند؛

    ج. بشر براى حفظ نوع خود باید تولیدمثل کند.

    این گزاره‏هاى بدیهى «مفاد قانون طبیعى در مرتبه نفس نباتى» از دیدگاه فلسفه اسلامى‏اند.

    ب) امکانات طبیعى بشر در مرتبه نفس حیوانى

    مرتبه بالاتر از نفس نباتى در بشر، مرتبه نفس حیوانى است. این نفس داراى دو قوه مدرکه جزئیه (درک‏کننده امور جزئى) و محرکه (به حرکت‏درآورنده) است.27 قوه محرکه، دربردارنده دو عامل اجرایى است: قوه شوقیه (باعثه، یعنى برانگیزنده) و قوه تحریکى. قوه شوقیه عبارت است از عامل برانگیزاننده به سوى جلب منفعت یا دفع مفسده. قوه شوقیه، اگر انسان یا حیوان را به جلب منفعت تهییج کند، به آن قوه شهویه گفته مى‏شود و در صورتى که او را به منظور دفع زیان برانگیزاند، قوه غضبیه نامیده مى‏شود. قوه تحریکى همان اراده است که پس از قوه شوقیه شهویه یا غضبیه به اعضا و جوارح بدن فرمان حرکت، یعنى فرمان انجام دادن عملى مى‏دهد.

    انسان از راه ادراکات جزئى، راه را براى اقدام عملى قوه محرکه در زمینه کارهایى که مى‏خواهد انجام دهد، مى‏گشاید. براى نمونه وقتى فردى گرسنه است، با دیدن غذا نخست به آن علم مى‏یابد؛ سپس قوه شهویه، اراده را برمى‏انگیزاند تا بدن را به سوى آن به حرکت درآورد و آن را بخورد. نیز وقتى انسان یا حیوان، دشمنى را مى‏بیند که به او حمله‏ور شده است، قوه غضبیه‏اش اراده را برمى‏انگیزاند تا اندام‏هاى بدن را براى حفاظت از جان خویش به حرکت درآورد. این قوا امکانات طبیعى بشر در مرتبه نفس حیوانى به شمار مى‏روند. هر انسان براى رسیدن به سعادت، یعنى لذت بردن از کمالات، ناگزیر است افزون بر استفاده از دیگر امکانات طبیعى خود، از این قوا نیز بهره جوید.

    قواى نفس حیوانى، کارکردهایى متفاوت در بدن دارند که عبارت‏اند از:

    1. ادراک امور جزئى، مانند ادراکات حسى که در حیوانات نیز تحقق دارد؛

    2. حرکت اختیارى، یعنى حرکت آزادانه که از قوه غضبیه به منظور دفاع از خویشتن و یا از قوه شهویه به جهت جلب منفعت ناشى مى‏شود.

    انسان با پاسخ‏گویى شایسته به نیازهاى ادراکى (جزئى) و تحریکى، به سعادت در مرتبه نفس حیوانى مى‏رسد. اینک مهم این است که بدانیم نقش عقل عملى در این میان چیست.

    قانون طبیعى در مرتبه نفس حیوانى: نقش عقل عملى هرکس در رسیدن او به سعادت، با توجه به امکانات طبیعى‏اش در مرتبه نفس حیوانى، این است که به وى دستورهایى مى‏دهد. آدمى با اطاعت از فرمان‏هاى عقل عملى، برخى از مراحل سعادت را براى خود تأمین مى‏کند. یکى از گزاره‏هایى که عقل عملى به صورت فرمان صادر مى‏کند؛ این است که انسان براى رسیدن به تکامل باید به هریک از نیازهاى طبیعى خود در مرتبه نفس حیوانى پاسخ نیکو بدهد. این نیازهاى طبیعى در این مرتبه نفس عبارت‏اند از: نیاز به ادراک در امور جزئى (نه کلى) و نیاز به حرکت به منظور دفع ضرر یا جلب منفعت.

    انسان به سبب علم حضورى خود به این نیازها، به وجود آنها یقین دارد. او با پاسخ‏گویى شایسته به این نیازها، امکان ادامه حیات حیوانى را براى خود فراهم مى‏کند تا با تأمین شرایط دیگر بتواند به کمالات والا برسد. به این راهکارهاى عقل عملى درباره چگونگى استفاده از امکانات طبیعى نفس حیوانى به منظور رسیدن انسان به سعادت، قانون طبیعى در مرتبه نفس حیوانى گفته مى‏شود.

    گزاره‏هاى وجدانى‏اى که در ادامه مى‏آیند، همگى گزاره‏هایى‏اند که بر اثر معرفت حضورى نفس به نیازهاى خود در مرتبه نفس حیوانى به وسیله دستگاه مفهوم‏ساز عقل عملى ساخته مى‏شوند:

    1. از توجه حضورى نفس به قوه محرکه، یعنى قواى شهویه، غضبیه و اراده، این گزاره‏ها در ذهن پدید مى‏آیند: «انسان براى ادامه حیات خود باید آنچه را براى زندگى‏اش زیان‏آور است، از خود دور کند و نیز باید به هر آنچه در حیات خود به آنها نیازمند است، دست یابد.»

    براى اینکه هرکس بتواند براى بقاى خود دفع ضرر یا جلب منفعت کند، باید ضررها و منافع را به خوبى بشناسد. از این‏رو خداوند سبحان راهکار شناسایى این امور را، در ادراکات جزئى قرار داده است؛

    2. از توجه حضورى نفس به قوه مدرکه جزئیه، این گزاره‏ها در ذهن پدید مى‏آیند: «انسان براى زنده ماندن باید آنچه را برایش ضرورتا سودمند یا زیان‏آور است، به خوبى بشناسد»؛ «این شناسایى از راه درک‏جزئى، یعنى‏ازراه‏حواس‏ظاهرى‏یاباطنى‏تحقق‏مى‏یابد.»

    کوتاه سخن اینکه احکام عقل عملى که محتواى قانون طبیعى در مرتبه نفس حیوانى است، عبارت‏اند از:

    الف. انسان باید از هر آنچه در حیاتش قطعا سودمند یا زیان‏بخش است، به خوبى آگاه باشد؛

    ب. انسان براى ادامه زندگى خود باید هر آنچه را قطعا براى حیاتش زیان‏آور است، از خود دور کند و هر آنچه را براى حیاتش سودمند است، به دست آورد.

    مبناى صدق این گزاره‏ها، علم حضورى نفس به قواى مدرکه و محرکه است. به همین دلیل، این احکام عقلى همگى بدیهى و از نوع وجدانیات به شمار مى‏روند. این گزاره‏هاى بدیهى وجدانى را مى‏توان «مفاد قانون طبیعى در مرتبه نفس حیوانى» از دیدگاه فلسفه اسلامى دانست.

    ج) امکانات طبیعى بشر در مرتبه نفس ناطقه

    بالاترین مرتبه نفس بشر، مرتبه نفس ناطقه است. این مرتبه نفس، داراى دو قوه عالمه و عامله است.28 کار قوه عالمه، ادراک کلیات، اعم از تصور مفاهیم کلى و تصدیق بدیهى یا نظرى آنهاست. تصدیق نظرى از راه اندیشیدن انجام مى‏شود. به قوه عالمه، قوه عاقله نیز گفته مى‏شود. گزاره‏هایى که قوه عالمه (عاقله) درک مى‏کند، بر دو دسته‏اند:

    1. گزاره‏هایى که مربوط به مقوله هست‏ها و نیست‏هایند؛ مانند گزاره «اجتماع دو امر متناقض محال است» و یا «خدا وجود دارد». این دسته از گزاره‏ها، که اختیار بشر در آنها هیچ نقشى ندارد، به وسیله عقل نظرى فهمیده مى‏شوند؛

    2. گزاره‏هایى که مربوط به مقوله بایدها و نبایدهایند؛ مانند گزاره «کار نیک را باید انجام داد» و یا «باید از خدا اطاعت کرد». این گزاره‏ها که عملى کردنشان به اختیار بشر واگذار مى‏شود، به وسیله عقل عملى فهمیده مى‏شوند.

    عقل عملى پس از درک خوبى یا بدى امورِ مربوط به رفتار بشر، از راه قوه شهویه یا قوه غضبیه اراده مى‏کند تا اندام‏ها را به منظور جلب سود یا دفع زیان در راستاى رسیدن به سعادت ابدى به حرکت درآورد. بنابراین وظیفه قوه عامله نفس ناطقه، به حرکت درآوردن اندام‏هاى بدن براى رسیدن به سعادت همیشگى است. به تعبیر دیگر، حرکت‏هاى اختیارى بشر که قوه عامله نفس ناطقه انجامشان مى‏دهد، با هماهنگى قوه عاقله به منظور رسیدن به سعادت صورت مى‏گیرند. کسب همه فضایل اخلاقى، دین‏دارى و ارتباط با خدا، از ویژگى‏هاى نفس ناطقه به شمار مى‏رود. بنابراین کارکردهاى قواى نفس ناطقه عبارت‏اند از:

    1. ادراک کلیات، مانند تصور مفاهیم کلى و تصدیق بدیهى یا تصدیق نظرى آنها از راه اندیشه؛

    2. به حرکت درآوردن ارادى اندام‏هاى بدن بر اساس پیروى از عقل عملى به منظور دستیابى به سعادت.

    قانون طبیعى در مرتبه نفس ناطقه: قانون طبیعى در مرتبه نفس ناطقه، همان احکام عقل عملى در این مرتبه نفس است. این احکام، همگى مدرکات بدیهى عقل عملى و مربوط به رفتار بشرند که به صورت فرمان‏هاى عقلى بیان مى‏شوند. همچنان‏که عقل نظرى داراى ادراکات بدیهى است و ریشه همه آنها گزاره «امتناع اجتماع دو نقیض» است، ریشه همه ادراک‏هاى بدیهى عقل عملى نیز عبارت است از اینکه «انسان باید به دنبال کسب کمال حرکت کند.» لازمه این امر آن است که انسان از هر آنچه با تکامل او منافات دارد، بپرهیزد.

    مبناى این درک بدیهى عقل عملى این است که انسان به گونه فطرى کمال‏جوست. به این دلیل، انجام کار نیک و پرهیز از کار بد، امورى هستند که عقل عملى بشر به طور بدیهى به آنها حکم مى‏کند؛ زیرا انجام کار نیک براى انسان کمال‏آور است و کار بد نیز مانع تکامل انسان مى‏شود.

    عقل عملى با مبنا قرار دادن همین درک فطرى، سایر احکام بدیهى مربوط به رفتار بشر را صادر مى‏کند. البته این فرمان‏هاى عقل با توجه به امکانات طبیعى‏اى صادر مى‏شود که بشر در هریک از مراتب نفس دارد. با توجه به اینکه یکى از امکانات طبیعى بشر در مرتبه نفس ناطقه، ادراک کلیاتى است که عقل نظرى درک مى‏کند، برخى از ادراکات عقل نظرى مبناى درک بدیهى عقل عملى واقع مى‏شوند. براى نمونه عقل نظرى با براهین محکم، این مطالب را ثابت مى‏کند: این جهان داراى یک خالق واجب‏الوجود است. این موجود واجب‏الوجود هم داراى کمالات غیرمتناهى است و هم منشأ همه کمالات موجودات است. خالق جهان که پروردگار جهانیان نیز هست، انسان را به این منظور آفریده تا با اکتساب کمالات به مقامات والا برسد. انسان پس از زندگى مادى در این دنیا به وسیله مرگ به جهان دیگرى منتقل مى‏شود. هر آنچه با اعمال خود در این دنیا کسب کرده است، در جهان آخرت ظهور مى‏کند. سعادت ابدى لذت‏هایى است که انسان به خاطر داشتن کمالات معنوى و رسیدن به مقامات والا در سراى دیگر مى‏برد.

    خداوند متعال از روى لطف خویش همه امکانات رسیدن به آن مقامات والا را در اختیار بشر قرار داده است. علاوه بر امکانات طبیعى که در مراتب مختلف نفس به بشر اعطا شده است، یکى دیگر از امکاناتِ هدایت انسان به سعادت ابدى، قرار دادن هدایت‏کننده براى بشر در این دنیاست تا به انسان‏ها راه دستیابى به کمالات معنوى را نشان دهد.

    پروردگار جهان دو نوع هدایت‏کننده براى بشر قرار داده است: عقل و شرع. یافته‏هاى برهانى عقل برخى از راه‏هاى پیمایش مسیر سعادت را به انسان معرفى مى‏کند. چون انسان نمى‏تواند سایر راه‏هاى کسب کمال و سعادت را با عقل خود بیابد، خداوند متعال از طریق ارسال پیامبران آن راه‏ها را به مردم نشان داده است.

    بر پایه این علوم نظرى که عقل نظرى آنها را با برهان درک مى‏کند، یکى از مدرکات بدیهىِ عقل عملى این است که بشر براى رسیدن به سعادت ابدى، باید از آنچه خداوند سبحان از راه شریعت حقه بر مردم عرضه کرده، پیروى کند. بنابراین با توجه به علم حضورى نفس به امکانات طبیعى خود در مرتبه نفس ناطقه، مفاد قانون طبیعى در این مرتبه نفس را مى‏توان به صورت این گزاره‏ها بیان کرد:

    1. «انسان باید در یادگیرى علومى که براى رسیدن او به سعادت ابدى بایسته‏اند، کوشا باشد.» این فرمان عقل به خاطر نیازى است که انسان در مسیر تکامل معنوى خود نسبت به علم دارد. برخى از این علوم مربوط به هست‏ها و نیست‏ها، و برخى دیگر مربوط به بایدها و نبایدهایند. براى نمونه آگاهى برهانمند از مبدأ و معاد و از هدف آفرینش، انسان و اطلاع از چگونه زیستن در این دنیا به منظور اکتساب کمالات بیشتر، از جمله علوم هستى‏شناسانه‏اى هستند که انسان به آنها نیاز دارد. همچنین آگاهى از چگونگى انجام رفتارهایى که موجب به سعادت رسیدن او در این دنیا و سپس در آخرت مى‏شوند، از جمله علومى است که مربوط به بایدها و نبایدهاست؛

    2. «انسانِ فطرتا کمال‏جو باید رفتارهایى را انجام دهد29 که براى او کمال‏آورند و او را در مسیر کسب سعادت ابدى به پیش مى‏برند. همچنین باید از انجام کارهایى که او را از مسیر سعادت جاودانه دور مى‏سازند، بپرهیزد»؛

    3. «براى انجام دادن کارهاى کمال‏آور و پرهیز از اعمال شر در مسیر کسب سعادت ابدى، انسان باید از همه فرمان‏هاى عقل عملى اطاعت کند.» حجیت فرمان‏هاى عقل، حجیت ذاتى است و نیازى به دلیل ندارد. انسان احساس نیاز درونى به حجت و هادى مى‏کند. قانون طبیعى، مبنى بر لزوم اطاعت از همه فرمان‏هاى عقل در پاسخ به این احساس نیاز صادر مى‏شود. فرمان‏هاى عقل عملى، یعنى مفاد قانون طبیعى، در مرتبه نفس نباتى و نفس حیوانى، پیش‏تر بیان شد؛ اما احکام عقل عملى در مرتبه نفس ناطقه، چهار فرمان است (که سه تاى آن گفته شد)؛ هرچند مصادیق این فرمان‏ها فراوان است.

    براى نمونه حکم به اجراى عدالت و صداقت و پرهیز از ظلم و کذب، حکم عقل عملى است که پس از شناخت آن مفاهیم و شناخت خوبى و بدى آنها به وسیله این عقل در فرمان اول، لازم‏الاجرا خواهد بود. این لزوم اجراى عدالت و صداقت و لزوم پرهیز از ظلم و کذب، از مصادیق دومین و سومین قانون طبیعى در مرتبه نفس ناطقه است. همچنین مثال لزوم اطاعت از پدر و مادر (مگر در موارد معین) و لزوم صله رحم و پرهیز از نافرمانى والدین و قطع رحم، از مصادیقِ نخستین، دومین و چهارمین قانون طبیعى در مرتبه نفس ناطقه است. در فرمان اول با مفاهیم آنها آشنا مى‏شویم و در فرمان دوم و چهارم از لزوم عمل به این احکام آگاهى مى‏یابیم؛

    4. «هرکس باید از راه اطاعت از دستورهاى دین حق که امروزه اسلام ناب است، خود را به مدارج کمالات والا برساند. دستورهاى وحیانى دین در همه ابعاد عقیدتى، اخلاقى و عمل جوارحى (فقهى) زندگى انسان باید کانون توجه قرار گیرند.»30 این مورد از قانون طبیعى، نه فرمان مستقل، بلکه در راستاى لزوم اطاعت از فرمان سوم است. به تعبیر دیگر، اطاعت از دستورهاى شرع، دلیل عقلى دارد. لزوم اطاعت از شرع، حکم بدیهى (وجدانى) عقل است که در پاسخ به نیاز فطرى انسان به هادى، یعنى عقل و شرع، صادر مى‏شود. بنابراین در اینجا نکته بسیار مهم این است که هیچ‏یک از گزاره‏هایى که عقل عملى در مرتبه نفس نباتى و نفس حیوانى با عنوان قانون طبیعى بیان مى‏کند، نباید از دایره اطاعت از شرع خارج شود. به تعبیر دیگر، یکى از احکام عقل عملى، لزوم مطابقت افعال انسان با موازین شرعى است. این حکم همه اطلاقات قانون طبیعى را در مراتب سه‏گانه نفس نباتى، نفس حیوانى و نفس ناطقه به خود مقید مى‏کند. به اصطلاح دانشمندان علم اصول فقه، این حکم عقل عملى که یکى از مصادیق قانون طبیعى در مرتبه نفس ناطقه است، بر دیگر احکام عقل عملى در همه مراتب سه‏گانه نفس حاکم است.

    براى نمونه مفاد یکى از احکام عقل عملى در مرتبه نفس نباتى این است که «انسان براى زنده ماندن باید از آب و هوا و غذاى سالم استفاده کند.» قانون طبیعى در مرتبه نفس ناطقه به ما مى‏گوید: این آب و غذاى سالم نباید آب و غذایى باشد که استفاده از آن برخلاف موازین دینى است. به تعبیر دیگر، مصرف این آب و غذا به لحاظ شرعى نباید حرام باشد؛ براى مثال، انسان در حال روزه نباشد؛ مصرف آب و غذا براى او زیان‏آور نباشد؛ این آب و غذا از آنِ شخص دیگر نباشد، و یا اگر از آنِ شخص دیگر است، مصرف آن با اجازه وى باشد (استفاده از آن، تصرف عدوانى به شمار نرود).

    به عنوان مثالى دیگر، اقدام به تولیدمثل که یکى از مصادیق قانون طبیعى در مرتبه نفس نباتى است، مقید به ازدواج شرعى است. به تعبیر دیگر، این حکم عقل عملى در مرتبه نفس نباتى که «بشر براى حفظ نوع خود باید تولیدمثل کند» حکم مطلق نیست؛ یعنى انسان نباید از هر راه و به هر وسیله ممکن تولیدمثل کند؛ بلکه تنها باید از راهى برود که مخالف شرع مقدس نباشد. راه‏هاى غیرشرعى تولیدمثل، همانند زنا، نه تنها انسان را به سعادت ابدى نمى‏رساند، بلکه سبب سقوط معنوى وى مى‏شود.

    همچنین بر اساس حکومت حکم عقلىِ «لزوم مطابقت افعال انسان با موازین شرعى» بر دیگر مصادیق قانون طبیعى، اقدام به حرکت از راه تهییج قوه شهویه یا قوه غضبیه که از مصادیق قانون طبیعى در مرتبه نفس حیوانى است، باید مقید به موازین شرعى باشد.

    کوتاه سخن اینکه احکام عقل عملى که محتواى قانون طبیعى در مرتبه نفس ناطقه است، عبارت‏اند از:

    الف. انسان باید در یادگیرى علومى که براى رسیدن او به سعادت ابدى بایسته‏اند، کوشا باشد؛

    ب. انسان باید کارهایى را انجام دهد که او را در مسیر کسب سعادت ابدى به پیش مى‏برد و از انجام رفتارهایى که او را از مسیر سعادت جاودانه دور مى‏سازند، بپرهیزد؛

    ج. انسان باید از همه فرمان‏هاى عقلِ عملى اطاعت کند. یکى از این فرمان‏ها، اطاعت از دستورهاى شرعى در همه ابعاد زندگى است.

    نتیجه‏گیرى

    مراد از قانون طبیعى در اسلام، دریافت‏هاى عقل عملى بشر است که بر پایه آنها، برخى از رفتارهاى انسان در زندگى براى رسیدن به سعادت جاویدان تنظیم مى‏شود. نخستین فرمان‏هاى عقل بشر که همانا بنیادى‏ترین احکام عقل عملى براى رسیدن به هدف مزبورند، با توجه به مراتب سه‏گانه نفس آدمى استنباط‏پذیرند. این احکام بدیهى عقل عملى به اختصار عبارت‏اند از:

    1. انسان باید در یادگیرى‏ علومى ‏که براى رسیدن ‏اوبه ‏سعادت ‏ابدى ‏بایسته ‏اند،کوشاباشد؛

    2. انسان باید رفتارهاى نیک انجام دهد و از انجام کارهاى بد بپرهیزد؛

    3. به منظور رسیدن به سعادت همیشگى، آدمى باید در همه ابعاد زندگى خود از همه فرمان‏هاى عقل عملى اطاعت کند. یکى از این فرمان‏ها اطاعت از دستورهاى شرعى در ساحت عقیده، اخلاق و عمل جوارحى است؛

    4. انسان باید نسبت به هر چیز که براى ادامه حیات مادى ‏اش قطعا سودمند یا زیان‏بخش است، آگاهى کسب کند؛

    5. انسان براى ادامه زندگى خود در این دنیا باید از هر چه براى حیاتش قطعا زیان ‏آور است، بپرهیزد و هر آنچه براى حیاتش سودمند است، به دست آورد؛

    6. انسان براى زنده ماندن باید از آب و هوا و غذاى سالم استفاده کند؛

    7. انسان براى ادامه حیات خود باید شرایط رشد مناسب خویش را فراهم، و از خود در برابر بیمارى‏ها مراقبت کند؛

    8. بشر براى حفظ نوع خود باید تولیدمثل کند.

    از این هشت بند قانون طبیعى، سه حکم اول مربوط به مرتبه نفس ناطقه، دو فرمان بعدى، حکم بدیهى عقل عملى در مرتبه نفس حیوانى، و سه قانون پایانى، دستور عقل در مرتبه نفس نباتى است. گفتنى است که اطلاق این احکام به لزوم پیروى از قوانین مسلم شرعى، که خود یکى از مصادیق اطاعت از عقل عملى است (قانون سوم)، مقید مى‏شود.

    منابع

    ـ شهرزورى، شمس‏الدین، رسائل الشجرة الالهیة فى علوم الحقایق الربانیة، تحقیق، تصحیح و مقدمه نجفقلى حبیبى، تهران، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران، 1383.

    ـ طوسى، نصیرالدین، اخلاق ناصرى، قم، علمیه، 1413ق.

    ـ ـــــ ، شرح الاشارات و التنبیهات، قم، نشر البلاغة، 1375.

    ـ کلى، جان، تاریخ مختصر تئورى حقوقى در غرب، ترجمه محمد راسخ، تهران، طرح نو، 1382.

    ـ محقق داماد، سیدمصطفى، گفت‏وگو با حجت‏الاسلام والمسلمین دکتر محقق داماد در حق، حکم و تکلیف، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى، 1385.

    ـ مصباح، محمدتقى، آموزش فلسفه، چ دوم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1366.

    ـ ـــــ ، خودشناسى براى خودسازى و به سوى خودسازى، قم، مؤسسه آموزشى‏وپژوهشى امام خمینى، 1387.

    ـ ـــــ ، دروس فلسفه اخلاق، چ پنجم، تهران، اطلاعات، 1374.

    ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، چ سوم، بیروت، دار احیاء التراث، 1981م.

    ـ فیاضى، غلامرضا،علم‏النفس‏فلسفى،تحقیق‏محمدتقى‏یوسفى،قم،مؤسسه‏آموزشى‏وپژوهشى‏امام‏خمینى،1389.

    - Cottingham, John, "Our Natural Guide..., Conscience, 'Nature', and Moral Experience", in Human Values, New Essays on Ethics and Natural Law, in David Oderberg and Timothy Chappell eds., Houndmills and New York, Palgrave Macmillan, 2004.

    - Cumberland, Richard, A Treatise of the Laws of Nature, in John Maxwell tr. in Jon Parkin ed., Indianapolis, Liberty Fund, 2005.


    * استادیار فلسفه حقوق پژوهشگاه حوزه و دانشگاه. mhtalebi@rihu.ac.irدریافت: 10/2/90 پذیرش: 19/9/90.


    1ـ خواجه نصیرالدین طوسى، اخلاق ناصرى، ص 10.

    2. John Cottingham, "'Our Natural Guide...': Conscience, 'Natur', and Moral Experience", in David Oderberge and Timothy Chappell des., in Human Values, New Essays on Ethics and Natural Law, p. 13; Richard Cumberland, A Treaitise of the Laws of Nature, in John Maxwell tr., in Jon Parkin ed., p. 368.

    3ـ با کمال تأسف، برخى از نویسندگان پارسى‏زبان، که در آثار خود در مقام گزارش‏نویسى از ماجراى مکتب «حقوق ‏طبیعى» natural rights برآمده‏اند، آن را با «قانون طبیعى» خلط کرده و عبارت «natural law» را به جاى «قانون طبیعى» به معناى «حقوق طبیعى» دانسته‏اند. آنها مکتب «حقوق طبیعى» را پرسابقه معرفى کرده و حتى آن را به افلاطون و ارسطو نیز نسبت داده‏اند، در حالى که عمر مباحث مربوط به حقوق طبیعى از بیش از سه قرن و نیم (اواسط قرن هفدهم) فراتر نمى‏رود. علت اصلى وجود اشتباه در ترجمه «natural law» به «حقوق طبیعى»، استفاده از واژه «حقوق» به جاى «قانون» در ترجمه کلمه «law» است.

    ناگفته نماند که این کاربرد اشتباه امروزه در زبان فارسى، آن هم در میان اهل قلم، امرى رایج گردیده است، به گونه‏اى که علم قانون‏گذارى و شاخه‏هاى آن، که ترجمه واژه «law» و مشتّقات آن است، به «علم حقوق» ترجمه مى‏شود، غافل از آنکه حقوق در زبان فارسى، برگردان واژه انگلیسى «rights» است، نه «law». واژه انگلیسى «law» به معناى قانون است، نه حقوق. نتیجه این اشتباه مشهور، سردرگمى در مراد از عبارت «فلسفه ‏حقوق» در زبان‏فارسى است که آیا مقصود از آن «philosophy of law» است یا «philosophy of rights»، در حالى که این دو حوزه از دانش مستقل از یکدیگرند.

    به منظور جلوگیرى از اشتباه در برداشت از واژگان «فلسفه حقوق»، «حقوق طبیعى» و «قانون طبیعى» در زبان فارسى، برخى از نویسندگان واژه «rights» را به جاى «حقوق» به «حق» ترجمه کرده‏اند (ر.ک. جان کلى، تاریخ مختصر تئورى حقوقى در غرب، ترجمه محمد راسخ، ص 19، پانوشت ش 2). براساس این روش، عبارت‏هاى philosophy of rights و natural rights به جاى اینکه به معناى فلسفه حقوق و حقوق طبیعى باشد، به ترتیب به معناى «فلسفه حق» و «حق طبیعى» ترجمه شده‏اند. هرچند در این شیوه مفاد واژگان lawو rightsبا هم خلط نمى‏شوند، اما واژه rightsکه در زبان اصلى به صورت جمع آمده، در زبان فارسى به صورت مفرد ترجمه شده است.

    کوتاه سخن اینکه چون محتواى natural lawقانون عقلى حاکم بر رفتار بشر است، به عقیده نگارنده ترجمه این واژه انگلیسى به «حقوق طبیعى» امرى کاملاً نادرست است؛ زیرا قانون عقلى را نمى‏توان به «حقوق عقلى» ترجمه کرد، همچنان‏که قوانین فیزیک و ریاضى را نمى‏توان به معناى حقوق فیزیک و ریاضى دانست. دلیل این امر آن است که قانون طبیعى همانند قوانین فیزیک و ریاضى، از جمله قوانین تکوینى موجود در جهان آفرینش است که بشر در اعتبار آن هیچ نقشى ندارد و بنابراین، نمى‏توان به آن «حقوق» گفت؛ زیرا «حقوق» داراى اعتبار بشرى است. حاصل آنکه اعتبار قانون طبیعى همانند اعتبار سایر قوانین تکوینى در جهان، مثل قوانین ریاضى، فیزیک و شیمى از ناحیه بشر نیست. از این‏رو، بر هیچ‏یک از آنها نمى‏توان واژه «حقوق» اطلاق کرد. بنابراین، برگردان صحیح واژه «natural law» قانون طبیعى است، نه حقوق طبیعى.

    گفتنى است نویسندگان عرب‏زبان نیز واژه natural law را به «القانون‏الطبیعى» ترجمه مى‏کنند، نه به «الحقوق الطبیعى». آنها به درستى، عبارت «الحقوق‏الطبیعى» را برگردان کلمه natural rights مى‏دانند. علت این امر آن است که عرب‏ها «Law» را به واژه قانون ترجمه مى‏کنند نه حقوق. مثلاً عبارت «international Law» را به «القانون‏الدولى» برگردان مى‏کنند (سیدمصطفى محقق داماد، گفت‏وگو با حجت‏الاسلام والمسلمین دکتر محقق داماد در حق، حکم و تکلیف، ص 171ـ194)، اما فارسى‏زبانان آن را به «حقوق بین‏الملل» ترجمه کرده‏اند.

    4ـ براى اطلاع، ر.ک: محمدحسین طالبى، «بازخوانى انتقادى آموزه قانون طبیعى در حکمت عملى یونان باستان»، معرفت فلسفى، ش 30، زمستان 1389، ص 169ـ201؛ همو، «جدیدترین نظریه قانون طبیعى در بوته نقد»، پژوهش‏هاى کلامى فلسفى، ش 39، بهار 1388، ص 61ـ74؛ همو، «نقد و بررسى آموزه قانون طبیعى از آغاز مسیحیت تا پایان قرون میانه»، حکومت اسلامى، ش 59، بهار 1390، ص 61ـ88؛ همو، «کاستى‏هاى قانون طبیعى در عصر نوزایى»، حکومت اسلامى، ش 60، تابستان 1390، ص 85ـ102؛ همو، «نقد و بررسى قانون طبیعى در اندیشه پروتستان اولیه»، حکومت اسلامى، ش 61، پاییز 1390، ص 59ـ78.

    5ـ سایر رفتارهایى که انسان را به سعادت مى‏رساند از طریق گزاره‏هاى شرعى بیان مى‏شود.

    6ـ خواجه نصیرالدین طوسى، شرح‏الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 298.

    7ـ همان، ص 295؛ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج 8، ص 260.

    8ـ «وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی» حجر: 29؛ ص: 72.

    9ـ «وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی» اسراء: 85.

    10ـ «وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» مؤمنون: 100.

    11ـ ملّاصدرا، همان، ج 8، ص 380.

    12ـ همان، ص 385.

    13ـ محمدتقى مصباح، دروس فلسفه اخلاق، ص 163.

    14ـ شیئیة الشى‏ء بصورته.

    15ـ هرجا که بر توجه به بدن به خاطر ادامه حیات مادى در این دنیا سفارش شده است، به منظور داشتن فرصتى بیشتر در این دنیا براى اکتساب کمالات روحانى بیشتر مى‏باشد.

    16ـ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَجِیبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُم لِمَا یُحْیِیکُمْ» انفال: 24.

    17ـ محمدتقى مصباح، دروس فلسفه اخلاق، ص 164؛ همو، خودشناسى براى خودسازى، ص 45؛ به سوى خودسازى، ص 194.

    18ـ «ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَى» نجم: 9؛ «(به خدا) نزدیک و نزدیک شد تا به اندازه دو کمان یا کمتر.» در این آیه قرب معنوى به قرب مکانى تشبیه شده است.

    19ـ همان، ص 46.

    20ـ ر.ک: «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً...» بقره: 30.

    21ـ ر.ک: ذاریات: 56.

    22ـ ملّاصدرا، همان، ج 8، ص 53 و 129.

    23ـ خواجه نصیرالدین طوسى، شرح الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 408؛ ملّاصدرا، همان، ج 8، ص 385.

    24ـ شمس‏الدین شهرزورى، رسائل الشجرة الالهیة فى علوم الحقایق الربانیة، تحقیق، تصحیح و مقدمه نجفقلى حبیبى، ج 2، ص 327.

    25ـ محمدتقى مصباح، آموزش فلسفه، ج 1، ص 154 و 159.

    26ـ توجه به این نکته لازم است که هرچند علم حضورى نفس به قواى نفس نباتى انکار شده است، غلامرضا فیاضى، علم‏النفس فلسفى، ص 58ـ59 اما به هیچ‏وجه نمى‏توان بداهت وجود قوا را از راه وجود آثار آن انکار کرد. علاوه بر این، علم حضورى نفس به همه نیازهاى خود، از جمله نیازهاى در مرتبه نفس نباتى امرى مسلم است. همین مقدار از علم حضورى براى ساخته شدن گزاره‏هاى وجدانى مربوط به قانون طبیعى در مرتبه نباتى نفس کافى است.

    27ـ خواجه نصیرالدین طوسى، شرح الاشارات و التنبیهات، ج3، ص 411؛ ملّاصدرا، همان، ج8، ص54و130.

    28ـ ملّاصدرا، همان، ج 8، ص 130.

    29ـ این افعال مى‏تواند جوارحى یا جوانحى باشد، مثلاً، احسان به دیگران عملى جوارحى است، اما نیت انجام کار نیک عملى جوانحى است.

    30ـ اطاعت از دستورات شرع مقدس اسلام یکى از مصادیق اطاعت از عقل است. به این دلیل است که گفته مى‏شود امر به اطاعت در آیه شریفه «... أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِى الأَمْرِ مِنکُمْ ...» نساء: 59 امر ارشادى است نه مولوى. یعنى فرمان عقل است، نه اینکه دستور شرعى باشد.

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    طالبی، محمدحسین.(1390) نظریه بدیع قانون طبیعى در حکمت عملى اسلامى. فصلنامه معرفت فلسفی، 9(2)، 181-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدحسین طالبی."نظریه بدیع قانون طبیعى در حکمت عملى اسلامى". فصلنامه معرفت فلسفی، 9، 2، 1390، 181-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    طالبی، محمدحسین.(1390) 'نظریه بدیع قانون طبیعى در حکمت عملى اسلامى'، فصلنامه معرفت فلسفی، 9(2), pp. 181-

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    طالبی، محمدحسین. نظریه بدیع قانون طبیعى در حکمت عملى اسلامى. معرفت فلسفی، 9, 1390؛ 9(2): 181-