بررسى برخى پیامدهاى رویکرد نوین دو حوزه سینوى ـ صدرایى در معرفت شناسى قوه خیال
در نمط دهم کتاب اشارات، گفتمان فلسفى ابنسینا در باب قوه خیال و حس مشترک صورتى نو به خود گرفته است. وى در ذیل کارکردهاى این دو قوه، ادراک و حفظ صورى را لحاظ مىکند که به لحاظ وجودشناختى، متعالى از ماده بوده، در عالم غیب و ملکوت حضور دارند و به گونه مشاهده و از طریقى غیرحصولى براى نفس به دست مىآیند. لحاظ این رویکرد به نتایجى چند در قلمرو معرفتى حکمت سینوى مىانجامد. از جمله این پیامدها مىتوان به حلّ معماى تجرّد یا مادّیت خیال نزد ابنسینا، اذعان ضمنى وى به نظریه حرکت جوهرى و لحاظ فاعلیت و پویایى نفس در فرایند ادراک اشاره کرد. در حوزه صدرایى، ملّاصدرا حسّ مشترک و خیال را قوهاى واحد لحاظ مىکند. وى یکى از علل دشوارى پذیرش معاد جسمانى را در نحوه نگرش جمهور به این قوه و لحاظ مادى آن مىداند و دماغ را مظهر خیال به شمار مىآورد، نه محل آن. او به جهت جنبه عرفانى فلسفه خویش، قوه خیال را داراى سه ویژگى تجرّد مثالى، خلاقیت و جامعیت اضداد مىداند. از جهت دینشناختى، به واسطه این سه ویژگى، مسئله معاد جسمانى و وقوع تناسخ ملکى به گونهاى اتم تبیین مىشود.
Article data in English (انگلیسی)
سال نهم، شماره دوم، زمستان 1390، 63ـ84
محمد نجاتى*
احمد بهشتى**
چکیده
در نمط دهم کتاب اشارات، گفتمان فلسفى ابنسینا در باب قوه خیال و حس مشترک صورتى نو به خود گرفته است. وى در ذیل کارکردهاى این دو قوه، ادراک و حفظ صورى را لحاظ مىکند که به لحاظ وجودشناختى، متعالى از ماده بوده، در عالم غیب و ملکوت حضور دارند و به گونه مشاهده و از طریقى غیرحصولى براى نفس به دست مىآیند. لحاظ این رویکرد به نتایجى چند در قلمرو معرفتى حکمت سینوى مىانجامد. از جمله این پیامدها مىتوان به حلّ معماى تجرّد یا مادّیت خیال نزد ابنسینا، اذعان ضمنى وى به نظریه حرکت جوهرى و لحاظ فاعلیت و پویایى نفس در فرایند ادراک اشاره کرد. در حوزه صدرایى، ملّاصدرا حسّ مشترک و خیال را قوهاى واحد لحاظ مىکند. وى یکى از علل دشوارى پذیرش معاد جسمانى را در نحوه نگرش جمهور به این قوه و لحاظ مادى آن مىداند و دماغ را مظهر خیال به شمار مىآورد، نه محل آن. او به جهت جنبه عرفانى فلسفه خویش، قوه خیال را داراى سه ویژگى تجرّد مثالى، خلاقیت و جامعیت اضداد مىداند. از جهت دینشناختى، به واسطه این سه ویژگى، مسئله معاد جسمانى و وقوع تناسخ ملکى به گونهاى اتم تبیین مىشود.
کلیدواژهها: خیال، تجرّد، پویایى نفس، خلّاقیت، معاد جسمانى، تناسخ.
مقدّمه
بىتوجهى به قلمرو معرفتشناختى فیلسوفان مسلمان، یکى از مهمترین کاستىهاى تحقیقات درباره مباحث این قلمرو به شمار مىآید. در حوزه فلسفه اسلامى، قوه خیال از حیث کارکرد معرفتشناختىاش کمتر کانون توجه بوده است. واکاوى مداقههایى که فیلسوفان بزرگ اسلام در قلمرو نفسشناسى خویش در باب این قوه داشتهاند، مىتواند تحقیقى درخور اهمیت باشد. اهتمام این نوشتار، معطوف به بررسى جنبه معرفتى دو قلمرو سینوى و صدرایى در بحث قوه خیال است. بدیهى است که بررسى این رویکردها پیامدهایى بدیع را در دو قلمرو رقم مىزند. در قلمرو سینوى، ابنسینا برخلاف فلسفه مشّایى خویش، در باب کارکرد دو قوه حس مشترک و خیال رویکردى نوین در پیش مىگیرد که در این نوشتار آن را با عنوان رویکرد مشرقى مطرح کردهایم. در حوزه صدرایى، قواى خیال و حس مشترک به مثابه قوهاى واحد لحاظ شدهاند. ملّاصدرا به واسطه جنبه عرفانى فلسفه خویش، خیال را قوهاى داراى تجرّد مثالى، خلّاق و جامع اضداد معرفى مىکند. اهمّ مسائلى که در این نوشتار بررسى شده، از این قرار است:
1. رویکرد معرفتشناختى قوه خیال در قلمرو حکمت سینوى، چه نتایجى را به همراه دارد؟
2. رویکرد معرفتشناختى قوه خیال در قلمرو حکمت صدرایى چه پیامدهایى دارد؟
تحلیل خیال
تنها کاربرد واژه خیال در قرآن، در آیه 66 سوره «طه» است: «قَالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِیُّهُمْ یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَى»؛ پس موسى علیهالسلام گفت: شما بیفکنید. آنگاه که ساحران ریسمانها و عصاهایشان را افکندند، موسى7 به سبب سحر ایشان خیال کرد که ریسمانها و عصاها حرکت مىکنند. مفهوم خیال در این آیه، عبارت از نوعى تصور ذهنى است. در علوم، خیال عبارت است از: صورت باقىمانده در نفس، پس از غیبت شىء محسوس. گاه نیز خیال به معناى صورت شخص یا طیف و صورتهاى اشتباهى است که در خوابویا بیدارىتحصیل مىشود. البته این واژه به معناى ظن و وهم نیز آمده است.1 در عرفان، خیال عبارت از ارائه معرفتى کامل از حضرت حق است که واجد کمال جنبه تنزیهى و تشبیهى است. این مربوط به قوه خیال است که مستقل از خیال منفصل است.2
نگاه تاریخى
در نظام فلسفى یونان، افلاطون خیال را در مرتبتى پست و همردیف احساس و زیبایىِ بىدوام لحاظ مىکرد.3 ارسطو خیال را یکى از قواى نفس (با عنوان فنطاسیا)4 مىدانست که قادر به حفظ و ضبط صور است.5 ورود بحثهاى نفسشناسى در عالم اسلام نتایجى را در حوزههاى وجودشناختى، معرفتشناختى و دینشناسى به بار آورده است. فارابى نگرشى کارکردگرا به قوه خیال دارد. از نظر وى مهمترین کارکرد این قوه در تبیین گزارههاى وحیانى است. وى تفکیکى میان قوه خیال و متخیله قایل نیست و از یک قوه نام مىبرد که فعالیتهاى هر دو را انجام مىدهد. وى اغلب آن را قوه متخیله و گاهى قوه خیالیه مىنامد.6 ابنسینا با وضع تفکیک بین متخیله و قوه خیال و جعل قوهاى جدید به نام وهم، رویکردى تفصیلىتر نسبت به سایر فلاسفه به بحث نفس و قواى آن دارد.7 خیال از این دیدگاه، حافظ مدرکات حسى است. ابنسینا پیرو بحث فارابى در باب نقش قوه خیال در تبیین وحى الهى، تخیل را مربوط به دریافت وحى مىداند، و قوه متخیله را ناظر بر بخش دیگر نبوت مىشمارد. از دید وى، خیال نبى معقولات را اخذ و در حس مشترک تصویر مىکند.8 شیخ اشراق معتقد بود که خیال و تخیل، ظرف دیگرى غیر از انسان دارد و آن جهانى میانه (برزخى) بین جهان حس و ماده و جهان عقول است. وى این جهان را، عالم مثال یا خیال منفصل مىنامد.9 ملّاصدرا نیز به عوالم ثلاثه معتقد است. او درباره وجود عالم معقولات با مشّائین و فیلسوفان دیگر، و درباره وجود عالم خیال یا مثال با سهروردى و ابنعربى موافقت دارد و در کتب خود از خیال به منزله یکى از ادراکات درونى انسان نیز نام مىبرد.10 ملّاصدرا خیال را مانند قوه عاقله، جدا از اندامهاى انسان و داراى ویژگىهاى مجردات مىداند.11
قوه خیال در قلمرو معرفتى حکمت سینوى
امروزه شاید یکى از انتقادات جدى به فیلسوفان مسلمان، معطوف به اهمال ایشان در بحثهاى معرفتشناختى و اهتمام حداکثرى ایشان به بحثهاى وجودشناسى است. به همین دلیل ضرورت واکاوى معرفتشناختى آراى مهجور فیلسوفان بزرگ مسلمان، ضرور مىنماید. یکى از مهمترین مسائلى که در حکمت سینوى مىتواند دربردارنده نکات معرفتشناختى بدیعى باشد، نگاه نوین ابنسینا در نمط آخر اشارات به قوه خیال است. مسائلى که در ذیل مطرح و بررسى خواهند شد. در واقع نتایج همین نگرش ابنسینا است.
تجرّد قوه خیال در حکمت سینوى
یکى از مسائلى که هنوز در فلسفه ابنسینا مبهم باقى مانده، معماى تجرّد یا مادیت قوه خیال و ادراکات خیالى است. ظاهرا ابنسینا نخستین فیلسوف مسلمانى است که پس از اثبات وجه استقلالى براى این قوه، با ادلّهاى چند به مادیت آن قایل شده است.12 با اینهمه، برخى محققان اعتقاد دارند که ابنسینا در کتاب مباحثات، از مادیت خیال دست کشیده و به تجرّد این قوه قایل شده است.13 البته برخى تحقیقات، وجود چنین رویکردى را در این کتاب منتفى ساخته است.14 غایت این بخش از مقاله، در حقیقت تبیین تجرّد قوه خیال از دیدگاه حکمت سینوى، فارغ از همه مناقشات و بحثهاى مربوط است. تحصیل این غایت، مستلزم واکاوى ادراکات خیالى از دیدگاه ابنسیناست.
بحث ابنسینا در باب کیفیت حصول صور خیالى در ذهن، داراى چند جنبه گوناگون است. از جنبه اول، ادراکات خیالى صورىاند که از عالم محسوس خارجى به واسطه حواس ظاهرى اخذ، توسط حس مشترکْ ادراک، و در خزانه خیال حفظ مىشوند. این صور مشروط بر جزئیت و وجدان بعد هیئت مادىاند.15 از نظر ابنسینا، گاهى ادراکات خیالى مىتوانند ناشى از تصرفات قوه متصرفه در صور و ادراکات باشند. اینگونه ادراکات در صقع خودِ نفس قرار دارند و نسبت به ادراکات خیالى قسم اول از تعالى بیشترى برخوردارند؛ با اینهمه، نمىتوانند به تجرّد متصف شوند.16 آنچه بر تجرّد قوه خیال و ادراکات آن در حکمت سینوى دلالت تام دارد بحث وى درباره گونه سوم صور خیالى است. از این دیدگاه، قوه خیال به منزله قوهاى مطرح مىشود که صورى را که حس مشترک از عالم غیب و ملکوت بر سبیل مشاهده و حضور ادراک کرده است، در خود نگاه مىدارد. ابنسینا معتقد است که حس مشترک هنگام ازاله موانع و مشاغل حسى و ظاهرى مىتواند به قدر ظرفیت خویش از عالم قدس و ملکوت واجد ادراکاتى جزئى شود و این ادراکات را در خزانه خویش، یعنى خیال ذخیره سازد.17 از نظر ابنسینا مهمترین کارکرد قوه خیال، حفظ ادراکات شریفهاى است که حس مشترک از عالم قدس به وقت ذهول مشاغل از آن تحصیل کرده است.18 طبیعى است وجدان چنین نگرشى در قلمرو معرفتشناسى قوه خیال، مستلزم تجرّد و تعالى آن از ماده خواهد بود.
محمل دیگرى که مىتواند بر اذعان ابنسینا به تجرّد خیال صحه بگذارد، رویکرد وى در مسئله نبوت و دریافت وحى است. ویژگى بارز حوزه سینوى در باب مسئله نبوت، ارائه آن در یک قالب معرفتى منسجم است. مؤلفههاى معرفتى حکمت سینوى در تبیین مفهوم نبوت عبارتاند از: عقل فعال، عقل قدسى، قوه حدس، حس مشترک و قوه خیال.19 از دید ابنسینا، معقولات و مفاهیم کلى وحیانى به واسطه مؤلفههاى عقل فعال، قوه حدس و عقل قدسى تحصیل مىشوند. از نظر وى، نبى به واسطه قوه حدس شریف (عقل قدسى) همه یا اکثر معقولات را از عقل فعال اکتساب مىکند.20 آنچه در این باب از فلسفه نبوى ابنسینا مطمحنظر این نوشتار است، نقشى است که ابنسینا براى قوه خیال در تبیین جزئیات وحى نبوى لحاظ کرده است. محتمل است شریفترین کارکردى که ابنسینا براى حس مشترک و قوه خیال در نظر گرفته، مشاهده صور شهودى وحیانى از عالم قدس و ملکوت و حفظ آن در گنجینه متعالى، یعنى خیال باشد.21 ظاهرا استبعادى ندارد که معتقد شویم یکى از مهمترین علل مفهومسازى این دو قوه از نظر ابنسینا، کارکرد آنها در جهت تبیین وحى از جنبه امور جزئى و غیرمعقول آن است. آیات و اخبارى که درباره جزئیات عالم معقول و بهشت و دوزخ و فرشتگان و مانند آنها سخن مىگویند یا براى نمونه سخن پیامبر در باب دیدار ایشان از صور ملائکه و یا شنیدن سخن ملائکه، از نظر ابنسینا به واسطه کارکرد این دو قوه تبیینپذیرند. از نظر ابنسینا پیامبر شخصى است که به واسطه عقل قدسىاى که ویژه پیامبران است، مفاهیم وحیانى را دریافت مىکند.22 در حوزه حکمت سینوى، قوه خیال قوهاى دانسته مىشود که همزمان مىتواند مخزن صور مدرکه حسى، صور ترکیبى یا تفصیلى قوه متخیله و صور و ادراکات جزئى وحیانى باشد؛ با این تفاوت که ادراکات بهحقى که انبیا و انسانهاى کامل به واسطه مشاهده عوالم متعالى در قوه خیال تحصیل مىکنند، مىتواند ناشى از تکامل نفس و قواى آن در مرتبه مستفاد باشد و سایر نفوس به جهت نقص و فقدان چنین استکمالى، نمىتوانند چنین ادراکاتى داشته باشند یا به این وضوح و تطابق در ادراکات دست یابند، ادراکاتى که به واسطه فقدان نقص وجودى، از اتمِ مطابقت با محاکى خارجى خود برخوردار باشند.23 چه بسا وجدان چنین کارکرد شریفى براى قوه خیال، صرفنظر از دیگر کارکردهاى منتسب به آن، مستلزم اعتقاد ابنسینا به تجرّد این قوه باشد.
اذعان به پویایى نفس
پویایى نفس را مىتوان از دو جنبه وجودى24 و معرفتى25 بررسى کرد. البته در آراى ابنسینا، مواضع دیگرى در جهت تبیین این رویکرد مطرح است. در این نوشتار، نگرش متمایز ابنسینا به قوه خیال و ادراکات آن، به منزله شاهدى مستقل در تبیین این مسئله لحاظ شده است.
اذعان به پویایى وجودشناختى نفس
در باب حرکت و پویایى، به لحاظ واژهشناسى چنین آمده است: «حرکت، جنبش، جنبیدن، مقابل سکون، آرام، آرامیدن. حرکت خروج از قوه به فعل بر سبیل تدریج.»26 نیز گفتهاند: «حرکت، عمل تحرک یا تغییر موقعیت یک جسم در نسبت با یک جسم دیگر است.»27 همچنین درباره پویایى به لحاظ اصطلاحشناسى چنین گفتهاند:
در نزد متکلمین حرکت صرفا به حرکت اینى خوانده مىشود. در نزد صوفیان حرکت سلوک در سبیل واجبتعالى است. حکما در معناى حرکت اختلاف دارند. برخى قدما آن را به خروج تدریجى از قوه به فعل خواندهاند. متأخرین از این تعریف عدول کرده، مىگویند: حرکت کمال اول براى شىء بالقوه از جهت بالقوه بودنش است.28
پویایى وجودشناختى نفس، معادل نظریه حرکت جوهرى استکمالى ملّاصدرا است. فلسفه مشّاء سردمدار مخالفت با نظریه حرکت عمومى بوده است. ارسطو از جمله مهمترین فیلسوفانى است که هم به تغییر و هم به ثبات قایل بوده است. از نظر ارسطو در تبدیل یک موجود به موجود دیگر، چنین نیست که همه چیز تغییر کند و یا هیچ چیزى تغییر نکند؛ بلکه چیزى تغییر مىکند و چیزى ثابت مىماند.29 در حوزه فلسفه اسلامى، تغییر تدریجى را گونهاى حرکت، و تغییر آنى را گونهاى از کون و فساد خواندهاند. در نتیجه تغییر اعراض را تدریجى و تغییر ذوات و جواهر را آنى و خارج از حرکت لحاظ مىکردند.30
فارغ از مبانى و آراى مشّایى ابنسینا، وى در برخى آراى ویژه خویش، تغییر ذوات و جواهر وجودى را تدریجى ـ استکمالى و از نوع حرکت دانسته است. یکى از مهمترین مواضعى که مىتوان استبصار ابنسینا بر نظریه حرکت جوهرى را از آن استنتاج کرد، همین نگرش متمایز ابنسینا به خیال و ادراکات خیالى است. در این موضع، ابنسینا با صراحت معتقد مىشود که نفس و برخى قواى آن مىتوانند اشتداد وجودى و جوهرى یابند. در نمط دهم کتاب اشارات، ابنسینا در باب کیفیت آگاهى بر مغیبات عالم غیب و ملکوت، از قوه حس مشترک و خیال استفاده مىکند. در واقع مهمترین کارکردى که وى براى این دو قوه قایل مىشود، ادراک و شهود جزئیات عالم غیب و ملکوت است. از دید وى نفس به واسطه نزول و کاستى شواغل و موانع حسى و خیالى و عقلى تقویت و تشدید مىشود و سپس مىتواند به عالم غیب و ملکوت دسترسى یابد.31
از دیدگاه او، هنگام طرد شواغل و موانع حسیه و بدنیه، نفس از این امور فراغت مىیابد و بهناگاه حس مشترکْ صور و شهوداتى را اکتساب، و قوه خیال آنها را در خود حفظ مىکند که در حال عادى قادر بر شهود آنها نیست؛ زیرا فعل حس مشترک چنانکه مشهور است، در واقع ادراک انفعالیات ترکیبى حواس ظاهرى و حکم بر این امور است. راهکارى که ابنسینا در باب کیفیت تحصیل شهود غیبى ارائه مىکند، مبتنى بر استکمال و اشتداد نفس و قواى حس مشترک و خیال به واسطه تخلى از حس و تخیل، و التفات به عالم قدس است. خود ابنسینا با صراحت درباره این اشتداد چنین مىگوید: «فاذا کانت النفس قویه الجوهر، تسع للجوانب المتجاذبه لم یبعد... .»32 یا «انه کلما کانت النفس اقوى قوةً، کان انفعالها عن المحاکیات اقل و کان ظبطها للجانبین اشد و کلما کانت بالعکس.»33
وى معتقد است این استکمال بر دو نهج است: گاه این استکمال و صعود، گذرا و موقتى است؛ مانند احوالى که بر انسان در هنگام بیمارى و یا خواب عارض مىشود؛ زیرا انسان در این دو حالت مىتواند از شواغل و موانع مزبور رهایى یابد؛34 اما نوع دوم این استکمال، نتیجه ریاضت و استکمال، تدریجى نفس است و این استکمال به جهت طرد دایمى این شواغل به دست آمده است؛ همانگونه که انبیا و اولیاى خداوند شهوداتى صریح و صحیح را از عوالم غیب و ملکوت اکتساب مىکنند.35
اذعان به پویایى معرفتشناختى نفس
فلسفه مشّایى از حیث معرفتشناختى و کیفیت تحصیلش، مبتنى بر نظریه تجرید و تقشیر معرفتى ارسطو بوده است. نظریه تجرید، مبتنى بر عدم پویایى فاعل ادراکى، رئالیسم خام ارسطویى و تمسک بر جزمگرایى معرفتشناختى است. ابنسینا در نمط آخر اشارات و در بحثهاى معرفتى دو قوه حس مشترک و خیال، بحثهایى را مطرح ساخته است که شاید بتوان به صورت حداقلى، اذعان وى به پویایى ادراکى نفس را از آنها برداشت کرد. ابنسینا در این نمط ادراکاتى شهودى و غیرحصولى را به دو قوه حس مشترک و خزانه آن، یعنى خیال، اتصاف مىدهد که به نظر مىرسد تبیین کیفیت تحصیل چنین ادراکاتى براى نفس، از توان نظام تجرید خارج است. توضیح اینکه نظریه تجرید مشایى ظاهرا مىتواند در باب ادراکات حصولى و آنچه تجرید از ماده و عوارض خوانده شود، کارآمد باشد؛ اما از تبیین ادراکات حضورى و اشراقى نفس (آنچه ابنسینا مفاهیم نزولى از عالم غیب مىخواند) که توسط گنجینه حس مشترک ادراک و در خزانه متعالى آن حفظ مىشوند، ناتوان است. بر این اساس شاید بتوان آنچه را وى در نمط دهم اشارات درباره تأثیر حس مشترک و قوه خیال بر کیفیت ادراک واردات غیبى و شهودى و اتصال به عالم غیب بیان کرده، رویکردى در معرفتشناسى دانست که با فلسفه مشّاء متفاوت است. مؤلفههاى معرفتى این رویکرد به لحاظ فاعل مدرِک، مدرَک، صور ادراکى و کیفیت توارد این صور بر نفس، با نظام تجرید مشّایى تفاوت دارد.36 از دید ابنسینا در فرایند ادراک صور شهودى و حضورى، ذهن و قواى آن نقشى فعال دارند و قالب شرایط پیرامونى را به خود مىگیرند و سرانجام ادراکى مطابق با قالب خود تحصیل مىکنند.37 ابنسینا معتقد است که نفس اگر در جوهر وجودى خویش اشتداد یابد و از موانع حسى بگذرد، مىتواند بر ادراکاتى متعالى از ماده دسترس یابد.38 شاید بتوان گفت ابنسینا در این نمط به فاعلیت نفس در فرایند ادراک اذعان کرده و این رویکرد، دستکم در باب ادراکات شهودى و غیرمادى مبرهن است. مىتوان براى اثبات این مطلب، شواهدى را از خود کتاب اشارات ارائه کرد:
1. «انه کلما کانت النفس اقوى قوةً، کان انفعالها عن المحاکیات اقل وکان ظبطها للجانبین اشد وکلما کانت بالعکس.»39 این بیان به روشنى بر دو مطلب دلالت مىکند: دلالت اول را مىتوان اذعان ابنسینا به حرکت اشتدادى نفس و قواى آن دانست؛ و مطلب دوم که به بحث ما نیز مربوط است، لحاظ نفس به منزله مؤلفهاى فعال در فرایند شناخت است. از این دیدگاه، ابنسینا معتقد است که نفس به هر میزان اشتداد بیشترى یابد و در جوهر وجودى خویش قوىتر شود، به همان نسبت انفعالش افزایش خواهد یافت. عکس نقیض صادق آن چنین است: دستکارى و عدم انفعال ذهن در فرایند ادراک، مىتواند ناشى از عدم تعالى و اشتداد جوهرى نفس باشد.
2. «فاذا کانت النفس قویه الجوهر، تسع الجوانب المتجاذبه لم یبعد ان یقع لها هذا الحس والنتهاز فى حال الیقظه فربما نزل الاثر الى الذکر فوقف هناک... .»40 این بیان نیز مىتواند شاهدى بر دو مطلب مزبور باشد. بىتردید محاکیات خارجى از هر جنس که باشند، چه متعالى از ماده و چه در قید ماده، ظهورى یکسان بر نفوس گوناگون دارند؛ اما ابنسینا معتقد است گاهى در فرایند شهود و ادراکات، متخیله دخالت مىکند و مانع از ارتسام واضح صور در حس مشترک مىشود. از سوى دیگر او معتقد است که این دخالت و دستکارى متخیله را مىتوان به واسطه اشتداد نفس کمرنگ کرد و سرانجام آن را از بین برد.
3. «فالاثر الروحانى السانح للنفس فى حالتى النوم والیقظه قد یکون ضعیفا ولا یبقى اثر فیهما وقد یکون اقوى، فیحرک الخیال الا ان الخیال یمعن فى الانتقال ویخل عن التصریح وقد یکون قویا وتکون النفس عند تلقیه رابطة الجاش، فترتسم ارتساما جلیا.»41 این مطلب نیز ظاهرا اذعان ابنسینا به تفاوت نفوس و دستکارى آنها در برخى ادراکات متعالى را اثبات مىکند. ابنسینا براى ارتسام ضعیف صور در خزانه خیال، مانعى را لحاظ مىکند و این مانع در واقع همان عدم انفعال ذهن است.
4. «ثم ان الصارف عن هذا الانتقاش شاغلان: حسى خارجى شغل لوح الحس المشترک بما یرسمه فیه عن غیره، و عقلى باطن او وهمى باطن، فیشتغل بالاذعان له عن التسلط على الحس المشترک.»42 در این عبارت، ابنسینا حتى عقل43 و فرایند تعقل را نیز یکى از مشغلههاى نفس مىداند که مانع از استکمال نفس و توجه بر عوالم غیب و ملکوت است؛ بدین بیان که مرتبه عقل و تعقل در نظام تجرید، همچون مرتبه حس و خیال در فرایند تحصیل معرفت ناب و اصالى ناکارآمد است و در واقع اینگونه امور به قالبهایى مىمانند که عموما بشر بر اساس آنها تفکر مىکند و به همین دلیل همواره معرفتهاى بشرى، محدود و سطحى بودهاند.
ویژگى نظام معرفتشناختى حکمت سینوى را مىتوان در این گزارهها خلاصه کرد:
1. در نظام معرفتى حکمت سینوى به واسطه تأکید بر تلازم منطقى پویایى وجودشناختى نفس و زوال پویایى معرفتشناختى آن، امکان تحصیل معرفتى متعالى، ناب، همگانى و فاقد دستکارى تعبیه شده است.
2. به واسطه این رویکرد، شاید بتوان شکل فقدان مطابقت و تعارض ذهن و عین را به دقیقترین صورت تبیین کرد.
3. ناکارآمدى نظام تجرید به منزله دغدغه مهم ابنسینا، رهیافتى بر نظریه تعالى تشکیکى معرفتشناختى در حکمت سینوى به شمار مىآید.
قوه خیال در حوزه معرفتى حکمت متعالیه
در بررسى حوزه صدرایى، به دو مورد از نتایج دینشناختى رویکرد معرفتى ملّاصدرا به قوه خیال مىپردازیم. رویکرد وى واجد چندین ویژگىمهم است که برخى از آنها از این قرارند:
1. خیال و ادراکات آن در حکمت متعالیه، قوهاى مجرّد از ماده لحاظ شده است؛
2. به جهت غلبه جنبه عرفانى، قوه خیال در حکمت متعالیه به منزله واسطه بین حس و عقل، جامع ضدین و قوهاى شریف و مثالى لحاظ شده است؛
3. از نظر ملّاصدرا دو قوه خیال و حس مشترک، قوهاى واحد، مثالى و خلّاقاند که ادراکات خیالى به گونه صدورى از آن پدید مىآیند.
تبیین معاد جسمانى
معاد جسمانى یا همان بازگشت ارواح به ابدان در سراى آخرت، از ضروریات دین به شمار مىآید و تبیین کیفیت وقوع آن جزو پیچیدهترین مسائل فلسفى است. مهمترین اصل در اثبات معاد جسمانى، تصریح بر استدامه حیات انسان با هویت اصالى پیشین خودش است. به صورت کلى زیرساختهاى اثبات معاد جسمانى در حکمت متعالیه، ابتنایى کامل بر مسائلى همچون اصالت وجود، وحدت تشکیکى آن، نفى ترکیب خارجى و اعتباریت ماهیت دارند که بحث در اینباره، مجالى فراخ مىطلبد؛44 اما بخشى از این زیرساختها را مىبایست در حوزه علمالنفس حکمت متعالیه و به ویژه در بحث ملّاصدرا درباره قوه خیال جستوجو کرد. به لحاظ نفسشناسى، معاد جسمانى مستلزم تحقق سه گزاره متناقضنماست:
1. نگرش حداقلى به حقیقت مرگ، مستلزم تلاشى ادراکات مادى و جزئى است؛ اما اعتقاد به وقوع معاد جسمانى، مستلزم وجدان ادراکات جزئى خواهد بود.
2. نگرش حداقلى به حقیقت مرگ، مستلزم تلاشىِ ویژگىهاى مادى و جسمانى انسان است؛ اما اعتقاد به وقوع معاد جسمانى، مستلزم وجدان ویژگىهاى مزبور خواهد بود.
3. نگرش حداقلى به حقیقت مرگ، مستلزم تعالى انسان از عوالم ماده و جسمانیت است؛ اما اعتقاد به وقوع معاد جسمانى، مستلزم تحقق عوالم یادشده است.
کوشش نگارنده این است که به واسطه طرح پیشنهادى ملّاصدرا در باب قوه خیال، تناقضات ظاهرى موجود در گزارههاى مزبور را برطرف کند. ملّاصدرا معتقد است که غایت اصالى بحث وجودشناسى دو قوه حس مشترک و خیال، اثبات تغایر آنها نیست؛ بلکه اگر به وحدت این دو به منزله قوهاى مثالى معتقد شویم، این قوه به جهت تجرّد مثالىاش مىتواند بسیارى از تناقضات و تعارضات ظاهرى را در خویش به سازگارى و تراضى سوق دهد.45 طرح پیشنهادى ملّاصدرا مبتنى بر اعتقاد به وحدت دو قوه حس مشترک و خیال به منزله قوهاى واحد است که از ویژگىهاى تجرّد مثالى، جامعیت در ارجاع تناقضات و تعارضات ظاهرى بر سازگارى و وفاق و سرانجام قدرت خلّاقیت در ایجاد صور ادراکى برخوردار است. این طرح را مىتوان رهیافتى براى اثبات وجودشناختى معاد جسمانى دانست. بدین بیان، تعارض بین تلاشىِ ادراکات جزئى هنگام مرگ و وجدان ادراکات جزئى به جهت معاد جسمانى (که در گزاره اول مطرح شده است) به واسطه اعتقاد به تجرّد قوه مزبور (قوه مرکب از حس مشترک و خیال) و ادراکات جزئى آن برطرف خواهد شد؛ زیرا به دلیل تجرّد این ادراکات، تلاشى درباره آنها مطرح نخواهد بود.46
ظاهرا ناسازگارى موجود در گزاره دوم، جدىتر از دو گزاره دیگر است. بىتردید همه ویژگىهاى مادى و جسمانى انسان به سبب مرگ معدوم خواهند شد؛ در حالى که اعتقاد به معاد جسمانى، مستلزم این خواهد بود که انسان با ویژگىهایى مادى محشور شود. به نظر مىرسد اذعان ملّاصدرا بر خلّاقیت قوه مزبور، در این محمل کارآمد خواهد بود. وى معتقد است که خداوند انسان را از جهت ذات و صفات و افعال بر مثال خود آفریده است. مثال نفس در ایجاد ادراکات و صورتهاى علمى، مثال بارىتعالى است در ایجاد اعیان خارجى؛ و همانگونه که اعیان موجودات در پیشگاه خداوند حاضر و به وجود او قائماند، صورتهاى حسى و خیالى نیز در پیشگاه نفس حاضر و به وجود او قائماند؛ اما در نشئه اخروى، به جهت فراغت نفس از امور جسمانى، این خلّاقیت شدت مىیابد و نفس قادر خواهد بود صور حسى و خیالى را در خارج ایجاد کند.47 ملّاصدرا کیفیت تحصیل ادراکات حسى و خیالى را نیز بر نهج صدور مىداند. وى معتقد است که نفس در مقام این ادراکات جزئى، نقش فاعلى دارد و این صور به نحو قیام صدورى در ناحیه فاعلى نفس قوام مىیابند.48 بر این اساس در هنگام مرگ و تلاشىِ ویژگىهاى مادى، قوه خیال در وجه خلّاقیت خویش اشتداد مىیابد و ویژگىهایى درخورِ مرتبه پس از مرگ ایجاد خواهد کرد. در نتیجه، تناقض فقدان تلاشىِ ویژگىهاى مادى و امکان معاد جسمانى به واسطه همین اشتداد خلّاقیت قوه خیال در ایجاد صور حسى و خیالى در خارج، پس از مرگ برطرف مىشود.
تعارض ظاهرى موجود در گزاره سوم نیز کانون توجه ملّاصدرا بوده است. در واقع یکى از مهمترین علل مفهومسازى عرفانى عالم خیال منفصل و انگاره تثلیث عوالم، تبیین معاد جسمانى و عالمى متوسط بین حس و عقل بوده است که به واسطه جامعیت، هم واجد ویژگىهاى حسى و جزئى است و هم ویژگىهاى کلى و عقلى را دارد. وى جامعیت موجود در خیال منفصل را به قوه خیال و خیال متصل نیز سریان داده و به واسطه آن، برخى تعارضات موجود در گزارههاى دینى را تبیین کرده است.49 در باب معاد مىتوان گفت که انسان با همان ویژگى دنیوى خود، یعنى ترکیبى از ماده و صورت که واجد ادراکات جزئى و معقول باشد، در آخرت محشور خواهد شد؛ به گونهاى که اگر کسى که انسانى را در دنیا دیده، در آخرت نیز ببیند، بىدرنگ خواهد گفت این همان انسان است که تنها فنا و هلاکت از او سلب شده است.50
تبیین مسئله ابطال تناسخ
امروزه یکى از مهمترین مباحثى که در حوزه فلسفه و دین مطرح است، مسئله وقوع تناسخ ملکى است.51 تفحص در آراى تناسخ نشان مىدهد که علت اصلى بروز اعتقاد به تناسخ در میان اقوام گوناگون، گمان تلاشىِ پیکر در هنگام مرگ، نقص نفس و در نتیجه نیاز آن به بدن دیگر به خاطر برطرف کردن نقص و تحصیل کمالات بوده است. با این مقدّمه اگر بتوان یکى از فروض ذیل را اثبات کرد، ضرورتا فرض صحت وقوع تناسخ نیز ابطال خواهد شد:
1. در هنگام مرگ، نفوس و ارواح کمالات وجودى خویش را کسب مىکنند و در ذات خویش جنبه نقصى ندارند.
2. مرگ، تلاشىِ پیکر و جدایى نفس از آن نیست؛ بلکه تلاشىِ برخى ویژگىهاى پیکر است.
3. نفوس پس از مرگ و جدایى از عالم ماده، در عالم برزخ به واسطه قوه مثالى خیال به حرکت استکمالى و اشتدادى خویش ادامه مىدهند.
به لحاظ تبیین، گزاره اول را نمىتوان صادق دانست. در نتیجه، فرض آن نیز معقول نخواهد بود. تبیین گزاره دوم نیز منوط به ارائه پیشفرضهایى از مبانى فلسفى ملّاصدرا همچون اصل اصالت وجود و وحدت صرف آن، نفى ترکیب خارجى از وجود و انتزاعیت ماهیت و سایر مفاهیم است که بحث از آن مجال فراخى را مىطلبد؛ اما تبیین گزاره سوم که کاملاً بر بحث فعلى مقاله منطبق است، مستلزم واکاوى نگرش کلى ملّاصدرا در حوزه نفسشناسى و قوه خیال است. مراتب عالم در حکمت متعالیه به صورت نقص و کمال است؛ بدین بیان که عالم بالاتر مضاف بر کمالات ویژه خود، کمالات عالم مادون را به وجهى اتم داراست. ملّاصدرا معتقد است که نفس از نخستین مرحله طبیعى با بدن اتحاد دارد و آنها با هم فرایند حرکت اشتدادى را انجام مىدهند. در نخستین مرحله استکمال، نفس ماهیت جوهرى مىیابد و پس از طى مراحلى چند، به مرحله تخیل و خیال مىرسد. مرتبه خیال و قوه مخزن این ادراکات، یعنى خیال، جزو قواى باطنى حیوانى به شمار مىآیند؛ بنابراین، همه نفوس انسانى، حین حدوث خود این مرتبه را واجدند.52
بر این اساس محتمل است که هر انسانى هنگام مرگ، مرتبه خیال را واجد باشد. اثبات گزاره 3 در گرو اثبات قدرت خلاقه قوه خیال است. ملّاصدرا به جهت وجه شرافتى که براى قوه خیال قایل است، آن را قوهاى واجد خلّاقیت و مسانخ با عالم ملکوت مىداند.53 وى قوه خیال را از جمله قواى اخروى نفس برمىشمارد که در طبیعت دنیوى به جهت شدت جنبه جسمانىاش، در قوام و تأثیر ضعیف است؛ اما در نشئه دیگر به جهت فراغت از امور جسمانى، این تأثیر شدت مىیابد و قادر خواهد بود صورتهاى خیالى را ایجاد کند.54 بر اساس آنچه پیشتر گفتیم، قوه خیال همانند عالم خیال منفصل، واجد گونهاى جامعیت است که در آن تضاد و تعارض رنگ مىبازد؛ بدین معنا که قوه خیال هم مىتواند دربردارنده ویژگىهاى حس باشد و هم ویژگىهاى عقل را دارا باشد.55 از سوى دیگر بر اساس نظام اتقن آفرینش، همه موجودات به جانب کمالات متوجهاند. نفس نیز پس از کسب مرتبه خیال به سمت مرتبه تعقل و تجرّد حرکت مىکند و فرض هرگونه سکون و یا سیر قهقرایى براى نفس، احتمالاً منتج به تناقض خواهد بود.56 در نتیجه، حرکت استکمالى نفس نمىتواند پس از مرگ یا تجرّد متوقف شود. اساسا استدامه حرکت جوهرى پس از مرگ، متضمن کارکرد قوه خیال است. بر پایه بحثهاى مربوط به معاد جسمانى، در لحظه تجرّد یا مرگ، طبیعتا برخى ویژگىهاى پیکر مادى خلع مىشوند؛ اما بر اساس قدرت خلاقه قوه خیال و جامعیت آن در جمع امور متخالف، پیکر انسان ویژگىهایى را به دست مىآورد که علاوه بر ویژگىهاى مرتبه خیالى، ویژگىهاى کمالى بدن مادى را داراست و از برخى نقایص آن برى است.57 بنابراین اتقان چندگانههاى جامعیت، تجرّد و خلّاقیت قوه خیال، عاملى است بر استدامه حرکت جوهرى استکمالى نفس در جهت رسیدن به فعلیت قدرىاش. نهایت کلام اینکه انسان پس از مرگ، پیکر اصلى خویش منهاى برخى خصوصیات مادى آن58 را داراست و در عین حال به واسطه جامعیت قوه خیال و قدرت خلاقه آن ویژگىهایى متناسب با برزخ پس از مرگ را کسب خواهد کرد.
نتیجهگیرى
مقاله پیشرو قوه خیال را از دیدگاه معرفتى در دو حوزه سینوى و صدرایى واکاوى کرده است. مهمترین شاخصه این نوشتار در حوزه سینوى، بررسى بخشى از آراى بکر ابنسینا در نمط آخر اشارات است؛ چه در تحقیقاتى که درباره فلسفه ابنسینا انجام شده، این بخش کمتر کانون توجه قرار گرفته است. این واکاوى نشان مىدهد که ابنسینا برخلاف تلقّى عموم به واسطه لحاظ ادراکاتى شهودى و غیرحصولى از عوالم غیب و ملکوت، با صراحت به تجرّد قوه خیال معتقد شده است. همچنین ایشان به واسطه این رویکرد، برخلاف نظام تجرید، نفس انسانى را مولفهاى پویا از حیث وجودى و غیرمنفعل از جهت معرفتى مىداند. برخى عبارات این نمط، حاکى از این مطلب است که ابنسینا به واسطه اذعان به تلازم منطقى اشتداد وجودى نفس و تشدید انفعال آن در فرایند ادراک، به مسئله مطابقت و واقعنمایى توجهى ضمنى داشته و به واسطه این رویکرد، احتمالاً از جزمگرایى معرفتشناختى فاصله گرفته است. در حوزه صدرایى، ملّاصدرا با ارائه طرحى مبنى بر وحدت وجودىِ دو قوه حس مشترک و خیال، سه شاخصه براى این قوه در نظر مىگیرد. این شاخصهها عبارتاند از: تجرّد مثالى، خلّاقیت، و جامعیت اضداد در قوه خیال. از حیث دینشناختى، این سه مؤلفه در تبیین دقیقتر دو بحث مهم این حوزه، یعنى اثبات صحت معاد جسمانى و ابطال تناسخ ملکى بسیار کارآمد خواهد بود.
منابع
ـ آشتیانى، سید جلالالدین، شرح بر زادالمسافر ملّاصدرا، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1359.
ـ ابنسینا، حسینبن عبداللّه، الالهیات من کتاب الشفا، تحقیق حسن حسنزاده آملى، قم، بوستان کتاب، 1376.
ـ ـــــ ، الاشارات و التنبیهات، با شرح خواجه نصیرالدین طوسى، تحقیق کریم فیضى، قم، مطبوعات دینى، 1383.
ـ ـــــ ، التعلیقات، تحقیق عبدالرحمن بدوى، قم، مرکز النشر التابع لمکتب الاعلام الاسلامى، 1404ق.
ـ ـــــ ، المبدأ و المعاد، به اهتمام عبداللّه نورانى، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مکگیل، 1363.
ـ ـــــ ، النجات من الغرق فى بحر الضلالات، ترجمه سیدیحیى یثربى، قم، بوستان کتاب، 1385.
ـ ـــــ ، النفس من کتاب الشفا، تحقیق حسن حسنزاده آملى، قم، بوستان کتاب، 1375.
ـ ـــــ ، حدود یا تعاریف، ترجمه محمد فولادوند، تهران، انجمن فلسفه ایران، 1358.
ـ ـــــ ، دانشنامه علایى، تصحیح محمد مشکوه، تهران، انجمن آثار ملى، 1331.
ـ ارسطو، درباره نفس، ترجمه علىمراد داوودى، تهران، حکمت، 1378.
ـ بعلبکى، منیر، الموسوعة المورد العربیه، بیروت، دارالعلم، 1990م.
ـ بهشتى، احمد، غایات و مبادى، شرح نمط ششم از کتاب الاشارات و التنبیهات، قم، بوستان کتاب، 1382.
ـ پاپکین، ریچارد و آوروم استرول، کلیات فلسفه، ترجمه جلالالدین مجتبوى، تهران، حکمت، 1374.
ـ تهانوى، محمدعلى، کشاف اصطلاحات الفنون، تهران، خیام، 1967م.
ـ حسنزاده آملى، حسن، عیون مسائل النفس، قم، بوستان کتاب، 1378.
ـ دهخدا، علىاکبر، لغتنامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، 1334.
ـ راداکریشنان، سروپالى، تاریخ فلسفه شرق، ترجمه خسرو جهاندارى، تهران، علمى فرهنگى، 1382.
ـ رازى، فخرالدین، المباحث المشرقیه فى العلم الهیات و طبیعیات، قم، ذوىالقربى، 1429ق.
ـ رازى، محمدبن زکریا، رسائل فلسفیة، قاهره، پل کراوس، 1939م.
ـ سبحانى فخر، قاسم، «تجرّد خیال در فلسفه اسلامى»، مقالات و بررسىها، ش 69، تابستان 1380، ص 257ـ267.
ـ سهروردى، شهابالدین، مجموعه مصنّفات، تصحیح و مقدّمه هانرى کربن و دیگران، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1380.
ـ صلیبا، جمیل، فرهنگ فلسفى، ترجمه منوچهر صانعى درهبیدى، تهران، حکمت، 1381.
ـ طوسى، نصیرالدین، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، قم، شکورى، 1372.
ـ فاخورى، حنا و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه عبدالمحمد آیتى، تهران، علمى فرهنگى، 1373.
ـ فارابى، ابونصر، التنبیه على سبیل السعادة، تحقیق جعفر آلیاسین، تهران، حکمت، 1371.
ـ فروغى، محمدعلى، سیر حکمت در اروپا، تهران، زوار، 1317.
ـ کاپلستون، فردریک، تاریخ فلسفه، ترجمه جلالالدین مجتبوى، تهران، علمى فرهنگى، 1385.
ـ کاکایى، قاسم، وحدت وجود به روایت ابنعربى و مایستر اکهارت، تهران، هرمس، 1381.
ـ مطهّرى، مرتضى، حرکت و زمان در فلسفه اسلامى، تهران، صدرا، 1384.
ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمدبن ابراهیم شیرازى)، الشواهد الربوبیة فى المناهج السلوکیه، قم، بوستان کتاب، 1382.
ـ ـــــ ، اسرار آلایات، تصحیح محمد خواجوى، تهران، انجمن حکمت و فلسفه ایران، 1360.
ـ ـــــ ، الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، قم، طلیعهالنور، 1429ق.
ـ ـــــ ، المظاهر الالهیه، تصحیح و تحقیق سیدمحمد خامنهاى، تهران، صدرا، 1378.
ـ ناس، جان بى، تاریخ جامع ادیان، ترجمه على اصغر حکمت، تهران، علمى و فرهنگى، 1373.
ـ نصر، سیدحسین، سه حکیم مسلمان، ترجمه احمد آرام، تهران، کتابهاى جیبى، 1371.
* استادیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامى واحد بندرعباس. m.nejati@iauba.ac.ir
** استاد دانشگاه آزاد اسلامى واحد علوموتحقیقات تهران. دریافت:11/3/90 پذیرش: 29/9/90.
1ـ جمیل صلیبا، فرهنگ فلسفى، ترجمه منوچهر صانعى درهبیدى، ص 344.
2ـ قاسم کاکایى، وحدت وجود به روایت ابنعربى و مایستر اکهارت، ص 424.
3ـ فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه، ج 1 یونان و روم، ترجمه جلالالدین مجتبوى، ص 294.
4ـ ابنسینا حس مشترک را فنطاسیا مىخواند.
5ـ ارسطو، درباره نفس، ترجمه علىمراد داوودى، ص 210.
6ـ ابونصر فارابى، التنبیه على سبیل السعاده، تحقیق جعفر آلیاسین، ص 51.
7ـ ابنسینا، النفس من کتاب الشفا، تحقیق حسن حسنزاده آملى، ص 229.
8ـ همو، المبدأ المعاد، به اهتمام عبداللّه نورانى، ص 119.
9ـ شهابالدین سهروردى، مجموعه مصنّفات، تصحیح و مقدمه هانرى کربن و دیگران، ج 2، 209ـ210.
10ـ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة فى الاسفار العقلیة الاربعة، ج 8، ص 185؛ همو، الشواهد الربوبیه، ص 287.
11ـ ملّاصدرا، اسرار الایات، تصحیح محمد خواجوى، ص 244.
12ـ ابنسینا، النفس من کتاب الشفا، ص 228.
13ـ حسن حسنزاده آملى، عیون مسائل النفس، ص 391.
14ـ قاسم سبحانىفخر، «تجرّد خیال در فلسفه اسلامى»، مقالات و بررسىها، ش 69، ص 260.
15ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، شرح خواجه نصیرالدین طوسى، ترجمه کریم فیضى، ج 2، ص 323؛ همو، النفس من کتاب الشفا، ص 50؛ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 3، ص 360؛ فخرالدین رازى، المباحث المشرقیة، ج 2، ص 427.
16ـ ابنسینا، النفس من کتاب الشفا، 230؛ همو، النجات من الغرق فى بحر الضلالات، ترجمه سیدیحیى یثربى، ص 163.
17ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 440.
18ـ همان، ص 441.
19ـ ابنسینا، دانشنامه علایى، ص 145.
20ـ همان؛ همو، الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 416ـ418؛ همو، المبدأ و المعاد، ص 116.
21ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 436.
22ـ سیدحسین نصر، سه حکیم مسلمان، ترجمه احمد آرام، ص 49.
23ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 441.
24ـ منظور از پویایى وجودشناختى، نظریه حرکت جوهرى ـ استکمالى نفس است.
25ـ منظور از پویایى معرفتشناختى، لحاظ جنبه فاعلى، و دستکارى نفس در فرایند ادراک است.
26ـ علىاکبر دهخدا، لغتنامه، بخش ح.
27ـ منیر بعلبکى، الموسوعة المورد العربیه، ج 1، ص 460.
28ـ محمدعلى تهانوى، کشاف اصطلاحاتالفنون، ص 652.
29ـ ریچارد پاپکین و آوروم استرول، کلیات فلسفه، ترجمه جلالالدین مجتبوى، ص 149؛ فردریک کاپلستون، همان، ج 1، ص 70.
30ـ مرتضى مطهّرى، حرکت و زمان در فلسفه اسلامى، ج 2، ص 106.
31ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 441.
32ـ همان.
33ـ همان، ص 439.
34ـ همان، ص 438.
35ـ همان، ص 441؛ البته مسئله استبصار ابنسینا بر نظریه حرکت جوهرى استکمالى نفس در آثار دیگر ایشان نیز دیده مىشود. براى نمونه، ر.ک: ابنسینا، الهیات من کتاب شفا، تحقیق حسن حسنزاده آملى، ص 348؛ همو، حدود یا تعریفات، ترجمه محمد فولادوند، ص 26؛ همو، الاشارات والتنبیهات، ج 2، ص 351ـ353 و ج 3، ص 436ـ438 و 441؛ احمد بهشتى، غایات و مبادى، شرح نمط ششم از کتاب الاشارات و التنبیهات، ص 218.
36ـ ابنسینا، الاشارات و التنبیهات، ج 3، ص 439.
37ـ همان.
38ـ همان، ص 436.
39ـ همان، ص 439.
40ـ همان، ص 441.
41ـ همان، ص 443.
42ـ همان، ص 436.
43ـ البته باید دانست که منظور ابنسینا از عقل، در واقع عقلى است که هنوز مراتب تعالى را پر نکرده است و از آن به عقل عرفى تعبیر مىشود.
44ـ در جهت اثبات حقانیت معاد جسمانى از چند وجه مىتوان به بحث وارد شد، مانند استدلال از طریق اصالت و وحدت تشکیکى وجود در عالم خارج و نفى نحوه وجود خارجى ماهیت؛ تأکید بر اینکه صورت وجودى، اصل وجودى انسان است و ماده در فعلیت وجودى دخالتى ندارد؛ و نیز لحاظ وحدت وجودى جسم، نفس، ماده و صورت به منزله امورى ذهنى و منتزع از وجود خاص خارجى.
45ـ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 8، ص 187.
46ـ همان.
47ـ ملّاصدرا، الشواهد الربوبیه، ص 25؛ همو، الحکمة المتعالیة، ج 1، ص 264؛ همو، اسرار آلایات، تصحیح محمد خواجوى، ص 244ـ248.
48ـ سید جلالالدین آشتیانى، شرح بر زادالمسافر، ص 356.
49ـ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 8، ص 185؛ همو، الشواهد الربوبیه، ص 287.
50ـ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 8، ص 187.
51ـ براى اطلاع بیشتر در باب چیستى تناسخ، ر.ک: سروپالى رادا کریشنان، تاریخ فلسفه شرق، ترجمه خسرو جهاندارى، ص 43، 117 و 165؛ جان بى ناس، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علىاصغر حکمت، ص 155؛ حنا الفاخورى و خلیل الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ترجمه عبدالمحمد آیتى، ص 35؛ فردریک کاپلستون، همان، ج 1، ص 42؛ محمدعلى فروغى، سیر حکمت در اروپا، ص 5؛ محمدبن زکریا رازى، رسائل فلسفیة، ج 1، ص 284؛ ابنسینا، النفس من کتاب الشفا، تحقیق حسن حسنزاده آملى، ص 319؛ همو، التعلیقات، تحقیق عبدالرحمن بدوى، ص 29؛ شهابالدین، سهروردى، همان، ج 1، ص 89ـ90؛ ج 2، ص 226ـ248؛ ج 3، ص 70ـ72 و 170؛ خواجه نصیرالدین طوسى، کشف المراد فى شرح تجریدالاعتقاد، ص 202.
52ـ ابنسینا، النفس من کتاب الشفا، ص 230؛ همو، الاشارات و التنبیهات، ج 2، ص 393؛ فخرالدین رازى، المباحث المشرقیة، ج 2، ص 338؛ ملّاصدرا، الحکمة المتعالیة، ج 8، ص 185؛ همو، الشواهد الربوبیة، ص 287.
53ـ ملّاصدرا، شواهدالربوبیة، مقدّمه سید جلالالدین آشتانى، ص چهل و هفت.
54ـ ملّاصدرا، اسرار الآیات، ص 244ـ248.
55ـ همو، الحکمة المتعالیة، ج 8، ص 289.
56ـ همو، اسرارالآیات، ص 269.
57ـ ملّاصدرا، المظاهر الالهیه، تصحیح و تحقیق سیدمحمد خامنهاى، ص 102.
58ـ از جمله ویژگىهاى مادى مىتوان به قابلیت رؤیت بصرى و عمومى اشاره کرد. در واقع، پیکر همان پیکر است؛ چنانکه اگر کسى آن را ببیند، بدون هیچ شکى اذعان کند که این پیکر همان پیکر پیش از مرگ بوده و تنها برخى ویژگىهایش تعالى یافته است.