دانش، ارزش و دانش ارزش بار
در این مقاله، مسئله تأثیر ارزش بر دانش به بحث گذاشته شده است؛ مسئله اى که از سویى در نسبتش با «عینیت دانش» مى تواند چالش برانگیز باشد و از سوى دیگر در نسبتش با مسئله دانش بومى و یا دینى. این در حالى است که هرگونه پیشرفت در این زمینه منوط است به مشخص کردن دقیق نقاط تقاطع و تأثیر و تأثر فرضى دانش و ارزش. پرسش مشخص این مقاله این است که «آیا علم ارزش بار است؟». پاسخ مقاله به این پرسش، با این رویکرد ارائه شده است که حکم واحدى در باب موضوع این پرسش نمى توان صادر کرد. بدین معنا که پاسخ، از مقامى به مقام دیگر تفاوت خواهد کرد و بخشى از این تفاوت به گونه شناسى ارزش ها مربوط مى شود.
Article data in English (انگلیسی)
سال دوازدهم، شماره دوم - زمستان 1393
مهدى غیاثوند[1]
سیدحمید طالب زاده[2]
چکیده
در این مقاله، مسئله تأثیر ارزش بر دانش به بحث گذاشته شده است؛ مسئله اى که از سویى در نسبتش با «عینیت دانش» مى تواند چالش برانگیز باشد و از سوى دیگر در نسبتش با مسئله دانش بومى و یا دینى. این در حالى است که هرگونه پیشرفت در این زمینه منوط است به مشخص کردن دقیق نقاط تقاطع و تأثیر و تأثر فرضى دانش و ارزش. پرسش مشخص این مقاله این است که «آیا علم ارزش بار است؟». پاسخ مقاله به این پرسش، با این رویکرد ارائه شده است که حکم واحدى در باب موضوع این پرسش نمى توان صادر کرد. بدین معنا که پاسخ، از مقامى به مقام دیگر تفاوت خواهد کرد و بخشى از این تفاوت به گونه شناسى ارزش ها مربوط مى شود.
کلیدواژه ها: دانش ارزش بار، استقلال دانش از ارزش، ارزش هاى معرفتى و غیرمعرفتى، عینیت.
مقدّمه
ایده استقلال علم از ارزش و بى طرفى کامل آن، مدعى عینیتى براى علم غربى جدید است که به تعبیر برخى، به دین عصر جدید تبدیل شده است. از این منظر، بررسى نسبت آن با ارزش، به جهت به چالش کشیدن این جایگاه داراى اهمیتى فوق العاده است. از دیگر سوى، مسئله علم بومى و مبتنى بر ارزش هاى معرفتى و غیرمعرفتى (ر.ک: رونى، 1992، ص 13ـ22) فرهنگ هاى گوناگون از دهه شصت و هفتاد میلادى به این سو در مغرب زمین و در دو الى سه دهه گذشته در ایران، به موضوعى جدى و ملتهب تبدیل شده است. این در حالى است که هرگونه پیشرفت در این زمینه منوط است به مشخص کردن دقیق نقاط تقاطع و تأثیر و تأثر فرضى علم و ارزش. این نکته زمانى اهمیت دوچندان خود را نمایان خواهد ساخت که پاى دین به منزله منبعى غنى از ارزش هاى معرفتى و غیرمعرفتى به میان کشیده شود. مطمئنا گذشته از گزاره هاى صرفا معرفتى، سهم گزاره هاى ناظر به ارزش در متن دین انکارناپذیر است. به هر روى، بخش بسیار بزرگ و پراهمیتى از دین، به طرح ارزش هاى اخلاقى اختصاص یافته است. گذشته از این، بسیارى از ارزش هایى که آنها را در ادبیات مرسوم امروزین فلسفه علم ارزش هاى اجتماعى مى خوانند، مانند عدالت و آزادى، جایگاهى ویژه در بسیارى از متون و سنت هاى دینى دارند. بنابراین، بررسى مسئله تأثیرگذارى ارزش بر علم، از جهات گوناگونى واجد اهمیت است.
ارزش بارى علم
هنگامى که از جداسازى گزاره هاى ناظر به ارزش و گزاره هاى ناظر به واقعیت سخن مى گوییم، به هیچ روى قصد انکار رابطه متداخل و پیچیده واقعیت و ارزش را نداریم (ر.ک: پاتنام، 2002). مى توان در حوزه هایى چون اخلاق، زیبایى شناسى و... واقعیات را مبناى ارزش ها دانست و اصطلاحا از استنتاج پذیرى یا استنباط پذیرىِ باید از هست سخن گفت و در عین حال از تفکیک گزاره هاى ارزشى/گزاره هاى معرفتى استفاده کرد. در حوزه فلسفه علم نیز به همین ترتیبمى توان قایل به تأثیرپذیرى یکى از طرفین دوگانه باید و هست بود و در عین حال از تفکیک مزبور براى تحلیل استفاده کرد. در رابطه میان باید و هست، از نظر فلسفه علم، همانا تأثیرپذیرى هست از باید موضوع بحث است؛ یعنى عموما این نکته که آیا دانش نسبت به ارزش بلا اقتضاست؟. از این پس پاسخ منفى به این پرسش را به ارزش بارى دانش (Value-ladenness) و پاسخ مثبت را به استقلال دانش از ارزش تعبیر خواهیم کرد. داورى درباره این دو پاسخ، بسته به مقصودى که از ارزش در ذهن داریم مى تواند متفاوت باشد. همچنین تفکیک مقام هاى مختلفِ مجموعه اى که نهایتا آن را علم مى خوانیم، نقشى حیاتى در پاسخ به این پرسش خواهد داشت.
گونه شناسى ارزش ها
به طورکلى مى توان دو گونه ارزش و یا دو خانواده ارزشى را از یکدیگر جدا کرد. یکى از این گونه ها، با عناوینى چون ارزش معرفتى (ر.ک: مک مالین، 1983، ص 3ـ28)، ارزش شناختى (لائودن، 1984) و یا ارزش تقویمى (لانگینو، 1990) خوانده مى شود. توفیق تجربى بالا، دقت بالا در پیش بینى، توان تبیینى بالا، سادگى و یا گستردگى حوزه تحت پوشش یک نظریه یا فرضیه علمى از روشن ترین نمونه هاى ارزش معرفتى، شناختى و یا تقویمى به شمار مى آیند. براى مثال مى توان گفت که یک نظریه خوب یا پذیرفتنى، نظریه اى است که پیش بینى هایى با دقت بسیار ارائه کند. به رغم آنکه به طور معمول سه قید معرفتى، شناختى و تقویمى را به گونه اى معادل یکدیگر به کار مى برند، اما چنان که برخى مانند داگلاس اشاره کرده اند، این به کارگیرى با کم دقتى و بلکه بى دقتى هایى همراه است. اهمیت این نکته در این است که هنگام تصمیم گیرى درباره نحوه تأثیر ارزش بر علم، ماهیت ارزش مورد بحث مى تواند تأثیر مستقیم در تصمیم گیرى نهایى داشته باشد. براین اساس باید گفت که در وهله نخست، لازم است ارزش هاى معرفتى و ارزش هاى شناختى از یکدیگر جدا شوند.
بر اساس تحلیل داگلاس، برخى از عناصر مجموعه اى را که در مجموع، ارزش معرفتىمى خوانیم و باید آنها را از دیگر اعضا (که مى توانند ارزش شناختى نامیده شوند) جدا بدانیم، اساسا نه به منزله ارزش بلکه باید به عنوان معیارهایى پایه اى و اساسى تلقى شوند که هر فعالیت علمى ناگزیر به برآورده کردن آنها باشد (داگلاس، 2009، ص 92). در واقع، ارزش هاى معرفتى به معناى دقیق کلمه، ارزش هایى هستند که به منظور پژوهش علمى که همان به دست آوردن دانشى راستین و دست کم درخور اعتماد است مربوط مى شوند (ر.ک: هادکوک و دیگران، 2009). براى مثال، انسجام درونى یک مجموعه گفته علمى مى تواند یک ارزش معرفتى دانسته شود. اعضاى مجموعه اى که در بند پیشین به منزله ارزش معرفتى مطرح شدند، غالبا به دسته ارزش هاى شناختى تعلق دارند. ارزش هاى شناختى عمدتا ناظر به کارآمدى یک نظریه در پژوهش هاى علمى اند. این درحالى است که ارزش هاى معرفتى عمدتا ناظر به ارزش صدق اند. به دیگر سخن، ارزش هاى شناختى به وجوه اثباتى و شواهد صدق یک مجموعه داده و یا یک نظریه مربوط اند. قدرت تبیینى بالا، سادگى، دقت بالا و گستردگى دایره شمول، نمونه هایى از این ارزش هاى شناختى به شمار مى آیند. بنابراین به نظر مى رسد که تفکیک میان ارزش هاى شناختى و معرفتى ضرورى است. از دیگر سو، مى توان مجموع ارزش هاى شناختى و معرفتى را یک کاسه کرد و بر محتواى آن ارزش هاى تقویمى نام نهاد؛ به این شرح که اعتبار و قوام فعالیت هاى علمى، به مجموعه این ارزش ها در کنار هم قائم است.
دومین گونه کلى ارزش ها را مى توان ارزش هاى غیرمعرفتى، غیرشناختى و یا زمینه اى نام نهاد. ارزش هایى مانند ارزش هاى اخلاقى، سیاسى، اجتماعى و فرهنگى، نمونه هایى از این گونه اند. اگر ارزش هاى اجتماعى را به لحاظ دایره شمول وسعت بیشترى ببخشیم و ارزش هاى سیاسى، فرهنگى و غیره را ذیل آن تعریف کنیم، مى توان به طورکلى به دو دسته متفاوت از ارزش هاى غیرمعرفتى قایل شد. براى اینکه خود را از ملاحظات مربوط به تفکیک ارزش هاى شناخت و معرفتى در حالت سلبى آن رها کنیم، همراه با لانگینو از اصطلاح ارزش هاى زمینه اى استفاده مى کنیم که شامل هر دو دسته ارزش هاى اخلاقى و اجتماعى شود. وقتى صحبت اززمینه اى بودن این ارزش ها به میان مى آید مقصود این است که فى حدنفسه در پى قوام بخشى به علم نیستند. این نکته در حالى روشن خواهد شد که توجه کنیم ارزش هاى تقویمى دقیقا و صرفا به هدف قوام بخشى به علم مورد توجه اند. این در حالى است که ارزش هاى اخلاقى و اجتماعى، زمینه هایى هستند که در آنها، علوم به همراهى ارزش هاى معرفتى شکل و قوام مى یابد. مدافعان استقلال علم از ارزش، دقیقا منکر همین نقش زمینه اى هستند و مخالفان خواستار تأکید بر آن (ر.ک: هادکوک و دیگران، 2009، ص 95).
گذشته از آن دسته از ارزش هاى اخلاقى که بر شکل گیرى آنچه امروز به منزله علم در اختیار ماست، اثرگذارند، حتى در فضاى جارى علم نیز در بسیارى از حوزه ها شاهد تقاطع این ارزش ها و تحقیقات علمى در مقامات مختلف هستیم. اینکه جامعه علمى حق انجام آزمایش هاى علمى و پنهانى و بدون کسب رضایت بر انسان را دارد یا خیر؛ اینکه آیا حتى درباره حیوانات مى توان براین اساس که مراتبى از آگاهى که در آدمى هست در آنها نیست، چنین آزمایش هایى را که گاه با مرگ و یا آسیب هاى جدى و یا حتى احساس درد همراه است، انجام داد یا نه؛ تحقیقات هسته اى و به طورکلى نظامى و طرح هاى شبیه سازى انسانى، تنها نمونه هایى اندک از چنین تقاطع هایى هستند. عدالت، آزادى، امنیت، ترقى و مواردى از این دست نیز از روشن ترین نمونه هاى ارزش هایى هستند که به طورکلى آنها را اجتماعى لقب دادیم. البته میان ارزش هاى اخلاقى و اجتماعى و همچنین زیرشاخه ها و مصادیق آنها مى توان هم پوشانى هایى مشاهده کرد. براى مثال عدالت و برابرى اجتماعى مى تواند به هر دو معنا ارزش دانسته شود.
علوم پایه، علوم کاربردى و نحوه ارزش بارى دانش
در پاسخ به پرسش از ارزش بارى دانش و تحلیل چگونگى آن در صورت ارائه پاسخ مثبت به این پرسش، علاوه بر گونه شناسى ارزش ها، تکلیف چند نکته دیگر را نیز باید روشن کرد. یکى از این نکات، به نسبت علم با کاربرد و دورى و نزدیکى آن به مفهوم تکنولوژى مربوط مى شود. براساس یک دسته بندى رایج، علوم را به کاربردى و پایه تقسیم مى کنند؛ یعنى برخى شاخه هاى علم مانند علوم مهندسى را اساسا کاربردى و اصطلاحا تکنولوژیک ارزیابى مى کنند و برخى دیگر را مانند فیزیک و شیمى و زیست شناسى، پایه اى یا محض. گاهى نیز مسئله کاربرد را تنها جنبه اى از علم مى دانند و علم را به طورکلى و اولاً و بالذات غیرکاربردى مى دانند که مى تواند جنبه هاى کاربردى به خود بگیرد. براى مثال از فیزیک محض و فیزیک کاربردى، یا شیمى محض و شیمى کاربردى صحبت مى شود. درباره علوم انسانى نیز وضعیت به همین ترتیب است. شاخه هایى چون علوم سیاسى و جامعه شناسى و اقتصاد، هم مى توانند ناظر به پژوهش محض باشند و هم مى توانند به منزله منابعى براى ارائه راهکار براى دستیابى به مقاصدى ویژه و برطرف کردن مشکلاتى مشخص در نظر گرفته شوند. در بحث از ارزش بارى دانش در مقام کاربرد، اهمیت این تفکیک تا حدود بسیارى مشخص خواهد شد.
اکنون و به بهانه بحث کاربرد، مى توان به مواضع و مناطق مختلفى که مى توان به بحث در باب رابطه دانش و ارزش نشست، اشاره کرد. اهمیت این منطقه بندى نیز در این است که ممکن است و عملاً نیز چنین است که ارزش بارى دانش در یک منطقه و یا مراتبى از یک منطقه پذیرفته باشد، ولى در عین حال در مناطق و مواضع دیگرى مورد انکار واقع شود. این نکته زمانى اهمیت افزون ترى خواهد یافت که توجه کنیم که علم ارزش و بالطبع علم دینى به بعضى از این معانى، مورد پذیرش اکثریت هست (روفى، 2006، ص 189ـ190)؛ اما در مواضعى که ممکن است مدافعان و تعقیب کنندگان علم دینى در طلب آن باشند و ارزش بارى را در آن مناطق واجد اهمیت بینگارند، چالش هاى بیشترى وجود داشته باشد. به طورکلى مى توان مسئله ارزش بارى دانش و بالطبع مسئله علم دینى را در سه منطقه یا موضع به بحث گذاشت. مقام کشف، مقام توجیه و مقام کاربرد.
نقاط تقاطع دانش و ارزش در مقام کشف
در فرایند فعالیت علمى، نخستین گام انتخاب یک موضوع و یا مجموعه اى از پرسش ها وابهامات براى پژوهش است. وقتى قرار بر انتخاب باشد، باید پیشاپیش منتظر ورود خودآگاه و یا ناخودآگاه ارزش ها بود؛ چراکه به هر روى، هر انتخابى مولود یک اولویت بندى است. در واقع بسیارى از سرسخت ترین مدافعان استقلال علم از ارزش نیز، امکان تأثیرپذیرى فعالیت هاى علمى و بلکه مطلوبیت آن را در مقام انتخاب موضوع و مسائل مى پذیرند. بنابراین دست کم به این معنا مى توان سخن از علم ارزشى و به دنبال آن علم دینى به میان آورد. تاریخ علم مشحون از این واقعیت است؛ واقعیتى که حتى به حوزه هاى بنیادى ترى از دانش مانند فلسفه نیز تعمیم پذیر است. مطمئنا وقتى صحبت از فلسفه هاى اسلامى، مسیحى، یونانى، اروپایى، تحلیلى و یا هندى و چینى مى کنیم، یک عامل اساسى براى افزودن این قیود به فلسفه، ارزش هاى معرفتى و غیرمعرفتى آن مناطق و یا فرهنگ هاست که هم به صورت تقویمى و هم به صورت زمینه اى در شکل گیرى این فلسفه ها مؤثر بوده اند. بر اساس آنچه تاکنون گفته ایم، به روشنى مى توان گفت که مؤلفه هاى هویتى اینگونه ها، در وهله نخست به انتخاب موضوعات و مسائل درباره این موضوعات بازمى گردند. مطمئا مسائلى که ذهن ابن سینا را به منزله یک مسلمان که در بسترى از ارزش هاى اجتماعى و بلکه تقویمى اسلامى مى زید، به خود مشغول مى کند متفاوت است با کسى چون توماس آکوینى یا لئوکیپوس و دموکریتوس. تاریخ علم مالامال از انگیزه هاى اخلاقى، سیاسى، دینى و فرهنگى است که به تولید بدنه اى انجامیده اند که ما امروز به آن علم مى گوییم. شاید همه علومى چون پزشکى و علوم فنى و مهندسى و بسیارى از موضوعات انتخاب شده در علوم پایه از زیست شناسى و شیمى و فیزیک گرفته تا ریاضیات و بخش عظیمى از علوم انسانى مانند اقتصاد و جامعه شناسى و روان شناسى را بتوان بدون مناقشه محصول ارزش هاى خیرخواهانه و یا عدالت طلبانه و آزادى خواهانه آدمى دانست. پس دست کم به این معنا مى توان با اطمینان خاطر بیشترى از علم دینى سخن گفت.
با این حال در مورد گام هاى بعدى، این میزان از روشنى در کار نیست و باید با احتیاط بسیار بیشترى در باب آنها سخن گفت. پس از انتخاب موضوع و پرسش ها، گام دوم عبارت است ازانتخاب یک روش براى تحقیق. در این مرحله نیز باید گفت که فارغ از مطلوبیت ارزش بارى دانش، هم در تاریخ علم نمونه هاى پرشمارى از این نوع تأثیرگذارى وجود دارد و هم در بسیارى از پژوهش هاى جارى و احتمالاً آتى امکان آن هست. حتى مى توان پا را از این نیز فراتر گذاشت و از مطلوبیت آن سخن گفت (ر.ک: لونگینو، 2004، ص 127ـ142). براى مثال گاه به دلیل ملاحظات اخلاقى و یا اجتماعى، جامعه علمى و یا دانشمند به مثابه یک فرد، از میان روش هاى پژوهش پیش روى خود، انتخابى را انجام مى دهد که کاملاً متأثر از این ملاحظات است. براى مثال در حوزه هایى چون داروسازى، سم شناسى، اختر فیزیک، شیمى، زیست شناسى انسانى و جانورى بسیار پیش آمده و مى آید که تعدیل هاى مختلفى از ترکیب تجربه و تحلیل عقلى ـ ریاضى ـ منطقى ایجاد شود (ر.ک: الیوت و مک کاگان، 2009، ص 598ـ611). گاهى وزن مشاهده مستقیم را مى کاهند تا آسیبى که به لحاظ اخلاقى نامطلوب تلقى مى شود، ایجاد نگردد. این نکته به ویژه در حوزه هاى علوم انسانى با شدت بیشترى نمایان است؛ چراکه حساسیت ارزشى نیز در این حوزه ها بیشتر است. بنابراین به نظر مى رسد که فارغ از مطلوبیت، امکان اتصاف مجموعه اى از پژوهش ها به صفت دینى، به واسطه حضور ارزش هاى منبعث از دین، بر اساس روش هاى تحقیق طراحى شده در آن علم و یا به دیگر سخن روش تحقیق هاى متأثر از ارزش ها، خواه به صورت سلبى و خواه به صورت ایجابى، على الاصول ممکن است.
گام دیگرى که به طور معمول در فرایند کشف و شکل گیرى علوم برداشته مى شود و در آن انتخابى صورت مى گیرد و به این ترتیب زمینه براى بحث از امکان تأثیر ارزش در دانش فراهم مى آید، مرحله گردآورى داده هاست که نوعا با تفسیر خاص جامعه علمى یا فرد دانشمند هنگام پژوهش همراه است. این تفسیر خواه آگاهانه انتخاب شده باشد و خواه ناآگاهانه، مى تواند زمینه را براى دخالت ارزش ها در فرایند کشف باز کند. در واقع، تفاسیر نقشى زمینه اى دارند و تا حد بسیارى متأثر از فضاهاى مختلف اجتماعى هستند. در نهایت نیز به مرحله فرضیه سازى و یا انتخاب یک فرضیه از میان چند گزینه پیش رو براى ادامه پژوهش مى رسیم. به نظر مى رسد کهاین مرحله نیز آبستن ورود ارزش ها باشد. فرضیه سازى ها مى توانند ملهم از ارزش ها باشند. براى مثال، ارزشى مانند عدالت در قالب این گزاره که نظام جهان در نهایت باید نظامى عادلانه باشد کاملاً مى تواند نقش زمینه اى داشته باشد. گاهى از میان چند فرضیه اى که براى ادامه یافتن پژوهش در برابر دانشمند قرار مى گیرند نیز یکى با ارزش هاى اجتماعى و اخلاقى دانشمند هماهنگ تر است و بنابراین انتخاب مى شود. البته دقت مى کنیم که این انتخاب به معناى پذیرش نهایى و یا صادق بودن آن نیست؛ چراکه تعیین ارزش صدق اساسا مربوط به مقام توجیه است و نه کشف و گردآورى. پس در مجموع مى توان گفت که به این معناى اخیر نیز صحبت از ارزش بارى دانش و به این واسطه سخن از علم دینى چندان بى وجه نیست.
ارزش بارى در مقام داورى و توجیه
به فرض که در مقام کشف، دانش ارزش بار باشد. نهایتا در کرانه مقام کشف، با یک نظریه یا فرضیه روبه رو خواهیم بود. این فرضیه یا صادق است و یا کاذب. با چاشنى کمى احتیاط مى توان گفت که یا شواهد قوى درباره این فرضیه یا نظریه وجود دارد و یا خیر. در این مقام نیز ما با گونه اى داورى و انتخاب روبه روییم؛ اما آیا در اینجا نیز مى توان سخن از ارزش بارى دانش به میان آورد؟ فرض کنید که سه فرضیه H1، H2و H3، با هر آبشخورى، در فرایند یک پژوهش پیش روى ما قرار گیرند. در این شرایط به نظر دو اتفاق مى افتد: نخست آنکه براى مثال بر اثر تحقیق، به این نقطه مى رسیم که وزن شواهد دال بر H3در قیاس با دو فرضیه دیگر سنگینى بیشترى داشته باشد. آیا خود این داورى درباره درجه شواهدى یا اثباتى (Evidential support degree) یک فرضیه متأثر از ارزش ها نیست؟ گذشته از این، به واسطه این داورى ما نظریه اى را مى پذیریم و یا طرد مى کنیم؛ یعنى به صرف ارائه عددى درباره درجه شواهدى H1، H2و H3، بسنده نمى کنیم و از بین آنها دست به گزینش مى زنیم. آیا در این حالت اخیر نیز دانش مستقل از ارزش است و یا مسئله به ترتیب دیگرى است؟ مطمئنا چالش برانگیزترین منطقه فعالیت علمى درارتباط با مسئله ارزش بارى علم، منطقه داورى و توجیه است؛ چراکه همه ملاحظات و نگرانى هاى مربوط به نسبى گرایى و از کف رفتن عینیت علوم به این موضع بازگشت دارند.
براى آنکه تصویرى روشن در این باب به دست دهیم، اشاره به اصلى واحد که در پس داورى هاى در باب ارزش صدق و یا تعیین درجه پشتیبانى شواهدى یک نظریه تشخیص پذیر است، مى تواند ما را براى پیشبرد بحث و تصمیم گیرى یارى رسان باشد. بر اساس این اصل، درجه پشتیبانى شواهدى یک نظریه، آشکارا به آرایش نظریه هاى در دسترس و به مجموعه داده هایى که در دست داریم بستگى دارد (الیوت و مک کاگان، 2009، ص 600). با توجه به این اصل، در بررسى شواهد له یا علیه یک نظریه نباید خود را به مجموعه اى از داده ها محدود کرد. در عمل نیز چنین نیست و علاوه بر این مجموعه، چینش یا آرایش خاص نظریه هایى که در دایره دسترس است نیز مى تواند در پشتیبانى از یک نظریه تأثیرگذار باشد؛ اما حتى اگر این نکته را به منزله یک اصل بپذیریم، مى توان گفت که فضا تا حد بسیارى براى صحبت از تأثیر غیرمستقیم ارزش بر دانش فراهم خواهد بود.
اگر پیش از این پذیرفته باشیم که این نظریه ها و به ویژه آرایش خاص آنها متأثر از ارزش ها باشد، مى توان گفت به هر میزان این تأثیرگذارى تأیید شود، به همان میزان تأثیر ارزش بر داورى ما درباره نظریه یا فرضیه موردنظر، البته به صورت غیرمستقیم (ر.ک: الیوت، 2011، ص 303ـ324) پذیرفته شده است. اگر تأثیر ارزش ها را در مقام کشف و گردآورى داده ها نیز بپذیریم و به این ترتیب تأثیر ارزش ها را به کلیت آنچه مى تواند در پذیرش و یا عدم پذیرش یک نظریه خاص تعیین کننده باشد تعمیم دهیم، مى توان نتیجه گرفت که علاوه بر مقام کشف در مقام داورى نیز نقش ارزش ها را نباید نادیده انگاشت.
یکى از بهترین و روشن ترین مثال ها براى توضیح بیشتر این نکته، مثالى است برگرفته از فرایند کشف و داورى در ماجراهاى پلیسى که منتسب به دان هاوارد است. این مثال تا حدى مى تواند تأثیر اصل مذکور را به صورتى نمادین نشان دهد. فرض کنید قتلى روى داده است وکارآگاه خصوصى مشهورى چون آقاى هرکول پوآرو و رقیب همیشگى اش در کشف قاتل یعنى سربازرس اسکاتلندیارد آقاى سربازرس جپ، هر دو جداگانه به دنبال کشف سرنخ هایى براى شناسایى قاتل هستند. در این میان، سربازرس وابسته به سیستم دولتى به جهت امکانات بیشترى که در اختیار دارد، پیش دستى مى کند و فرضیه اى را براى شناسایى قاتل ارائه مى دهد. همسر مقتول هم داراى انگیزه براى قتل بوده و هم در اثبات عدم حضور خود در محل قتل در زمان وقوع قتل، ناکام. شواهد همگى پشتیبان فرضیه انجام قتل توسط همسر مقتول هستند. در این میانه سر و کله پوآرو پیدا مى شود. او بر اساس آرایش متفاوتى که از نظریات موجود در ذهن دارد، فرضیه اى متفاوت را پیشنهاد مى کند که بر اساس آن، منشى مقتول است که مسئول قتل معرفى مى شود. بعدها هم روشن مى شود که طبق معمول فرضیه درست، فرضیه او بوده است. این نکته درباره داده ها نیز صدق مى کند. پوآرو با زرنگى و زیرکى ویژه خودش، داده هایى به دست آورده که از چشم پلیس و نیروهاى رسمى به دور مانده است. این داده ها، پرده از چهره حقیقى قاتل برمى دارند و مخاطب این ماجرا به زودى حق را به او مى دهد و فرضیه همسر قاتل را کنار مى گذارد. ازآنجاکه هر دوى این موارد، یعنى داده ها و آرایش نظریه هاى موجود امکان تأثیرپذیرى از ارزش ها را دارند، پس مى توان به این معنا از ارزش بارى دانش در مقام داورى نیز سخن در میان آورد.
در پاسخ به این ادعا، مخالف (ر.ک: لاسى، 2001) ارزش بارى دانش در مقام داورى مى تواند یادآور شود که آنچه به لحاظ معرفتى واجد اهمیت است، رابطه اثباتى یک نظریه خاص و یک مجموعه خاص از داده هاست. ممکن است بسیارى بپذیرند که ارزش ها در داده ها و آرایش نظریه هاى موجود مؤثر بوده است؛ اما در عین حال، این پذیرش را در مقام داورى درباره نظریه ها بى اهمیت بینگارد. مخالفان مصبوغیت داورى و تعیین ارزش صدق نظریه ها به ارزش ها، بر آن اند که آنچه به نام علم در اختیار ما قرار مى گیرد، فارغ از هر آبشخورى که بتوان براى آن در نظر گرفت، هنگام حضور در محکمه واقعیت، عقل و تجربه، عیار خود را نمایان خواهد ساخت.سرانجام وقتى نظریه اى پذیرفته مى شود، شواهد تا حد بسیارى ناظر به صدق آن هستند؛ فارغ از اینکه آبشخور آن چه باشد. این نکته به ویژه هنگامى که ارزش بارى را به صورتى مستقیم در نظر داشته باشیم و نه به صورت غیرمستقیمى که شرحش در بندهاى پیشین رفت، حامیان بیشترى را با خود همراه خواهد کرد و بسیار قابل دفاع تر خواهد بود.
گذشته از تأثیر غیرمستقیم، نکته اى درباره تأثیر مستقیم وجود دارد که باید به آن توجه کرد. به نظر مى رسد که ما به دو معنا درباره نظریه ها داورى مى کنیم؛ گاه درباره درجه حمایت شواهد از اثبات یک نظریه داورى مى کنیم و گاهى درباره پذیرش و عدم پذیرش آن. براى توضیح بیشتر این نکته ظریف، فرض کنید که مجموعه داده هاى در دسترس یک دانشمند را به هنگام داورى با D1 و آرایش نظریه ها نزد او را با AT1 نمایش دهیم. نظریه هاى بدیل و رقیبى را که بناست درباره شان قضاوتى صورت بگیرد نیز با T1، T2 و T3 نشان مى دهیم. علاوه بر این فرض کنید که اگر ارزش هاى زمینه ساز AT1 و D1 ارزش هایى دیگر مى بودند، اکنون AT0 و D0 را در مقام داورى T1، T2 و T3، در دست مى داشتیم. حال فرض کنید که با مخالف ارزش بارى مستقیم دانش در مقام داورى همراه شویم و تأکید کنیم که شدت و ضعف پشتیبانى شواهدى AT1 و D1 و یا AT0 و D0 از T1، T2 و T3 مستقل از هرگونه ارزشى است. اگر شواهد بسیارى در اثبات آنها وجود دارد، مستقل از هرگونه داورى ارزشى این شواهد بسیارند و اگر اندک اند، بدون ارتباط با صبغه ارزشى شان اندک اند.
البته در عین اذعان به همه این مفروضات، آیا باز نمى توان گفت که داورى به معناى پذیرفتن و نپذیرفتن نظریه ها، به تبعیت از ارزش بارى مقام کشف، ارزش بار است؟ در نگاه بسیارى از مخالفان ارزش بارى دانش در مقام داورى، آنچه به لحاظ معرفتى واجد اهمیت است، همان داورى به معناى نخست کلمه است. وظیفه دانشمند پذیرفتن و نپذیرفتن نیست، بلکه ارائه درجه پشتیبانى شواهدى داده ها از T1، T2 و T3 است؛ بدون آنکه وارد وادى پذیرش یک نظریه شود. در واقع در این تعبیر، مقام داورى به ارائه درجه هاى مختلف پشتیبانى شواهدى داده ها از T1، 2و T3 محدود مى شود. به سخن پیراسته تر، داورى در باب نظریه ها اساسا رفتارى علمى به شمار نمى آید و به عرصه هایى چون سیاستگذارى هاى علمى مربوط مى شود. بنابراین تأثیرپذیرى آن از ارزش، رویداد مهمى به لحاظ معرفتى محسوب نمى شود. ما مى توانیم به هر دلیل نظریه اى را بپذیریم یا رد کنیم؛ اما نمى توانیم منکر کم و بیشى درجه پشتیبانى شواهدى یک نظریه شویم. به هر حال، پاره اى از نظریه ها خواه بر اساس ملاحظات ارزشى پذیرفتنى باشند و خواه نه، از درجه پشتیبانى شواهدى بالایى برخوردارند. نکته اینجاست که این درجه بالاتر، فارغ از ارزش است و همین نکته است که عینیت علوم را دست کم به این معناى حداقلى حفظ مى کند؛ اما اگر پذیرش نهایى نظریه ها را بخشى از فعالیت علمى بدانیم، مى توانیم در این بخش نیز به دور از هرگونه دغدغه در باب عینیت، به علم ارزشى قایل باشیم.
ارزش بارى در مقام کاربرد
هرچند ارزش بارى دانش در مقام داورى و توجیه، دست کم به صورت مستقیم، با چالش ها و تردیدهایى جدى روبه روست، با این حال، در مقام کاربرد به مانند مقام کشف، اوضاع تا حد بسیارى فرق مى کند. به نظر مى رسد که در این منطقه با آسودگى بسیار بیشترى بتوان از ارزش بارى دانش سخن گفت؛ البته به شرط آنکه اساسا کاربرد و شکل تکنولوژیک یافتن دانش را داخل در مقوله دانش بدانیم. علم به هر میزان که به کاربرد نزدیک مى شود و خصلت تکنولوژیک به خود مى گیرد، آمادگى بیشترى از خود براى تأثیرپذیرى از ارزش نشان مى دهد. علوم کاربردى به جهت آنکه فى حدذاته هدفمندند، مستعد تأمین اهداف ارزشى نیز هستند (نینیلاتو، 1993، ص 1ـ21).
سخن پایانى
در مقدمه نوشته حاضر، گزاره هاى ارزشى را از گزاره هاى معرفتى تفکیک کردیم. سپس کوشیدیمتا تصویر روشنى از ارزش ها و انواع آن ارائه کنیم. این تفکیک هنگامى اهمیت خود را نمایان خواهد ساخت که در نظر داشته باشیم که یک معناى علم دینى، علم متأثر از ارزش هاى منبعث از دین است. با توجه به این نکته، ارزش ها را مى توان به دو حوزه کلى ارزش هاى معرفتى و غیرمعرفتى و یا بر اساس اصطلاح شناسى دیگرى که در متن بر اصطلاح شناسى هاى دیگر ترجیح داده شد، یعنى ارزش هاى زمینه اى و تقویمى، تقسیم کرد. در این میان، تکلیف تأثیر ارزش هاى معرفتى بر دانش تا حد بسیارى روشن و به اشکال مختلفى پذیرش همگانى دارد. به ویژه لحاظ این نکته که نمونه هاى ارزش هاى موسوم به معرفتى، بیشتر از آنکه مناسب عنوان ارزش باشند، به اصولى مى مانند که حاکم بر هر پژوهشى هستند، مخالفان را به کم ترین حد خواهد رساند. اما نقطه بحرانى رابطه دانش و ارزش به رابطه ارزش هاى زمینه اى با بدنه فعالیت علمى مربوط مى شود. نتیجه بحث ما در سنجش نسبت این ارزش ها با دانش این بود که سرنوشت تصمیم گیرى به ماهیت ارزش هاى مزبور از یک سوى و منطقه ویژه اى از یک فعالیت علمى از سوى دیگر بستگى دارد. در بخش هاى انتخاب موضوع، انتخاب روش، جمع آورى داده ها، داورى و کاربرد، کوشیدیم بدون آنکه قضاوتى صریح انجام دهیم، به صورتى انتقادى زوایاى مختلف نسبت دانش و ارزش و امکان علم دینى را تحلیل کنیم. چنانچه بخواهیم خروجى این تحلیل ها را با مسامحه بسیار بیان کنیم، باید گفت که بحث علم دینى در مقام کشف و کاربرد و هنگامى که علم جنبه کاربردى مى یابد، تا حد بیشترى قابل دفاع، و هنگام داورى و توجیه و فقط به صورت غیرمستقیم و به شرط لحاظ کردن لوازم و توابع بحث، قابل دفاع خواهد بود.
منابع
Douglas, H., 2009, Science, Policy and the Value-free Ideal, University of Pittsburg Press.
Ellioitt, K., 2011, "Direct and Indirect Roles for Values in Science", Philosophy of Science, n. 78 (2), p. 303-324.
_____ , & D.McKaughan, 2009, "How Values in Scientific Discovery and Pursuit Alter Theory Appraisal", Philosophy of Science, n. 76, p. 598-611.
Haddcock, A., A. Millar & D. Pritchard (Eds.), 2009, Epistemic Value, Oxford University Press.
Lacey, H., 2001, "The ways in which the sciences are and are not value free", Pesented at the conference, "Value Free Science: Illusion or Ideal?", Center for Ethics and Values in the Sciences, University of Alabama at Birmingham, February 23-25, Online Edition on: www.swarthmore.edu/Humanities/hlacey1/value-free.doc
Lacey, H., 2004, "Is there a Significant Distinction between cognitive and social values?", in Science, Values and Objectivity, ed. by Machamer & Wolters, University of Pittsburg Press.
Laudan, L., 1984, Science and Values: The Aims of Science and Their Role in Scientific Debate, Berkeley, University of California Press.
_____ , 2004, "The Epistemic, the cognitive, and the social", in Science, Values and Objectivity, ed. by Machamer & Wolters, University of Pittsburg Press.
Longino, H.E., 1990, Science as Social Knowledge: Values and Objectivity in Scientific Inquiry, Princeton, Princeton University Press.
_____ , 2004, "How Values Can Be Good for Science", in Science, Values and Objectivity, University of Pittsburg Press.
McMullin, E., 1983, "Values in Science", in: East Lansing: Philosophy of Science Association, ed. by Asquith & Nickles.
Niiniluoto, I., 1993, "The Aim and Structure of Applied Research", Erkenntnis, n. 38, p. 1-21.
Putnam, H., 2002, The Collapse of the Fact/value Dichotomy and Other Essays, Harvard University Press.
Rooney, Ph., 1992, "On Values in Science: Is the Epistemic/Non-Epistemic Distinction Useful?", Proceedings of the Biennial Meeting of the Philosophy of Science Association, Volume One: Contributed Papers, p. 13-22.
Ruphy, S., 2006, "Empiricism All the Way Down: A Defense of the Value-Neutrality of Science in Response to Helen Longino's Contextual Empiricism", Perspectives on Science, n. 41, p. 189-214.