نخستین سخن
Article data in English (انگلیسی)
نخستین سخن
«سُبْحانَ اللَّهِ آناءَ اللَّیلِ وَاَطْرافَ النَّهارِ، سُبْحانَاللَّهِ بِالْغُدُوِّ وَالْأَصالِ، سُبْحانَ اللَّهِ بِالْعَشِىَّ وَالْإِبکارِ، سُبْحانَ اللَّهِ حینَ تُمْسُونَ وَحینَ تُصْبِحُونَ، وَلَهُ الْحَمْدُ فِى السَّمواتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِیا وَحینَ تُظْهِرُونَ، یخْرِجُ الْحَىَّ مِنَ الْمَیِّتِ، وَیخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَىِّ وَیحْیى الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها، وَکَذلِکَ تُخْرَجُونَ، سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یصِفُونَ، وَسَلامٌ عَلَى المُرْسَلینَ، وَالْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، سُبْحانَ ذِى المُلْکِ وَالْمَلَکُوتِ، سُبْحانَ ذِى الْعِزَّةِ وَالْجَبَرُوتِ، سُبْحَانَ ذِى الْکِبْرِیاءِ وَالْعَظَمَةِ الْمَلِکِ الْحَقِ الْمُهَیمِنِ [الْمُبینِ] الْقُدُّوسِ، سُبْحانَ اللَّهِ الْمَلِکِ الْحَى الَّذِى لا یمُوتُ، سُبْحانَ اللَّهِ الْمَلِکِ الْحَىِّ الْقُدُّوسِ، سُبْحانَ الْقائِمِ الْدَّآئِمِ، سُبْحانَ الْدَّآئِمِ القائِمِ، سُبحَانَ رَبِّى الْعَظیمِ، سُبْحانَ رَبِّى الْأَعْلى، سُبْحانَ الْحَىِّ القَیومِ، سُبْحانَ الْعَلِى الْأَعْلى، سُبْحانَهُ وَتَعالى سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ، رَبُّنا وَرَبُّ الْمَلائِکَةِ وَالرُّوحِ، سُبْحانَ الدَّآئِمِ غَیرِ الْغافِلِ، خالِقِ ما یُرى ومَا لایرى، سُبْحانَ الَّذى یُدْرِکُ الْأَبْصارَ، وَلاتُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ، وَهُوَ اللَّطیفُ الْخَبِیرُ.»1
با حمد و سپاس خداى متعال و درود و سلام بر ملائکه، انبیاى الهى، به ویژه بر پیامبر خاتم صلىاللهعلیهوآله و بر خاندان مطهّرش ـ علیهم صلواتاللّه اجمعین ـ. بیست و نهمین شماره «معرفت فلسفى» را که با استعانت از حضرت حق جل ثنائه و در پرتو فضل و هدایت خاتم اوصیا ـ صلواتاللّه علیه ـ فراهم آمده، به این امید که مقبول ارباب معرفت افتد، تقدیم مىداریم. اهمّ موضوعات این مجموعه به اختصار از این قرارند:
در مقاله «تشکیک در "تشکیک وجود" حکمت صدرایى» آمده است: از جمله پایههاى حکمت متعالیه صدرایى، مسئله «تشکیک وجود» است. «حقیقت وجود» در این حکمت، حقیقتى یگانه مىباشد که مراتب متفاوتى دارد. به گونهاى که مابهالامتیاز در آنها، عین مابهالاشتراک است. از نظر نویسنده محترم، گرچه این دیدگاه نسبت به دیدگاه مشّاییان داراى امتیازاتى است، امّا اصل مدّعا و ادلّه آن داراى کاستىهاى فراوانى است که پذیرش آن را با مشکلاتى مواجه ساخته است. در این مقاله، به شش مورد از این کاستىها در باب اصل مدّعا پرداخته شده است.
نویسندگان محترم مقاله «تفسیرى نو از اعتباریات علّامه طباطبائى با نگاهى تطبیقى به رساله اعتباریات و تفسیر المیزان» معتقدند که علّامه طباطبائى در باب معناى حسن و قبح دو نظر دارد: 1. حسن و قبح، امرى اعتبارى است و آن عبارت است از: ملایمت و منافرت با طبع انسان. از آنجا که انسانها در طبع با هم متفاوتاند، حسن و قبح از امور نسبى هستند؛ 2. حسن و قبح عبارت از ملایمت و منافرت فعل با غایت مطلوب است. معناى دوم علّامه از حسن و قبح، ما را به این نکته رهنمون مىسازد که ایشان حسن و قبح را در این معنا معقول ثانى فلسفى مىدانند. ایشان اگرچه به این نکته تصریح نمىکنند، اما مهم تفکیک این دو معنا از یکدیگر است، کارى که هیچیک از شارحان علّامه به آن نپرداختهاند. نویسندگان در تلاش هستند تا با نگاهى تطبیقى به رساله اعتباریات و مباحث تفسیر المیزان، دیدگاه علّامه را واکاوى، و تفاوت نظریه وى را با دیدگاه نسبىگرایان و شکّاکان آشکار نماید.
نویسنده مقاله «طرح اشراقى نظریه صدور و تأثرات ملّاصدرا از آن»، معتقد است که مورّخان فلسفه و نیز اهل کلام و بسیارى از حکما، از جمله اهداف و ارکان نظریه «فیض» را «تبیین وساطت بین خداوند و خلق او و نیز توضیح نحوه برآمدن کثرت از وحدت» بیان کردهاند. در میان فلاسفه اسلامى، فارابى و ابنسینا از جمله نخستین کسانى بودند که در اینباره به نظریهپردازى پرداختند. سهروردى نیز با این اعتقاد که نظریه حکماى مشّایى وافى به مقصود نیست، با اخذ ساختار اصلى نظریه صدور ابنسینا، آن را بر مبنایى دیگر قرار داده و با وارد کردن آموزههاى جدید، به طرح نوینى از نظریه صدور دست یافت که قرنها پس از او، مورد توجه صدرالمتألّهین قرار گرفت. از نظر نویسنده محترم، ملّاصدرا در تدوین نظریه خویش درباره نظام فیض، حداقل از چهار جهت از مکتب اشراقى تأثیر پذیرفته است: 1) توجه به جهات و حیثیات عینى در پیدایش کثیر از واحد؛ 2) عدم پذیرش انحصار عقول به ده عقل؛ 3) پذیرش عقول عرضى علاوه بر عقول طولى؛ 4) استفاده از قاعده امکان اشرف براى تبیین نظام فیض.
از نظر نویسندگان محترم مقاله «حکایت ذاتى در بوته نقد»، معرفتشناسان مسلمان سه دیدگاه درباره «حکایت» مطرح کردهاند. بر اساس دیدگاه مشهور، «حکایت» ذاتى باب برهان براى صور ذهنى است. این صور بالفعل ماوراى خود را نشان مىدهند. استاد فیاضى «حکایت» را ذاتى باب ایساغوجى براى علم حصولى مىداند و بر این باور است که حاکى «نفس فاعل شناسا» به شمار مىرود و صور ذهنى، وجودهاى ذهنى محکى مىباشند. استاد مصباح معتقدند که «حکایت» انتقال ذهن به طور طبیعى از صور ذهنى به محکى است که در برخى مراتب، حکایت صور ذهنى شأنى و بالقوّه است. تنها در مرتبه تصدیق صادق «حکایت» به فعلیت مىرسد. عمده اختلاف بین این سه دیدگاه، مربوط به نوع تحلیل است. این مقاله، ضمن ارائه تحلیلى از «حکایت»، به نقد دیدگاه مشهور و استاد فیاضى پرداخته است.
نویسندگان محترم مقاله «حقیقت تشکیکى وحى در هندسه حکمت متعالیه» در تلاش هستند تا نشان دهند ملّاصدرا به عنوان متفکرى جامعنگر، رویکردهاى فلسفى، عرفانى، و کلامى گوناگونى را در باب چیستى وحى بررسى کرده و کوشیده است تا عناصر مختلف اندیشه متفکّران پیش از خود را در نگاه معرفتىاش هضم کند. از اینرو، در آثار گوناگون ملّاصدرا، سه رویکرد قابل دستیابى است. این مقاله نشان مىدهد که ملّاصدرا رویکردهاى مختلف و مبانى متنوّع را در هندسه حکمت متعالیه به یکدیگر پیوند مىدهد تا معلوم کند رابطه وحیانى و حقیقت وحى، به جاى آنکه حقیقتى ماهوى باشد، حقیقتى وجودى است. و به تبع وجودى بودن است که در مراتب مختلف هستى قابل تشکیک است و در بستر مراتب هستى، از قرآن امرى تا فرقان خلقى، سیالیت و تدرّج دارد. این وحىشناسى قرآنشناسى خاصى را براى ملّاصدرا به ارمغان آورده که رنگوبوى وجودى دارد.
در قاموس فلسفه علم، فرایند توسعه دانش بر سه رویکرد استقرایى، ابطالگرایانه و پارادایماتیک بنا شده است. نویسندگان محترم مقاله «روششناسى نظریهپردازى در حوزه علوم انسانى: تأمّلى بر رویکرد اندیشمندان اسلامى» در تلاشند تا نشان دهند، گرچه هستىشناسى، معرفتشناسى و روششناسى هرکدام از این رویکردها با هم متفاوتاند، ولى نسبىگرایى و قائل بودن به عدم دستیابى به معرفت کامل و ثابت نسبت به حقیقتْ رگه مشترک هر سه است. رویکرد مورد ادّعا، رویکردى اسلامى است. نویسندگان، ضمن معرفى اجمالى رویکردهاى سهگانه فوق، و تبیین هستىشناسى، معرفتشناسى و روششناسى آنها، به معرفى مستوفاى رویکرد اسلامى نسبت به توسعه علم پرداختهاند. رویکرد مختار در این مقاله، اجتهاد متوسط مىباشد که علل چهارگانه فاعلى، مادّى، صورى و غایى را مورد توجه قرار مىدهد که خروجى آن، مفید علم، اطمینان عقلایى و حجّت شرعى است. در این رویکرد، دستیابى به حقیقت در پرتو رجوع به عقلِ مبرهن و نقل داراى حجّیت است. حقیقتْ نسبى تلقّى نمىشود، و مبانى و اصول در بستر زمان و مکان متغیر نیست. مبناى این رویکردْ، جهانبینى الهى است و تعامل علم و فلسفه در آن ابزارى در جهت رفع عیبناکى علوم روز شمرده مىشود. ثمره این نگاه به تولید علم، حرکت به سوى وحدت حوزه و دانشگاه، اسلامى کردن دانش اجتماعى ـ انسانى، و تعامل علم با دین و فلسفه است.
نویسنده محترم مقاله «تبیین و نقد نظریه کانت درباره ماهیت صدق» بر این عقیده است که مؤلفه «صدق» همواره از عناصر بنیادین معرفت تلقّى مىشده است. بررسى نظریه کانت درباره چیستى صدق، به لحاظ تأثیرگذارى این اندیشمند در تحوّلهاى مربوط به مباحث معرفتشناسى در سه قرن اخیر، از اهمیتى بسزا برخوردار است. به همین منظور وى کتاب نقّادى عقل محض را در پاسخ به چگونگى نسبت میان اندیشنده و ابژه (متعلّق شناخت) نگاشت. تنها نظریه رسمى پیش از کانت در مورد ماهیت صدق، «نظریه مطابقت» بوده است. از اینرو، هم عقلگرایان و هم تجربهگرایان، با وجود اختلاف فکرى، بر تمایز میان ذهن و عین تأکید داشتند. امّا بارکلى نحلهاى دیگر را پایهگذارى کرد و با طرح وحدت ذهن و عین، از مرز رئالیسم گذشت و به ایدهآلیسم روى آورد. کانت در این زمینه، موضع روشنى نداشته، و تمایز میان نومن و فنومن را پذیرفته است. وى در نقد عقل محض، نومن را به عنوان ساحتى مستقل از ذهن به رسمیت نمىشناسد و از فاصله خود با ایدهآلیسم مىکاهد. البته، این اضطراب معرفتى، تفاوتى در نظریه صدق کانت ایجاد نمىکند؛ زیرا در هر صورت، وى بر عدم علم به نومن، و تقدّم معرفتشناختى سوژه بر ابژه تأکید دارد. با وجود این، کانت معتقد به نظریه مطابقت نبوده و طرفدار و پایهگذار نظریه انسجامگروى محسوب مىشود.
در پایان، ضمن تقدیر و تشکر از همه استادان و فرهیختگانى که ما را در ارائه این شماره معرفت فلسفى یارى رساندند، یادآور مىگردد که نقدهاى عالمانه و پیشنهادهاى مشفقانه ارباب معرفت را، همانند گذشته موهبتى گرانبها براى خویش مىدانیم که مىتواند بر غناى هرچه بیشتر نشریه بیافزاید.
1ـ شیخ عباس قمى، مفاتیحالجنان، فرازى از دعاى عشرات.