معرفت فلسفی، سال بیست و دوم، شماره سوم، پیاپی 87، بهار 1404، صفحات 7-27

    بررسی و ارزیابی ادلة امتناع و امکان فهم فلسفی قرآن با تأکید برآراء صدرالمتألهین

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ فرح رامین / استاد گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشکدة الهیات و معارف اسلامی دانشگاه قم / f.ramin@qom.ac.ir
    فاطمه اسعدی / کارشناس‌ ارشد فلسفه و کلام اسلامی دانشکدة الهیات و معارف اسلامی دانشگاه قم / fa.asadi.9877@gmail.com
    dor 20.1001.1.17354545.1404.22.3.1.7
    doi 10.22034/marefatfalsafi.2025.5000509
    چکیده: 
    بسیاری از فلاسفة بزرگ اسلامی به فهم فلسفی قرآن توجه خاص داشته‌ و تعالیمی را که از این راه به‌دست آورده‌اند در قالب تفسیر فلسفی قرآن‌ کریم نگاشته‌اند. در میان آنها، گسترده‌ترین تفسیر فلسفی متعلق به ملاصدراست. ایشان فهم فلسفی خود از آیات قرآن را در کتاب «تفسیر قرآن ‌کریم» بیان کرده‌ است. یکی از مباحث مهمی که دربارة فهم فلسفی مطرح می‌شود، بحث امکان آن است که دیدگاه‌های متفاوتی دربارة آن وجود دارد. عده‌ای قائل به امتناع آن هستند و برای این ادعای خود دلایلی ارائه کرده‌اند. عده‌ای دیگر هم به امکان و جواز آن باور دارند و با دلایل متعدد، به اثبات آن پرداخته‌اند. این پژوهش کوشیده است تا به پرسش‌های ذیل پاسخ دهد: آیا فهم فلسفی قرآن امری ممکن و مجاز است یا خیر؟ دیدگاه صدرالمتألهین در این زمینه چیست؟ پس از بیان دلایل موافقان و مخالفان فهم فلسفی قرآن و بررسی و ارزیابی آنها، با روش توصیفی و تحلیلی، تصویر روشنی از دیدگاه صدرا دربارة امکان فهم فلسفی قرآن ارائه شده و زمینه‌ای برای اثبات هماهنگی فلسفه و قرآن، و در مراتب بالاتر، عدم تمایز عقل و دین فراهم آمده است.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Critical Assessment of the Arguments for the Possibility of Philosophical Understanding of the Qur'an Highlighting Ṣadr al-Mutā’allihīn's Perspective
    Abstract: 
    Many prominent Islamic philosophers have paid special attention to the philosophical understanding of the Qur'an and have articulated the insights gained through this approach in the form of philosophical exegesis of the Noble Qur'an. Among these philosophers, the most extensive philosophical exegesis belongs to Mulla Sadra. He presented his philosophical understanding of the Qur'anic verses in his work Tafsir al-Qur'an al-Karim. One of the key issues concerning philosophical interpretation is the question of its possibility, regarding which various perspectives have been proposed. Some scholars argue for its impossibility and have presented various reasons to support their claim. Others, however, believe in its possibility and permissibility, and have provided multiple arguments to justify their stance. This study seeks to address the following question: "Is a philosophical understanding of the Qur'an possible and permissible or not?" "What is Ṣadr al-Mutā’allihīn’s view on this matter?" Having presented and evaluated the arguments of both proponents and opponents of the philosophical interpretation of the Qur'an, and through a descriptive-analytical method, the research offers a clear account of Mulla Sadra's perspective on the possibility of such an understanding. It also paves the way for demonstrating the harmony between philosophy and the Qur'an and, at a higher level, the fundamental unity of reason and faith.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    بررسي و ارزيابي ادلة امتناع و امکان فهم فلسفي قرآن با تأکيد برآراء صدرالمتألهين
     فرح رامين        / استاد گروه فلسفه و کلام اسلامي دانشکدة الهيات و معارف اسلامي دانشگاه قم    f.ramin@qum.ac.ir
    فاطمه اسعدي/ کارشناس‌ ارشد فلسفه و کلام اسلامي دانشکدة الهيات و معارف اسلامي دانشگاه قم    fa.asadi.9877@gmail.com
    دريافت: 05/10/1403 - پذيرش: 17/02/1404 
    چکيده
    بسياري از فلاسفة بزرگ اسلامي به فهم فلسفي قرآن توجه خاص داشته‌ و تعاليمي را که از اين راه به‌دست آورده‌اند در قالب تفسير فلسفي قرآن‌ کريم نگاشته‌اند. در ميان آنها، گسترده‌ترين تفسير فلسفي متعلق به ملاصدراست. ايشان فهم فلسفي خود از آيات قرآن را در کتاب «تفسير قرآن ‌کريم» بيان کرده‌ است. يکي از مباحث مهمي که دربارة فهم فلسفي مطرح مي‌شود، بحث امکان آن است که ديدگاه‌هاي متفاوتي دربارة آن وجود دارد. عده‌اي قائل به امتناع آن هستند و براي اين ادعاي خود دلايلي ارائه کرده‌اند. عده‌اي ديگر هم به امکان و جواز آن باور دارند و با دلايل متعدد، به اثبات آن پرداخته‌اند. اين پژوهش کوشيده است تا به پرسش‌هاي ذيل پاسخ دهد: آيا فهم فلسفي قرآن امري ممکن و مجاز است يا خير؟ ديدگاه صدرالمتألهين در اين زمينه چيست؟ پس از بيان دلايل موافقان و مخالفان فهم فلسفي قرآن و بررسي و ارزيابي آنها، با روش توصيفي و تحليلي، تصوير روشني از ديدگاه صدرا دربارة امکان فهم فلسفي قرآن ارائه شده و زمينه‌اي براي اثبات هماهنگي فلسفه و قرآن، و در مراتب بالاتر، عدم تمايز عقل و دين فراهم آمده است.
    کليدواژه‌ها: فهم فلسفي، فلسفة اسلامي، صدرالمتألهين، قرآن‌کريم.

    مقدمه
    براي بهره‌مندي از قرآن ‌کريم که گنجينه‌اي از معارف اسلامي است، ابتدا بايد آن را فهميد. دانشمندان علوم اسلامي دربارة امکان فهم قرآن‌ کريم به دو ديدگاه کلي رسيده‌اند که در هرکدام از اين ديدگاه‌ها، اختلاف‌نظرهايي نيز وجود دارد.
    عده‌اي معتقدند: فهم قرآن‌کريم امري ممکن است. در مقابل، عده‌اي ديگر قايل به امتناع آن هستند و باور دارند که اساساً فهميدن کامل هر متني غيرممکن است. حتي اگر امکان فهم قرآن را بپذيريم، آن را مخصوص معصومان مي‌دانند و معتقدند: افراد عادي نه قادر به فهم آن هستند و نه جواز فهم آن را دارند.
    اين دو دسته براي اثبات ديدگاه خود، دلايل عقلي و نقلي ارائه کرده‌اند که در اين مقاله، مجال بحث دربارة آنها نيست (بحراني، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۲۷؛ ۱۴۲۳ق، ج۲، ص۳۳۹؛ حر عاملي، ۱۴۰۹ق، ج۲۷، ص۱۷۶؛ اسعدي، ۱۴۰۱، ص۱۴۲، به نقل از: استرآبادي، ۱۴۲۲ق، ص۲۲۵ و ۲۷1-۲۷0).
    صدرالمتألهين که فيلسوف و مفسر بزرگ قرآن‌ کريم است، نه‌تنها فهم قرآن ‌کريم و تدبر در آن را امري جايز مي‌داند، بلکه معتقد است: «تدبر» هدف قرآن‌ کريم از آداب تلاوت آن است و در تلاوت بدون تدبر، خيري نيست (صدرالمئألهين، ۱۳۶۳، ص۱۰۰).
    از ديدگاه او، قرآن ‌کريم ظاهري دارد و باطني، و براي درک معناي باطني قرآن کريم نياز به تعقل و تفکر است. ازاين‌رو تنها کساني به اين معنا دست مي‌يابند که از مراتب بالاي وجودي برخوردار بوده و اهل تعقل و تفکر در قرآن کريم باشند.
    بسياري از فيلسوفان بزرگ مسلمان، مانند کندي در رسالة الابانة عن سجود الجرم الاقصي و طاعته الله تعالي و ابن‌سينا در کتاب پنج رساله، متوجه اهميت بحث فهم فلسفي قرآن بوده‌ و مطالبي را که از طريق فهم فلسفي خود از آيات قرآن کسب کرده‌اند، در قالب تفسير فلسفي از آيات قرآن‌کريم ارائه نموده‌اند.
    صدرالمتألهين نيز يکي از کساني است که به جواز و ضرورت فهم فلسفي باور دارد و تعاليمي را که از اين راه کسب کرده، در کتاب تفسير القرآن الکريم به نگارش درآورده است.
    علاوه بر کتب ذکرشده که به تفسير قرآن پرداخته‌، آثار ديگري نيز وجود دارند که دربارة فهم و تفسير فلسفي و مباحث پيرامون آن مباحثي ارائه داده‌اند.
    کتاب تفسير فلسفي قرآن؛ رويکردها و آسيب‌ها، اثر حميدرضا عبدلي مهرجردي (1389)، به بررسي معنا، تاريخچه و روش‌هاي تفسير و تأويل فلسفي پرداخته و در ادامه، رويکردها و ديدگاه‌هاي موجود را بيان کرده است.
    علاوه بر اين، در دو کتاب تحليل زبان قرآن و روش‌شناسي فهم آن (سعيدي‌ روشن، 1383) و زبان قرآن و مسائل آن (سعيدي روشن، 138)، نيز بخشي از مسائل مرتبط با فهم فلسفي قرآن، مانند رابطة فلسفة اسلامي با دين و زبان دين ارائه شده است.
    در ميان مقالات موجود نيز، مقاله‌اي با عنوان «روش عقلي و گرايش فلسفي در تفسير قرآن از ديدگاه صدرالمتألهين» (محمدي، 1398)، به چيستي تفسير فلسفي به‌عنوان گرايشي تفسيري پرداخته و در ادامه، ديدگاه صدرالمتألهين و گرايش او در تفسير قرآن‌ کريم را بررسي کرده است.
    «ملاصدرا و رويکرد فلسفي به تفسير قرآن»، نوشتة علي نصيري مقالة ديگري است که به روش تفسيري ملاصدرا در تفسير قرآن اشاره کرده است. نويسنده در اين مقاله نشان داده که صدرالمتألهين با وجود تأکيد بر ضعف و ناکارآمدي فلسفه در تبيين بسياري از مباحث دين‌شناسي، همچنان در تفسير آيات قرآن، به مباني فلسفي پايبند بوده است. اثبات عدم دخالت پيش‌فرض‌هاي فلسفي در تفسير او از آيات، کاري دشوار است.
    مقالة ديگري که مي‌توان به آن اشاره کرد «بررسي و تحليل چيستي، امکان، و شرايط فهم فلسفي قرآن» (اسعدي، 1401) مي‌باشد.
    اين مقاله همان‌گونه که از عنوان آن پيداست، به بحث دربارة چيستي فهم فلسفي، امکان و شرايط آن پرداخته و در نهايت، به‌اختصار به ضرورت فهم فلسفي قرآن‌ کريم اشاره کرده است. اين مقاله نگاهي کلي به بحث فهم فلسفي دارد و تمرکز آن بر بررسي يا تحليل ديدگاه يک عالم خاص نيست، بلکه مباحث با توجه به آراء موجود در اين زمينه ارائه شده است.
    در مقالة پيش‌رو، تمرکز بر بررسي و ارزيابي دلايل مطرح‌شده دربارة امکان فلسفي قرآن‌کريم و بيان ديدگاه صدرالمتألهين بوده و تلاش شده است با مطالعه و بررسي آثار صدرا و ديگر آثار مرتبط، ديدگاه ايشان در اين زمينه به روش «توصيفي ـ تحليلي» تبيين گردد.
    قدم اول براي شروع بحث، آشنايي با فهم فلسفي قرآن‌ کريم و چيستي آن است. بدين‌روي ابتدا به بررسي معاني فهم فلسفي پرداخته و پس از بيان ديدگاه صدرا، ادلة امکان فهم فلسفي قرآن را ارزيابي کرده و به‌طور جداگانه به ديدگاه صدرالمتألهين دربارة امکان فهم فلسفي قرآن پرداخته است.
    ۱. چيستي فهم فلسفي قرآن از ديدگاه صدرالمتألهين
    معناي «فهم فلسفي قرآن» بهره‌گيري مخاطب از فلسفه براي فهم مراد گويندة کلام وحي است. اين فهم به دو صورت مطرح مي‌شود: گاهي از فلسفه براي فهم يک آية خاص استفاده مي‌شود و گاهي آيه‌اي خاص مد نظر نيست و فهم فلسفي از يک آموزة خاص مطمح نظر قرار مي‌گيرد.
    دربارة نوع بهره‌گيري از فلسفه نيز دو حالت قابل تصور است:
    حالت اول آن است که براي فهم قرآن‌ کريم، از آموزه‌هاي فلسفي مانند قواعد، نظريه‌ها، برهان‌ها و گزاره‌ها استفاده شود.
    حالت دوم نيز استفاده از روش فلسفي براي فهم مراد کلام وحي است.
    در ادامه، ديدگاه صدرالمتألهين را دربارة هرکدام، به‌صورت جداگانه بررسي مي‌کنيم.
    ۱-۱. به‌کارگيري آموزه‌هاي فلسفي براي فهم قرآن
    در اين حالت از فهم فلسفي، از دانسته‌ها و آموخته‌هاي پيشين فلسفي براي تعيين جهت فهم قرآن و کشف مفاد آيات قرآن ‌کريم استفاده مي‌شود. کسي که در اين کاربرد، به دنبال فهم فلسفي قرآن است، با علم به قواعد، نظريه‌ها، برهان‌ها و گزاره‌هاي فلسفي، آنها را قرينه‌اي براي فهم، شرح و تبيين آيات قرار مي‌دهد و از اين طريق آنها را به کار مي‌گيرد.
    اين کاربرد فهم فلسفي قرآن، خود به دو شاخة «فهم تطبيقي ـ تأويلي» و «فهم تحليلي» تقسيم مي‌شود.
    ۱-۱-۱. فهم تطبيقي ـ تأويلي
    قسم اول که براي اثبات وجود سازگاري ميان قرآن و فلسفه به‌کار مي‌رود، به‌اين‌معناست که در مقام فهم آيه يا مجموعه‌اي از آيات، آنها را با آموزه‌هاي فلسفي تطبيق دهيم و نشان دهيم که آموزه‌هاي فلسفي همان مفهومي را بيان مي‌کنند که آيات شريفه در پي آن هستند، به‌گونه‌اي‌که ميان آنها هماهنگي وجود دارد.
    نمونه‌اي از قسم اول را در آثار ابن‌سينا مي‌توان يافت. در ديدگاه ابن‌سينا، جبرئيل عقل فعال دانسته شده و مراد از «انس» و «جن» در آية شريفة «مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ»، حواس ظاهري و باطني بيان شده و حقيقت نماز، تشبّه نفس ناطقة انساني به اجرام فلکي قلمداد شده است (ابن‌سينا، ۱۳۶۰، ص۱۷3-۱۷0).
    ايشان دربارة آية «وَ يَحْمِلُ عَرْشَ رَبِّكَ فَوْقَهُمْ يَوْمَئِذٍ ثَمَانِيَةٌ» (حاقه: ۱۷) نيز بيان مي‌کند که عرش خداوند همان فلک نهم است و مراد از «ثمانيه» در آية شريفه، افلاک هشت‌گانه است (ابن‌سينا، بي‌تا، ص۱۲9-۱۲8).
    کاربرد ديگر فهم تطبيقي ـ تأويلي، دفع تعارض ميان آموزه‌هاي فلسفي و قرآني است. هنگامي‌که مخاطب قرآن‌کريم ميان آموزه‌هاي فلسفي و آموزه‌هاي وحياني تعارضي پيدا مي‌کند، سعي دارد ظاهري بودن اين تعارض را آشکار ساخته و سازگاري قرآن و فلسفه را با تأويل ظاهر قرآن نشان دهد.
    2ـ۱ـ۱. فهم تحليلي
    در قسم دوم که «فهم تحليلي» نام دارد، مخاطب براي فهم و تحليل عميق‌تر مفاهيمي که در کلام الهي وجود دارند، آموزه‌هاي فلسفي را به‌کار مي‌گيرد (عبدلي مهرجردي، ۱۳۸۹، ص۶9-۶2).
    در فهم تحليلي، هيچ‌گونه تحميل، تطبيق، يا تأويلي رخ نمي‌دهد و فرد تنها از دانسته‌ها و دانش پيشين فلسفي، براي تحليل آيات و آموزه‌هاي کلام الهي بهره مي‌برد تا به تحليل، فهم و تفسير دقيق‌تري از آنها دست يابد.
    2ـ1. به‌کارگيري روش فلسفي براي فهم قرآن
    در اين معنا، فرد براي فهم فلسفي آيات، به‌‌‌‌جاي استفاده از قواعد و آموزه‌هاي فلسفي، صرفاً از روش فلسفي بهره مي‌برد و دانسته‌هاي فلسفي‌اش هيچ تأثيري در فهم کلام الهي ندارند.
    روش «فلسفي» به‌معناي «استفاده از نهايت دقت عقلي براي فهم تعاليم وحياني» است که درواقع همان ژرف‌انديشي در استخراج معارف آيات قرآن‌ کريم است (ايازي، ۱۴۱۴ق، ص۶۴).
    نکتة مهمي که در اين بحث لازم است مد نظر قرار گيرد، تفاوت ميان روش «فلسفي» و روش «عقلي» است. به‌طورکلي، مي‌توان گفت: روش «فلسفي» نوع خاصي از روش عقلي با شاخصه‌هاي مشخص خود است. همين شاخصه‌ها وجه تمايز ميان روش «فلسفي» و ساير انواع روش عقلي هستند و آنها را از يکديگر متمايز مي‌سازند. ازجملة اين شاخصه‌ها مي‌توان به پرداختن به مباحث و مسائل فلسفي مبتني‌بر منطق فکري بودن و يقيني و برهاني بودن اشاره کرد (اسعدي، ۱۴۰۱، ص۱۴6-۱۴3).
    در روش «عقلي» که معمولاً در مقابل روش «نقلي» قرار مي‌گيرد، با وجود اينکه مأثورات نيز در فهم معناي آيات مفيد هستند، اما عقل منبع اصلي است و نقش محوري دارد. اين روش داراي مؤيدات قرآني فراواني است. آياتي که در آنها عباراتي همچون «أ َفَلَاتَعْقِلُونَ»، «لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ»، «لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» و مانند آن وجود دارد و به تعقل دعوت مي‌کنند، به اين روش اشاره دارند.
    در روش «عقلي» اگر عقل بيش از نيروي فکر باشد و آن را منبع تفسير و منحصر در عقل برهاني بدانيم، مي‌توانيم تفسير و فهم به روش «عقلي» را بر فهم و تفسير فلسفي منطبق بدانيم (محمدي، ۱۳۹۸، ص۱72-۱47). اما به‌طور مطلق و قطعي، تفسير عقلي و به دنبال آن تفسير فلسفي، چيزي غير از تفسير به رأي است.
    صدرالمتألهين نيز دو مصداق براي «تفسير به رأي» بيان مي‌کند و آن را چيزي غير از دريافت ادراک و آزادانديشي در فهم مي‌داند (صدرالمتألهين، ۱۳۶۳، ص۱۱۸)، که در ادامه به آنها اشاره مي‌شود.
    3-1. رابطة فهم فلسفي قرآن با تفسير فلسفي
    يکي از نکات مهم در فهم فلسفي قرآن، ارتباط آن با تفسير فلسفي است. اين دو مفهوم به‌طور نزديکي به يکديگر مرتبط‌اند، به‌گونه‌اي‌که فهم فلسفي مرحله‌اي مقدم بر تفسير فلسفي محسوب مي‌شود. در حقيقت، فلاسفه ابتدا فهم فلسفي خود از آيات قرآن را شکل مي‌دهند و سپس آن را در قالب تفسير فلسفي تدوين مي‌کنند.
    تفسير فلسفي قرآن را مي‌توان در سه معنا بررسي کرد:
    1. تطبيق آموزه‌هاي فلسفي بر قرآن؛ در اين معنا، هدف اصلي ايجاد هماهنگي ميان فلسفه و آموزه‌هاي ديني است.
    2. فلسفي تفسير کردن قرآن؛ در اين روش، مفسر مي‌کوشد تا آيات قرآن را بر مبناي نظريات و مباحث فلسفي تحليل کند که در نتيجه، تأويل نيز وارد فرايند تفسيري مي‌شود.
    3. روش فلسفي در تفسير قرآن؛ در اين ديدگاه، براي فهم آيات قرآن از دقت عقلي و روش‌هاي فلسفي بهره گرفته مي‌شود. اين همان روشي است که صدرالمتألهين و علامه طباطبائي در تفاسير خود به‌کار برده‌اند. برخلاف دو ديدگاه پيشين، در اينجا روش «فلسفي» بر فهم متن قرآني حاکم است، هرچند مباحث مطرح‌شده لزوماً فلسفي نباشند.
    از ديدگاه ملاصدرا، تفسير صحيح قرآن آن است که مفسر با پذيرش ظواهر قرآن، در جست‌وجوي اسرار و رموز پنهان آن برآيد و با اتکا بر عقل، مکاشفه و اشراق الهي، حقايق فراتر از ظاهر آيات را کشف کند. در تفسير او، آيات و روايات نقش کليدي دارند، اما به‌عنوان يک فيلسوف و عارف مسلمان، تفسير صرفاً نقلي ارائه نمي‌دهد، بلکه با استفاده از ابزارهاي عقلاني، تفسيري عقلي ـ عرفاني عرضه مي‌کند. صدرالمتألهين براي فهم قرآن قائل به تشکيک و وجود درجات و مراتب بوده، معتقد است: صرف تدبر و انديشه کفايت نمي‌کند و در برخي مراتب، شهود نيز ضروري است.
    تفسير صدرالمتألهين را مي‌توان نقطة عطفي در تفاسير فلسفي ـ عرفاني دانست. اين تفسير تلفيقي از چهار سنت تفسيري پيشين (عرفاني، شيعي، کلامي و فلسفي) است، اما صرفاً گردآوري عناصر اين سنت‌ها نيست، بلکه او با شناخت دقيق اين روش‌ها و بهره‌گيري از الهام الهي، به کشف معاني باطني قرآن پرداخته است. همان‌گونه که حکمت متعاليه صرفاً جمع‌بندي آموزه‌هاي فلسفي متقدم نيست، تفسير وي نيز صرفاً ترکيبي از اين سنت‌هاي تفسيري محسوب نمي‌شود، بلکه رويکردي نوآورانه و متعالي ارائه مي‌دهد.
    روش تفسيري صدرالمتألهين بر دو اصل استوار است:
    ـ پرهيز از تقيد صرف به‌معناي ظاهري آيات؛
    ـ پرهيز از انکار يا ناديده گرفتن معناي ظاهري قرآن.
    همان‌گونه که او تصريح مي‌کند، عمده مانع درک حقايق قرآن، اغترار به ظواهر اخبار و اکتفا به علوم جزئيه و احکام فرعي است، که باعث انکار علوم رباني و حکمت الهي مي‌شود (صدرالمتألهين، 1366، ج6، ص10-11).
    در مجموع، روش تفسيري او را مي‌توان در چهار اصل خلاصه کرد:
    1. حفظ ظاهر آيات و استفاده از آن؛
    2. استفاده از روايات معتبر براي دستيابي به بطن قرآن؛
    3. به‌کارگيري مباني فلسفي در تفسير آيات؛
    4. استفاده از عرفان، ذوق و کشف در فهم قرآن (دهقان، 1386، ص321-322).
    ۲. امکان فهم فلسفي قرآن از ديدگاه صدرالمتألهين
    اکنون که با معناي «فهم فلسفي» آشنا شديم و از ديدگاه‌هاي موجود در باب چيستي آن تا حدي آگاه شديم، به بحث اصلي اين مقاله، يعني «بررسي امکان فهم فلسفي قرآن» مي‌پردازيم.
    همان‌گونه که گفته شد، بحث از فهم فلسفي يکي از موضوعات مهم در فلسفة اسلامي است و بررسي امکان آن نيز از مباحث پايه‌اي در اين زمينه به‌شمار مي‌آيد. دربارة امکان و جواز فهم فلسفي قرآن، ديدگاه‌هاي متفاوتي وجود دارد.
    عده‌اي مانند شيخ حر عاملي تفسير را تنها به ‌صورت مأثور جايز مي‌دانند (حر عاملي، ۱۴۰۳ق، ص۳۲۵). اين گروه اساساً مخالف تفسير عقلي‌اند و به‌تبع آن، با فهم و تفسير فلسفي که شاخه‌اي از تفسير عقلي است، نيز مخالفت دارند.
    در مقابل، برخي از انديشمندان، قائل به جواز و امکان فهم و تفسير غيرمأثور هستند. اين گروه با وجود اعتقاد به جواز تفسير به کمک عقل، دربارة جواز فهم و تفسير فلسفي اتفاق ‌نظر ندارند و برخي از آنها اين قسم از تفسير را غيرمجاز مي‌دانند.
    علت اين اختلاف نظر تا حد زيادي به برداشتي که از معناي فهم فلسفي مي‌شود، برمي‌گردد. اگر مراد از «فهم فلسفي» فهم به روش فلسفي باشد، تمام کساني که قائل به امکان و جواز فهم قرآن به روش عقلي و غيرمأثورند، اين قسم را که اخص از فهم به روش عقلي است، ممکن و جايز مي‌دانند. اما اگر مراد از «فهم فلسفي» فهم قرآن با استفاده از آموزه‌هاي فلسفي باشد (که خود به دو قسم فهم «تطبيقي ـ تأويلي» و «فهم تحليلي» تقسيم مي‌شود)، ديدگاه‌هاي متفاوتي مطرح مي‌گردد.
    از ميان اقسام مطرح‌شده، جواز فهم تطبيقي ـ تأويلي رد مي‌شود؛ زيرا از نظر انديشمندان، اين قسم از فهم، انسان را از معناي واقعي آيات دور مي‌کند و درواقع، مصداقي از «تفسير به رأي» است.
    اما دربارة فهم تحليلي، چون انسان رهاوردهاي فلسفي خود را بر قرآن تحميل نمي‌کند، مصداقي از تفسير به رأي نيست و از‌اين‌رو محذور عقلي و شرعي ندارد.
    پس بحث امکان فهم فلسفي تنها دربارة دو معناي «فهم به روش فلسفي» و «فهم تحليلي» جاي بررسي و ارزيابي دارد و به‌طورکلي، دو ديدگاه موافق و مخالف مطرح شده است. در ديدگاه امکان، دلايل موافقان فهم فلسفي با توجه به معنايي که براي فهم فلسفي اراده شده، متفاوت است، اما درخصوص ديدگاه امتناع فهم فلسفي، بيشتر دلايل همان دلايل مخالفان فهم عقلي است؛ يعني کساني که اساساً با استفاده از عقل در فهم قرآن مخالف‌اند.
    در ادامه، اين دلايل ارزيابي مي‌گردند:
    1ـ2. بررسي ديدگاه امتناع فهم فلسفي قرآن
    1-1-2. دليل عقلي
    عمدة مخالفانِ فهم و تفسير عقلي و به طريق اولي فهم فلسفي، اخباري‌ها بودند. شيخ حر عاملي در الفوائد الطوسيه، 43 دليل از اخباري‌ها براي عدم جواز استنباط‌هاي ظني ‌آورده، در دليل بيست‌ونهم مي‌نويسد:‌ «ضرورت حکم مي‌کند که مجرد عقل نمي‌تواند به تمام آنچه خداوند متعال از مردم مي‌خواهد، پي ببرد. اگر عقل به‌تنهايي کافي بود، مردم به پيامبر و امام محتاج نمي‌شدند و شرايع و اديان گوناگون پديد نمي‌آمدند (حر عاملي، ۱۴۰۳ق، ص۴۱۱).
    ارزيابي:
    مطلب گفته‌شده صحيح است، اما با بحث ما ارتباطي ندارد. در تفسير عقلي و فلسفي، هرگز ادعا نشده است که عقل به‌تنهايي و بدون توجه به روايات متعارض با آن، حق سخن گفتن در باب تفسير را دارد. درواقع، در تفسير عقلي و به‌تبع آن فلسفي، عقل دليلي در عرض نقل و متعارض با آن نيست، بلکه در طول آن قرار دارد (گرجيان و آدينه، ۱۳۹۳، ص۱۲7-۱۲6).
    2-1-2. آيات
    مخالفان براي اثبات ادعاي خود به دو دسته از آيات و چند دسته روايات تمسک جسته‌اند:
    الف) آياتي که عدم جواز اعتماد به ظن در تفسير قرآن را بيان مي‌کنند؛ ازجمله آية ۳۶ سورة اسراء و آية ۲۸ سورة نجم. آنها با استناد به اين آيات، چنين استدلال مي‌کنند:
    ۱. اگر تفسير قرآني مستند به روايت نباشد، چون مفسر يقين ندارد که حقيقت قول خدا را يافته، تنها به ظن خود اتکا کرده، پس نسبت دادن مطلب ظني به خداوند است.
    ۲. اين کار طبق آيات قرآن، حرام و ممنوع است.
    3. پس تفسير قرآن بدون استناد به روايات، کاري حرام و ممنوع است.
    ارزيابي:
    در اين استدلال، کليت هر دو مقدمه مخدوش است.
    کليت مقدمة اول رد مي‌شود؛ زيرا اگر مفسري با وجود صلاحيت علمي و عملي، در آيات تدبر کند سخنان او از روي ظن و بي‌پايه نخواهد بود. درنتيجه، نمي‌توان ادعا کرد که هر تفسيري بدون استناد به روايت، مستلزم نسبت دادن سخن ظني به خداوند است.
    اما مقدمة دوم به اين دليل رد مي‌شود که نمي‌توان ادعا کرد هر ظني منهي آيات قرآن است. قرآن کريم ظني را نهي کرده است که در آن امکان وصول به علم و معرفت يقيني وجود دارد. پيروان باطل علم دست‌يافتني را رها مي‌کنند و به ظن روي مي‌آورند. چنين ظني مقبول پيروان تفسير عقلي نيست و تنها ظني براي آنها حجت است که به‌سبب عدم امکان رسيدن به يقين، جايگزين معرفت يقيني شده باشد (انصاري، ۱۴۱۹ق، ص۱1-۱0).
    ب) آياتي که قرآن را محتاج تبيين پيامبر اکرم مي‌دانند؛ مانند آية ۴۴ سورة نحل. بر اساس اين آيات، پيامبر مأمور تبيين آيات قرآن است. اگر اين آيات، خودبه‌خود آشکار بودند و يا بشر مي‌توانست به‌وسيلة عقل به آنها دست يابد، خداوند پيامبر اکرم را مأمور تبيين آيات نمي‌كرد.
    ارزيابي:
    به اين استدلال، به چند وجه مي‌توان پاسخ داد:
    ۱. مراد از «تبيين» در آية شريفه، رساندن معارف وحي به‌وسيلة آيات الهي است. اگر معنايي مانند توضيحات خارج از آيات يا امثال آن را مراد از تبيين بدانيم، بايد بپذيريم که پيامبر اکرم وظيفة خود را کامل به انجام نرسانده است؛ زيرا تعداد آياتي که براي تبيين آنها رواياتي به دست ما رسيده، بسيار کمتر از آيات بدون تبيين روايي است.
    ۲. اثبات تبيين در حق رسول خدا در اين آيه، هيچ تنافي با تبيين در حق ديگران ندارد؛ زيرا هيچ دلالتي بر انحصار در آيه وجود ندارد.
    ۳. «تبيين» مفهومي مشکک است که مراتب متفاوتي دارد. در اين آيه، بالاترين مرتبة آن را از لفظ «ما» مي‌توان اثبات کرد. اين امر منافاتي با ثبوت تبيين در مراتب پايين‌تر و در حق ديگران ندارد.
    ۴. در نهايت، پذيرش اين استدلال و اينکه تبيين آيات منحصراً وظيفة رسول اکرم است، مستلزم عدم جواز تمسک به آيات قرآن براي فهم و تبيين آيات ديگر مي‌شود (گرجيان و آدينه، ۱۳۹۳، ص۱۲9-۱۲7).
    3-1-2. روايات
    مخالفان تفسير به کمک عقل به چهار دسته از روايات نيز تمسک جسته‌اند:
    دستة اول. رواياتي که مضمون آنها اين است که خطاب‌هاي قرآن خصوصي و مختص اهل‌بيت است. براي نمونه، روايتي از امام باقر وجود دارد که در آن مي‌فرمايند: «اي قتاده! قرآن را فقط کسي که مخاطب اوست، مي‌شناسد» (کليني، 1362، ج8، ص312).
    ارزيابي:
    به اين استدلال، به چند وجه مي‌توان پاسخ داد:
    1. روايات ديگري نيز وجود دارند که مضموني کاملاً برخلاف اين روايات دارند و در آنها، حتي از خطاب‌هاي خصوصي هم ارادة عموم شده است (فيض کاشاني، ۱۴۱۸ق، ج۱، ص۶۶).
    2. مخالفان در اين روايات، از مقام مخاطب جدل غافل شده‌اند. اين دسته از روايات خطاب به کساني است که مخالف اهل‌بيت بوده‌اند و شامل کساني نمي‌شود که از علوم اهل‌بيت بهره برده و در مقابل آنها موضع نگرفته‌اند.
    3. در اين روايات، مراد از «معرفت»، معرفت کامل و همه‌جانبه به آيات قرآن است که خاص اهل‌بيت است و منافاتي با معرفت محدود به قرآن در حق ديگران ندارد.
    دستة دوم. رواياتي که مضمون آنها ناتواني عقل از تفسير قرآن است؛ مانند روايتي که از امام صادق نقل شده که مي‌فرمايند: «هيچ امري مانند تفسير قرآن از عقول مردم دورتر و ناآشناتر نيست؛ زيرا آية قرآن سرآغازش دربارة امري است، وسط آن دربارة امري ديگر، و انتهاي آن دربارة امري آخر» (حر عاملي، 1409ق، ج27، ص204).
    ارزيابي:
    از اين قبيل روايات، تنها مي‌توان عدم کفايت عقل محض براي تفسير قرآن را اثبات نمود که مقبول موافقان تفسير عقلي و فلسفي نيز هست؛ اما بر رد امکان و جواز استفاده از عقل براي فهم و تفسير آيات دلالتي ندارند.
    دستة سوم. استدلال بر حديث ثقلين است. اين دليلْ سي‌ويکمين استدلال شيخ حر عاملي است (حر عاملي، ۱۴۰۳ق، ص۴۱3-۴۱2) که بر اساس آن، قرآن و اهل‌بيت هرگز از هم جدا نمي‌شوند و براي فهم قرآن بايد از اهل‌بيت مدد جست.
    ارزيابي:
    تمسک به اهل‌بيت در تفسير قرآن زماني ممکن است که روايتي در اين زمينه وجود داشته باشد. در اين صورت، موافقان تفسير عقلي و فلسفي نيز اين روايت را مي‌پذيرند و ديگر فرصت دخالت عقل نمي‌رسد.
    دستة چهارم. استدلال به روايات تحريف قرآن است، بر اين اساس که به‌طورکلي در آيات قرآن تحريف صورت گرفته، هرچند اين تحريف از حيث کم و کيف نامعلوم است. پس با توجه به فقدان قرائن، عمل به ظاهر قرآن براي رسيدن به مفاهيم آن غيرممکن بوده و تنها راه پناه بردن به روايات تفسيري ائمة اطهار است.
    ارزيابي:
    ۱) اسناد بيشتر اين روايات نامعتبر است و راويان آنها به کذب و فساد عقيده متهم شده‌اند. احاديثي هم که از نظر سند مشکلي ندارند، بر تحريف قرآن ـ به‌اين‌معنا ـ دلالت ندارند، بلکه بر تحريف قرائت، تنزيل، تأويل، يا تحريف معنوي دلالت دارند که موجب سلب حجيت از قرآن نمي‌شود.
    ۲) ادعاي تحريف با صريح برخي آيات (مانند آية ۹ سورة حجر) تناقض دارد و درنتيجه، ادعايي مردود است.
    ۳) حتي با پذيرش اين ادعا، روايات زيادي وجود دارند که قرآن را به همين شکل حجت مي‌دانند و به عمل به آن دعوت مي‌کنند (گرجيان و آدينه، ۱۳۹۳، ص۱32-۱29).
    4-1-2. تفسير به رأي
    دليل ديگري که از جانب مخالفان مطرح شده، تفسير به رأي بودن فهم فلسفي قرآن است. به‌عبارت ديگر، مخالفان فهم فلسفي معتقدند که فهم فلسفي به تفسير به رأي مي‌انجامد (سيوطي، ۱۴۱۶ق، ج۲، ص۴۸۲). چون تفسير به رأي کاري مذموم و غيرمجاز است، فهم فلسفي نيز غيرمجاز خواهد بود.
    اين دليل ازجمله دلايلي است که هم از طرف مخالفان فهم عقلي مطرح شده و هم از طرف کساني که قائل به فهم عقلي هستند، اما فهم فلسفي را جايز نمي‌دانند. آنها کمک گرفتن از عقل براي فهم قرآن را جايز مي‌دانند، اما استفاده از آموزه‌ها يا روش علوم ديگر براي فهم قرآن را تفسير به رأي و غيرمجاز مي‌دانند.
    ارزيابي:
    پاسخ اين ادعا آن است که ميان «تفسير به رأي» و «تفسير عقلي» ـ که شامل فهم و تفسير فلسفي نيز مي‌شود ـ تفاوت اساسي وجود دارد.
    به‌طورکلي، واژة «رأي» در دو معناي «اعتقاد از روي اجتهاد» و «گفتار از روي استحسان و هوا» به کار مي‌رود و با توجه به اين دو معنا، براي تفسير به رأي دو وجه تصور مي‌شود:
    وجه اول: با توجه به اينکه رأي در روايات ناهي تفسير به رأي، به شخص مفسر منسوب شده، مراد از آن، استقلال در فهم و تفسير بدون استفاده از آيات و روايات است، نه مطلق اجتهاد. پس مطلق اجتهاد هرگز نهي نشده است.
    علاوه بر اين، نهي مطلق اجتهاد در آيات قرآن، با آياتي که به تدبر در قرآن امر مي‌کنند، سازگاري ندارد. ازاين‌رو «تفسير به رأي» نقطة مقابل «تفسير مأثور» نيست و روايات ناهي تفسير به رأي، دلالت بر عدم‌ جواز استفاده از عقل براي فهم قرآن ندارد (طباطبائي، ۱۳۹۰ق، ج۱، ص7-6).
    وجه دوم: اگر تفسير به رأي را تفسير از روي هوا و ميل و استحسان بدانيم، ديگر تفسير نخواهد بود، بلکه تطبيق و تحميل رأي بر قرآن است که خارج از موضوع بحث ما (يعني فهم فلسفي و به‌طورکلي، فهم و تفسير عقلي) است (جوادي آملي، ۱۳۷۸، ج۱، ص۵۹ و ۱۷۶-۱۷۷؛ صدرالمتألهين، ۱۳۶۳، ص۷۲؛ محمدي، ۱۳۹۸، ص۱۵2-۱۵1؛ گرجيان و آدينه، ۱۳۹۳، ص۱۳3-۱۳2).
    ۲-۲. بررسي ديدگاه امکان فهم فلسفي قرآن
    همان‌گونه که گفته شد، انديشمنداني که قائل به جواز و امکان فهم فلسفي قرآن‌ کريم‌اند، اين را تنها براي فهم به روش فلسفي و فهم تحليلي مجاز مي‌دانند. آن دسته از انديشمنداني که از تعبير «تفسير فلسفي» معناي «تفسير به روش فلسفي» را اراده مي‌کنند، با استفاده از دلايلي که براي اثبات جواز تفسير عقلي آورده مي‌شود، امکان و جواز فهم و تفسير فلسفي را اثبات مي‌کنند. اين دلايل عبارت‌اند از:
    1-2-2. قرآن کريم
    در قرآن کريم، تعقل و تدبر نقش محوري در فهم و درک آموزه‌هاي الهي دارد. خداوند بارها انسان را به تفکر و تدبر در آيات خود دعوت کرده و کساني را که از اين امر غافل مي‌مانند، سرزنش کرده است. آيات انبياء: 10؛ يوسف: ۲؛ ص: ۲۲؛ و قمر: ۱۷ نمونه‌هايي از دعوت الهي به تدبر هستند، درحالي‌که آية 24 سورة محمد کساني را که از انديشه در آيات الهي سر باز مي‌زنند، نکوهش مي‌كند.
    اگر عقل در نگاه قرآن فاقد اعتبار باشد، تأکيد فراوان اين کتاب مقدس بر تعقل بي‌معنا خواهد بود، درحالي‌که خداوند از هرگونه کار عبث منزه است. بنابراين، تفکر و تدبر در آيات قرآن، نه‌تنها جايز و ممکن، بلکه امري ضروري و مؤکد بوده که نتيجه‌اش دستيابي به فهم‌هاي متفاوت از طريق عقل است (رضايي اصفهاني، ۱۳۸۱، ص۱۲۶).
    2-2-2. روايات
    علاوه بر قرآن، روايات نقل‌شده از معصومان نيز بر جايگاه ممتاز عقل تأکيد دارند. در احاديث، عقل به‌عنوان حجت باطني انسان معرفي شده است. در روايتي از امام کاظم خطاب به هشام آمده است: «يَا هِشَامُ! إِنَّ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ: حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً. فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ، وَأَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ» (کليني، ۱۳۷۵، ج۱، ص۴۸).
    اين حديث نشان مي‌دهد که عقل انسان حجت دروني اوست و درصورتي‌که فرد به کمک عقل خود حکمي قطعي صادر کند، آن حکم حجت محسوب شده، عمل بر اساس آن لازم خواهد شد. در غير اين صورت، حجيت عقل معنايي نخواهد داشت. بر اين اساس، با توجه به تأکيدهاي قرآني و روايي بر اهميت تفکر و خردورزي، فهم عقلي و به‌تبع آن فهم فلسفي، نه‌تنها ممکن، بلکه ضروري است. همان‌گونه که در حديث امام کاظم آمده است، عقل به‌عنوان حجت باطني نقشي اساسي در تصميم‌گيري‌هاي انسان ايفا مي‌کند (رضايي اصفهاني، ۱۳۸۱، ص۱۲۶).
    3-2-2. سيره
    برخي از صاحب‌نظران روش فهم و تفسير قرآن با به‌کارگيري عقل را به پيامبر اکرم و اصحاب ايشان نسبت مي‌دهند. نمونه‌هايي از اين روش را در سخنان ائمة اطهار مي‌توان يافت که در آنها، با استفاده از عقل، به تفسير آيات قرآن‌کريم پرداخته‌اند.
    حداقل برداشتي که از اين‌گونه افعال و کلام معصومان مي‌توان داشت، جواز فهم قرآن به کمک عقل است که خود دليلي بر امکان و جواز فهم قرآن با روش فلسفي محسوب مي‌شود (عميد زنجاني، ۱۳۶۷، ص۲۷8-۲۷7).
    4-2-2. بناي عقلا
    روش و بناي عقلا بر اين است که در هر کلامي، به ظاهر کلام گوينده توجه شود و مقاصد و معناي کلام او از طريق قواعد عربي، دلالت لفظي و قرينه‌هاي موجود در آن به دست آيد.
    هيچ منعي از طرف شارع اسلام براي اين روش که مبتني‌بر روش عقلي و پاية فهم فلسفي است، وجود ندارد و اين خود مؤيدي بر جواز فهم فلسفي به‌شمار مي‌آيد (عميد زنجاني، ۱۳۶۷، ص۲80-۲78).
    5-2-2. کم‌بودن روايات تفسيري نسبت‌به آيات قرآن
    دليل ديگري که براي فهم و تفسير عقلي مطرح شده، کم بودن روايات تفسيري در مقايسه با آيات قرآن است. بسياري از روايات موجود نيز داراي سند ضعيف و غيرمعتبرند.
    اگر تنها راه فهم آيات قرآن را منقولات بدانيم فهم بسياري از آنها تعطيل خواهد شد، درحالي‌که خداوند اين کتاب را براي هدايت بشر نازل نموده است. بنابراين، تعطيلي فهم آيات با هدف الهي و فلسفة نزول قرآن سازگاري ندارد و مستلزم انکار جنبة جاودانگي قرآن است. پس براي رهايي از اين ناسازگاري، راهي جز خردورزي در آيات وجود ندارد (رضايي ‌اصفهاني، ۱۳۸۱، ص۱۲7-۱۲6).
    موارد بيان‌شده برخي از دلايلي است که براي امکان فهم عقلي و به‌دنبال آن، فهم فلسفي در معناي فهم به روش فلسفي مطرح شده است. اين دلايل به‌طورکلي، حجيت عقل و براهين عقلي در تفسير قرآن را ثابت مي‌کنند؛ اما اين امر هرگز به‌معناي کفايت عقل در فهم و تفسير قرآن‌کريم نيست.
    اما گروهي که مرادشان از «فهم فلسفي»، فهم تحليلي است، معتقدند: در اين قسم، کاربرد آموزه‌هاي فلسفي در جهت تطبيق يا تأويل غيرمجاز آيات نيست. دانسته‌هاي قبلي و رهاورد‌هاي فلسفي نه‌تنها بر فهم و تفسير فرد تحميل نمي‌شوند، بلکه موجب توسعة ظرفيت فکري او و رسيدن به فهم عميق‌تر مي‌شوند. بنابراين، فهم تحليلي مصداقي از تفسير به رأي نخواهد بود و تنافي با فهم ظاهري آيات ندارد.
    حصول فهم عميق‌تر به اين علت است که دستاورد‌ها و براهين قطعي فلسفي که در ذهن فهمنده وجود دارند، نقش شاهد و قرينه را در حوزة معارف عقلي ايفا مي‌کنند و با افزايش ظرفيت فکري فرد، موجب دستيابي به مفاهيم عميق و ژرفاي آيات مي‌شوند.
    ۳-۲. ديدگاه صدرالمتألهين دربارة امکان فهم فلسفي
    صدرالمتألهين فهم تحليلي قرآن را ممکن مي‌داند و معتقد است: مخالفان اين فهم کساني هستند که يا احکام ظاهر بر آنها غالب شده و پي به ژرفاي آيات نبرده‌اند، يا در يافتن معناي دقيق تفسير به رأي به خطا رفته‌اند و به اشتباه، فهم اسرار و حقايق آيات را مصداق آن دانسته‌اند.
    ايشان در آثار خود، دو مصداق براي «تفسير به رأي» بيان کرده، آن را چيزي غير از دريافت ادراک و آزادانديشي در فهم مي‌داند. از نظر او، «تفسير به رأي»، يا تحميل نظر و تمايل مفسر بر قرآن است، يا تفسير قرآن بدون کسب دانش و فراهم کردن مقدمات (صدرالمتألهين، ۱۳۶۳، ص73-69).
    پس هر تفسيري که بر اين دو مصداق منطبق باشد، تفسير به رأي محسوب شده، امري غيرمجاز و ناپسند خواهد بود.
    در آثار صدرالمتألهين، موارد بسياري را مي‌توان يافت که وي در آنها، به کمک فهم تحليلي، سعي در کشف و استنباط ابعاد معنايي و لايه‌هاي عميق آيات يا ارائة قرائت برهاني از حقايق قرآني دارد. در اين موارد، تلاش شده است اين کار با حفظ معناي ظاهري و بدون هرگونه تحميل به قرآن صورت بگيرد (محمدي، ۱۳۹۸، ص167ـ169).
    1ـ3ـ2. نمونه‌هايي از تفسير صدرالمتألهين با روش فهم فلسفي
    1. آية ۷۲ سورة احزاب (آية امانت): «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا».
    در اين آيه، برداشت‌هاي مختلفي از مراد خداوند دربارة «الأمانة» وجود دارد. صدرالمتألهين مراد خداوند را روح الهي مي‌داند که وي آن را به انسان عطا کرده است.
    در حديث «إِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ خَلْقَهُ فِي ظُلْمَةٍ، ثُمَّ أَلْقَى عَلَيْهِمْ مِنْ نُورِهِ» که از پيامبر اکرم نقل گرديده، به اين نور الهي اشاره شده است (ابن‌کثير دمشقي، ۱۴۱۲ق، ج۳، ص۳۰۲؛ ابن ‌حنبل، ۲۰۰۱، ج۱۱، ص۲۲۰ و ۴۴۱؛ صدرالمتألهين، ۱۳۸۳، ج۲، ص۵۸۷). اين نور که ماية هدايت بشر است، صرفاً به انسان کامل اختصاص دارد.
    مقام خلافت الهي، ميان مخلوقاتي که از روح بهره‌مند شده‌اند، به واسطة دارا بودن همين نور است که به انسان داده شده است (صدرالمتألهين، ۱۳۶۶، ج۲، ص۳۱3-۳۱2).
    نکتة دقيقي که از نظر صدرالمتألهين در تعبير «امانت» وجود دارد اين است که هر امانتي در نهايت، به صاحب‌اش بازگردانده مي‌شود. بر همين اساس، از نظر او، هرگونه صفت، کمال و نوري که از جانب خداوند به انسان‌ها افاضه شده، امانتي است که بشر هرگز قادر نخواهد بود به‌صورت حقيقي به آنها متصف شود. درنتيجه، پس از اينکه مدتي رنگ آنها را به خود گرفت و همجوار با آنها شد، آنها را در زمان مرگ، به خداوند بازمي‌گرداند و امانت خود را ادا مي‌کند (صدرالمتألهين، ۱۳۶۶، ج۴، ص۳۶۷).
    2. آية ۲۸ سورة نساء: «خُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِيفًا».
    در اين آيه که موضوع آن بحث از ضعف انسان است، اختلاف‌نظرهايي دربارة مراد خداوند از ضعف انسان و علت ضعيف دانستن او وجود دارد.
    از نظر صدرالمتألهين، «ضعيف» صفتي کمالي است؛ به‌اين‌معنا که چون انسان موجودي با صورت نوعي ضعيف است، داراي ويژگي ضعف است و بدين‌روي، واجد استعدادهاي فراواني است.
    از نظر او، اين ضعفْ امکان صعود و ارتقا در مراتب وجودي را براي انسان فراهم مي‌کند و وجه امتيازي است که به‌واسطة آن، بشر براي پذيرش امانت الهي آماده مي‌شود (صدرالمتألهين، ۱۳۶۶، ج۲، ص۳۱2-۳۱1).
    3. آية ۵۶ سورة هود: «ما مِنْ‏ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها إِنَّ رَبِّي عَلى‏ صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ».
    تفسير و برداشت صدرالمتألهين از اين آية مبارکه اين است که در همة موجودات، توجه و حرکت فطري به سوي خداوند وجود دارد. در اين حرکت فطري ـ جبلي، هيچ‌گونه انحراف از مسيري که حق‌تعالي مشخص نموده است، تصور نمي‌شود و خداوند آنها را هدايت مي‌کند. بنابراين، هر موجودي بنا بر فطرتي که خداوند براي او قرار داده است، به راه مستقيم و بدون گمراهي حرکت مي‌کند.
    اما در انسان، تصور انحراف ممکن است؛ زيرا او داراي قوة واهمه و اختيار است که براي او ايجاد مزاحمت مي‌کند و ممکن است باعث ايجاد انحراف و گمراهي در مسير حرکات اختياري‌اش شود. علت نيازمندي بشر به پيامبري که او را از انحرافات نجات دهد و در نزديکي به خدا و رسيدن به سعادت الهي ياري کند، همين است (صدرالمتألهين، ۱۳۶۶، ج۲، ص۳۱2-۳۱1).
    4. آية ۲۸ سورة بقره: «ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ».
    اين آيه نيز منشأ بحث‌هاي فراواني شده که علت اصلي آن، برداشتي است که فرقة مجسمه از اين آيه داشته‌اند. از ديدگاه اين فرقه، آية مذکور، شاهدي بر اثبات مکانمندي خداوند است.
    در مقابل، عده‌اي نيز ديدگاه مجسمه را رد کرده و اين آيه را به‌معناي بازگشت به سوي حکم الهي دانسته‌اند (فخر رازي، ۱۴۲۰ق، ج۲، ص۳۷۸).
    اما هيچ‌کدام از دو ديدگاه بيان‌شده مقبول صدرالمتألهين نبوده و در نظر او هر دو ضعيف و غيرقابل قبول هستند. نتيجة فهم فلسفي صدرا دربارة اين آيه، آن است که حرکت و بازگشت انسان به سوي خداوند، بازگشتي جبلي و فطري به سبب حرکت ذاتي و آني است، نه بازگشت عرضي مکاني و أيني. اين حرکت ذاتي را مي‌توان بر اساس حرکت جوهري تام و تمام دانست؛ زيرا بر اساس اين اصل، انسان از آغاز آفرينش، داراي تطورات ذاتي است.
    او مراحلي همچون خاک، نطفه، صورت گوشتي ـ استخواني، صورت حيواني، صورت انساني، صورت ملکي، صورت مفارقي، و در نهايت، هرچه را خواست خداوند باشد طي مي‌کند (صدرالمتألهين، ۱۳۶۶، ج۱، ص۱۱۱؛ ج۷، ص۴۲7-۴۲6).
    5. آية ۸۸ سورة قصص: «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ».
    برداشت‌هاي متفاوتي دربارة مراد خداوند از تعبير «هلاک» و «وجه» در اين آيه بيان شده است.
    صدرالمتألهين نيز بر اساس برخي از مباني مهم حکمت متعاليه، به فهم عميقي از اين آيه دست يافته است. او بر اساس دو مبناي «اصالت وجود» و «وحدت وجود»، وابستگي و فقر وجودي همة ممکنات به خداوند را نتيجه مي‌گيرد و به جاي امکان ذاتي يا ماهوي که وصفي براي ماهيت است، «امکان فقري» يا «فقر وجودي» را مطرح مي‌کند که وصفي براي مراتب نازل وجود است.
    صدرالمتألهين در اين آيه نيز بر اساس مطالب مطرح‌شده، «هلاک» را به‌معناي فقر وجودي در نظر مي‌گيرد و «هالک بودن» را صفتي براي ماسوي‌الله مي‌داند. او معتقد است: ماسوي‌الله هيچ‌گونه استحقاق وجودي ندارند و ذات آنها عين وابستگي به غير و فقر است.
    فعليت محض و استحقاق وجودي و ذاتي صرفاً مختص حق‌تعالي است (صدرالمتألهين، ۱۹۸۱، ج۱، ص۸۹؛ ۱۳۶۳، ص۶1-۶0؛ ۱۳۵۴، ص۳۰).
    با بررسي آثار صدرالمتألهين و دقت در نمونه‌هايي از فهم تحليلي که به تعدادي از آنها اشاره شد، مي‌توان دريافت که از نظر او، آيات و روايات بي‌آنکه نيازي به تأويل باشد، بر مفاهيم اصلي خود حمل مي‌شوند. اما بايد دقت داشت که در اين حمل، حمل به ظاهر، مستلزم تشبيه و تجسيم در خداوند نباشد.
    نکتة حائز اهميت ديگر در ديدگاه صدرالمتألهين اين است که او با وجود آنکه قائل به عدم جواز تأويل (يعني حمل کلام بر غير معناي موضوعٌ‌ له) است، اعتقاد دارد اگر معناي اوّلي آيات (يعني معناي ظاهري) بدون تشبيه و تجسيم معتبر نباشد، فايده‌اي متوجه نزول آيات و مخاطب قرار گرفتن مردم نخواهد شد. تنها ثمرة آن گمراهي و تحير مردم است که با رحمت و حکمت الهي سازگاري ندارد (صدرالمتألهين، ۱۳۶۶، ج۴، ص۱۵2-۱۵1).
    نتيجه‌گيري
    اين مقاله کوشيد به ديدگاه‌هاي مطرح‌ دربارة امکان فهم قرآن اشاره کند. پس از بررسي و ارزيابي آنها و دلايل هرکدام، ديدگاه صدرالمتألهين در هر زمينه بيان شد.
    بر اساس آنچه گفته شد، فهم فلسفي قرآن‌ کريم که به‌معناي بهره‌گيري مخاطب از فلسفه در جهت فهم مراد گويندة کلام وحي است، به دو وجه معنا مي‌شود: يکي به‌معناي بهره‌گيري از آموزه‌هاي فلسفي براي فهم قرآن؛ و ديگري به‌معناي بهره‌گيري از روش فلسفي براي فهم قرآن.
    معناي اول به دو دستة «فهم تطبيقي ـ تأويلي» و «فهم تحليلي» تقسيم مي‌شود و معناي دوم نيز از اقسام فهم عقلي به حساب مي‌آيد. فهم تطبيقي ـ تأويلي که منجر به «تفسير به رأي» مي‌شود، غيرمجاز دانسته شده، اما «فهم تحليلي» و «فهم به روش فلسفي»، دو قسمي هستند که اختلاف‌نظرهايي دربارة امکان آنها وجود دارد.
    صدرالمتألهين ازجمله کساني است که فهم فلسفي قرآن را امري مجاز مي‌داند و فهم فلسفي خود از آيات قرآن را در قالب تفسير فلسفي قرآن ‌کريم به نگارش درآورده است.
    مخالفان فهم فلسفي غالباً کساني هستند که به‌طورکلي فهم عقلي قرآن را غيرمجاز مي‌دانند؛ اما عده‌اي از قائلان به فهم عقلي نيز معتقد به عدم جواز فهم فلسفي هستند. مخالفان دلايلي از عقل و نقل براي ادعاي خود آورده‌اند که همة آنها به دلايلي که توضيح داده شد، باطل‌اند.
    موافقان فهم فلسفي قرآن نيز بنا بر معنايي که براي فهم فلسفي تصور کرده‌اند، دلايلي براي اثبات امکان فهم فلسفي قرآن آورده‌اند. آن دسته که فهم قرآن را فهم به روش فلسفي مي‌دانند، به علت آنکه اخص از فهم عقلي محسوب مي‌شود، با دلايل فهم عقلي به اثبات آن پرداخته‌اند. آنها دلايلي (از جمله عقل، آيات، روايات، بناي عقلا، و کم بودن روايات تبييني نسبت به آيات) را مطرح کرده‌اند.
    دستة ديگر هم که فهم فلسفي را فهم تحليلي مي‌دانند، معتقدند: چون در فهم تحليلي قرآن ‌کريم، آموزه‌هاي قبلي فهمنده در فهم آن تأثيري ندارند و تأويل، تطبيق و تحميل غيرمجاز رخ نمي‌دهد، پس مصداقي از تفسير به رأي نخواهد بود.
    صدرالمتألهين نيز ازجمله کساني است که قائل به فهم تحليلي بوده و از آن براي فهم و تبيين بسياري از آيات قرآن استفاده کرده است. در آثار او، نمونه‌هاي بسياري وجود دارد که با استفاده از فهم تحليلي، به تفسير فلسفي آيات پرداخته و به معارف و نتايج ارزشمندي دست يافته است که به نمونه‌هايي از آنها اشاره شد.

    References: 
    • قرآن کریم.
    • استرآبادی، محمدامین (۱۴۲۲ق). فوائد المدینه. قم: دفتر انتشارات اسلامی.
    • اسعدی، علیرضا (۱۴۰۱). بررسی و تحلیل چیستی، امکان، شرایط و ضرورت فهم فلسفی قرآن. نقد و نظر. 106، ۱۴۱-۱۶۴.
    • انصاری، مرتضی (۱۴۱۹ق). فوائد الاصول. قم: مجمع الفکر الاسلامی.
    • ایازی، سیدمحمدعلی (۱۴۱۴ق). المفسرون حیاتهم و منهجهم. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
    • ابن‌حنبل، احمد بن (۲۰۰۱م). المسند. تحقیق شعیب الأرنؤوط و عادل مرشد. بیروت: مؤسسة الرسالة.
    • ابن‌سینا، حسین بن عبدالله (۱۳۶۰). اسرار الصلاة (رسائل ابن سینا). ترجمة ضیاءالدین دری. تهران: مرکزی.
    • ابن‌سینا، حسین بن عبدالله (بی‌تا). رسائل فی الحکمة و الطبیعیات. ترجمة حنین‌ بن ‌اسحاق. قاهره: دار العرب.
    • ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر (۱۴۱۲ق). تفسیر القرآن العظیم. بیروت: دار المعرفه.
    • بحرانی، یوسف (۱۴۰۵ق). الحدائق الناضره. قم: دفتر انتشارات اسلامی.
    • بحرانی، یوسف (۱۴۲۳ق). الدرر النجفیه. بیروت: دار المصطفی لاحیاء التراث.
    • جوادی آملی، عبدالله (۱۳۷۸). تفسیر تسنیم. قم: اسراء.
    • حر عاملی، محمد بن ‌حسن (۱۴۰۹ق). وسائل الشیعه. قم: مؤسسة آل ‌البیت.
    • حر عاملی، محمد بن حسن (1403ق). الفوائد الطوسیه. قم: علمیه.
    • دهقان، علیرضا (۱۳۸۶). روش‌های تفسیری از دیدگاه ملاصدرا. پژوهش‌های قرآنی. 51، ۳۰۷-۳۳۰.
    • رضایی ‌اصفهانی، محمدعلی (۱۳۸۱). تفسیر عقلی روشمند قرآن. قبسات، ۲۳، ۱۲۰-۱۳۳.
    • سعیدی روشن، محمدباقر (1383). تحلیل زبان قرآن و روش شناسی فهم آن. قم: پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
    • سعیدی روشن، محمدباقر (1389). زبان قرآن و مسائل آن. قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • سیوطی، جلال‌الدین (۱۴۱۶ق). الاتقان فی علوم قرآن. لبنان: دار الفکر.
    • صدرالمتألهین (۱۹۸۱). الحکمۀ المتعالیۀ فی الاسفار العقلیۀ الاربعة. بیروت: دار احیاء التراث العربی.
    • صدرالمتألهین (۱۳۵۴). المبدأ و المعاد. تهران: انجمن حکمت و فلسفه ایران.
    • صدرالمتألهین (۱۳۶۳). مفتاح الغیب. تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا.
    • صدرالمتألهین (1366). تفسیر القرآن الکریم. چ دوم. قم: بیدار.
    • صدرالمتألهین (۱۳۸۳). شرح اصول الکافی. تهران: مؤسسة مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
    • طباطبائی، سیدمحمدحسین (۱۳۹۰ق). المیزان فی تفسیر‌ قرآن. بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
    • عبدلی مهرجردی، حمیدرضا (۱۳۸۹). تفسیر فلسفی قرآن. قم: دلیل ما.
    • عمید زنجانی، عباسعلی (۱۳۶۷). مبانی و روش‌های تفسیر قرآن. تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
    • فخر رازی، محمد بن‌ عمر (۱۴۲۰ق). التفسیر الکبیر. بیروت: دار احیاء التراث ‌العربی.
    • فیض کاشانی، محمد بن مرتضی (۱۴۱۸ق). الصافی فی تفسیر القرآن. قم: مرکز النشر التابع للمکتب الاعلام الاسلامی.
    • کلینی، محمد بن ‌یعقوب (۱۳62). الروضة من‌ الکافی. تهران: دارالکتب الاسلامیه.
    • کلینی، محمد بن ‌یعقوب (۱۳۷۵). اصول‌ کافی. ترجمة محمدباقر کمره‌ای. قم: اسوه.
    • گرجیان، محمدمهدی و آدینه، روح‌الله (۱۳۹۳). نقش تعقل فلسفی در تعمیق فهم قرآن. آیین حکمت، 19 (6)، ۱۱۱-۱۳۷.
    • محمدی، ناصر (۱۳۹۸). روش عقلی و گرایش فلسفی در تفسیر قرآن صدرالمتألهین. مطالعات اسلامی فلسفه و کلام، ۸۴، ۱۴۷-۱۷۲.
    • نصیری، علی (1390). ملاصدرا و رویکرد فلسفی به تفسیر قرآن. بینات، 69 (18)، 149-177.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رامین، فرح، اسعدی، فاطمه.(1404) بررسی و ارزیابی ادلة امتناع و امکان فهم فلسفی قرآن با تأکید برآراء صدرالمتألهین. فصلنامه معرفت فلسفی، 22(3)، 7-27 https://doi.org/10.22034/marefatfalsafi.2025.5000509

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فرح رامین؛ فاطمه اسعدی."بررسی و ارزیابی ادلة امتناع و امکان فهم فلسفی قرآن با تأکید برآراء صدرالمتألهین". فصلنامه معرفت فلسفی، 22، 3، 1404، 7-27

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رامین، فرح، اسعدی، فاطمه.(1404) 'بررسی و ارزیابی ادلة امتناع و امکان فهم فلسفی قرآن با تأکید برآراء صدرالمتألهین'، فصلنامه معرفت فلسفی، 22(3), pp. 7-27

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    رامین، فرح، اسعدی، فاطمه. بررسی و ارزیابی ادلة امتناع و امکان فهم فلسفی قرآن با تأکید برآراء صدرالمتألهین. معرفت فلسفی، 22, 1404؛ 22(3): 7-27