نخستین سخن
Article data in English (انگلیسی)
اَللّهُمَّ یا مَنْ دَلَعَ لِسانَ الصَّباحِ بِنُطْقِ تَبَلُّجِهِ، و َسَرَّحَ قِطَعَ الّلَیْلِ الْمُظْلِمِ بِغَیاهِبِ تَلَجْلُجِهِ، و َاَتْقَنَ صُنْعَ الْفَلَکِ الدَّوَّارِ فی مَقادیرِ تَبَرُّجِهِ، و َشَعْشَعَ ضِیآءَ الشَّمْسِ بِنُورِ تَاَجُّجِهِ، یا مَنْ دَلَّ عَلی ذاتِهِ بِذاتِهِ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجانَسَةِ مَخْلُوقاتِهِ، وَ جَلَّ عَنْ مُلائَمَةِ کَیْفِیَّاتِهِ، یا مَنْ قَرُبَ مِنْ خَطَراتِ الظُّنُونِ، و َبَعُدَ عَنْ لَحَظاتِ الْعُیُونِ، وَ عَلِمَ بِما کانَ قَبْلَ اَنْ یَکُونَ، یا مَنْ اَرْقَدَنی فی مِهادِ اَمْنِهِ وَ اَمانِهِ، وَ اَیْقَظَنی اِلی ما مَنَحَنی بِهِ مِنْ مِنَنِهِ وَ اِحْسانِهِ، وَکَفَ اَکُفَّ السُّوءِ عَنّی بِیَدِهِ وَسُلْطانِهِ، صَلِّ اللّهُمَّ عَلَی الدَّلیلِ اِلَیْکَ فِی اللَّیْلِ، الْأَلْیَلِ وَالْماسِکِ مِنْ اَسْبَابِکَ بِحَبْلِ الشَّرَفِ الْأَطْوَلِ، وَ النَّاصِعِ الْحَسَبِ فی ذِرْوَةِ الْکاهِلِ الْأَعْبَلِ، وَ الثَّابِتِ الْقَدَمِ عَلی زَحالیفِها فِی الزَّمَنِ الْأَوَّلِ، وَ عَلی الِهِ الْأَخْیارِ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَبْرارِ. (شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان)
سپاس خدای سرمدی را سزاست که دمادم بی منت می بخشد. درود و سلام خدا، فرشتگان مقرب، انبیا و اولیای الهی بر پیامبر گرامی اسلام حضرت ختمی مرتبت و بر خاندان پاک و مطهّرش.
اینک، سی و هفتمین شماره «معرفت فلسفی» را با استعانت از حدای متعال، و به این امید که از فیض بی کران اندیشه و حکمت، گوشه ای از بی نهایت کرامات و فیوضات ربّانی، توشه ای فراهم آورده باشد، به اهل معرفت تقدیم می داریم. موضوعات مطرح شده در این مجموعه به اختصار عبارتند از:
1. نویسنده محترم مقالة «چیستى آفرینش از نگاه ملّاصدرا» بر این باور است که داشتن تصویرى روشن از حقیقت آفرینش، زمینه ساز درکى صحیح از چگونگى ارتباط انسان با آفریدگار و نیز بندگى بهتر در برابر خدای متعال است. با عنایت به جامعیت فلسفه ملّاصدرا، وی این تصویر را از حقیقت آفرینش ارائه مى دهد که در پرتو نظریه وحدت شخصى وجود، آفرینش در قالب نظریه «تجلى» جلوه گر می شود. بر این اساس، وجود مطلق، با برخوردار از همه کمالات وجودى، مخلوقات را با فرایند تنزل و تجلى پدید مى آورد. در فرایند تجلى و ظهور، صفات و کمالات پنهان وجود مطلق آشکار می شود؛ مطلقى که خود در دل تعینات و ظهورات حضور دارد؛ ولى ذات مطلقى که تعینى را پذیرفته، و از مقام اطلاق و بى تعینى تنزل یافته است. بدین ترتیب، در نگاه ملّاصدرا، حقیقت آفرینش چیزى جز مقید و متعین شدن ذات یگانه و مطلق الهى نیست. مخلوقات، تعینات همان وجود مطلق هستند. البته خداى سبحان عین ذات هیچ مخلوقى نیست و هیچ مخلوقى نیز عین ذات خداوند شمرده نمى شود.
2. مبادى عقل نظرى چیست؟ مراتب آن کدام اند؟ آیا همه افراد مى توانند به همه مراتب آن نایل شوند؟ عقل نظرى چه نقشى در تولید علم و اخلاق دارد؟ آیا این عقل مى تواند در حصول سعادت و کمال انسان در دنیا و آخرت نقش ایفا کند و موانع این نقش کدام اند؟ پاسخ این پرسش ها را از منظر ابن سینا و ملّاصدرا در مقاله «پژوهشى درباره عقل نظرى از دیدگاه ابن سینا و ملّاصدرا» می توان یافت. نویسندگان محترم بر این عقیده اند که عقل نظرى مهم ترین قوه نفس ناطقه است که اصلى ترین کارکرد آن از نظر فلاسفه، ادراک کلیات است. این کلیات دربردارنده صور و معانى، تصورات و تصدیقات، قضایاى صادق و کاذب، و نظرى و عملى، واجبات، ممکنات و ممتنعات، ظنیات، یقینیات و... است. عقل نظرى بدون نیاز به بدن و قواى بدنى، آن کلیات را به گونه اى ویژه و با علم حضورى از مبادى عالیه دریافت مى کند و نقشش در این دریافت، تنها انفعال و تأثر است.
3. فلاسفه مسلمان قوه «حافظه» را از جهت کارکرد به قوه خیال تشبیه کرده اند. بدین بیان که خیال مخزن صور محسوس حس مشترک و حافظه مخزن معانی وهم است. نویسندگان محترم در مقالة «تبیین وجودى و معرفتى قوه حافظه در فلسفه اسلامى» این قوه را در دو قلمرو وجودى و معرفتى بررسى کرده اند. در قلمرو وجودى، با وجود معقول بودن گرایش عمومى فلاسفه مسلمان بر رویکرد تقلیلى در باب قواى باطنى نفس، به جهت نگرش ممتازى که فلاسفه معاصر بر این قوه و کارکردهاى آن داشته اند، استقلال وجودى مقرون به صحت دانسته شده است. در قلمرو معرفتى، با توجه به رویکرد همگون ملّاصدرا و فلاسفه معاصر مسلمان، هر دو کارکرد حفظ و استرجاع معانى حافظه، در حیطه حضور و تجرد قرار مى گیرد. در این قلمرو، احتمال انتساب فرایند استرجاع به خطاپذیرى، به واسطه نقص و عدم اشتداد برخى نفوس تبیین شده است.
اما با توجه به رویکردی که در حکمت متعالیه خاصه در آراء فلاسفه معاصری چون علامه طباطبائی و استاد مصباح در باب اهمیت این قوه در حوزه معرفت شناسی اتخاذ شده است، این مقاله با وجود پذیرش معقول بودن گرایش تقلیلی در باب نفس و برخی قوای آن، بر وجه ایجابی چنین قوه ای همسان فلاسفه معاصر مسلمان گرایش یافته است.
4. نویسنده محترم در مقاله «مفهوم امتدادمندى جسم طبیعى در طبیعیات سینوى» معتقد است بر خلاف مفهوم جسم طبیعی که برخی آن را مرکب از ماده و صورت دانسته اند و پاره ای این ترکیب را نفی نموده اند، مفهوم امتدادمندی جسم نزد حکمای مشاء، اشراقیون و پیروان حکمت متعالیه امری بدیهى تلقی شده است. اینکه جسم مادى امرى عریض و طویل و عمیق است، تقریباً پذیرفته همه حکماست؛ هرچند در توصیف و تبیین آن شیوه هاى متفاوتى را به کار گرفته اند. به علت بدیهى انگاشتن امتدادمندى و نیز تواتر و تکرار در پذیرش این مفهوم، به تبیین دقیق موضوع امتدادمندى چندان عنایت نشده است؛ به گونه اى که از زمان ابن سینا تاکنون، تبیین جدیدتر و متفاوتى از مفهوم بعد و امتدادمندى ارائه نشده است.
ابن سینا جسم را بعد محض (مانند دکارت) تعریف نمی کند. وی می گوید علاوه بر کشش فضایی (امکان فرض امتدادهای سه گانه)، جسم متشکل از دو جزء ماده و صورت، و نیز طبیعت و اعراض می باشد. به عبارت دیگر، ابن سینا جسم را متشکل از ویژگی های ذاتی دیگری نیز می داند که ماده و صورت داخل در قوام جسمند. این مفاهیم خود باید موضوع تحقیقات جداگانه باشند. این مقاله، با بهره گیرى از مباحث ابن سینا درباره جسم ممتد، تقریرى نسبتاً جدید از مفهوم امتداد ارائه کرده است. به علاوه، امتداد را تنها متعلق به حوزه علوم عقلىِ محض نمی داند، بلکه آن را بخشى از موضوع دانش جدید به شمار آورده است. از این رو به نسبتِ امتداد و مفاهیم همانند آن، در ریاضى نیز توجه کرده است.
5. نویسنده محترم در مقالة «نگاهى به تاریخ فلسفه براساس دو جریان «کلى گرایى» و «کل گرایى» در پی این است تا شیوه ای خاص برای فهم هرچه بهتر تاریخ فلسفه در پیش گیرد. بدین معنا که امکان نگاه به تاریخ فلسفه را بر اساس دو ایده منطق کلاسیک، یعنی دو ایده کلی و کل، مورد بررسی قرار دهد. از جمله خاستگاه هاى مهم براى درک حقایق، منطق است. مقولات و ایده هاى مندرج در منطق، علاوه بر کارکرد صورى، بر اساس نقش هرمنوتیکى مى توانند مبنا و چارچوبى را براى درک هرچه بهتر حقایق فراهم آورند. از نظر این مقاله انعکاس و حضور این دو ایده منطقی در تاریخ فلسفه به صورت دو جریان کلی گرایی و کل گرایی رخ نموده است. مدعاى این مقاله آن است که در عین پذیرش محدودیت هاى خاص چنین پژوهشى، مى توان تا حد مقبولى، به فهم ویژگى هاى تاریخ فلسفه براساس این دو جریان دست یافت. در این مقاله، به تفاوت هاى دو جریان کلى گرایى و کل گرایى در باب موضوعاتى چون ماهیت فلسفه، تاریخ فلسفه، علم، الهیات و شناخت اشاره شده است.
6.در جامعه امروز ما، بحث از اسلامى سازى علوم انسانى، با توجه به ضعف هاى علوم انسانى موجود و نیز نقاط قوت علوم انسانى اسلامى ضرورتى انکارناپذیر دارد. نویسندگان محترم مقاله «بایدها و نبایدهاى اسلامى سازى علوم انسانى از دیدگاه علّامه مصباح» معتقدند که باید با شناسایى و برطرف کردن موانع این مسیر، به راهکارهایى براى اسلامى سازى علوم انسانى دست یافت. در خصوص علوم انسانی موجود، علامه مصباح معتقد است، برای رهایی از تهدید ها و خطرهای جدی این علوم غیردینی و برای ایجاد تحول در این علوم، باید از یک سو در مبانی آنها بر اساس آموزه های اسلامی تجدید نظر کرد و از سوی دیگر، با بهره گیری از روش صحیح، احکام و ارزش های اسلامی را در آنها مد نظر قرار داد.
7. و در پایان، نویسندگان محترم مقالة «هنر و زیبایى در اندیشه آیت اللّه مصباح» بر این باورند که زیبایى، به منزله یکى از ریشه دارترین خواست هاى فطرى آدمى، و هنر، به منزله نمود عملى خواست زیبایى در ساحت حیات انسان، دو مقوله مهم در پژوهش هاى انسانى اند؛ چنان که امروزه فلسفه هنر و زیبایى شناسى با دین، اخلاق و اغلب دیگر دانش هاى حوزه علوم انسانى و جز آن پیوندى عمیق یافته است. این مقاله، که به بررسى اندیشه هاى آیت اللّه مصباح در باب زیبایى و هنر اختصاص یافته، هنر در زبان فارسی، در کاربردی عام، مرادف با مهارت است که در حرفه ها و صنعت به کار می رود. هنر در این معنای عام بر دو عنصر شناخت و توان متکی است. اما در معنای خاص آن یعنی هنر زیبا، نوعی از هنر به معنای عام است که فصل ممیزی به آن افزوده شده است که همان غایت ارضای غریزه زیباپسندی انسان است. به عقیده آیت الله مصباح، زیبایی آن است که «چیزی به گونه ای باشد یا کاری به گونه ای تحقق یابد که براثر ارتباط با آن، اعجاب و لذتی برای انسان یا هر موجود ذی شعور دیگری پدید آید» پس زیبایی وصفی است در موجودات که درک آن، سبب پیدایش شگفتی و لذت برای درک کننده اش باشد. به این ترتیب زیبایی از حیطه زیبایی های صوری پا را فراتر گذارد و زیبایی معنوی را نیز شامل می گردد و نیز مصادیق زیبایی می توانند ماورایی و عقلانی هم باشند و حتی مدرک زیبایی می تواند خود موصوف زیبایی باشد و کثرتی بین مدرک و مدرک نباشد.
در پایان، همچون گذشته، ضمن سپاس و قدردانی از همه محققان، فرهیختگان و استادانی که ما را در تهیه این شماره نشریه یاری رساندند، یادآور می شود که نقدهای عالمانه و پیشنهادهای مشفقانه خوانندگان گرامی را همواره برای خود موهبتی گرانبها دانسته که بر غنای هرچه بیشتر نشریه خواهد افزود.