گذر از متافيزيك
ضمیمه | اندازه |
---|---|
3.pdf | 1.1 مگابایت |
فصلنامهاى علمى ـ پژوهشى در زمينه علوم فلسفى زمستان 1395
عباسعلى اميرى / دانشجوى دكترى حكمت متعاليه مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره amiri2005@gmail.com
محمد فنائى اشكورى / استاد گروه فلسفه مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره fanaei.ir@gmail.com
دريافت: 25/10/94 پذيرش: 10/5/95
چكيده
هايدگر معتقد است افلاطون با نظريه مُثُل و روى گردانى از حقيقت به صدق، سنگ بنايى را گذاشت كه بر تمام تاريخ متافيزيك تأثير داشت. تفكيك ميان فاعل شناسا و متعلق شناسايى در فلسفه پس از افلاطون ادامه يافت و در فلسفه دكارت به نقطه اوج خود رسيد. سوبژكتيويته حاصل از چنين تمايزى، سيطره اى تام و تمام بر انسان داشت و او را از جايگاه خود كنار زد و به ظهور تكنولوژى و علم جديد انجاميد و بى خانمانى را براى انسان معاصر به ارمغان آورد. هايدگر راه رهايى از سيطره سوبژكتيويته را بازگشت به ديدگاه فيلسوفان پيشاسقراطى مى داند و پرسش از هستى را در اولويت طرح فلسفى خود قرار مى دهد. از ديدگاه هايدگر تنها موجودى كه مى تواند از هستى پرسش كند، دازاين است كه با در ـ جهان ـ بودن در هستى غوطه ور است و مى تواند معناى آن را درك كند. طرح هايدگر به گونه اى است كه فلسفه اسلامى را نيز دربر مى گيرد. ازاين روى پيش از هر گونه تطبيق و مقايسه ميان اين دو فلسفه، بايد به نقدهاى بنيادين هايدگر بر متافيزيك توجه لازم و كافى مبذول داشت تا از هر گونه رهزنى شباهت ها و تمايزها دور مانيم.
كليدواژه ها: متافيزيك، هستى، دازاين، فلسفه، انسان، هايدگر.