معرفت فلسفی، سال چهارم، شماره سوم، پیاپی 15، بهار 1386، صفحات -

    نخستین سخن

    نوع مقاله: 
    سخن سردبیر
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    نخستین سخن

    «شهد اللّه انّه لا اله الا هو و الملائکه و اولوالعلم قآئما بالقسط لا اله الا هو العزیز الحکیم... ذوالنعم و الاحسان و الکرم و الامتنان قادر ازلی عالم ابدی حی احدی موجودٌ سرمدی سمیعٌ بصیرٌ مریدٌ کارهٌ مدرکٌ صمدی یستحق هذه الصفات و هو علی ما هو علیه فی عزّ صفاته کان قویاً قبل وجود القدره و القوّةِ و کان علیماً قبل ایجاد العلم و العلّة لم یزل سلطاناً اذ لامملکة و لامال و لم یزل سبحاناً علی جمیع الاحوال، وجوده قبل القبل فی ازل الازال و بقآئهُ بعد البعد من غیر انتقال و لا زوال غنی فی الاول و الآخر مستغن فی الباطن و الظاهر.»1

    با سپاس بی حدِّ خدای سرمد و با صلوات و سلام بر حضرت محمّدِ ختمی مرتبت و خاندان پاک او، پانزدهمین شماره معرفت فلسفی را با این امید که پرده از گوشه هایی از جهان اندیشه برداشته و حق کیشان معرفت پیشه را سود بیش دارد، به شرح کوتاه زیر تقدیم می داریم:

    آیة اللّه مصباح در گفتوگویی با معرفت فلسفی در پاسخ به این پرسش که سهم تبیین های هنجاری و تبیین های توصیفی در بررسی مسائل سیاسی از منظر اسلام چه مقدار است، چنین اظهار می دارند که فلسفه سیاست، که همان مبادی علم سیاست است، می تواند هنجاری باشد و مسائل هنجاری را می توان با مقدّمات توصیفی و واقعی اثبات نمود و بنابر اصل موضوعی ما، برای اثبات مسائل عملی می توان از مقدمات نظری استفاده کرد. از این رو، برای اثبات مسائل نظری سیاسی می توان از قضایای هنجاری یا توصیفی بهره گرفت. وی در پاسخ به این پرسش که آیا در تحلیل مسائل سیاسی یا اجتماعی باید روشی ساختارگرا یا کنشگرا یا ترکیبی از هر دو را به کار گرفت، معتقد است که باید مسائل را به روشی کلی تحلیل کرد و مسائل در هر جایی اقتضای خاص خود را دارند. بنابراین، لزومی ندارد که خود را در یک چارچوب خاص محصور و مقیّد کنیم. همچنین در باب روش شناسی فلسفه سیاست معتقد است که ابتدا باید ماهیت مسائل فلسفه سیاست را روشن ساخت و روش حاکم در این مسائل را مشخص کرد، سپس با به کارگیری روش تحقیق مناسب، روش شناسی فلسفه سیاست را تعیین نمود. در فلسفه سیاست اسلامی می توان هم از روش عقلی بهره جست هم از روش نقلی معتبر. البته، عقل برهانی و نقل معتبر با روشی که در قواعد اصول فقه به کار می گیریم. نتایج هم، همانند سایر علوم، برخی یقینی و برخی ظنّی است. در بخش دیگری از این گفتوگو استاد چنین معتقدند که در تبیین و تحلیل نباید مباحث جامعه شناختی یا اجتماعی را با مباحث سیاسی خلط کرد. همچنین از خلط مباحث هنجاری و غیرهنجاری نیز باید اجتناب نمود.

    در مقاله «تأمّلی در روش شناسی فلسفه سیاسی رالز»، نویسنده محترم ابتدا تلاش کرده است روش شناسی رالز را از میان آثار و مباحث او به دست آورد. وی با تبیین «وضع نخستین» رالز و کارکردها و ویژگی های متفاوت آن به این مهم دست زده و معتقد است که اگر نظریه رالز را به دو بخش تقسیم کنیم، جایگاه «وضع نخستین» برتر از اصل عدالت رالز، یا دست کم، برابر آن است. وضع نخستین را می توان به مثابه قرادادگرایی هابزی، یا ساخت گرایی کانتی یا وظیفه گرایی در مکتب انسجام گرایی در نظر گرفت. ادامه مقاله دربردارنده نقدهایی است که بر روش شناسی رالز وارد آمده که بیشتر آنها به نقدهای «وضع نخستین» مربوط است. در خاتمه و در آخرین نقد آمده است که «سخن گفتن از قرارداد چه به گونه "ساخت گرایی" چه به گونه مصالحه و سازش، زمانی مطرح و قابل دفاع است که پیش فرض هایی مانند الحاد، مالکیت مطلق العنان انسان نسبت به خویشتن و آگاهی کامل او نسبت به سعادت و شقاوتش مسلّم انگاشته شود، اما اگر یکی یا همه این پیش فرض ها مورد تردید واقع گردند، دیگر نمی توان از این روش دفاع کرد.»

    تعریف صدق چیست؟ موصوف اولیه و اصیل آن کدام است؟ کدام تبیین از نظریه مطابقت توجیه پذیر و قابل دفاع تر است؟ پاسخ به پرسش های بسیار مهم مذکور محتوای مقاله «موصوف صدق در نظریه مطابقت» است. نویسنده محترم ابتدا ضمن بیان نکاتی مقدّماتی به نظریه مطابقت، تنوع دیدگاه ها درباره موصوف صدق، تفکیک میان موصوف اولیه و ثانویه صدق اشاره کرده، سپس به بررسی دیدگاه های مهم درباره موصوف صدق پرداخته است. وی در دو مبحث نخست، «جمله» و برخی از انواع آن نظیر جملات بی معنا، جملات انشایی، و جمله خبری را بررسی و نقد و در نهایت، نتیجه گرفته است که «جمله» نمی تواند موصوف صدق باشد. در مبحث سوم، «جمله ابدی» را به عنوان موصوف صدق معرفی نموده و نظریه کواین را که شاید بهترین نظریه در این باره باشد مورد بررسی و نقد قرار داده است. در مبحث چهارم، «باور» به عنوان موصوف صدق مورد بررسی قرار گرفته و در این زمینه دیدگاه راسل تبیین و نقد شده است. در مبحث پنجم، «حکم یک تصدیق» به عنوان موصوف صدق معرفی و مورد بررسی قرار گرفته است. در مبحث ششم، «قضیه» به عنوان موصوف صدق معرفی، بررسی و نقد شده است. در این قسمت، انواع دیدگاه ها درباره تعریف قضیه، دیدگاه ویلیام آلستون، و دیدگاه معرفت شناسان مسلمان درباره قضیه ارائه شده است. نقد دیدگاه مک تاگارات مبنی بر عدم وجود قضیه از دیگر مطالب این قسمت است. در پایان مقاله، چنین نتیجه گرفته شده است که موصوف حقیقی صدق و کذب «قضیه ذهنی» است. البته، قضیه ذهنی به دلیل اینکه صورتی موجود در ذهن است، موصوف صدق واقع نمی شود، بلکه از این حیث که حاکی از خارج است، به صدق و کذب متصف می گردد.

    در مقاله «درآمدی بر احتمال معرفت شناختی»، نویسنده محترم در مقدّمه، درجات معتبر معرفت را احتمال معرفت شناختی نامیده و هدف خود از نگارش این مقاله را بررسی ویژگی های این احتمال و مقدار وثاقت و مقایسه احتمال معرفت شناختی با احتمال روان شناختی و منطقی دانسته است. وی ابتدا با بیان پیشینه بحث میان متفکران مسلمان، به تعریف یقین در آثار منطقی، فلسفی و کلامی، یقین آور بودن قیاس برهانی، دیدگاه شهید صدر در باب درجات معرفت، و تفکیک عنصر روان شناختی از دانش معرفت شناسی در دیدگاه استاد مصباح اشاره کرده است. سپس پیشینه بحث در میان متفکران مغرب زمین، تفاسیر مختلف از احتمال، نظریه منطقی در تفسیر احتمال، و تفاسیر دیگر در برابر تفسیر منطقی را توضیح داده شده است. بحث از چیستی احتمال و معرفت شناسی، احتمال غیرروان شناختی، یقین منطقی، احتمال منطقی، احتمال معرفت شناختی ، ویژگی های انواع احتمال و فواید این گونه مباحث از دیگر مطالب این مقاله است. نویسنده در باب امکان یقین و تحلیل احتمال منطقی معتقد است که «احتمال منطقی» به سه شرط فعلیت می یابد و به عبارت دیگر، احتمال روان شناختی با سه شرط با احتمال منطقی برابر می شود. آن سه شرط عبارتند از: 1. فرد بخواهد از تأثیر آن دسته از عوامل غیرمعرفتی اختیاری که موجب تفاوت احتمال روان شناختی با احتمال منطقی می شوند جلوگیری کند؛ 2. آن دسته از عوامل غیراختیاری که موجب تفاوت احتمال روان شناختی با احتمال منطقی می شوند وجود نداشته باشند؛ 3. فرد فرایند منطقی لازم را طی کند. در پایان مقاله به برخی فایده های بحث از احتمال معرفت شناختی نظیر، تعیین رفتار موجّه، تشخیص وظیفه و معذّریت و منجّزیت اشاره شده است.

    نویسنده محترم مقاله «خطاناپذیری شهود» سخن خویش را با بیان این مطلب آغاز می کند که «مهم ترین ویژگی معرفت شناختی شهودات "خطاناپذیری" آنهاست. هر شهود، علمی حضوری و بدون واسطه مفاهیم و صور ذهنی است و از این رو، خطاناپذیر است.» وی در این مقاله تلاش کرده است تا با بررسی مواردی که گمان می رود شهود و علم حضوری دچار خطا شده است، این نکته را به اثبات رساند که نه تنها در شهود و علم حضوری خطا راه ندارد که تصور راه یابی خطا نیز متصور نیست. آنچه در این گونه موارد خطا به نظر می رسد، نوعاً مربوط به تفسیر و تعبیر حصولی همراه با علم حضوری است و نه مربوط به خود علم حضوری. در برخی موارد نقض مظنون نیز به دلیل ذومراتب بودن علم حضوری و عدم توجه کامل نفس، و در نتیجه عدم پیدایش علم حضوری است.

    چیستی موجود مجرد و موجود مادی و انواع آنها و تبیین چگونگی ارتباط میان مجرّد و مادی از دیدگاه فلاسفه مشّاء و اشراق محورهای اصلی مقاله «مجرّد و مادی» است. نویسنده محترم ابتدا معنای مجرّد و مادی و صفات موجود مادی را توضیح داده، سپس به بررسی دیدگاه مشّائیان و اشراقیان در این باره پرداخته و در جمع بندی چنین آورده است که: از دید مشّائیان موجود مجردّ، موجودی است که دارای قوّه و استعداد و لوازم آن و نیز دارای امتداد و لوازم آن باشد و موجود مجرّد موجودی است که چنین نباشد. از دید اشراقیان موجود مادی موجودی است که فقط دارای قوّه و استعداد و لوازم آن است و موجود مجرّد موجودی است که چنین نباشد. وی در خاتمه دیدگاه استاد فیّاضی را در این خصوص مطرح ساخته، می نویسد که: بنابر رأی استاد فیاضی ملاک مادی بودن یک موجود این است که «قابل اشاره حسی» باشد و موجود مجرّد موجودی است که چنین نیست.

    تعریف حکمت و فلسفه بر اساس فلسفه صدرایی چیست؟ تعاریفی که ملّاصدرا از حکمت و فلسفه ارائه کرده است کدامند؟ امتیاز تعریف صدرایی از حکمت و فلسفه بر تعریف مشّائی و اشراقی به چه دلیل است؟ پاسخ گویی به این پرسش ها اهم محورهای مقاله «حکمت و فلسفه؛ بازشناسی تعریف بر اساس فلسفه صدرایی» است. نویسنده محترم در مقدّمه مقاله خود آورده است که: تعریف «حکمت و فلسفه» توسط یک فیلسوف ـ در واقع ـ بیانگر کل رویکرد حکمت، اندیشه ها و دغدغه های فلسفی اوست. وی ابتدا تعاریفی چند از دیگر فلاسفه را بیان نموده، سپس ده تعریف ملّاصدرا از حکمت و فلسفه را بیان و شرح می کند. در پایان مقاله، کامل ترین و صحیح ترین تعریف حکمت را «معرفة الانسان نفسه» دانسته و مرجع سایر تعاریف را به لحاظ معرفت این تعریف می شمرد و در نهایت، با توجه به همه نکاتی که مورد اشاره قرار داده چنین نتیجه گرفته است که: حکمت متعالیه، نهایی ترین پارادایم فلسفه اسلامی است که از جامعیت و کمال کافی و لازم برخوردار است.

    در پایان، از همه دانشوران گرانمایه و معرفت دوست و همه عزیزانی که ما را در ارائه این مجموعه یاری رساندند صمیمانه قدردانی و تشکر نموده، ضمن درخواست توفیق روزافزون برای همه آنان، همچون همیشه خاطرنشان می گردیم که نقدهای مشفقانه و پیشنهادهای سازنده خوانندگان گرانقدر و فرهیخته را چشم به راهیم.


    • پى نوشت ها

      1ـ شیخ عبّاس قمى، مفاتیح الجنان، فرازهایى از دعاى «عدیله».

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1386) نخستین سخن. فصلنامه معرفت فلسفی، 4(3)، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده)."نخستین سخن". فصلنامه معرفت فلسفی، 4، 3، 1386، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1386) 'نخستین سخن'، فصلنامه معرفت فلسفی، 4(3), pp. -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده). نخستین سخن. معرفت فلسفی، 4, 1386؛ 4(3): -