معرفت فلسفی، سال دهم، شماره سوم، پیاپی 39، بهار 1392، صفحات -

    نخستین سخن

    نوع مقاله: 
    سخن سردبیر
    Article data in English (انگلیسی)
    متن کامل مقاله: 

    نخستین سخن

    «سُبْحانَ‏اللَّهِ آناءَ اللَّیلِ وَاَطْرافَ النَّهارِ، سُبْحانَ‏اللَّهِ بِالْغُدُوِّ وَالْأصالِ، سُبْحانَ‏اللَّهِ بِالْعَشِى وَالْإِبکارِ، سُبْحانَ‏اللَّهِ حینَ تُمْسُونَ وَحینَ تُصْبِحُونَ، وَلَهُ الْحَمْدُ فِى السَّمواتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیا وَحینَ تُظْهِرُونَ، یخْرِجُ الْحَى مِنَ الْمَیتِ، وَ یخْرِجُ الْمَیتَ مِنَ الْحَى وَ یحْیى الْأَرْضِ بَعْدَ مَوْتِها، وَکَذلِکَ تُخْرَجُونَ، سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یصِفُونَ، وَسَلامٌ عَلَى المُرْسَلینَ، وَالْحَمْدُللَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ.»
    سپاس خداى منان را سزاست که دمادم بى‏منت مى‏بخشد. درود و سلام خداى متعال، فرشتگان، انبیا و اولیاى الهى بر پیامبر خاتم اسلام و بر خاندان پاک و مطهّرش.
         اینک، سى‏ونهمین شماره «معرفت فلسفى» را با استعانت از خداى متعال، و به امید بهره‏گیرى از فیوضات بى‏کران و کرامات بى‏نهایت الهى، به اهل معرفت تقدیم مى‏داریم. موضوعات مطرح‏شده در این مجموعه به اختصار عبارتند از:
         1. نویسنده گرامى در مقاله «حقیقت ادراک حسى از دیدگاه علّامه طباطبائى» بر آن است که علّامه طباطبائى در اصول فلسفه و روش رئالیسم، براى نشان دادن ارزش ادراکات و خارج‏نمایى مفاهیم کلى کوشیده است تا آنها را از طریق ادراک حسى مربوط به واقعیت‏هاى عینى نشان دهد. ازاین‏رو، تحلیلى از ادراک حسى به دست داده است. در نظر او ادراک حسى حاصل تأثیر محسوس عینى بر اندام قوه حسى و تشکیل پدیده‏اى مادى در آن است. این پدیده مادى معلوم به علم حضورى است و سبب حصول صورت حسى در حاس و شکل‏گیرى ادراک حسى است. اما وى در بدایة الحکمه و نهایة الحکمه تأثیر محسوس بر اندام حسى و فعل و انفعالات مادى به وجود آمده در آن را علت معدّه حضور صورت‏هاى حسى و خیالى نزد نفس دانسته است. صور حسى و خیالى، صورت‏هایى قائم به ذات‏اند که نفس به آنها علم حضورى دارد و با اعتبار خاصى درباره آنها و مقایسه با محسوسات خارجى که منشأ آثار خارجى‏اند، از آنها علم حصولى مى‏سازد. به‏اعتقاد نویسنده، نظریات علّامه در این کتاب‏ها با هم یکسان نیستند و تا اندازه‏اى ناسازگارند. با توجه به اینکه کتاب‏هاى بدایة الحکمه و نهایة الحکمه، آثار نهایى علّامه طباطبائى هستند، نظریه نهایى او را باید نظریه‏اى دانست که در این کتاب‏ها ارائه شده و بر این اساس، از نظر وى ادراک حسى، اعتبار خاصى است که ذهن نسبت به صورت مجرد مثالى معلوم به علم حضورى اعمال مى‏کند.
         2. به‏راستى در تحلیل فلسفى، حقیقت شناخت داراى چه عناصرى است؟ نویسندگان محترم در مقاله «نقد و بررسى تحلیل معرفت از منظر کیث لرر»، پاسخ این سؤال را از منظر وى، پى مى‏جویند. وى که سرشناس‏ترین مدافع کنونى انسجام‏گروى در توجیه است، با اشاره به معانى سه‏گانه شناخت در زبان انگلیسى و تعیین معناى سوم، یعنى تصدیق برخى اطلاعات به‏منزله معرفت موردنظر در معرفت‏شناسى، این تحلیل لغوى را بسنده نمى‏داند. ازاین‏رو، به تحلیل فلسفى حقیقت شناخت پرداخته، برخلاف دیدگاه رایج در معرفت‏شناسى مغرب زمین، افزون بر سه عنصرِ باور، صدق و توجیه، عنصر چهارمى را با عنوان الغاناپذیرى در کار مى‏آورد. وى حقیقت صدق را علامت‏زدایى دانسته، به‏جاى شرط باور نیز شرط پذیرش به هدف احراز حقیقت و اجتناب از خطا را قرار مى‏دهد. سپس مقصود از توجیه را داشتن دلیل و شواهد کافى براى پذیرش اعلام مى‏کند و سرانجام براى فرار از اشکال مشهور گتیه، شرط الغاناپذیرى را به مؤلفه‏هاى سه‏گانه شناخت مى‏افزاید. به اعتقاد نویسندگان محترم، عناصر چهارگانه تحلیل لرر اشکالاتى دارند، از جمله اینکه تفسیر صدق به علامت‏زدایى ناتمام است. در شرط پذیرش نیز میان تصدیق قلبى و تصدیق ذهنى خلط شده است. در شرط توجیه نیز ابهاماتى در کلام لرر مى‏توان یافت.
         3. مسئله اعتباریات از مسائل مهم در قلمرو مباحث فلسفه‏هاى مضاف، به‏ویژه فلسفه حق، فلسفه سیاست، فلسفه حقوق و فلسفه اخلاق است. حقیقت اعتبار و امور اعتبارى، تمییز میان معانى گوناگون آن و نیز رابطه میان اعتبار و انشا، اعتبار و تنزیل، انواع اعتباریات، اعتباریات و واقعیت و همچنین مسئله صدق و کذب در اعتباریات، از مهم‏ترین مباحثى‏اند که در بحث اعتباریات باید بدانها پرداخت. اندیشمندان بسیارى به مسائل یادشده پرداخته‏اند و مباحث ارزشمندى را ارائه داده‏اند؛ اما دو تن از متفکران برجسته مسلمان، یعنى مرحوم اصفهانى و علّامه طباطبائى، دقیق‏ترین مباحث را در این حوزه مطرح کرده‏اند. نویسنده محترم در مقاله «چیستى اعتبار از نظر آیت‏اللّه محمدحسین غروى اصفهانى»، دیدگاه وى را درباره مسئله اعتباریات مورد بررسى و تحلیل قرار داده است.
         4. نویسنده گرامى در مقاله «تأملى در یک نقد» معتقد است که محقق دوانى «موجود بودن» به‏معناى «تحقق عینى داشتن» را منحصر در ذات حضرت حق‏تعالى، و ماسوى‏اللّه را منسوب به حق مى‏داند و با این حساب، مجعول در نظر وى ماهیت است. ملّاصدرا مبنا و بناى او را نقد کرده است. با این‏همه به نظر مى‏رسد نظریه محقق دوانى با نظریه نهایى ملّاصدرا در باب توحید حق یکى است و مطالب محقق دوانى پذیراى تفسیرى صحیح است؛ زیرا با قبول وحدت شخصى وجود، جعل به وجود تعلق نمى‏گیرد، بلکه ماهیات ظهور مى‏یابند و ماسوى‏اللّه ظهورات حق‏تعالى هستند و همه منسوب به حضرت حق‏اند و اصالت ماهیت به‏معناى مجعول بودن ماهیت است، نه اینکه ماهیات در کنار وجود حق تحقق عینى خارجى داشته باشند.
         5. بحث از استکمال نفس از منظر دین و فلسفه، همواره موضوعى جذاب و پذیرفته‏شده بوده است. نویسنده گرامى در مقاله «بررسى فرایند استکمال نفس از دیدگاه ملّاصدرا»، ضمن طرح این موضوع معتقد است آنچه در این میان بحث‏انگیز است، چگونگى استکمال نفس مجرد است. در فلسفه، علم و عمل را از عوامل استکمال نفس مى‏شمارند؛ اما پرسش این است که این دو چگونه به استکمال نفس مى‏انجامند. افزون بر این آیا استکمال نفس پس از مرگ نیز ادامه مى‏یابد، و اگر آرى چگونه؟ این مقاله در پى تبیین فرایند استکمال نفس از دیدگاه ملّاصدرا و پاسخ به این پرسش‏هاست. در این مقاله، ربط و نسبت صور معقول با نفس و نیز کیفیت ارتباط نفس با عقل فعال بررسى شده است. همچنین، نحوه استکمال نفوس پس از مرگ و چگونگى استکمال اقسام نفوس از نظر ملّاصدرا مورد کنکاش قرار گرفته است.
    6. نویسنده محترم در مقاله «نقد و بررسى اومانیسم جدید»، نخست به تعریف اومانیسم پرداخته و علت پراکندگى و تنوع در تعریف اومانیسم را روشن ساخته است. در ادامه و در توضیح تاریخچه اومانیسم جدید، به سه دوره اومانیسم رنسانس، اومانیسم روشنگرى و اومانیسم مدرن اشاره و به تحلیل ویژگى‏هاى هریک پرداخته است. اومانسیم دینى و اومانیسم سکولار، و همچنین اصول اومانیسم همچون طبیعت‏گرایى، منبع ارزش بودن انسان‏ها، آزادى انسان، خردگرایى و مدارا از دیگر مباحث مطرح در این مقاله است که در پایان به نقد آنها پرداخته است.
         7. یکى از پرسش‏هاى ذیل مسئله جهان‏هاى ممکن این است که آیا یک فرد در بیش از یک جهان وجود دارد؟ نویسندگان گرامى در مقاله «افراد بین‏جهانى یا افراد محدود به جهان؛ نگاهى به نظریه همتاهاى لویس و پاسخ پلنتینگا به آن»، معتقدند گروهى مانند دیوید لویس وجود فرد در بیش از یک جهان ممکن را انکار کرده، و در مقابل گروه دیگرى مانند آلوین پلنتینگا به افراد بین‏جهانى قایل شده‏اند. در این مقاله، ابتدا رویکرد لویس مبنى بر انکار فرد بین‏جهانى طرح و نظریه همتا به‏مثابه نظریه بدیل تشریح مى‏شود. بر اساس نظریه همتا، گرچه هر فرد تنها در یک جهان ممکن وجود دارد، در سایر جهان‏هاى ممکن داراى همتاست. در مقابل، بر اساس نظریه پلنتینگا هر فرد مى‏تواند در بیش از یک جهان ممکن وجود داشته باشد. بنابراین، سخن پلنتینگا مستلزم این است که یک فرد باید داراى صفاتى ذاتى باشد تا منجر به تمایز او در هر جهان شود. در پایان نشان داده مى‏شود که مسئله ذات فردى قابل بازگشت به مسئله تشخص در نزد فیلسوفان مسلمان است و ازآنجاکه در تحلیل نهایى، تشخص جز به وجود نیست، انگاره ذات فردى که مبتنى بر تخصیص کلى به کلى است پذیرفتنى نخواهد بود.
         در پایان این دفتر، همچون گذشته، با سپاس و قدردانى از همه محققان، فرهیختگان و استادانى که ما را در تهیه این شماره نشریه یارى رساندند، یادآور مى‏شود که نقدهاى عالمانه و پیشنهادهاى مشفقانه خوانندگان گرامى را همواره براى خود موهبتى گرانبها مى‏دانیم که بر غناى هرچه بیشتر نشریه خواهد افزود.
     

    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1392) نخستین سخن. فصلنامه معرفت فلسفی، 10(3)، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده)."نخستین سخن". فصلنامه معرفت فلسفی، 10، 3، 1392، -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده).(1392) 'نخستین سخن'، فصلنامه معرفت فلسفی، 10(3), pp. -

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    (نویسنده تعیین نشده). نخستین سخن. معرفت فلسفی، 10, 1392؛ 10(3): -