تشکیک در وجود و بررسى مناقشات نوصدراییان علّامه طباطبائى، آیت اللّه مصباح و آیت اللّه جوادى آملى
مفهوم «وجود»، و کیفیت انتزاع آن، یکى از مبانى مهم در اثبات مبحث «تشکیک در وجود» در حکمت متعالیه است. از آنجا که «وجود» معقول ثانى فلسفى است، نحوه عروض و اتّصاف معقولهاى ثانیه فلسفى در این موضوع اهمیت مىیابد. پرسش اصلى مقاله حاضر آن است که: مفهوم «وجود»، که یکى از معقولات ثانیه فلسفى به شمار مىرود، از چه نحوه عروض و اتّصافى برخوردار است؟ اساسا، عروض و اتّصاف به چه معناست؟ اگر عروض این دسته از مفاهیم در ذهن باشد، چه نتایجى بر آن مترتّب است و اگر عروض آنها در خارج باشد، چه تأثیرى بر مبحث «تشکیک در وجود» خواهد داشت؟ در آثار آیتاللّه مصباح و آیتاللّه جوادى آملى، بر اساس پاسخى که به نحوه عروض مفهوم «وجود» داده مىشود، طرح مبحث تشکیک نیز تعیّن مىیابد. از جمله یافتههاى تحقیق حاضر اثبات نحوه عروض معقولات ثانیه فلسفى در خارج از طریق قاعده ثبوت ثابت، بسنده بودن دلیل مبتنى بر مفهوم «وجود» براى اثبات تشکیک، و پایان یافتن برخى مناقشات در این زمینه است.
Article data in English (انگلیسی)
مقدّمه
یکى از دلایل تشکیک در وجود آن است که انتزاع مفهوم واحد (بما هو واحد) از مصادیق کثیره (بما هى کثیره) محال است. از اینرو، در مصادیق مختلف، باید جهت وحدتى وجود داشته باشد که آن مفهوم واحد از آن حکایت کند. به تعبیر مرحوم سبزوارى، مفهوم واحد (بما هو واحد) از آنچه «توحد مایى» از آن انتظار نمىرود، انتزاع نمىشود.1
این معناى واحد (بما هو واحد)، که از مصادیق کثیره (بما هى کثیره) انتزاع مىشود، مفهوم «وجود» است. ما مفهوم «وجود» را از مصادیق گوناگونى انتزاع مىکنیم. و چون «وجود» مفهومى است که مشترک معنوى به حساب مىآید، حمل آن بر مصادیق گوناگون به یک معناست. در واقع، «وجود» معناى واحدى دارد که از مصادیق مختلف انتزاع شده است. این امر یکى از دلایلى است که اکثر صدراییان و نوصدراییان براى بیان تشکیک در وجود از آن بهره بردهاند.2
تقسیم مفاهیم
مفاهیم (از حیث مدرک بودنشان) به محسوس، متخیّل، متوهّم، و معقول تقسیم مىشوند. «معقولات» مفاهیمىاند که در نگاه دقیق، به سه دسته: معقولات اولى، معقولات ثانیه فلسفى، و معقولات ثانیه منطقى تقسیم مىشوند. بنابر تعریف رایج حکما، «معقولات ثانیه فلسفى» مفاهیمىاند که عروضى ذهنى و اتّصافى خارجى دارند. «مفاهیم ماهوى» یا «معقولات اولى» مفاهیمىاند که هم عروض و هم اتّصافشان خارجى است: «معقولات ثانیه منطقى» نیز مفاهیمىاند که هم اتّصاف و هم عروضشان ذهنى است. در ادامه، مشاهده خواهیم کرد که بنابر همین ویژگى معقولات ثانیه فلسفى است که استدلال تشکیک در وجود مورد مناقشه قرار مىگیرد.
نظر آیتاللّه مصباح
آیتاللّه مصباح از دو طریق «حلّى» و «نقضى»، به نقد این استدلال تشکیک در وجود مىپردازد. نخست، ادلّه نقدى ایشان را طرح خواهیم کرد؛ سپس، به بیان ادلّه نقضى در این باب دست خواهیم یازید:
الف. دلایل نقدى
از نظر آیتاللّه مصباح، در این استدلال، ویژگى مفاهیم ماهوى به مفاهیم فلسفى اسناد داده شده است؛ حال آنکه بنابر تعریف، میان معقولات اولى یا مفاهیم ماهوى و معقولات ثانیه فلسفى، فرق است. ایشان در بیان تمایز میان اینگونه مفاهیم چنین مىگویند:
اگر مفهوم ماهوى را از شىء انتزاع کنیم، چون عروض شىء در خارج است، حتما باید به لحاظ یک شىء خارجى مشترک انتزاع شود؛ مثلاً انسان از حدّ وجودى که در خارج به شىء نسبت داده مىشود، حکایت مىکند. و حتى مىگوییم: «زید انسان است»، عروض انسانیت بر زید در خارج است؛ و به لحاظ حدود خاصّ این وجود، این ماهیت از آن انتزاع مىشود. پس، این حدود باید در خارج وجود داشته باشد (ولو بالعرض) و تفاوتى با حدود وجود دیگر، که ماهیت دیگرى از آن انتزاع مىشود، داشته باشد. مثالهایى هم که زده شد، از همین قبیل بود؛ به دلیل یکسان بودن حدود وجودى زید و عمرو است که انسان، مشترک بین آنهاست. همینطور، ماهیت حیوان ـ که مشترک بین انسان و گاو است ـ. به دلیل اشتراک جزء حدود این دو با هم یعنى اشتراک در جنس است. امّا معقولات ثانیه فلسفى اینطور نیست؛ هیچگاه معقولات ثانیه فلسفى نباید به لحاظ عروض خارجىاش، انتزاع شود. این ذهن ماست که جهت مشترک را لحاظ مىکند.3
ایشان در ادامه، با بیان اینکه مفهوم «وجود» از معقولات ثانیه فلسفى شمرده مىشود و از حیثیت موجودیت حکایت مىکند، مىگویند:
اگر مفهومى از معقولات ثانیه فلسفى بود که مابهازاى خارجى نداشت، نه وحدتش دلالت بر وحدت مشترک بین منشأهاى انتزاع دارد و نه کثرتش دلالت بر کثرتهاى آنها دارد؛ چون مفهوم واحد، یعنى مفهومى که از قبیل معقولات ثانیه باشد، ملازمهاى با اینکه مصادیقش اشتراک خارجى داشته باشد ندارد.4
ایشان همچنین در جاى دیگرى مىنویسند:
بین اشیاى کثیر، اگر مفهوم واحدى به نام «وجود» و «موجود» انتزاع شود، چون «وجود» طبق نظر ملّاصدرا از معقولات ثانیه فلسفى است، دلیلى بر این نیست که مابهازاى اینها جهت عینى مشترکِ عینى داشته باشد. پس، این برهان طردا و عکسا ممنوع است؛ زیرا نه وحدت مفاهیم فلسفى دلالت بر وحدت مصادیق مىکند و نه کثرت آنها دلالت بر کثرت. همه اینها به خاطر این است که عروض این مفاهیم ذهنى است، به خلاف معقولات اولى که عروضشان خارجى است؛ و لذا وحدتشان دلالت بر وحدت خارجى مىکند. معقولات ثانیه فلسفى، چون عروضشان ذهنى است، از دیدگاههاى مختلف انتزاع مىشوند؛ و نه وحدتشان دلالت بر وحدت خارجى مىکند و نه کثرتشان دلالت بر کثرت خارجى مىکند.5
در توضیح این مطلب مىتوان گفت: در این نظرگاه، انتزاع مفاهیم فلسفى یا معقولات ثانیه فلسفى مرهون دیدگاه عقلى خاص است (و به اصطلاح، عروضشان ذهنى است)؛ لذا صدق اینگونه از مفاهیم بر موارد متعدّدْ نشانه وحدت دیدگاهى است که عقل در قبال این مفاهیم دارد.
ویژگى معقولات ثانیه فلسفى
در نظرگاه آیتاللّه مصباح، معقولات ثانیه فلسفى از ویژگىهایى برخوردارند که در ذیل به برخى از آنها اشاره مىشود:
1. کارکرد مخصوص ذهن در انتزاع معقولات ثانیه فلسفى، که این کارکرد شامل «کندوکاو ذهنى»، «مقایسه اشیا با یکدیگر»، و «ملاحظات و مقایسات» است.
2. مابهازاى خارجى نداشتن مفاهیم فلسفى. به بیان دیگر، مىتوان گفت که مفاهیم فلسفى داراى مصداق هستند، نه فرد که همان ماهیت است زمانى که محفوف به عوارض باشد.
3. کیفیت حصول مفاهیم فلسفى، که برخلاف مفاهیم ماهوى و معقولات اولى، مسبوق به صورت حسّى و خیالى نیست.
4. فعّال بودن ذهن در انتزاع معقولات ثانیه فلسفى، که این ویژگى ـ تا حدودى ـ به ویژگى نخست بازمىگردد.
ناگفته نماند که با توجه به همین ویژگىهاست که استدلال «تشکیک در وجود» زیرسؤال مىرود.
ب. دلایل نقضى
آیتاللّه مصباح به موارد نقضى نیز اشارت مىکند که ما از آنها با عنوان «دلایل نقضى» یاد مىکنیم:
دلیل نقضى اول: نخستین دلیل نقضى آیتاللّه مصباح ناظر به اجناس عالیه است. در این دلیل، مفهوم جنس ـ که از ماهیات جوهرى و عرضى اخذ مىشود ـ دلالت بر آن دارد که ذهن این جهت خاص را لحاظ کرده است. و چون مفهوم جنس که مفهومى واحد میان اجناس عالیه است، در واقع، همان جهت خاصى است که ذهن در این ماهیت لحاظ کرده است، پس وحدت چنین مفهومى ـ یعنى واحد بودن آن ـ دالّ بر وحدت مابهازا و مصادیق خارجى آن که همان مصادیق عینى و خارجى اجناس عالیهاند، نمىباشند. آیتاللّه مصباح این دلیل را چنین بیان مىکند:
فلاسفه معتقدند که اجناس عالیه مابهالاشتراک ذاتى ندارند و همه مابهالاشتراکها به یکى از مقولات منتهى مىشود. ما از این ماهیات ـ ماهیت جنسى جوهر و ماهیت جنسى نُه قسم عرض ـ مفهومى را مىگیریم به نام «جنس». آیا اخذ این مفهوم، که بر همه اینها اطلاق مىشود، بدین معناست که آنها مابهالاشتراکى در خارج دارند؟ اگر بخواهیم بگوییم اجناس مابهازاى مشترک خارجى دارند، پس باید باشند و خود آنها جنس دیگرى داشته باشند و فرض این است که اینها جنسالاجناساند. پس، مفهوم «جنس» ـ که از اینها گرفته مىشود ـ دلیل این نیست که اینها در خارج مابهازاى مشترک دارند؛ زیرا فرض این است که ندارند و به تمام ذاتْ متبایناند. پس چرا مفهوم واحد را انتزاع کردیم؟ پس وحدت چنین مفهومى حکایت از وحدت مابهازاى خارجى نمىکند.6
دلیل نقضى دوم: دومین دلیل نقضى آیتاللّه مصباح ناظر به مفهوم «عرض» است. توضیح آنکه مقولات عرضى، چون اجناس عالیهاند، متباین به تمام ذاتاند؛ این در حالى است که اطلاق مفهوم «عرض» بر این مقولات، در نظرگاه فلاسفه، به منزله جنس براى آن مقولات نیست، بلکه به تعبیر دقیقتر عرض براى اعراض، عرضى است و انتزاع مفهوم «عرض» حاکى از حیثیتى است که عقل در اینگونه موارد انتزاع مىکند:
مفهوم «عرض»، بنابر قول مشهور فلاسفه که مقولات عرضى را اجناس عالیه مىدانند و مفهوم «عرض» را جنس مشترک نمىدانند، جنس نیست. کمّ و کیف و... متباین به تمام ذاتاند؛ حال آنکه مفهوم «عرض» دلالت دارد که کمّ و کیف در خارجْ جهت اشتراک دارند، خیر این مفهوم واحد را عقل انتزاع مىکند، چون هر دو احتیاج به موضوع دارند، هر دو عرضاند. این انتزاعْ عقلى است و لازمهاش جهت مشترکى بین اینها در متن خارج نیست.7
دلیل نقضى سوم: یکى دیگر از دلایل نقضى که آیتاللّه مصباح براى اثبات مدّعاى خویش از آن استفاده مىکند، این است که: از شىء واحد، مفاهیم متعدّدى انتزاع مىشود؛ و این کثرت مفاهیمْ دالّ بر کثرت مصادیق نیست. در اصول نیز گفته مىشود: «تعدّد العنوان لایدلّ على تعدّد المعنون» (که حاکى از همین ویژگى است.) آیتاللّه مصباح براى این مطلب، ذات بارىتعالى را مثال مىزند: حضرت واجبالوجود امرى بسیط است، امّا به جهات گوناگون از آن مفاهیم متعدّده و کثیره انتزاع مىشود. ایشان در اینباره مىگویند:
گاهى از شىء واحد بسیط، بدون هیچ کثرتى، مفاهیم متعدّدى انتزاع مىشود. بهترین نمونهاش ذات بارىتعالى است که ذاتى بسیط است. هیچ نحو کثرتى در ذات، حتى کثرت عقلى هم، وجود ندارد؛ یعنى عقل هم نمىتواند ذات واجب را بر «ماهیت» و «وجود» تقسیم کند و لذا مىگوییم: «واجبالوجود ماهیتى ندارد.» امّا از ذات واجب، مفاهیم «موجود»، «واجب»، «واحد»، «عالم»، «قادر»، «حى» و سایر صفات انتزاع مىشود؛ و در انتزاع این مفاهیم، هیچ چیزى غیر ذات لحاظ نمىشود. در صفات فعل، مىتوان گفت: رابطه خدا با فعل خاصّى در نظر گرفته مىشود؛ ولى صفات ذاتْ از ذات واجب تعالى ـ بدون ملاحظه شىء دیگرى ـ انتزاع مىشود. این صفات واجبْ مفاهیمى کثیره است که از حقیقت واحدى انتزاع مىشود، ولى هیچوقت دلیل بر کثرت در متن خارج نیست. این، کار عقل است. کثرت مفاهیم از کثرت دیدگاههاى عقل است. پس، همانطور که کثرت مفاهیم دلالت بر کثرت مصادیق و مابهازاى این مفاهیم نمىکند، وحدتش هم دلالت بر جهتِ مشترکِ عینى در مصادیق نمىکند. پس، تعدّد و وحدت معقولات ثانیه تابع وحدت و تعدّد دیدگاه عقلى است، نه تابع تعدّد و وحدت عینى و خارجى.8
حاصل کلام آنکه بنابر رأى مختار ایشان، معقولات ثانیه فلسفى عروضى ذهنى دارند؛ از اینرو، وحدت و کثرت آنها تابع وحدت و کثرت دیدگاه عقلى است (نه تابع وحدت و کثرت خارجى.) به عبارت دقیقتر، از نظر ایشان، معقولات ثانیه فلسفى از شاخصهاى مهم برخوردارند و آن این است که با التفات عقل تعیّن مىیابند.
نظر آیتاللّه جوادى آملى
پیش از اینکه به بیان نظر آیتاللّه جوادى آملى در اینباره بپردازیم، باید به دیدگاه مرحوم آخوند درباره معقولات ثانیه دست یازیم. از اینرو، لازم است که از سویى، نظرگاه وى را پیرامون اقسام «وجود» و ویژگىهاى آن بررسى کنیم و از سوى دیگر، به معناى اتّصاف و عروضْ نظرى بیفکنیم؛ چراکه درک معناى درست معقولات ثانیه در حکمت متعالیه، رابطهاى تنگاتنگ با موارد مذکور دارد.
تقسیمات وجود
مرحوم سبزوارى، بنا به تقریر برخى از معاصران، «وجود» را به صورت زیر تقسیمبندى مىکند:
1. وجود فىنفسه لنفسه بنفسه که این، فقط واجبالوجود است.
2. وجود فىنفسه لنفسه بغیره (وجود تمام جواهر عالم ـ اعم از مادّى و غیرمادّى ـ چنین است.)
3. وجود فىنفسه لغیره بغیره (وجود تمام اعراض عالم چنین است.)
4. وجودى که هیچیک از نفسیات ثلاث (فىنفسه، بنفسه، و لنفسه) را ندارد. قسم چهارم آنقدر فقیر است که هیچیک از آن نفسیات ثلاث را ندارد.9
در این میان، مىتوان از تقسیمبندى دیگرى نیز یاد کرد که ناظر به حمل مفهوم «وجود» در قضایاست. این تقسیمبندى، به بیان دقیقتر، ناظر به جایگاه وجود در قضایا مىباشد. در این تقسیمبندى، انواع وجود عبارتاند از:
1. وجود محمولى: وجود مستقلّ فىنفسهاى که قابل حمل است، و در قضایاى هلّیه بسیطه یا قضایاى ثناییه، محمول قضیه واقع مىشود؛ همانند آنجا که مىگوییم: «خدا موجود است.» گاهى بدان «وجود نفسى» و «وجود اسمى» نیز گفته مىشود. و وجه نامگذارى آن این است که چنین وجودى، از جهت درک و فهمش، مستقل است. این وجود را مفادّ کان تامّه نیز مىگویند.
2. وجود رابط: وجودى که در قضیه، نه در جایگاه محمول است و نه در جایگاه موضوع؛ به همین سبب، هیچگاه به عنوان طرف نسبت واقع نمىشود، بلکه خود نسبت میان طرفینِ قضیه یعنى موضوع و محمول است. و به اصطلاح، وجودى است که در قضایاى ثلاثیه محقّق مىشود و این همان وجود رابط یا مفادّ کان ناقصه است که گاهى هم بدان «وجود رابطى» گفته مىشود.
معناى اتّصاف و عروض
«عروض» و «اتّصاف» دو اصطلاحاند که در تعریف معقولات (اعم از مفاهیم ماهوى، فلسفى، و منطقى)، اخذ شدهاند. در اینجا، قصد آن داریم تا به معناى عروض (که همان وجود محمولى باشد) و اتّصاف (که همان وجود رابط است) بپردازیم؛ امّا پیش از آن، باید ببینیم که وجود رابط و وجود محمولى به چه معناست که گفته مىشود: عروض به معناى وجود محمولى، و اتّصاف به معناى وجود رابط است.
معناى عروض: نخست باید اشاره کنیم که قسمى از قضایا ثناییهاند (که مفادّ کان تامّه و در جواب هل بسیطاند)؛ قسم دیگر قضایا ثلاثیهاند (که در پاسخ به هلّیه مرکّب ذکر مىشوند و مفادّ کان ناقصهاند.) به بیان دیگر، مىتوان گفت: قضایاى ثناییه ثبوتالشىءاند؛ ولى قضایاى ثلاثیه ثبوت شىء لشىء به حساب مىآیند. براى مثال، قضیه «انسان موجود است» ثناییه است.
در قضیه ثناییه، وجود بر موضوع (که در قضیه اخیر «انسان» مىباشد) حمل مىشود و مفادّ آن کان تامّه است. به عبارت دیگر، قضیه ثناییه قضیه کاملى است که با وجود آن، شما در انتظار چیز دیگرى نیستید. در این قضیه، از وجود الانسان خبر داده شده، و این ثبوتالشىء است. در قضیه «الانسان موجود» (که به معناى «انسان هست» مىباشد)، «موجود» وجود محمولى است، نه وجود رابط. آنچه در این قضیه حمل مىشود، هستى است؛ این همان معناى عروض در معقولات مىباشد.
معناى اتّصاف: همانگونه که گفتیم، قسم دیگر قضایا، قضایاى ثلاثیهاند که مفاد آن ثبوت شىء لشىء است. در این قضایا، شما چیزى را ثابت قرار مىدهید و ثبوتش را مفروض مىگیرید؛ بعد چیزى را بر آن حمل مىکنید که در این مورد، ثبوت مثبتله مفروض است. برخلاف قضایاى ثناییه (که ثبوت موضوع مفروض نیست، بلکه با همان حمل از ثبوت موضوع خبر داده مىشود)، در قضایاى ثلاثیهاى مثل «الانسان کاتب»، وجود انسان به مثابه موضوعْ مفروغ عنه و مفروض شمرده و کاتب بر آن حمل شده است. از اینرو، مىگویند: «ثبوت چیزى براى چیزى فرع ثبوت مثبتله است.»10 پس، ثبوت انسان در قضیه «الانسان کاتب» مفروغ عنه است. «الانسان کاتب» یعنى انسان کاتب است. در این نوع از قضایا، یک «است» به دنبال مىآید؛ این «است» وجود رابط است که بین موضوع و محمول ارتباط برقرار مىکند. کار «وجود رابط» ربط دادن موضوع و محمول به یکدیگر است. «انسان» و «کاتب» دو مفهوم متغایرند؛ چگونه ممکن است مفهومى که با مفهوم دیگر مغایر است، بر آن حمل شود؟ در جواب، باید گفت: این دو مفهوم با هم متغایرند، ولى وجود خارجى منشأ الفت و اتّحاد این دو شده و آنها را به هم مرتبط ساخته است.11 لذا «اتّصاف» به معناى وجود رابط است.
وجود رابط و قاعده فرعیه
تا اینجا براى ایضاح معناى معقولات ثانیه از طریق معناى وجود رابط و وجود محمولى، قصد آن داشتیم که به معناى اتّصاف و عروض بپردازیم. همانگونه که مشاهده شد، اتّصاف به معناى وجود رابط، و عروض به معناى وجود محمولى است. از اینرو، مىتوان گفت: معناى عروض معقولات ثانیه فلسفى همان وجود محمولى در قضایا، و معناى اتّصاف معقولات ثانیه فلسفى همان وجود رابط در قضایاست. اکنون، با دانستن این موارد، باید به ویژگىهاى مهمّ وجود رابط نگاهى انداخته شود. مرحوم آخوند در اسفار فصلى را با عنوان «فى تحلیلالوجود بمعنى الرابط» گنجانده است که این ویژگىها را در خود دارد. یکى از این ویژگىها که ملّاصدرا به بیان آن مىپردازد، این است که وجود رابط در قضایایى واقع مىشود که در آن قضایا، محمولْ وجودى ندارد؛ به دیگر سخن، محمولْ امرى عدمى مىباشد (مانند فقر و جهل.) براى مثال، آنجا که مىگوییم: «زید جاهل (نادان) است»، صفتى عدمى را بر زید حمل، و اتّصاف زید را به این امر در خارجْ بیان نمودهایم. پس، با آنکه محمولْ امرى عدمى است، ما وجود رابط را محقّق مىبینیم؛ چراکه بین این زید، و مفهوم عدمى، رابطْ وجود دارد و ربطى برقرار شده است. این ویژگىِ وجود رابط تأثیرى بسزا در خوانش ما از قاعده فرعیه دارد. همانطور که مىدانیم، مقتضاى قاعده فرعیه آن است که ثبوت شىء لشىء فرع ثبوت مثبتله است. این قاعده، در زبان حکما، به «قاعده فرعیه» معروف شده است. حکما معتقدند: در قضایاى موجبه، موضوع باید محقّق و ثابت باشد تا اینکه حمل، حمل گردد. همچنین، به واسطه این قاعده، بر اثبات وجود ذهنى و کیفیت اتّصاف ماهیت به وجود نیز استدلال شده است. نکته مهمّ دیگر آنکه قاعده فرعیه جارى مجراى هلّیات مرکّبه است، نه هلّیه بسیطه. محمول هلّیات مرکّبه مفهومى غیر از «وجود» است، حال آنکه محمول هلّیه بسیطه مفهوم «وجود» مىباشد. به تعبیر دقیقتر و ظریفتر، در حکمت متعالیه، مىتوان گفت: بنابر اصالهالوجود، ما در قضایاى ثناییه با ثبوت الشىء سروکار داریم که وجود را در مقام موضوع قرار مىدهد؛ امّا ذهن، به سبب انس با ماهیات، آنها را در جایگاه موضوع در نظر مىگیرد. بنا به تعبیر علّامه طباطبائى، در هلّیه بسیطه، عکسالحمل روى داده است. برخى از حکماى معاصر بر این باورند که در هلّیه بسیطه، واسطهاى در عروض وجود ندارد.
اختلاف در خوانش قاعده فرعیه
در میان حکما، هنگامى که قصد داشتهاند تا مضمون قاعده فرعیه را گستردهتر کنند و این قاعده را به ثبوت محمول ـ یا ثبوت ثابت ـ تعمیم دهند، اختلاف روى داده است. بیان مطلب آنکه مضمون قاعده فرعیه «ثبوت شىء لشىء فرع ثبوت مثبتله» است، یعنى ثبوت محمول براى موضوع فرع بر تحقّق و ثبوت خود موضوع یا مثبتله مىباشد؛ حال آنکه برخى از حکما این قاعده را تعمیم داده و بیان داشتهاند که: «ثبوت شىء لشىء فرع ثبوت مثبتله و ثابت» است، بدان معنا که علاوه بر ثبوت و تحقّق موضوع، تحقّق و ثبوت محمول را نیز اذعان کردهاند. نکته قابل توجه آنکه در این میان، بعضى قائل به این امر هستند که ثبوت محمول براى موضوعْ براى صادق بودن حمل ضرورتى ندارد؛ اکثریت بر این باورند که ثبوت شىء لشىء فرع ثبوت مثبتله لا الثابت است. توضیح آنکه اختلاف در خوانش قاعده فرعیه به این مطلب بازمىگردد که برخى از فلاسفه متوجه شدند که پارهاى از قضایا که محمولاتشان دربردارنده امرى نسبى است (مانند فوقیت و تحتیت)، اگر محمولشان در خارج وجود داشته باشد، مستلزم آن است که خود آن نسبت نیز در خارج محقّق باشد؛ در نتیجه، خود آن نسبت نیز باید داراى نسبتى دیگر باشد، تا اینکه به تسلسل منجر مىشود که محال است. براى مثال، اگر قضیه «قلم بالاى میز است» را در نظر بگیریم، در صورتى که «بالا بودن» در خارج موجود باشد، لازم مىآید تا همانگونه که گفتیم، خود آن نسبت نیز داراى نسبت دیگر باشد و آن نسبت هم داراى نسبت دیگرى و هلم جرا.12
تأثیر قید اتّصاف و عروض در معقولات ثانیه فلسفى
اینک باید پرسید که: آیا ثبوت شىء لشىء، فرع ثبوت ثابت نیز هست یا نه؟ به دیگر سخن، آیا قید «لا الثابت» نیز مىتواند در قاعده فرعیه ذکر گردد یا خیر؟ این مسئله زمانى اهمیت بیشترى پیدا مىکند که معقولات ثانیه فلسفى و امور عدمى را چون «عدم ملکات» در مقام محمول قرار دهیم. از اینرو، برخى قائلاند که در قاعده فرعیه، نیازى به تحقّق و ثبوت محمول علاوه بر موضوع نیست. بنابراین، به دنبال این قاعده، از قید «لا الثابت» استفاده مىشود؛ گاهى هم اصلاً آن را ذکر نمىکنند. علّت این موضوع آن است که مفاهیمى چون معقولات ثانیه فلسفى، امور نسبى، و عدم ملکات ـ برحسب رأى مشهور ـ در خارجْ امورى عدمىاند. تعبیر سیدرضى شیرازى در اینباره خواندنى است؛ وى معقولات ثانیه فلسفى را تعریف، و از قید اتّصاف و عروض یاد مىکند و مىنویسد:
قسم دیگرِ عروض و اتّصاف آن بوَد که عروضْ ذهنى باشد، یعنى وجود محمولى آن در ذهن، ولى اتّصاف در خارج است (یعنى ظرف وجود رابط خارج است)؛ مثل «زید اب» و «السماء فوقنا» (فوقیت وجود خارجى ندارد تا وجود محمولى آن در خارج باشد.) در خارج، غیر از سقف، چیزى نیست و فوقیت در کنار سقفْ مابهازایى ندارد. مابحذاى محمول همان مابحذاى موضوع است؛ به این معنا که یک چیز، هم مصداق موضوع است و هم مصداق محمول است یا وقتى مىگوییم: «الف علّت است»، در مقابل مفهوم علّیت، چیزى در کنار «الف» نداریم؛ «الف» خارجى است، نه علّیت. پس چرا گفته مىشود: اتّصاف خارجى است؟ جواب این است که خارجْ ظرف وجود آن شىء نیست، ظرف خود آن شىء است؛ فرق است بین اینکه خارجْ ظرف وجود چیزى باشد یا اینکه ظرف خود شىء باشد. ظرف خود شىء لازم نیست که ظرف وجود شىء هم باشد. فىالمثل، «زید عمى» (زید کور) است، کورى یعنى عدمالبصر؛ یا «زید جاهل است»، جهل یعنى عدمالعلم ـ اتّصاف زید به «عمى» و «جهل» در خارج است. در خارج، یعنى چه؟ مگر امر عدمى وجود خارجى دارد؟ امر عدمى، مثل عدمالبصر و عدمالعلم، وجود خارجى ندارد. پس، اینکه مىگوییم: «زید اعمى فى الخارج»، مراد این است که اتّصاف به «عمى»، یعنى وجود رابط، در خارج است، نه وجود محمولى «عمى»؛ «عمى» وجود محمولى ندارد. لذا گفتهاند: «ثبوت شىء لشىء فرع ثبوت مثبتله لا الثابت»، نه فرع ثبوت ثابت. ثابت همان محمول است و لازم نیست که محمولْ امرى وجودى باشد؛ ولو امرى عدمى مثل «جهل» یا «عمى» باشد، مانعى ندارد.13
چنانکه مشاهده مىشود، این دسته از حکما بر آناند که در قاعده فرعیه، نیازى به ثبوت محمول یا همان ثابت نیست؛ از اینرو، آنان قید «لا الثابت» را در انتهاى قاعده فرعیه ذکر مىکنند. امّا مسئله مهم آن است که: اگر وجود رابط را به منزله نسبتى لحاظ کنیم که قوام آن به طرفین است، آیا وجود رابط ـ در صورتى که یکى از طرفین آن، ثابت یا محمول، معدوم باشد ـ مىتواند محقّق باشد یا همانطور که بعدا از قول آیتاللّه جوادى آملى و ملّاصدرا نقل خواهیم کرد، تحقّق وجود رابط جز به وجود طرفین آن امکانپذیر نیست؟ شایان ذکر است که بزرگانى چون شریف جرجانى، محقّق دوانى، و صدرالدین دشتکى، اتّصاف اشیاى خارجى به صفات عدمى را جایز مىدانند.14
مدّعاى قائلان به عدم ثبوت ثابت
همانگونه که بیان شد، برخى از حکما اتّصاف اشیا به امرى عدمى را جایز مىشمارند. اینان در توضیح مدعاى خویش گفتهاند:
معناى اتّصاف در نفسالامر (آنچنانکه در قضایاى حقیقیه است) و یا در خارج (بدانگونه که در قضایاى خارجیه مىباشد)، این است که موصوف [موضوع]، به حسب وجودى که در نفسالامر یا در خارج دارد، به گونهاى است که مطابق و مصداق از براى حمل صفت بر آن مىباشد و مصداق بودن موصوف نسبت به آن محمول یا صفت تنها مقتضى وجود موصوف در ظرف اتّصاف است و اتّصاف همان ربط است. پس در ظرف ربط، موصوف و موضوع نیز باید موجود باشد.15
در نظرگاه ایشان، ضرورت ثبوت موضوع در ظرف اتّصاف و ربط، مقتضى وجود صفت در آن ظرف نیست؛ بلکه این مقدار کفایت مىکند که موصوف در ظرف ربط به گونهاى باشد که اگر عقل آن را لحاظ نماید، صفت را از آن انتزاع و بر آن حمل کند.16
آیتاللّه جوادى آملى، پس از تبیین نظرگاه این دسته از حکما، به استدلالهاى ملّاصدرا اشاره مىکند؛ استدلالهایى که از یکسو، براى نقد کسانى اقامه شده است که تنها وجود موصوف و موضوع را در ظرف اتّصاف لازم انگاشتهاند و از دیگر سو، این استدلالها از جانب ملّاصدرا، جایگاهى مىشود که از آن به معقولات ثانیه فلسفى چهرهاى وجودى اعطا مىگردد.
استدلالهاى مرحوم آخوند براى اثبات قاعده فرعیه
نخستین کلام آیتاللّه جوادى آملى در تبیین عبارات مرحوم آخوند آن است که: از نظر او، اتّصافْ نسبت و ربط مىباشد و ربط تابع طرفین است؛ پس، اتّصاف تابع دو طرف خود یعنى موصوف و وصف مىباشد. بر این اساس، هرگاه ربط وجود داشته باشد، دو طرف آن نیز وجود خواهند داشت.17
در نظرگاه آیتاللّه جوادى آملى، برهان عقلى فوق ضرورت تحقّق موضوع و محمول را در ظرف ثبوت اتّصاف و ربط اثبات مىنماید. و کسى که بر مدار عقل حرکت مىکند، اگر یکى از دو طرف (یعنى محمول) را به حس مشاهده نکند، ناگزیر به دنبال حلّ عقلى مسئله برمىآید.18
1. در قضایاى موجبهاى که محمول آنها عدم محض باشد، روح قضیه سالبه است. در نگاه ادق، قضایاى موجبهاى که حملیه سالبهاند مسامحتا و از باب مجاز «حملیه» نامیده مىشوند؛ چراکه در آنها، به واقع حملى رخ نداده است. از اینرو، گفته مىشود که در قضایاى سالبه، سلب ربط است، نه ربط سلب. پس، اگر محمولْ معدوم و سلب محض نباشد و قضیه به سالبه بازگشت ننماید، هرگز نمىتوان حکم به عدم محمول در ظرف اتّصاف و ثبوت آن براى موضوع داد؛ بلکه ناگزیر محمول (صفت) در ظرف ثبوت، بنابر استدلال یادشده، بهره و حظّى از «وجود» خواهد داشت.19
2. بر اساس اصالهالوجود و تشکیک در آن، اشیا در موجودیت با یکدیگر متفاوتاند. همانگونه که مىدانیم، «وجود» مقول به تشکیک است؛20 یعنى حمل آن بر مصادیق خویش به صورت مشکّک21 مىباشد. مشکّک، و مقول به تشکیک بودن «وجود» بدان معناست که هر صفت (محمول) از مرتبه خاصّى برخوردار است که متناسب آثار مختصّ به آن صفت مىباشد. بر این اساس، صفاتى نیز که گمان عدمى بودن آنها مىرود (نظیر اضافات و اعدام ملکات و قوا و استعدادها) مرتبهاى هرچند ضعیف از هستى در ظرف اتّصاف و ربط دارند.22
نتایج اثبات قاعده فرعیه از نگاه آیتاللّه جوادى آملى
به نظر آیتاللّه جوادى آملى، برهان عقلىِ مرحوم آخوند میان محمولات و صفاتى که از وجودى قوىتر برخوردارند (همانند وجود عینى و انضمامى سفیدى) و صفات انتزاعى و ضعیف (نظیر اضافات و اعدام ملکات) تفاوتى نمىگذارد؛ تا زمانى که مثل فوقیت یا کورى، در خارج، از وجودى مختصّ به خود برخوردار نباشند، موضوع آنها در قضایایى همچون «حیوان کور است» یا «آسمان فوق است» به آنها متّصف نمىشود. مرحوم آخوند در کتاب شریف اسفار عباراتى در تأیید این مطلب بیان مىکند.23
آیتاللّه جوادى آملى معتقد است: مرحوم آخوند برخى از عبارات کتابهایى نظیر شفا و التحصیل را مبنى بر اینکه «اگر صفت معدوم باشد، چگونه مىتواند براى شىء دیگر وجود پیدا کند؟» و «شیئى که فىنفسه معدوم است، محال است براى شىء دیگر محقّق شود»، ناظر به استدلال خود دانسته است. از نظر آیتاللّه جوادى آملى، مشاهده نکردن وجود اضافات، اعدام ملکات، و قواها و استعدادات (پس از برهانى که بر اصل هستى آنها اقامه مىشود)، هرگز، دلیل بر فقدان وجود ضعیف براى آنها نمىباشد. تشبیه وى در اینباره در باب عدم مشاهده مرجّح در مواردى خاص است. او مىنویسد: «مشاهده نکردن مرجّح در مواردى خاص (نظیر گزینشى که گرسنه نسبت به یکى از دو نان مىکند)، بعد از دلیلى که بر استحاله ترجیح بلامرجّح اقامه مىشود، هرگز بر فقدان مرجّح دلالت نمىکند.»24
آیتاللّه جوادى آملى در ادامه، از زبان مرحوم آخوند، به علّت طرح شبهه عدم ثبوت ثابت اشاره مىکند؛ به دیگر سخن، او به زمینهاى مىپردازد که موجب طرح قاعده «لا الثابت» در بین این گروه از حکما شده است. امّا علّتى که بیان مىشود، همان قوىتر بودن وجود موضوع در بیشتر موارد است؛ اغلب، موصوف یا موضوع از وجودى فىنفسه برخوردار است، حال آنکه محمول یا صفتْ وجودى انضمامى یا انتزاعى دارد، و این قوىتر بودن وجود موضوع (موصوف) نسبت به محمول (صفت) سبب طرح مسئله «لا الثابت» شده که همان عدم ضرورت وجود محمول در ظرف اتّصاف است. از اینرو، مرحوم آخوند از مواردى یاد مىکند که وصفْ از وجودى قوىتر از موصوف خویش بهرهمند است.25
نتایج قاعده ثبوت ثابت در حکمت متعالیه
نتیجهاى که به دست مىآید آن است که محمول و موضوع، یعنى هر دو طرف اتّصاف، ضرورتا موجودند و سخن کسانى که براى تحقق اتّصافْ قائل به وجود یکى از دو طرف یعنى همان موصوف و موضوع هستند و اتّصاف موضوعات خارجى را به صفات معدوم در خارجْ امرى مجاز مىشمارند، سخنى ناتمام است. آیتاللّه جوادى آملى، با اشاره به ضرورت تحقّق و وجود محمولاتى نظیر اضافات، اعدام ملکات و یا استعدادات، استدلال مرحوم آخوند را در باب معقولات ثانیه فلسفى یا همان مفاهیم فلسفى جارى مىداند. همانطور که پیشتر گفتیم، چون این دسته از معقولاتْ عروضى ذهنى و اتّصافى خارجى دارند و حکما آنها را عدمى مىپندارند، حکمى که محمولات و صفات را در استدلال ملّاصدرا دربر مىگیرد به معقولات ثانیه فلسفى نیز نسبت داده مىشود؛ یعنى همانگونه که محمولات و صفاتى از قبیل اعدام ملکات و یا استعدادات از تحقّق خارجى بهره و حظّى دارند، معقولات ثانیه فلسفى نیز از چنین تحقّق و حظّى از وجود برخوردارند (هرچند وجود آنها بسیار ضعیف، و به معناى داراى مرتبه بودن در خارج باشد.)
نقد سبزوارى به قاعده «ثبوت ثابت» و پاسخهاى آن
سبزوارى، در تعلیقه بر اسفار، قول مرحوم آخوند را موجب از میان رفتن بسیارى از قواعد فلسفى دانسته و یادآور شده که خود ملّاصدرا نیز در بسیارى از موارد، به مقتضاى این استدلال سخن نگفته و آن قواعد را پذیرفته است. آیتاللّه جوادى آملى اشکالات سبزوارى را به این استدلال بیان مىکند و خود به نقد آن اشکالات مىپردازد. بنابر نقد سبزوارى، استدلال ملّاصدرا به پارهاى از قواعد آسیب مىرساند؛ از جمله:
1. قاعده فرعیه که در هلّیات مرکّبه، ثبوت محمول براى موضوع را فرع ثبوت موضوع مىداند، نه محمول. نشانه این قاعده، قضایایى است که محمولات آنها عدمى باشند؛ مانند: زید جاهل یا کور است.26
آیتاللّه جوادى آملى در نقد این اشکال مىنویسد:
تحقیقى که به عنوان نظر «حق» صدرالمتألّهین در این بخش از اثر خود بیان مىکند ـ با یک صغراى صریح و کبراى مطوى ـ این است که اتّصاف، ربط است و ربط، به دو طرف خود متّکى است و طرفین ربط، در ظرف تحقّق آن موجودند. پس، موضوع و محمول (که دو طرف قضیه هستند) در ظرف اتّصاف موضوع به محمول موجودند و این برهان، اگر تمام باشد، هرگز براى نفى آنْ به قاعده نخست (که ثبوت محمول را در هلّیات مرکّبه فرع بر ثبوت محمول ـ ثابت ـ نمىداند) نمىتوان تمسّک کرد؛ زیرا قاعده مذکور ادّعایى است که استدلال در مقام نفى آن است و از این جهت، تمسّک به آن براى ردّ استدلال، چیزى جز اخذ مطلوب در حدّ نفس خود نبوده و مصادره به مطلوب مىباشد.27
ایشان در پاسخ به این اشکال مرحوم سبزوارى که اظهار داشته: مرحوم آخوند در موارد بسیارى به مقتضاى این استدلال سخن نگفته، آن را از باب مماشات با قوم و همراهى با آنان دانسته و چنین نتیجه گرفته است که: این استدلال مرحوم آخوند نمىتواند منافاتى با دیگر گفتههاى او در جاهاى دیگر داشته باشد؛ چراکه وى در آن موارد به مقتضاى فضاى افکار جمهور سخن گفته است.
2. اضافات داراى وجود خارجى نیستند. دلیل این قاعده آن است که اگر اضافات از وجود برخوردار باشند، وجود آنها یا وجود استقلالى و جوهرى است (که اینْ خلاف فرض است) و یا وجود عرضى نظیر سپیدى یا سیاهى است؛ در این صورت، وجود به محلّى نیازمند خواهد بود تا در آنْ حلول نماید. حلول که عارض آن مىشود، خود اضافهاى است که عارض بر موضوع مىگردد؛ بدینصورت، تسلسل در اضافات لازم مىآید. بنابه مفادّ قاعدهاى که شیخ اشراق بیان داشته است، هرچه از وجود آنْ تکرّر نوع آن لازم آید، اعتبارى است؛ پس، اضافه امرى اعتبارى، و فاقد وجود خارجى است. با اعتبارى بودن اضافه، سلسله اضافاتى که تصویر مىشود ـ به اعتبار معتبِرین ـ ادامه مىیابد و با قطع اعتبار، پایان مىپذیرد.28
آیتاللّه جوادى آملى در بررسى این استدلال مىنویسد: دلیلى بر صحت این قاعده وجود ندارد؛ استدلالى نیز که براى آن اقامه مىشود، فقط اثبات مىکند که اضافاتْ از وجود انضمامى، که در جوار موضوع و زاید بر آن باشد، برخوردار نیستند؛ زیرا همانگونه که ذکر شد، این امر مستلزم وقوع تسلسل در خارج است. او در ادامه، با اشاره به استدلال ملّاصدرا که ناظر به ضرورت وجود اضافه به عنوان طرف اتّصاف و ربط بود، بیان مىکند که: اگر نقد سبزوارى ناظر به وجود محمولىِ اضافه باشد، این امر با استدلال مرحوم آخوند منافات دارد؛ زیرا وقتى اصل وجود شیئى در خارج اثبات شد، نفى نحوه خاصّى از وجود آنْ مانع از کاوش براى تعیین نحوهاى دیگر از وجود براى آن نمىباشد.29
3. عدم ملکه از اقسام چهارگانه تقابل است و در صورتى که عدم ملکه در خارج موجود باشد، تقابل عدم ملکه به تقابل تضاد بازگشت خواهد نمود.30
آیتاللّه جوادى آملى پاسخ این شبهه را نیز همچون پاسخ شبهه قبلى مىداند و مىگوید: حکم به وجود اصل چیزى منافاتى با عدم پذیرش نحوه خاصّى از وجود آن ندارد. البته، او اینگونه از مفاهیم را به مانند وجودِ ضرورى مرجّح در هنگام حکم به استحاله ترجیح بدون مرجّح، به تصویر مىکشد. خلاصه آنکه درست است که اعدام ملکات نیز فاقد وجود جوهرى یا انضمامى در خارجاند، امّا وجود آنها براى غیر، یک وجود واقعى است. آنها از نحوه دیگرى از «وجود» برخوردارند و آن عبارت از «وجود ضعیف» است که به وجود منشأ انتزاعش موجود مىباشد. براى تقابل تضاد، نصاب خاصّ وجودى معتبر است که عدم ملکه فاقد آن مىباشد.31
استدلال علّامه طباطبائى در بیان آیتاللّه جوادى آملى
پس از نقد ادلّه سبزوارى، آیتاللّه جوادى آملى به تعلیقه علّامه طباطبائى بر سخن مرحوم آخوند اشاره مىکند و مىگوید: علّامه طباطبائى نیز در همه موارد، با عدمى بودنِ معقولات ثانیه فلسفى در خارج با زبانى اعتراضآمیز برخورد نموده است؛ بیان او در تعلیقه بر کتب شریف اسفار، در دفاع از ضرورت وجود محمول در ظرف اتّصاف به آن، اینگونه است: «هذا هو الحق الّذى لا مریه فیه و تقدّم ان لازم کون الوجود الرابط موجودا بوجود طرفیه وفیهما ان یتحقّق طرفان معا فى ظرف تحقّق رابط، فلا معنى لتحقّق قضیه احد طرفیها ذهنى و الآخر خارجى، او احد طرفیها حقیقى و الآخر اعتبارى مجازى.»32 یعنى این گفتار ملّاصدرا که «اتّصاف» نسبت و ربط بین دو شیئى است که به حسب وجود در ظرف اتّصاف با یکدیگر مغایر هستند، حقّى آشکار است که تردیدى در آن وجود ندارد. و پیش از این گذشت که اگر وجود رابط به کمک دو طرفِ وجودِ خود و در آنها موجود مىباشد، لازم مىآید که دو طرفِ آن، همواره، با یکدیگر در ظرف تحقّق رابط موجود باشند. آیتاللّه جوادى آملى در ادامه مىنویسد:
تحلیل علّامه طباطبائى رحمهالله در مورد وجود رابط که در تأیید استدلال صدرالمتألّهین براى اثبات ضرورت وجود محمول و موضوع در طرف اتّصاف و تحققِ وجود رابط مىباشد، بیش از همه، در تبیین معقولات ثانیه فلسفى تأثیر مىگذارد؛ زیرا بر اساس این تحلیل، در قضایایى نظیر «انسان ممکن است»، به مقتضاى وجود رابط که در قضیه هست، موضوع و محمول آن ـ هر دو ـ در خارج موجودند.33
همانگونه که ملاحظه مىشود، آیتاللّه جوادى آملى طبق استدلال علّامه طباطبائى و نیز استدلال مرحوم آخوند بر ضرورت ثبوتِ محمول در ظرف تحقّق و وجود رابطْ به تفسیر جدیدى از معقولات ثانیه فلسفى دست مىیازد. او مىگوید: معقولات ثانیه فلسفى دو دستهاند: 1) معقولاتى که در خارج داراى فرد خارجى نیستند، بلکه داراى مصداق هستند (مانند مفهوم «وجود» و «وحدت»)؛ 2) معقولاتى که هم فاقد فرد خارجى هستند و هم فاقد مصداق خارجى (مانند مفهوم «امکان» که معقول ثانى است.) امّا این تقسیمبندى براى معقولات ثانیه فلسفى یک تقسیم اولى است و با نگاه ادق، همه معقولات ثانیه فلسفى داراى مصداق خارجى خواهند بود. علّامه طباطبائى در نهایه درباره امکان مىنویسد: «ان الامکان موجود بوجود موضوعه فى الاعیان ولیس اعتبارا عقلیا محضا لا صورة له فى الاعیان کما قال بعضهم، و لا انه موجود فى الخارج بوجود مستقل منحاز کما قال به الآخرون.»34 یعنى امکان در خارج به تبع وجود موضوعش و به طفیل آن موجود است و آنگونه که برخى پنداشتهاند، امکان یک اعتبار عقلىِ محض که هیچ صورتى در خارج ندارد، نیست؛ همچنین، آنگونه که گروهى دیگر گمان بردهاند، امکان یک امر عینىِ داراى وجود مستقل و منحاز نیست. آیتاللّه جوادى آملى درباره تقسیم اخیر، و تحقّق خارجى تمامى معقولات ثانیه فلسفى، چنین مىگوید:
تقسیم اخیر نسبت به معقولات ثانیه فلسفى یک تقسیم اولى است که در دیدگاه نخست انجام مىشود و از این جهت در نگاه ادق، یعنى بعد از اثبات اینکه دو طرفِ ربط و اتّصاف در ظرف تحقّق ربط موجودند، ناگزیر براى همه معقولات ثانیه فلسفى، که اشیا در خارج به آنها متّصف مىشود (و از جمله براى مفاهیمى نظیر «امکان»)، مصداق خارجى خواهد بود.35
البته، آیتاللّه جوادى آملى معتقد است: در نظرگاه دقیقتر، بین خودِ معقولات ثانیه فلسفى، تمایز دیگرى وجود دارد؛ این امر بدان سبب است که درجات مصادیقِ معقولات ثانیه فلسفى، به حسب تشکیک، با یکدیگر متفاوتاند. مصداق برخى از مفاهیم، مثل «واجبالوجود»، به وجودى موجود مىباشد که به ازاى مفهوم است؛ مصداق برخى دیگر از مفاهیم، نظیر «امکان»، هستىِ ضعیفى مىباشد که به وجود منشأ انتزاع موجود است.36 وى در ادامه بیان مىکند که از حمل محمول بر موضوع، اغلب به «اتّصاف موضوع به محمول»، و گاه به «عروض محمول براى موضوع» یاد مىشود. و در حمل هر وصفى بر موصوفى، وجودى رابط بین موضوع و محمول هست که اتّصاف موضوع به محمول به واسطه آن انجام مىشود. وجود رابط معناى حرفى است و با نحوه وجود محمول، که وجود رابطى و عارض بر موضوع مىباشد، متفاوت است. او بر اساس تفکیکى که بین وجود رابط و رابطى انجام مىدهد، به تقسیمبندىاى اشاره مىکند که قابل توجه است. وى در جایى پیرامون معقولات ثانیه، استدلال علّامه طباطبائى را که با توجه به برهان عقلى ملّاصدرا شکل گرفته است، چنین توضیح مىدهد:
بر مبناى مشهور، در قضیه «انسان ممکن است»، موضوع قضیه در خارج بوده و عروض یعنى محمول و وجودِ محمولىِ آنْ در ذهن، و اتّصاف یعنى وجود رابطْ در خارج است. ولى بر مبناى ایشان [علّامه طباطبائى]، وقوع رابط بین موضوع خارجى و محمول ذهنى محال است. و به همین دلیل، امکان را نیز در خارجْ موجود مىدانند؛ البته با این ویژگى که وجود امکان در خارجْ وجودى مستقل نیست، بلکه وجودى است که به وجود موضوعش، موجود است؛ زیرا اگر امکان از وجودى مستقل برخوردار باشد، آن وجود مستقل براى آن، به امکان ثابت خواهد بود؛ زیرا در این فرض، وجود آن، واجب یا ممتنع نمىتواند باشد. و در این صورت، براى امکان، امکانى دیگر ثابت خواهد بود. و بدین ترتیب، تکرّر نوع امکان و تسلسل لازم مىآید.37
چنانکه ملاحظه مىشود، آیتاللّه جوادى آملى در جاى جاى بحث پیرامون «معقول ثانى» سعى بر آن داشته است که به نمونههایى از ثمرات تحقّق مفاهیم و معقولات ثانیه فلسفى در خارج اشاره کند؛ سخن علّامه طباطبائى در باب تحقّق امکان در خارج به عنوان شاهدى بر این امر به شمار مىآید.
مناقشه در معناى اتّصاف و عروض نزد استاد مطهّرى
یکى از نکات مهمّ دیگرى که یادآورى آن لازم به نظر مىرسد، تدقیقى است که آیتاللّه جوادى آملى در باب خارجى بودن اتّصاف در معقولات ثانیه دارد. توضیح آنکه استاد مطهّرى در شرح مبسوط منظومه تفکیک عروض از اتّصاف را نادرست مىداند و مىگوید: چون رابطه اتّحادى بین موضوع و محمولْ امر واحدى مىباشد و نامیدن این امر واحد به «عروض» و «اتّصاف» صرفا براى انتساب به دو طرف قضیه است، تمیز میان عروض و اتّصافْ بىمعناست. بر این اساس، او «عروض» و «اتّصاف» را فقط دو اصطلاح مىداند و مىگوید: معقولات ثانیه فلسفى داراى دو چهرهاند؛ یکى چهره رابطى و حرفى که در خارج مىباشد، و دیگرى چهره (لحاظ) محمولى و نفسى که در ذهن است. امّا، آیتاللّه جوادى آملى در بیان مقصود اصلى جمهور حکما در زمینه معقولات ثانیه فلسفى (که عروضى ذهنى و اتّصافى خارجى دارند)، و با عنایت به استدلال مرحوم آخوند و علّامه طباطبائى در اینباره، به نقد این سخنان استاد مطهّرى مىپردازد. او در ابتدا مىنویسد: معقولات ثانیه، از آن جهت که ربط هستند، یقینا معناى حرفىاند و هرگز مستقل نمىشوند؛ ولى این سخن با نظر استاد مطهّرى که عروض معقولات ثانیه را به معناى استقلالى بودن آنها در ذهن مىگیرد، منافات دارد. وى در ادامه به دو تفاوت اساسىِ معقولات ثانیه فلسفى از حیث قرار گرفتن در قضیه اشاره مىکند.
شایان ذکر است که معقولات ثانیه فلسفى، همانند «امکان»، مىتوانند در دو جایگاه از یک قضیه قرار بگیرند: یکى جایگاه محمول و دیگرى جهت یا همان کیفیت نسبتِ قضیه. زمانى که مىگوییم: «زید قائم است بالامکان»، معقولات ثانیه فلسفى به عنوان کیفیت نسبت و ربط لحاظ شدهاند؛ پس، در این جایگاه، هستى معقولات ثانیه از هستى ربطى ـ که بین زید و قائم مىباشد ـ ضعیفتر است. بنابراین، معقولات ثانیه فلسفى (زمانى که به عنوان کیفیت نسبت اخذ شوند)، حاکى از معانى حرفیهاند که هیچگاه نمىتوانند مستقل لحاظ شوند تا اینکه گفته شود: عروض آنها ذهنى است و این امر بدان معناست که آنها از استقلال معنایى برخوردارند؛ بلکه این معانى، در این جایگاه همیشه غیرمستقلاند. امّا جایگاه دیگرى که معقولات ثانیه فلسفى در آن قرار مىگیرند، مقام محمول است. زمانى که مىگوییم: «زید امکان قیام دارد»، این امکان با امکان پیشین ـ که به عنوان کیفیت نسبت ملحوظ بود ـ بسیار متفاوت است؛ چراکه بنابه استدلال مرحوم آخوند مبنى بر تحقّق طرفین در ظرف تحقّق وجود رابط، این امکان که در مقام محمول قرار مىگیرد، وجودى محمولى دارد (یا همان «اسم» به شمار مىرود) و داراى وجود رابط است.38 کیفیتِ نسبت در قضایایى که معقولات ثانیه در مقام محمول قرار مىگیرند و بالتبع در این جایگاه داراى وجود اسمى و محمولى هستند، ضرورت است. این کیفیتِ نسبت، غیر از کیفیتِ نسبتى است که ما پیشتر، هنگامى که معقولات ثانیه حاکى از کیفیت نسبت بودند، شاهد آن بودیم.
به نظر آیتاللّه جوادى آملى، تعبیر عروض و اتّصاف در باب معقولات ثانیه فلسفى ناظر به معقولاتى است که در مقام محمول قرار مىگیرند و به تعبیر دیگر، وجود محمولى و وجود رابط، راجع به آن دسته از مفاهیم فلسفى است که عناصر اصلى قضیه یعنى همان مقام محمول را تشکیل مىدهند.39 به هر روى، همانگونه که بارها گفته شد، آیتاللّه جوادى آملى معقولات ثانیه فلسفى را داراى چهره وجودى مىداند؛ هرچند این چهره وجودى بسیار ضعیف باشد (زیرا صفات و معناى اسمى بودن آنها، در مقایسه با ذوات، شدّت وجودى کمترى دارند.) تحلیل این مطلب زمانى روشن مىشود که معقولات ثانیه فلسفى هرگز جهت قضیه قرار نگیرند؛ مانند معانى «علّیت و معلولیت» و «قدم و حدوث» که کیفیتِ نسبت نیستند، بلکه اوصاف اشیاى موجود در خارجاند و ثبوت آنها براى موضوعات خود از باب هلّیت مرکّبه است. در هلّیت مرکبه موجبه، وجود رابط محقّق است و تمامِ محذور در این است که یک طرف ربط یعنى موضوعى که متّصف به علّیت است ـ مثلاً ـ در خارج موجود بوده و خود وصف یعنى علّیت ـ مثلاً ـ در ذهن موجود باشد و رابط بین آن دو در خارج یافت شود.40
اشاره به نحوه وجود معقولات ثانیه فلسفى
آیتاللّه جوادىآملى بارها به سخن علّامه طباطبائى که در پى استدلال ملّاصدرا بیان شد، اشارهکردهاست.اودر پایان مقدّمه خویش بر کتاب معرفتشناسى،دراینباره،چنین مىگوید:
عصاره راهحل این است که اینگونه از معانى [مفاهیم و معقولات ثانیه فلسفى] حتما به نحوى در خارج وجود دارند، لیکن نه به طور وجود رایج مصطلح که منحصر در وجود جوهر و عرض است، بلکه به نحو وجود امر انتزاعى که عین وجود منشأ انتزاع است تا [هم] از قاعده شیخ اشراق، که گفته است: «کلّ مایلزم من وجوده فى الخارج تکرّر نوعه فهو اعتبارى»، برکنار باشد [و] هم از اعضال وجود رابط بدون تحقّق طرف در امان بماند.41
حلّ دلیل نقدى
با توجه به مطالبى که پیشتر درباره معقولات ثانیه فلسفى نزد مرحوم آخوند مطرح کردیم، روشن مىشود که بنابه استدلال مرحوم آخوند بر ضرورت تحقّق طرفین در ظرف وجود رابط و بر اساس این استدلال علّامه طباطبائى که تحقّق رابط بین امر ذهنى و موجود خارجى محال است، در حکمت متعالیه صدرایى، معقولات ثانیه به خارج راه پیدا مىکنند. پس، این سخن که این دسته از معقولات داراى عروضى ذهنىاند، سخنى ناتمام است.42
حلّ دلیل نقدى با توجه به عروض خارجى معقولات ثانیه
با توجه به همه مقدّماتى که بیان شد، اکنون مىتوانیم به پاسخ این مناقشه از جانب آیتاللّه جوادى آملى بپردازیم. پیشتر نیز گفتیم که راهیابى معقولات ثانیه فلسفى به خارج داراى ثمرات فراوانى است؛ از جمله در این بحث، با عروض خارجى مفاهیم و معقولات ثانیه فلسفى و نفى عروض ذهنى آنها مىتوان وحدت آنها را دالّ بر وحدت مصادیق آنها برشمرد. بنابراین، دلیل بر تشکیک در وجود که مبتنى بر وحدت مفهوم «وجود» مىباشد (که از معقولات ثانیه فلسفى به شمار مىرود)، دلیلى کافى و بسنده است. این امر ناظر به همان استدلال معروف مرحوم آخوند است که تحقّق طرفین را در ظرف تحقّق وجود رابط، مستلزم تحقّق و تأصّل مفاهیم و معانى فلسفى مىدانست. و از آنجا که تحقّق رابط بین یک امر ذهنى و واقعیتى خارجى محال بود، معقولات ثانیه نیز به خارج راه پیدا مىکرد. در این لحاظ، معقولات ثانیه فلسفى ـ همانند معقولات اولى ـ داراى عروض و اتّصاف خارجى مىشدند. حاصل آنکه آیتاللّه جوادى آملى اشکال واردشده بر «دلیل بر تشکیک در وجود» را که ناظر به عروض ذهنى مفاهیم و معقولات ثانیه فلسفى بود، با تبیینى که مرحوم آخوند از آنها ارائه مىدهد، ناسازگار مىداند؛ از اینرو، بر مبناى مرحوم آخوند، عروض این دسته از مفاهیم را نیز عروضى خارجى مىانگارد. امّا همانگونه که ذکر آن برفت، تحقّق خارجى یا همان وجود محمولى مفاهیم و معقولات ثانیه فلسفى ـ که به معناى عروض آنهاست ـ هستى بسیار ضعیفى دارد؛ مىتوان این هستى را به عنوان مرتبهاى از خارج توصیف کرد که موجود به منشأ انتزاعش است.
آیتاللّه جوادى آملى، علاوه بر خارجى بودنِ عروض مفاهیم فلسفى، به نکته دیگرى نیز اشاره مىکند: دلالت مفاهیمى چون «وجود» بر مصادیق خویش، دلالتى حقیقى و تکوینى است؛ این دسته از مفاهیم، با مصادیق خویش، داراى رابطهاى حقیقى و بدون واسطهاند. آیتاللّه جوادى آملى در این زمینه مىگوید: مفهوم، اعم از اینکه معقول اولى و از زمره ماهیات باشد یا آنکه معقول ثانوى منطقى یا فلسفى به شمار آید، با مصداقِ عینى و ذهنىِ خود ارتباط تکوینى دارد؛ ارتباط مفهوم با مصداق به گونهاى است که اگر مفهومى ـ به فرض محال ـ به خارج راه یابد، عینِ مصداق خارجى خود مىشود و مصداق خارجى نیز به فرض محال، اگر به ذهن راه یابد، عین مفهوم مىگردد: مفهوم از مصداق گرفته مىشود، از آن حکایت مىکند، و بر آن صدق مىنماید.43 آیتاللّه جوادى آملى با اشاره به خصوصیت مشترک معنوى بودن وجود و رابطه مصداق با مفهوم در مفاهیم، در حقیقت، به دلیل دیگرى در نقد ادّعاى مذکور اشاره مىکند. او مىگوید: دلیل نقدى مذکور، با نفى ارتباط مفهوم و مصداق، راه اثبات وحدت حقیقى وجود را که به وساطت مفهوم آن حاصل مىشود، مسدود مىکند. وى در ادامه، با اشاره به همین ویژگى مفاهیمى چون «وجود»، به این نقد پاسخ مىدهد:
پاسخ این است که لازمه حکایت و دلالت مفهوم، نسبت به خارج، این است که مفهوم در فرض ورود به خارج، عین مصداق بالذّات خود، و مصداق نیز در فرض حضور در ذهن، عین مفهوم حاکى بالذّات باشد و این رابطه تنها با مصادیق بالعرض خدشهدار مىشود و نسبت به مصداق بالذّات خدشهناپذیر است؛ زیرا در غیر این صورت، حکایتى از آن ـ نسبت به واقع ـ باقى نمىماند.44
پاسخ ادلّه نقضى
آیتاللّه جوادى آملى، پس از تبیین و تقریر اشکالات سهگانه،45 به حلّ این ادلّه نقضى مىپردازد و در مقام پاسخ چنین مىگوید:
در مورد شواهد، شکّى نیست که مفهومى مانند «عرض» یا «ماهیت»، براى اعراض نهگانه یا مقولات دهگانه ماهوى، جنس نیست؛ زیرا اگر عرض معناى واحد مشترک جنسى براى اعراض نهگانه باشد، همه مقولات عرضى تحت مقوله واحد قرار مىگیرند و اگر ماهیت یک معناى جنسى مشترک براى ماهیات دهگانه باشد، بیش از یک مقوله وجود نخواهد داشت. این فقدان یک معناى جنسى مشترک، مانع از جهت عارضى واحد که در همه موارد مزبور حضور داشته، منشأ انتزاع مفهوم واحد عرض یا ماهیت باشد، نیست. آن جهت عارضى، گرچه در خارج از دایره ذات و ذاتیات عوارض یا ماهیات است، لیکن مصداق بالذّات مفهوم عرضى یا مفهوم ماهیت است. مبدأ مشترکى که در اعراض نهگانه است، و از دروازه ماهوى آنها بیرون است، جنبه وجودى اعراض است؛ زیرا همه اعراض در این حقیقت مشترکاند که وجودشان للغیر است. مبدأ مشترکى که در اعراض نهگانه و جوهر یافت مىشود، واقع شدن همه آنها در پاسخ از پرسش از چیستى و ماهو است؛ و به همین لحاظ، مفهوم ماهیت از مقولات دهگانه انتزاع مىشود.46
ایشان در ادامه مىنویسد: ماهیت در معناى اعم نیز که به معناى مابه الشىء هوهو است، از وجود و ماهیتهاى جوهرى و عرضى انتزاع مىشود و داراى مبدأ انتزاع واحدى است. آن مبدأ واحد لازم مشترکى است که گرچه در خارج از ذات همه آنها قرار مىگیرد، به ذات همه آنها تکیه مىکند و آن مبدأ این است که هریک از آنها، و بلکه هر شىء در نفس خود، خود آن شىء است.47
آیتاللّه جوادى آملى ادلّههاى نقضى اوّل و دوم را که ناظر به نفى استلزام وحدت مفهوم نسبت به مصداق مىباشد، اینطور تبیین نموده است: مفهوم «وجود» برخلاف مفهوم «عرض» یا «ماهیت»، از بیرون از دروازه مصادیق یا ذات آنها انتزاع نمىشود؛ بلکه این مفهوم، مفهومى است که از متن مصادیقش، و از حقیقت عینى وجود، انتزاع مىشود. و بر اساس اصالهالوجود، خارج از دروازه وجود، چیزى نیست که منشأ انتزاع این مفهوم گردد و چون وجود از متن حقیقت اشیا انتزاع مىشود، حکایت از وحدت حقیقىِ مصادیق خود مىکند. وانگهى، همانگونه که دیدیم، آیتاللّه جوادى آملى جنس بودن اجناس عالیه و عرض بودن مقولات عرضى را که در اشکال به منزله امر مشترک لحاظ شده بود، رد مىکند. او همچنین مبدأ مشترک را در میان اعراض نهگانه، همان وجود لغیره آنها و ماهیت بالمعنى الاعم یا همان مابه الشىء هوهو مىداند؛ زیرا وى و قاطبه حکما را این اعتقاد است که هر شىء، در نفس خود، خود آن شىء است.
آیتاللّه جوادى آملى، با اشاره به دلیل نقضى سوم، آن را سخن حق مى داند؛ امّا قائل است چنین دلیل نقضى، خللى به استدلال بر تشکیک در وجود وارد نمى سازد. گفتار وى اینگونه است:
امّا، قسمت دوم آن، کلامى حق است و از ناحیه آن نیز ایرادى بر عنصر مورد نیاز در تشکیک وارد نمىشود؛ زیرا تشکیک نیازمند به اثبات وحدت حقیقى وجود است و این وحدت از طریق استلزام بین وحدتِ مفهوم و وحدتِ مصداق وجود حاصل شده است و نفى استلزام بین کثرت مفهوم با کثرت مصداق خللى در آن ایجاد نمىکند.48
خلاصه آنکه: هرچند کثرت مفهومى نمىتواند کثرت مصداقى را رهنمون باشد، «وحدت مفهوم» از «وحدت مصداق» حکایت دارد و به این مقدار، براى اثبات وحدت حقیقت وجود ـ که اصل مورد نیاز تشکیک است ـ بسنده مىشود.
آیتاللّه جوادى آملى راهحلّ برخى از فلاسفه معاصر را که بر آن بودند، براى رهایى از اشکال بر وحدت حقیقت وجود در مبحث تشکیک، باید آن را در مبحث «علّت و معلول» مطرح، و از رابطه علّى وجودات استفاده نمود، نمىپذیرد و این راهحل را به پرسش مىگیرد. او با بیان اینکه اثبات وحدت حقیقت وجود بر اساس رابطه علّى و معلولى مستلزم قول پنجمى در کنار دیگر اقوال49 است، توضیح مىدهد که چنین قولى کثرت تشکیکى را فقط در سلسله طولى علل پذیرفته و مستلزم قول به اختلاف تباینى مخلوقاتى است که در عرض یکدیگر مىباشند. وى اشکالات دیگرى نیز به این قول پنجم وارد مىسازد که ما اینک به آنها اشاره مىکنیم:
1. اگر تشکیک تنها در مدار سلسله علل باشد، اختلاف تباینى منحصر به افرادى نیست که در رتبه واحد، و در عرض هم قرار دارند؛ زیرا اگر چند سلسله طولى از علل در نظر گرفته شود که به واجب ختم شوند، همه افرادى که در این سلسلهها واقع مىشوند و از جمله افرادى که در مراتب عالى یک سلسله هستند با افرادى که در مراتب دانى سلسله دیگر مىباشند متباین خواهند بود.
2. اشکال مهمتر آن است که وقتى شیئى مانند «ج» علّت باشد، دو معلول مانند «الف» و «ب» هریک در ارتباط با «ج» تشکیکپذیرند؛ امّا «الف» و «ب» در قیاس با یکدیگر فاقد حقیقت و معناى مشترک مىباشند. اینگونه از اختلاف، در صورتى که «الف»، «ب» و «ج» مرکّب باشند، ممکن است قابل توجیه باشد؛ ولى با بساطت وجود، به هیچ وجه، قابل قبول نیست. اگر بساطت وجودهاى مادّى محلّ تردید و توهّم باشد، در بساطت وجودهاى مجرّد تردیدى نیست. چون وجودهاى مجرّد همگى در طول یکدیگر نیستند، برخى از آنها در عرض برخى دیگر قرار مىگیرند. و چون خداوند سبحان علّت فاعلى همه آنهاست، این اشکال در مورد همه آنها جریان خواهد داشت؛ یعنى بنابر تشکیک حقیقت وجود، هریک از آنها با واجب ـ به رغم اختلافى که در رتبه و شدّت و ضعف دارند ـ متّحد است. و متّحد با متّحد، متّحد است؛ پس باید حقیقت آنها در قیاس با یکدیگر نیز متّحد باشد، حال آنکه بنابر مبناى مزبور، بین وجود آنها، اختلاف تباینى است.50
نتیجهگیرى
همانگونه که بیان شد، برخى از معاصران معتقدند: معقولات ثانیه فلسفى تنها در خارج داراى وجودِ رابط هستند؛ ولى چنانکه در نظرگاه مرحوم آخوند، علّامه طباطبائى و آیتاللّه جوادى آملى مشاهده کردیم، معقولات فلسفى بر اساس استدلال مرحوم آخوند که ناظر به تحقّق وجود طرفین در ظرف وجود رابط است (و نیز آنجا که معقولات ثانیه فلسفى در مقام محمول قضایا قرار مىگیرند، داراى تحقّق خارجى خواهند بود. امّا این حکم ناظر به اصلِ وجود چنین مفاهیمى در خارج است، نه اینکه کیفیت و نحوه وجود چنین مفاهیمى را در خارج تبیین نماید. در صورتى که عروض معقولات ثانیه فلسفى خارجى باشد، معقولات ثانیه نیز به خارج راه مىیابند، و از وحدت مفاهیمى چون «وجود»، به وحدت مصادیق این مفاهیم حکم مىشود؛ از اینرو، اشکالى نیز متوجه برهان تشکیک در وجود نخواهد شد.
1ـ سیدرضى شیرازى، درسهاى شرح منظومه، ویرایش و تنظم فاطمه فنا، ج 1، ص 147؛ مرتضى مطهّرى، شرح مبسوط منظومه، ج 1، ص 243؛ محمدتقى مصباح، آموزش فلسفه، ص 252.
2ـ عبداللّه جوادى آملى، رحیق مختوم شرح حکمت متعالیه، ج 1، بخش پنجم، ص 553.
3ـ محمدتقى مصباح، دروس فلسفه، ص 120.
4ـ همان.
5ـ همان، ص 122ـ123.
6ـ همان، ص 121ـ122.
7ـ همان.
8ـ همان، ص 122.
9ـ سیدرضى شیرازى، همان، ج 1، ص 394.
10ـ ر.ک: همان، ص 239.
11ـ همان.
12ـ عسکرى سلیمانى امیرى، «قاعده فرعیه و وجود محمولى»، خردنامه صدرا، ش 23، ص 52.
13ـ سیدرضى شیرازى، همان، ج 1، ص 240 و 354.
14ـ ملّاصدرا، الحکمهالمتعالیة فى الاسفارالعقلیة الاربعة، ج 1، ص 336.
15ـ عبداللّه جوادى آملى، رحیق مختوم، ج 4، بخش اول، ص 432.
16ـ همان.
17ـ همان، ص 427.
18ـ همان، ص 433ـ434.
19ـ همان.
20ـ سبزوارى در شرح منظومه عنوانى آورده که بدین صورت است: «غرر فى تکثّرالوجود بالماهیات و انّه مقول بالتشکیک»؛ کثرت وجود به ماهیات، و وجود مقول به تشکیک است.
21ـ در شرح شمسیه، «مشکّک» به فتح یا کسر کاف اوّل ـ هر دو ـ جایز شمرده شده است. امّا «مشکّک» را به کسر کاف مىتوان خواند، چون «یشکّک الناظر»؛ این مفهومْ ناظر را به شک مىاندازد که: آیا با مفهومى متواطى روبهروست یا مشترک لفظى؟! چون تفاوت در صدق را در آن مىبیند، مىگوید: شاید مشترک باشد. و چون مىبیند که یک مفهوم است، نظر مىدهد که متواطى است. «مشکّک» به فتح کاف نیز مرکز و محلّ تشکیک است. سیدرضى شیرازى، همان، ص 380.
22ـ عبداللّه جوادى آملى، رحیق مختوم، ص 428.
23ـ همان.
24ـ همان، ص 435.
25ـ همان، ص 428ـ429.
26ـ همان، ج 4، بخش اول، ص 438.
27ـ همان، ص 442.
28ـ همان، ص 438ـ440.
29ـ تصویر نحوه وجود اضافه در این بحث نظیر تصوّر علّت غایى در هنگام ترجیح یکى از دو شىء به ظاهر متساوى است، زیرا در آنجا نیز برهان عقلى بر استحاله ترجیح بدون مرجّح اقامه مىشود. وقتى انسان ـ از میان دو ظرف آب متساوى ـ یکى را انتخاب مىکند، در واقع، دو کار انجام مىدهد: 1) اصل نوشیدن آب؛ 2) انتخاب یکى از دو ظرف. چون کار هر موجود ممکن از یک فاعل و یک غایت برخوردار است، هریک از دو کار یادشده را فاعل و غایتى مخصوص به خود مىباشد. پس، بدون شک، براى ترجیح نیز یک فاعل و یک غایت وجود دارد.
30ـ همان، ص 440 و نیز، ر.ک: ص 438.
31ـ همان، ص 444.
32ـ همان، ص 447.
33ـ همان، ص 448.
34ـ على شیروانى، ترجمه و شرح بدایهالحکمة، ص 157.
35ـ عبداللّه جوادى آملى، رحیق مختوم، ج 4، بخش اول، ص 460.
36ـ همان.
37ـ همان، ص 466ـ467.
38ـ گاهى، از این وجود رابط، به «نسبت» تعبیر مىکردند. همانگونه که پیش از این یادآور شدیم، مىگویند: خارجْ ظرف خود نسبت است، نه ظرف وجود نسبت یعنى نه ظرف وجودِ محمولىِ محمول آن قضایا.
39ـ ر.ک: عبداللّه جوادى آملى، معرفتشناسى در قرآن، ص 82.
40ـ همان، ص 84.
41ـ همان.
42ـ عبداللّه جوادى آملى، رحیق مختوم، ج 5، بخش اول، ص 553ـ554.
43ـ عبداللّه جوادى آملى، فلسفه صدرا تلخیص رحیق مختوم، ج 1، ص 410.
44ـ همان، ص 414.
45ـ همان، ص 441.
46ـ همان، ص 415.
47ـ عبداللّه جوادى آملى، رحیق مختوم، ج 5، بخش اول، ص 556.
48ـ همان، ص 556ـ557.
49ـ 1. وحدت شخصى وجود و موجود؛ 2. وحدت شخصى وجود و کثرت موجود؛ 3. کثرت تباینى وجودات؛ 4. وحدت تشکیکى وجود وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت.
50ـ همان، ص 559ـ560.
- ـ جوادى آملى، عبداللّه، رحیق مختوم (شرح حکمت متعالیه)، قم، اسراء، 1386.
- ـ ـــــ ، فلسفه صدرا (تلخیص رحیق مختوم)، قم، اسراء 1387.
- ـ ـــــ ، معرفتشناسى در قرآن (تفسیر موضوعى قرآن کریم)، چ چهارم، قم، اسراء، 1386.
- ـ شیرازى، سیدرضى، درسهاى شرح منظومه حکیم سبزوارى، ویرایش و تنظیم فاطمه فنا، تهران، حکمت، 1387.
- ـ ملّاصدرا (صدرالدین محمّدبن ابراهیم شیرازى)، الحکمهالمتعالیه فى الاسفار العقلیهالاربعه، بیروت، دار احیاء التراثالعربى، 1981م.
- ـ شیروانى على، ترجمه و شرح بدایهالحکمه، چ ششم، تهران، الزهراء، 1383.
- ـ سلیمانى امیرى، عسکرى، «قاعده فرعیه و وجود محمولى»، خردنامه صدرا، ش 23، بهار 1380، ص 52ـ58.
- ـ مصباح، محمدتقى، دروس فلسفه، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1375.
- ـ ـــــ ، آموزش فلسفه، چ دوم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1366.
- ـ مطهّرى مرتضى، شرح مبسوط منظومه، تهران، صدرا، 1366.