نخستین سخن
Article data in English (انگلیسی)
«اَلسَّلامُ عَلَى الشَّجَرَةِ النَّبَوِیةِ، وَالدَّوْحَةِ الْهاشِمِیةِ الْمُضیئَةِ، الْمُثْمِرَةِ بِالنَّبُوَّةِ، الْمُونِقَةِ بِالْإِمامَةِ، وَعَلى ضَجیعَیکَ آدَمَ وَنُوحٍ عَلَیهِمَا السَّلامُ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ وَعَلى اَهْلِ بَیتِکَ الطَّیبینَ الطَّاهِرینَ، اَلسَّلامُ عَلَیکَ وَ عَلَى الْمَلائِکَةِ الْمُحْدِقینَ بِکَ، وَالْحآفّینَ بِقَبْرِکَ، یا مَوْلاى یا اَمیرَالْمُوْمِنینَ، هذا یوْمُ الْأَحَدِ وَهُوَ یوْمُکَ وَبِاسْمِکَ، وَاَنَا ضَیفُکَ فیهِ وَ جارُکَ، فَاَضِفْنى یا مَوْلاى وَاَجِرْنى، فَاِنَّکَ کَریمٌ تُحِبُّ الضِّیافَةَ وَ مَأْمُورٌ بِالْإِجارَةِ، فَافْعَلْ ما رَغِبْتُ اِلَیکَ فیهِ، وَرَجَوْتُهُ مِنْکَ، بِمَنْزِلَتِکَ وَ آلِ بَیتِکَ عِنْدَاللَّهِ، وَمَنْزِلَتِهِ عِنْدَکُمْ، وَبِحَقِّ ابْنِ عَمِّکَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَعَلَیهِمْ [وَعَلَیکُمْ] اَجْمَعینَ.»
سپاس خدایى را سزاست که همه هستى از اوست و دمادم و بى منت مى بخشد. درود خداى سرمدى، فرشتگان، انبیا و اولیاى الهى بر خاتم انبیاء و بر خاندان پاک و مطهّرش.
اینک، چهل و دومین شماره «معرفت فلسفى» را با استعانت از حداى متعال، و به امید کسب فیوضات و کرامات بى کران الهى، به اهل معرفت تقدیم مى داریم. موضوعات مطرح شده در این مجموعه به اختصار عبارتند از:
1. نویسندگان محترم در مقاله «شیخ اشراق و مسئله وجود ذهنى» معتقدند که شیخ اشراق از موافقان نظریه وجود ذهنى است و براى اثبات آن برهان اقامه کرده است. او به تمایز عالم ذهن و عین و وجود صور معقوله در ذهن اذعان مى کند، اما ملاک ادراک و تعقل از نظر وى صورت معقوله نیست. ادراک حقایق از نظر سهروردى با شهود مستقیم و بى واسطه نفس حاصل مى شود که او آن را «علم اشراقى» مى نامد. پس ملاک ادراک از نظر او علم اشراقى نفس است؛ و صورت معقوله که همراه با علم اشراقى در ذهن حاصل مى شود و به عقیده شیخ اشراق وجودى مثالى دارد، تبعى و ثانوى به شمار مى آید. نفس با علم اشراقى به درک اشیا نایل مى شود و در این هنگام براساس برهان شیخ اشراق صورت شى ء در ذهن وجود پیدا مى کند. بنابراین اعتقاد سهروردى به وجود ذهنى با علم اشراقى ناسازگار نبوده، قابل جمع است.
2. قوه خیال در بین سایر قواى ادراکى چه نقش و وظیفه اى بر عهده دارد؟ آیا ادراک خیالى امرى مادى و مربوط به عالم محسوسات است یا امرى است مجرد؟ ابن سینا و سهروردى قوه خیال را به منزله یکى از قواى باطنى معرفى مى کنند و نیز خیال را یکى از مراحل ادراک مى دانند. نویسندگان محترم در مقاله «قوه خیال و ادراک خیالى از دیدگاه ابن سینا و سهروردى»، نخست مبانى جهان شناسانه و سپس مبانى نفس شناسانه ابن سینا را بیان مى کنند. ابن سینا با مشرب مشائى به بحث قوه خیال مى پردازد. وى قوه خیال را قوه اى مى داند که صورت هاى موجود در حس مشترک را در خود نگاه مى دارد و در جریان ادراک خیالى، خیال را به عالم حس محدود مى کند. سهروردى نیز با مشرب اشراقى به بحث قوه خیال مى پردازد. وى همانند ابن سینا قوه خیال را مادى مى داند، اما در جریان ادراک خیالى، نظریه ابن سینا را نمى پذیرد و صورت هاى مشاهده شده در قوه خیال را صورى مى داند که در قوه خیال ظهور یافته اند. به نظر او یک عالم داریم غیر از عالم ماده که اصل همه چیز آنجاست و در جریان ادراک خیالى صور موجود در آن عالم در قوه خیال ظهور مى یابند. او این عالم را عالم مثال «صور معلقه» مى نامد.
3. نویسندگان مقاله «بررسى مسئله کلیات از منظر ابن سینا و تفسیر خواجه طوسى از آن با محوریت اشارات و تنبیهات»، بر این باورند که ابن سینا در ابتداى الهیات اشارات مدعى مى شود که از تفتیش در محسوسات مى توان به وجود امرى غیرمحسوس و مجرد پى برد. وى از طریق حمل ماهیات مخلوطه بر ماهیت لابشرط استدلال مى کند که ماهیت لابشرط از عوارض مادى ماهیات مخلوطه مبراست و لذا غیرمحسوس مى باشد. بیان ابن سینا موهم این است که وى ماهیت لابشرط مذکور را در خارج از اذهان موجود مى داند، به گونه اى که خواجه طوسى برخلاف برخى دیگر کتبش که وجود امر کلى را در خارج ممتنع مى داند؛ در تفسیر بیان ابن سینا حکم به خارجیت ماهیت لابشرط در عین نامحسوس بودن نموده، درحالى که به قرینه بیانات ابن سینا در دیگر کتبش، وى امر کلى را تنها در ذهن موجود مى داند. به نظر مى رسد، ابن سینا در اشارات درصدد اثبات آن است که کلى موجود در ذهن یعنى ماهیت لابشرطى در ظرف ذهن امرى مجرد است و از همین طریق وجودى مجرد را اثبات مى نماید.
4. نویسندگان مقاله «بررسى عقل و عقلانیت و خودبسندگى آن از منظر فلاسفه؛ با رویکرد پاسخ گویى به شبهات مخالفان فلسفه»، معتقدند که تقابل عقل فلسفى با عقل دینى و انکار عقلانیت فلسفى ازجمله مطالب جدیدى است که امروزه برخى نویسندگان در حوزه اندیشه دینى بدان مى پردازند. خودبسندگى عقل فلسفى و گرفتارى آن در چنگال قواعد فلسفه یونان باستان شبهات دیگرى هستند که در برابر گرایش به فلسفه پدید آمده اند. عدم درک صحیح معناى عقل و عقلانیت در فلسفه اسلامى و آشنایى نابسنده با اندیشه هاى ناب این فلسفه اصلى ترین دلیل چنین برداشت ها و نسبت هایى است. این مقاله، با بازکاوى معناى این واژه ها در متون اصیل فلسفه اسلامى، درصدد پاسخ گویى به اشکالات و شبهات مزبور است.
5. بنابر نظریه دوگانه انگارى جوهرى، انسان تشکیل یافته از دو جوهر متفاوتِ نفس یا ذهن غیرفیزیکى و بدن فیزیکى است و آنها تباین ذاتى دارند. نویسنده محترم در مقاله «بررسى و نقد استدلال هاى دکارت بر دوگانه انگارى جوهرى»، بر این باور است که مشهورترین شارح و مدافع این نظریه در دوره جدید، رنه دکارت است. وى حیاتى تازه به آن بخشیده و استدلال هاى پرشمارى مانند کاربرد زبان، خلاقیت رفتارى، شک روشمند، ادراک حسى متمایز، و تقسیم ناپذیرى نفس را به سود آن صورت بندى کرده است. نویسنده در این مقاله، نخست این پنج استدلال را به وضوح تبیین، و سپس نقدهایى را بر آنها مطرح ساخته است.
6. هرمنوتیک فلسفى یکى از مهم ترین رویکردهاى هرمنوتیکى است که مارتین هایدگر آن را پایه ریزى و تبیین کرد و هانس جورج گادامر آن را تدوین کرد و توسعه بخشید. گادامر که شاگرد خصوصى هایدگر بود، در معروف ترین اثرش در هرمنوتیک به نام «حقیقت و روش» به تحلیل و نقدى گسترده و پرمحتوا از اندیشه هرمنوتیک روشى پرداخت. از نظر نویسندگان محترم در مقاله «روش شناسى نفى روش در هرمنوتیک فلسفى گادامر»، هرمنوتیک روشى، بر ارائه اصول و قواعد و روش شناسى تفسیر صحیح متون همت مى گمارد؛ اما گادامر بنیان هرمنوتیکى خود را بر نفى روش و پدیدارشناسى فهم وجودى استوار مى سازد و با اتکا بر اصول هرمنوتیکى خود، الگوى مفاهمه دیالکتیکى را ارائه مى دهد.
این نوشتار، کیفیت ابتناى فلسفه هرمنوتیکى گادامر بر نفى روش را توصیف و تحلیل مى کند تا از این رهگذر بتواند علاوه بر تبیین «مفاهمه دیالکتیکى مبتنى بر پرسش و پاسخ» به منزله روش بدیل گادامر در نفى روش، فرصتى براى بررسى این روش در اختیار قرار دهد و روشن کند که الگوى وى، داراى مشکلات پرشمارى از قبیل ابهام، دور و تسلسل است.
7. به اعتقاد نویسندگان محترم مقاله «تأملى بر استقراى ریاضى»، یکى از اصول مهمى که در اثبات برخى از قضایاى اساسى منطق جدید و بسیارى از قضایاى ریاضیات از آن بهره مى گیرند اصل استقراى ریاضى است. پرسش این است که آیا این اصل بدیهى است؟ به ظاهر شهودهاى عرفى، بداهت آن را تأیید نمى کنند. لذا وضوح برهان قضایاى مبتنى بر اصل فوق نیز کانون تردید است و توجیه برهان چنین قضایایى، مشروط به اذعان بر درستى اصل استقراى ریاضى خواهد بود. ایشان درصدد نشان دادن این مطلب اند که اصل فوق با تکیه بر مفاهیم و اصول اولیه مجموعه اعداد طبیعى اثبات پذیر است. بدین ترتیب با اثبات آن، دغدغه احتمالى تشکیک در استحکام منطقى اصل استقراى ریاضى و قضایاى مبتنى بر آن در منطق جدید مرتفع خواهد شد.
در پایان این نوشتار، همچون گذشته، با سپاس و قدردانى از همه محققان، فرهیختگان و استادان گرانقدرى که ما را در تهیه این شماره نشریه یارى رساندند، یادآور مى شود که نقدهاى عالمانه و پیشنهادهاى مشفقانه خوانندگان گرامى را همواره براى خود موهبتى گرانبها مى دانیم که بر غناى هرچه بیشتر نشریه خواهد افزود.