بایدها و نبایدهاى اسلامى سازى علوم انسانى از دیدگاه علّامه مصباح
بحث درباره اسلامى سازى علوم انسانى با توجه به ضعف هاى علوم انسانى موجود از یک سوى و نقاط قوت علوم انسانى اسلامى از سوى دیگر ضرورتى انکارناپذیر دارد. از این رو باید با شناسایى و برطرف کردن موانع این مسیر، به راهکارهایى براى اسلامى سازى علوم انسانى دست یافت. به اعتقاد علّامه مصباح، براى ایجاد تحول در علوم انسانى باید از سویى در مبانى آنها بر اساس آموزه هاى اسلامى بازنگرى کرد و از سوى دیگر با بهره گیرى از روش صحیح، احکام و ارزش هاى اسلامى را در آنها مدنظر قرار داد. نوشتار پیش رو با پژوهش در آثار علّامه مصباح مى کوشد پس از تبیین دو
Article data in English (انگلیسی)
سال دهم، شماره اول، پاییز 1391 ـ 113ـ165
محمدعلى محیطى اردکان*
على مصباح**
چکیده
بحث درباره اسلامى سازى علوم انسانى با توجه به ضعف هاى علوم انسانى موجود از یک سوى و نقاط قوت علوم انسانى اسلامى از سوى دیگر ضرورتى انکارناپذیر دارد. از این رو باید با شناسایى و برطرف کردن موانع این مسیر، به راهکارهایى براى اسلامى سازى علوم انسانى دست یافت. به اعتقاد علّامه مصباح، براى ایجاد تحول در علوم انسانى باید از سویى در مبانى آنها بر اساس آموزه هاى اسلامى بازنگرى کرد و از سوى دیگر با بهره گیرى از روش صحیح، احکام و ارزش هاى اسلامى را در آنها مدنظر قرار داد. نوشتار پیش رو با پژوهش در آثار علّامه مصباح مى کوشد پس از تبیین دو کلیدواژه «علوم انسانى» و «علوم انسانىِ دینى» و نیز مرورى بر ضعف هاى علوم انسانى موجود، به بررسى ضرورت اسلامى سازى علوم انسانى، و موانع و راهکارهاى پیش روى علوم انسانى اسلامى بپردازد. در پایان نیز به شرایط عام اسلامى سازى علوم از دیدگاه علّامه مصباح پرداخته شده است.
کلیدواژه ها: علّامه مصباح، اسلامى سازى، علوم انسانى، باید و نباید، علم دینى، اسلام.
* دانش پژوه دکترى فلسفه مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. mohiti@qabas.net
** دانشیار گروه فلسفه مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى قدس سره. a-mesbah@qabas.net
دریافت: 10/2/91 پذیرش: 11/6/91.
مقدّمه
با پیشرفت روزافزون علوم طبیعى و انسانى، پرسش هاى بسیارى درباره ارتباط این علوم با دین مطرح مى شود. دیدگاه ها در اثبات، نفى و یا انکار رابطه علم و دین مختلف است. با توجه به اهتمام جدى علّامه مصباح به علوم انسانىِ اسلامى، و همچنین نبودِ اثرى جامع از او در این موضوع، مقاله پیش رو با به کارگیرى روش توصیفى ـ تحلیلى، به بررسى موضوع بایدها و نبایدهاى اسلامى سازى علوم انسانى از دیدگاه علّامه مصباح اختصاص یافته است.
تعریف علوم انسانى
علّامه مصباح علوم گوناگون بشرى به جز علم ریاضیات را بر اساس یکى از تقسیم بندى هاى مشهور به سه دسته علوم مربوط به ماده بى جان، علوم ماده جاندار و علوم مربوط به انسان ـ خواه ناظر به اوضاع و احوال فردى انسان باشند و خواه مربوط به امور و شئون اجتماعى او ـ تقسیم مى کند و دانش هایى چون تاریخ، اقتصاد، روان شناسى و حقوق را علومى در برابر علوم فیزیکى و زیستى قرار مى دهد و از آنها به علوم انسانى تعبیر مى کند.1 وى تعریف هاى ارائه شده از علوم طبیعى و انسانى را قراردادى مى داند و معتقد است بحث فلسفى و عقلى درباره ملاک علوم انسانى و غیرانسانى ارزش ندارد.2 علّامه مصباح، علوم انسانى را بر اساس قرارداد، علومى تعریف کرده است که «با فکر و اندیشه انسان سروکار دارد؛ یعنى متعلق این علوم با فکر و اندیشه انسان ارتباط دارد.»3 بنابراین علوم طبیعى، در برابر علوم انسانى، دانش هایى هستند که با اندیشه انسان سروکار ندارند و آن دسته از دانش هایى که صرف نظر از بود و نبود انسان، متعلقشان وجود دارد، علوم غیرانسانى خواهند بود.4 علّامه مصباح در مقام بیان علت افزوده شدن واژه انسانى به علوم انسانى مى فرماید:
اگر بخواهیم علوم را به دو دسته انسانى و غیرانسانى تقسیم کنیم، اقتضاى لفظ این است که به نحوى انسان در موضوع آن دخالت داشته باشد؛ روح، بدن و ارزش هاى انسانى نه تنها در فهم (که همه علوم در فهم به انسان نیازمندند)، بلکه در موضوعشان مرتبط با مسائل انسانى اند و در مقابل، آن دسته از علوم که روحِ انسانى نه در فهم آنها دخیل است و نه در موضوعات آنها، علوم غیرانسانى اند.5
تعریف علوم انسانى اسلامى
به اعتقاد علّامه مصباح، هنگام نسبت دادن (از جمله نسبت دادن دین به علم) کمترین مناسبت بسنده است. بنابراین ممکن است به لحاظ مناسبت هاى گوناگون، به علوم اسلامى یا دینى گفته شود و این انتساب همیشه به یک دلیل و بر اساس یک اصطلاح نباشد.6 چه بسا علمى براساس یک مناسبت و اصطلاح، دینى باشد و بر اساس اصطلاح دیگر غیردینى. با توجه کردن به این نکته مى توان ریشه برخى اختلاف نظرها در به کارگیرى واژه علم دینى را نزاع لفظى، و راه حل را توجه به ملاک هاى مختلف اطلاق وصف دینى براى علوم دانست. از دیدگاه علّامه مصباح، بعضى از این ملاک ها که مى توانند نسبت دادن علم به دین را تصحیح کنند، و از نظر ذوق عرفى مقبول باشند، عبارت اند از:
1. کشف واقع: بر پایه این ملاک، همه علوم یقینى، دینى اند؛ زیرا هدف علوم کشف واقعیت هاست و همین هدف را دین با گستره بیشترى نسبت به ابزار دستیابى به واقع برمى آورد و هدف دستیابى به واقع را که علم واقعى به دنبال آن است امضا مى کند؛7
2. مخالفت نداشتن با دین: بر این اساس هر علمى (از جمله علوم انسانى) که با عقاید، اخلاق و احکام اسلام مخالفت نداشته باشد، اسلامى است؛8
3. موافقت با دین: بر پایه این اصطلاح، هرچند علوم روش یا روش هاى ویژه خود (مانند تجربه و قیاس عقلى) را دارند و ممکن است در آنها به صورت مستقیم از وحى و یا آنچه به وحى مى انجامد استفاده نشده باشد، چون اولیاى دین یا مسلمانان چنین علوم یا نظریه هایى را تأیید کرده اند و یا آنها را بر علوم یا نظریه هاى دیگر ترجیح داده اند، دینى نامیده مى شوند؛9
4. وحدت مسائل: صرف نظر از روش اثبات مسائل، اگر مسائلى که در علوم بررسى مى شوند، در دین نیز کانون بررسى قرار گیرند، آن مسائل دینى خوانده مى شوند. به عبارت دیگر اگر مسائل علوم عینا در دین هم بیان شده باشند، آن علوم، دینى نامیده مى شوند؛10
5. روش اثبات مسائل: اگر بخشى از علوم، تنها با روش وحیانى و از طریق منابع دینى اثبات پذیر باشد و این گونه به اثبات برسند، دینى نامیده مى شوند؛11
6. توقف اثبات مسائل دین بر علم: اگر علمى براى اثبات بخشى از دین موردنیاز باشد، دینى نامیده مى شود.12
ضعف هاى علوم انسانى موجود
علوم انسانى اى که در دانشگاه هاى جهان و از جمله در ایران رواج دارند، گرفتار آسیب هایى جدى اند که توجه به آنها مى تواند ضرورت بحث درباره اسلامى سازى علوم و دانشگاه ها را به خوبى روشن سازد. بنابراین با نگاهى گذرا ضعف هاى علوم انسانى موجود را از دیدگاه علّامه مصباح بررسى مى کنیم:
1. استوار نبودن علوم بر اصول موضوعه و مبانى صحیح:13 به لحاظ منطقى هر علمى بر مبانى و اصولى استوار است. بنیادى ترین پایه هاى علوم را باید در معرفت شناسى و هستى شناسى به اثبات رساند. علوم موجود از این نظر کاستى دارند و آگاهانه یا ناآگاهانه بر اصولى اثبات ناشده و یا حتى اشتباه استوارند. انحصار روش تحقیق در تجربه از جمله قواعدى است که علوم موجود از آن بهره مى برند؛ اصلى که میزان اعتبار و گستره کاربرد آن باید در معرفت شناسى بررسى شود. چه بسا ارزش این روش در مقایسه با روش هاى دیگرِ تحقیق، بسیار کم باشد. فیلسوفان علم نیز معتقدند که روش تجربى به ندرت یقین آور است و در بهترین شرایط، نتیجه اى جز ظن دربرندارد. اصل علیت نیز که یکى از اصول مسلم و پرکاربرد در علوم موجود تلقى مى شود، از اصول متافیزیکى و فلسفى است که با روش تعقلى در فلسفه بررسى مى شود. بنابراین نمى توان نسبت به آن بى مهرى ورزید و آن را به بهانه غیرعلمى بودن کنار نهاد و از نظریاتى مانند توالى و تعاقب پدیده ها دفاع کرد. یکى از مسائلى که سیطره خود را بر کیهان شناسى گسترده است، مسئله پیدایش تصادفى جهان است که با اصول مسلم متافیزیکى منافات دارد؛ زیرا هیچ پدیده و معلولى بدون علت محقق نمى شود. همچنین روان شناسى امروز با رویکردهاى گوناگونش چیزى جز تحولات مغز و اعصاب را مطالعه نمى کند و گاه وجود چیزى به نام روح را بر همین اساس انکار مى کنند. این در حالى است که حتى بر اساس روش تحقیق مورد قبول دانشمندان غربى، نمى توان عدم وجود روح مستقل را در آزمایشگاه به اثبات رساند. نهایت چیزى که آنها به لحاظ منطقى مى توانند ادعا کنند، نیافتن دلیل تجربى و آزمایشگاهى بر وجود روح است که البته نباید هم از این روش توقع اثبات و یا انکار وجود روح را داشت. وجود روح و ویژگى هاى آن را باید در هستى شناسى و انسان شناسى کانون بحث و بررسى قرار داد. روشن است که انکار روح چه تأثیر بدى بر اعتقادات و اعمال دینى مى گذارد؛
2. خلط حیثیت هاى توصیفى و دستورى علوم:14 بعضى از علوم انسانى دو حیثیت توصیفى و دستورى دارند. این دو حیثیت در علوم موجود خلط شده اند. از این رو کسى که توصیف هاى علوم را مى آموزد و آنها را مطابق با واقع مى داند، تصور مى کند که دستورهاى این علوم نیز واقعى اند؛ در حالى که دستورها و ارزش هاى علوم موجود، بر اصول صحیح و منطقى استوار نیستند؛
3. توهم تعارض علم ودین:15 گاه در علوم انسانى موجود فرضیه ها و یا نظریه هایى مطرح مى شوند که با آموزه هاى دینى ناسازگارند. چگونه علم مى تواند ادعاى کشف واقع را داشته باشد، در حالى که با دین صحیح تعارض دارد؟ بنابراین تعارض مبانى و مسائل علوم انسانى موجود با معارف اسلامى را نیز مى توان از نقاط ضعف علوم انسانى موجود برشمرد؛
4. ناکارآمدى علوم انسانى در عرصه عمل و عدم توانایى این علوم براى برآورده کردن نیازهاى بنیادین بشر، مانند امنیت، اخلاق، عاطفه و معنویت؛16
5. ناکارآمدى علوم انسانى در عرصه نظر و تعامل دوسویه با دیگر علوم.17
با توجه به آنچه بیان شد، مى توان با تشریح مزایاى علوم انسانى اسلامى، ضرورت تحول در علوم انسانى موجود را استنتاج کرد.
ضرورت اسلامى سازى علوم انسانى
از دیدگاه علّامه مصباح، نه تنها اسلامى سازى علوم انسانى امکان پذیر است، که پرداختن به علوم دینى به دلیل هایى ضرورت دارد:
1. علوم انسانى اسلامى، مهم ترین و سودمندترین علوم
علّامه مصباح با توجه به دسته اى از آموزه هاى اسلامى مانند آخرت و جاودانگى روح، علوم را به دو دسته تقسیم مى کند:
الف) علومى که تنها در زندگى دنیایى ما کاربرد و سودمندى دارند؛
ب) علومى که یا براى دنیا و آخرت سودمند و یا تنها براى آخرت.
همان گونه که دنیا محدود و پایان پذیر است، سودمندى دنیوى و همچنین هر آنچه فلسفه وجودى اش سودمندى دنیوى باشد زوال پذیرند. بنابراین سودمندى علوم دسته اول نیز محدود است و روزى پایان مى یابد. این در حالى است که اگر علمى براى دنیا و آخرت یا تنها براى آخرت سودمند باشد، به دلیل بى نهایت بودن آخرت، سودمندى علم مزبور نیز همیشگى خواهد بود. در این صورت فراگیرى چنین دانش هایى مهم تر و سودمندتر خواهد بود. از آنجاکه هدف علم دینى این است که انسان را به سعادت بى پایان اخروى برساند، نتیجه یادگیرى این علوم مى تواند بى نهایت باشد.18 باید توجه کرد که داشتن اطلاعات در زمینه دین، به تنهایى سودمندى این علوم را ضمانت نمى کند و آیات و روایت هاى بسیارى نیز بر این مطلب گواهى مى دهند.19
2. در امان ماندن از نفوذ موج ویرانگر غرب گرایى20
اگر علم، مستند به دین و داراى پایه هاى محکم و تزلزل ناپذیر باشد، اندیشه هاى نادرست غربى نمى توانند در دل ها نفوذ کند.
3. وجوب تحصیل علوم دینى
اگر علمى به منزله علم دینى مطرح باشد، یادگیرىِ آن واجب خواهد بود. بنابراین باید این مسئله روشن شود که چه علمى دینى است و براى گام برداشتن در مسیر سعادت و عمل به تکلیف (به نحو وجوب کفایى یا عینى) باید با چه معارفى آشنا باشیم.21 با توجه به تعریفى که از علم دینى در آغاز پژوهش حاضر از دیدگاه علّامه مصباح ارائه شد، روشن مى شود که وجوب تحصیل این گونه علوم اختصاصى به علوم دینى رایج در حوزه هاى علمیه ندارد و دیگر علوم انسانى را نیز دربرمى گیرد.
4. عمل به وظیفه سنگین بیان حکم خدا
وجود منابع ارزشمند علوم انسانى در اسلام، وظیفه سنگین فهم، استنباط و تبیین چنین مسائلى را به دنبال دارد. در این دوره از تاریخ اسلام، باید با رعایت اصول پژوهش، از این منابع بهره بردارى صحیح شود. شکى نیست که از دست دادن چنین فرصت هایى و غفلت از این تکلیف مهم موجب پشیمانى خواهد شد.22 دشوارىِ چنین وظیفه اى با توجه به این نکته دوچندان مى شود که ممکن است محقق با فهم نادرست خود، به انحراف هایى کشیده شود که انحراف میلیون ها انسان و گاهى درگیرى ها و جنگ ها را در پى دارد؛ در این صورت، مسئولیت ریخته شدن خون ها و بروز فسادها بر عهده دانشمندان کج فهم خواهد بود.23
5. متفاوت بودن انسان شناسى اسلامى
با متفاوت بودن انسان در اندیشه اسلام و غرب و وجود انسان شناسى هاى گوناگون24 شکى براى ایجاد علوم انسانى مستقل براى ما باقى نمى ماند. انسان غربى برخلاف انسان در اندیشه اسلامى، تک ساحتى است و تنها عوامل مادى اند که بر رفتار او تأثیر مى گذارند. روشن است که راه رسیدن انسان به سعادت در مکتب اسلام با بیراهه هاى غربى که برخى آنها را سعادت بشر مى نامند، کاملاً متفاوت است.25
علوم، بر پایه پیش فرض ها و اصول موضوعه اى استوارند که باید در جاى خود تبیین شوند. علوم انسانى رایج از این حکم مستثنا نیستند و بر اصولى استوارند که باید در درستى آنها تردید داشت و دست کم ضمن بررسى آنها به نواقص احتمالى ـ و بلکه حتمى ـ آنها پى برد و از این طریق به بازسازى آنها پرداخت.
آسیب شناسى اسلامى سازى علوم انسانى
در این بخش مى کوشیم ضعف ها و موانع پژوهش در قلمرو علوم انسانى دینى را بیان کنیم و راهکارهایى ارائه دهیم.
الف) آسیب هاى روشى و ساختارى
1. عدم استفاده از روش متناسب با موضوع تحقیق: گرچه در علوم تجربى بیشتر از شیوه تجربى استفاده مى شود، ولى نتیجه این مطلب، درستى به کارگیرى این روش در همه موضوعات نیست و نمى توان شیوه تحقیق در علوم تجربى را به علوم انسانى ـ به ویژه روان شناسى و جامعه شناسى ـ تعمیم داد. به اعتقاد برخى جامعه شناسان، منحصر به فرد و تکرارناپذیر بودن پدیده هاى اجتماعى سدى محکم در برابر اجراى چنین شیوه اى است. هرچند علّامه مصباح وجود جهت هاى مشترک در پدیده هاى اجتماعى را قبول دارد، کشف و ارزیابى آنها و نتیجه گیرى از آنها به منزله یک تجربه را کارى دشوار مى داند؛ زیرا با توجه به مقارن بودن پدیده هاى اجتماعى، تعیین رابطه دقیق علّى و معلولى میان آنها توسط بشر کارى دشوار است.26 نمونه دیگر از این ناکارآمدى، ضعف شیوه تجربى در شناخت انسان است؛ زیرا ممکن است یافته هاى علمى علاوه بر اینکه بیان کننده همه ابعاد وجودى انسان نیستند، با اندیشه هاى دینى ناسازگار باشند.27 آیا مى توان با استفاده از وسایل آزمایشگاهى ماهیت انسان و چیستى و ویژگى هاى روح را شناخت؟ روشن است که پاسخ منفى است.
نکته مهم دیگر، صحیح نبودن کمیت گرایى در علوم انسانى است. هرچند این روش در برخورد با پدیده هاى مادى و داده هاى حسى اهمیت بسیار دارد، ولى نمى توان ارزش امور معنوى را با معیارهاى کمى سنجید و بر اساس آنها ارزش گذارى کرد. از این رو دایره آگاهى هاى بشر به آنچه امروزه از آن به «علم» تعبیر مى شود، منحصر نیست و حتى ارزش امور معنوى از این گونه علوم بیشتر است.28
بنابراین یک محقق باید با اعتقاد به عدم انحصار شیوه هاى پژوهش در روش هاى تحقیق موجود و رایج در علوم تجربى، با روحیه بى طرفانه علمى به تحقیق بپردازد و بکوشد همواره در جست وجوى شیوه هاى صحیح و نوین پژوهش باشد.29
2. استناد به روایت هاى ضعیف یا مشکوک: هرچند در سندیت قرآن شکى نیست و تنها تمام همت باید به سوى دلالت متن هدایت شود، در روایت ها که منابع غنى علوم انسانى اند، باید هم در سند روایت ها تحقیق کافى انجام شود و هم در دلالت و جهت صدور. توجه نداشتن به این مطلب موجب مى شود برخى با استناد به روایت هاى ضعیف و یا حتى مشکوک درصد خطاى نظریه خود را بالا ببرند و علم و دین را در معرض تقابل قرار دهند. روشن است که تلقى رایج در میان عالمان تجربى در این گونه موارد، حکم به اشتباه دین و صحیح بودن نظریه هاى اندیشمندان خواهد بود؛ زیرا چنین نظریه اى از نظر ایشان اعتبار مطلوب را دارد، ولى هنوز حکم دینى به دست آمده از روایت ها، بنا به فرض، ضعیف یا مشکوک است. استناد به چنین روایت هایى اساس دین را مخدوش مى کند و علوم از این طریق بر پایه هاى متزلزل و لرزانى بنا مى شوند که زیانشان بیش از سودشان است. با توجه به روش فقیهان در استنباط احکام مى توان به این نکته دست یافت که نباید به روایت هاى ضعیف، مشکوک و یا متناقض، استناد قطعى و استقلالى کرد و حکمى را که از آنها استخراج مى شود، به خدا نسبت داد.30
3. ضعف در برنامه ریزى رشته هاى علمى در دانشگاه ها براى اهداف اسلامى:31 رشته هاى علمى به ویژه رشته هاى علوم انسانى در دانشگاه ها به این دلیل به ضعف بنیادى دچارند که براى اهداف اسلامى برنامه ریزى نشده اند و گاه دروسى در دانشکده ها تدریس مى شوند که با مبانى دینى سازگار نیستند. البته پس از انقلاب تلاش هایى براى تقویت و جهت دهى مناسب دروس شده است، که این میزان، با اهداف مطلوب فاصله بسیار دارد.32
4. علمى کردن دین: نباید تصور کرد که تطبیق کشف هاى علمى جدید با آیات و روایت ها، آن هم به هر شیوه ممکن، شایسته و افتخارآمیز است؛ زیرا هرچند ممکن است در کوتاه مدت نظر برخى را جلب کند و حتى موجب اشتیاق روزافزون به دین شود، در درازمدت آفت هاى بسیار خواهد داشت که مى توان نمونه اش را در تاریخ تفکر غرب ملاحظه کرد. چه بسا همین کار موجب شود برخى از راه اثبات کذب گزاره هاى علمى دین، در اصل دین تشکیک کنند.33
5. شتاب زدگى در فرایند اسلامى سازى: اسلامى سازى علوم انسانى کارى سترگ و گسترده و نیازمند صرف وقت، هزینه، و نیز تلاش بسیار اندیشمندان است. بنابراین نباید در این مسیر شتاب زده عمل کرد.34
هرچند ایده هاى نو باید ظرفیت نقدپذیرى را داشته باشند و صاحبان اندیشه باید براى بالندگى و تقویت هرچه بیشتر اندیشه هاى خود، آنها را در معرض نقد قرار دهند، ناقدان نیز باید متوجه باشند که برخوردهاى تخریبى به جاى نقد سازنده موجب مى شود اندیشه در جایگاه واقعى خود قرار نگیرد و قربانى اغراض و هواهاى نفسانى منتقدان شود.35 ناقدان باید توجه کنند که نقدِ بیشتر، همواره با ترفیع درجه علمى ناقد همراه نیست و کسى در این کارِ مهم و ضرور موفق است که جهت هاى مثبت و منفى یک ایده را مطرح کند و با پیشنهادهاى خود بکوشد در صورت امکان، نقاط قوت آن نظریه را حفظ و با جبران نقاط ضعف، آن را ترمیم و بازسازى کند.
ب) آسیب هاى محتوایى
1. رواج اصطلاح پوزیتیویستى علم: شاید بتوان یکى از موانع تقویت و گسترش علوم انسانى دینى در جوامع دانشگاهى ایران را رواج اصطلاح پوزیتیویستى واژه علم و عدم توجه به هویت فرهنگى و لوازم لاینفک این دسته از علوم36 دانست. گاهى در دانشگاه ها از همان آغاز عقاید مخالف اسلام چنان با آب وتاب بیان مى شوند که گویا قطعى و تخلف ناپذیرند و به دلیل علمى بودن، جاى بحث درباره این مسائل باقى نمى ماند. انباشته شدن ذهن دانشجو از مفاهیم غیردینى آسیبى است که برطرف کردن آن بسیار دشوار است37 و مانع بزرگى در راه اسلامى سازىِ علوم به شمار مى آید.
2. فقر علمى در زمینه شناخت دین: مصادیق گوناگون این نوع آسیب محتوایى عبارت اند از:
الف) عدم آشنایى دانشجویان و برخى استادان دانشگاه با مبانى اندیشه هاى اسلامى؛38 در بسیارى از رشته هاى دانشگاهى مانند الکترونیک، مکانیک، فیزیک و شیمى این ضعف دیده مى شود که اسلام در آنها به لحاظ کمى و کیفى به درستى شناخته نمى شود. اندک بودن واحدهاى درسى معارف اسلامى، عدم آشنایى عمیق استادان دانشگاه با آموزه هاى دین، وام دار بودن برخى استادان به اندیشه هاى مسموم غربى و نیز جایگاه پایینِ نقد اندیشه هاى غربى در دانشگاه از عوامل پیدایش افکار التقاطى و نادرست (از جمله جدایى دین از سیاست و ناتوانى دین در ارائه برنامه در عرصه هاى غیرعبادى) هستند. براى رسیدن به نتیجه مطلوب در قلمرو علوم انسانىِ اسلامى باید بینش عمیق نسبت به اسلام و مبانى علوم یافت؛39
ب) اسلامى نبودن برخى مطالب موجود در کتاب هاى درسى: یکى از انگیزه هاى طرح بازسازى علوم انسانى که از سوى حوزه مطرح شد، این بود که سیاست گذشته آموزش علوم انسانى، سلب باورهاى اسلامى صحیح از دانشجویان بوده است. گنجانده شدن مباحث وارداتى و غیراسلامى به گونه نامرئى در متون درسى، کاملاً در این راستا قرار دارد.40 با آشنا شدن دانش آموزان و دانشجویان با فرهنگ غرب در سطح فرهنگ علمى، و آشنایى آنها با آموزه هاى اسلامى در سطح فرهنگ عمومى، نه تنها خلّاقیت به وجود نمى آید، بلکه شخصیتى دوگانه در آنها توأم مى یابد که فرهنگ اسلامى به صورت کم رنگ در لایه هاى زیرین آن جاى مى گیرد؛41
ج) منتشر شدن نشریه ها با محتواى غیراسلامى در کشور: گاه در دانشگاه ها و دیگر مراکز فرهنگى کشور، نشریه هایى توسط مدعیان قافله سالارىِ علم و فرهنگ چاپ مى شوند که با اهداف اسلامى و آرمان هاى انقلاب اسلامى سازگار نیستند و در برخى موارد اهدافى ضداسلامى را دنبال مى کنند. این در حالى است که علوم انسانى بیش از علوم تجربى و پایه و به صورت مستقیم، بر فرهنگ اسلامى تأثیر مى گذارند. به همین دلیل باید درباره مطالبى که در این حوزه منتشر مى شوند نهایت دقت را به کار گرفت؛42
د) فقر علمى جامعه در زمینه شناخت معارف و شناخت عقیده اسلامى: گاه برخى به اصطلاح اسلام شناسان با استناد به ظواهر اسلامى، شرایطى را فراهم مى آورند تا مردم به طرف دارى از ایشان برخیزند؛ تا آنجاکه روزى در سخنرانى و یا مقاله اى از برترى علوم انسانى غربى بر اندیشه هاى اسلامى سخن به میان آید، مردم اعتراضى نمى کنند. اگر مردم به درستى اسلام را شناخته بودند، اجازه مطرح شدن چنین افکارى را نمى دادند و به زودى از آنها تأثیر نمى پذیرفتند.43
3. اهمیت ندادن به علوم انسانى، پیش از انقلاب:44 پیش از انقلاب اسلامى در ایران، به دلیل اینکه به محتواى علوم انسانى از جهت سازگارى یا ناسازگارى با دین اهمیت داده نمى شد، هر دانشى با هر محتوایى وارد ادبیات علمى کشور شد. اگر در آن زمان در این علوم بازنگرى مى شد و در گزینش آنها دقت بیشترى به عمل مى آمد، امروز با این حجم از مشکل هاى جدى در زمینه اسلامى سازى علوم انسانى روبه رو نبودیم.
راهکارهاى اسلامى سازى علوم انسانى
در این بخش مى کوشیم راهکارهاى تحول در علوم انسانى و تقویتِ علوم انسانى اسلامى را از دیدگاه علّامه مصباح تبیین کنیم. به نظر مى رسد مهم ترین راهکارى را که مى توان از اندیشه هاى علّامه مصباح برداشت کرد این است که باید با استفاده از منابع اختصاصى دین به ارزیابىِ علوم انسانى رایج پرداخت و در مقام بررسىِ مسائلِ علوم انسانى به مبانىِ اصیلِ دینى (به ویژه در بُعد ارزش ها) توجه ویژه کرد. با این روش مى توان علوم انسانى را بر پایه اى استوار و مبتنى بر آموزه هاى اسلامى بنا کرد. براى دستیابى به چنین هدفى باید به برخى نکات توجه کرد:
1. آشنایى با علوم انسانى رایج در دنیا
هرچند در کشور ما پس از انقلاب، فعالیت هاى خوبى در زمینه علوم انسانى انجام شده است، ولى در این قلمرو ضعف هاى جدى وجود دارد که باید برطرف شوند. یکى از این ضعف ها عدم آشنایى کافى با نظریه هاى گوناگون در علوم انسانى است که در دنیا رواج دارند. ابراهیم فیاض مى گوید: «کسى را در ایران نمى شناسم که وبر، مارکس یا پوپر را فهمیده باشد. بیشتر این حرف ها شعر و شعار است...[زیرا] محال است کسى چیزى را بفهمد و بعد نتواند درباره آن نوآورى کند.»45
آشنایى کافى با این دسته از علوم، گامى بزرگ براى فهم صحیح و پس از آن، ارزیابى و نقد آنها و یا استفاده از نظریه هاى صحیح است.46 حوزه و دانشگاه باید اجازه مطرح شدن مسائل مخالف تفکر اسلامى را نیز بدهند تا بتوانند زمینه را براى آشنایى، فهم، و سپس نقد آنها آماده سازند.47 البته این کار حساس را باید با در نظر گرفتن برخى شرایط انجام داد:
الف) دانش پژوهان مسلمان باید به لحاظ مبانى فکرى اسلامى به جایى رسیده باشند که راه حق و باطل برایشان روشن باشد. بنابراین نخست باید با اندیشه هاى اسلامى آشنایى کامل بیابند تا مبادا اندیشه هاى مخرب غربى بر ذهن آنها تأثیر بگذارد؛48
ب) باید با در مقابل هم قرار دادن و مقایسه صحیح و منطقى اندیشه هاى اسلامى و غربى، برترى مبانى فکرى اسلامى روشن شود تا از این طریق، هم بطلان عقیده غیراسلامى روشن شود و هم اندیشه هاى اسلامى به اثبات برسند؛49
ج) باید مبدأ و مقصد هر علمى با تدوین فلسفه شاخه هاى گوناگون علوم و با توجه به معیارهاى اسلامى ومحتواى کتاب وسنت روشن شوندوبه دانش پژوهان آموزش داده شوند.50
2. توجه به همه نظریه هاى موجود در علوم انسانى
شنیدن همه نظرها و برگزیدن بهترین آنها شیوه اى است که رعایتش بنا به دستور قرآن کریم و بر اساس موازین عقلى لازم است. خداوند سبحان در وصف خردمندان مى فرماید: «الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ.» (زمر: 18) هرکس مى خواهد در علوم انسانى، پژوهشى بى طرفانه و بدون هیچ وابستگى فکرى داشته باشد، باید از همه نظریه هاى مطرح در این علوم آگاهى داشته باشد تا بتواند هنگام مقایسه، بهترین آنها را برگزیند و یا اگر مى خواهد آنها را نقد کند، پس از فهم کامل همه نظریه ها چنین کارى را انجام دهد. آگاهى جامع از نظریات دین در زمینه علوم انسانى از این جهت اهمیت دارد که ممکن است دین، نظریه اى را مطرح کرده باشد که دیگران به آن نرسیده اند و یا ممکن است دین نظریه هایى را اعلام کند که علم پس از مدت ها بتواند در آینده اثبات کننده آنها باشد. بنابراین محقق باید در مقام تحقیق، همه نظریه هاى مطرح و حتى احتمالى را در نظر بگیرد.
3. تقویت دروس دینى
آشنایى با علوم انسانى رایج در صورتى مى تواند براى ما سودمند باشد که با استفاده از آموزه هاى دینى صحیح و حق ارزیابى شوند؛ اما این امر مهم با روش هاى تحقیق و مطالعات دینى امروز به خوبى تحقق نمى یابد. بنابراین باید در دروس دینى و حوزوى به لحاظ روش تحقیق به گونه اى تغییر و تحول ایجاد شود که در کوتاه ترین زمان ممکن به بهترین نتیجه برسیم.51
4. فهم درست منابع دینى و عبرت گیرى از اقدام هاى صورت گرفته در زمینه علم دینى در اسلام وغرب52
باید آیات و روایت ها را درست بفهمیم تا گرفتار التقاط نشویم. مشکلى که در سال هاى آغازین انقلاب رواج داشت این بود که برخى، مطالبى را از فلسفه هایى مانند فلسفه مارکسیسم و ماتریالیسم مى گرفتند و با ضمیمه کردن چند آیه و روایت، آنها را به اصطلاح اسلامى مى کردند. چنین سهل انگارى هایى موجب بسیارى از انحراف ها شد و ضربه هایى نیز به اسلام و انقلاب اسلامى وارد کرد. مشکل کار آنها عدم فهم درست منابع دینى بود. بنابراین فهم درست متن قرآن همانند فهم درست دلالت روایت هاى معصومان علیهم السلام اهمیت دارد؛ زیرا فهم منابع دینى به معناى کشف حجتى از حجت هاى پروردگار است. این گونه مى توان از شکست هاى دینِ درست فهم نشده یا تحریف شده در مقابل علم درس گرفت.
همان گونه که در استنباط یک حکم فرعى فقهى در سند و متن روایت ها دقت بسیار مى شود تا مبادا حکمى به اشتباه به خداوند نسبت داده شود، باید همین دقت را در استنباط علوم انسانى اسلامى از روایت ها به کار بست. آیا مى توان با روایت هایى ضعیف (به لحاظ سند یا دلالت) در مقابل نظریه هایى ایستاد که صدها سال در دانشگاه هاى غرب مطرح بوده اند؟ بى تردید پاسخ منفى است و علاوه بر این، هیچ گاه چنین کارى کمک به علوم انسانى نیست.53 همان گونه که براى روایت هاى زراره، ابوخالد کابلى، ابوهریره و... سند و متن روایت را بررسى مى کنیم، باید با مراجعه به نسخه هاى مختلف و دیگر راهکارهاى بررسى روایت ها، در آنها به اندازه کافى دقت کنیم و حکم درست را از آنها به دست آوریم.
هرچند ما در شرایطى از تاریخ معرفت شناسى قرار داریم که هم در زمینه علوم نظرى و هم در زمینه علوم عملى مبانى محکمى داریم، باید در علوم عملى بیشتر کار کنیم تا مبانى معرفت شناختى در این علوم استوارتر شوند و از این طریق راه براى پاسخ گویى به همه شبهات باز شود. تنها با پیمودن همین راه است که مى توان از توهم بازگشت علوم عملى به امور اعتبارى و قراردادى نجات یافت.54
5. توجه به افکار بزرگان55
بسیارى از علما در زمینه علوم دینى، به گونه شبانه روزى پژوهش کرده اند و با دغدغه فهم و ترویج دین، به بررسى آیات و روایت ها مشغول بوده اند. بنابراین در مقام تحقیق باید از اندیشه هاى آن اندیشمندان نیز در راستاى پیشرفت اهداف اسلامى استفاده کرد و نتیجه تحقیق هاى ایشان را به مثابه مقدمه هایى سودمند براى نتیجه گیرى هاى بیشتر و دقیق تر به کار گرفت. هرچند ممکن است چیزى به ذهن کسى برسد که در ذهن اندیشمندان پیشین نبوده است، همواره باید این احتمال داده شود که این نظریه را دیگران نیز مطرح کرده اند و یا در ذهن داشته اند، ولى به خاطر وجود اشکال ها و یا ابهام هایى، کنار گذاشته شده است. دقت علما در آیات و روایت ها مثال زدنى است. با توجه به وجود بطون، تأویل ها و لایه هاى معنایى ظریف و گوناگون ممکن است در چارچوب معین (صراط مستقیم اسلام) تفسیرهاى مختلف و درعین حال صحیح در جاى خود از یک آیه یا روایت بشود. گاهى نیز بعضى از لایه هاى معنایى یک واژه (مانند عبادت) به جایى مى رسد که برخى نمى توانند حقیقت آن را درک کنند. در روایتى از پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله نقل شده است که: «إن للقرآن ظهرا وبطنا ولبطنه بطن إلى سبعة أبطن.»56
6. مبنا قرار دادن مباحث انسان شناسى در همه شاخه هاى علوم انسانى
یکى از ضعف هاى آموزش علوم انسانى در دانشگاه هاى جهان این بوده است که علوم انسانى به صورت اندام هاى مثله شده درآمده اند و شاخه هاى مختلف این علوم با هم پیوندى ژرف ندارند. به همین دلیل است که براى نمونه کارشناس علم اقتصاد نیازى به علم اخلاق نمى بیند.57 آنچه مى تواند این ضعف را برطرف کند، مطرح کردن مباحث انسان شناسى در همه شاخه هاى علوم انسانى است. با این کار هدف علوم انسانى روشن مى شود و پس از آن مى توان انتظارهاى خود را از علوم انسانى مشخص کرد. براى نمونه تا ندانیم ماهیت انسان چیست، نمى توانیم این مسئله را روشن کنیم که آیا اقتصاد زیربناست یا روبنا و آیا مسائل دیگر زاییده اقتصادند یا خیر. ویژگى این کار این است که حتى در مکاتب غیراسلامى و یا ضداسلامى نیز کاربرد دارد و باید انجام شود.58
براى نمونه مى توان توجه به مباحث انسان شناسى در رشته مدیریت را به این دلیل ضرور دانست که با شناخت ابعاد وجودى انسان، کیفیت انگیزش او، و ارزش هاى حاکم بر وجود او مى توان انگیزه کار را در او تقویت کرد. مثلاً مى توان این نکته را بررسید که با اجراى چه شیوه اى مى شود در افراد نیرویى ایجاد کرد که مسئولیت خود را به بهترین شکل ممکن و بدون نیاز به کنترل کننده خارجى انجام دهند، تا از این راه از هزینه ها کاسته شود و نیروها براى بخش هاى تولیدى و خدمات آزاد شوند.59
مورن از جامعه شناسان فرانسه نیز به تکه تکه بودن دانش کنونى اعتراف مى کند و با نگاهى کلى معتقد است در صورتى مى توان به پرسش هاى بنیادى بشر پاسخ داد که میان علوم دقیقه، زیستى و انسانى ارتباط برقرار شود؛ وگرنه نمى توان انتظار بازتاب صحیح واقعیت را از علم داشت و چه بسا این گونه علوم، واقعیت را به صورت واژگون بازتاب دهند. مورن براى حل این مشکل، تقویت مطالعات میان رشته اى وفرارشته اى را پیشنهاد مى کند.60
7. نظریه پردازى در زمینه علوم انسانى
تفکر التقاطى مشکل هایى مانند ناسازگارى علم و دین را به ارمغان مى آورد و براى ایمن ماندن از چنین پیامدهاى منفى اى باید نظریه هایى جدید در علوم انسانى مطرح کنیم که هم مبتنى بر تخصص مطرح شده باشند و هم با آموزه هاى دینى ناسازگار نباشند؛ وگرنه یا باید آن دسته از نظریه هارا که با دین ناسازگارند کنار بگذاریم و یا باید دست از دین برداریم.61
8. گسترش و توسعه مناظره ها و میزگردهاى علمى62
شایسته است استادان و دانشجویان علوم انسانى به صورت فردى یا جمعى با یکدیگر ارتباط علمى داشته باشند و حتى با یکدیگر مباحثه، مناظره و تبادل علمى کنند و چه خوب است پیش از انتشار آثار علمى، از دیدگاه هاى انتقادى یکدیگر نیز بهره مند شوند. استادان حوزه و دانشگاه نه تنها نباید نسبت به ارزیابى انتقادى آثار خویش ناراضى و یا حتى بى میل باشند، باید این کار را در راستاى پیشرفت علمى خود و شکوفایى بیشتر علم بدانند و از آن استقبال کنند؛ کارى که در سال هاى اخیر و به ویژه در حوزه علمیه در حال اجراست و بارقه هاى امید را در دل دانش پژوهان ایجاد کرده است. این همکارى علمى مى تواند خود را در پرسش و پاسخ هاى دقیق و واقع بینانه دانشجویان و استادان، در کلاس و یا حتى بیرون از کلاس نشان دهد. برخى براى برآورده شدن این کار بزرگ، روش هایى مانند کاستن شمار دانشجویان در یک کلاس و بالا بردن کیفیت پرسش ها و پاسخ ها با دعوت از استادان وظیفه شناسِ داراى وقت کافى و توانمندى هاى بالاى علمى و اخلاقى را پیشنهاد مى کنند.63
9. بازنگرى در مواد درسى حوزه ها و دایر شدن رشته هاى تخصصى
این بازنگرى باید به گونه اى باشد که نیازهاى روز را برطرف کند.64
10. اولویت بندى علوم65
علومى مانند معرفت شناسى و انسان شناسى و دیگر بحث هایى را که زیرمجموعه فلسفه اند مى توان خط مقدم بحث تحول دانست و با توجه به تأثیر عمیق مباحث بنیادى در علوم کاربردى، این علوم را باید پیش از روان شناسى، جامعه شناسى، اقتصاد، مدیریت، علوم سیاسى و... بررسى و متحول کرد. علّامه مصباح در این زمینه مى گوید:
تحول در علوم، بخصوص علوم انسانى، ایجاب مى کند که در مرحله اول حوزه معرفت شناسى را تقویت کنیم؛ راه هاى صحیح کشف واقعیت را اثبات کنیم و به این نتیجه برسیم که غیر از ادراکات حسى راه هاى دیگرى نیز براى شناخت واقعیت وجود دارد که چه بسا اعتبارشان خیلى بیش از ادراکات حسى باشد. بعد از حل مسائل معرفت شناسى باید وارد حوزه متافیزیک و هستى شناسى شویم و اصولى عقلى را که در فلسفه اعتبار دارد و مورد احتیاج علوم است ـ مثل اصل علیت و مسائل مربوط به آن ـ تبیین و اثبات کنیم. در مرحله بعد باید وارد حوزه انسان شناسى شویم و حقیقت انسان را شناسایى کنیم. این سه رشته علمى به ترتیب بر تحقیق در علوم انسانى تقدم دارند.66
11. تبیین ضرورت تحول در علوم انسانى
تبیین اهمیت و ضرورت بحث هایى مانند اسلامى سازى علوم جهت تقویت انگیزه استادان و دانش پژوهانى که قصد دارند در این زمینه تحقیق کنند نیز از راهکارهاى سودمند در راستاى اسلامى سازى علوم انسانى است. در این صورت است که استاد نه فقط براى تربیت استادهایى ـ کارآمد یا ناکارآمد ـ مانند خود گام برمى دارد تا آنها نیز خود در فرایندى پایان ناپذیر به این کار مشغول شوند، بلکه براى تربیت محقق هایى اعلام آمادگى مى کند که هر کدام به بررسى و حل مشکلات علمى و یا عملى در جامعه بپردازند.67
12. جهت دار کردن پژوهش ها در راستاى اسلامى سازى علوم68
جهت دار کردن پژوهش هاى مراکز آموزشى در راستاى اسلامى سازى علوم از طریق ارائه موضوع هاى مناسب به دانش پژوهان کارشناسى ارشد و دکترا براى نگارش مقاله ها و پایان نامه ها نیز مى تواند در راستاى تحول در علوم انسانى درخور توجه باشد.
شرایط اسلامى سازى علوم انسانى
در پایان شایسته است به برخى شرایط لازم و عام براى اسلامى سازى علوم انسانى از دیدگاه علّامه مصباح اشاره کنیم. از دیدگاه ایشان، امورى را مى توان به مثابه اجزاى علت تامه رسیدن به سعادت از راه فراگیرى علوم دینى برشمرد:69
الف) استفاده از منبع و روش صحیح
اگر کسى در مقام تحقیق در علوم اسلامى از منابع و شیوه هاى ناصحیح استفاده کند، به نتیجه صحیح و موردنظر اسلام نمى رسد و در این صورت نمى تواند به سعادت دست یابد. براى نمونه در فلسفه باید به وجود خداوند برسیم و برخى صفات او را اثبات کنیم، وگرنه علم ما مطابق واقع نخواهد بود. شاهد این سخن، کلام امیرالمؤمنین، حضرت على علیه السلام است که فرمودند: «إِنَّ النَّاسَ آلُوا بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله إِلَى ثَلَاثَةٍ: آلُوا إِلَى عَالِمٍ عَلَى هُدىً مِنَ اللَّهِ قَدْ أَغْنَاهُ اللَّهُ بِمَا عَلِمَ عَنْ عِلْمِ غَیرِهِ، وَ جَاهِلٍ مُدَّعٍ لِلْعِلْمِ لَا عِلْمَ لَهُ مُعْجَبٍ بِمَا عِنْدَهُ قَدْ فَتَنَتْهُ الدُّنْیا وَ فَتَنَ غَیرَه،ُ وَ مُتَعَلِّمٍ مِنْ عَالِمٍ عَلَى سَبِیلِ هُدىً مِنَ اللَّهِ وَ نَجَاةٍ، ثُمَّ هَلَکَ مَنِ ادَّعَى وَ خَابَ مَنِ افْتَرَى.»70
ب) تزکیه و خودسازى
آنچه موجب مى شود دانشمند، علمى را که از منبع و روش صحیح به دست آورده است بدون تحریف در اختیار دیگران قرار دهد، تزکیه و خودسازى است. در نظر گرفتن انگیزه هاى دنیوى، اعم از مقام، ثروت و... در انتقال علوم، از آسیب هاى جدى اى هستند که انسان را از رسیدن به سعادت بازمى دارند. خداوند سبحان در قرآن کریم از دانشمندان بنى اسرائیل یاد مى کند که عمدا دست به تحریف حقایق مى زدند: «فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنا قَلِیلاً فَوَیْلٌ لَّهُم مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ وَوَیْلٌ لَّهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ.»(بقره: 79)
ج) تلاش، اخلاص، و حاضر دانستن خدا در همه عرصه ها
در اوضاع کنونى، نباید از هیچ گونه تلاشى فروگذار کرد. اسلامى سازى علوم انسانى همتى دوچندان و تلاشى بى وقفه از سوى اندیشمندانى متعهد و مخلص مى طلبد. تقویت بینش توحیدى در این مسیر بسیار راهگشاست. همان خداوندى که جوانان غیور و مخلص ایران اسلامى را در هشت سال دفاع مقدس یارى کرد، مددکار اندیشمندان در فرایند اسلامى سازى علوم خواهد بود؛ اما تلاش اخلاص و ایمان حقیقى به خداوند شرطى لازم است.71
نتیجه گیرى
علّامه مصباح معتقد است از آنجاکه علوم انسانى رایج با انسان سروکار دارند و بر مبانى اومانیستى و غیرصحیح بنا شده اند، آثار شوم خود را بر افکار و اعمال انسان ها به جاى گذارده اند. براى رهایى از تهدیدها و خطرهاى جدى این علوم غیردینى و براى ایجاد تحول در این علوم، باید از سویى در مبانى آنها بر اساس آموزه هاى اسلامى بازنگرى کرد و از سوى دیگر با بهره گیرى از روش صحیح، احکام و ارزش هاى اسلامى را در آنها مدنظر قرار داد. روشن است که چنین کارى با استفاده از روشِ درست تحقیق در زمینه علوم انسانى به انجام مى رسد. از این رو با توجه به ابعادِ غیرمادى انسان، باید روش هاى دیگرى را نیز در کنار روش تجربى در نظر گرفت و بسته به نوعِ بحث، به پژوهش در علوم انسانى پرداخت. اینجاست که عقل و وحى جایگاه واقعى خود را در علوم خواهند یافت و علم از یک جانبه نگرى رهایى مى یابد.
به اعتقاد علّامه مصباح، در مسیر تحول در علوم انسانى موانع بسیارى از جمله عدم استفاده از روش متناسب با موضوع تحقیق، استناد به روایت هاى ضعیف یا مشکوک، سازگار نبودن رشته هاى علمى در دانشگاه ها با اهداف اسلامى، علمى کردن دین، رواج اصطلاح پوزیتیویستى علم، و فقر علمى در زمینه شناخت دین (عدم آشنایى دانشجویان و برخى استادان دانشگاه با مبانى اندیشه هاى اسلامى، اسلامى نبودن برخى مطالب مطرح در کتاب هاى درسى، منتشر شدن نشریه ها با محتواى غیراسلامى در کشور) وجود دارند که باید برطرف شوند. وى آشنایى دقیق با علوم انسانى غربى و توجه به همه نظریه هاى مطرح در آن قلمرو، تقویت دروس دینى و آگاهى کامل از مبانى دینى، فهم درست آیات و روایات، دمیدن روح دین در علوم انسانى با تحول در مبانى آنها، تشکیل دادن کرسى هاى نظریه پردازى و نقد تخصصى در زمینه علوم انسانى اسلامى، بازنگرى در کتاب هاى درسى حوزه و دانشگاه، اولویت بندى علوم، و تبیین ضرورت تحول در علوم انسانى را در راستاى اسلامى سازى علوم انسانى پیشنهاد مى دهد و معتقد است که در این مسیر نباید از هیچ تلاشى فروگذار کرد. اسلام، از آن جهت که دینى کامل و جامع است و براى همه عرصه هاى زندگى (از جمله عرصه هاى علوم انسانى) برنامه دارد، باید با نگرشى ژرف بررسى شود تا از این طریق، اصول و مبانى علوم انسانى گوناگون استخراج شوند و تحولى بزرگ در عرصه جهانى علم رخ دهد. این امر مهم از دیدگاه علّامه مصباح علاوه بر تلاش و همتى دوچندان، نیازمند استفاده از منبع و روش صحیح، تزکیه و خودسازى، بصیرت داشتن، در نظر گرفتن اولویت هاى زمان، اخلاص، و حاضر دانستن خدا در همه عرصه هاست.
تحقق کامل علوم انسانى اسلامى به زمان بسیار طولانى نیاز دارد و نباید توقع داشته باشیم که با برگزارى چند همایش، نگارش چند کتاب و پایان نامه و دیگر فعالیت هایى که البته سودمندند، بسیار زود به نتیجه برسیم. البته با توجه به لزوم پویایى این مسیر، پیشنهاد مى شود کسانى که به گونه اى در روند اسلامى سازى علوم مشغول اند، راهکارهاى پیشنهادى مطرح شده را با دقت اجرایى کنند و صرف نظر از رویکردهایى که در این بحث دارند، به پیشنهادهاى مطرح شده در این زمینه به دیده مثبت بنگرند و آنها را کوچک نشمارند؛ چه بسا عمل به همین پیشنهادها موجب تحولى بزرگ در علوم انسانى شود.
پی نوشت ها:
1ـ محمدتقى مصباح، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص 4. یکى از معانى علوم اجتماعى، علوم انسانى به همین معناست.
2ـ دبیرخانه همایش مبانى فلسفى علوم انسانى، گفت وگو با علّامه آیت اللّه مصباح، در: مبانى فلسفى علوم انسانى، گفت وگوها، ص 90.
3ـ محمدتقى مصباح، رابطه ایدئولوژى و فرهنگ اسلامى با علوم انسانى، در: مجموعه مقالات وحدت حوزه و دانشگاه و بومى و اسلامى کردن علوم انسانى، ص 77.
4ـ البته گاهى به دسته اى از علوم کاربردى محض و مهارت ها که آمیخته با علم است از قبیل کتابدارى، حسابدارى و... نیز علوم انسانى اطلاق مى گردد (ر.ک: محمدتقى مصباح، «کاربرد معارف اسلامى در علوم انسانى»، مسجد، سال دوم، ش 11، ص 9.
5ـ دبیرخانه همایش مبانى فلسفى علوم انسانى، همان، ص 93و95.
6ـ محمدتقى مصباح، علم و دین رابطه، مرزهاى دلالت و انتظارات، در: مجموعه مقالات وحدت حوزه و دانشگاه و بومى و اسلامى کردن علوم انسانى، ص 115.
7ـ محمدتقى مصباح، بناى علوم انسانى، بر مبناى استوار دین، ص 13.
8ـ سخنرانى آیت اللّه مصباح در جمع اساتید مراکز آموزش عالى قم، 25/3/1391.
9ـ محمدتقى مصباح، علم و دین رابطه، مرزهاى دلالت و انتظارات، در: مجموعه مقالات وحدت حوزه و دانشگاه و بومى و اسلامى کردن علوم انسانى، ص 117.
10ـ محمدتقى مصباح، بناى علوم انسانى، بر مبناى استوار دین، در: ویژه نامه همایش مبانى فلسفى علوم انسانى، ص 13؛ سخنرانى آیت اللّه مصباح در جمع اساتید دانشگاه هاى قم، 7/2/1391.
11ـ سخنرانى آیت اللّه مصباح در جمع اساتید دانشگاه هاى قم، 7/2/1391.
12ـ همان.
13ـ سخنرانى آیت اللّه مصباح در جمع اساتید مراکز آموزش عالى قم؛ سخنرانى آیت اللّه مصباح در کنگره بین المللى علوم انسانى اسلامى، 31/2/1391؛ سخنرانى آیت اللّه مصباح در کنگره بین المللى علوم انسانى، 2/3/1391.
14ـ سخنرانى آیت اللّه مصباح در جمع اساتید مراکز آموزش عالى قم، 1/4/1391.
15ـ همان؛ محمدتقى مصباح، چکیده اى از اندیشه هاى بنیادین اسلامى، تدوین حسینعلى عربى و محمدمهدى نادرى قمى، ص 111ـ117 و 163ـ168.
16ـ محمدتقى مصباح، چکیده اى از اندیشه هاى بنیادین اسلامى، ص 122و155.
17ـ همو، رابطه ایدئولوژى و فرهنگ، ص 87.
18ـ محمدتقى مصباح، «علوم انسانى اسلامى»، آیینه اندیشه، ش 13، ص 157.
19ـ مانند: «کانَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَالنَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ وَ مَا اخْتَلَفَ فیهِ إِلاَّ الَّذینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیا بَیْنَهُم.» بقره: 213
20ـ محمدتقى مصباح، بناى علوم انسانى، بر مبناى استوار دین، ص 15؛ همو، رابطه ایدئولوژى و فرهنگ، ص 89و90.
21ـ محمدتقى مصباح، سخنرانى در بیرمنگام لندن 11/1378؛ همو، سخنرانى آغاز سال تحصیلى طلاب در فیضیه، 24/6/1378؛ همو، خاطرات، ص 1ـ7.
22ـ محمدتقى مصباح، چکیده اى از اندیشه ها، ص 118و119.
23ـ محمدتقى مصباح، بناى علوم انسانى، ص 16.
24ـ محمدتقى مصباح، چکیده اى از اندیشه ها، ص 112و113 و 163ـ166.
25ـ غلامعلى حدادعادل، «ضرورت علوم انسانى الهى»، آیینه اندیشه، ش 13، ص 86و87.
26ـ محمدتقى مصباح، پیش نیازهاى مدیریت اسلامى، ص 32.
27ـ همان، ص 22.
28ـ همان، ص 31.
29ـ همان، ص 27.
30ـ محمدتقى مصباح، بناى علوم انسانى، ص 16.
31ـ همو، سخنرانى در جمع طلاب بسیجى در تالار شیخ مفید دانشگاه قم، 2/9/1377.
32ـ همان.
33ـ محمدتقى مصباح، بناى علوم انسانى، ص 15.
34ـ سخنرانى آیت اللّه مصباح در کنگره بین المللى علوم انسانى اسلامى، 31/2/1391.
35ـ على اکبر رشاد، دین پژوهى معاصر (درنگ و درایتى در گفتمان هاى سه گانه متجمد، متجدد و مجدد)، ص 110.
36ـ براى آشنایى بیشتر با چیستىِ علم مدرن، ر.ک: محمدرضا خاکى قراملکى، تحلیل هویت علم دینى و علم مدرن، ص 79ـ216.
37ـ محمدتقى مصباح، رابطه ایدئولوژى و فرهنگ، ص 87.
38ـ محمدتقى مصباح، سخنرانى در جمع طلاب بسیجى، 2/9/1377.
39ـ محمدتقى مصباح، پیش نیازهاى مدیریت اسلامى، ص 268و269.
40ـ محمدتقى مصباح، رابطه ایدئولوژى و فرهنگ، ص 87.
41ـ حمید پارسانیا، «راه گشایش بن بست علوم انسانى در ایران» گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمین حمید پارسانیا، آیینه اندیشه، ش 13، ص 99؛ علیرضا پیروزمند، «اومانیسم زیربناى علوم انسانى است» (مصاحبه با حجت الاسلام پیروزمند)، آیینه اندیشه، ش 13، ص 214.
42ـ محمدتقى مصباح، سخنرانى در جمع طلاب بسیجى، 2/9/1377.
43ـ همان.
44ـ محمدتقى مصباح، پیش نیازهاى مدیریت اسلامى، ص 270.
45ـ ابراهیم فیاض، «راهکارهاى رسیدن به علوم انسانى بومى هرمنوتیک سه گانه ایرانى، گفت وگو با دکتر ابراهیم فیاض»، آیینه اندیشه، ش 13، ص 205.
46ـ محمدتقى مصباح، «علوم انسانى اسلامى»، آیینه اندیشه، ش 13، ص 159؛ همو، چکیده اى از اندیشه ها، ص 119.
47ـ معاونت پژوهشى دفتر تبلیغات اسلامى، «دین و علوم انسانى؛ نگاهى به رویکرد آیت اللّه مصباح یزدى در خصوص علم دینى»، آیینه اندیشه، ش 14، ص 73.
48ـ همان.
49ـ همان.
50ـ همان، ص 73و74.
51ـ محمدتقى مصباح، «علوم انسانى اسلامى»، آیینه اندیشه، ش 13، ص 159.
52ـ محمدتقى مصباح، بناى علوم انسانى، بر مبناى استوار دین، ص 15.
53ـ همان.
54ـ همان.
55ـ همان، ص 16.
56ـ ابن ابى جمهور احسائى، عوالى اللئالى، ج 4، ص 107.
57ـ محمدتقى مصباح، رابطه ایدئولوژى و فرهنگ، ص 87.
58ـ معاونت پژوهشى دفتر تبلیغات اسلامى، همان، ص 87ـ89.
59ـ محمدتقى مصباح، پیش نیازهاى مدیریت اسلامى، ص 37و38.
60ـ سارا شریعتى، «انسان علوم انسانى ما چالش هاى علوم انسانى در جامعه ایرانى»، آیینه اندیشه، ش 13، ص 90.
61ـ محمدتقى مصباح، نظریه سیاسى اسلام، ج 1، تحقیق و نگارش کریم سبحانى، ص 158.
62ـ محمدتقى مصباح، پاسخ به سؤالات طلاب مدرسه علمیه یاسوج، 5/4/1378.
63ـ سعید زیباکلام، «بازشناسى پارادایم علمى (یا چرا دانشکده هاى علوم انسانى چنین نحیف و زار شده اند)»، آیینه اندیشه، ش 13، ص 34ـ39.
64ـ محمدتقى مصباح، سخنرانى در جمع طلاب مدرسه امام خمینى قدس سره، 13/3/1378.
65ـ همو، «بایسته هاى اسلامى سازى علوم انسانى»، هفته نامه پرتوسخن ش 601، 11 آبان 1390، ص 7.
66ـ سخنرانى آیت اللّه مصباح در کنگره بین المللى علوم انسانى، 2/3/1391.
67ـ محمدتقى مصباح، «بایسته هاى اسلامى سازى علوم انسانى»، ص 7.
68ـ همان.
69ـ محمدتقى مصباح، «علوم انسانى اسلامى»، آیینه اندیشه، ش 13، ص 157و158.
70ـ محمدبن یعقوب کلینى، الکافى، ج 1، ص 33و34.
71ـ سخنرانى آیت اللّه مصباح در کنگره بین المللى علوم انسانى اسلامى، 31/2/1391.
منابع
ـ احسائى، ابن ابى جمهور، عوالى اللئالى، قم، سیدالشهداء، 1405ق.
ـ پارسانیا، حمید، «راه گشایش بن بست علوم انسانى در ایران (گفت وگو با حجت الاسلام والمسلمین حمید پارسانیا)»، آیینه اندیشه، ش 13، زمستان 1388، ص 94ـ101.
ـ پیروزمند، علیرضا، «اومانیسم زیربناى علوم انسانى است (مصاحبه با حجت الاسلام پیروزمند)»، آیینه اندیشه، ش 13، زمستان 1388، ص 210ـ217.
ـ حدادعادل، غلامعلى، «ضرورت علوم انسانى الهى»، آیینه اندیشه، ش 13، زمستان 1388، ص 83ـ88.
ـ خاکى قراملکى، محمدرضا، تحلیل هویت علم دینى و علم مدرن، قم، کتاب فردا، 1390.
ـ دبیرخانه همایش مبانى فلسفى علوم انسانى، گفت وگو با علّامه آیت اللّه مصباح، مبانى فلسفى علوم انسانى، (گفت وگوها)، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1389.
ـ رشاد، على اکبر، دین پژوهى معاصر (درنگ و درایتى در گفتمان هاى سه گانه متجمد، متجدد و مجدد)، تهران، مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر، 1382.
ـ زیباکلام، سعید، «بازشناسى پارادایم علمى (یا چرا دانشکده هاى علوم انسانى چنین نحیف و زار شده اند)»، آیینه اندیشه، ش 13، زمستان 1388، ص 33ـ62.
ـ شریعتى، سارا، «انسان علوم انسانى ما (چالش هاى علوم انسانى در جامعه ایرانى)»، آیینه اندیشه، ش 13، زمستان 1388، ص 88ـ94.
ـ فیاض، ابراهیم، «راهکارهاى رسیدن به علوم انسانى بومى (هرمنوتیک سه گانه ایرانى) گفت وگو با دکتر ابراهیم فیاض»، آیینه اندیشه، ش 13، زمستان 1388، ص 204ـ210.
ـ کلینى، محمدبن یعقوب، الکافى، تهران، دارالکتب الإسلامیة، 1365.
ـ مصباح، محمدتقى، «بایسته هاى اسلامى سازى علوم انسانى»، هفته نامه پرتو سخن، سال دوازدهم، ش 601، 11 آبان 1390.
ـ ـــــ ، بناى علوم انسانى، بر مبناى استوار دین، ویژه نامه همایش مبانى فلسفى علوم انسانى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1390.
ـ ـــــ ، پاسخ به سؤالات طلاب مدرسه علمیه یاسوج، 5/4/1378.
ـ ـــــ ، پیش نیازهاى مدیریت اسلامى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1385.
ـ ـــــ ، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، چ دوم، تهران، سازمان تبلیغات اسلامى، 1372.
ـ ـــــ ، چکیده اى از اندیشه هاى بنیادین اسلامى، تدوین حسینعلى عربى و محمدمهدى نادرى قمى، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1380.
ـ ـــــ ، رابطه ایدئولوژى و فرهنگ اسلامى با علوم انسانى، مجموعه مقالات وحدت حوزه و دانشگاه و بومى و اسلامى کردن علوم انسانى، 1378.
ـ ـــــ ، سخنرانى آغاز سال تحصیلى طلاب در فیضیه، 24/6/1378/6/24.
ـ ـــــ ، سخنرانى در بیرمنگام لندن، 11/1378.
ـ ـــــ ، سخنرانى در جمع اساتید مراکز آموزش عالى قم، 7/2/1391.
ـ ـــــ ، سخنرانى در جمع اساتید مراکز آموزش عالى قم، 25/3/1391.
ـ ـــــ ، سخنرانى در جمع اساتید مراکز آموزش عالى قم، 1/4/1391.
ـ ـــــ ، سخنرانى در جمع طلاب بسیجى در تالار شیخ مفید دانشگاه قم، 2/9/1377.
ـ ـــــ ، سخنرانى در جمع طلاب مدرسه امام خمینى قدس سره، 13/3/1378.
ـ ـــــ ، سخنرانى در کنگره بین المللى علوم انسانى اسلامى، 31/2/1391.
ـ ـــــ ، سخنرانى در کنگره بین المللى علوم انسانى اسلامى، 2/3/1391.
ـ ـــــ ، علم و دین (رابطه، مرزهاى دلالت و انتظارات)، مجموعه مقالات وحدت حوزه و دانشگاه و بومى و اسلامى کردن علوم انسانى، 1378.
ـ ـــــ ، «علوم انسانى اسلامى»، آیینه اندیشه، ش 13، زمستان 1388، ص 156ـ159.
ـ ـــــ ، «کاربرد معارف اسلامى در علوم انسانى»، مسجد، سال دوم، ش یازدهم، آذر و دى 1372، ص 9ـ12.
ـ ـــــ ، نظریه سیاسى اسلام، ج 1، تحقیق و نگارش کریم سبحانى، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، 1386.
ـ معاونت پژوهشى دفتر تبلیغات اسلامى، «دین و علوم انسانى؛ نگاهى به رویکرد آیت اللّه مصباح یزدى در خصوص علم دینى»، آیینه اندیشه، ش 14، بهار 1389، ص 72ـ74.