بررسی رویکرد ارزششناختی جبرگرایی در فلسفة فناوری
/ دکترای حکمت متعالیه مؤسسة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) / eslami.mostafa@yahoo.comArticle data in English (انگلیسی)
- Achterhuis, H. J. & et al (2001). American philosophy of technology: The empirical turn. USA: Indiana University Press.
- Dagobert, D. R (1976). Dictionary of philosophy. New Jersey, USA: Adam and Company.
- Dusek, V., & Scharff, R. C (Eds.) (2002). Philosophy of technology: The technological condition: An anthology. Blackwell Publishers.
- Ellul, J (1964). The Technological Society. New York Vintage.
- Ellul, J (1980). The technological system. Trans. from the French by Joachim Neugroschel. New York: Continuum.
- Ellul, J (2003). The ‘autonomy’of the technological phenomenon. Philosophy of technology: The Technological condition, 2, 430-441.
- Feenberg, A (1999). Questioning technology. Routledge.
- Franssen, M. & et al (2023). Philosophy of Technology, in Stanford Encyclopedia of Philosophy: https://plato.stanford.edu/entries/technology.
- Heidegger, M. (1954). The question concerning technology. Technology and values: Essential readings, p 99-113.
- Heisenberg, W. (1955). The development of the interpretation of the quantum theory. In W. Pauli et al. (Eds.), Niels Bohr and the development of physics (p. 12–29). Pergamon Press.
- jonas, H (1988). Technik, Medizin und Ethik. Zur Praxis des Prinzips Verantwortung, Tijdschrift Voor Filosofie, 50(1).
- Merriam-Webster (2025). Value. In Merriam-Webster.com dictionary. Retrieved July 26, 2025, from https://www.merriam-webster.com/dictionary/value.
- Mitcham, C. (2005). Encyclopedia of science, technology, and ethics. Macmillan: Reference USA.
- Mitcham, C., & Waelbers, K. (2009). Technology and ethics: Overview, in A Companion to the Philosophy of Technology, Technological Condition, Ed. by Olsen, J. K. B, & et al , Blackwell Publishing Ltd.
- Stanford Encyclopedia of Philosophy (2023). Philosophy of Technology: https://plato.stanford.edu/entries/technology.
- Tiles, M., & Oberdiek, H. (1995). Living in a technological culture: Human tools and human values. Psychology Press.
- Van Deth, J. W. & Scarbrough, E. (Eds.) (1998). The impact of values (Vol. 4). Oxford: Oxford University Press.
بررسي رويکرد ارزششناختي جبرگرايي در فلسفة فناوري
مصطفي اسلامي / دکتراي حکمت متعاليه مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني eslami.mostafa@yahoo.com
محمدعلي محيطي اردکان/ دانشيار گروه فلسفة مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمينى mohiti@iki.ac.ir
دريافت: 26/03/1403 - پذيرش: 10/08/1403
چکيده
هرچند فناوري موجب آسايش و رفاه انسان شده، اما پيامدهاي مخرب آن نيز از ديد فيلسوفان علوم انساني پنهان نمانده است. يکي از چالشهاي اساسي در اين حوزه، رويکرد ارزششناختي جبرگرايي در فلسفة فناوري است. آيا انسان در اختيار فناوري است، يا فناوري در اختيار انسان؟ و آيا اهداف و ارزشها از ابزارها تفکيکپذيرند؟ اين پژوهش با رويکردي عقلاني، کوشيده است جبرانگاري در فلسفة فناوري را از منظر ارزششناختي، تحليل، بررسي و نقد کند. به همين منظور، ابتدا نسبت ارادهگرايي و جبرگرايي و ارتباط آنها با ذاتگرايي و ابزارگرايي را بررسي کرده، سپس در تحليل رويکرد مباشر و غيرمباشر جبرگرايانه به فناوري، ارتباط آن با ارزشها را تحليل نموده است. دادههاي اين پژوهش به شيوة «کتابخانهاي» گردآوري و با روش «تحليل منطقي» بررسي شدهاند. در نقد ديدگاه جبري به فناوري، بايد به وجود اعتباري فناوري توجه کرد. ازاينرو نميتوان آن را بهمثابة نيرويي تلقي نمود که انسانها را تحت تسلط و تدبير خود قرار ميدهد. بيتوجهي به لوازم منطقي اراده و اختيار انسان در نظامهاي اختياربنيان (مانند اخلاق و حقوق) از ديگر چالشهاي اين رويکرد است. اين تحليل به همراه بررسي شرط ارزشمندي (يعني اکتسابي بودن صفت يا اختياري بودن فعل) نشان ميدهد که محصولات فناورانه فينفسه ارزشمند محسوب نميشوند. با اين حال، اگر فناوري را در قالب فعل فاعل مريد در نظر بگيريم، با توجه به نيات فاعل، ميتوان آن را ارزشداوري کرد.
کليدواژهها: مباني علوم انساني اسلامي، ارزششناسي، جبرگرايي، فلسفة فناوري، فلسفة اسلامي.
مقدمه
علوم انساني به مطالعة انسان و پديدههاي انساني مرتبط با او ميپردازد. امروزه فناوري بهمثابة يکي از مهمترين پديدههاي انساني، با زندگي روزمرة بشر پيوندي عميق يافته است. «فلسفة فناوري» ميکوشد حقيقت اين پديده و پيامدهاي آن را با روش عقلي بررسي کند.
با توجه به اينکه انديشمندان در طول تاريخ همواره نظرياتي دربارة توليدات ابداعي بشر داشتهاند، ميتوان گفت: پيشينة کلي اين مباحث همزمان با تاريخ انديشة انساني شکل گرفته است. با اين حال، آنچه امروزه با عنوان «فلسفة فناوري» مطرح است، مطالعات فلسفي دربارة فناوري نوين است که از اواخر قرن نوزدهم مطمحنظر قرار گرفته است.
هشدار کارل مارکس دربارة بهرهکشي سرمايهداري تحت عنوان فناوري (ر.ک. مارکس، 1386)، اشارة فرانسيس بيکن به گسترش مرزهاي امپراتوري انسان از طريق فناوري براي تحقق تمام امور ممکن (Achterhuis, & et al, 2001, p3)، و تعريف جديد مارتين هايدگر از ذات فناوري نوين بهمنزلة چيزي فراتر از يک امر صرفاً انساني (Achterhuis, & et al, 2001, p5)، ازجمله نقاط آغازين مطالعات فلسفي فناوري در اين دورة زماني محسوب ميشوند.
در ميان فيلسوفان اين حوزه، نمايندگان برجستة ذاتگرايي، ازجمله هايدگر، ژاک الول (Jacques Ellul) و آلبرت بورگمن (Albert Borgmann) هستند که در اين ميان، هايدگر شاخصترين شخصيت محسوب ميشود (Feenberg, 1999, pviii). پس از او، فيلسوفان بسياري با نگاه انتقادي، فلسفة فناوري را بررسي کردند. برخي، همچون هايدگر با رويکرد متافيزيکي، برخي همچون لوئيس مامفورد (Lewis Mumford) با رويکرد ادبي، برخي مانند ژاک الول با نگاه حقوقي در مطالعات اجتماعي، و برخي مانند لنگدون وينر (Langdon Winner) با رويکرد علوم سياسي مباحث فناوري را نقد کردهاند (Stanford Encyclopedia of Philosophy, 2023).
در غرب، آثار فلسفي متعددي در اين حوزه نگاشته شده است که برخي از آنها ماهيت فناوري را با ديدگاه ذاتگرايانه بررسي کردهاند. يکي از برجستهترين اين آثار، پرسش از تکنولوژي، اثر هايدگر است (Heidegger, 1954).
يکي از مسائل مهم در فلسفة فناوري اين است که آيا فناوري که ساختة انسان است، تحت تسلط و هدايت او باقي ميماند، يا اينکه خود بر انسان سلطه يافته و رويکردي جبرگرايانه بر آن حاکم است؟
بر اساس نگاه اختيارگرا، انسان قادر است طراحي، ساخت، توسعه و بهرهگيري از فناوري را بر اساس نيازهاي خود تنظيم کند. اما بر اساس نگاه جبرگرايانه، فناوري بر ادراک و ارتباطات انساني تأثير ميگذارد و توسعة آن خارج از اختيار بشر رخ ميدهد.
اين پژوهش کوشيده است با رويکردي عقلاني، نگاه جبرگرايانه به فناوري را بررسي و نقد کند و بر اساس آن، امکان ارزشگذاري بر فناوري را تحليل نمايد. نوع تعامل انسان با فناوري و سياستگذاريهاي او در قبال توسعه و بهرهوري از آن، تحت تأثير پاسخ به اين پرسش قرار دارد. ادراک بشري و ارتباطات انساني و اجتماعي نيز بسته به نوع پاسخ به اين مسئله، به شيوهاي متفاوت عمل خواهد کرد.
ازاينرو علاوه بر پيامدهاي نظري، اين پژوهش تأثيرات عملي قابلتوجهي بر حوزة کنشهاي فردي و اجتماعي انسان خواهد داشت.
در بررسي پيشينة خاص اين پژوهش اثري که رويکرد ارزششناختي جبرگرايي در فلسفة فناوري را با نگاهي هماهنگ به هستيشناسي و ارزششناسي فناوري تحليل و نقد کند، يافت نشد. تحليل رويکرد جبرگرايانه به فناوري از منظر ارزششناختي و نقد آن، مهمترين دستاورد اين پژوهش محسوب ميشود.
تحليل موردي ارزشباري فناوري در انديشة علامه مصباح يزدي در مقالهاي ديگر در حال نگارش است.
براي بررسي اين مسئله، دادههاي لازم به شيوة کتابخانهاي گردآوري و با روش «تحليل منطقي» داوري شده است.
1. بررسي مفاهيم
1-1. فلسفة فناوري
«فلسفة فناوري» مجموعه مبادي تصوري و تصديقي است که با روش عقلي دربارة فناوري قابل طرح است. ازاينرو مسائلي مانند حقيقت و چيستي فناوري، قلمرو و ميزان تأثيرگذاري مصنوعات صنعتي، خنثا بودن يا ارزشباري فناوري و ارتباط اخلاق با فناوري در اين قلمرو مطرح ميشود. در پژوهش حاضر، ترکيبي از هستيشناسي و ارزششناسي فناوري مرکز بحث است.
2-1. ارزش
واژة «ارزش» (Value) در لغت بهمعناي برازندگي، شايستگي و عملي داراي ارزيدن معنا شده است (دهخدا، 1370). همچنين بهمعناي مطلوبيت و داراي فايده و نفع نيز بهکار ميرود (Merriam-webster,2025).
اما در اصطلاح، در علوم گوناگوني همچون اخلاق، سياست، حقوق و اقتصاد کاربرد خاصِ خود را دارد و محققانِ هر يک از اين رشتههاي علمي، معناي ارزش را در حوزة دانش خويش بررسي کردهاند. اين مطالعات زمينة شکلگيري رشتهاي شده است به نام «ارزششناسي» (Axiology) که مسائلي همچون ماهيت، ملاک و معيار، جايگاه متافيزيکي و ديگر مسائل مرتبط با ارزشها را بررسي ميکند (Dagobert, 1976, p32).
با توجه به گستردگي اصطلاحات «ارزش»، برخي تعريف اصطلاحي آن را ناممکن ميدانند (Van Deth, & Scarbrough,1998, p3). اما عليرغم کاربردهاي گوناگون اين واژه، «ارزش» در تمام کاربردهاي آن معادل «امور مطلوب» به کار ميرود (مصباح، 1385، ص53).
با توجه به اينکه ارزش اخلاقي، مطلوبيت افعال اختياري انسان را نسبت به عامترين هدف زندگي انسان ارزيابي ميکند، بنابراين ارزشهايي که افعال اختياري انسان را تنها با نظر به اهدافي خاص و محدود بررسي ميکنند (مانند ارزشهاي سياسي، جامعهشناختي، اقتصادي، حقوقي، و ديگر ارزشها) خود بر اساس عامترين هدف زندگي قابل ارزيابي و ارزشگذاري خواهند بود. در ارزشگذاري اخلاقي، تمام آنچه ارزش ذاتي و غيري با کمال اختياري انسان دارد، بررسي ميگردد و ارزشهاي مثبت يا منفي بر اساس آن تعيين ميشوند (مصباح، 1385، ص53).
ازاينرو اگرچه فناوري از منظر ارزشهاي گوناگوني همچون اقتصادي، حقوقي، اجتماعي و سياسي قابل ارزيابي است، اما آنچه بهمثابة ارزششناسي فناوري در اين تحقيق مطرح ميشود، ارزشهاي اخلاقي است؛ همچنانکه فيلسوفان عرصة فناوري از بعد ارزش اخلاقي از آن بحث کردهاند (ر.ک. بري، 1393). بدينروي، در اين مقاله هرجا واژة «ارزش» را به کار ميبريم، همين معنا مد نظر است.
3-1. جبرگرايي
براي تعريف و تحليل دقيق جبرگرايي و ارتباط آن با ارادهگرايي، ذاتگرايي و ابزارگرايي، ابتدا دربارة مهمترين رويکردهاي فلسفة فناوري و ارتباط آن با ارزششناسي بحث ميکنيم:
2. مهمترين رويکردهاي فلسفة فناوري با نگاه ارزششناسي
مهمترين رويکردهاي انديشمندان فلسفة فناوري در مغرب زمين را در پاسخ به دو پرسش اساسي ميتوان دستهبندي کرد:
اول. نقش انسان در شکلگيري فناوري چيست؟ و چه ميزان در شکلگيري فناوري و فرايندهاي آن تأثير گذاشته است؟
دوم. نقش فناوري در شکلگيري درک و کنشهاي انسان چيست؟ و فناوري چه ميزان بر روابط اجتماعي و ادراکات انساني تأثير گذاشته است؟
در پاسخ به پرسش نخست، دو ديدگاه کاملاً متضاد شکل گرفته است:
1-2. تقسيمبندي فيچام
در يک سو، طرفداران ارادهگرايي (Voluntarism) قرار دارند که بر اين باورند: فناوري محصولي کاملاً انساني است که با اختيار بشر ساخته شده و با نظارت او از آن استفاده ميشود. از اين منظر، انسانها آزادانه اين مصنوعات را خلق ميکنند و آن را توسعه ميدهند.
در سوي ديگر، ديدگاه طرفداران جبرگرايي (Determinism) قرار دارد. اين گروه معتقدند: توسعة فناوري در اختيار انسان نيست و او تنها ابزاري در فرايند اين پيشرفت محسوب ميشود. در اين نگرش، فناوري بهصورت مستقل و بر اساس منطقي دروني رشد ميکند و همانگونه که انسان در برابر مسئلة رياضي دو ضرب در دو آزادي ندارد و ناگزير به پاسخ چهار است، در برابر روند توسعة فناوري هم هيچ اختيار و انتخابي ندارد.
در پاسخ به پرسش دوم نيز شاهد شکلگيري دو ديدگاه عمده هستيم:
يک ديدگاه متعلق به ذاتگرايان (Essentialism) است؛ کساني که براي فناوري ذات و ماهيتي مستقل قائل بوده، بر اين باورند که ابعاد اجتماعي، سياسي و انساني مستقيماً تحت تأثير آن قرار دارند.
ديدگاه ديگر متعلق به ابزارگرايان (Instrumentalism) است؛ کساني که فناوري را صرفاً ابزاري در دست بشر ميدانند. در اين رويکرد، انسان با انتخاب فناوري و نحوة استفاده از آن، ابعاد گوناگون زندگي خود را شکل ميدهد (Mitcham & Waelbers, 2009, p371).
با ترکيب و تلاقي دو طيف «ذاتگرايي ـ ابزارگرايي» و «ارادهگرايي ـ جبرگرايي»، ميتوان جدولي ترسيم کرد که چهار ربع مشخص دارد. در اين دستهبندي، ديدگاههاي فيلسوفان فناوري بر اساس نگرش آنها نسبت به ماهيت فناوري و ميزان دخالت انسان در توسعة آن تقسيمبندي ميشود (Mitcham & Waelbers, 2009, p372):
شکل 1: ديدگاههاي فيلسوفان فناوري بر اساس نگرش آنها نسبت به ماهيت فناوري و ميزان دخالت انسان در توسعة آن
در اين دستهبندي، ربع اول و چهارم، گرچه طرفداراني دارند، اما ديدگاههاي مشهور در فلسفهي فناوري عمدتاً در ربع دوم و سوم قرار ميگيرند. در ادامه، توضيح هر يک ارائه ميگردد:
1-1-2. ربع اول: ذاتگراي ارادهگرا
شامل فيلسوفاني مانند ديويد کولينريج (David Collingridge) است. او در حالي که ارادهگرا محسوب ميشود، براي فناوري ذات مستقل قائل است و آن را داراي نفوذ اجتماعي در جوامع ميداند. به باور او، فناوري در مراحل اولية توسعة خود کاملاً انعطافپذير است و با ارادة آزادانة انسان شکل ميگيرد؛ اما پس از ايجاد، چنان شتاب و نفوذي پيدا ميکند که انسان با دشواري در برابر آن مقاومت مينمايد (Mitcham & Waelbers, 2009, p372).
يوناس نيز از ديگر نمايندگان اين گروه معتقد است: علاوه بر تأثيرگذاري انسان بر تحولات فناورانه، قدرتهاي انساني نيز تحت تأثير آن دچار تغيير ميشوند و ماهيت کنشگري انسان متحول ميگردد (Jonas, 1988, p1).
2-1-2. ربع دوم: ذاتگراي جبرگرا
شامل ديدگاههايي است که فناوري را داراي ذات مستقل ميدانند و تغييرات آن را بهصورت جبري تفسير ميکنند. ژاک الول يکي از مشهورترين نمايندگان اين گروه است.
3-1-2. ربع سوم: ابزارگراي ارادهگرا
ترکيبي از نگاه ابزاري به فناوري و تفسير داوطلبانه از نقش انسان در تغييرات فناورانه ارائه ميدهد. در اين دسته، ساموئل فلورمن (Samuel Florman) و بسياري از مهندسان قرار دارند. همچنين ديدگاه عمومي مردم نيز در اين ربع جاي ميگيرد.
4-1-2. ربع چهارم: ابزارگراي جبرگرا
ديدگاهي را نمايندگي ميکند که فناوري را ابزاري خنثا ميداند؛ اما معتقد است: با گذر زمان و توسعة آن، بهويژه با دستيابي بشر به بمب هستهاي، استقلال و آزادي انسان به چالش کشيده شده است. کارل ياسپرس يکي از فيلسوفان برجستة اين گروه محسوب ميشود (Mitcham, & Waelbers, 2009, p372).
اين دستهبندي که توسط ميچام و همکاران وي ارائه شده، چهار ديدگاه عمده را دربر ميگيرد. با اين حال، به نظر ميرسد دستهبندي آنها کاملاً دقيق نيست؛ زيرا برخي از انديشمندان فلسفة فناوري را نميتوان بهطور دقيق در اين تقسيمبندي جاي داد؛ همانگونه که خودِ ميچام نيز به اين مسئله اذعان کرده است (Mitcham, & Waelbers, 2009, p372).
2-2. تقسيمبندي فينبرگ
فينبرگ نيز با درج جدولي، رويکردهاي ارزشي به فناوري را به چهار دسته تقسيم ميکند: فناوري در نگاه انديشمندان يا خنثاست يا ارزشبار. از سوي ديگر، يا خودمختار است يا تحت سيطرة انسان. از تقابل اين چهار نگاه، چهار رويکرد ارزششناختي عمده در نگاه به فناوري حاصل ميشود:
ـ رويکرد جبرگرايي: فناوري خنثا و خودمختار؛
ـ رويکرد ابزارگرايي: فناوري خنثا و تحت ارادة انسان؛
ـ رويکرد ذاتگرايي: فناوري ارزشبار و خودمختار؛
ـ رويکرد انتقادي: فناوري ارزشبار و تحت ارادة انساني.
فينبرگ با تبيين اين چهار رويکرد، خود را در دستة «رويکرد انتقادي» معرفي ميکند (Feenberg, 1999, p9).
جدول 1: رويکردهاي ارزشي به فناوري از منظر فينبرگ
مهار شدة انساني خودمختار فناوري
ابزارگرايي
(نگاه آزادانه به پيشرفت) جبرگرايي
(مانند: مارکسيسم سنتي) خنثا
(تفکيک کامل وسيله و هدف)
رويکرد انتقادي
(انتخاب نظامهاي جايگزين ابزار و اهداف) ذاتگرايي
(وسايل و اهداف مرتبط با نظامها) ارزشبار
(روشي از زندگي که شامل اهداف است)
اين تقسيمبندي نيز دقيق و کامل نيست؛ زيرا لزوماً هر جبرگرايي به خنثا بودن ارزشي فناوري اعتقاد ندارد؛ مانند ديدگاه الول که به اذعان خود فينبرگ، هم در دستة ذاتگرايان قرار دارد و هم جبرگرايي است که فناوري را خودمختار ميداند.
از سوي ديگر، هر کسي که ذاتگراست لزوماً اعتقادي به خودمختاري فناوري ندارد، بلکه ممکن است آن را تحت ارادة انسان نيز بداند (Franssen & et al, 2023).
3-2. تقسيمبندي تايلز و اوبرديک
برخي ديگر در يک تقسيمبندي عام تمام رويکردها به فناوري را به دو دستة نگاه خوشبينانه (Optinism) و نگاه بدبينانه (Pessimism) تقسيم ميکنند و تمام رويکردهايي را که نگاهي خنثا به ارزشباري فناوري دارند خوشبين و رويکردهاي ارزشي به فناوري را نسبت به آن بدبين ميدانند (Tiles & Oberdiek, 1995, p10).
اين نگاه نيز دقيق نيست و نميتوان خوشبيني و بدبيني را بهصورت عام به معتقدان نگاه ارزشي و خنثا نسبت به فناوري نسبت داد.
4-2. تفکيک هستيشناسي و ارزششناسي در فلسفة فناوري
اين تقسيمبنديها با وجود داشتن اعتباري در تحليل فلسفة فناوري، از جامعيت کامل برخوردار نيستند و برخي موارد را نميتوان بهوضوح در آنها جاي داد. يکي از مسائل اساسي در دستهبنديهاي مبتنيبر ارزششناسي فناوري، تفکيک ميان فناوري بهمثابة شيء و فناوري بهمنزلة فعل و معلولِ فاعل مختار است.
در بسياري از تحليلها، اين تمايز بهدقت رعايت نميگردد و گاه احکام مربوط به يکي بر ديگري تطبيق داده ميشود. براي نمونه، اگر فناوري بهمثابة يک شيء خنثا تلقي شود، ممکن است در مقام فاعل نيز فاقد ارزش به حساب آيد. از سوي ديگر، اگر يک فناوري به علت آنکه محصول فاعل مختار است، ارزشمند دانسته شود، ممکن است اين ارزش به ذات فناوري نسبت داده شود، بدون توجه به نقش ارادة انساني در آن.
در يک دستهبندي دقيق، لازم است ميان اين دو جنبة فناوري تفکيک قائل شويم و احکام هر يک را جداگانه بررسي کنيم. از اين منظر، ميتوان رويکردهاي انديشمندان فلسفة فناوري را به دو دستة «مصنوع بما هو مصنوع» و «مصنوع بما هو معلول الفاعل» تقسيم کرد.
در دستة نخست (يعني فناوري بهعنوان شيء)، فناوري يا داراي وجود حقيقي است يا وجود اعتباري. اگر داراي ذات باشد، اين ذات يا همراه با ارزش است يا نسبت به ارزشها خنثاست. همچنين ممکن است ارزش ذاتي آن منفي باشد يا بتواند واجد ارزشهاي مثبت نيز باشد.
در دستة دوم، يعني فناوري بهمثابة فعل و معلول فاعل، مسئلة ارادة انسان در توليد فناوري مطرح ميشود. در اينجا، دو حالت وجود دارد:
اگر فناوري معلول فاعل مختار باشد، ارزشهاي مرتبط با فاعل در آن لحاظ ميشود و بر اساس نيات فاعل ارزيابي ميگردد. اما اگر فناوري تحت ارادة فناوري و خارج از اختيار انسان شکل گيرد، انسان در نقش فاعل واقعي آن قرار نميگيرد و ازاينرو ارزشگذاري آن متکي بر ذات فناوري خواهد بود، نه بر نيات و ارادة انساني.
شکل 2: فناوري و تفکيک هستيشناسي و ارزششناسي آن
ازاينرو تفکيک ميان رويکرد هستيشناختي و ارزششناختي فناوري ضروري است. برخي مدافعان ارزششناسي فناوري ممکن است بهروشني دربارة هستيشناسي آن سخن نگفته باشند، و بالعکس؛ اما براي داشتن ديدگاهي جامع و دقيق، اين دو بُعد بايد از يکديگر متمايز شوند.
در ادامه، ديدگاههاي جبرگرايي و ذاتگرايي در فلسفة فناوري از منظر ارزششناسي آنها انجام بررسي خواهد شد:
3. جبرگرايي و خودمختاري فناوري
جبرگرايي در فلسفة فناوري با هدف پاسخ به پرسشهايي شکل گرفته است که به ميزان تسلط انسان بر فناوري و نقش فناوري در هدايت نيات و مقاصد بشري ميپردازد. اين رويکرد معتقد است: فناوري از منطق دروني خاصي پيروي ميکند که مستقل از ارادة انساني است و با توسعة فناوري، ساير نهادهاي اجتماعي نيز دچار تغييرات جبري خواهند شد (Dusek & Scharff, 2002, p426).
رويکرد جبرگرايي در فناوري بر اين باور است که فناوري از يک منطق دروني مستقل پيروي ميکند و خارج از تسلط و ارادة انساني توسعه مييابد (Mitcham & Waelbers, 2009, p371). مطابق اين ديدگاه، با تغيير و گسترش فناوري، ساير نهادهاي اجتماعي نيز ناگزير تحت تأثير آن قرار گرفته، دچار تحول خواهند شد (دوسک، 1393، ص97).
«جبرگرايي در فناوري» به اين معناست که انسانها در يک نظام فناورانة جبري قرار دارند؛ جايي که کنشهاي آنان تحت هدايت و پايش اين نظام شکل ميگيرد (دوسک، 1393، ص97). در اين رويکرد، فناوري نهتنها يک ابزار خنثا در خدمت انسان نيست، بلکه بهمثابة نيرويي مستقل عمل کرده، جهت حرکت اجتماعي و فرهنگي را تعيين ميکند.
1-3. انواع جبرگرايي در فناوري
جبرگرايي در فناوري به دو دستة «جبرگرايي سخت» (Hard determinism) و «جبرگرايي نرم» (Soft determinism) تقسيم شده است (Mitcham, 2005, p512). در «جبرگرايي سخت»، انسان فاقد ارادة آزاد است و تمام تغييرات تحت سلطة فناوري رخ ميدهند. در مقابل، در «جبرگرايي نرم»، انسان داراي ارادة آزاد است؛ اما در نهايت تحت تأثير يک نيروي بزرگتر قرار ميگيرد (دوسک، 1393، ص100).
ژاک الول (Jacques Ellul) از طرفداران «جبرگرايي سخت» است (Ellul, 2003, p436)، درحاليکه رابرت هايلبرونر (Robert Heilbroner) و انديشمنداني همچون فينبرگ (Andrew Feenberg) را ميتوان در دستة «جبرگرايي نرم» قرار داد (Feenberg, 1999, p186).
برخي ديگر جبرگرايي فناورانه را به چهار گونة «هنجاري»، «قانونشناختي»، «پيامدهاي ناخواسته» و «اندازة حرکتي» تقسيم ميکنند (ر.ک. ورماس و ديگران، 1391، ص185-192).
برخي تحليلگران مارکس را از مبدعان جبرگرايي فناورانه ميدانند (Dusek & Scharff, 2002, p426) و معتقدند: وي با تأکيد بر نقش انرژي در اقتصاد و قدرت فناوري در جامعه، به اين نگرش مشروعيت بخشيد (دوسک، 1393، ص107). ازاينرو در اين ديدگاه، جامعه نه فرمانده فناوري، بلکه فرمانبر آن است (کازينسکي، 1399، ص19).
ورنر هايزنبرگ (Werner Karl Heisenberg) نيز رويکرد جبرگرايانة مشابهي را مطرح ميکند؛ جايي که فناوري ديگر محصول آگاهانة تلاش بشري براي افزايش قدرت نيست، بلکه بهمثابة يک فرايند زيستي، بخشي از محيط زندگي انساني شده که ديگر تحت تسلط انسان قرار ندارد (Heisenberg, 1955, p14-15).
برخي انديشمندان بر اين باورند که در عصر جديد، فناوري ديگر وسيلهاي براي تحقق اهداف بشري نيست، بلکه صرفاً ابزاري براي مهار طبيعت و دخالت در آن شده است. از اين منظر، پيشرفتهاي فناورانه، نه لزوماً در جهت نيازهاي انساني، بلکه در جهت نمايش قدرت و جسارت فني به کار گرفته ميشوند. نمونهاي از اين رويکرد، تلاش بشر براي فرود آمدن بر کرة ماه است که از ديدگاه اين منتقدان، نه ضرورتي عملي، بلکه تجلي جاهطلبي صنعتي محسوب ميشود (گلن، 1388، ص4).
2-3. تمايز ميان جبرگرايي و خودمختاري فناوري
بايد ميان «جبرگرايي» (Determinism) و «خودمختاري فناوري» (Autonomy of Technology) تمايز قائل شد؛ زيرا اين دو مفهوم هرچند مرتبطاند، اما يکسان نيستند. «جبرگرايي» بيان ميکند که فناوري علت تغييرات اجتماعي و فرهنگي است، درحاليکه «خودمختاري فناوري» به عدم کنترل انسان بر آن اشاره دارد. بنابراين، ميتوان فرض کرد که فناوري با ارادة آزاد انسان هدايت شود؛ اما همچنان تعيينکنندة ساختارهاي جامعه باشد (دوسک، 1393، ص97).
برخي خودمختاري فناوري را پيامد ناخواستة کنشهاي انساني دانسته، آن را به مباحث ماکس وبر نيز نسبت ميدهند (دوسک، 1393، ص123). مشهورترين مدافع جبرگرايي و خودمختاري فناوري، ژاک الول است (Dusek & Scharff, 2002, p426).
3-3. نظرية الول دربارة خودمختاري فناوري
ژاک الول بهصراحت فناوري را امري خودمختار ميداند (Ellul, 1964, p125; Dusek & Scharff, 2002, p133) و معتقد است: محيطي که فناوري خلق ميکند، از نظر ارزشها نيز خودمختار است (Ellul, 1964, p395). از نگاه او، فناوري نهتنها از قوانين خاص خود پيروي ميکند، بلکه ديگر نهادهاي اجتماعي را نيز ميسازد و راهبري جامعه را در دست دارد. فناوري سنت را بهکلي نابود کرده است (Ellul, 1964, p14).
او معتقد است: فناوري ماهيتي خودمختار دارد که با يک منطق دروني در حال حرکت است، توسعه پيدا ميکند و ديگر نهادهاي اجتماعي را برميسازد (Ellul, 1964). او همچنين تأکيد ميکند که فناوري نوين به مرحلهاي از خودمختاري رسيده است که هيچکس، ازجمله سياستمداران و طراحان فناوري توان مهار پيامدهاي آن را ندارد (دوسک، 1393، ص121-122).
4-3. رابطة ارزشها و فناوري در نگاه جبرگرايانه
از ديدگاه ژاک الول، يکي از نشانههاي خودمختاري و جبرگرايي فناوري، پذيرش آگاهانة جوامع انساني نسبت به انواع فناوريها، با وجود شناخت آثار مخرب آنهاست. به باور او، ميل عمومي به خلق روزافزون فناوريها و منطبقشدن جوامع با اين روند، تأييدکنندة خودمختاري فناوري و سيطرة آن بر انسانهاست (دوسک، 1393، ص123-124).
الول استدلال ميکند که قانونهاي اقتصادي و سياسي، جهتدهندة مسير تحولات فناوري نيستند، بلکه خود فناوري است که ساختار اقتصاد، سياست و جامعه را شکل داده، دستور ميدهد که چگونه تغيير کنند. در اين چارچوب، فناوري بهمثابة يک پديدة مستقل، تصميمات خود را ميفهمد و از منطقي دروني تبعيت ميکند.
اين خودمختاري جبري فراگير ايجاد ميکند که ساير عوامل غيرفناورانه، ازجمله جامعه، سياست و اقتصاد را تحت سلطة خود قرار ميدهد و آنها را بهکار ميگيرد (Ellul, 2003, p436).
پس از تبيين مفهوم «خودمختاري» و «جبر فناوري»، ژاک الول به بررسي رابطة ارزشها و فناوري ميپردازد. او معتقد است: در گذشته، بسياري از انديشمندان فناوري را بيطرف ميدانستند؛ به اين معنا که خودِ فناوري در معرض ارزشهاي اخلاقي نبود و صرفاً بر اساس نحوة استفادة انسان از آن، از حيث ارزشي ارزيابي ميگردد.
با اين حال، بر مبناي خودمختاري فناوري، الول استدلال ميکند که فناوري نهتنها تابع ارادة انسان نيست، بلکه خود به تعيينکنندة خير و شر تبديل شده است. از اين منظر، ديگر انسانها معيار ارزشگذاري فناوري نيستند، بلکه اکنون خود فناوري در حال تبديلشدن به يک داور مستقل در حوزة ارزشهاست (Ellul, 2003, p439).
او بر تفکيک ميان مفاهيم «تکنيک» (Technique)، «تکنولوژي» در معناي عام انگليسي (Technology) و منشأ فرانسوي آن تأکيد دارد و معتقد است: بسياري از تعاريف موجود در اين حوزه، خلط ميان اين مفاهيم است (Ellul, 1980, p23-28). همچنين فناوري را قمار قرن ميداند؛ قمار بر سر اينکه آيا محيط صنعتي بر محيط طبيعي برتري دارد يا خير؟ از نظر او اين شرطبندي قابل اعتماد نيست (ميچام، 1392، ص75).
5-3. نگاه وينر به خودمختاري فناوري
برخي انديشمندان، مانند لنگدون وينر (Langdon Winner) خود را جبرگرا نميدانند، اما با الول در خودمختاري فناوري همراهي ميکنند. وينر با طرح نظامهاي فناورانه، معتقد است: نگاه ابزارگرايانه به فناوري، اشتباهي بنيادي است که منجر به توهم تسلط آن ميشود.
به باور او، هرچند مهندسان، طراحان و کاربران بخشي از نظام را مهار ميکنند، اما هيچيک توانايي احاطة کامل بر فناوري را ندارند و اين نظام با قيود خاص خود، همة عوامل انساني را تحت سلطه ميگيرد (دوسک، 1393، ص123ـ124).
4. نقد جبرگرايي در فناوري
4-1. رابطة اختيار انسان با قوانين اجتماعي، تاريخي و فناوري
در بررسي نسبت اختيار و آزادي انسان با قوانين اجتماعي و تاريخي، سه ديدگاه عمده مطرح شده است که به نظر ميرسد همين رابطه ميان انسان و فناوري نيز وجود دارد.
4-1-1. ديدگاه اول: جبرگرايي سخت
اين ديدگاه معتقد است: قوانين اجتماعي و تاريخي، همانند قوانين طبيعي، جبري و قطعي هستند و هيچ جايي براي اختيار انساني باقي نميگذارند (ر.ک. مصباح يزدي، 1390، ص176-177). بر اين اساس، آيندة جامعه کاملاً قابل پيشبيني است و انسان تحت سيطرة اين قوانين، بدون اختيار واقعي، مسير جبري تاريخ و جامعه را دنبال ميکند.
يکي از نمونههاي افراطي طرفداران اين ديدگاه، پير سيمون مارکيز دو لاپلاس (Pierre-Simon, marquis de Laplace) است که معتقد بود: تمام رخدادهاي انساني، اجتماعي و طبيعي بهصورت علّي تعيين ميشوند و از پيش قابل پيشبيني هستند (دوسک، 1393، ص100). بر اساس اين رويکرد، انسان هيچ ارادهاي ندارد و تحت سلطة قوانين طبيعت، جامعه و فناوري است (دوسک، 1393، ص104).
جبر فناورانه ممکن است از اين فرض ناشي شود که فناوري داراي هويتي حقيقي و مستقل است؛ همانگونه که طرفداران اصالت جامعه و جبر تاريخي براي جامعه و تاريخ هويت مستقل قائلاند.
در نگاه مارکس و اسوالد اشپنگلر (Oswald Spengler)، تاريخ صرفاً حاصل تعاملات انساني نيست، بلکه خود يک موجوديت واقعي است که انسانها و رويدادها در آن جريان دارند. از اين منظر، انسانها تاريخ را نميسازند، بلکه در مسير آن حرکت ميکنند و تحت تأثير جبر تاريخي قرار دارند.
مارکس اين ديدگاه را به گونهاي مطرح ميکند که انسانها در برابر رخدادهاي تاريخي، همچون قابلهاي هستند که صرفاً قدرت کمک به تولد جريانهاي تاريخي را دارند، اما توانايي متوقف کردن يا حذف آن را ندارند (سروش، 1358، ص8).
4-1-2. ديدگاه دوم: جبرگرايي نرم
اين ديدگاه قائل به وجود قوانين جبري اجتماعي، تاريخي و فناورانه است؛ اما اعتقاد دارد: انسان همچنان مقداري از اختيار و نقشآفريني را در اين نظام داراست.
در اين نگرش، جامعه، تاريخ و فناوري مانند يک کاروان با مسير مشخص حرکت ميکنند؛ اما انسانها ميتوانند نقشهايي متفاوت ايفا نمايند. به تعبير علامه مصباح يزدي، اين قوانين آزادي انسان را محدود ميکنند، ولي اختيار او را بهکلي نابود نميسازند (ر.ک. مصباح يزدي، 1390، ص178).
3-1-4. ديدگاه سوم: اختيارگرايي در برابر جبرگرايي
اين ديدگاه که علامه مصباح يزدي آن را صحيح ميداند، معتقد است: پديدههاي اجتماعي، فناورانه و تاريخي تابع اصل «عليت» هستند، اما اين ضرورت بهمعناي جبر نيست. ازاينرو يکي از اجزاي علت تامه در اين فرايند، ارادة انساني است و انسان ميتواند بر خلاف مسير جبري تاريخ، جامعه و فناوري حرکت کند و آنها را دگرگون سازد (ر.ک. مصباح يزدي، 1390، ص178).
4-2. نقد جبرگرايي از منظر فلسفة اسلامي
علامه مصباح يزدي که ديدگاه سوم را صحيح ميداند، نقدي اساسي بر ديدگاههاي جبرگرايانه ارائه ميدهد. ايشان وجه مشترک اين دو ديدگاه را اعتقاد به مجبور بودن انسان ـ دستکم در برخي اعمال خود ـ نسبت به جامعه و تاريخ ميداند. ايشان تصريح ميکند:
سخن گفتن از روح جامعه يا تاريخ که همة انسانها را تحت سلطه و تدبير خود قرار دهد، نادرست است. جامعه و تاريخ، همچون ساير مفاهيم اعتباري، فاقد وجود، وحدت و شخصيت حقيقي هستند. آنچه بهطور واقعي و عيني وجود دارد، افراد انسانياند که با ايجاد ارتباطات و مناسبات متقابل، وحدتي اعتباري را شکل ميدهند که به آن «جامعه» گفته ميشود. بنابراين، جامعه و تاريخ، نه ماهيتي مستقل دارند و نه ميتوانند انسانها را تحت سيطرة خود نگاه دارند.
از اين منظر، سخن گفتن از روح جامعه يا تاريخ، که انسانها را تحت سلطة خود قرار داده باشد، نادرست است. به همين سان، فناوري نيز داراي وجودي اعتباري است، نه يک ذات مستقل و جبري که بتواند ارادة انسانها را تحت تسخير خود درآورد (مصباح يزدي، 1390، ص179).
4-3. نقد نگاه هستيشناسي جبرگرايان
در نقد نگاه جبري به فناوري، بايد به حقيقت وجودي انسانِ مختار و دريافت حضوري و وجداني اراده و اختيار توجه کرد. افزون بر اين، چنانچه اين ديدگاه مبتني بر وحدت حقيقي فناوري باشد، توجه به وجود اعتباري آن اهميت بيشتري مييابد؛ زيرا مصنوع فناوري چيزي جز مجموعهاي از اجزاي تشکيلدهندة خود نيست و از ترکيب اين مصنوعات اعتباري، نميتوان براي کل فناوري روحي حقيقي قائل شد. بنابراين، فناوري نيز همانند جامعه و تاريخ، فاقد وجود، وحدت و شخصيت حقيقي است که بتواند انسانها را تحت سلطه و تدبير خود قرار دهد.
منتقدان غربي نيز به اين نقد پرداختهاند. آنها معتقدند: جبرگرايان فناوري، همچون ژاک الول و ماکس وبر تصور ميکنند فناوري صرفاً مجموعهاي از مصنوعات نيست، بلکه داراي يک روح جمعي و خودمختاري مستقل است (Dusek & Scharff, 2002, p426).
جبرگرايان فناوري، خودمختاري و جبر فناوري را صرفاً متوجه مصنوعات فناورانه نميدانند، بلکه بر اين باورند که از مجموع تمام مصنوعات، يک ذات جبري حاصل ميشود که مستقل از ارادة انساني عمل ميکند (Feenberg, 1999, p207).
اين نقد، ديدگاه هستيشناختي جبرگرايان را هدف قرار ميدهد که جامعه، تاريخ يا فناوري را داراي ذات حقيقي و مستقل ميدانند. اين در حالي است که چنين تفسيري مستلزم ناديده گرفتن اختيار انسان است.
4-4. بنياد اختيارگرايي در فلسفة اسلامي
نکتة کليدي اين است که جبرگرايان مفهوم «ارادة انساني» را بهدرستي درک نکردهاند. نهتنها اسلام و ساير اديان الهي، بلکه هر نظام اخلاقي و حقوقي، بر اختيار و ارادة آزاد انسان بنا شده است.
اگر انسان مختار نباشد، تمام امر و نهيها، پاداشها و کيفرها بيمعنا خواهند بود. قرآن نيز تصريح دارد که قوانين اجتماعي و تاريخي، اختيار را از انسان سلب نميکنند (ر.ک. مصباح يزدي، 1390، ص179).
شهيد مطهري انگيزة مدعيان جبرگرايي را فرار از مسئوليت اعمال و کردار خويش ميداند و بيان ميکند: «جبر تاريخ... سبب ميشود که مسئلة مسئوليت از بين برود؛ يعني يک نوع تضاد و ناسازگاري ميان جبر و مسئوليت وجود دارد؛ چون مسئوليت بستگي دارد به آزادي» (مطهري، 1378، ج15، ص193).
4-5. نقد پيشبينيپذيري تاريخ و فناوري
شهيد مطهري همچنين استدلال ميکند که پيشبيني قطعي آيندة جامعه و فناوري از اساس باطل است؛ زيرا هرجا ارادة آزاد انسان و تصرف اختياري او وجود داشته باشد، پيشبيني قطعي امکانپذير نيست.
او تصريح ميکند که قطعيت در علوم طبيعي مانند فيزيک، ناشي از بياختيار بودن طبيعت و جمادات است. اما اگر همين پديدههاي طبيعي تحت تأثير ارادة انساني قرار گيرند، ديگر قابل پيشبيني نخواهند بود (مطهري، 1378، ص181).
4-6. نقد نگاه ويرانشهري به فناوري
برخي فيلسوفان غربي نيز جبرگرايي فناوري را ناشي از يک نگاه منفي افراطي به فناوري ميدانند. براي مثال، اندرو فينبرگ در نقد اين رويکرد بيان ميکند: افرادي مانند هايدگر، ژاک الول، و ايوان ايليچ (Ivan Illich)، تحت تأثير يک تفکر ويرانشهري ناشي از فناوري قرار گرفتهاند.
به باور او، در اين نگرش، سرنوشت انسانها در اختيار فناوري قرار گرفتهاند و شيوههاي زندگي فردي و اجتماعي در حال پژمرده شدن است (Achterhuis & et al, 2001, p76).
5. ذاتگرايي در فلسفة فناوري
5-1. ذاتگرايي در برابر ابزارگرايي
مارتين هايدگر در مقابل رويکرد «ابزارگرايي»، ديدگاه «ذاتگرايي» را مطرح ميکند که عملاً به جبرگرايي ميانجامد. او با تفکيک ميان معناي ظاهري و معناي حقيقي، ميکوشد تا نگاه ابزاري به فناوري را سطحي و ظاهري و نگاه ذاتگرايانه را عميق و بنيادي معرفي کند و از اين طريق، ذاتگرايي را معناي حقيقي فناوري بداند (هايدگر، 1377، ص5-7).
بر اساس ديدگاه هايدگر، فناوري خنثاي از ارزش نيست، بلکه در ذات خود، واجد ارزشهاي خاصي است. ازاينرو او رويکرد ذاتگرايانه را ميپذيرد و فناوري را داراي ذات حقيقي و مستقل ميداند.
5-2. ذاتگرايي و انسانسازي فناوري
برخي معتقدند: ذاتگرايي در واکنش به ابزارگرايي شکل گرفت و کوشيد تا فناوري را در چارچوبي انساني قرار دهد (Mitcham & Waelbers, 2009, p374). اين رويکرد، مانند افعال انساني که همراه با اختيار و ارزش هستند، فناوري را نيز داراي ذاتي مستقل دانسته، افعال آن را حامل ارزشها معرفي ميکند.
ذاتگرايان فناوري را قدرتي مستقل ميدانند که توانايي دگرگونسازي فرهنگ و جامعه را دارد. آنها بر اين باورند که فناوري امري خودمختار است و همواره امکانهاي جديدي را پديد ميآورد که فرهنگ خاص خود را نيز به همراه دارد. از ديدگاه آنان، ذات فناوري بهگونهاي است که بشر نميتواند در برابر توسعة فناورانه مقاومت کند (Achterhuis et al, 2001, p133).
5-3. ارزشهاي نهفته در ذات فناوري
ذاتگرايي، براي فناوري در ذات خود، ارزشهايي قائل است؛ مانند اينکه:
ـ طبيعت را به مجموعهاي از کارکردها و مواد خام تقليل ميدهد.
ـ اهداف انساني را به بهرهوري از طبيعت محدود ميکند.
ـ خالقان خود را تحت سلطه ميگيرد و بقاي معنوي و مادي آنان را تهديد ميکند (Feenberg, 1999, pVIII).
هايدگر ارزش نهفته در ذات فناوري را نگاه آن به طبيعت ميداند؛ به اين معنا که فناوري، طبيعت را منبعي پايانناپذير براي استخراج انرژي معرفي ميکند. به باور او، اين ارزش ذاتي، ادراک انسان از جهان را نيز متأثر ميسازد، بهگونهايکه انسانها، خواه ناخواه، جهان را مطابق با نگرش فناوري کشف ميکنند و آن را صرفاً منبعي براي بهرهبرداري بيحد و حصر از انرژي مييابند (دوسک، 1393، ص87).
5-4. ذاتگرايي و تغيير شيوة زندگي انسان
ذاتگرايان استدلال ميکنند که فناوري نميتواند خنثا باشد و ذات آن همراه با ارزش است. آنها معتقدند: فناوري شيوة زندگي انسانها را در جوامع شکل ميدهد و اهداف انساني را نميتوان از ابزارهاي فناورانه جدا کرد.
بر اين اساس، توسعة فناوري معناي انسان بودن را نيز تغيير ميدهد، تا حدي که انتخاب و استفاده از فناوريها تعيين ميکند که افراد چه کساني هستند.
5-5. ذات فناوري و تمدن
ذاتگرايان، ذات فناوري را حامل ارزشهايي ميدانند که مسئول مشکلات تمدن جديد هستند (Feenberg, 1999, p2-3). از نگاه اندرو فينبرگ، ذاتگرايان، مانند جبرگرايان، براي فناوري نوعي خودمختاري قائلاند و آن را همواره همراه با ارزشها ميدانند (Feenberg, 1999, p9).
6. نقد ذاتگرايي در فلسفة فناوري
برخي منتقدان بر اين باورند که هرچند هايدگر منکر ارادة آزاد انسان در برابر فناوري نيست، اما عدم تبيين دقيق آن موجب گرايش ضمني او به جبرگرايي فناوري شده است (دوسک، 1393، ص87).
از ديدگاه انتقادي، اشکالات هستيشناختي رويکرد ذاتگرايان بر اشکالات ارزششناختي آن مقدم است. ذاتگرايان با حقيقي و اصيل دانستن ذات فناوري، آن را پذيراي همراهي ارزشها در درون ذات خود ميدانند.
اين در حالي است که فناوري داراي وجودي اعتباري است؛ به اين معنا که حقيقتي فراتر از اجزاي تشکيلدهندة آن ندارد. بنابراين، يک مجموعة اعتباري نميتواند واجد حقيقت مستقل باشد.
«اراده» و «اختيار» از ويژگيهاي نفس انساني هستند که تنها در وجود حقيقي تحقق مييابند. مصنوعات فناوري فاقد نفس، اراده و اختيار هستند و ازاينرو نميتوانند داراي ارزش ذاتي باشند. چون ملاک دارا بودن ارزش در ذات فعل اختياري است (مصباح يزدي، 1391، ص142)، محصولات فناوري که فاقد ذات حقيقي و اختيار هستند، نميتوانند همراه با ارزش تلقي شوند.
اگر ذاتگرايي بهگونهاي تفسير شود که فناوري را مستلزم ويژگيهايي بداند که جداييناپذير از آن باشند و لازمة وجودي آن محسوب شوند، آنگاه اين ديدگاه با چالش اساسي جبرگرايي فناوري در ارتباط با حقيقت اختيار و ارادة انسان روبهرو خواهد شد. از اين موضوع در مباحث انسانشناختي بهتفصيل بحث شده است.
نتيجهگيري
در فلسفة فناوري، ذاتگرايي و ابزارگرايي از يکسو، و ارادهگرايي و جبرگرايي از سوي ديگر، در پاسخ به دو پرسش اساسي شکل گرفتهاند:
الف. نقش فناوري در شکلگيري درک و کنشهاي انساني چيست و تا چه حد بر روابط اجتماعي و ادراک انسان تأثير ميگذارد؟
ب. نقش انسان در شکلگيري فناوري و فرايندهاي آن چيست؟
براي فهم دقيق ارزششناسي فناوري، بايد رويکرد هستيشناسانة آن را روشن کرد. ازاينرو خود فناوري از دو جنبه قابل بررسي است:
ـ بهعنوان مصنوع: آيا وجود حقيقي دارد، يا اعتباري؟
ـ بهعنوان فاعل: آيا ذات آن همراه با ارزش است، يا نسبت به ارزشها خنثاست؟
درصورتيکه ذات فناوري حامل ارزش باشد، اين ارزشها لزوماً منفي هستند يا ميتوانند مثبت باشند.
از سوي ديگر، فناوري بهعنوان فعل و معلول نيز به دو شکل بررسي ميشود:
1. اگر بهعنوان معلول فاعل مختار باشد، ارزشهاي فاعل در آن منعکس شده و بر اساس نيات انساني ارزيابي ميشود.
2. اگر انسان بهعنوان فاعل، مغلوب ارادة فناوري باشد، از جهت فاعل فاقد ارزش خواهد بود و ذات فناوري خود، بدون درنظر گرفتن نيات انساني، ارزشگذاري ميشود.
در نقد ديدگاه جبري به فناوري، بايد به وجود اعتباري آن توجه کرد. مصنوع فناوري چيزي جز مجموعهاي از اجزاي تشکيلدهندة خود نيست و نميتوان از ترکيب اين مصنوعات اعتباري، براي کل فناوري روحي حقيقي قابل شد. بنابراين، فناوري، همانند جامعه و تاريخ، فاقد وجود، وحدت و شخصيت مستقل است که بتواند انسانها را تحت سلطه و تدبير خود قرار دهد.
يکي ديگر از ايرادات اساسي جبرگرايان، عدم درک صحيح ارادة انساني است. نهتنها اسلام و هر دين آسماني، بلکه بنيان هر نظام اخلاقي و حقوقي، بر ارادة آزاد انسان استوار است.
چون ملاک دارا بودن ارزش در ذات، فعل اختياري است (مصباح يزدي، 1391، ص142)، محصولات فناوري فاقد ذات حقيقي و اختيار هستند و ازاينرو نميتوان آنها را همراه با ارزش تلقي کرد.
- بری، فلیپ (1393). فلسفۀ تکنولوژی پس از چرخش تجربی. ترجمۀ یاسر خوشنویس. تارنمای فرهنگ امروز www.farhangemrooz.com/news/28700
- دوسک، وال (1393). درآمدی بر فلسفة تکنولوژی. ترجمة مصطفی تقوی. تهران: مؤسسة آموزشی و تحقیقاتی صنایع دفاعی.
- دهخدا، علیاکبر (1370). لغتنامه دهخدا. ویرایش دهم. تهران: دانشگاه تهران.
- سروش، عبدالکریم (1358). فلسفة تاریخ. چ دوم. تهران: پیام آزادی.
- کازینسکی، تئودور جان (1399). بردگی تکنولوژی. ترجمة شاو صالح. تهران: روزنه.
- گلن، آرنولد (1388). تکنولوژی بهعنوان پدیدهای فلسفی. ترجمة منوچهر صانعی درهبیدی. اطلاعات حکمت و معرفت، 8(44)، 4-9.
- مارکس، کارل (1386). سرمایه. ترجمة ایرج اسکندری. تهران: فردوس.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1390). جامعه و تاریخ از نگاه قرآن. قم: مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمینى.
- مصباح یزدی، محمدتقی (1391). فلسفۀ اخلاق. تحقیق و نگارش احمدحسین شریفی. قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى.
- مصباح، مجتبی (1385). بنیاد اخلاق. چ چهارم. قم: مؤسسة آموزشى و پژوهشى امام خمینى.
- مطهری، مرتضی (1378). مجموعه آثار. چ هشتم. تهران: صدرا.
- میچام، کارل (1392). فلسفة تکنولوژی چیست؟ ترجمة مصطفی تقوی و دیگران. تهران: سروش.
- ورماس، پیتر و دیگران (1391). رویکردی در فلسفة تکنولوژی، از مصنوعات تکنیکی تا سیستمهای اجتماعی تکنیکی. ترجمة مصطفی تقوی و دیگران. تهران: کتاب آمه.
- هایدگر، مارتین (1377). پرسش از تکنولوژی. در: فلسفة تکنولوژی. ترجمة شاپور اعتماد. تهران: مرکز.














