معرفت فلسفی، سال بیست و سوم، شماره اول، پیاپی 89، پاییز 1404، صفحات 41-57

    تبیین فلسفی نقش «ذکر» در تکامل نفس بر اساس مبانی فلسفی علامه مصباح یزدی

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ حامد محمدی متین / دانشجوی دکتری فلسفة تطبیقی مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / hamed.matin69@yahoo.com
    احمد ابوترابی / دانشیار گروه فلسفة مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) / ahmadabutorabi@gmail.com
    dor 20.1001.1.17354545.1404.23.1.3.8
    doi 10.22034/marefatfalsafi.2025.5001665
    چکیده: 
    کمال نهایی انسان بر اساس اصول حاکم بر علم‌النفس فلسفی از منظر علامه مصباح یزدی، در گرو «یافت شهودی فقر وجودی» یا «به فعلیت رسیدن شناخت ناآگاهانه و اشتداد علم حضوری به حقیقت نفس و ارتباط تکوینی با خدای متعال» است. پژوهش حاضر درصدد بررسی نقش «ذکر» در تکامل نفس است. ازاین‌رو سؤال اساسی آن است که «توجه به خدا» چگونه موجب «اشتداد علم حضوری نفس به خود و خداوند» می‌شود؟ سؤال دیگر آن است که آیا توجه به خود، موجب تقویت علم حضوری به نفس است یا تضعیف آن؟ این در حالی است که در بیانات علامه مصباح یزدی، سخنانی به نفع هر دو دیدگاه مطرح شده است. هدف این پژوهش که به روش توصیفی ـ تحلیلی نگاشته شده، پاسخ به این پرسش‌ها بر اساس مبانی خاص ایشان است. نتیجة حاصل از تحقیق نشان می‌دهد که میان توجه به خود و توجه به خداوند، نوعی یگانگی برقرار است؛ به‌گونه‌ای‌که تقویت و اشتداد علم حضوری به خود، علم حضوری به خداوند را نیز در پی دارد. بنابراین، توجه به ذات نفس با تکامل نفس سازگار است، و توجه به مراتب دیگر، ناسازگار با آن.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Philosophical Explanation of the Role of “Dhikr” (Remembrance) in the Perfection of the Soul as per the Philosophical Principles of Allamah Misbah Yazdi
    Abstract: 
    The purpose of the present study, which is written in a descriptive-analytical manner, is to answer the question based on their special foundations. The conclusion that is drawn from the present study is that there is a kind of unity between attention to oneself and attention to God, in such a way that strengthening and intensifying the knowledge of presence to oneself will lead to the knowledge of presence to God, and attention to the essence of the self is compatible with the self, and attention to other levels is incompatible with it. The purpose of the present study, which is written in a descriptive-analytical manner, is to answer the question based on their special foundations. The conclusion that is drawn from the present study is that there is a kind of unity between attention to oneself and attention to God, in such a way that strengthening and intensifying the knowledge of presence to oneself will lead to the knowledge of presence to God, and attention to the essence of the self is compatible with the development of the self, and attention to other levels is incompatible with it.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    تبيين فلسفي نقش «ذکر» در تکامل نفس بر اساس مباني فلسفي علامه مصباح يزدي
     حامد محمدي متين          / دانشجوي دکتري فلسفة تطبيقي مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني    matinhamed310@gmail.com
    احمد ابوترابي/ دانشيار گروه فلسفة مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني    ahmad.abutorabi@gmail.com
    دريافت: 23/11/1403 - پذيرش: 20/02/1404 
    چکيده
    کمال نهايي انسان بر اساس اصول حاکم بر علم‌النفس فلسفي از منظر علامه مصباح يزدي، در گرو «يافت شهودي فقر وجودي» يا «به فعليت رسيدن شناخت ناآگاهانه و اشتداد علم حضوري به حقيقت نفس و ارتباط تکويني با خداي متعال» است. پژوهش حاضر درصدد بررسي نقش «ذکر» در تکامل نفس است. ازاين‌رو سؤال اساسي آن است که «توجه به خدا» چگونه موجب «اشتداد علم حضوري نفس به خود و خداوند» مي‌شود؟ سؤال ديگر آن است که آيا توجه به خود، موجب تقويت علم حضوري به نفس است يا تضعيف آن؟ اين در حالي است که در بيانات علامه مصباح يزدي، سخناني به نفع هر دو ديدگاه مطرح شده است. هدف اين پژوهش که به روش توصيفي ـ تحليلي نگاشته شده، پاسخ به اين پرسش‌ها بر اساس مباني خاص ايشان است. نتيجة حاصل از تحقيق نشان مي‌دهد که ميان توجه به خود و توجه به خداوند، نوعي يگانگي برقرار است؛ به‌گونه‌اي‌که تقويت و اشتداد علم حضوري به خود، علم حضوري به خداوند را نيز در پي دارد. بنابراين، توجه به ذات نفس با تکامل نفس سازگار است، و توجه به مراتب ديگر، ناسازگار با آن.
    کليدواژه‌ها: ذکر، توجه، تکامل نفس، قرب خدا، علامه مصباح يزدي. 
    مقدمه
    بر اساس انديشۀ اسلامي ـ اعم از فلسفۀ اسلامي و متون ديني ـ از يک‌سو، تنها راه تکامل نفس، ياد خداي متعال (ذکر) است (مصباح يزدي، ۱۳۸۴، ص29ـ32) و از سوي ديگر، تکامل نفس، با توجه به نظام فلسفي حکمت متعاليه و مباني مورد پذيرش علامه مصباح يزدي، در گرو خودآگاهي حضوري است که مستلزم، بلکه عين اشتداد علم حضوري به خداوند است (مصباح يزدي، 1394الف، ص۳۴۹).
    سؤال اساسي اين پژوهش آن است که چه رابطه‌اي ميان توجه به خدا و تقويت علم حضوري وجود دارد؟
    در اين زمينه، سؤالات فرعي متعددي نيز قابل طرح ‌است؛ ازجمله اينکه اگر «تکامل نفس» به‌معناي تحقق و اشتداد علم حضوري به خداوند، در انحصار توجه به خداست، چه نوع توجهي چنين ثمره‌اي دارد؟ توجه دائمي يا موقت؟ شديد يا ضعيف؟ در خواب يا بيداري؟ آيا براي تحقق علم حضوري به خداوند، ذکر دائمي لازم است و ذکر موقت بي‌تأثير است؟ يا آنکه هر نوع ذکري، به‌تناسب خود، در اين مسير مؤثر است؟
    نکتۀ ديگر آن است که بر اساس ديدگاه‌هاي علامه مصباح يزدي، از يک‌سو، تقويت علم حضوري به خداوند از طريق تقويت علم حضوري به نفس حاصل مي‌شود (مصباح يزدي، ۱۳۹۶، ص۱۲۷)؛ يعني اگر انسان حقيقت خود را با وضوح بيشتري بيابد، ارتباط خود با خداوند و عدم استقلال خويش را نيز خواهد يافت. به‌عبارت ديگر، يافت ارتباط تکويني نفس با خداوند، يعني يافت نفس مرتبط با خداوند، همان يافت خداوند متناسب با مرتبۀ وجودي نفس است.
    از سوي ديگر، بر اساس بيانات ديگر ايشان، راه تقويت و اشتداد علم حضوري به نفس، توجه به خدا و تمرکز در ياد او و قطع توجه از خود است: «روح انسان به گونه‌اي آفريده شده که جهت حرکت آن به سمتي است که به آن دلبستگي و توجه پيدا مي‌کند» (مصباح يزدي، 1390ـ1391، ص۲۱).
    در اينجا دو پرسش بنيادين مطرح مي‌شود:
    نخست. آيا اين بيانات مستلزم نوعي دور نيست؟ زيرا از يک‌سو، اشتداد علم حضوري به خداوند متوقف بر اشتداد علم حضوري به نفس است، و از سوي ديگر، اشتداد علم حضوري به نفس نيز متوقف بر اشتداد علم حضوري به خداوند.
    دوم. چگونه ممکن است توجه به غير نفس، موجب تقويت علم حضوري به نفس گردد؟ به‌عبارت ديگر، آيا براي تقويت علم حضوري نفس، تمرکز بر خويشتن ضرورت دارد يا توجه به خداوند؟
    يکي از دلايل ضرورت انجام چنين تحقيقاتي آن است که هدف نهايي از آفرينش انسان، قرب الهي از مجراي رفتارهاي اختياري است. رفتار اختياري نيازمند زمينه‌هاي بينشي و گرايشي است؛ يعني انسان اگر نسبت به فايده‌مند بودن فعلي توجيه نشود، ارادۀ انجام آن را نخواهد داشت، و تا عقل سيراب نگردد، دل زير بار عمل نمي‌رود.
    روح پرسشگر انسان، تنها زماني حاضر به ياد دائمي خداوند در همۀ رفتارهاي خويش است که ابتدا در مقام انديشه و نظر، بداند راهي جز اين براي قرب الهي وجود ندارد. همچنين ارائۀ هرگونه برنامۀ تربيتي در علوم انساني و جهت‌دهي حرکت علمي و عملي جامعۀ اسلامي، مبتني بر تحليل‌هاي عقلي و فلسفي است.
    مقالۀ حاضر ‌کوشيده است تصويري روشن از راه تحقق کمال نهايي انسان، مبتني‌بر ادلۀ متقن و با توجه به مباني قابل دفاع، ارائه کند، لوازم آن را بررسي نمايد و ابهامات و تناقضات موجود را برطرف سازد. بدين‌سان، با اثبات يکي ديگر از مباني علوم انساني اسلامي، راه تحقق چنين علومي بيش از پيش گشوده مي‌شود. درنتيجه، مي‌توان گفت: تحقق کمال مطلوب براي فرد و جامعه، و نيز شکل‌گيري علوم انساني اسلامي، در گرو چنين تحقيقاتي است.
    به‌عبارت‌ديگر، نمي‌توان براي نفس، کمال و هدفي در نظر گرفت و فعلي خاص را براي رسيدن به آن معرفي کرد، اما از ارائۀ تبيين فلسفي کيفيت وصول نفس از طريق آن فعل به هدف مذکور امتناع ورزيد. اين همانند آن است که دانشمندي راه برون‌رفت از تورم را پيوستن به معاهدۀ خاصي بداند، اما ارتباط آن با هدف مذکور را تبيين نکند.
    ناگفته پيداست که افتخار تحقيق و پژوهش مبتکرانه در اين زمينه، نصيب علامه مصباح يزدي است که در آثار متعدد، نقطه‌نظرات خويش را تبيين کرده‌ است.
    چون اين مقاله، تفسير ديدگاه ايشان را دنبال مي‌کند، آثار ايشان که حاوي مباحث مرتبط با اين موضوع‌اند، سهم ويژه‌اي در اين پژوهش دارند.
    با وجود آنکه علامه مصباح يزدي در موارد متعدد در اين زمينه سخن گفته‌، بيشتر تلاش خود را صرف بيان اصل نظريه کرده و علي‌رغم کوشش ارزشمند ايشان در تبيين عقلي آن، مجال رفع همۀ ابهامات را نيافته ‌است. تنها در مواردي، به‌صورت خلاصه و پراکنده به استدلال‌هاي خاص خود اشاره کرده ‌است. ازاين‌رو جاي خالي پژوهشي مستقل که علاوه بر بيان اصو1ل و مباني فلسفي اين نظريه، مقدمات استدلال را به‌صورت منطقي ارائه کرده و اشکالات و ابهامات پيرامون آن را پاسخ دهد، به‌روشني احساس مي‌شود.
    1. تبيين مباني
    هر نظريه‌اي ـ درست يا نادرست ـ ريشه در مباني خاص خود دارد و اثبات آن وابسته به صدق همان مباني است. مباني نظريۀ علامه مصباح يزدي به سه دسته تقسيم مي‌شود: معرفت‌شناختي، هستي‌شناختي، و انسان‌شناختي.
    1-1. مباني معرفت‌شناختي
    بر اساس ديدگاه علامه مصباح يزدي که مطابق با ديدگاه نهايي ملاصدراست تکامل نفس به تقويت و اشتداد علم حضوري است: «كامل شدن انسان به اين است كه علم حضوري‏اش كامل‏تر شود» (مصباح يزدي، 1386، ص31). ازاين‌رو لازم است تعريف مختصري از «علم حضوري» ارائه شود و به ويژگي آن (يعني قابليت اشتداد و تقويت آن) و نيز ادراک آگاهانه و ناآگاهانه به‌مثابة مباني معرفت‌شناختي پژوهش تبيين گردد:
    علم حضوري به شيء، يافتن خود واقعيت شيء است، درحالي‌که علم حصولي يافتن صورتي مغاير با شيء و منطبق بر آن است (مصباح يزدي، 1398، ج3، ص487).
    يکي از ويژگي‌هاي علم حضوري قابليت شدت و ضعف آن است. بسياري از فلاسفه با وجود وجداني بودن اين علم، به اين ويژگي تصريح کرده‌اند (زنوزي، 1361، ص97 و 98؛ مصباح يزدي، 1393، ج2، ص177).
    شناخت انسان، يا آگاهانه است يا غيرآگاهانه. وقتي عنصر «شناخت» با «توجه» همراه ‌شود علم و معرفت آگاهانه است، و در صورت فقدان توجه، شناخت غيرآگاهانه خواهد بود. اگر شناخت با اندک توجهي وارد صحنة ذهن شود «نيمه‌آگاهانه» است، و اگر نيازمند توجه بسيار زياد و رفع موانع لازم باشد «ناآگاهانه» خوانده مي‌شود (مصباح يزدي، 1389ب، جلسة 10).
    در اين پژوهش حاضر، ناآگاهانة نفس مد نظر است. بنابراين، مي‌توان سؤال اصلي را به صورت زير بازسازي کرد: نقش ذکر در اشتداد علم حضوري ناآگاهانة نفس به خداوند چيست؟ علم حضوري انسان به خداوند ـ دست‌کم در انسان‌هاي عادي ـ در آغاز ناآگاهانه است و نقش توجه به خداوند رساندن اين علم به مرحلة آگاهانه و تقويت آن است.
    2-1. مباني هستي‌شناختي
    مباني هستي‌شناختي اختصاص به نفس يا موجود خاصي ندارند، بلکه مبناي تفسير هستي در همۀ مراتب وجودند. اين مباني عبارت‌اند از: اصالت وجود، تشکيک در وجود، و وجود رابط معلول.
    1-2-1. اصالت وجود و اعتباريت ماهيت
    در حکمت متعاليه، اولين مبنا براي همة مباحث فلسفي، «اصالت وجود و اعتباريت ماهيت» است. از ديدگاه صدرالمتألهين، مقصود از «اصالت وجود و اعتباريت ماهيت» چيزي جز اين دو مدعا نيست (عبوديت، 1400، ج1، ص82):
    1. واقعيات که جهان خارج را پر کرده‌اند، از سنخ ماهيت نيستند، بلکه ماهيات صرفاً واقعياتي فرضي و پنداري و ـ به‌اصطلاح ـ اعتباري‌اند.
    2. مفهوم «وجود» مصداق دارد؛ يعني بر هر واقعيتي به حمل «هوهو» قابل ‌حمل است. بنابراين حقيقت وجودْ اعتباري عقلي نيست، بلکه واقعيتي خارجي است: «إن لمفهوم الوجود المعقول الذي من أجلي البديهيات الأولية مصداقاً في الخارج و حقيقةً و ذاتاً في الأعيان» (صدرالمتألهين، 1981، ج1، ص340). «أما الماهية، فهي ليست موجودة بذاتها إلا بالعرض (صدرالمتألهين، 1381، ص49).
    2-2-1. تشکيک در وجود
    دومين مبنا «تشکيک در وجود» است. مقصود آن است که تمايز و اشتراک موجودات در حقيقت وجود است، بر خلاف ماهيات که تمايزشان در امور ذاتي يا عرضي است.
    در اين پژوهش، نوع خاصي از تشکيک (يعني تشکيک تفاضلي ميان علت هستي‌بخش و معلول) ضروري است: «إنّ افراد مفهوم الوجود ليست حقائق متخالفة، بل الوجود حقيقة واحدة و ليس إشتراکها بين الوجودات کإشتراک الطبيعة الکليه» (صدرالمتألهين، 1981، ج1، ص120).
    ارتباط مبحث مبنا با موضوع مقاله ازآن‌روست‌ که به ‌موجب تشکيک تفاضلي، ميان نفس و علت هستي‌بخش، نوعي اتحاد برقرار است و علم حضوري به يکي، علم حضوري به ديگري را در پي دارد. درواقع، بازگشت اتحاد در علم، بازگشت به اتحاد واقعيات دارد؛ زيرا علم حضوري يافت واقعيت است آن‌گونه که هست، بدون افزودة ذهني. پس اگر يافت واقعيت a با يافت واقعيت b همراه باشد، به‌معناي اتحاد حقيقي آن دو در خارج است.
    تشکيک با طرح وحدت و کثرت، زمينه را براي وحدت علم حضوري به نفس و خداوند فراهم مي‌آورد.
    3-2-1. وجود رابط معلول
    مبناي سوم «وجود رابط معلول» است؛ يعني معلول هيچ استقلالي از علت هستي‌بخش ندارد، بلکه با تمام حقيقت خود وابسته و عين وابستگي به علت است.
    صدرالمتألهين چنين موجودي را «موجود رابط» مي‌نامد: «فيکون وجود الممکن رابطا عندنا» (صدرالمتألهين، 1981، ج1، ص330).
    با پذيرش اين مبنا، مي‌توان ادعا کرد تقويت علم حضوري نفس، مستلزم يافتن ارتباط نفس با خداوند است، بلکه به‌تعبير دقيق‌تر، عين يافتن خداوند در مرتبة وجودي نفس است.
    3-1. مباني انسان‌شناختي
    مقصود از «مباني انسان‌شناختي» مباني ويژة صدرالمتألهين و علامه مصباح يزدي دربارة نفس است که عبارت‌اند از: «تجرد نفس»، «تکامل نفس» و «حرکت جوهري اشتدادي نفس». نفس حقيقتي مجرد است که عين علم حضوري به خويش است؛ چنان‌که ابن‌سينا اثبات کرده‌ است که علم نفس به خود، حضوري است (ابن‌سينا، 1375، ص 347).
    در تفسير قرب الهي، دو نظريه قابل ‌رصد است: نظرية «قرب وجودي» و نظرية «قرب حقيقي».
    1-3-1. نظرية «قرب وجودي»
    بيشتر فلاسفه از نظرية «قرب وجودي» دفاع مي‌کنند؛ يعني شباهت انسان به خدا از حيث دارا بودن همة حقايق عالم، همان‌‌گونه که در ذات خداوند موجود است: «من شأنه أن يتشبه بالمبدأ الأول» (صدرالمتألهين، 1354، ص97).
    علامه مصباح يزدي سه نقد اساسي به اين ديدگاه مشهور وارد مي‌کند:
    1. برخي صفات براي خداوند کمال‌اند (مانند واجب‌الوجود بودن)، اما براي انسان نيستند؛ برخي صفات (مانند عبوديت) براي انسان کمال‌اند،‌ اما براي خداوند نيستند. بنابراين، اين تفسير به شرک نزديک‌تر است تا توحيد! (مصباح يزدي، 1394ب، ص179).
    2. اين ديدگاه مبتني‌بر نظر ارسطو است که راه تحصيل کمال انسان را تعقل و برهان مي‌داند، درحالي‌که کمال حقيقي انسان در تقويت علوم حضوري است، نه حصولي (مصباح يزدي، 1394الف، ص323 و 324).
    3. مقايسة کمال انسان با کمال بي‌نهايت خداوند، نادرست است؛ زيرا هيچ موجودي در برابر خداوند کمالي ندارد که قابل مقايسه باشد (مصباح يزدي، 1386، جلسة 21).
    2-1-3. نظرية «قرب حقيقي»
    تفسير مورد قبول علامه مصباح يزدي «قرب حقيقي» است. از منظر ايشان، «تکامل حقيقي انسان عبارت است از: سير علمي که روح در درون ذات خود به‌سوي خدا مي‌کند تا به مقامي برسد که خود را عين تعلق و ارتباط به او بيابد» (مصباح يزدي، 1396، ص77).
    به بيان ديگر، «کمال نهايي انسان در تقويت رابطة وجودي او با خداي متعال است؛ به‌اين‌معنا که علم حضوري نفس به خداي متعال شديدتر شود» (مصباح يزدي، 1394الف، ص345). ازاين‌رو «تکامل روحى رسيدن به مرحلة يافتن است، نه‌‌تنها دانستن» (مصباح يزدي، 1394الف، ص349).
    3-3-1. حرکت اشتدادي نفس
    مبناي سوم در مباني انسان‌شناختي، «حرکت جوهري اشتدادي نفس» است. علامه مصباح يزدي همچون صدرالمتألهين (صدالمتألهين، 1981، ج3، ص433) نفس را مشمول حرکت جوهري اشتدادي مي‌داند و حتي آن را عين حرکت و پويايي معرفي مي‌کند. ايشان توجه و خواست نفس را نشانه و عامل حرکت آن مي‌داند:
    ما معتقديم که روحْ ذاتش تکامل‌بردار است. اين هم از يک اصل فلسفي گرفته مي‌شود که وجود حرکت جوهري اشتدادي در روح است که البته اين حرکت در ساية تعلق به بدن حاصل مي‌شود؛ ولي به ‌هر حال، خود روح هم تکامل مي‌يابد و جوهر نفس کامل مي‌گردد (مصباح يزدي، 1394الف، ص333).
    بنابراين حرکت اشتدادي نفس، نه‌تنها مبناي تبيين سير تکاملي انسان است،‌ بلکه زمينه‌ساز تقويت علم حضوري به خداوند و تحقق قرب حقيقي است.
    2. مفهوم‌شناسي «ذکر»، «توجه» و «ياد»
    واژة «ذکر» در منابع لغوي، به معاني گوناگوني همچون حفظ شيء، نام و آوازه، نماز و دعا، و کتابي که دربردارنده تفصيل معارف ديني است، به کار رفته است (فراهيدي، 1433ق، ج4، ص498). مقصود اصلي از «ذکر» در اين پژوهش، همان «هشياري»، «توجه به چيزي» و «ياد آن» است (فيومي، 1414ق، ص208).
    علامه مصباح يزدي نيز «توجه» را به‌مثابة آگاهانه شدن ادراک تعريف مي‌کند (مصباح يزدي، 1396–1397، جلسة 2؛ 1378، ج2، ص71). ايشان تأکيد دارد که توجهْ غير از علم است؛ زيرا بسيار اتفاق مي‌افتد که انسان چيزي را مي‌داند، ولي به دانستة خود توجه ندارد. علاوه بر آن، علم نوعي انفعال است، درحالي‌‌که توجه مي‌تواند اختياري باشد. براي نمونه، وقتي معدة انسان خالي شود توجه او به‌صورت جبري به گرسنگي و غذا جلب مي‌گردد، اما هرچه انسان کامل‌تر گردد، توانايي بيشتري در جهت‌دهي اختياري به توجه خود خواهد داشت (مصباح يزدي، 1396–1397، جلسه 2).
    نکتة مهم آن است که توجه و ياد، اختصاصي به امور معدوم يا غايب ندارد، بلکه دربارة موجودات حاضر نيز به‌کار مي‌روند (مصطفوي، 1368ق، ج3، ص295–298). براي نمونه، خداوند و قواعد رياضي مي‌توانند متعلَّق ياد انسان واقع شوند، با آنکه خداوند همواره حاضر است و غيبت او غيرممکن، و قواعد رياضي به زمان خاصي تعلق ندارند. بنابراين ياد خداوند يا مفاهيم انتزاعي (مانند رياضيات) به‌معناي توجه به چيزي است که در عالم خارج يا در ذهن حاضر است.
    تنها تفاوت ميان واژگان «ذکر»، «ياد» و «توجه» در ريشة زباني آنهاست: «ياد» واژه‌اي فارسي است، درحالي‌که «ذکر» و «توجه» عربي‌اند. واژة «توجه» از ريشة «وجه» گرفته شده و دلالت بر آن دارد که وقتي انسان به چيزي توجه مي‌کند درواقع نفس‌ او رو به آن چيز مي‌گردد و آن را در مرکز ادراک خود قرار مي‌دهد.
    3. استدلال از طريق علم حضوري
    مدعاي اصلي اين بخش آن است که اساسي‌ترين عامل در تقويت علم حضوري نفس به حقيقت خويش و تعلق ذاتي‌اش به خداوند، توجه به خداست. اين نکته با فرمايش علامه مصباح يزدي تأييد مي‌شود که فرمود: «ذکر حقيقي، توجه دل به معبود است» (مصباح يزدي، 1391ـ1392، جلسة ۷).
    ايشان روح همۀ عبادات و هدف نهايي تکاليف شرعي را تقويت توجه به خداوند مي‌داند: «روح همۀ آنها [تکاليف شرعي] توجه به خدا و ياد اوست» (مصباح يزدي، ۱۳۹۰، ص۱۵۷).
    ازهمين‌رو، دعا و مناجات با خدا مطلوبيت ذاتي دارند، و خودِ طلب از خداوند، مهم‌تر از مطلوب است (مصباح يزدي، 1390، ص۲۱، ۱۱۰، ۱۲۴).
    استدلال بر نقش ذکر و توجه به خدا در تکامل نفس را مي‌توان به‌صورت تفصيلي يا موجز و با تعابير گوناگون ارائه کرد. ابتدا استدلال تفصيلي را با مقدمات صريح و مطوي بيان مي‌کنيم، سپس استدلال موجز را نقل خواهيم کرد:
    1-3. استدلال اول (تفصيلي)
    مقدمات اين استدلال به شرح ذيل است:
    1. نفس موجودي مجرد است. فلاسفه براي اثبات تجرد نفس، براهين متعددي اقامه کرده‌اند (ابن‌سينا، 1375، ص178–196؛ سهروردي، 1385، ج2، ص110-116؛ صدرالمتألهين، 1354، ج2، ص 467–509).
    2. حقيقت مجرد عين علم و آگاهي به خود است. علامه مصباح يزدي تصريح مي‌کند: «همة موجوداتي كه بهره‏اي از تجرد دارند، يعني عين ماده نيستند، اين خاصيت را دارند كه وجودشان عين علم است» (مصباح يزدي، 1386، جلسة 31؛ نيز ر.ک. 1389ب، جلسة 10).
    3. علم يعني: حضور. براي اثبات اين مدعا، به‌طور خلاصه بايد به تحليل علم پرداخت: از يک‌سو، ملاک علمْ بساطت و عدم امتداد است و ملاک جهلْ ترکيب و امتداد. موجودي که داراي امتداد است ـ دست‌کم ـ دو طرف دارد و هر طرف آن از طرف ديگر غايب است. بنابراين، هر دو طرف به يکديگر جهل دارند، و به‌حکم اينکه حصول امتداد از ترکيب دو جزء غيرممتد محال است، هر يک از طرفين، خود داراي امتداد است و بنابراين هر دو طرف به يکديگر جاهل‌اند.
    از سوي ديگر، چون علم به هر چيزي متوقف بر علم حضوري به خود است، امکان ندارد هيچ موجود ممتد و مادي به هيچ‌ چيزي علم داشته باشد. درواقع، موجود مادي به سبب برخورداري از امتداد، عين غيريت اجزاست و خودي ندارد که نزد خود حاضر باشد، و از لحاظ فلسفي، بي‌خود است.
    در مقابل، موجود مجردْ بسيط و فاقد امتداد است. درنتيجه، نزد خود حاضر و موجود است و امکان ندارد از خود غايب و غافل باشد. ازاين‌رو امکان ندارد موجود مجرد به خود جهل داشته باشد. بنابراين، مجرد عين علم حضوري به خود است (ر.ک. صدرالمتألهين، 1981، ج6، ص150-161 و 163-164).
    4. علم حضوري قابل شدت و ضعف است (زنوزى، 1361، ص97–98؛ مصباح يزدى، 1393، ج2، ص177).
    5. پس حقيقت مجرد قابل شدت و ضعف است.
    6. کمال و نقص هر موجودي، در گرو فعليت يافتن مراتب وجودي خود است. به تعبير علامه مصباح يزدي، کمال هر موجودي مرتبه‌اي از وجود خود اوست، نه چيزي عارضي يا الحاقي. اگر چيزى را به فردى يا شيئى ضميمه کنند که از مراتب وجودى او به‌حساب نيايد کمال او محسوب نمى‌شود، بلکه جنبة عاريه‌اى دارد. براي نمونه، اگر صد خوشه انگور را به طور مصنوعى بر درختى آويزان کنند، تا وقتي که ثمر از خود درخت نباشد کمالِ آن درخت به حساب نمى‌آيد. پس کمال در حقيقت، مرتبه‌اى از وجود خود شىء (مصباح يزدي، 1394الف، ص187–188)، بلکه در فعليت‌ يافتن آخرين کمالاتي است که براي آن ممکن است، هرچند خود اين کمال، داراي مراتب مختلفي باشد (مصباح يزدي، 1396، ص25) و امور ديگر در حدي که براي رسيدن به کمال حقيقي‌اش مفيد باشد، کمال مقدمي و مقدمة‌الکمال خواهند بود (مصباح يزدي، 1396، ص24).
    7. بنابراين کمال و نقص نفس انسان نيز به‌شدت و ضعف علم حضوري‌اش به خود وابسته است (مصباح يزدي، 1386، ص31) و هرقدر نفس انسان کامل‌تر و تجردش بيشتر باشد، علم حضورى او نسبت به خودش کامل‌تر، روشن‌تر و عميق‌تر است (مصباح يزدي، 1378، ج2، ص91).
    8. انسان ممکن بالذات است؛ زيرا فرض عدم انسان منجر به تناقض نمي‌گردد.
    9. هر ممکن بالذاتي معلول است.
    10. پس انسان معلول است.
    11. هر معلولي عين ربط به علت هستي‌بخش است (= قرب فلسفي) (صدرالمتألهين، 1981، ج1، ص78–82 و 330).
    12. پس انسان عين ربط به علت هستي‌بخش است؛ يعني وجود انسان همان ارتباط او با علت هستي‌بخش است.
    13. لازمة مقدمات مذکور اين است که اشتداد علم حضوري نفس به خود، مستلزم و بلکه عين اشتداد علم حضوري به خداوند است (= قرب حقيقي). علامه مصباح يزدي مي‌گويد: «اگر ما با علم حضوري وجود خويش را درک کنيم، به اين شهود و دريافت حضوري نيز مي‌رسيم که وجود ما عين تعلق و ارتباط به خداوند است» (مصباح يزدي، 1396، ص227).
    14. بنابراين، کمال انسان در قرب شهودي و حضوري الهي و يافت ارتباط تکويني نفس با خداوند است؛ اما سؤال اساسي اين است که چگونه مي‌توان به هدف مذکور که نهايت کمال انساني است، دست يافت؟ پاسخ به سؤال مستلزم آن است که بدانيم:
    15. علم حضوري به هر چيزي، در اثر توجه به آن اشتداد مي‌يابد و در اثر بي‌توجهي به آن که مقارن با توجه ‌به امور ديگر است (مصباح يزدي، 1378، ج2، ص86) تضعيف مي‌گردد. علامه مصباح يزدي «توجه» را عامل اصلي تقويت علم حضوري به خداوند مي‌داند: «خداي متعال معرفتي شهودي را در وجود ما قرار داده است که اگر بخواهيم آن را تقويت کرده، به مرحلة آگاهي برسانيم حتماً بايد از عامل توجه استفاده کنيم» (مصباح يزدي، 1391ـ1392، جلسة 7). ايشان در برخي از موارد نيز به‌صورت موجز به نقش توجه در تکامل نفس اشاره کرده‌ است:
    فصل مميز روح درك است و حقيقت آن با درك توأم است. حركت و رشد روح در گرو علم و آگاهي و توجه است. سقوط روح نيز ناشي از ضعف شعور، آگاهي، علم و توجه است. بنابراين چنين موجودي اگر بخواهد به‌سوي خداوند حركت كند و به او نزديك شود بايد توجهاتش به خداوند فزوني گيرد و بلكه دائمي گردد. بدين‌ترتيب حقيقت سير انسان همان توجهات اوست (مصباح يزدي، 1396، ص129–132؛ نيز ر.ک. 1394ب، ص30).
    لازم به ذکر است که مقصود از «توجه» در اينجا توجه اختياري است. اساساً تکامل نفس تنها به‌واسطة فعل اختياري حاصل مي‌شود؛ زيرا انسان موجودي مختار است و موجود مختار بالفعل کمالي ندارد و به تعبير متناسب با پژوهش، علم حضوري انسان به‌خودي‌خود آگاهانه و شديد نيست. بنابراين براي تحقق هدف مذکور و رسيدن به کمال، لازم است با اختيار توجه خود را به خداوند معطوف سازد.
    16. بنابراين راه تکامل نفس و اشتداد علم حضوري نفس به خداوند، توجه به خود و خداوند و به تعبير ديني، «ذکر و ياد خدا» است.
    2-3. استدلال دوم (موجز)
    علامه مصباح يزدي در بياني موجز، استدلالي با تعابير نوراني ارائه مي‌کند:
    1. شعاع نور براي درک حقيقت وجود خود، بايد نور و منبع خود را درک کند.
    2. انسان پرتوى از خورشيد ذات اقدس الهى است؛ زيرا معلول عين ربط به علت هستي‌بخش است.
    3. ازاين‌رو تکامل روح انسان در پرتو توجه به خدا تحقق مي‌يابد (مصباح يزدي، 1399، ص87).
    اين استدلال با وجود اختصار،‌ تفاوت ماهوي با استدلال نخست ندارد و صرفاً با تعابير عرفاني‌تري بيان شده است. مي‌توان آن را در سبک شيخ اشراق دانست که نفس مجرد را به نور و پرتوي از نور الهي تشبيه مي‌کند.
    4. تحليل مانعيت «توجه استقلالي به ماديات» در تکامل نفس
    بر اساس استدل‌هاي پيشين، آنچه حقيقتاً موجب تکامل نفس و تقويت علم حضوري به خود مي‌گردد، توجه به خود و به خداوند است (مصباح يزدي، 1394ج، ج2، ص91؛ 1394الف، ص349). هرچه انسان در حين انجام امور دنيوي از خداوند غافل نشود، خودآگاهي نفس تقويت مي‌گردد، و هرچه بيشتر غفلت کند ـ حتي در حال تلاوت قرآن ـ خودآگاهي‌اش تضعيف مي‌شود.
    علامه مصباح يزدي به اين حقيقت اين‌گونه اشاره کرده ‌است:
    سيروسلوک مورد پذيرش اديان حق بر اين ‌اساس استوار است که انسان در همان حال که در ميان مردم و با مردم زندگي مي‌کند، کانون اصلي توجه و محبت او خداوند متعال باشد. اگر انسان بتواند چنين حالتي را تمرين کند، هنگام پرستش، رابطة قلبي خود را با خدا مي‌يابد (مصباح يزدي، 1389الف، ص119).
    توجه به هر چيزي لزوماً موجب تکامل نفس نيست. هنرمندان و شاعران توجه عميقي به طبيعت دارند، اما اين توجه لزوماً موجب کمال نهايي نمي‌شود.
    البته در کمال نسبي بودن اين توجهات ترديدي نيست؛ زيرا دقتْ کمال است و بي‌دقتي نقص. اما هر توجهي که مرتبة وجودي انسان را ارتقا نبخشد و موجب تقويت علم حضوري نگردد، نمي‌تواند در مسير کمال نهايي انسان مؤثر باشد. سخن در اينجا از کمال نهايي انسان، يعني قرب به خداست. ازاين‌رو مي‌توان پرسيد: توجه به چه چيزي ماية تکامل نفس است؟
    پاسخ آن است که توجه به هر چيزي غير از خداوند، چون حقيقتي مغاير با نفس دارد في‌نفسه موجب غفلت از نفس مي‌گردد؛ زيرا نفس در حال هشياري غافل محض نيست و همواره به چيزي توجه دارد؛ اما به‌ حکم آنکه توجه به يک شيء موجب غفلت از ساير اشيا مي‌گردد، توجه به غير خدا موجب ضعف علم حضوري نفس به خود خواهد شد.
    در مقابل، توجه به خداوند به سبب آنکه حقيقت نفس مرتبط با خداوند است، توجه به‌طرف ربط نفس خواهد بود و درنتيجه، موجب اشتداد علم حضوري به نفس مي‌گردد. بر اين ‌اساس، تنها راه تقويت علم حضوري نفس به خود، شدت توجه به خداوند و کاستن از توجه به ساير امور است.
    از اينجا روشن مي‌شود تعارض و مغايرتي ميان توجه به نفس و توجه به خداوند وجود ندارد؛ زيرا توجه به خدا توجه به چيزي است که حقيقت نفس جز ارتباط با او نيست. بدين‌روي، توجه به خداوند نيز توجه به حقيقت نفس است، از آن‌ جهت که متعلَّق ارتباط با نفس است، البته با حفظ مغايرت نفس و خداوند.
    5. اقسام ذکر (دائمي و غيردائمي، عميق و سطحي)
    توجه به چيزي ممکن است دائمي يا موقت و يا عميق يا سطحي باشد. کامل‌ترين نوع توجه آن است که هم عميق باشد و هم دائمي؛ يعني شخص در همه حال متوجه آن شيء باشد و توجهش از آن به چيز ديگري منصرف نگردد. با اين حال،‌ چنين توجهي در دنيا غيرممکن است؛ يعني ممکن نيست انسان متوجه‌ چيزي باشد و هيچ‌گاه از آن غفلت نکند. «ازهمين‌رو، خداوند چنين تمركزي را از ما نخواسته است، بلكه فقط انتظار دارد ضمن کارهايمان بخشي از توجهمان به خدا باشد» (مصباح يزدي، 1392–1393، جلسة 48).
    بااين‌حال، بايد دانست که توجه نبايد کوتاه و سطحي باشد، بلکه بايد مکرر و عميق باشد. البته توجه عميق و دائمي نيز ممکن نيست و از انسان خواسته نشده است. «روشن است كه توجهي كه غايت و هدف برپاداشتن نماز قرار داده شده، توجه قلبي عميق و قوي است، نه توجه ضعيف و سطحي» (مصباح يزدي، 1384، ص23).
    علت اين امر آن است که براي يادآوري يک چيز، بايد به‌اندازه‌اي به آن توجه کرد که وارد مرتبة آگاهانه نفس شود. علم حضوري به وابستگي به خداوند، در نهايت خفاست، و عوامل مادي که توجه انسان را به خود جلب مي‌کنند و او را به خود دلبسته مي‌سازند، بسيارند. ازاين‌رو اگر توجه مکرر و شديد نباشد علم حضوري به مرتبة آگاهانه نمي‌رسد.
    بنابراين، اگر توجه نامنظم و سطحي باشد هرقدر هم بر عمر انسان افزوده شود، تأثيري در به ‌فعليت رسيدن علم حضوري نخواهد داشت، بلکه غفلت انسان از حقيقت ارتباط او با خداوند بيشتر خواهد شد؛ زيرا عمر بيشتر مساوي است با توجه بيشتر به ماديات؛ و توجه بيشتر به ماديات مساوي است با ناآگاهانه‌تر شدن علم حضوري به ذات نفس.
    علامه مصباح يزدي معتقد است: «روح آدمي به گونه‌اي آفريده شده است که در صورتي مطلبي در آن راسخ و پايدار مي‌گردد که بدان توجه مکرر داشته باشد». (مصباح يزدي، 1392–1393، جلسة 13).
    6. تفاوت «توجه‌ به خدا» و «بي‌توجهي به ماديات» در تکامل نفس
    در اينجا تفاوت ميان «توجه به خدا» و «عدم توجه به ماديات» در مسير تکامل نفس آشکار مي‌گردد. توجه به خود و خدا مقتضي تکامل نفس است. ازاين‌رو به صورت مستقل در تقويت علم حضوري مؤثر است؛ اما عدم توجه به بدن و ماديات، صرفاً از باب رفع مانع مؤثر است. بنابراين به‌تنهايي و بدون وجود مقتضي، سبب حصول تکامل و تقويت علم حضوري نمي‌شود.
    بر همين اساس، نمي‌توان از مرتاضان ملحد که توجهات خود را از خواهش‌ها و لذايذ جسماني قطع کرده‌اند، انتظار علم حضوري به خداوند را داشت. درواقع، بي‌توجهي به دنيا تنها زماني ارزشمند است در راستاي کمال نهايي انسان قرار گيرد؛ زيرا اين بي‌توجهي از باب رفع مانع در مسير تقويت علم حضوري مؤثر است، و رفع مانع به‌تنهايي موجب تحقق کمال نهايي براي نفس نمي‌گردد.
    ازاين‌رو مي‌توان براي بي‌توجهي به دنيا،‌ تنها در صورتي که مقدمه‌اي براي تحقق کمال نهايي باشد،‌ ارزش مقدمي قائل شد.
    7. رابطة «توجه به خود» با« توجه ‌به خدا»
    در نگاه نخست، ميان برخي بيانات علامه مصباح‌ يزدي تناقضي ظاهري به چشم مي‌خورد: از يک‌سو، ايشان تقويت علم حضوري به خداوند را در گرو تقويت علم حضوري به نفس مي‌داند؛ يعني هرچه انسان خود را با وضوح بيشتري بشناسد، وابستگي وجودي‌اش به خداوند را نيز بهتر درک خواهد کرد. از سوي ديگر، ايشان در بياناتي ديگر، راه تقويت علم حضوري به نفس را توجه به خدا و تمرکز در ياد او معرفي مي‌کند. دو عبارت زير گوياي اين دو منظر هستند:
    ـ «روح عبادت، توجه به خداست و لازمة توجه به خدا هم قطع توجه از خود است» (مصباح، 1394ب، ص181).
    ـ «هرچه از توجه انسان به خويشتن کاسته گردد و بيشتر به بيرون از خود توجه پيدا کند، از خودآگاهي او کاسته مي‌شود، درحالي‌که رشد و تعالي انسان در گسترش خودآگاهي است» (مصباح يزدي، 1396، ص127).
    در اينجا اين پرسش رخ مي‌نمايد که آيا اين امر مستلزم نوعي تناقض نيست؟ زيرا بر اساس بيانات ايشان، اشتداد علم حضوري به خداوند متوقف بر اشتداد علم حضوري به نفس و اشتداد علم حضوري به نفس نيز متوقف بر اشتداد علم حضوري به خداوند است.
    پاسخ اين تناقض در تحليل معناي «خود» نهفته است. «خود» در اينجا دو معنا دارد:
    1. مرتبة اعلاي نفس: توجه به ذات مجرد نفس، فارغ از بدن، قوا، ادراکات و خواسته‌ها؛
    2. مراتب مادون نفس: شامل بدن، نيازهاي جسماني، قوا و ادراکات حسي و خيالي، و خواسته‌هاي دنيوي و اخروي.
    بنابراين فيلسوفان مرتبة غير اعلاي نفس را گاه به اعتبار انتساب آن به نفس، «خود» مي‌گويند و گاه از آن منظر که موجب غفلت نفس از حقيقت مرتبة اعلا مي‌شود، «غير خود» مي‌خوانند.
    بدين‌روي، تمرکز بر مرتبة اعلاي نفس، عين توجه به خداست؛ اما تمرکز بر مراتب مادون، موجب غفلت از حقيقت نفس و درنتيجه، غفلت از خداوند مي‌شود. به همين دليل، در عبارت حافظ «تو خود حجاب خودي، حافظ از ميان برخيز»، مقصودْ رفع توجه از مراتب نازل نفس است، نه از حقيقت آن. وگرنه قطع توجه از مرتبة اعلاي نفس، نه‌تنها کمال نيست، بلکه عين نقص است. نفس در مراحل ابتدايي، عين علم حضوري ناآگاهانه به مرتبة اعلاي نفس و عين علم حضوري آگاهانه به مرتبة مادون آن است.
    بنابراين، توجه به خود گاه، عين توجه به خداست، درصورتي‌که توجه به ذات نفس معطوف گردد؛ و گاه عين بي‌توجهي به آن است، درصورتي‌که مراتب مادون مد نظر قرار گيرد.
    قرآن کريم نيز اين تلازم را با آية «وَ لاتَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ» (حشر: ۱۹) بيان کرده است. فراموشي خداوند فراموشي نفس را در پي دارد؛ زيرا خدا و نفس در مرتبة اعلا، نوعي اتحاد معرفتي دارند.
    از اين منظر، مي‌توان گفت: توجه به مرتبة اعلاي نفس توجه به خداست؛ و توجه به مراتب مادون نفس، توجه به غيرخداست.
    بر اساس تحليل فوق، کمال نهايي انسان در قرب به خداوند است؛ زيرا علم حضوري به خداوند، عين علم حضوري به نفس است و بالعکس. توجه به خود، تنها زماني موجب تقويت علم حضوري مي‌شود که معطوف به مرتبة اعلاي نفس باشد. توجه به ادراکات، گرايش‌ها، و خواسته‌هاي نفس، توجه به خود نيست، بلکه توجه به غير خود است.
    ازاين‌رو مي‌توان دقيق‌تر گفت: «تنها راه تکامل نفس و قرب به خدا، ياد خود و خدا و انجام خالصانة کار براي خود و خداست». علامه مصباح يزدي در تأييد اين معنا مي‌فرمايد: «خداآگاهي با خودآگاهى تفاوتى ندارد. اين خودشناسى عين خداشناسى است» (مصباح يزدي، 1394ب، ص224؛ ج2، ص92).
    بر اساس تحليل ذکرشده:
    1) مقصود از «نفس» حقيقت مجرد آن است، نه بُعد مادي آن، يعني بدن.
    2) مقصود از «حقيقت مجرد نفس»، مرتبة ذات نفس است، نه قوا و مراتب متعدد آن (همچون شهوت و غضب) و نه خواسته‌ها و متعلَّقات قوا؛ مانند دنيا و مافيها (دارايي‌هاي مادي، شهرت‌طلبي، مقام و منزلت اجتماعي، رقابت‌هاي دنيوي و اُخروي) و آخرت و مافيها (همچون نعمت‌هاي بهشتي) و مايتعلّق بها (مقامات معنوي و لوازم آنها؛ مانند علم‌ها و قدرت‌هاي خارق‌العاده)، و نه بدن و آنچه به آن تعلق دارد؛ يعني نيازهاي مرتبط با آن (همچون خوراک و پوشاک)، يا ادراکات مرتبط با آن (ادراکات حسي و خيالي) و لذت‌ها و رنج‌هاي وابسته به آن.
    حال آيا توجه به نعمت‌هاي بهشتي نيز همچون امور دنيوي، موجب ضعف خودآگاهي مي‌گردد؟ پيداست که ميان نعمت‌هاي دنيا و آخرت، از اين جهت تفاوتي نيست؛ زيرا همۀ آنها غير نفس‌اند.
    نتيجه آنکه توجه استقلالي به بدن و نيازهاي آن، قوا و مراتب متعدد نفس و خواسته‌هاي آنها، ادراکات نفس ـ اعم از حضوري و حصولي، دنيا و آخرت و مافيها و مايتعلّق بها ـ با تقويت خودآگاهي منافات دارد.
    البته هيچ‌يک از موارد مزبور، درصورتي‌که مقدمه‌اي براي دستيابي به کمال نهايي باشند و انسان را از تمرکز توجه به خدا و انس با او باز ندارند، منافاتي با خودآگاهي و تقويت آن نخواهند داشت، بلکه بدون آنها، معمولاً وصول به چنين هدفي غيرممکن است.
    8. مراحل توجه به خود
    وقتي سخن از توجه به خود براي تقويت علم حضوري به نفس به ميان مي‌آيد، اين پرسش بنيادين مطرح مي‌شود که مقصود از «توجه به خود» چيست؟
    بر اساس قاعده‌اي کلي، راه تقويت علم حضوري به هر چيز، توجه مستقيم و بي‌واسطه به خود آن چيز است. علم حضوري به نفس نيز از اين قاعده مستثنا نيست. با اين حال، توجه به خود داراي مراحل و مراتب گوناگوني است که هرچند در آثار فلاسفه و به‌ويژه علامه مصباح يزدي به‌صراحت بيان نشده‌اند، مي‌توان آنها را به‌صورت تحليلي استخراج کرد.
    1-8. گام نخست: توجه به هستي نفس
    گام نخست، توجه به هستي خويش است؛ زيرا بر اساس اصالت وجود، هستي واقعيت هر موجودي است. پس توجه به هستي و بودن خود، توجه به خود و اولين گام توجه به خداست. پيداست که اين توجه مربوط ‌به مرتبة اعلاي نفس و مقام ذات مي‌شود و منافاتي با توجه ‌به خدا ندارد، بر خلاف توجه به غير خود ـ شامل توجه به ادراکات و خواسته‌هاي خود ـ که با آن منافات دارد؛ يعني وقتي انسان خواسته‌اي دارد که مد نظر قرار مي‌دهد، توجه به هستي‌اش تحت‌الشعاع آن ادراک يا خواسته واقع شده، به پسِ پردة ناآگاهانة ذهن انتقال مي‌يابد؛ اما توجه به هستي مبهم است. توجه به هستي از چه‌ جهت؟
    به ‌تعبير ديگر، توجه به کدام ويژگي از ويژگي‌هاي هستي؟ پاسخ اين است: توجه به محدوديت هستي خويش يا هستي محدود خويش، و توجه به اينکه وجود ما بي‌نهايت نيست و همة وجودها را ندارد. پس مقصود توجه به نيازمندي وجودمان يا وجودِ نيازمندمان است. درنتيجه، مقصود از «توجه به خود» در اين مرحله، توجه به هستي خويش است ازآن‌رو که نيازمند است. معلول در همة اوصاف خويش عين وابستگي است و استقلالي از خود ندارد. در اين مرحله، آنچه مانع اشتداد علم حضوري به حقيقتِ نيازمندي به خداوند است استقلال‌هاي پنداري در وجود و اوصاف و افعال است.
    2-8. گام دوم: توجه به تجرد نفس
    گام دوم، توجه به اين حقيقت است که نفس، عين علم حضوري و شهودي به خود است. نفس به ‌سبب تجرد، خودآگاه است؛ يعني ذات بسيط آن نزد خود حاضر است. توجه به خود در اين مرحله، به‌معناي توجه به يافت حضوري خويش است؛ يعني توجه به اينکه انسان، خود را به‌عنوان موجودي خودآگاه مي‌يابد و به هستي‌اش واقف است.
    نيافتن خود براي موجود مجرد، به‌منزلۀ معدوم بودن است؛ و چون هيچ مجردي معدوم بودن را نمي‌پذيرد، جهل به خود را نيز برنمي‌تابد. در اين مرحله، انسان درمي‌يابد که خود را ناقص مي‌بيند؛ يعني هم يافت‌اش از خود ناقص و مبهم است و تمام حقيقت خود را به‌طور واضح نمي‌يابد، و هم مي‌فهمد که ناقص است و نيازمند موجود کاملي است که بتواند به آن تکيه کند. پس درمي‌يابد که هم ناقص است و هم يافت‌اش از خود ناقص است. به‌ عبارت ديگر، يافتي ناقص از موجودي ناقص است. در اينجاست که تمايل به کمال و يافت کامل در انسان شکل مي‌گيرد.
    حال اين پرسش مطرح مي‌شود که آيا در اين مرحله، ياد خود که موجودي ناقص است، با ياد خدا که کامل مطلق است، يکي است؟ پاسخ مثبت است. در اينجا، «ياد خود» يعني: تمرکز بر حقيقت نفس و توجه به اينکه اين موجود ناقص، مرتبط با کامل است. درواقع، يافت ناقص خود (يعني ادراک اينکه نفس ناقص است) نخستين مرحلۀ يافت ارتباط نفس با خداوند است.
    بااين‌حال، چون چنين درکي بسيار ناقص است، تنها يک طرف، يعني موجود ناقص، حضوراً درک مي‌شود، اما به طرف ربط توجهي نمي‌شود، و اين از عجايب است که انسان موجودي را که عين ربط است و استقلالي از خود ندارد، مي‌يابد، نقص‌اش را نيز درمي‌يابد؛ اما آن را مستقل مي‌پندارد و به طرف ربط توجهي ندارد.
    توجه به خود در اين گام، به اين معناست که انسان دريابد روح او عين علم و آگاهي و يافت حضوري است، و يافتن چيزي، ازجمله يافتن خود، مستقل نيست. وقتي نفس در يافتن خويش استقلال ندارد، خود نيز استقلالي ندارد؛ زيرا حقيقت نفس همان يافتن نفس است. درواقع، خداوند وجودِ خودآگاه را به انسان عطا مي‌کند.
    در اين مرحله، انسان بايد توجه کند که از ناحيۀ خويش، خودآگاهي ندارد، بلکه خداوند او را از خود آگاه مي‌سازد. به‌ تعبير ديگر، چون خودآگاهي، عين وجود نفس است، خودآگاهي ضعيف نشان‌دهندۀ مرتبۀ ضعيف وجود نفس است؛ يعني اعطاي اين مرتبه از وجود نفس، همان آگاهي را اقتضا مي‌کند، بلکه عين آن است.
    بنابراين، اگر انسان بخواهد آگاهي‌اش به ذات خود بيشتر شود، بايد مرتبۀ بالاتري از وجود از سوي علت به او افاضه شود. در آن صورت، آن مرتبه از هستي، خودآگاهي عميق‌تري را با خود به‌همراه دارد. با افاضۀ چنين وجود شديدي، انسان به جنبه‌ها و ابعاد بيشتري از وجود خويش آگاه مي‌شود و به نيازمندي خويش و ارتباط‌اش با علت هستي‌بخش، آگاه‌تر مي‌گردد.
    3-8. گام سوم: توجه به حرکت جوهري نفس
    نفس موجودي مجرد و در عين حال متحرک به‌صورت جوهري است؛ يعني عين سيلان و تغيير تدريجي است. توجه نفس همواره به چيزي معطوف است، و اين توجه، يا به امور مادي و لذايذ دنيوي است، يا به ذات روح.
    توجه به خود در اين مرحله، يعني: رويارويي آگاهانه با ذات خويش و تماشاي آن.
    توجه به خود در اين مرحله به اين معناست که روح انسان متوجه خود باشد و به تماشاي خود بپردازد. همين رويارويي زمينة تقويت علم حضوري به خود را فراهم مي‌سازد. هرگونه توجه به غير ذات نفس ـ حتي در امور روزمره؛ مانند خوردن، خوابيدن و مطالعه ـ توجه به ذات را تحت‌الشعاع قرار مي‌دهد.
    البته توجه به ذات نفس هرگز معدوم نمي‌شود، اما ممکن است به سطح ناآگاهانه منتقل گردد.
    نتيجة اين مرحله آن است که توجه استقلالي به هر چيز ـ خواه مادي يا معنوي ـ با قرب الهي منافات دارد، مگر آنکه توجه اصلي انسان به ارتباط روح با خداوند باشد و توجه به غير، تابع و فرعي تلقي شود.
    نتيجه‌گيري
    در اين پژوهش، روشن شد که علامه مصباح يزدي با بهره‌گيري از نظرية نهايي صدرالمتألهين در تکامل نفس که تقويت علم حضوري به خداوند است، بر نقش توجه ‌به خداوند در تکامل نفس چنين استدلال کرده است:
    ـ نفسْ موجودي مجرد و عين علم و آگاهي است. بنابراين، کمال و نقص آن نيز از سنخ آگاهي است.
    ـ توجه به خود، اگر معطوف به مرتبة ذات نفس باشد، عين توجه به خداوند است و موجب تکامل نفس مي‌شود، و تمرين «خودنگري» نيز ناظر به همين معناست. اما اگر توجه به خود، معطوف به قواي نفس، ادراکات حسي، خيالي يا عقلي، يا بدن باشد، موجب ضعف خودآگاهي و مانع توجه به خداوند خواهد بود.
    ـ توجه به خداوند، مقتضي تکامل نفس است و بي‌توجهي به غير خدا ـ ازجمله ماديات ـ تنها از باب رفع مانع مؤثر است، نه علت تامة رشد.
    ـ حتي توجه به کمالات معنوي و نعمت‌هاي بهشتي نيز مانع از يافت حقيقت ارتباط ذات با خداوند است.
    بنابراين، براي رشد خودآگاهي، توجه آگاهانه و مستمر به خداوند ضروري است. 

    References: 
    • قرآن کریم.
    • ابن‌سینا، حسین بن عبدالله (1375). الشفاء. تصحیح و تعلیق حسن حسن‌زاده آملی. قم: مرکز النشر التابع لمکتب الاعلام الاسلامی.
    • زنوزی، ملاعبدالله (1361). منتخب الخاقانی فی کشف حقائق عرفانی. تصحیح نجیب مایل هروی. تهران: آیت اشراق.
    • سهروردی، شهاب‌الدین (1385). مجموعه مصنفات. تحقیق هانری کربن. تهران: انجمن حکمت و فلسفه ایران.
    • صدرالمتألهین (1981). الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعۀ. ط. الثانیه. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
    • صدرالمتألهین (1354). المبدأ و المعاد. تصحیح سیدجلال‌الدین آشتیانی. تهران: انجمن حکمت و فلسفه ایران.
    • عبودیت، عبدالرسول (1400). درآمدی به ‌نظام حکمت صدرایی. چ دهم. قم و تهران. مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی و سمت.
    • فراهیدی، خلیل بن احمد (1433ق). کتاب العین. چ دوم. قم: هجرت.
    • فیومی، احمد بن محمد (1414ق). المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی. ط. الثانیه. قم: مؤسسة دارالهجرة.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1378). مبادی اخلاق در قرآن. تنظیم حسین شفیعی. چ دوم. قم: مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمینى.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1384). یاد او. نگارش کریم سبحانی. چ سوم. قم: مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1386). راز و نیاز (شرح مناجات خمس عشره). نرم‌افزار مشکات.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1389الف). خداشناسی. تحقیق امیررضا اشرفی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1389ب). درس اخلاق (شرح خطبة فدکیه). نرم‌افزار مشکات.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1390). بر درگاه دوست. نگارش عباس قاسمیان و کریم سبحانی. چ سوم. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1390–1391). راه رویش: درس‌های اخلاق سال تحصیلی 1390–1391. نرم‌افزار مشکات.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1391-1392). درس اخلاق. نرم‌افزار مشکات.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1392–1393). درس اخلاق (محبت خدا). نرم‌افزار مشکات.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1393). آموزش فلسفه. چ چهاردهم. تهران: شرکت چاپ و نشر بین‌الملل.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1394الف). نقد و بررسی مکاتب اخلاقی. نگارش احمدحسین شریفی. چ پنجم. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1394ب). پیش‌نیازهای مدیریت اسلامی. تحقیق غلامرضا متقی‌فر. چ پنجم. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1394ج). اخلاق در قرآن. نگارش محمدحسین اسکندری، چ هشتم. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1396). خودشناسی برای خودسازی. نگارش کریم سبحانی. چ چهارم. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1396–1397). درس‌های اخلاق. نرم‌افزار مشکات.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1398). شرح نهایة الحکمه. تحقیق و نگارش عبدالرسول عبودیت. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
    • مصباح یزدی، محمدتقی (1399). آیین پرواز. تلخیص جواد محدثی. چ نهم. قم: مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمینى.
    • مصطفوی، حسن (1368ق). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. 
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدی متین، حامد، ابوترابی، احمد.(1404) تبیین فلسفی نقش «ذکر» در تکامل نفس بر اساس مبانی فلسفی علامه مصباح یزدی. فصلنامه معرفت فلسفی، 23(1)، 41-57 https://doi.org/10.22034/marefatfalsafi.2025.5001665

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حامد محمدی متین؛ احمد ابوترابی."تبیین فلسفی نقش «ذکر» در تکامل نفس بر اساس مبانی فلسفی علامه مصباح یزدی". فصلنامه معرفت فلسفی، 23، 1، 1404، 41-57

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدی متین، حامد، ابوترابی، احمد.(1404) 'تبیین فلسفی نقش «ذکر» در تکامل نفس بر اساس مبانی فلسفی علامه مصباح یزدی'، فصلنامه معرفت فلسفی، 23(1), pp. 41-57

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدی متین، حامد، ابوترابی، احمد. تبیین فلسفی نقش «ذکر» در تکامل نفس بر اساس مبانی فلسفی علامه مصباح یزدی. معرفت فلسفی، 23, 1404؛ 23(1): 41-57