تمایز عمل از دیگر رفتارها؛ نگاهی نو از منظر حکمت متعالیه
Article data in English (انگلیسی)
- Davidson, Donald (1980). Essays on Actions and Events. New York: Oxford University Press.
- Ginet, Carl (1990). On Action. Cambridge: Cambridge University Press.
- Goldman, Alvin Ira (1970). A Theory of Human Action. New Jersey: Princeton University Press.
- Hornsby, Jennifer (1980). Actions. London: Routledge and Kegan Paul.
- Korsgaard, Christine M. (2014). The Normative Constitution of Agency. In Manuel Vargas and Gideon Yaffe (Eds.). Rational and Social Agency: The Philosophy of Michael Bratman. Oxford: Oxford University Press.
- O'Connor, Timothy (1995). Agent Causation. In T. O'Connor (Ed.), Agents, Causes, and Events: Essays on Indeterminism and Free Will. New York: Oxford University Press.
- Wittgenstein, Ludwig (1953). Philosophical Investigations. Trans. Anscombe, G.E.M. Oxford: Wiley-Blackwell.
تمايز عمل از ديگر رفتارها؛ نگاهي نو از منظر حکمت متعاليه
حميد عاشوري / دانشجوي دکتري فلسفه مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني ashouri1412@yahoo.com
احمدحسين شريفي/ استاد گروه فلسفه مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني sharifi1738@gmail.com
دريافت: 10/07/1403 - پذيرش: 20/10/1403
چکيده
مقالة حاضر به بررسي يکي از مسائل اساسي در فلسفة عمل، يعني «چيستي عمل» ميپردازد. هدف اصلي اين مقاله تبيين تفاوت ميان دو امر است: عمل با وقايعي که صرفاً بر ما ميگذرد و هرچند توسط ما انجام ميشوند، اما بهعنوان عمل شناخته نميشوند. پرسش اصلي اين است که چه معياري عمل را از ساير رفتارها متمايز ميکند؟ در پاسخ به اين پرسش، معيارهاي مختلفي ارائه شده، اما هيچيک نتوانستهاند تمام ابعاد عمل انساني را بهطور جامع پوشش دهند. نويسندگان کوشيدهاند با استفاده از حکمت متعاليه، معيار دقيقي براي تمايز عمل از ساير رفتارها ارائه دهند، ضمن اينکه به نقاط قوت و ضعف ديدگاههاي موجود نيز پرداختهاند. با توجه به پيچيدگي و تنوع فاعليت انسان در افعال گوناگون، نگارندگان معتقدند: «وجود علمِ دخيلِ در فعل» را ميتوان بهمثابة ملاک تمايز عمل از ساير رفتارها معرفي کرد.
کليدواژهها: چيستي عمل، فلسفة عمل، ميل و باور، ارادهگروي، اقسام فعل، انواع فاعل، نقش علم در عمل.
مقدمه
بحث دربارة عمل و ابعاد گوناگون آن، به سبب اهميت بنياديناش، همواره مطمحنظر انديشمندان بوده است. امروزه اين مفهوم بهطور خاص در «فلسفة عمل» (philosophy of action) بررسي ميشود. يکي از مسائل کليدي در اين حوزه، «چيستي عمل» (essence of action) و تمايز آن از ساير رفتارهاست.
در اين پژوهش، پرسش اصلي اين است که چه رفتارهايي را ميتوان «عمل» انساني دانست و کدام رفتارها، هرچند از انسان صادر ميشوند، در دايرة اعمال او قرار نميگيرند؟
گاهي فرد خودش دست خود را بالا ميبرد و گاهي ديگري دست او را بالا ميبرد. هر دو وضعيت، در ظاهر يک اتفاق واحد را نشان ميدهند؛ يعني حرکت دست به سمت بالا؛ اما چرا نمونة اول را معمولاً «عمل» ميدانند، درحاليکه دومي را خارج از دايرة عمل قرار ميدهند؟
ويتگنشتاين در اين زمينه پرسشي تأملبرانگيز مطرح ميکند: اگر واقعيت «دستم بالا ميرود» را از واقعيت «دستم را بالا ميبرم» جدا کنيم، چه چيزي باقي ميماند؟ (Wittgenstein, 1953, Para. 621)
اهميت بررسي «چيستي عمل» در فلسفة عمل
بحث دربارة «چيستي عمل» جايگاهي اساسي در «فلسفة عمل» دارد؛ زيرا اين مسئله از نظر رتبي مقدم بر ساير مباحث (مانند تبيين عمل، تشخص آن، و مبادي عمل) است. بنابراين، پيش از هر چيز بايد مفهوم و ماهيت عمل را بهروشني مشخص کنيم.
شناخت دقيق تعريف «عمل» نهتنها در فلسفة نظري، بلکه در علوم انساني نيز اهميت دارد. اين موضوع به پژوهشگران کمک ميکند تا تحليلهاي دقيقتري از کنشهاي انساني ارائه دهند و در تدوين توصيهها و راهکارهاي کاربردي موفقتر باشند. تأثير آن بهطور ويژه در حوزههايي مانند «اخلاق»، «حقوق»، و «علوم اجتماعي» مشهود است؛ زيرا اين علوم بر رفتارهايي تمرکز دارند که واقعاً عمل انساني محسوب ميشوند، نه اموري که صرفاً بر انسان واقع ميگردند.
ديدگاههاي مختلف دربارة چيستي عمل
در اين زمينه، نظرات متفاوتي توسط انديشمندان غربي و اسلامي مطرح شده است:
برخي معتقدند که «عمل» رويدادي عمدي است که از «باور» (belief) و «ميل» (desire) انسان نشئت ميگيرد (Davidson, 1980, p12; Goldman, 1970, p63-64).
برخي ديگر بر اهميت نقش «عامل» (agent) تأکيد دارند و عمل را نتيجهاي ميدانند که عامل ايجاد ميکند (لو، 1389، ص266-267).
گروهي ديگر «اراده» (will) و «سعي» (effort) را ملاک تمايز عمل ميدانند (لو، 1389، ص286-288؛ Ginet, 1990, p15; Hornsby, 1980, p33 ;O'Connor, 1995).
برخي پژوهشگران کوشيدهاند با ترکيب سه عنصر «علم»، «گرايش» و «اراده»، معياري براي شناسايي عمل ارائه دهند (باقري، 1388، ص11-13).
در همين زمينه، گروهي معتقدند که عمل بايد به عامل، بهمثابة يک کل نسبت داده شود؛ به اين معنا که «عمل» حرکتي است که از سوي عامل بهمثابة يک کل پشتيباني و حمايت ميشود (Korsgaard, 2014, p193). بنابراين، مطابق اين ديدگاه، اگر رفتاري ناشي از غريزه، عادت، يا فرايندهاي مغزي باشد، نميتوان آن را عمل انساني دانست.
در نهايت، برخي پژوهشگران «هدفمندي» را معيار تمايز عمل از ساير رفتارها معرفي کردهاند (معظمي گودرزي و ديگران، 1402، ص144).
پيشينۀ بحث در فلسفه اسلامي
مفهوم «عمل» در فلسفة اسلامي در ارتباط با مباحثي همچون مقولة «فعل و انفعال»، «جبر و اختيار»، «نيت» و «رابطة نظر و عمل» مورد بررسي قرار گرفته است. اهميت اين بحث به سبب پيامدهاي گستردة آن در حوزههايي مانند «اخلاق»، «حقوق» و «علوم انساني» بوده است.
در متون قديم فلسفة اسلامي، تفکيک امروزي ميان دو واژة «عمل» و «فعل» بهصراحت مطرح نبود. بنابراين، نميتوان صرفاً بر اساس کاربرد اين واژهها در آثار فيلسوفان اسلامي، معياري دقيق براي تمايز عمل از ساير افعال استخراج کرد، بلکه لازم است مباني فلسفي و اصول تأثيرگذار در اين تفکيک بررسي شود.
برخي متفکران معاصر نيز بهطور پراکنده، به اين موضوع پرداختهاند؛ ازجمله علامه طباطبائي در بحثهاي مربوط به «اعتباريات»، تفاوت عمل انسان با ساير رفتارها را بررسي کرده است (طباطبائي، بيتا، ص370). علامه جعفري نيز در ارتباط با «جبر و اختيار»، به تحليل چيستي عمل پرداخته است (جعفري، 1379، ص39ـ48).
همچنين در دهههاي اخير، پژوهشهاي اندکي در اين حوزه انجام شده که هدف آنها ارائة معياري براي تمايز عمل از ساير رفتارها بوده است (دارائي، 1394؛ اشرف واقفي، 1396؛ ميرهادي، 1397؛ شهگلي، 1398؛ فاضلي، 1399؛ معظمي گودرزي و ديگران، 1402).
با وجود پژوهشهاي مذکور، هيچيک نتوانسته معياري جامع و مانع براي تمايز عمل از ساير رفتارها ارائه دهد.
علامه طباطبائي در آثار خود، به تفکيک افعال «اختياري» و «غيراختياري» پرداخته است؛ اما اين تمايز نميتواند معياري نهايي بهشمار آيد، بلکه خود بخشي از معياري است که در اين مقاله ارائه خواهد شد.
علامه جعفري نيز اقسام فعل را بررسي کرده، اما تمرکز اصلي ايشان بر تفکيک عمل از ساير افعال نبوده است و ازاينرو نميتوان معياري دقيق از آثار ايشان استخراج کرد.
برخي از مطالعات بدون تحليل عميق آراء فيلسوفان اسلامي، صرفاً گذري بر برخي ديدگاهها داشتهاند (اشرف واقفي، 1396). برخي ديگر بحث «چيستي عمل» را مطرح نموده، اما معياري مشخص ارائه نکرده و تنها بر ارتباط نظر و عمل تمرکز داشتهاند (شهگلي، 1398). برخي پژوهشها تنها به اعمال جوارحي پرداختهاند، درحاليکه اين تعريف نميتواند همة افعال انساني را شامل شود (شهگلي، 1398؛ فاضلي، 1399).
معيارهايي مانند «نيت» (ميرهادي، 1397)، «حرکت برآمده از شناخت توسط اراده» (فاضلي، 1399)، و «هدفمندي» (معظمي گودرزي و ديگران، 1402) نيز نميتوانند معياري دقيق براي تفکيک عمل از ساير رفتارها باشند. اين موضوع در ادامه با توضيحات کامل بررسي خواهد شد.
بر اساس مباني حکمت متعاليه، ميتوان معياري تازه براي شناسايي عمل ارائه داد. اين مقاله ابتدا اين معيار را تبيين، سپس تفاوتهاي آن با ديدگاههاي پيشين را تحليل، و در نهايت، جنبههاي مختلف آن را بررسي کرده است.
1. بيان ديدگاه
مسئلة اصلي اين پژوهش ـ همان گونه که اشاره شد ـ کشف معيار تمايز عمل از ساير رفتارها بر پاية مباني فلسفي صدرالمتألهين و مکتب حکمت متعاليه است. اين همان مسئلهاي است که ويتگنشتاين با طرح پرسشي کوشيد به آن پاسخ دهد. پرسش او ما را به اين حقيقت هدايت ميکند که درک عميق از عمل و رفتار، نيازمند توجه به لايههاي پنهان و تفاوتهاي ظريف ميان آنهاست.
شيوة طرح يک مسئله نقش مهمي در نحوة پاسخگويي و برداشت مخاطبان دارد. به نظر ميرسد پرسش ويتگنشتاين ذهن بيشتر مخاطبان را به افعال جوارحي انسان معطوف ميسازد. ازاينرو معيارهاي انديشمندان مختلف براي تمايز عمل از ساير رفتارها، عمدتاً بر تفاوت اعمالِ جوارحي با ساير رفتارها متمرکز شده است.
بر اساس مباني صدرالمتألهين و حکمت متعاليه، روشن ميشود که معيارهاي ارائهشده تاکنون از جامعيت و مانعيت لازم برخوردار نبوده است. علاوه بر اين، برخي از معيارهاي ارائهشده نشان ميدهد طرفداران اين ديدگاهها فاعليت انسان را به «فاعليت بالقصد» محدود کردهاند. اين محدوديت موجب شده اين معيارها قابليت تعميم به ساير افعال انساني را نداشته باشد.
1ـ1. نکات کليدي براي تبيين معيار حکمت متعاليه
1ـ1ـ1. گسترة افعال انساني از منظر صدرالمتألهين
صدرالمتألهين همانند ساير فلاسفة اسلامي، بر اين باور است که افعال انساني تنها به حرکات ظاهري و جوارحي محدود نميشوند. او ميان افعال دروني و افعال ظاهري تفاوت قائل شده و اين دستهبندي را بهوضوح بيان کرده است:
الف. افعال دروني که تحت عنوان «افعال قلوب» و «اعمال باطني» شناخته ميشوند.
ب. افعال ظاهري که با اصطلاح «افعال بدني» و «افعال جوارح» مد نظر قرار گرفتهاند (صدرالمتألهين، 1366ب، ص280؛ 1363، ص124؛ 1341، ص272).
پيروان صدرالمتألهين نيز با اشاره به نمونههايي از افعال جوانحي (مانند نيت، اراده، و ايجاد صور ذهني)، به تفکيک اين نوع افعال از افعال جوارحي پرداختهاند (براي نمونه، ر.ک. موسوي خميني، 1379، ص53-54؛ مصباح يزدي، 1389، ص112؛ 1394، ص121).
2ـ1ـ1. انواع فاعليتهاي انساني از ديدگاه صدرالمتألهين
صدرالمتألهين از ميان انواع فاعليتهاي مطرحشده (ر.ک. سبزواري، 1369، ج2، ص 406-407)، نقش انسان را تنها به «فاعليت بالقصد» محدود نميداند (صدرالمتألهين، 1368، ج2، ص225-226)؛ زيرا تمام افعال انسان بر اساس علم تفصيلي و انگيزة زايد بر ذات صادر نميشوند. در کنار فاعليت بالقصد، انواع ديگري از فاعليتهاي ارادي نيز وجود دارند. ازجمله فاعليت بالرضا، بالعناية و بالتجلي. به عنوان مثال، فاعليت انسان در ايجاد صور ذهني که نوعي فعل دروني محسوب ميشود، قطعاً از نوع فاعليت بالقصد نيست؛ زيرا ايجاد صور خود نيازمند به تصوري پيشين نيست؛ بلکه در اين موارد، فاعليت انسان يا از نوع فاعليت بالرضا است، بدين معنا که علم تفصيلي به فعل، عين فعل است و پيش از تحقق آن، تنها علمي اجمالي که عين علم به ذات فاعل است، وجود دارد (مصباح يزدي، 1391، ج2، ص117؛ عبوديت، 1401، ص35)، يا از نوع فاعليت بالتجلي (موسوي خميني، 1379، ص54). نمونه ديگري که در زمره فاعليت بالقصد نميگنجد، اعمالي همچون اراده است. در اين موارد نيز نميتوان فاعليت انسان را از نوع بالقصد دانست، بلکه از نوع فاعليت بالتجلي است (موسوي خميني، 1379؛ مصباح يزدي، 1391، ج2، ص122)؛ زيرا فاعل داراي علم تفصيلي به فعل است و اين علم نيازي به انگيزه و داعي فراتر از ذات ندارد، همچنين اين علم تفصيلي زائد بر ذات نيست؛ بلکه عين علم به ذات است. در برخي موارد نيز فاعليت انسان از نوع بالعناية است، مانند انقباض غدد درون دهان هنگام تصور خوردن ترشي. در اينجا، هرچند علم تفصيلي وجود دارد، اما نيازي به انگيزهاي فراتر از ذات نيست و ازاينرو نميتوان آن را از نوع فاعليت بالقصد بهشمار آورد (صدرالمتألهين، 1368، ج2، ص225).
3ـ1ـ1. تقسيمبندي افعال انساني بر اساس نقش علم
بر اساس نقش علم در اعمال انسان، ميتوان تقسيم ثنائي را مطرح کرد و رفتارهاي او را به دو دسته تقسيم کرد:
دستة اول: افعالي که علم به آنها تعلق گرفته و علم در صدور آنها دخيل است.
دستة دوم: افعالي که يا اساساً علم به آنها تعلق نگرفته، يا اگر علمي هست، اين علم در صدور فعل دخيل نيست (ر.ک. طباطبائي، 1416ق، ص172).
2ـ1. «علم ذي دخل» معياري در تمايز عمل از ساير رفتارها
با در نظر گرفتن سه نکتة بنيادين ذيل، ميتوان «وجود علم» را معياري براي تمايز اعمال از ديگر رفتارها در نظر گرفت:
الف. تنوع افعال انساني و عدم انحصار اعمال در رفتارهاي جوارحي؛
ب. عدم انحصار فاعليت انسان در فاعليت بالقصد؛
ج. نقش تعيينکنندة علم در رفتارهاي انسان.
آنچه را ميتوان به موجود ذيشعور و داراي اختيار (همچون انسان) نسبت داد و عمل او محسوب کرد، فعلي است که وي در آن نقشي داشته باشد. ايفاي نقش فرع بر علم است. بنابراين تا علمي وجود نداشته باشد، آن رفتار عمل انساني محسوب نميشود، بلکه صرفاً رفتاري است که نسبتي با انسان پيدا کرده است.
تقسيم انواع فاعل و تفاوت ميان رفتارهاي بالطبع، بالقسر و بالجبر بهمنزلة رفتارهاي غيراختياري، در مقابل ساير اعمال انسان، بيانگر توجه ملاصدرا به نقش علم در اعمال انساني است (صدرالمتألهين، 1368، ج2، ص220؛ 1360، ص482). همچنين وي در بحث مبادي صدور فعل، مبادي علمي و بينشي را بهعنوان نخستين رکن مطرح کرده و ساير مبادي را متوقف بر آن دانسته است، تا در نهايت عملي از انسان صادر شود (صدرالمتألهين، 1368، ج2، ص251؛ 1382، ج2، ص1037) و اين امر نيز مؤيد توجه او به ضرورت وجود علم براي هر عملِ انسان است.
با اين حال توجه به اين نکته لازم است که اين علم، بايد در صدور فعل دخالت داشته باشد، و به تعبير علامه طباطبائي بايد «علم ذودخل» باشد. علت افزودن اين قيد آن است که اگر علم بهتنهايي ملاک تمايز عمل باشد، برخي رفتارها که اساساً جزو اعمال انساني محسوب نميشوند، نيز در اين تعريف قرار ميگيرند. ازاينرو اين معيار نميتواند مانع اغيار باشد.
بهعنوان نمونه، رفتارهاي طبيعي انسان که تحت فاعليت بالطبع قرار ميگيرند، و از روي علم صادر نميشوند و نفس ناطقه از آنها غافل است (سهروردي، 1372، ج1، ص459؛ قطبالدين شيرازي، 1369، ج4، ص740؛ شهرزوري، 1383، ج2، ص423)، با اين حال اين رفتارها ميتوانند متعلق علم انسان قرار گيرند، اما علم در صدور آنها هيچ نقشي ندارد؛ مانند: لرزش دست ناشي از بيماري رعشه؛ تپيدن قلب. يا رفتارهايي که تحت فاعليت بالجبر قرار ميگيرند نيز با وجود اينکه متعلق علم انسان قرار ميگيرند، علم در صدور آنها تأثيري ندارد. و ميتوان با نگاه دقيق فلسفي گفت که در اين موارد، شخص حقيقتاً فاعل اين رفتارها نيست، بلکه تنها منفعل و پذيرندة آنهاست؛ درواقع، هيچ فعلي از خود بروز نميدهد.
با اين توضيحات، مشخص ميشود که بر اساس مباني حکمت متعاليه، نه مطلق علم، بلکه علم با قيدي خاص، يعني «علم دخيل در صدور فعل» يا «علم ذيدخل» بهمثابة معيار تمايز عمل از ساير رفتارها مطرح ميشود.
صدرالمتألهين در تأييد اين معيار، ميگويد: «و کل فعل يصدر عن فاعل، و الفاعل يعرف صدوره عنه و يعرف أنه فاعله، فإن ذلک الفعل صدر عن عمله» (صدرالمتألهين، 1366الف، ج3، ص223).
بر اساس اين معيار، تمام رفتارهاي ارادي در مقابل رفتارهاي طبيعي بهعنوان عمل انساني محسوب ميشوند. حتي افعال اضطراري و اکراهي که عرفاً جزو اعمال انساني محسوب نميشوند نيز در زمرة اعمال انسان قرار ميگيرند؛ زيرا علم ذيدخل در آنها وجود دارد.
با توجه به معيار علم ذيدخل، تفاوتي ميان انواع فاعليتهاي ارادي انسان وجود ندارد. اين معيار در همة انواع فاعليتهاي ارادي (ازجمله: بالقصد، بالرضا، بالعناية و بالتجلي) حضور دارد.
تنها رفتارهايي که تحت فاعليت بالطبع يا بالجبر قرار ميگيرند، بهسبب فقدان علم ذيدخل از دايرة اعمال انساني خارج ميشوند.
3ـ1. تحليل و تبيين معيار «علم ذيدخل» در تمايز عمل از ساير رفتارها
در ارتباط با «علم ذيدخل»، پرسشهاي متعددي مطرح ميشود که بررسي دقيق آنها ميتواند به روشنسازي ابعاد مختلف اين معيار و فهمي عميقتر از آن کمک کند:
الف. نوع علم و معرفت دخيل در عمل: آيا اين علم تنها به علم حصولي محدود ميشود يا علم حضوري را نيز شامل ميگردد؟ آيا علم از حيث رتبه مقدم بر عمل است، يا مقدم بودن آن بر عمل، از نظر زماني رخ ميدهد؟ آيا علم ذيدخل لزوماً تفصيلي است، يا ميتواند به صورت اجمالي نيز باشد؟ آيا علم پيش از فعل وجود دارد، يا بهصورت علم معالفعل ظهور مييابد؟
ب. نحوۀ ظهور علم در فاعليتهاي انساني: علم چگونه در فاعليتهاي مختلف انسان ظهور ميکند؟ سازوکار تأثير علم در افعال اختياري و ارادي و به تعبير ديگر، نقشآفريني علم در فاعليتهاي مختلف به چه شکل است؟
ج. ذيدخل و غير ذيدخل بودن علم: چرا برخي علوم، در فعل انسان ذيدخل بهشمار ميآيند، درحاليکه برخي ديگر اينگونه نيستند؟ چه عواملي موجب ميشوند که يک علم در فعل انسان دخالت کند يا از آن مستثنا باشد؟
د. وجه تمايز: در باب مقايسة اين ديدگاه با ساير ديدگاههاي فلسفة عمل، ارتباط اين نظريه با ساير ديدگاهها چگونه است؟ درخصوص تفاوت معيار علم ذيدخل با معيارهاي ديگر، چه وجه تمايزي را ميتوان بين اين ديدگاه و ساير نظريات موجود مطرح کرد؟
1ـ3ـ1. نوع علم و ويژگيهاي آن در صدور فعل
الف. حصولي يا حضوري بودن
علم دخيل در فعل تنها علم حصولي نيست، بلکه شامل علم حضوري نيز ميشود. در فاعليت بالقصد، مانند راه رفتن و غذا خوردن، علم از نوع حصولي است (صدرالمتألهين، 1375، ص133).
در فاعليت بالعنايه نيز همانگونه که ملاصدرا در مثال انقباض غدد دهان هنگام تصور خوردن ترشي بيان کرده است، علم حصولي است (صدرالمتألهين، 1368، ج2، ص225).
در فاعليت بالرضا (مانند ايجاد صور ذهني)، صدرالمتألهين تصريح دارد که علم عارض از خارج و زايد بر نفس نيست (صدرالمتألهين، 1375، ص133).
در فاعليت بالتجلي (مانند تصور کردن) علم حضوري است؛ و تصوري مقدم بر تصور کردن وجود ندارد (موسوي خميني، 1379، ص54)، بلکه علم تفصيلي است که عين علمِ به ذات است و از نوع حضوري است.
ب. تقدم علم بر فعل: زماني يا رتبي؟
علم بهسبب نقشي که در صدور فعل دارد، نميتواند مؤخر از آن باشد؛ اما تقدم آن لزومي ندارد که زماني باشد. در برخي موارد، تقدم علم رتبي است؛ مانند ايجاد صور ذهني در فاعليت بالرضا که در آن علم تفصيلي به فعل، عين فعل است.
ج. تفصيلي يا اجمالي بودن علم
علم دخيل در فعل، گاهي تفصيلي است و گاهي اجمالي. در برخي رفتارها، وجود علم تفصيلي، نهتنها ضروري نيست، بلکه مانع از صدور فعل ميشود.
مثال: در حرکت شخصي از نقطة A به نقطة B، برداشتن هر قدم با علم تفصيلي همراه نيست؛ بلکه چنين علمي مخل حرکت خواهد بود (طباطبائي، 1390ق، ج1، ص106).
د. پيشين يا معالفعل بودن علم
از طرفي اين علم هم ميتواند پيشين باشد و هم معالفعل. علم پيشين علم به شيء است در مرتبهاي که شيء هنوز موجود نيست، اعم از مرتبۀ زماني و غيرزماني. آشکار است که چنين علمي مشروط به وجود معلوم نيست، نه به نحو علت معده و نه حقيقي. در مقابل، علم غيرپيشين علمي است که مشروط به وجود معلوم است، حال يا به اين سبب که عين وجود معلوم است که به آن «علم معالفعل» ميگويند و يا به اين سبب که معلولِ معلوم است که به آن «علم پسين» يا «علم انفعالي» ميگويند (ر.ک. عبوديت، 1401، ص32). در فاعليت بالقصد طبيعتاً علم پيشين وجود دارد، اما در مواردي همچون فاعليت بالتجلي علم از نوع معالفعل است.
2ـ3ـ1. ظهور علم در فاعليتهاي انساني
با روشن شدن معناي علم دخيل در فعل و ويژگيهاي آن، پاسخ بخش دوم سؤالات (يعني نحوۀ ظهور علم در فاعليتهاي انساني) نيز مشخص ميشود. معيار مذکور در هر يک از فاعليتها به يک شکل نقش ايفا ميکند:
الف) فاعليت بالقصد: علم تفصيلي پيش از فعل، زايد بر ذات فاعل، همراه با تصور و تصديق به فايدة فعل است.
ب) فاعليت بالرضا: علم اجمالي به ذات، هنگام تفصيلي شدن، جز وجود فعل نيست. اين علم نياز به تصور پيشين ندارد، بلکه همين علم اجمالي براي صدور فعل از سوي فاعل کافي است.
ج) فاعليت بالعنايه: علم تفصيلي، پيش از فعل، زايد بر ذات فاعل است و و همين علم تفصيلي زايد بر ذات براي صدور فعل کافي است.
د) فاعليت بالتجلي: علم تفصيلي عين علم به ذات است و همين براي صدور فعل کافي است.
4ـ3ـ1. دخيل بودن برخي علوم در صدور
سؤال سوم اين بود که چرا علمي دخيل در صدور فعل ميشود و علمي دخيل در صدور فعل نميشود؟ در پاسخ بايد گفت در فاعليت بالقصد، «اراده» با ضميمه شدن ميل به علم، موجب صدور فعل ميشود. اما در مواردي همچون خود اراده و يا در ساير افعالي که متوقف بر اراده نيستند، آنچه موجب دخالت علم ميشود، اختيار و خواست فاعل است که در مقام ذات وجود دارد و عين ذات اوست (موسوي خميني، 1379، ص55).
سؤالي که ممکن است مطرح شود اين است که چه تفاوتي بين اراده در مبادي صدور فعل و اين اراده و اختيار در مقام ذات وجود دارد؟ پاسخ اين است که در فاعليت بالقصد، اراده يکي از مبادي صدور فعل است، متوقف بر علم و گرايش زايد بر ذات. در فاعليتهايي مانند بالتجلي، اراده برخاسته از حب ذات است، نه حب يا گرايشي زايد بر ذات. مؤيد اين تحليل عبارتي از ملاصدرا است. وي در عبارتي از دو نوع مشيت سخن به ميان آورده است که يکي از آنها مشيت ذاتي است:
مشية منبعثة عن نفس الشيء الشائي بحسب حبّه الذاتي و عشقه الجبلي الي ذاته و الي ما يترتب علي ذاته، او شوقه الفطري الي طلب الکمال اللائق به. و ليست هذه المشية مسبوقة بقصد زائد و علم عارض من خارج کاحساس او تخيل او فکر او روية او غيرها... فظهر انّ النفس استعمال النفس للحواس و لقواها الذاتية بمجرد شوقها الذاني لاستعمال حواسها المدرکة و قواها المحرکه (صدرالمتألهين، 1375، ص133).
5ـ3ـ1. وجه تمايز ديدگاه «علم ذيدخل» با ساير نظريات
بررسي تفصيلي هر يک از اين نظريات نيازمند پژوهشي مستقل است، اما نکتة اصلي آن است که هيچيک از اين نظريات بهعنوان معيار نهايي براي تمايز عمل از ساير رفتارها کفايت نميکند؛ زيرا از جامعيت و مانعيت لازم برخوردار نيست. اين امر با طرح چند سؤال روشن ميشود:
آيا تمام اعمال انسان از روي ميل و باور است؟ «باور» (belief) در فلسفة ذهن، معمولاً به نگرش و شناختي اطلاق ميشود که دربارة درستي چيزي داريم و بيشتر فيلسوفان معاصر باور را نگرشي گزارهاي دانستهاند (ر.ک. دايرةالمعارف استنفورد، مدخل «باور»)، اما همة اعمال انساني نميتوانند متوقف بر باور باشند. براي مثال، «تصور کردن» که در زمرة افعال دروني و جوانحي انسان است، نهتنها متوقف بر باور نيست، بلکه حتي متوقف بر ساير تصورات نيز نميتواند باشد (موسوي خميني، 1379، ص54). بنابراين، ميل و باور نميتوانند معياري تام براي تمام اعمال انساني باشند.
آيا کسي که براي انجام کاري تلاش کرده اما موفق نشده است، همچنان عامل محسوب ميشود؟ بر اساس ديدگاهي که صرفاً به نقش عامل توجه دارد، چون عملي صورت نگرفته است، فرد عامل محسوب نميشود. اين درحالي است که به تعبير جاناتان لو فرق است بين زماني که فرد اراده ميکند کاري را انجام دهد و موفق نميشود و هنگامي که اساساً ارادهاي انجام نميدهد (ر.ک: لو، 1389، ص286-287). در حالت اول، فرد ارادة انجام فعل را داشته، اما موفق نشده است، درحاليکه در حالت دوم، اساساً ارادهاي براي فعل وجود نداشته است. در حالت اول، فرد عامل محسوب ميشود، اما در حالت دوم عامل بهشمار نميآيد. اين در حالي است که بر اساس معيار پيشگفته، فرد در حالت اول نبايد عامل محسوب شود که نشاندهندة ضعف اين معيار است.
سؤال بعدي اين است که آيا تمامي اعمال از روي اراده صادر ميشوند؟ آيا ميتوان اراده را معياري براي تمايز تمامي اعمال دانست؟ پاسخ منفي است و اراده نميتواند معيار نهايي براي تمايز همة اعمال انساني باشد. دستکم خود اراده را بهمنظور جلوگيري از تسلسل در ارادهها، نميتوان مسبوق به اراده دانست (صدرالمتألهين، 1366الف، ج3، ص227؛ بيتا، ص216). با وجود اينکه اراده يکي از قويترين نشانههاي عامليت انسان است و همچون «بالا بردن دست» است نه «بالا رفتن دست»، نميتوان آن را معيار اصلي دانست.
آيا رفتارهاي عادتشده و غريزي نميتوانند جزو اعمال انسان باشند و لازم است که آن رفتار به انسان از حيث اينکه يک کل است نسبت داده شود؟ رفتارهاي ناشي از عادت و غريزه نيز ميتوانند بهمثابة اعمال انساني محسوب شوند. براي مثال، کسي که هر صبح پس از بيدار شدن، بر حسب عادت، صورت خود را ميشويد، آيا اين رفتار را نميتوان عمل او محسوب کرد؟ پاسخ خير است، و اين رفتار در زمرة اعمال انساني قرار ميگيرد، حتي اگر از عادت ناشي شده باشد.
در نهايت آيا هدفمندي ميتواند معيار نهايي براي تمايز عمل از ساير رفتارها باشد؟ با وجود جامعيت اين معيار در انواع مختلف اعمال انساني، نميتوان هدفمندي را بهمثابة معيار اصلي در تمايز اعمال از ديگر رفتارها دانست؛ زيرا هدفمندي تنها لازمهاي براي ديدگاه «علم ذيدخل» محسوب ميشود.
مطابق ديدگاه علامه مصباح يزدي، علت غايي همان حب به غايت است (مصباح يزدي، 1391، ج2، ص132). حب درواقع، لازمه و فرع بر علم محسوب ميشود. بنابراين، ملاک اوليه بايد همان علم ذيدخل باشد که در پي آن، حب و هدفمندي ظهور پيدا ميکند.
2. نقد و بررسي
پس از طرح معيار برگرفته از ديدگاه حکمت متعاليه و تبيين زواياي مختلف آن، نقد و بررسي اين معيار از اهميت خاصي برخوردار است. در اين زمينه، ازجمله نقاط قوت اين ديدگاه، ميتوان به موارد ذيل اشاره کرد:
1ـ2. نقاط قوت
1ـ1ـ2. عموميت و شمول
معيار برگرفته از حکمت متعاليه، بر خلاف بسياري از ديدگاههاي ديگر، تنها به اعمال جوارحي محدود نميشود، بلکه شامل افعال دروني و جوانحي نيز هست. علاوه بر اين، معيار مذکور منحصر در فاعليت بالقصد نيست، بلکه انواع ديگر فاعليت انساني، همچون بالرضا، بالعنايه و بالتجلي را نيز دربر ميگيرد. اين درحالي است که بر اساس برخي ديدگاههاي رايج که معيار تمايز انسان را ميل، باور، يا اراده ميدانند، تنها رفتارهايي که فاعليت بالقصد هستند، عمل محسوب ميشوند. اما بر اساس معيار علم ذيدخل، افعالي همچون اراده کردن، تصور کردن، و توجه نيز جزو اعمال انسان بهشمار ميآيند.
2ـ1ـ2. تطابق و هماهنگي با علم حضوري
يکي از نقاط قوت اين معيار، تطابق آن با علم حضوري است. بر اساس حکمت متعاليه، علم حضوري شامل آگاهي انسان به افعال و حالات دروني خويش است (صدرالمتألهين، 1368، ج6، ص157-161؛ مصباح يزدي، 1391، ج1، ص167-168؛ حسينزاده، 1394، ص256). تفاوت ميان افعال دروني و حالات در اين است که انسان در افعال، نقشي فعال دارد، درحاليکه در حالات، منفعل و پذيرنده است و اين حقيقت را بهواسطۀ علم حضوري درک ميکند. هر يک از ما بهروشني درمييابيم که در حالات، نقشي نداريم و تنها پذيرندهايم، اما در افعال دروني مانند تفکر، اراده، نيت، توجه و... به وضوح نقش خود را احساس ميکنيم. به تعبيري انسان با علم حضوري ميان دو دسته از يافتهاي بيواسطۀ خود تفکيک قائل ميشود، برخي در زمرۀ افعال دروني هستند و انسان آنها را به عنوان فعلِ خود با علم حضوري مييابد و برخي نيز بهعنوان انفعالات با علم حضوري درک ميشوند. با توجه به اين نکته، به علم حضوري درمييابيم که اراده، تصور کردن، توجه و... ازجمله اعمال ما به شمار ميروند نه حالات و انفعالات نفساني، درحاليکه بر اساس برخي معيارهاي پيشگفته، اين امور در زمرۀ اعمال انساني قرار نميگيرند. ازاينرو اين معيار بر خلاف ساير ديدگاهها با آنچه که به علم حضوري مييابيم تأييد ميشود.
3ـ1ـ2. توجه به نقش عامل و گسترش دامنۀ مسئوليت اخلاقي
برخي معيارها اراده را در زمرة اعمال انسان قرار نميدهند؛ اين امر موجب چالش جدي در بحث ارادة آزاد و مسئوليت اخلاقي ميشود؛ چراکه معيار مسئوليت اخلاقي، اختيار و ارادۀ آزاد است. با اين حال معيار برگرفته از حکمت متعاليه، اراده را در زمرة اعمال انساني قرار ميدهد که به گسترش دامنۀ مسئوليت اخلاقي کمک ميکند.
4ـ1ـ2. تبيين دقيقتر رابطة علم و عمل
در بحث رابطة علم و عمل، اجمالاً ميتوان سه ديدگاه را مطرح کرد:
الف) ديدگاه افراطي: علمْ علت کافي براي صدور فعل است، و مشکل در عمل، به ضعف بينش فرد برميگردد (ر.ک. افلاطون، 1380، ج1، ص112).
ب) ديدگاه تفريطي: علم هيچ نقشي در رفتار ندارد (ر.ک. زارع و ديگران، 1401، ص170).
ج) ديدگاه صحيح: علم بر رفتار و اعمال انسان اثرگذار است؛ اما بهتنهايي براي صدور عمل کافي نيست، بلکه علم همراه با ساير عوامل موجب تحقق عمل ميشود.
به نظر ما معيار صدرالمتألهين در تمايز عمل از ساير رفتارها با ديدگاه صحيح در تبيين رابطه علم و عمل همخواني دارد؛ زيرا براساس معيار مذکور اولاً، علم در عمل انسان تأثيرگذار است و ثانياً، علم علت کافي عمل نيست، و اين امري است که ما نيز خودمان آن را درک ميکنيم؛ زيرا گاهي با آگاهي کامل از درستي يا نادرستي يک عمل، همچنان از انجام آن سر باز ميزنيم يا مرتکب آن ميشويم.
2ـ2. نقاط ضعف
در کنار نقاط قوتي که ذکر کرديم، اين معيار نقاط ضعف و ابهاماتي هم دارد که عبارتاند از:
1ـ2ـ2. ابهام در نحوه تأثير خواست و اختيار در مرتبه ذات
يکي از پرسشهاي اساسي در تحليل اين ديدگاه آن است که چرا علم در تحقق برخي افعال نقش دارد و در برخي ديگر نه؟
بر اساس تفکيک انواع فاعليت انساني، در رفتارهاي بالقصد، اراده موجب ذيدخل شدن علم ميشود. در افعالي مانند خود اراده، که فاعليت آنها از نوع بالتجلي است، اختيار و خواست در مرتبة ذات، موجب ذيدخل شدن علم ميگردد.
ابهام موجود در اينجا آن است که نحوة تأثير خواست و اختيار در مرتبة ذات مبهم است؛ مشخص نيست اين فرايند چگونه رخ ميدهد. نفس و ذات انسان و اختيار و خواست پيش از دخالت علم وجود داشتهاند؛ زيرا در آنجا سبب دخالت علم نشدهاند؛ اما در اين مرحله چرا موجب دخالت ميشوند؟
عبارات صدرالمتألهين دربارة مشيت ذاتي نيز پاسخ روشني به اين ابهام نميدهد. اين مسئله براي پاسخگويي دقيق، نيازمند تحقيق فلسفي مفصل و پژوهش مستقلي است.
2ـ2ـ2. دشواري در تطبيق معيار علم ذيدخل بر برخي اعمال انساني
يکي از نکات قابل تأمل اين است که تطبيق معيار مذکور بر برخي اعمال، بهسادگي امکانپذير نيست و ازاينرو در تعيين اينکه آيا برخي اعمال جزو افعال انساني محسوب ميشوند يا نه، ميان فيلسوفان اختلاف نظر وجود دارد.
توضيح آنکه برخي معيارهاي رقيب، مانند ميل و باور، بهراحتي بر مصاديق مختلف اعمال انساني قابل تطبيق هستند. علت اين سهولت تطبيق آن است که ميل و باور اموري زايد بر ذاتاند و انسان ميتواند وجود يا عدم آنها را در رفتارهاي مختلف بهسادگي شناسايي کند. اما معيار علم ذيدخل، برخلاف معيارهاي سادهتري مانند ميل و باور، هميشه به يک صورت نيست، بلکه متغير است و بسته به مورد، ماهيت آن متفاوت خواهد بود. گاهي حصولي است و گاهي حضوري، گاهي زائد بر ذات است و گاهي عين علمِ به ذات است، گاهي اجمالي است و گاهي تفصيلي، گاهي پيشين است و گاهي معالفعل. اين تفاوتها موجب دشواري در تطبيق معيار علم ذيدخل بر برخي اعمال انساني شده است. دشواري تطبيق اين معيار، بهويژه در اعمالي که تحت فاعليتهاي بالرضا، بالعنايه و بالتجلي قرار دارند، بيشتر ديده ميشود.
نتيجهگيري
معيار تمايز عمل از ساير رفتارها، وجود علم و آن هم با قيد «دخيل بودن» است؛ يعني «علم ذيدخل». علم ذيدخل ميتواند حصولي باشد يا حضوري، تفصيلي باشد يا اجمالي، پيشين باشد و يا معالفعل. اين معيار ميتواند انواع مختلف اعمال انسان را از ساير رفتارها تمايز دهد و ازاينرو از جامعيت و مانعيت کافي برخوردار است.
از نقاط قوت اين ديدگاه ميتوان به عموميت و شمول؛ تطابق و هماهنگي با علم حضوري؛ توجه به نقش عامل و گسترش دامنۀ مسئوليت اخلاقي؛ و تبيين دقيقتر رابطۀ علم و عمل اشاره کرد.
در مقابل، برخي نقاط ضعف و ابهام نيز در اين معيار ديده ميشود؛ ازجمله ابهام در نحوۀ تأثير اختيار و خواستِ مرتبۀ ذات بر دخالت يافتن علم در عمل؛ و دشواري تطبيق اين معيار بر مصاديق مختلف.
اين تحليل نشان ميدهد که معيار علم ذيدخل نسبت به ساير نظريات از دقت و گستردگي بيشتري برخوردار است، اما همچنان در برخي موارد نيازمند بررسي و تبيين بيشتر است.
- اشرفواقفی، سید امیر (1396). عمل و نقش آن در نیل به مقام انسان از دیدگاه ابنعربی. رسالة دکتری. تهران: دانشگاه تهران.
- افلاطون (1380). دورۀ آثار افلاطون. ترجمة محمدحسن لطفی و رضا کاویانی. تهران: خوارزمی.
- باقری، خسرو (1388). بررسی تطبیقی طرحوارة اسلامی عمل با انسانشناسی (پسا)ساختاگرا. تعلیم و تربیت، 98 (25)، 9-36.
- جعفری، محمدتقی (1379). جبر و اختیار. تهران: مؤسسة تدوین و نشر آثار علامه جعفری.
- حسینزاده، محمد (1394). منابع معرفت. قم: مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمینى.
- دارائی، روحالله (1394). تبیین دیدگاه ملاصدرا دربارة فعل ارادی از منظر فلسفة عمل. رسالة دکتری. تهران: دانشگاه تهران.
- زارع، روزبه و دیگران (1401). ارادۀ آزاد و چالشهای علمی و فلسفی معاصر. زیر نظر حسن حسینی. تهران: پارسیک.
- سبزواری، ملاهادی (1369). شرح المنظومه. تعلیقات حسن حسنزاده آملی. تهران: ناب.
- سهروردی، شهابالدین (1372). مجموعه مصنفات شیخ اشراق. تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- شهرزوری، محمد بن محمود (1383). رسالة فی العلوم الطبیعیة (الشجرة الإلهیه). تهران: مؤسسة پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.
- شهگلی، احمد (1398). مبادی عمل از دیدگاه فارابی و ملاصدرا. آموزههای فلسفة اسلامی، 24 (16)، 237-256.
- صدرالمتألهین (1341). عرشیه. تصحیح و ترجمة غلامحسین آهنی. اصفهان: دانشکده ادبیات و علوم انسانی.
- صدرالمتألهین (1360). الشواهد الربوبیة فی المناهج السلوکیة. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.
- صدرالمتألهین (1363). مفاتیح الغیب. تصحیح محمد خواجوی. تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات فرهنگی و انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران.
- صدرالمتألهین (1366الف). شرح اصول الکافی. تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
- صدرالمتألهین (1366ب). تفسیر القرآن الکریم. قم: بیدار.
- صدرالمتألهین (1368). الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعۀ. قم: مکتبۀ المصطفوی.
- صدرالمتألهین (1375). اجوبة المسائل الکاشانیه (مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین). تهران: حکمت.
- صدرالمتألهین (1382). شرح و تعلیقه صدرالمتألهین بر الهیات شفا. تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
- صدرالمتألهین (1390ق). المیزان فی تفسیر القرآن. بیروت: مؤسسة الأعلمی للمطبوعات.
- صدرالمتألهین (بیتا). الرسائل. قم: مکتبة المصطفوی.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین (بیتا). مجموعه رسائل. قم: باقیات.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین (1416ق). نهایة الحکمة. قم: مؤسسة النشر الاسلامی.
- عبودیت، عبدالرسول (1401). حکمت صدرایی به روایت علامه طباطبایی: مبحث علت و معلول، احکام اقسام علت (شرح نهایۀ الحکمة: مرحله هشتم). قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- فاضلی، سیداحمد (1399). چیستی و مبادی عمل در فلسفة عمل صدرالمتألهین. تأملات اخلاقی، 11(2)، 109-127.
- قطبالدین شیرازی، محمود بن مسعود (1369). درة التاج. تهران: حکمت.
- لو، جاناتان (1389). مقدمهای بر فلسفة ذهن. ترجمة امیر غلامی. تهران: مرکز.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1389). دربارة پژوهش، تحقیق و نگارش جواد عابدینی. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1391). آموزش فلسفه. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1394). جنگ و جهاد در قرآن. چ چهارم. قم: مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
- معظمی گودرزی، امین و دیگران (1402). بررسی معنای کنش از منظر آلفرد شوتز و علامه مصباح یزدی. معرفت فلسفی، 20(79)، 129-146.
- موسوی خمینی، سیدروحالله (1379). الطلب و الاراده. تهران: مؤسسة تنظیم و نشر آثار امام خمینی.
- میرهادی، سیدمهدی (1397). فلسفة عمل در حکمت متعالیه. حکمت معاصر، 9(1). 29-44.
















