چیستىِ رسانه با تأکید بر رسانه دینى
Article data in English (انگلیسی)
چيستىِ رسانه
با تأكيد بر رسانه دينى
محمد فولادى*
چكيده
اين پژوهش با رويكرد تحليلى به بررسى چيستى رسانه از حيث ابزار و يا بسته فرهنگى بودن و نيز بازنمايى و يا عدم بازنمايى و انعكاس واقعيات اجتماعى مىپردازد. پذيرش هريك از اين رويكردها، مبتنى بر طرز تلقّى و نوع نگرش به هستى است. هرچند در دنياى ارتباطات پيچيده امروزى، ما به شدت در معرض رسانهها قرار گرفتهايم، اما اينگونه نيست كه تابع محض آنها باشيم. رسانه ابزار صرف و يا بستر فرهنگى نيست، بلكه داراى ظرفيتها، اقتضائات، امكانات و محدوديتهايى است. از اينرو، مىتوان با شناخت ماهيت رسانه، و نيز دين و آموزههاى دينى و امكان ترويج آن در رسانه، از حداكثر ظرفيت رسانه براى انتشار پيام دين بهره گرفت.
كليدواژهها: رسانه، رسانه دينى، چيستى رسانه.
مقدّمه
در دهههاى اخير، رسانههاى ارتباطجمعى، به يكى از تأثيرگذارترين امور در زندگى انسان مدرن تبديل شدهاند؛ به گونهاى كه ما در طول روز ناگزير به رويارويى گزينشى يا ناخودآگاه با انبوهى از پيامهاى رسانهاى هستيم. اساسا امروزه زندگى روزمره ما به شكل تنگاتنگى با رسانهها و پيامهاى آنها گره خورده است. با ورود به عصر ديجيتال و گسترش فزاينده رسانهها، اين ابزار قدرتى شگفتانگيز يافته؛ به گونهاى كه اعمال و رفتار ما، تابع نظام شناختى آن شده است. افراد چگونگى برخورد و رفتارهاى فردى و اجتماعى خود را بر اساس دانستهها و بينشهاى خود تنظيم مىكنند؛ كالاهاى موردنياز خود، چيدمان منزل، الگوى مو و لباس خود و غيره را از طريق رسانهها برمىگزينند. از سوى ديگر، انسانها امروزه در معرض نهادهاى رسانهاى متولد مىشوند، مىانديشند، دنيا را در اين رهگذر مىشناسند و رفتارهاى خود را بر اساس الگوهاى برگرفته از رسانهها از جمله راديو، تلويزيون، كتاب، مجله، فيلم، ماهواره، و اينترنت سامان مىدهند. از اينرو مىتوان گفت در دنياى اطلاعاتى و ارتباطى امروز، مخاطبان بخش عظيم فرهنگ، ارزشها و هنجارهاى جامعه خود و ديگر جوامع را از طريق رسانهها دريافت مىكنند. بنابراين در عصر انفجار اطلاعات، رسانهها جزء لاينفك زندگى بشر امروزى شدهاند؛ به گونهاى كه با ارائه و ترويج ارزشها و هنجارها به مخاطبان خود، هويتهايى ويژه را به آنان القا مىكنند. از سوى ديگر، از آنجاكه رسانهها در بستر فرهنگ رايج جامعه ايجاد شده، رشد كرده، در آن فعاليت مىكنند، به شدت از اين فرهنگ تأثير مىپذيرند و بر آن اثر مىگذارند. به عبارت ديگر رابطه رسانه و فرهنگ، متقابل و دوسويه است.
اكنون پرسش اين است كه نقش رسانهها در يك جامعه دينى چيست؟ بر اساس مبانى پذيرفتهشده دينى، به ويژه اينكه در اسلام انسان موجودى است داراى اراده و اختيار، رسانهها چه نقشى در زندگى انسانها دارند؟ آيا رسانهها ابزارى صرف در دست انساناند و او مختار است آنگونه كه مىداند و مىتواند از اين ابزارها بهره گيرد؟ آيا انسانها در برابر امواج سهمگين و توفنده رسانهها، منفعلاند؟ اصولاً چيستى رسانه را چگونه مىتوان تفسير كرد؟ آيا رسانه يك بسته فرهنگى است، يا ابزارى بيش نيست؟ آيا رسانه توان بازتاباندن رويدادهاى اجتماعى را دارد، يا آنچه از سوى رسانهها انعكاس مىيابد، نمايشى از واقعيت و يا شبهواقعيت است؟ در اين پژوهش، مىكوشيم پاسخ اين پرسشها را بيابيم.
مفهوم رسانه
واژه رسانه، به فتح «را» به معناى حسرت، افسوس و تأسف آمده است. در اينجا مراد، رسانه به كسر «را» است. واژه «رِسانه» به معناى ابزار و وسيله است، و مصاديق آن عبارتاند از: رسانههاى جمعى و يا گروهى، و وسايل ارتباطجمعى از جمله راديو، تلويزيون و مطبوعات. رسانه، به معناى وسيله ارتباطجمعى، اعم از شنيدارى، ديدارى و مكتوب است.
رسانه، در مفهوم ارتباطى آن، عاملى است كه مىتواند پيامى را به مخاطب انتقال دهد. برداشتهاى گوناگونى درباره ماهيت رسانهها مطرح مىشود؛ اما در بيشتر تعاريف، به نقش پيامرسانى آن توجه شده است. جامعترين تعريفى كه تاكنون از رسانه صورت گرفته، همان تعريف مك لوهان كانادايى است كه مىگويد: «رسانه همان پيام است.» برخى ديگر از صاحبنظران در تعاريف خود از رسانه، بر ماهيت پيامرسانى آن تأكيد مىورزند؛ زيرا به باور آنان، رسانه بدون پيام نيست. اگر پيامى بامحتوا از وسيله ارتباط همگانى انتشار نيابد، آن وسيله معناى كامل رسانه را به خود نمىگيرد.
در برخى ديگر از تعاريف، به موضوع مخاطب توجه شده است. برخى بر اين باورند كه كار رسانهها براى مخاطبانِ انبوه است. اگر رسانهاى مخاطبى نداشته باشد، كار آن بيهوده است؛ چنانكه در فرهنگ روزنامهنگارى، واژه «رسانه»، با عنوان اطلاعرسانى و رسانهشناسى، اصطلاحى كلى به معناى مجموعه ابزارها و روشهايى كه براى ايجاد ارتباط با مخاطبان انبوه به كار مىرود، تعريف شده است. در تعريف آمده است: «وسايل ارتباطجمعى به وسايلى گفته مىشود كه مخاطبان آن وسيع، فراوان و نامتجانساند. اين اجتماعات وسيع و نامتجانس مىتوانند توسط اين وسايل با هم نزديك گرديده و به تبادل آرا و تفاهم بپردازند.» برخى ديگر، با توجه به نقش ارتباطى رسانه، براى آن تعاريفى ارائه كردهاند. در فرهنگ الفبايى قياسى زبان فارسى، رسانه به منزله مجموع ابزارها و روشها براى برقرارى ارتباط اجتماعى تعريف شده است.
رسانهها را مىتوان از جنبههاى گوناگون تقسيمبندى كرد:
الف) از نظر پيام: بعضى رسانهها ويژه تفريح و تفنناند؛ برخى، به عقل و انديشه مخاطب متوسل مىشوند و برخى ديگر، به احساسات او. بعضى وسايل برتر و پيشرفتهتر براى تبليغاند و بعضى براى ترويج تجارت؛
ب) از نظر مفهوم: از اين ديدگاه رسانهها به دو گروه تقسيم مىشوند:
1. رسانههاى منطقى: رسانههايى كه به وسيله نطق (سخن) پيامهاى خود را انتقال مىدهند؛ مانند تبليغات، روابط عمومى، و اطلاعرسانى به زبان نوشتار و گفتار؛
2. رسانههاى فيزيكى: رسانههايى كه جنبههاى عينى و مادىشان برجستگى دارند؛ مانند راديو، تلويزيون، سينما و مطبوعات؛
ج) از نظر ارتباطى: از اين ديدگاه، رسانهها به دو گروه تقسيم مىشوند:
1. رسانههاى شخصى: اين نوع رسانهها از مخاطبان محدود برخوردارند كه در گذشته كارايى بسيار داشتهاند؛ مانند تلفن، تلفن همراه، تلگراف؛
2. رسانههاى جمعى: رسانههايى كه مخاطبانشان انبوه و گستردهاند و براى ارتباطهاى بزرگتر و در محدوده جغرافيايى گستردهتر به كار مىروند. رسانههاى جمعى، خود به چهار گروه تقسيم مىشوند:
ـ رسانههاى چاپى: مانند روزنامه، هفتهنامه، ماهنامه و پوستر؛
ـ رسانههاىهاى صوتى: مانند راديو و يا سيستمهاى صوتى عمومى در فرودگاهها و معابر عمومى؛
ـ رسانههاى تصويرى: مانند تلويزيون و سينما؛
ـ رسانههاى رايانهاى: مانند اينترنت.
چيستى رسانه
واژه «Identity» به معناى هويت از «Identitas» مشتق شده و همواره با دو مفهوم متضاد تعريف مىشود: همسانى و تفاوت. وقتى گفته مىشود: «هر علمى هويت ويژهاى دارد»، به اين معناست كه اين علم مانند ديگر علوم و وجودها، داراى آن هويت است (همسانى)؛ در عين حال، اين علم هويت متمايز و ويژگىهاى منحصر به فردى دارد (تفاوت). به عبارت ديگر هويت داشتن يعنى يگانه بودن ولى از دو جنبه متفاوت: مانند ديگران بودن در جامعه و طبقه خود، و همانند خود بودن در گذر زمان. هويت هر علمى نشانگر نيازى است همگانى به درك آن به منزله علمى كه با وجود داشتن امور مشترك با ديگران، از آنها جداست. بنابراين هويت نوعى خودشناسى شىء در ارتباط با ديگران است.
جان فيسك رسانهها را به سه دسته تقسيم كرده است: نمايشى، تصويرى ومكانيكى. رسانه «نمايشى»، دربردارنده صدا، چهره و بدن فردى است كه از زبان گفتارى و حركات استفاده مىكند و در آن، برقراركننده ارتباط رسانه است؛ رسانههاى «تصويرى» دربردارنده همه موارد نوشتارى و چاپى (كتاب و مطبوعات)، عكس و... هستند كه همگى وجودى مستقل از ارتباطگر دارند، و رسانههاى «مكانيكى» عبارتاند از: تلفن، راديو، تلويزيون، فيلم و دستگاههاى دورنگار و مانند آن (اشكال كنونى رسانههاى ديجيتال).
با تأكيد بر نقش مؤثر رسانهها در زندگى اجتماعى است كه متفكرانى چون مك لوهان تاريخ بشر را به سه دوره مجزا تقسيم كردهاند: دوران فرهنگ شفاهى، از زمانى كه ارتباطات شفاهى، چهرهبهچهره و بىواسطه بود؛ دوران ارتباطات چاپى يا عصر كهكشان گوتنبرگ، كه با چاپ و گسترش كتاب و سپس، مطبوعات از نخستين كارخانه ساخت كاغذ در سال 1268 در فابريانوى ايتاليا آغاز شد و با گسترش مطبوعات در سدههاى 18 و 19 تداوم يافت و سرانجام، عصر ارتباطات الكترونى يا دوران كهكشان ماركنى، كه رسانههايى چون راديو، تلويزيون، ماهواره و اينترنت را دربرمىگيرد. اين رسانهها با عنوان غيرمكتوب و يا رسانههاى چندشاخهاى نيز مشهورند. اين تقسيمبندى بهصراحت گوياى اين واقعيت است كه وسايل ارتباطجمعى يا رسانهها، صرفا كاتاليزور نبوده، بلكه پديدآورنده اعصار نوين بودهاند. بدينترتيب رسانه عبارت از مجموعه وسايل ارتباطى است و حاملهاى بسيارى را دربرمىگيرد.
در باب نقش رسانهها، و ماهيت آنها در شناساندن واقعيات اجتماعى، نظريه ساخت اجتماعى واقعيت، بر آن است كه واقعيات، محصول كنشهاى انسانى در جامعهاند؛ اما امروزه به گونهاى ديگر شده و به علت نفوذ و گسترش بىسابقه رسانههاى ارتباطجمعى در جوامع بشرى، واقعيات محصول رسانهاى قلمداد مىشوند. به عبارت ديگر به جاى سخن از «ساخت اجتماعى واقعيت» امروزه بايد گفت: «ساخت رسانهاى واقعيت»، يا همانگونه كه پستمن مىگويد: «ما واقعيت را آنگونه كه هست نمىبينيم؛ بلكه آنگونه مىبينيم كه زبانهايمان مىنمايانند و زبانهاى ما رسانههاى ما هستند. رسانههاى ما استعارههاى ما و استعارههاى ما محتواى فرهنگ ما را مىآفرينند.» قدرت رسانههادر اين زمينه، تا اندازهاى است كه با شكلدهى «فرهنگ مجاز واقعى»، واقعيتهاى نمادين را واقعيتهاى اجتماعى مىنمايانند. در واقع، امروزه واقعيتهاى اجتماعى بيشتر با تأثيرپذيرى از واقعيتهاى رسانهاى، كه خود واقعيتهايى برساخته و مجازىاند، شكل مىگيرند. به عبارت ديگر رسانههاى جمعى امروزه به منبع غالب شكلگيرى واقعيتهاى اجتماعى نزد افراد جامعه تبديل شدهاند.
اين ادعا كه امروزه دنياى ما در محاصره واقعيتهاى رسانهاى قرار دارد و هيچ واقعيتى جز واقعيتهاى مزبور موجود نيست، بىشك ادعاى درخور توجهى است. رسانهها مسئول بخش اعظمى از مشاهدات و تجربياتى هستند كه ما از طريق آنها، درك خود را از جهان و نحوه عملكرد آن سامان مىبخشيم. در واقع، بخش عمدهاى از نگرش ما به دنيا، ريشه در پيامهاى رسانهاى دارد كه از پيش ساخته شدهاند.
تعيين نوع نگرش ما به رسانه، تا حد بسيارى به تلقّى ما از چيستى رسانه بستگى دارد. رسانهها ماهيتى پيچيده و ابعادى فنى و فناورانه دارند. از اينرو نظريههاى گوناگونى درباره رسانهها، كاركردها و كارويژههاى آنها شكل گرفته است. در مجموع، شش نظريه مهم درباره ماهيت رسانه مىتوان مطرح كرد. اين نظريهها، در عين بيان چيستى رسانه، انتظارات ما را نيز از آن بيان مىكنند.
1. نظريه ابزارانگارى رسانه
تلقّى ابزارى از فناورى به طور عام، ميراثى ارسطويى است. از اين منظر، فناورى نه هدف، بلكه وسيلهاى است در خدمت اهداف انسانى، و نسبت به وجود آدمى و ماهيت جامعه، امرى عارضى، و ارزشش تابع اهداف غيرفناورانه است. بر اساس اين ديدگاه، فناورى فىنفسه خنثا و فاقد معنا و يا بار معنايى است. ارزش توليدات فنى تابع مقدار خدمتى است كه به مقاصد و اهداف انسان مىكند. انسان متناسب با نوع جهانبينى دينى و يا غيردينى خويش، از اين ابزار بهره خواهد گرفت. انسانِ مؤمنِ موحد مىتواند اين ابزار را در جهت مقاصد خويش بهره گيرد، فردِ سكولارِ مادىنگر نيز در مسير اهداف خويش. رسانه در اينجا همچون وسيله نقليهاى است كه انسان را به مسجد و يا كليسا براى عبادت و يا به طبيعت براى تفرج مىبرد؛ وسيلهاى براى اياب و ذهاب. همچون چاقويى است كه قاتل براى كشتن فرد بىگناه از آن استفاده مىكند و يا پزشكى براى خارج كردن غده بدخيم از شكم بيمار. بنابراين «رسانه» در اين زمينه هيچ نقشى ندارد. ابزارى بيش نيست، مهم هدف، نيت و مقصد افراد است و نيز نوع استفادهاى است كه ايشان از اين ابزار مىكنند. بيشتر انديشمندان، تلقّى ابزارى از تكنولوژى، بهويژه تكنولوژى نوين را ناشى از نوعى سطحىنگرى و عدم توجه به آثار و پيامدهاى گريزناپذير تكنولوژى مىدانند. اين تلقّى در چند دهه اخير، بهويژه درباره برخى اقلام تكنولوژيك در كشور غلبه محسوس يافته و حساسيت عموم را در جذب و پذيرش تكنولوژىهاى وارداتى تقريبا به صفر رسانده است. اهل نظر نيز اينك كمتر از مقدمات، مقارنات و ملحقات فرهنگى و اجتماعى تكنولوژى سخن مىگويند. بر اين اساس، رسانه به منزله يك ظرف، قابليت تام و تمامى براى بازتاباندن پيام دين در هر سطح ممكن دارد. مكلوهان مىنويسد: «معمولاً ميل داريم كه وسايل تكنولوژيك را سپر بلاى گناهان سازندگان آنها قرار دهيم. مصنوعات دانش جديد بهخودى خود، نه بد است و نه خوب؛ ظرفى است كه از آنها استفاده مىشود.»
2. نظريه فناورىمحور يا ذاتگرايانه رسانه
اين نظريه منسوب به هايدگر، فيلسوف معاصر آلمانى است. وى ضمن نقد جدى نظريه ابزارى يا ابزارانگارى رسانه، به طرح نظريه خويش و تأكيد بر ماهيت هستىشناختى تكنولوژى پرداخته است. از نظر وى، فناورى نخستين عطيه فرهنگ معاصر، و قلمرو اصلى رويارويى خردمندانه با هستى انسان بوده است. رابطه فناورى با انسان، رابطه بيرونى است كه با ساختار وجودى او عجين شده است. ويژگى فناورى تنها از طريق توافق و انطباق آن با نوع بشر ادراكپذير است. فناورى و انسان همانند معجونى خوراكى در هم آميخته و با هم تركيب شدهاند. فناورى تنها كاربرد علم نيست، بلكه شيوه هنرمندانه ساخت اجتماعى نيز هست. فن به آشكار ساختن يا تجلى بخشيدن امر ممكن مىپردازد و متعلق به نيروى زايش و قوه آفرينش است. هنر و فن، امرى شاعرانه است.
فناورى در نگاه هايدگر، نحوهاى خاص از انكشاف است كه انسان به وسيله آن، جهان را به شكلى ويژه مىبيند. براساس اين ديدگاه، تكنولوژى يا رسانه صرفا وسيلهاى در خدمت بشر و مطيع محض او نيست؛ بلكه خود به صورت يك «بسته فرهنگى» است كه اقتضائات ويژه خود را دارد. ديدگاه مكلوهان نيز درباره رسانه به همين چشمانداز «فناورىمحور» يا «ذاتگرايانه» بازمىگردد؛ زيرا او اعتقاد داشت كه وسايل رسانهاى همچون راديو، تلويزيون و تلفن مهمتر از محتوا و مطالبى هستند كه توسط آنها پخش و نشر مىشود. شعار معروف مكلوهان، كه گفته بود: «رسانه، همان پيام است»، اشاره به اين موضوع دارد كه رسانه و قالبهاى رسانهاى هر كدام پيام ويژه خود را دارند. بر اساس اين تلقّى، رسانه يك محصول و بسته فرهنگى است كه ممكن است بسيارى اوقات انسان در خدمت او قرار گيرد. هايدگر اين فرض را كه آزادى و اختيار آدمى از تأثير جبر فناورى بركنار و مصون است، مردود مىشمارد. از نظر وى، انقلاب تكنولوژيك، ما را به پذيرش «تفكر حسابگرانه» و عمل كردن بر اساس آن به منزله تنها نوع تفكر، مسحور و مقهور كرده و در نتيجه انسانيت اصيل و اصالت انسانى ما زايل شده است. به اعتقاد وى، از آنجاكه قرار گرفتن وجود انسان در محيط و شرايط فناورانه با آزادى وى تعارض دارد، هيچ حوزهاى نمىتوان يافت كه در آن خلّاقيت اخلاقى ما بتواند بدون تعارض شكوفا شود. حداكثر كارى كه از عهده ما برمىآيد، مبارزه و مجاهدت پيگير و مستمر است؛ بدون آنكه تضمينى براى موفقيت باشد. البته امكان موفقيت جزئى و ناپايدار هست.
براى فهم ماهيت تكنولوژى، بايد شرايط تحليلى و بستر تحقق آن را بازكاوى كرد. اين بستر پيدايش تكنولوژى، كه با تصرف و تعرض بشر نسبت به عالم خارج ارتباط دارد، چارچوب و ساختارى معنادار ايجاد مىكند كه هايدگر در رساله خود، پرسش از تكنولوژى از آن به گشتل (Gestell) تعبير مىكند. وى براى توضيح گشتل به سراغ علوم جديد، بهويژه فيزيك و رياضى جديد مىرود؛ در حالى كه رياضى جديد دو قرن پيش از پيدايش تكنولوژى پديدار شد. در واقع تكنولوژى است كه مسبوق به تفكر رياضى و فيزيك جديد است. بىشك تكنولوژى تنها هنگامى توانست راه خود را بيابد كه بر علم فيزيك دقيق و محض استوار شد. به عبارت ديگر علوم جديد، وظيفه محدود ساختن فكر بشرى را به ساختارهايى كه طبيعت را تنها به منزله پديدههاى قابل تصرف و تغيير، تمتع در جهت خواست نفسانى و شهوانى انسان، تفسير كنند به عهده داشتند و دارند. همه اين مبادى متافيزيكى، در تكنولوژى حضور دارند و به آن، جهت خاص مىبخشند. به عبارت ديگر تكنولوژى در بستر، و به بيان هايدگر، در قالبگيرى (گشتل) تحقق مىيابد كه نسبت ويژهاى با مبدأ، معاد و نظام نيازهاى انسان دارد. البته اين نسبتها، در جهت خلاف، نسبتى است كه انسان موحد با مبدأ و معاد برقرار مىكند. مقصود اين است كه تكنولوژى ابزار به مفهوم متداول نيست كه خالى از پيام و القاى ويژگىهاى ماهوى باشد؛ بلكه تجسم نوعى جهانبينى و نگرش نفسانى بشر است. تلقّى برخى انديشمندان غربى درباره تكنولوژى جديد، به ويژه در بعد رسانهاى نيز چنين است كه آن را ادامه حواس انسانها مىدانند. مكلوهان بر همين عقيده است.
ديدگاه دترمينيسم (جبرانگارى) تكنولوژيك و رسانهاى، يكى از معروفترين و اثرگذارترين نظريهها در مطالعات مربوط به تكنولوژى و رسانه است كه مدعى است تكنولوژى و رسانه، فرهنگساز و تاريخسازند. به عبارت ديگر تعين جامعه و فرهنگ در جهان بر دوش تكنولوژى و رسانه است. آموزه جبرگرايى تكنولوژيك اين است كه تكنولوژى است كه انسان و فرهنگ را مىسازد. هر تعريفى از تكنولوژى داشته باشيم و هر جنبه آن را برجسته كنيم، در اين نكته ترديدى نيست كه تكنولوژى بر همه وجوه آدمى اثر گذاشته و مىگذارد. يكى از افرادى كه به صورت مدون در اين زمينه سخن گفته ماركس، فيلسوف آلمانى است. در چند دهه اخير، مفهومى به نام انقلاب اطلاعاتى و عصر جهانى شدن و انفجار اطلاعات و سلطه بلامنازع رسانهها، اين انديشه را تقويت كرده است. اگر از افرادى چون هايدگر، ايلول، ماركوزه، هابرماس، بورگمن، هيلبروتر، هانس يوهانس و ويتر به منزله افرادى ياد مىشود كه از ديدگاههاى گوناگون جبرگرايى تكنولوژيك را مطرح كردهاند، در عصر جديد و در عرصه اطلاعات، افرادى اثرگذارتر، چون مكلوهان و پستمن، اين آموزه را با تكيه بر مفهومى چون رسانهها، به منزله يكى از مظاهر تكنولوژى طرح كردهاند. متفكران مكتب فرانكفورت و انديشمندان پستمدرن نيز درباره آثار تكنولوژى بر انسان و جهان سخن گفتهاند. همه اين سخنان، به گونهاى به رويكرد جبرانگارانه تكنولوژى مىانجامد. براى نمونه، برخى متفكران پستمدرن، چون بودريار رسانههاى ارتباطى را جايگزين نيروهاى توليد ماركس كرده و از رسانهها، به منزله عناصر تعينبخش فرهنگ و جامعه ياد مىكنند.
مكلوهان تاريخ را به سه دوره اصلى تقسيم مىكند: شفاهى، نوشتارى/ چاپى و الكترونيكى. جوامع شفاهى در يك فرهنگ گوشى (Ear Culture) مبتنى بر همزمانى (Simultaneity) دايرهاى زندگى مىكنند. دنياى قبيلهاى شفاهى گوش، جامعه بسته وابسته بههمى است كه در آن فرديت هيچ جايگاهى ندارد. از نظر مكلوهان، مردم در فرهنگهاى شفاهى، تجربه عميق اسطورهاى دارند. در اينگونه فرهنگها، همه حسها با هم هماهنگاند. نوشتار و چاپ از نظر وى، تعادل جامعه قبيلهاى را بر هم زد، و «چشم» را به ازاى «گوش» تقديم مردم كرد و حس بينايى را غالب ساخت و افراد را از صدا، لمس و پاسخ دور كرد. از نظر وى، بسيارى از ويژگىهاى رفتار عقلانى و متمدنانه غرب را مىتوان به تأثير دستگاه چاپ نسبت داد. از نظر مكلوهان، رسانههاى الكترونيك مانند امتدادهاى سيستم عصبى ما هستند كه سياره زمين را دربرگرفتهاند.
بر پايه اين نظريه، از آنجاكه ماهيت فناورى و از جمله رسانهها با تسخير طبيعت و فرهنگ، به جهانبينى انسان شكل مىدهد و اين تسخير و اقتدار به دليل ماهيت مستقل، با هيچ واقعيت ديگرى قابل جهتدهى و جهتيابى نيست، تلاش براى دينى ساختن رسانه، بىفايده يا بىمعنا خواهد بود. به بيان ديگر فناورى به دليل ماهيت متصلب و جهتيافتهاش، رابطهاى مشخص با دين ندارد و دين نيز نمىتواند در پرتو ارتباط، آن را همسو با خود جهت دهد.
اين بحث همچون بحث ورود فناورى به كشور و يا مباحث مربوط به استفاده از علوم انسانى غربى مانند جامعهشناسى و روانشناسى در دانشگاههاست. بسيارى بر اين عقيدهاند كه فناورى و يا علوم انسانى در غرب و در يك بستر فرهنگى خاص و با نوع نگرش و جهانبينى و پيشفرضهايى ويژه رشد و نمو يافتهاند و بار معنايى ويژه خود را دارند. اين فناورى اگر بخواهد در جامعهاى ديگر، كه از نظر فرهنگى با جامعه مبدأ همسو و همگام نيست، به كار گرفته شود، كاربردى نخواهد داشت. تنها از طريق تغيير پيشفرضها و يا بومىسازىاش امكان استفاده از آن هست.
درباره رسانهها هم اگر بپذيريم كه يك بسته فرهنگى است، بايد در فرهنگ غيرسكولار نوع كاربرى آن را عوض كرد. در يك جامعه دينى، نمىتوان به رسانه به منزله يك محصول فرهنگى جامعه سكولار نگريست. همانگونه كه با تغيير مبانى و نوع پيشفرضها، مىتوان جامعهشناسى اسلامى داشت، با تغيير پيشفرضها درباره رسانه، مىتوان به آن بار معنايى خاص و محتواى دينى داد و از آن به منزله يك بسته فرهنگى دينى بهره برد.
3. نظريه محتوامحور
رويكرد ديگر در مطالعه رسانهها، از جمله تلويزيون، نظريههاى محتوا محور است. اين نظريهها، بهرغم جهتگيرى متفاوتشان در اين باب، رسانه را بر اساس محتوا و معانى ارزيابى مىكنند. برخلاف ديدگاه ابزارانگارى رسانه، كه به خود «ظرف» توجه و عنايت ويژه داشت، در نظريه محتواانگارى، توجه اصلى به «مظروف» و محتواست؛ كارى به ظرف ندارد. بر پايه اين نظريه، كاركرد رسانه را بايد با توجه به برنامههايى ارزيابى كرد كه از آن منتشر مىشوند. بنابراين خود رسانه تأثير مستقل از محتوايش ندارد؛ زيرا همواره در يك جامعه، ارزشها به عنوان محتوايى كه توسط رسانهها توليد و يا منتشر مىشوند، با باورها و معارف هستىشناختى و انسانشناختى همخوان به عنوان عميقترين لايه معرفتى و با نگرشها و ايستارهاى غالبى و همچنين با گرايشها و تمايلات بنيادين و با عواطف و احساسات مثبت و منفى و نيز با رفتارهاى ذهنى و عينى و نظام انگيزشى فرد ارتباط و پيوند ناگسستنى و متقابل دارند. از همينروست كه در هر جامعهاى، فرايند انتقال فرهنگ عموما و انتقال نظام ارزشها خصوصا به عوامل و كارگزارانى واگذار شده كه رسانههاى ارتباطجمعى برجستهترين و تأثيرگذارترين آنهاست. رسانههاى ارتباطجمعى با انتقال ارزشها و محتواهايى كه پخش و منتشر مىكنند به جهتدهى، هدايت و كنترل افكار، اطلاعات، اميال، نگرشها، ارتباطات و رفتارهاى افراد و نهادهاى اجتماعى همت مىگمارند. از منظر دينى نيز رسانهها با محتواهايى كه منتشر مىكنند در فرايند تربيت شهروندان و جامعهپذيرى آنان نقش بسزايى دارند. نظريههاى متفكران مكتب انتقادى درباره فعاليت رسانهها و نظريه اقتصاد سياسى درباره ارتباط رسانه و فرهنگ، از جمله ديدگاههايىاند كه رسانهها از جمله تلويزيون را با توجه به محتواى آنها بررسى مىكنند. بر اين اساس، در باب رسانه دينى، آنچه دينى و يا غيردينى بودن رسانه را بيان مىكند، محتوايى است كه از آن پخش مىشود. رسانه با محتواى دينى، «رسانه دينى» و رسانه با محتواى غيردينى، «رسانه سكولار و غيردينى» خواهد بود. به نظر مىرسد شناخت تجليات مدرنيته، به ويژه ماهيت رسانهها، بدون شناخت حقيقى و درست مبانى تمدن غرب امكان ندارد.
از اين ديدگاه، رسانه، اساسا وجودى مستقل از محتواى خود ندارد؛ جامى است كه بر اساس محتواى آن (آب و يا شراب) ارزيابى مىشود. در انديشه دينى، نوشيدن جام آب اشكالى ندارد، اما نوشيدن جام شراب حرام است؛ حال آنكه در انديشه سكولار نوشيدن هر دو جام بىاشكال است.
هر وسيله تكنيكى و هر ابزارى از تكنولوژى و در يك كلام تكنيك، داراى ايدئولوژى است. نمىتوان آن را بىطرف و خنثا انگاشت. بىفرهنگى و لجامگسيختگى انسانى، فقدان شعور اجتماعى، انهدام مبانى خانواده، زوال اصول فرهنگى، تلاشى پيوندهاى اجتماعى، تخريب باورهاى انسانساز مذهبى، تخليه ارزشى نمادها و مظاهر ملى و به عبارت ديگر افول فرهنگ ملى و هجوم قدرت تسلط انسان بر سرنوشت و جامعه خويش، همه معلول تسليم شدن بىقيدوشرط جامعه در برابر رسانهاى به نام تلويزيون و نظامى به نام نظام تكنوپولى است.
رسالت ذاتى تلويزيون به عنوان وسيلهاى ارتباطى، تعيين و انتقال محتوا و حدود ارزشى هر آن چيزى است كه از راه اين وسيله با مخاطبهاى آن مبادله مىشود و دقيقا خطر اصلى و عامل تهديدكننده انهدام فرهنگى در همينجا رخ مىنمايد.
سينما، تلويزيون، ماهواره، رايانه و... همه دستاوردهايى از تمدن غرباند كه شناخت ماهيت آنها، تنها با شناخت جايگاهشان در نظام مدرن امكانپذير است. طبيعى است كه كاربرد دستاوردهاى تكنولوژيك بدون حضور اقتضائات ذاتى آنها امكانپذير نيست. نيل پستمن مىنويسد: «همانگونه كه از ديرباز زبان، محتوايى خاص از محاوره و افكار عامه را شكل مىداد، هر ابزار و وسيله جديدى نيز قادر است شكل و محتوايى ويژه و غيرقابل تفكيك خود را به افكار و بيان عامه تحميل و در پى آن، نوع تفكر و شيوه تبيين و توان احساسى و عاطفى افراد را نيز تعيين كند.»
4. نظريه اقتضاگرايانه
بر پايه اين نظريه، رسانه نيز مانند هر مصنوع تكنولوژيك ديگر، اقتضائات، ظرفيتها، امكانات و محدوديتهايى ويژه دارد كه مىتوان با بررسى و شناخت دقيق آنها و مديريت و مهندسى متناسب، از حداكثر قابليت آن در ارسال پيام دين بهرهگيرى كرد. بىترديد بخشى از اين اقتضا، از ويژگىهاى طبيعى و محدوديتهاى ذاتى رسانه ناشى شده و قاعدتا تغييرناپذير و تعينبخش خواهد بود. بخشى نيز محصول ظرفيتهاى شناختهشده آن است كه به دليل ماهيت و يا امكان خلق و كشف قابليتهاى جديد آن، همواره امكان تغيير و توسعه در آن هست. به علاوه قابليتها و اقتضائات رسانه به تبع اوضاع و شرايط متغير فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، سياسى، و مذهبى جامعه استفادهكننده، همواره امكان قبض و بسط دارد و همه جوامع به يك اندازه از ظرفيت شناختهشده و بالفعل استفاده نمىكنند. گفتنى است كه تصرف در اقتضائات يك رسانه، دادن محتواى جديد، بهكارگيرى آن در عرصههاى گوناگون و... مستلزم شناخت همزمان قابليتها و ظرفيتهاى تكنولوژيكى و ساختارى رسانه و ماهيت پيام منتخب براى انعكاس در رسانه است.
براساس اين ديدگاه، مهمترين قابليتها و محدوديتهاى رسانه در مورد اثرگذارى بر فرهنگ عمومى را مىتوان در مؤلفههاى ذيل مورد توجه قرار داد: تمركز و فراگيرى، جذابيت و سرگرمكنندگى، استفاده از مجاز و تمثيل، چرخه تكرار، پيامهاى پنهان و غيرمستقيم، مديريت نظاممند پيامها، منفعلسازى مخاطبان، اعتبار، برجستهسازى يا كوچكنمايى.
5. نظريه بازنمايى واقعيات
الف) نظريه انعكاسى و ارادى
در باب ماهيت رسانه از باب واقعنمايى، و در پاسخ به اين پرسش كه به راستى رسانهها به چه ميزان واقعيت را بازمىتابانند، مىتوان چنين گفت: گاه آنچه در بحث ماهيت رسانه مطرح مىشود، مربوط به امكانات، كاستىها، اقتضائات و كمبودهاى هر رسانه به گونه ويژه است؛ مانند وجود مزيت تصوير در تلويزيون و نبود آن در راديو، جايگزينى تخيل مخاطب در راديو و حس و ديدن تصوير در تلويزيون و يا محدوديت نمايش امور معنوى، قدسى، ماورايى و... درباره مسائل دينى و اخلاقى در رسانه. از اينرو براى بيان ماهيت رسانه در بازنمايى واقعيات خارجى در عرصه رسانه، ديدگاههايى شكل گرفته است.
«بازنمايى» يكى از مفاهيم بنيادى در مطالعات رسانهاى است. بازنمايى راه و روشى است كه از آن طريق، رسانهها رويدادها و واقعيتها را نشان مىدهند. مفهوم بازنمايى در رسانهها عبارت است از: «ساختى كه رسانههاى جمعى از جنبههاى مختلف واقعيت مثل افراد، مكانها، اشيا، اشخاص، هويتهاى فرهنگى و ديگر مفاهيم مجرد ايجاد مىكنند. تجلى بازنمايىها ممكن است به صورت گفتارى، نوشتارى و يا تصاوير متحرك باشد.»
يكى از نظريات بازنمايى واقعيات در رسانه، نظريه «انعكاسى» است. اين نظريه بر اين است كه دوربين در حال نشان دادن واقعيت است. ما «مىتوانيم» و «قدرت فهم» و شناخت واقعيت را داريم؛ يعنى دوربين در تلويزيون واقعيت را بازمىتاباند. آنچه در رسانهها پخش، منتشر و منعكس مىشوند، واقعياتاند. نظريه دوم، نظريه «ارادى» است. برعكس نظريه انعكاسى، اين نظريه مىگويد هيچ عمل انعكاسىاى از جهان بيرونى وجود ندارد. «واقعيت براساس بازنمايىهاى رسانهاى شكل مىگيرد و ساخته مىشود... هرگونه فهم و شناختى از واقعيت امرى است كه در زبان و گفتمان ساخته مىشود.»
نظريات بازنمايى به ما يادآورى مىكنند كه سياستِ نمايشدهنده رسانهها تعيين مىكنند كه نمايش تصاوير و شيوههاى به تصوير كشيدن موضوعات، رويدادها و واقعيات بايد چگونه صورت گيرد. بنابراين عمل بازنمايى مىتواند بر چگونگى شكلگيرى تجاربِ گروهها در جهان و چگونگى فهم آنها، يا وضع قانون توسط ديگران، تأثيرات ملموس و واقعى داشته باشد. اين امر تا حدى به اهميت رسانههاى جمعى در داشتن قدرت بازنمايى بازمىگردد؛ چراكه از اين طريق بعضى تصاوير، گمانها را بيشتر بازمىنماياند و برخى تصاوير، فرضها و گمانها را به غياب مىراند كه نمىشود با آنها تعاملى برقرار كرد. در اين ميان، كليشهسازى موضوعى كليدى است.
به همين دليل، برخى معتقدند كه رسانه همچون شمشيرى دولبه است كه از سويى، اطلاعات را از دنياى پيرامون براى مخاطبان ملموس و قابل فهم مىكند، و از سوى ديگر، به دليل داشتن ماهيت سرگرمى، موجب بيگانگى و ناشناخته شدن در مردم مىشود.
حاصل اين دو نظريه در باب بازنمايى، و يا انعكاس و نمايش واقعيت اين است كه آنچه رسانهها، منتشر يا پخش مىكنند، تصويرى دستكارىشده از عينيت خارجى و واقعيت براى مخاطب است؛ زيرا گاه رسانه برخى تصاوير، رويدادها، و واقعيات را بيشتر برجسته و بازنمايى مىكند و برخى ديگر را به حاشيه مىبرد. آنچه تعيين مىكند چه چيزى به تصوير كشيده شود و يا به دست فراموشى سپرده شود، سياستها، اهداف، خطمشىها و هنجارهاى حاكم بر رسانه است.
ب) نظريه كاشت (Cultivation Theory)
از سوى ديگر، نظريه كاشت در باب بازنمايى واقعيت در رسانه، از ديدگاهى ديگر به موضوع مىنگرد. بر اساس اين نظريه، رسانه امر جديدى ايجاد نمىكند؛ بلكه موجب تقويت و يا تضعيف هستها در ذهن مخاطب مىشود. رسانهها، نگرشها و ارزشهاى فرهنگى را پديد نمىآورند؛ زيرا فرهنگ در جامعه وجود دارد و واقعيت ملموس زندگى آنان است. كار رسانه تبليغ آن چيزى است كه در جامعه وجود دارد. بر اثر تبليغ رسانه، ارزشهاى موجود در فرهنگ، وارد زندگىمردممىشوندوسرانجامرسانهجهان شبهواقعيت را به وجود مىآورد و موجب ايجاد و تقويت نگرشهاى خاص در افراد مىشود.
نظريه كاشت عبارت است از اينكه رسانه، بهويژه تلويزيون در ميان رسانههاى مدرن چنان جايگاه محورىاى در زندگى روزمره ما يافته كه منجر به غلبه آن بر «محيط نمادين» شده و پيامهاى آن درباره واقعيت، جاى تجربه شخصى و ساير وسايل شناخت جهان را گرفته است. جورج گربنر (1969) و شمار ديگرى از پژوهشگران مدرسه ارتباطات دانشگاه پنسيلوانياى امريكا، نظريه «كاشت باورها» را ارائه دادند. شاهد اصلى گرنبر براى اين نظريه، از تحليل محتواى سيستماتيك تلويزيون امريكا طى چندين سال متوالى به دست آمده است. اين نظريه، يكى از نظرياتى است كه به بررسى آثار رسانهها در سطح شناختىِ افراد مىپردازد. پرسش اصلى اين است كه قرار گرفتن در معرض رسانهها، تا چه حد مىتواند به باورها و تلقّى عموم از واقعيت خارجى شكل دهد؟ نظريه كاشت يا اشاعه براى ارائه الگويى از تحليل تبيين شده است تا نشاندهنده تأثير بلندمدت رسانههايى باشد كه اساسا در سطح برداشت اجتماعى عمل مىكنند. گرنبر بر اين باور است كه رسانه به لحاظ عمق و نفوذ چشمگيرش، نيروى فرهنگى قدرتمندى است. وى رسانه را ابزارى در دست نظم تثبيتشده صنعتى اجتماعى مىداند كه به جاى تغيير، تهديد يا تضعيف نظام سنتى باورها، ارزشها و رفتارها، در خدمت حفظ، تثبيت يا تقويت آنهاست. وى كه كاركرد اصلى تلويزيون را جامعهپذيرى، يعنى اشاعه ثبات و پذيرش وضعيت موجود مىداند، معتقد است تلويزيون تغييرات را بهتنهايى به حداقل نمىرساند؛ بلكه اين امر با هماهنگى ديگر نهادهاى اصلى فرهنگى محقق مىشود. گرنبر مدعى است كه ميان تماشاى تلويزيون و اظهارنظر درباره واقعيتهاى دنيا، رابطهاى هست. بنابر نظريه كاشت، بينندگان رسانهها، بهويژه تلويزيون به دو گروه طبقهبندى مىشوند: بينندگان پرمصرف و بينندگان كممصرف. فرض اصلى نظريه اين بود كه تماشاگران پرمصرف حس شديدترى از خطر و ناامنى را از رسانه دريافت مىكنند و رسانه ممكن است تماشاگران پرمصرف را به دنيايى پست، خشونتآميز و ترسناك هدايت كند. تماشاگران پرمصرف رسانه، درباره واقعيات زندگى با بينندگان كممصرف اختلافنظر دارند.
اين نظريه، برخلاف نظريه ابزارانگارى، بر آن است كه رسانه در بلندمدت موجب تأثير در جهانبينى و نظام ارزشى بينندگان پرمصرف خود مىشود و به آنها نگرشى واحد درباره واقعيات اعطا مىكند. در واقع، نظريه گرنبر با تفاوت قايل شدن بين مخاطب عادى و پرمصرف، بر تأثير فراوان رسانه بر مخاطب پرمصرف تأكيد مىورزد. وى مىگويد: «از نظر تماشاگران پرمصرف، تلويزيون عملاً ديگر منابع اطلاعات، افكار و آگاهىها را به انحصار درآورده و يككاسه مىكند.» اثر اين رويارويى با پيامهاى مشابه، چيزى را توليد مىكند كه وى آن را «كاشت» يا آموزش جهانبينى رايج، نقشهاى رايج و ارزشهاى رايج مىنامد. گرنبر بر اين عقيده است كه پيام تلويزيون از چندين جنبه بنيادين از واقعيات فاصله دارد؛ اما به جهت تكرار هرروزهاش، سرانجام به منزله ديدگاه مورد وفاق جامعه پذيرفته مىشود. تماس ممتد با جهان رسانه، مىتواند سرانجام به قبول ديدگاه رسانه، كه همواره واقعيت را بهدرستى بازتاب نمىدهد، درباره جهان واقعى منجر شود.
گرنبر معتقد است رسانهها، تصويرى كاذب از حقيقت به مخاطبان خود عرضه مىكنند؛ تا آنجا كه مخاطب، از تفسير محتواى رسانه دست برمىدارد و به جاى آنكه حقيقت عينى پيرامون خود را دريابد، تمايل دارد حقيقت بودن تصاوير رسانهها را باور كند. وى معتقد است تلويزيون در بلندمدت نمادهاى فرهنگى را به اعضاى جامعه انتقال مىدهد. «كاشت» به پيامدهاى ساده و فراگير استفاده فراوان از رسانهها اشاره دارد.
اين نظريه بعدها توسط منتقدانش بازبينى شد. از جمله منتقدان اين نظريه، مىتوان به پل هيرش، رابين، تيلور و پرس اشاره كرد. گرنبر در واكنش به انتقادات پل هيرش، در اين نظريه بازنگرى كرد و عناصرى را بدان افزود. وى در بازنگرى اين نظريه، دو مفهوم «متداولسازى» و «تشديد» را به اين نظريه افزود. با اين مفاهيم، اين واقعيتها در نظر گرفته مىشوند كه تماشاى بيش از حد تلويزيون، نتايج متفاوتى براى گروههاى اجتماعى گوناگون دارد. متداولسازى هنگامى روى مىدهد كه تماشاى بيش از حد تلويزيون، به تشديد تقارن ديدگاهها در گروهها بينجامد و اين هنگامى است كه اثر كاشت در گروه ويژهاى از جمعيت بيشتر شود. بنابراين ادعاى نظريه اين است كه تلويزيون با متغيرهاى ديگر در تعامل قرار مىگيرد؛ به گونهاى كه تماشاى تلويزيون بر بعضى از گروهها اثر شديد مىگذارد و بر بعضى ديگر تأثيرى نخواهد داشت. براساس اين بازبينى، صرف پرمصرف بودن مخاطب، موجب تأثير فراوان تلويزيون بر مخاطب و تغيير باورهاى او نخواهد شد؛ بلكه متغيرهاى محيطى نيز در اين اثرگذارى نقش خواهند داشت.
نظريه كاشت، چند فرض اصلى را ارائه مىكند: 1. كاشت، روندى رو به انباشت و تراكمى دارد؛ 2. تماشا با استفاده از رسانه، عادتگونه و غيرانتخابى است؛ 3. روند كاشت، چندوجهى است؛ 4. كاشت، به رايجسازى يك روند مىانجامد. بر اين اساس رسانهها مىتوانند به جاى انتقال يك پيام رسانهاى واقعى، يك رويداد رسانهاى را براى مخاطب بسازند كه اساسا وجودخارجى ندارد و به نوعى مهندسى ذهن مخاطب را برعهده بگيرند؛ زيرا رسانهها آثار بلندمدت، غيرمستقيم، تدريجى، كوچك و تراكمى دارند.
نقد و بررسى
بر اساس آنچه در باب ماهيت رسانه گذشت، پنج ديدگاه در اين زمينه مطرح است: بر اساس ديدگاه ابزارانگارى، رسانه همچون هر فناورى و يا هر ابزارى ديگر، تابع محض انسانهاست و به عنوان ابزار دست بشر در خدمت اوست؛ اما در ديدگاه فناورىمحور و ذاتانگارانه، رسانه يك بسته فرهنگى است كه ما انسانها تابع بىقيدوشرط آنيم و بهشدت از آن تأثير مىپذيريم. در ديدگاه محتواانگارى، نگاه و توجه ويژه به محتوا و مظروفى است كه از رسانه منتشر مىشود. اين نظريه كارى به حيثيت ظرفى و يا بسته فرهنگى بودن آن ندارد. ديدگاه اقتضاگرايانه، امكانات و محدوديتها و توان رسانه را در بيان و بازتاباندن واقعيات زندگى اجتماعى كانون توجه قرار مىدهد و دايره قلمرو و شمول آن را از حيث بيان و يا عدم بيان واقعيات بررسى مىكند. همه تلاش نظريات مربوط به بازنمايى واقعيات بر اين نكته استوار است كه آيا رسانهها، اساسا قادرند تنها واقعيت خارجى را منتشر كنند، و يا آنچه از طريق رسانهها منتشر مىشود، نمايش و يا انعكاسى از واقعيت است؟
از اينرو ماهيت رسانهها را در بيان و يا عدم بيان واقعيات، مىتوان چنين ترسيم كرد:
1. رسانهها با توليد، تكثير و توزيع دانش و اطلاعات در جامعه، به ايجاد ذهنيت و تجربيات مشترك در جامعه كمك مىكنند؛
2. رسانههاى ارتباطجمعى، نقشى واسطهاى را بين واقعيتهاى عينى اجتماعى و تجربههاى شخصى بر عهده مىگيرند؛ واسطه ميان ما به منزله دريافتكننده پيام، و تجربيات بالقوه كه خارج از ذهنيت يا تماس مستقيم با مايند، و همچنين واسطه ميان ما و ديگر نهادهايى كه با آنها سروكار داريم؛ مانند نهادهاى صنعتى. رسانهها در واقع در حكم گذرگاههايى هستند كه از طريق آنها، با ديگران ارتباط مىگيريم.
با عنايت به نظريات مزبور در باب رسانهها، مىتوان گفت هريك از اين نظريهها به بخشى از واقعيت و ماهيت رسانه اشاره دارند؛ هرچند برخى نظريات درباره نقش رسانهها، بهويژه ديدگاه فناورىمحور، اندكى مبالغهآميز به نظر مىرسند.
به هر حال، در اين زمينه مىتوان پرسشهايى چند مطرح كرد: آيا رسانهها، به صرف داشتن ماهيت فرهنگى خاص، موجب مىشوند كه نتوان از آنها در بستر فرهنگى ديگر بهره گرفت؟ و در صورت بهرهگيرى از يك فناورى، كه در يك بستر فرهنگى ديگر زاده شده، بايد بهشدت از آنها تأثير پذيرفت، به گونهاى كه عنان اختيار خويش را از دست بدهيم؟! و يا اينكه چون اين فناورى محصول فرهنگى ديگر است، و ما نيز ممكن است از آنها تأثير پذيريم، بايد يكسره آن را طرد كنيم، و ناديده بگيريم؟ قطعا پاسخ منفى است؛ زيرا امروزه رسانهها جزء اجتنابناپذير زندگى اجتماعى ما شدهاند و اساسا نمىتوان نقش رسانهها را در اين زندگى ناديده انگاشت؛ چون دنياى امروز، دنياى ارتباطات است كه ركن ركين آن رسانهها هستند. البته نمىتوان از آسيبهاى احتمالى و پيامدهاى منفى رسانهها ايمن بود؛ بهويژه بهرهگيرى از رسانههاى ارتباطجمعى در يك جامعه دينى و پايبند به اخلاق، بسيار دشوار مىنمايد. از سوى ديگر، اگر گفته شود فناورى، ابزارى صرف براى رسيدن به غايتى است، هرچند اين سخن در جاى خود درست است، سخنى است ناظر به دستاورد تكنولوژى، نه ماهيت آن. علاوه بر اينكه، پذيرش صرف ابزار بودن فناورى، بهويژه رسانهها، كه سلطه بلامنازع بر زندگى اجتماعى انسانها دارند، درخور ترديد و تأمل است. البته توجه به اين نكته نيز ضرورى است كه ميان تكنيك و فناورىهاى گذشته با فناورىهاى جديد تباين بنيادين هست. بشر در گذشته ابزار را به استخدام مىگرفت و آن ابزار را در اراده خود داشت، همانگونه كه اعضاى بدنش را در كنترل اراده داشت؛ ولى بشر جديد، در كنار فناورىهاى گوناگون قرار دارد كه نه ابزار به معناى واقعى است و نه مىتوان نسبت ميان او و فناورى را تنها با واژه استخدام تفسير كرد. بنابراين بايد در نگاه انسان غربى در باب تحت اراده انسان بودن فناورىهاى جديد، ترديد جدى كرد؛ زيرا برخى معتقدند كه «چه با رغبت، تكنولوژى را بپذيريم يا آن را ترك نماييم، در همه جا اسير و پايبند تكنولوژى مىمانيم.»
بنابراين توجه به نقش و تأثير رسانهها داراى اهميت است: «مىتوان گفت كه تلويزيون بيش از آنكه يك رسانه ديدارى باشد، رسانهاى شنوايى ـ لمسى است و تمامى حواس را عميقا تحت تأثير قرار مىدهد.» به عبارت ديگر رسانه و بهويژه تلويزيون، گذرگاه نگرش به عالم است و طبيعى است كه تعيينكننده جهانبينى جديدى باشد. ميزان ادراك عمق حقيقت، وابستگى عميق و گستردهاى با ابزار بيانى و وسايل تبادلى فرهنگ دارد.
خانم سينگر در باب نقش رسانه بر افراد مىنويسد:
تحقيقات كولينز نشان مىدهد كه كودكان در اثر تكرار اعمال خشونتآميز، كه به تقليد از فيلمها انجام مىدهند، از درك حسن و قبح عمل عاجزند؛ زيرا فقط عمل و اعمال خشونتآميز در ذهن آنان و در حافظه آنان نقش بسته است.
مارشال مكلوهان نيز در همين زمينه مىنويسد:
گوش دادن به راديو يا خواندن صفحهاى از يك نشريه، در حقيقت به معناى آن است كه اجازه دهيم تا اين امتدادهاى تكنولوژيكى به داخل وجودمان رسوخ كنند و به گونهاى اجتنابناپذير بر ساختارها يا جابهجايى ادراكات تأثير گذارند. ... با قرار گرفتن پىدرپى در برابر فناورىها (رسانهها)ى گوناگون است كه انسان رفتهرفته به صورت بنده مكانيسمهاى گوناگون درمىآيد. به همين سبب، چنانچه ما بخواهيم اين اشيا را به خدمت بگيريم... بايد بهشدت آن را ستايش، و چون مذهب و مرادى از آنها پيروى كنيم.
هرچند اينگونه سخنان در تفكر دينى پذيرفتنى نيست، در تفكر انسان غربى سكولار پذيرفتنى است. با اينهمه واقعيت اين است كه رسانه، ابزار صرف نيست. ما در بستر فرهنگ دينى، به سبب غنا و عمق معارف و استحكام خاستگاه فطرى شريعت اسلام ناب، گرچه علمپرستى و دين تكنولوژيك را نمىپذيريم و هنوز خدا را ـ كه به تعبير پستمن در زندگى انسان متجدد، تكنولوژى به جاى وى نشسته است ـ سر جاى خويش مىبينيم، دستاوردهاى تكنولوژى ملزوماتى به همراه دارد كه بهتدريج در ذهن مخاطب رسوب مىكنند و زندگى را به مقتضاى خويش دگرگون مىسازند. بنابراين رسانه ابزار صرف نيست؛ بلكه ناخودآگاه در بلندمدت بر انسان و مخاطب خويش تأثيرگذار است. تفاوت در اين است كه در تفكر دينى، انسان، موجودى مختار است. هرچند ممكن است اين انسان در شرايطى از رسانه تأثير بپذيرد، هرگز اسير آن نخواهد شد.
بنابراين هرچند برخى صاحبنظران رسانه را صرفا ابزار مىدانند، برخى ديگر معتقدند كه از فناورى و رسانه نبايد تنها تلقّى ابزارى داشت كه با عطف به اراده كاربر، مأموريتپذير باشد و بىدرنگ در خدمت انتقال هرگونه پيامى درآيد. واقعيت اين است كه رسانههاى ارتباطجمعى، در غرب براى تبليغ و ترويج ارزشهاى دينى اختراع نشدهاند؛ زيرا نوع نگاه جوامع سكولار به نهادهاى اجتماعى و از جمله رسانهها، ناشى از نوع جهانبينى مادى آنان، و نيز نحوه تعامل رسانهها با مخاطب و نيز نوع نگرش و باورهاى غرب درباره خدا، جهان هستى و انسان است. در جوامع غربى سكولار، دين به منزله كالايى فرهنگى و ابزارى براى رفع خلأ روانى است. حتى ممكن است از خدا استفاده ابزارى شود. اين نوع بينشِ خدافراموشى و دينگريزى، كه نوعى تعامل ويژه رسانهاى با مخاطب را پديد آورده است، مشكلات عديدهاى را هم براى مغربزمين و رسانههاى غربى و هم براى ساير رسانههاى پيرو رسانههاى غربى پديد آورده است. از جمله اين پيامدها، سقوط انسانيت و تحقير روزافزون انسان و مخاطبان رسانههاست. شهيد مطهّرى در اينباره مىگويد:
بيشتر بدبختىهاى امروز بشر، ناشى از اين طرز تفكر است كه غرب، هم خود را فراموش كرده و هم خداى خود را. اين طرز تفكر درباره انسان سبب شده كه هر چه تمدن توسعه پيدا مىكند و عظيمتر مىگردد، تمدن به سوى حقارت مىگرايد... انسانهاى واقعى را همواره در گذشته بايد جستوجو كرد و دستگاه عظيم تمدن امروز به ساختن هر چيز عالى و دست اول قادر است جز به ساختن انسان. ... انسان غربى به جاى «خويشتنجويى»، در پى نسيان و هدر ساختن خويشتن است... قوه عملى او بر اكتشاف، اختراع و تهيه وسايل جنگى، ناشى از فرار غربى از «خويشتن» است، نه قدرت و تسلط استثنايى وى بر خود... ترس از تنهايى و سكوت، و توسل به پول، غربى را از شنيدن نداى باطن خود عاجز ساخته و انگيزه فعاليتهاى مداوم او همينهاست. محرك او در فتح جهان، ناتوانى او در «حكومت به خويشتن» است. به همين علت، غربى پديدآورنده آشوب و فساد در سراسر دنياست.
اين آثار و پيامدها در زندگى انسان غربى، مىتوانند ناشى از ابزارانگارى رسانهها و سلطه بىچونوچراى رسانههاى ارتباطجمعى بر بشر امروزى باشند. وقتى محوريت از آن انسان شد و حاكميت مطلق از آنِ خواست انسان گرديد، انتظارى بيش از اين نمىرود. قرآن كريم بروز اين مشكلات را ناشى از فراموشى خدا، قانون كلى آفرينش و فرايند طبيعى ارتباط خالق و مخلوق مىداند: «هر كس از ياد من (خدا) دورى كند، حتما دچار زندگانى پر دردسر و مشكل خواهد شد.» (طه: 124)
شهيد مطهّرى نيز بسيارى از ناهنجارىهاى اخلاقى در جوامع غربى امروزى را ناشى از ابزارانگارى همه چيز و از جمله دين و خدافراموشى مىداند:
تمام مفاسد بشريت از اين است كه مغزها نيرومند شده و دلها ضعيف و ناتوان باقى ماندهاند... تمدن براى انسان ابزار مىسازد. ابزارهاى خوب، انصافا ابزارهاى خوب اختراع مىكند؛ اما آدمها چطور؟... انسانيت مساوى است با دين و ايمان و اگر دين و ايمان نباشد، انسانيتى نيست.
بنابر آنچه در زمينه ماهيت رسانه گذشت، بيان چند نكته ضرورى است:
1. امروزه رسانهها، جزء اجتنابناپذير زندگى اجتماعى انسانها شدهاند؛
2.رسانههاىارتباطجمعى،نوعىفناورىباماهيتفرهنگىاندكهزادهعصرروشنگرىاند؛
3. امكان استفاده از اين نوع فناورىهاى با ماهيت خاص فرهنگى، در ساير فرهنگها نيز هست؛
4. اين رسانهها ابزارى هستند در اختيار انسانِ مختارِ عاقل براى تدبير زندگى او. در عين حال انسانها مىتوانند از آنها در راستاى مقاصد خود بهره گيرند؛ هرچند ممكن است از آنها تأثير پذيرند؛
5. هرچند رسانه مىتواند ابزار باشد، ابزارى است قدرتمند كه گاه ممكن است آثار و پيامدهاى ناگوارى براى انسان به بار آورد. علاوه بر اين، ابزار بودن رسانه، هرگز به اين معنا نيست كه رسانه تابع محض انسان باشد و نيز لزوما به معناى استفاده ابزارى از رسانه نيست؛ بدين معنا كه هدف وسيله را توجيه كند و براى نيل بدان، دست به هر كارى بزند. از اينرو ديدگاه ابزارانگارى رسانه، به معنايى كه گذشت، پذيرفتنى نيست؛
6. از سوى ديگر، اگر بپذيريم كه رسانه يك «بسته فرهنگى» است، چنين نيست كه انسان تابع محض رسانه باشد؛ زيرا در آموزههاى دينى، انسان موجودى است آزاد و مختار. بنابراين هرچند ممكن است انسان از رسانه تأثير پذيرد، اسير و تابع محض آن نخواهد بود. به علاوه بسته فرهنگى بودن و يا محصول فرهنگى ديگران بودن، نمىتواند مجوزى براى طرد و يا ناديده گرفتن آن باشد؛ زيرا امروزه رسانهها جزء اجتنابناپذير زندگى اجتماعى ما شدهاند. دنياى ارتباطات، بدون رسانهها بىمعناست. بنابراين اين ديدگاه نيز پذيرفتنى نيست. اشكال ديدگاه جبرگرايانه رسانه، اين است كه منكر آزادى و اختيار انسان است؛ در حالى كه از ديدگاه دينى، انسان موجودى مختار و صاحباراده است. در نگره توحيدى، اختراعات بشرى از موهبتهاى الهى است؛ ولى چگونگى بهرهگيرى از آن و گسترشش، به عملكرد انسان بستگى دارد. درباره پيامدهاى فناورى هم بايد بپذيريم كه هر تكنولوژىاى، در كنار پيامدهاى مثبت، پيامدهاى منفى نيز دارد؛ اما چنين نيست كه انسان در بهرهگيرى از رسانه مسلوبالاختيار باشد؛
7. رسانه را نيز همچون ديگر محصولات فرهنگى غرب، و بهويژه همچون علوم انسانى، مىتوان با بومىسازى، متناسب، همسو و همگام با ارزشها و هنجارها در جامعه دينى كرد و كاربرى آن را تغيير داد و از اين فناورى در جهت تقويت و تثبيت هويت و ارزشهاى فرهنگى بهره برد. بنابراين مىتوان رسانه دينى داشت؛ رسانهاى كه علاوه بر كاركردهاى عمومى، كه همه رسانهها بايد از آن برخوردار باشند، كاركردهايى ويژه نيز دارند. در جامعه اسلامى، رسانه دينى مىتواند بهترين ابزار براى امر به معروف و نهى از منكر باشد. اين رسانه با استفاده از قابليتهاى خود مىتواند «معروف» را بسازد؛ به تصوير بكشد؛ معروف كند و حتى امر به آن را نيز انجام دهد؛ يعنى هر دو نقش ساخته شدن و مشهور شدن و همچنين نقش اعمال كنترل غيررسمى را در كنار هم برعهده گيرد. با اين نگاه، رسانه، رسانه دينى خواهد بود. رسانه دينى، رسانهاى خدامحور، هدايتگر، دينمدار و اخلاقمحور است كه در همه برنامههاى خود، ملاك و معيار را محوريت خدا، دين، آموزههاى دينى، اخلاقى و معارف اهلبيت عليهمالسلام قرار مىدهد؛
8. بر فرض پذيرش ديدگاه محتوامحورى، مىتوان با اشاعه محتواى دينى و دينىسازى رسانهها، اين رسانهها را دينى كرد؛ اما هميشه نمىتوان چنين انتظارى را از رسانهها داشت؛ زيرا رسانه ابزارى است مادى كه در جامعهاى دينى در اختيار انسانِ عاقلِ آگاهِ مختارِ مؤمنِ پايبند به دين و آموزههاى دينى و قدسى است. اين ابزار داراى امكانات و محدويتهايى است. رسانه از به تصوير كشيدن امور قدسى و معنوى ناتوان است؛ زيرا براى مثال، رسانه در برنامههاى دينىاى كه به زندگى شخصيتهاى بزرگ دينى مانند انبيا عليهمالسلام مىپردازد، آن شخصيتها را در قالب افرادى معمولى و عادى نمايش مىدهد و به برجسته كردن جنبه انسانى ـ اجتماعى آنها مىپردازد؛ در حالى كه شخصيتهاى الهى از دو وجه ملكى و ملكوتى برخوردارند. بايد هر دو وجه در معرفى و تبليغ ايشان كانون توجه قرار گيرد و چون اقضاى ذاتى رسانه، عدم امكان ورود به امور قدسى، معنوى و اخلاقى است، همواره شخصيتهاى الهى و انبيا در رسانه يكبعدى و معمولى معرفى مىشوند. از اينرو مخاطبان و جامعه در تبعيت و الگو قرار دادن آنها دچار ترديد مىشوند. امروزه در فيلمهاى هاليوودى، ضمن تقدسزدايى از انبيايى همچون حضرات موسى، هارون و سليمان عليهمالسلام، ايشان را به قهرمانانى زمينى و قومگرا فرو مىكاهند. اين امر موجب معنويتزدايى و تقدسزدايى امور دينى، معنوى و اخلاقى در رسانه مىشود. در واقع اين از اقتضائات و از جمله محدوديتها و كاستىهاى رسانه است كه نمىتواند آنگونه كه بايد، وارد قلمروهاى غيرمادى و ماورايى شود، و اينگونه واقعيات را به تصوير بكشد. علاوه بر اين، روح عبادات و معنويت بايد همواره قرين اخلاص باشد. آيا رسانه مىتواند خلوص نيت افراد را به تصوير بكشد؟ اگر هم از چنين توانى برخوردار باشد، ترويج اينگونه امور موجب عرفىسازى، معنويتزدايى و قداستزدايى از امور قدسى خواهد شد. از اينرو ديدگاه محتواانگارى در رسانه نيز پذيرفتنى نيست؛
9. اما بر اساس مبانى پذيرفتهشده دينى، نمىتوان هرچه را كه در جامعه وجود دارد و يا روى مىدهد، در رسانهها، نمايش داد و يا منتشر كرد. نيز نمىتوان تصويرى دستكارىشده از عينيت خارجى و واقعيتها را به نمايش گذاشت و يا منتشر كرد. همچنين نمىتوان شبهواقعيت را پديد آورد و انتشار داد و يا آنچه رسانهها منتشر مىكنند، نمىتواند نمايشى از واقعيت باشد؛ زيرا اولاً ما معتقد به واقعگرايى هستيم و اينكه جهان خارج وجود دارد؛ ثانيا معتقديم شناخت نيز ممكن است. از نظر فلاسفه و متكلمان اسلامى، امكان شناخت و تحقق معرفت، بديهى و بىنياز از استدلال است؛ زيرا مجموعه معارف بشرى بر مفاهيم و گزارههاى بديهى، يعنى گزارههاى يقينى بىنياز از اثبات و استدلال مبتنى است. در اين بينش، دسترسى به يقين و حصول قطع، امرى ممكن است. بنابراين حصول علم، يقين و دسترسى به معرفت قطعى و يقينى و يا قريب به بديهى در بسيارى از علوم و معارف بشرى امرى ممكن و ميسور است.
علاوه بر اين بسيارى اوقات ارزشها و بايدها و نبايدهاى دينى و اخلاقى در جامعه دينى، مانع از بيان همه واقعيات عينى در جامعه و يا برجستهسازى و يا سانسور برخى واقعيات بدون مصلحت و يا دليلى است. بنابراين دو ديدگاه مربوط به بازنمايى واقعيات، پذيرفتنى نيستند؛ زيرا نظريه كاشت بر بيان هر آنچه در جامعه وجود دارد و تقويت و ذهنيتسازى آنها تأكيد مىكند و ديدگاه انعكاسى نيز بر نمايش واقعيات و يا نمايش شبهواقعيات و يا دستكارىِ آنها متمركز است؛
10. بنابراين رسانهها مانند ديگر پديدههاى تكنولوژيك، داراى اقتضائات ويژه خود هستند؛ نه ابزارند و نه بسته فرهنگى؛ داراى ظرفيت، امكانات و اقتضائات ويژه خود هستند. در انعكاس دقيق و درست برخى امور، ممكن است ناتوان باشند و در بازتاباندن برخى ديگر، بسيار توانمند. با بررسى و شناخت دقيق آن از يكسو، و شناخت ظرفيتهاى دين و آموزههاى دينى و امكان ترويج و اشاعه آنها در رسانه، و با مديريت متناسب، مىتوان از حداكثر ظرفيت رسانه در ارسال پيام دين بهره برد. به نظر مىرسد در باب ماهيت و چيستى رسانه، اين ديدگاه قرين صواب است؛ چراكه رسانهها در عرصه ورود به مباحث دينى و اخلاقى، و طرح و ترويج آنها، كاستىهايى دارند و نمىتوان در هر عرصهاى از دين از آنها بهره گرفت. در عين حال داراى امكانات و ظرفيتهاى بسيارند كه مىتوان از حداكثر توان آنها براى ترويج پيام دين بهره برد.
نتيجهگيرى
هدف اين پژوهش، بيان ماهيت رسانه و نيز چگونگى انعكاس واقعيات توسط رسانه بود. پس از بيان چيستى رسانه، در اين زمينه به چند رويكرد اشاره كرديم: نظريه ابزارانگارى، نظريه فناورىمحور و يا ذاتانگارى، نظريه محتوامحور و اقتضاگرايانه، و نيز نظريه بازنمايى واقعيات. هرچند رسانهها، در بستر فرهنگى ديگر زاده شدهاند، و داراى ماهيت فرهنگى ويژهاند، صرف داشتن ماهيت فرهنگى، موجب نمىشود كه نتوان از آنها در بستر فرهنگى ديگر بهره گرفت و يا يكسره آنها را طرد كرد. همچنين از آنجاكه در زندگى اجتماعى ما رسانهها اجتنابناپذيرند، نمىتوان گفت رسانه بستهاى فرهنگى است كه ما به شدت از آنها تأثير مىپذيريم. به نظر مىرسد، رسانه ابزارى صِرف در اختيار ما نيست و يا بستهاى فرهنگى نيست كه ما تابع محض آن باشيم؛ بلكه داراى اقتضائات، ظرفيتها، امكانات و محدوديتهاى ويژه خود است. از اينرو بايد با بررسى و شناخت دقيق ماهيت رسانه از يكسو، و شناخت ظرفيتهاى دين و آموزههاى دينى و امكان ترويج آن در رسانه، از حداكثر قابليت رسانه در ارسال پيام دين در جامعهاى دينى بهره برد.
- ـ آشنا، حسامالدين، نقش اجتماعى رسانهها در نظام اسلامى معاصر، در تعامل دين و ارتباطات، تهران، دانشگاه امام صادق عليهالسلام، 1387.
- ـ اعزازى، شهلا، تصوير خانواده در برنامههاى كودك سيما، تهران، مرنديز، 1373.
- ـ ام هور، استوارت و ديگران، بازانديشى درباره رسانه، دين و فرهنگ، ترجمه مسعود آريايىنيا، تهران، سروش، 1382.
- ـ اندرو ادگار و پيتر سجويك، مفاهيم بنيادى نظريههاى فرهنگى، ترجمه مهران مهاجر، تهران، آگه، 1387.
- ـ پستمن، نيل، زندگى در عيش، مردن در خوشى، ترجمه صادق طباطبايى، تهران، اطلاعات، 1375.
- ـ حسينزاده يزدى، محمد، فلسفه دين، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1376.
- ـ حسينى، محمد، موجوديت غرب و رسانههاى تكنولوژيك، تهران، سروش مهر، 1384.
- ـ خجسته، حسن، «مقايسه كاركرد واقعيت رسانهاى در راديو و تلويزيون»، راديو، سال سوم، ش 14، 1384، ص 4ـ8.
- ـ دانسى، مارسل، نشانهشناسى رسانهها، ترجمه بهزاد دوران و گودرز ميرزايى، تهران، چاپار، 1386.
- ـ راش، مايكل، جامعه و سياست، مقدمهاى بر جامعهشناسى سياسى، ترجمه منوچهر صبورى، تهران، سمت، 1377.
- ـ رفيعپور، فرامرز، توسعه و تضاد، تهران، سهامى انتشار، 1377.
- ـ روشه، گى، مقدمهاى بر جامعهشناسى عمومى، ترجمه هما زنجانىزاده، مشهد، دانشگاه فردوسى، 1367.
- ـ زكى، محمدباقر، مجموعه مقالات همايش سراسرى رسانه تلويزيون و سكولاريزم، تهران، مركز پژوهشهاى صدا و سيما، بىتا.
- ـ سليمى، محمد، فرهنگ، رسانه و فرايند سكولاريزاسيون، در: مجموعه مقالات همايش سراسرى رسانه تلويزيون و سكولاريسم، تهران، مركز پژوهشهاى صدا و سيما، بىتا.
- ـ سورين، ورنر و جيمز تانكارد، نظريههاى ارتباطات، ترجمه عليرضا دهقان، چ سوم، تهران، دانشگاه تهران، 1381.
- ـ شيرى، فريدون، فرهنگ الفبايى قياسى زبان فارسى، تهران، خجسته، 1371.
- ـ صافى، عبدالكريم، «وسايل ارتباط همگانى در گفتمان تمدنها»، جامعه مدنى، سال چهارم، شماره اول، 1385، ص 44ـ47.
- ـ طباطبايى، صادق، طلوع ماهواره و افول فرهنگ، تهران، اطلاعات، 1377.
- ـ فرهنگى، علىاكبر، طاهر روشندل اربطانى و ميكائيل برفى، «نگرشى بر بنيانهاى نظرى مديريت سازمانهاى رسانهاى»، دانش مديريت، ش 66، 1383، ص 85ـ114.
- ـ كاجى، حسين، دين و دترمينيسم تكنولوژيك و رسانه، در: مجموعه مقالات همايش بينالمللى دين و رسانه، تهران، طرح آينده، 1386.
- ـ كازنوو، ژان، جامعهشناسى وسايل ارتباطجمعى، ترجمه باقر ساروخانى و منوچهر محسنى، تهران، اطلاعات، 1367.
- ـ كوپلى، پل، نظريههاى ارتباطات، ترجمه گودرز ميرزايى، تهران، پژوهشكده مطالعات فرهنگى و اجتماعى، 1387.
- ـ گلمحمدى، احمد، جهانىشدن فرهنگ، هويت، تهران، نى، 1381.
- ـ گونتر، برى، روشهاى تحقيق رسانهاى، ترجمه مينو نيكو، تهران، اداره كل پژوهشهاى سيما، 1384.
- ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 8، قم، صدرا، 1382.
- ـ ـــــ ، نظام حقوق زن در اسلام، قم، صدرا، 1359.
- ـ مككوايل، دنيس، نظريه ارتباطاتجمعى، ترجمه پرويز اجلالى، چ دوم، تهران، دفتر مطالعات و توسعه رسانهها، 1385.
- ـ مكلوهان، مارشال، براى درك رسانهها، ترجمه سعيد آذرى، تهران، مركز تحقيقات، مطالعات و سنجش برنامههاى صدا و سيما، 1377.
- ـ مهدىزاده، سيدمحمد، رسانه و بازنمايى، تهران، مطالعات و توسعه رسانهها، 1387.
- ـ مهرداد، هرمز، مقدمهاى بر نظريات و مفاهيم ارتباطجمعى، تهران، فاران، 1380.
- ـ واحدى، مسعود، «رسانهها و جهانىشدن فرهنگ»، www.kalemeh.org
- ـ هايدگر، مارتين، پرسش از تكنولوژى، ترجمه محمدرضا اسدى، تهران، مؤسسه فرهنگى انديشه، 1375.
- ـ هنرى ماسن، پاول، رشد و شخصيت كودك، ترجمه مهشيد ياسايى، تهران، نشر مركز، 1374.
- ـ هيوارد، سوزان، مفاهيم كليدى در مطالعات سينمايى، ترجمه فتاح محمدى، چ سوم، تهران، هزاره، 1381.
- - Castells, Manuel, The Information Age: Economy, Society and Culture, v. I, Cambridge, Oxford Uk, Blackwell Publishers, 1996.
- - Mcluhan, Marshall, The Medium is the Message, Understanding Media: The Extension of Man, London, Sphere, 1967.
- - Stafford, Gil and Roy, The Media Student'S Book, section 7, Branston press, 2003.