معرفت فلسفی، سال نهم، شماره چهارم، پیاپی 36، تابستان 1391، صفحات 195-228

    چیستىِ رسانه با تأکید بر رسانه دینى

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    محمد فولادی وندا / استاديار مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينى (ره) / fooladi@iki.ac.ir
    چکیده: 
    این پژوهش با رویکرد تحلیلى به بررسى چیستى رسانه از حیث ابزار و یا بسته فرهنگى بودن و نیز بازنمایى و یا عدم بازنمایى و انعکاس واقعیات اجتماعى مى پردازد. پذیرش هریک از این رویکردها، مبتنى بر طرز تلقّى و نوع نگرش به هستى است. هرچند در دنیاى ارتباطات پیچیده امروزى، ما به شدت در معرض رسانه ها قرار گرفته ایم، اما این گونه نیست که تابع محض آنها باشیم. رسانه ابزار صرف و یا بستر فرهنگى نیست، بلکه داراى ظرفیت ها، اقتضائات، امکانات و محدودیت هایى است. از این رو، مى توان با شناخت ماهیت رسانه، و نیز دین و آموزه هاى دینى و امکان ترویج آن در رسانه، از حداکثر ظرفیت رسانه براى انتشار پیام دین بهره گرفت.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Nature of Media; with an Emphasis on Religious Media
    Abstract: 
    Taking an analytical approach, the present article examines the nature of media to determine whether it is a cultural means or a cultural package, and whether it is representative or non-representative of social facts. Adoption of each of these approaches is based on the type of one’s conception or attitude towards existence. Although in the modern world of complex communications, we are seriously exposed to the media, it does not mean that we are absolutely submissive to it. Media is not a mere cultural means or context. Rather, it has its own capacities, requirements, facilities and limitations. Therefore, knowing the nature of media, religion, religious teachings, and the possibility of propagating them by the media, one can benefit from the maximum capacity of the media towards spreading the messages of religion.
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    چيستىِ رسانه
    با تأكيد بر رسانه دينى
    محمد فولادى*
    چكيده
    اين پژوهش با رويكرد تحليلى به بررسى چيستى رسانه از حيث ابزار و يا بسته فرهنگى بودن و نيز بازنمايى و يا عدم بازنمايى و انعكاس واقعيات اجتماعى مى‏پردازد. پذيرش هريك از اين رويكردها، مبتنى بر طرز تلقّى و نوع نگرش به هستى است. هرچند در دنياى ارتباطات پيچيده امروزى، ما به شدت در معرض رسانه‏ها قرار گرفته‏ايم، اما اين‏گونه نيست كه تابع محض آنها باشيم. رسانه ابزار صرف و يا بستر فرهنگى نيست، بلكه داراى ظرفيت‏ها، اقتضائات، امكانات و محدوديت‏هايى است. از اين‏رو، مى‏توان با شناخت ماهيت رسانه، و نيز دين و آموزه‏هاى دينى و امكان ترويج آن در رسانه، از حداكثر ظرفيت رسانه براى انتشار پيام دين بهره گرفت.

    كليدواژه‏ها: رسانه، رسانه دينى، چيستى رسانه.

    مقدّمه
    در دهه‏هاى اخير، رسانه‏هاى ارتباط‏جمعى، به يكى از تأثيرگذارترين امور در زندگى انسان مدرن تبديل شده‏اند؛ به گونه‏اى كه ما در طول روز ناگزير به رويارويى گزينشى يا ناخودآگاه با انبوهى از پيام‏هاى رسانه‏اى هستيم. اساسا امروزه زندگى روزمره ما به شكل تنگاتنگى با رسانه‏ها و پيام‏هاى آنها گره خورده است. با ورود به عصر ديجيتال و گسترش فزاينده رسانه‏ها، اين ابزار قدرتى شگفت‏انگيز يافته؛ به گونه‏اى كه اعمال و رفتار ما، تابع نظام شناختى آن شده است. افراد چگونگى برخورد و رفتارهاى فردى و اجتماعى خود را بر اساس دانسته‏ها و بينش‏هاى خود تنظيم مى‏كنند؛ كالاهاى موردنياز خود، چيدمان منزل، الگوى مو و لباس خود و غيره را از طريق رسانه‏ها برمى‏گزينند. از سوى ديگر، انسان‏ها امروزه در معرض نهادهاى رسانه‏اى متولد مى‏شوند، مى‏انديشند، دنيا را در اين رهگذر مى‏شناسند و رفتارهاى خود را بر اساس الگوهاى برگرفته از رسانه‏ها از جمله راديو، تلويزيون، كتاب، مجله، فيلم، ماهواره، و اينترنت سامان مى‏دهند. از اين‏رو مى‏توان گفت در دنياى اطلاعاتى و ارتباطى امروز، مخاطبان بخش عظيم فرهنگ، ارزش‏ها و هنجارهاى جامعه خود و ديگر جوامع را از طريق رسانه‏ها دريافت مى‏كنند. بنابراين در عصر انفجار اطلاعات، رسانه‏ها جزء لاينفك زندگى بشر امروزى شده‏اند؛ به گونه‏اى كه با ارائه و ترويج ارزش‏ها و هنجارها به مخاطبان خود، هويت‏هايى ويژه را به آنان القا مى‏كنند. از سوى ديگر، از آنجاكه رسانه‏ها در بستر فرهنگ رايج جامعه ايجاد شده، رشد كرده، در آن فعاليت مى‏كنند، به شدت از اين فرهنگ  تأثير مى‏پذيرند و بر آن اثر مى‏گذارند. به عبارت ديگر رابطه رسانه و فرهنگ، متقابل و دوسويه است. 
        اكنون پرسش اين است كه نقش رسانه‏ها در يك جامعه دينى چيست؟ بر اساس مبانى پذيرفته‏شده دينى، به ويژه اينكه در اسلام انسان موجودى است داراى اراده و اختيار، رسانه‏ها چه نقشى در زندگى انسان‏ها دارند؟ آيا رسانه‏ها ابزارى صرف در دست انسان‏اند و او مختار است آن‏گونه كه مى‏داند و مى‏تواند از اين ابزارها بهره گيرد؟ آيا انسان‏ها در برابر امواج سهمگين و توفنده رسانه‏ها، منفعل‏اند؟ اصولاً چيستى رسانه را چگونه مى‏توان تفسير كرد؟ آيا رسانه يك بسته فرهنگى است، يا ابزارى بيش نيست؟ آيا رسانه توان بازتاباندن رويدادهاى اجتماعى را دارد، يا آنچه از سوى رسانه‏ها انعكاس مى‏يابد، نمايشى از واقعيت و يا شبه‏واقعيت است؟ در اين پژوهش، مى‏كوشيم پاسخ اين پرسش‏ها را بيابيم.
    مفهوم رسانه
    واژه رسانه، به فتح «را» به معناى حسرت، افسوس و تأسف آمده است. در اينجا مراد، رسانه به كسر «را» است. واژه «رِسانه» به معناى ابزار و وسيله است، و مصاديق آن عبارت‏اند از: رسانه‏هاى جمعى و يا گروهى، و وسايل ارتباط‏جمعى از جمله راديو، تلويزيون و مطبوعات. رسانه، به معناى وسيله ارتباط‏جمعى، اعم از شنيدارى، ديدارى و مكتوب است. 
        رسانه، در مفهوم ارتباطى آن، عاملى است كه مى‏تواند پيامى را به مخاطب انتقال دهد. برداشت‏هاى گوناگونى درباره ماهيت رسانه‏ها مطرح مى‏شود؛ اما در بيشتر تعاريف، به نقش پيام‏رسانى آن توجه شده است. جامع‏ترين تعريفى كه تاكنون از رسانه صورت گرفته، همان تعريف مك لوهان كانادايى است كه مى‏گويد: «رسانه همان پيام است.» برخى ديگر از صاحب‏نظران در تعاريف خود از رسانه، بر ماهيت پيام‏رسانى آن تأكيد مى‏ورزند؛ زيرا به باور آنان، رسانه بدون پيام نيست. اگر پيامى بامحتوا از وسيله ارتباط همگانى انتشار نيابد، آن وسيله معناى كامل رسانه را به خود نمى‏گيرد.
         در برخى ديگر از تعاريف، به موضوع مخاطب توجه شده است. برخى بر اين باورند كه كار رسانه‏ها براى مخاطبانِ انبوه است. اگر رسانه‏اى مخاطبى نداشته باشد، كار آن بيهوده است؛ چنان‏كه در فرهنگ روزنامه‏نگارى، واژه «رسانه»، با عنوان اطلاع‏رسانى و رسانه‏شناسى، اصطلاحى كلى به معناى مجموعه ابزارها و روش‏هايى كه براى ايجاد ارتباط با مخاطبان انبوه به كار مى‏رود، تعريف شده است. در تعريف آمده است: «وسايل ارتباط‏جمعى به وسايلى گفته مى‏شود كه مخاطبان آن وسيع، فراوان و نامتجانس‏اند. اين اجتماعات وسيع و نامتجانس مى‏توانند توسط اين وسايل با هم نزديك گرديده و به تبادل آرا و تفاهم بپردازند.»  برخى ديگر، با توجه به نقش ارتباطى رسانه، براى آن تعاريفى ارائه كرده‏اند. در فرهنگ الفبايى قياسى زبان فارسى، رسانه به منزله مجموع ابزارها و روش‏ها براى برقرارى ارتباط اجتماعى تعريف شده است. 
        رسانه‏ها را مى‏توان از جنبه‏هاى گوناگون تقسيم‏بندى كرد:
         الف) از نظر پيام: بعضى رسانه‏ها ويژه تفريح و تفنن‏اند؛ برخى، به عقل و انديشه مخاطب متوسل مى‏شوند و برخى ديگر، به احساسات او. بعضى وسايل برتر و پيشرفته‏تر براى تبليغ‏اند و بعضى براى ترويج تجارت؛ 
        ب) از نظر مفهوم: از اين ديدگاه رسانه‏ها به دو گروه تقسيم مى‏شوند:
         1. رسانه‏هاى منطقى: رسانه‏هايى كه به وسيله نطق (سخن) پيام‏هاى خود را انتقال مى‏دهند؛ مانند تبليغات، روابط عمومى، و اطلاع‏رسانى به زبان نوشتار و گفتار؛
         2. رسانه‏هاى فيزيكى: رسانه‏هايى كه جنبه‏هاى عينى و مادى‏شان برجستگى دارند؛ مانند راديو، تلويزيون، سينما و مطبوعات؛
         ج) از نظر ارتباطى: از اين ديدگاه، رسانه‏ها به دو گروه تقسيم مى‏شوند:
         1. رسانه‏هاى شخصى: اين نوع رسانه‏ها از مخاطبان محدود برخوردارند كه در گذشته كارايى بسيار داشته‏اند؛ مانند تلفن، تلفن همراه، تلگراف؛
         2. رسانه‏هاى جمعى: رسانه‏هايى كه مخاطبانشان انبوه و گسترده‏اند و براى ارتباط‏هاى بزرگ‏تر و در محدوده جغرافيايى گسترده‏تر به كار مى‏روند. رسانه‏هاى جمعى، خود به چهار گروه تقسيم مى‏شوند:
         ـ رسانه‏هاى چاپى: مانند روزنامه، هفته‏نامه، ماهنامه و پوستر؛
          ـ رسانه‏هاى‏هاى صوتى: مانند راديو و يا سيستم‏هاى صوتى عمومى در فرودگاه‏ها و معابر عمومى؛
         ـ رسانه‏هاى تصويرى: مانند تلويزيون و سينما؛
         ـ رسانه‏هاى رايانه‏اى: مانند اينترنت.
    چيستى رسانه
    واژه «Identity» به معناى هويت از «Identitas» مشتق شده و همواره با دو مفهوم متضاد تعريف مى‏شود: همسانى و تفاوت. وقتى گفته مى‏شود: «هر علمى هويت ويژه‏اى دارد»، به اين معناست كه اين علم مانند ديگر علوم و وجودها، داراى آن هويت است (همسانى)؛ در عين حال، اين علم هويت متمايز و ويژگى‏هاى منحصر به فردى دارد (تفاوت). به عبارت ديگر هويت داشتن يعنى يگانه بودن ولى از دو جنبه متفاوت: مانند ديگران بودن در جامعه و طبقه خود، و همانند خود بودن در گذر زمان.  هويت هر علمى نشانگر نيازى است همگانى به درك آن به منزله علمى كه با وجود داشتن امور مشترك با ديگران، از آنها جداست. بنابراين هويت نوعى خودشناسى شى‏ء در ارتباط با ديگران است. 
        جان فيسك  رسانه‏ها را به سه دسته تقسيم كرده است: نمايشى، تصويرى ومكانيكى. رسانه «نمايشى»، دربردارنده صدا، چهره و بدن فردى است كه از زبان گفتارى و حركات استفاده مى‏كند و در آن، برقراركننده ارتباط رسانه است؛ رسانه‏هاى «تصويرى» دربردارنده همه موارد نوشتارى و چاپى (كتاب و مطبوعات)، عكس و... هستند كه همگى وجودى مستقل از ارتباطگر دارند، و رسانه‏هاى «مكانيكى» عبارت‏اند از: تلفن، راديو، تلويزيون، فيلم و دستگاه‏هاى دورنگار و مانند آن (اشكال كنونى رسانه‏هاى ديجيتال). 
        با تأكيد بر نقش مؤثر رسانه‏ها در زندگى اجتماعى است كه متفكرانى چون مك لوهان تاريخ بشر را به سه دوره مجزا تقسيم كرده‏اند: دوران فرهنگ شفاهى، از زمانى كه ارتباطات شفاهى، چهره‏به‏چهره و بى‏واسطه بود؛ دوران ارتباطات چاپى يا عصر كهكشان گوتنبرگ، كه با چاپ و گسترش كتاب و سپس، مطبوعات از نخستين كارخانه ساخت كاغذ در سال 1268 در فابريانوى ايتاليا آغاز شد و با گسترش مطبوعات در سده‏هاى 18 و 19 تداوم يافت و سرانجام، عصر ارتباطات الكترونى يا دوران كهكشان ماركنى، كه رسانه‏هايى چون راديو، تلويزيون، ماهواره و اينترنت را دربرمى‏گيرد. اين رسانه‏ها با عنوان غيرمكتوب و يا رسانه‏هاى چندشاخه‏اى نيز مشهورند. اين تقسيم‏بندى به‏صراحت گوياى اين واقعيت است كه وسايل ارتباط‏جمعى يا رسانه‏ها، صرفا كاتاليزور نبوده، بلكه پديدآورنده اعصار نوين بوده‏اند. بدين‏ترتيب رسانه عبارت از مجموعه وسايل ارتباطى است و حامل‏هاى بسيارى را دربرمى‏گيرد. 
        در باب نقش رسانه‏ها، و ماهيت آنها در شناساندن واقعيات اجتماعى، نظريه ساخت اجتماعى واقعيت، بر آن است كه واقعيات، محصول كنش‏هاى انسانى در جامعه‏اند؛ اما امروزه به گونه‏اى ديگر شده و به علت نفوذ و گسترش بى‏سابقه رسانه‏هاى ارتباط‏جمعى در جوامع بشرى، واقعيات محصول رسانه‏اى قلمداد مى‏شوند. به عبارت ديگر به جاى سخن از «ساخت اجتماعى واقعيت» امروزه بايد گفت: «ساخت رسانه‏اى واقعيت»، يا همان‏گونه كه پستمن مى‏گويد: «ما واقعيت را آن‏گونه كه هست نمى‏بينيم؛ بلكه آن‏گونه مى‏بينيم كه زبان‏هايمان مى‏نمايانند و زبان‏هاى ما رسانه‏هاى ما هستند. رسانه‏هاى ما استعاره‏هاى ما و استعاره‏هاى ما محتواى فرهنگ ما را مى‏آفرينند.»  قدرت رسانه‏هادر اين زمينه، تا اندازه‏اى است كه با شكل‏دهى «فرهنگ مجاز واقعى»، واقعيت‏هاى نمادين را واقعيت‏هاى اجتماعى مى‏نمايانند. در واقع، امروزه واقعيت‏هاى اجتماعى بيشتر با تأثيرپذيرى از واقعيت‏هاى رسانه‏اى، كه خود واقعيت‏هايى برساخته و مجازى‏اند، شكل مى‏گيرند. به عبارت ديگر رسانه‏هاى جمعى امروزه به منبع غالب شكل‏گيرى واقعيت‏هاى اجتماعى نزد افراد جامعه تبديل شده‏اند. 
         اين ادعا كه امروزه دنياى ما در محاصره واقعيت‏هاى رسانه‏اى قرار دارد و هيچ واقعيتى جز واقعيت‏هاى مزبور موجود نيست، بى‏شك ادعاى درخور توجهى است. رسانه‏ها مسئول بخش اعظمى از مشاهدات و تجربياتى هستند كه ما از طريق آنها، درك خود را از جهان و نحوه عملكرد آن سامان مى‏بخشيم. در واقع، بخش عمده‏اى از نگرش ما به دنيا، ريشه در پيام‏هاى رسانه‏اى دارد كه از پيش ساخته شده‏اند. 
        تعيين نوع نگرش ما به رسانه، تا حد بسيارى به تلقّى ما از چيستى رسانه بستگى دارد. رسانه‏ها ماهيتى پيچيده و ابعادى فنى و فناورانه دارند. از اين‏رو نظريه‏هاى گوناگونى درباره رسانه‏ها، كاركردها و كارويژه‏هاى آنها شكل گرفته است. در مجموع، شش نظريه مهم درباره ماهيت رسانه مى‏توان مطرح كرد. اين نظريه‏ها، در عين بيان چيستى رسانه، انتظارات ما را نيز از آن بيان مى‏كنند.
    1. نظريه ابزارانگارى رسانه
    تلقّى ابزارى از فناورى به طور عام، ميراثى ارسطويى است. از اين منظر، فناورى نه هدف، بلكه وسيله‏اى است در خدمت اهداف انسانى، و نسبت به وجود آدمى و ماهيت جامعه، امرى عارضى، و ارزشش تابع اهداف غيرفناورانه است. بر اساس اين ديدگاه، فناورى فى‏نفسه خنثا و فاقد معنا و يا بار معنايى است. ارزش توليدات فنى تابع مقدار خدمتى است كه به مقاصد و اهداف انسان مى‏كند.  انسان متناسب با نوع جهان‏بينى دينى و يا غيردينى خويش، از اين ابزار بهره خواهد گرفت. انسانِ مؤمنِ موحد مى‏تواند اين ابزار را در جهت مقاصد خويش بهره گيرد، فردِ سكولارِ مادى‏نگر نيز در مسير اهداف خويش. رسانه در اينجا همچون وسيله نقليه‏اى است كه انسان را به مسجد و يا كليسا براى عبادت و يا به طبيعت براى تفرج مى‏برد؛ وسيله‏اى براى اياب و ذهاب. همچون چاقويى است كه قاتل براى كشتن فرد بى‏گناه از آن استفاده مى‏كند و يا پزشكى براى خارج كردن غده بدخيم از شكم بيمار. بنابراين «رسانه» در اين زمينه هيچ نقشى ندارد. ابزارى بيش نيست، مهم هدف، نيت و مقصد افراد است و نيز نوع استفاده‏اى است كه ايشان از اين ابزار مى‏كنند. بيشتر انديشمندان، تلقّى ابزارى از تكنولوژى، به‏ويژه تكنولوژى نوين را ناشى از نوعى سطحى‏نگرى و عدم توجه به آثار و پيامدهاى گريزناپذير تكنولوژى مى‏دانند. اين تلقّى در چند دهه اخير، به‏ويژه درباره برخى اقلام تكنولوژيك در كشور غلبه محسوس يافته و حساسيت عموم را در جذب و پذيرش تكنولوژى‏هاى وارداتى تقريبا به صفر رسانده است. اهل نظر نيز اينك كمتر از مقدمات، مقارنات و ملحقات فرهنگى و اجتماعى تكنولوژى سخن مى‏گويند. بر اين اساس، رسانه به منزله يك ظرف، قابليت تام و تمامى براى بازتاباندن پيام دين در هر سطح ممكن دارد. مك‏لوهان مى‏نويسد: «معمولاً ميل داريم كه وسايل تكنولوژيك را سپر بلاى گناهان سازندگان آنها قرار دهيم. مصنوعات دانش جديد به‏خودى خود، نه بد است و نه خوب؛ ظرفى است كه از آنها استفاده مى‏شود.» 
    2. نظريه فناورى‏محور يا ذات‏گرايانه رسانه
    اين نظريه منسوب به هايدگر، فيلسوف معاصر آلمانى است. وى ضمن نقد جدى نظريه ابزارى يا ابزارانگارى رسانه، به طرح نظريه خويش و تأكيد بر ماهيت هستى‏شناختى تكنولوژى پرداخته است. از نظر وى، فناورى نخستين عطيه فرهنگ معاصر، و قلمرو اصلى رويارويى خردمندانه با هستى انسان بوده است. رابطه فناورى با انسان، رابطه بيرونى است كه با ساختار وجودى او عجين شده است. ويژگى فناورى تنها از طريق توافق و انطباق آن با نوع بشر ادراك‏پذير است. فناورى و انسان همانند معجونى خوراكى در هم آميخته و با هم تركيب شده‏اند. فناورى تنها كاربرد علم نيست، بلكه شيوه هنرمندانه ساخت اجتماعى نيز هست. فن به آشكار ساختن يا تجلى بخشيدن امر ممكن مى‏پردازد و متعلق به نيروى زايش و قوه آفرينش است. هنر و فن، امرى شاعرانه است. 
        فناورى در نگاه هايدگر، نحوه‏اى خاص از انكشاف است كه انسان به وسيله آن، جهان را به شكلى ويژه مى‏بيند. براساس اين ديدگاه، تكنولوژى يا رسانه صرفا وسيله‏اى در خدمت بشر و مطيع محض او نيست؛ بلكه خود به صورت يك «بسته فرهنگى» است كه اقتضائات ويژه خود را دارد. ديدگاه مك‏لوهان نيز درباره رسانه به همين چشم‏انداز «فناورى‏محور» يا «ذات‏گرايانه» بازمى‏گردد؛ زيرا او اعتقاد داشت كه وسايل رسانه‏اى همچون راديو، تلويزيون و تلفن مهم‏تر از محتوا و مطالبى هستند كه توسط آنها پخش و نشر مى‏شود. شعار معروف مك‏لوهان، كه گفته بود: «رسانه، همان پيام است»، اشاره به اين موضوع دارد كه رسانه و قالب‏هاى رسانه‏اى هر كدام پيام ويژه خود را دارند. بر اساس اين تلقّى، رسانه يك محصول و بسته فرهنگى است كه ممكن است بسيارى اوقات انسان در خدمت او قرار گيرد. هايدگر اين فرض را كه آزادى و اختيار آدمى از تأثير جبر فناورى بركنار و مصون است، مردود مى‏شمارد. از نظر وى، انقلاب تكنولوژيك، ما را به پذيرش «تفكر حسابگرانه» و عمل كردن بر اساس آن به منزله تنها نوع تفكر، مسحور و مقهور كرده و در نتيجه انسانيت اصيل و اصالت انسانى ما زايل شده است. به اعتقاد وى، از آنجاكه قرار گرفتن وجود انسان در محيط و شرايط فناورانه با آزادى وى تعارض دارد، هيچ حوزه‏اى نمى‏توان يافت كه در آن خلّاقيت اخلاقى ما بتواند بدون تعارض شكوفا شود. حداكثر كارى كه از عهده ما برمى‏آيد، مبارزه و مجاهدت پيگير و مستمر است؛ بدون آنكه تضمينى براى موفقيت باشد. البته امكان موفقيت جزئى و ناپايدار هست. 
        براى فهم ماهيت تكنولوژى، بايد شرايط تحليلى و بستر تحقق آن را بازكاوى كرد. اين بستر پيدايش تكنولوژى، كه با تصرف و تعرض بشر نسبت به عالم خارج ارتباط دارد، چارچوب و ساختارى معنادار ايجاد مى‏كند كه هايدگر در رساله خود، پرسش از تكنولوژى از آن به گشتل (Gestell) تعبير مى‏كند. وى براى توضيح گشتل به سراغ علوم جديد، به‏ويژه فيزيك و رياضى جديد مى‏رود؛  در حالى كه رياضى جديد دو قرن پيش از پيدايش تكنولوژى پديدار شد. در واقع تكنولوژى است كه مسبوق به تفكر رياضى و فيزيك جديد است. بى‏شك تكنولوژى تنها هنگامى توانست راه خود را بيابد كه بر علم فيزيك دقيق و محض استوار شد.  به عبارت ديگر علوم جديد، وظيفه محدود ساختن فكر بشرى را به ساختارهايى كه طبيعت را تنها به منزله پديده‏هاى قابل تصرف و تغيير، تمتع در جهت خواست نفسانى و شهوانى انسان، تفسير كنند به عهده داشتند و دارند. همه اين مبادى متافيزيكى، در تكنولوژى حضور دارند و به آن، جهت خاص مى‏بخشند. به عبارت ديگر تكنولوژى در بستر، و به بيان هايدگر، در قالب‏گيرى (گشتل) تحقق مى‏يابد كه نسبت ويژه‏اى با مبدأ، معاد و نظام نيازهاى انسان دارد. البته اين نسبت‏ها، در جهت خلاف، نسبتى است كه انسان موحد با مبدأ و معاد برقرار مى‏كند. مقصود اين است كه تكنولوژى ابزار به مفهوم متداول نيست كه خالى از پيام و القاى ويژگى‏هاى ماهوى باشد؛ بلكه تجسم نوعى جهان‏بينى و نگرش نفسانى بشر است. تلقّى برخى انديشمندان غربى درباره تكنولوژى جديد، به ويژه در بعد رسانه‏اى نيز چنين است كه آن را ادامه حواس انسان‏ها مى‏دانند. مك‏لوهان بر همين عقيده است. 
        ديدگاه دترمينيسم (جبرانگارى) تكنولوژيك و رسانه‏اى، يكى از معروف‏ترين و اثرگذارترين نظريه‏ها در مطالعات مربوط به تكنولوژى و رسانه است كه مدعى است تكنولوژى و رسانه، فرهنگ‏ساز و تاريخ‏سازند. به عبارت ديگر تعين جامعه و فرهنگ در جهان بر دوش تكنولوژى و رسانه است.  آموزه جبرگرايى تكنولوژيك اين است كه تكنولوژى است كه انسان و فرهنگ را مى‏سازد. هر تعريفى از تكنولوژى داشته باشيم و هر جنبه آن را برجسته كنيم، در اين نكته ترديدى نيست كه تكنولوژى بر همه وجوه آدمى اثر گذاشته و مى‏گذارد. يكى از افرادى كه به صورت مدون در اين زمينه سخن گفته ماركس، فيلسوف آلمانى است. در چند دهه اخير، مفهومى به نام انقلاب اطلاعاتى و عصر جهانى شدن و انفجار اطلاعات و سلطه بلامنازع رسانه‏ها، اين انديشه را تقويت كرده است. اگر از افرادى چون هايدگر، ايلول، ماركوزه، هابرماس، بورگمن، هيلبروتر، هانس يوهانس و ويتر به منزله افرادى ياد مى‏شود كه از ديدگاه‏هاى گوناگون جبرگرايى تكنولوژيك را مطرح كرده‏اند، در عصر جديد و در عرصه اطلاعات، افرادى اثرگذارتر، چون مك‏لوهان و پستمن، اين آموزه را با تكيه بر مفهومى چون رسانه‏ها، به منزله يكى از مظاهر تكنولوژى طرح كرده‏اند. متفكران مكتب فرانكفورت و انديشمندان پست‏مدرن نيز درباره آثار تكنولوژى بر انسان و جهان سخن گفته‏اند. همه اين سخنان، به گونه‏اى به رويكرد جبرانگارانه تكنولوژى مى‏انجامد. براى نمونه، برخى متفكران پست‏مدرن، چون بودريار رسانه‏هاى ارتباطى را جايگزين نيروهاى توليد ماركس كرده و از رسانه‏ها، به منزله عناصر تعين‏بخش فرهنگ و جامعه ياد مى‏كنند. 
        مك‏لوهان تاريخ را به سه دوره اصلى تقسيم مى‏كند: شفاهى، نوشتارى/ چاپى و الكترونيكى. جوامع شفاهى در يك فرهنگ گوشى (Ear Culture) مبتنى بر همزمانى (Simultaneity) دايره‏اى زندگى مى‏كنند. دنياى قبيله‏اى شفاهى گوش، جامعه بسته وابسته به‏همى است كه در آن فرديت هيچ جايگاهى ندارد. از نظر مك‏لوهان، مردم در فرهنگ‏هاى شفاهى، تجربه عميق اسطوره‏اى دارند. در اين‏گونه فرهنگ‏ها، همه حس‏ها با هم هماهنگ‏اند. نوشتار و چاپ از نظر وى، تعادل جامعه قبيله‏اى را بر هم زد، و «چشم» را به ازاى «گوش» تقديم مردم كرد و حس بينايى را غالب ساخت و افراد را از صدا، لمس و پاسخ دور كرد. از نظر وى، بسيارى از ويژگى‏هاى رفتار عقلانى و متمدنانه غرب را مى‏توان به تأثير دستگاه چاپ نسبت داد. از نظر مك‏لوهان، رسانه‏هاى الكترونيك مانند امتدادهاى سيستم عصبى ما هستند كه سياره زمين را دربرگرفته‏اند. 
        بر پايه اين نظريه، از آنجاكه ماهيت فناورى و از جمله رسانه‏ها با تسخير طبيعت و فرهنگ، به جهان‏بينى انسان شكل مى‏دهد و اين تسخير و اقتدار به دليل ماهيت مستقل، با هيچ واقعيت ديگرى قابل جهت‏دهى و جهت‏يابى نيست، تلاش براى دينى ساختن رسانه، بى‏فايده يا بى‏معنا خواهد بود. به بيان ديگر فناورى به دليل ماهيت متصلب و جهت‏يافته‏اش، رابطه‏اى مشخص با دين ندارد و دين نيز نمى‏تواند در پرتو ارتباط، آن را همسو با خود جهت دهد.
         اين بحث همچون بحث ورود فناورى به كشور و يا مباحث مربوط به استفاده از علوم انسانى غربى مانند جامعه‏شناسى و روان‏شناسى در دانشگاه‏هاست. بسيارى بر اين عقيده‏اند كه فناورى و يا علوم انسانى در غرب و در يك بستر فرهنگى خاص و با نوع نگرش و جهان‏بينى و پيش‏فرض‏هايى ويژه رشد و نمو يافته‏اند و بار معنايى ويژه خود را دارند. اين فناورى اگر بخواهد در جامعه‏اى ديگر، كه از نظر فرهنگى با جامعه مبدأ همسو و همگام نيست، به كار گرفته شود، كاربردى نخواهد داشت. تنها از طريق تغيير پيش‏فرض‏ها و يا بومى‏سازى‏اش امكان استفاده از آن هست.
         درباره رسانه‏ها هم اگر بپذيريم كه يك بسته فرهنگى است، بايد در فرهنگ غيرسكولار نوع كاربرى آن را عوض كرد. در يك جامعه دينى، نمى‏توان به رسانه به منزله يك محصول فرهنگى جامعه سكولار نگريست. همان‏گونه كه با تغيير مبانى و نوع پيش‏فرض‏ها، مى‏توان جامعه‏شناسى اسلامى داشت، با تغيير پيش‏فرض‏ها درباره رسانه، مى‏توان به آن بار معنايى خاص و محتواى دينى داد و از آن به منزله يك بسته فرهنگى دينى بهره برد.
    3. نظريه محتوامحور
    رويكرد ديگر در مطالعه رسانه‏ها، از جمله تلويزيون، نظريه‏هاى محتوا محور است. اين نظريه‏ها، به‏رغم جهت‏گيرى متفاوتشان در اين باب، رسانه را بر اساس محتوا و معانى ارزيابى مى‏كنند. برخلاف ديدگاه ابزارانگارى رسانه، كه به خود «ظرف» توجه و عنايت ويژه داشت، در نظريه محتواانگارى، توجه اصلى به «مظروف» و محتواست؛ كارى به ظرف ندارد. بر پايه اين نظريه، كاركرد رسانه را بايد با توجه به برنامه‏هايى ارزيابى كرد كه از آن منتشر مى‏شوند. بنابراين خود رسانه تأثير مستقل از محتوايش ندارد؛ زيرا همواره در يك جامعه، ارزش‏ها به عنوان محتوايى كه توسط رسانه‏ها توليد و يا منتشر مى‏شوند، با باورها و معارف هستى‏شناختى و انسان‏شناختى همخوان به عنوان عميق‏ترين لايه معرفتى و با نگرش‏ها و ايستارهاى غالبى  و همچنين با گرايش‏ها و تمايلات بنيادين و با عواطف و احساسات مثبت و منفى  و نيز با رفتارهاى ذهنى و عينى و نظام انگيزشى فرد ارتباط و پيوند ناگسستنى و متقابل دارند. از همين‏روست كه در هر جامعه‏اى، فرايند انتقال فرهنگ عموما و انتقال نظام ارزش‏ها خصوصا به عوامل و كارگزارانى واگذار شده كه رسانه‏هاى ارتباط‏جمعى برجسته‏ترين و تأثيرگذارترين آنهاست. رسانه‏هاى ارتباط‏جمعى با انتقال ارزش‏ها و محتواهايى كه پخش و منتشر مى‏كنند به جهت‏دهى، هدايت و كنترل افكار، اطلاعات، اميال، نگرش‏ها، ارتباطات و رفتارهاى افراد و نهادهاى اجتماعى همت مى‏گمارند. از منظر دينى نيز رسانه‏ها با محتواهايى كه منتشر مى‏كنند در فرايند تربيت شهروندان و جامعه‏پذيرى آنان نقش بسزايى دارند. نظريه‏هاى متفكران مكتب انتقادى درباره فعاليت رسانه‏ها و نظريه اقتصاد سياسى درباره ارتباط رسانه و فرهنگ، از جمله ديدگاه‏هايى‏اند كه رسانه‏ها از جمله تلويزيون را با توجه به محتواى آنها بررسى مى‏كنند.  بر اين اساس، در باب رسانه دينى، آنچه دينى و يا غيردينى بودن رسانه را بيان مى‏كند، محتوايى است كه از آن پخش مى‏شود. رسانه با محتواى دينى، «رسانه دينى» و رسانه با محتواى غيردينى، «رسانه سكولار و غيردينى» خواهد بود. به نظر مى‏رسد شناخت تجليات مدرنيته، به ويژه ماهيت رسانه‏ها، بدون شناخت حقيقى و درست مبانى تمدن غرب امكان ندارد. 
        از اين ديدگاه، رسانه، اساسا وجودى مستقل از محتواى خود ندارد؛ جامى است كه بر اساس محتواى آن (آب و يا شراب) ارزيابى مى‏شود. در انديشه دينى، نوشيدن جام آب اشكالى ندارد، اما نوشيدن جام شراب حرام است؛ حال آنكه در انديشه سكولار نوشيدن هر دو جام بى‏اشكال است.
         هر وسيله تكنيكى و هر ابزارى از تكنولوژى و در يك كلام تكنيك، داراى ايدئولوژى است. نمى‏توان آن را بى‏طرف و خنثا انگاشت. بى‏فرهنگى و لجام‏گسيختگى انسانى، فقدان شعور اجتماعى، انهدام مبانى خانواده، زوال اصول فرهنگى، تلاشى پيوندهاى اجتماعى، تخريب باورهاى انسان‏ساز مذهبى، تخليه ارزشى نمادها و مظاهر ملى و به عبارت ديگر افول فرهنگ ملى و هجوم قدرت تسلط انسان بر سرنوشت و جامعه خويش، همه معلول تسليم شدن بى‏قيدوشرط جامعه در برابر رسانه‏اى به نام تلويزيون و نظامى به نام نظام تكنوپولى است.
         رسالت ذاتى تلويزيون به عنوان وسيله‏اى ارتباطى، تعيين و انتقال محتوا و حدود ارزشى هر آن چيزى است كه از راه اين وسيله با مخاطب‏هاى آن مبادله مى‏شود و دقيقا خطر اصلى و عامل تهديدكننده انهدام فرهنگى در همين‏جا رخ مى‏نمايد. 
        سينما، تلويزيون، ماهواره، رايانه و... همه دستاوردهايى از تمدن غرب‏اند كه شناخت ماهيت آنها، تنها با شناخت جايگاهشان در نظام مدرن امكان‏پذير است. طبيعى است كه كاربرد دستاوردهاى تكنولوژيك بدون حضور اقتضائات ذاتى آنها امكان‏پذير نيست.  نيل پستمن مى‏نويسد: «همان‏گونه كه از ديرباز زبان، محتوايى خاص از محاوره و افكار عامه را شكل مى‏داد، هر ابزار و وسيله جديدى نيز قادر است شكل و محتوايى ويژه و غيرقابل تفكيك خود را به افكار و بيان عامه تحميل و در پى آن، نوع تفكر و شيوه تبيين و توان احساسى و عاطفى افراد را نيز تعيين كند.» 
    4. نظريه اقتضاگرايانه
    بر پايه اين نظريه، رسانه نيز مانند هر مصنوع تكنولوژيك ديگر، اقتضائات، ظرفيت‏ها، امكانات و محدوديت‏هايى ويژه دارد كه مى‏توان با بررسى و شناخت دقيق آنها و مديريت و مهندسى متناسب، از حداكثر قابليت آن در ارسال پيام دين بهره‏گيرى كرد. بى‏ترديد بخشى از اين اقتضا، از ويژگى‏هاى طبيعى و محدوديت‏هاى ذاتى رسانه ناشى شده و قاعدتا تغييرناپذير و تعين‏بخش خواهد بود. بخشى نيز محصول ظرفيت‏هاى شناخته‏شده آن است كه به دليل ماهيت و يا امكان خلق و كشف قابليت‏هاى جديد آن، همواره امكان تغيير و توسعه در آن هست. به علاوه قابليت‏ها و اقتضائات رسانه به تبع اوضاع و شرايط متغير فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، سياسى، و مذهبى جامعه استفاده‏كننده، همواره امكان قبض و بسط دارد و همه جوامع به يك اندازه از ظرفيت شناخته‏شده و بالفعل استفاده نمى‏كنند. گفتنى است كه تصرف در اقتضائات يك رسانه، دادن محتواى جديد، به‏كارگيرى آن در عرصه‏هاى گوناگون و... مستلزم شناخت همزمان قابليت‏ها و ظرفيت‏هاى تكنولوژيكى و ساختارى رسانه و ماهيت پيام منتخب براى انعكاس در رسانه است.
    براساس اين ديدگاه، مهم‏ترين قابليت‏ها و محدوديت‏هاى رسانه در مورد اثرگذارى بر فرهنگ عمومى را مى‏توان در مؤلفه‏هاى ذيل مورد توجه قرار داد: تمركز و فراگيرى، جذابيت و سرگرم‏كنندگى، استفاده از مجاز و تمثيل، چرخه تكرار، پيام‏هاى پنهان و غيرمستقيم، مديريت نظام‏مند پيام‏ها، منفعل‏سازى مخاطبان، اعتبار، برجسته‏سازى يا كوچك‏نمايى. 
    5. نظريه بازنمايى واقعيات
         الف) نظريه انعكاسى و ارادى
    در باب ماهيت رسانه از باب واقع‏نمايى، و در پاسخ به اين پرسش كه به راستى رسانه‏ها به چه ميزان واقعيت را بازمى‏تابانند، مى‏توان چنين گفت: گاه آنچه در بحث ماهيت رسانه مطرح مى‏شود، مربوط به امكانات، كاستى‏ها، اقتضائات و كمبودهاى هر رسانه به گونه ويژه است؛ مانند وجود مزيت تصوير در تلويزيون و نبود آن در راديو، جايگزينى تخيل مخاطب در راديو و حس و ديدن تصوير در تلويزيون و يا محدوديت نمايش امور معنوى، قدسى، ماورايى و... درباره مسائل دينى و اخلاقى در رسانه. از اين‏رو براى بيان ماهيت رسانه در بازنمايى واقعيات خارجى در عرصه رسانه، ديدگاه‏هايى شكل گرفته است.
         «بازنمايى» يكى از مفاهيم بنيادى در مطالعات رسانه‏اى است. بازنمايى راه و روشى است كه از آن طريق، رسانه‏ها رويدادها و واقعيت‏ها را نشان مى‏دهند. مفهوم بازنمايى در رسانه‏ها عبارت است از: «ساختى كه رسانه‏هاى جمعى از جنبه‏هاى مختلف واقعيت مثل افراد، مكان‏ها، اشيا، اشخاص، هويت‏هاى فرهنگى و ديگر مفاهيم مجرد ايجاد مى‏كنند. تجلى بازنمايى‏ها ممكن است به صورت گفتارى، نوشتارى و يا تصاوير متحرك باشد.» 
        يكى از نظريات بازنمايى واقعيات در رسانه، نظريه «انعكاسى» است. اين نظريه بر اين است كه دوربين در حال نشان دادن واقعيت است. ما «مى‏توانيم» و «قدرت فهم» و شناخت واقعيت را داريم؛ يعنى دوربين در تلويزيون واقعيت را بازمى‏تاباند. آنچه در رسانه‏ها پخش، منتشر و منعكس مى‏شوند، واقعيات‏اند. نظريه دوم، نظريه «ارادى» است. برعكس نظريه انعكاسى، اين نظريه مى‏گويد هيچ عمل انعكاسى‏اى از جهان بيرونى وجود ندارد. «واقعيت براساس بازنمايى‏هاى رسانه‏اى شكل مى‏گيرد و ساخته مى‏شود... هرگونه فهم و شناختى از واقعيت امرى است كه در زبان و گفتمان ساخته مى‏شود.» 
        نظريات بازنمايى به ما يادآورى مى‏كنند كه سياستِ نمايش‏دهنده رسانه‏ها تعيين مى‏كنند كه نمايش تصاوير و شيوه‏هاى به تصوير كشيدن موضوعات، رويدادها و واقعيات بايد چگونه صورت گيرد. بنابراين عمل بازنمايى مى‏تواند بر چگونگى شكل‏گيرى تجاربِ گروه‏ها در جهان و چگونگى فهم آنها، يا وضع قانون توسط ديگران، تأثيرات ملموس و واقعى داشته باشد. اين امر تا حدى به اهميت رسانه‏هاى جمعى در داشتن قدرت بازنمايى بازمى‏گردد؛ چراكه از اين طريق بعضى تصاوير، گمان‏ها را بيشتر بازمى‏نماياند و برخى تصاوير، فرض‏ها و گمان‏ها را به غياب مى‏راند كه نمى‏شود با آنها تعاملى برقرار كرد. در اين ميان، كليشه‏سازى موضوعى كليدى است. 
        به همين دليل، برخى معتقدند كه رسانه همچون شمشيرى دولبه است كه از سويى، اطلاعات را از دنياى پيرامون براى مخاطبان ملموس و قابل فهم مى‏كند، و از سوى ديگر، به دليل داشتن ماهيت سرگرمى، موجب بيگانگى و ناشناخته شدن در مردم مى‏شود. 
        حاصل اين دو نظريه در باب بازنمايى، و يا انعكاس و نمايش واقعيت اين است كه آنچه رسانه‏ها، منتشر يا پخش مى‏كنند، تصويرى دستكارى‏شده از عينيت خارجى و واقعيت براى مخاطب است؛ زيرا گاه رسانه برخى تصاوير، رويدادها، و واقعيات را بيشتر برجسته و بازنمايى مى‏كند و برخى ديگر را به حاشيه مى‏برد. آنچه تعيين مى‏كند چه چيزى به تصوير كشيده شود و يا به دست فراموشى سپرده شود، سياست‏ها، اهداف، خط‏مشى‏ها و هنجارهاى حاكم بر رسانه است.
         ب) نظريه كاشت (Cultivation Theory)
    از سوى ديگر، نظريه كاشت در باب بازنمايى واقعيت در رسانه، از ديدگاهى ديگر به موضوع مى‏نگرد. بر اساس اين نظريه، رسانه امر جديدى ايجاد نمى‏كند؛ بلكه موجب تقويت و يا تضعيف هست‏ها در ذهن مخاطب مى‏شود. رسانه‏ها، نگرش‏ها و ارزش‏هاى فرهنگى را پديد نمى‏آورند؛ زيرا فرهنگ در جامعه وجود دارد و واقعيت ملموس زندگى آنان است. كار رسانه تبليغ آن چيزى است كه در جامعه وجود دارد. بر اثر تبليغ رسانه، ارزش‏هاى موجود در فرهنگ، وارد زندگى‏مردم‏مى‏شوندوسرانجام‏رسانه‏جهان شبه‏واقعيت را به وجود مى‏آورد و موجب ايجاد و تقويت نگرش‏هاى خاص در افراد مى‏شود. 
        نظريه كاشت عبارت است از اينكه رسانه، به‏ويژه تلويزيون در ميان رسانه‏هاى مدرن چنان جايگاه محورى‏اى در زندگى روزمره ما يافته كه منجر به غلبه آن بر «محيط نمادين» شده و پيام‏هاى آن درباره واقعيت، جاى تجربه شخصى و ساير وسايل شناخت جهان را گرفته است.  جورج گربنر (1969) و شمار ديگرى از پژوهشگران مدرسه ارتباطات دانشگاه پنسيلوانياى امريكا، نظريه «كاشت باورها» را ارائه دادند.  شاهد اصلى گرنبر براى اين نظريه، از تحليل محتواى سيستماتيك تلويزيون امريكا طى چندين سال متوالى به دست آمده است.  اين نظريه، يكى از نظرياتى است كه به بررسى آثار رسانه‏ها در سطح شناختىِ افراد مى‏پردازد. پرسش اصلى اين است كه قرار گرفتن در معرض رسانه‏ها، تا چه حد مى‏تواند به باورها و تلقّى عموم از واقعيت خارجى شكل دهد؟ نظريه كاشت يا اشاعه براى ارائه الگويى از تحليل تبيين شده است تا نشان‏دهنده تأثير بلندمدت رسانه‏هايى باشد كه اساسا در سطح برداشت اجتماعى عمل مى‏كنند.  گرنبر بر اين باور است كه رسانه به لحاظ عمق و نفوذ چشمگيرش، نيروى فرهنگى قدرتمندى است. وى رسانه را ابزارى در دست نظم تثبيت‏شده صنعتى اجتماعى مى‏داند كه به جاى تغيير، تهديد يا تضعيف نظام سنتى باورها، ارزش‏ها و رفتارها، در خدمت حفظ، تثبيت يا تقويت آنهاست. وى كه كاركرد اصلى تلويزيون را جامعه‏پذيرى، يعنى اشاعه ثبات و پذيرش وضعيت موجود مى‏داند، معتقد است تلويزيون تغييرات را به‏تنهايى به حداقل نمى‏رساند؛ بلكه اين امر با هماهنگى ديگر نهادهاى اصلى فرهنگى محقق مى‏شود.  گرنبر مدعى است كه ميان تماشاى تلويزيون و اظهارنظر درباره واقعيت‏هاى دنيا، رابطه‏اى هست. بنابر نظريه كاشت، بينندگان رسانه‏ها، به‏ويژه تلويزيون به دو گروه طبقه‏بندى مى‏شوند: بينندگان پرمصرف و بينندگان كم‏مصرف. فرض اصلى نظريه اين بود كه تماشاگران پرمصرف حس شديدترى از خطر و ناامنى را از رسانه دريافت مى‏كنند و رسانه ممكن است تماشاگران پرمصرف را به دنيايى پست، خشونت‏آميز و ترسناك هدايت كند. تماشاگران پرمصرف رسانه، درباره واقعيات زندگى با بينندگان كم‏مصرف اختلاف‏نظر دارند.
         اين نظريه، برخلاف نظريه ابزارانگارى، بر آن است كه رسانه در بلندمدت موجب تأثير در جهان‏بينى و نظام ارزشى بينندگان پرمصرف خود مى‏شود و به آنها نگرشى واحد درباره واقعيات اعطا مى‏كند. در واقع، نظريه گرنبر با تفاوت قايل شدن بين مخاطب عادى و پرمصرف، بر تأثير فراوان رسانه بر مخاطب پرمصرف تأكيد مى‏ورزد. وى مى‏گويد: «از نظر تماشاگران پرمصرف، تلويزيون عملاً ديگر منابع اطلاعات، افكار و آگاهى‏ها را به انحصار درآورده و يك‏كاسه مى‏كند.» اثر اين رويارويى با پيام‏هاى مشابه، چيزى را توليد مى‏كند كه وى آن را «كاشت» يا آموزش جهان‏بينى رايج، نقش‏هاى رايج و ارزش‏هاى رايج مى‏نامد.  گرنبر بر اين عقيده است كه پيام تلويزيون از چندين جنبه بنيادين از واقعيات  فاصله دارد؛ اما به جهت تكرار هرروزه‏اش، سرانجام به منزله ديدگاه مورد وفاق جامعه پذيرفته مى‏شود. تماس ممتد با جهان رسانه، مى‏تواند سرانجام به قبول ديدگاه رسانه، كه همواره واقعيت را به‏درستى بازتاب نمى‏دهد، درباره جهان واقعى منجر شود. 
        گرنبر معتقد است رسانه‏ها، تصويرى كاذب از حقيقت به مخاطبان خود عرضه مى‏كنند؛ تا آنجا كه مخاطب، از تفسير محتواى رسانه دست برمى‏دارد و به جاى آنكه حقيقت عينى پيرامون خود را دريابد، تمايل دارد حقيقت بودن تصاوير رسانه‏ها را باور كند. وى معتقد است تلويزيون در بلندمدت نمادهاى فرهنگى را به اعضاى جامعه انتقال مى‏دهد. «كاشت» به پيامدهاى ساده و فراگير استفاده فراوان از رسانه‏ها اشاره دارد.
         اين نظريه بعدها توسط منتقدانش بازبينى شد. از جمله منتقدان اين نظريه، مى‏توان به پل هيرش، رابين، تيلور و پرس اشاره كرد. گرنبر در واكنش به انتقادات پل هيرش، در اين نظريه بازنگرى كرد و عناصرى را بدان افزود.  وى در بازنگرى اين نظريه، دو مفهوم «متداول‏سازى» و «تشديد» را به اين نظريه افزود. با اين مفاهيم، اين واقعيت‏ها در نظر گرفته مى‏شوند كه تماشاى بيش از حد تلويزيون، نتايج متفاوتى براى گروه‏هاى اجتماعى گوناگون دارد. متداول‏سازى هنگامى روى مى‏دهد كه تماشاى بيش از حد تلويزيون، به تشديد تقارن ديدگاه‏ها در گروه‏ها بينجامد و اين هنگامى است كه اثر كاشت در گروه ويژه‏اى از جمعيت بيشتر شود. بنابراين ادعاى نظريه اين است كه تلويزيون با متغيرهاى ديگر در تعامل قرار مى‏گيرد؛ به گونه‏اى كه تماشاى تلويزيون بر بعضى از گروه‏ها اثر شديد مى‏گذارد و بر بعضى ديگر تأثيرى نخواهد داشت. براساس اين بازبينى، صرف پرمصرف بودن مخاطب، موجب تأثير فراوان تلويزيون بر مخاطب و تغيير باورهاى او نخواهد شد؛ بلكه متغيرهاى محيطى نيز در اين اثرگذارى نقش خواهند داشت.
         نظريه كاشت، چند فرض اصلى را ارائه مى‏كند: 1. كاشت، روندى رو به انباشت و تراكمى دارد؛ 2. تماشا با استفاده از رسانه، عادت‏گونه و غيرانتخابى است؛ 3. روند كاشت، چندوجهى است؛ 4. كاشت، به رايج‏سازى يك روند مى‏انجامد. بر اين اساس رسانه‏ها مى‏توانند به جاى انتقال يك پيام رسانه‏اى واقعى، يك رويداد رسانه‏اى را براى مخاطب بسازند كه اساسا وجودخارجى ندارد و به نوعى مهندسى ذهن مخاطب را برعهده بگيرند؛ زيرا رسانه‏ها آثار بلندمدت، غيرمستقيم، تدريجى، كوچك و تراكمى دارند. 
    نقد و بررسى
    بر اساس آنچه در باب ماهيت رسانه گذشت، پنج ديدگاه در اين زمينه مطرح است: بر اساس ديدگاه ابزارانگارى، رسانه همچون هر فناورى و يا هر ابزارى ديگر، تابع محض انسان‏هاست و به عنوان ابزار دست بشر در خدمت اوست؛ اما در ديدگاه فناورى‏محور و ذات‏انگارانه، رسانه يك بسته فرهنگى است كه ما انسان‏ها تابع بى‏قيدوشرط آنيم و به‏شدت از آن تأثير مى‏پذيريم. در ديدگاه محتواانگارى، نگاه و توجه ويژه به محتوا و مظروفى است كه از رسانه منتشر مى‏شود. اين نظريه كارى به حيثيت ظرفى و يا بسته فرهنگى بودن آن ندارد. ديدگاه اقتضاگرايانه، امكانات و محدوديت‏ها و توان رسانه را در بيان و بازتاباندن واقعيات زندگى اجتماعى كانون توجه قرار مى‏دهد و دايره قلمرو و شمول آن را از حيث بيان و يا عدم بيان واقعيات بررسى مى‏كند. همه تلاش نظريات مربوط به بازنمايى واقعيات بر اين نكته استوار است كه آيا رسانه‏ها، اساسا قادرند تنها واقعيت خارجى را منتشر كنند، و يا آنچه از طريق رسانه‏ها منتشر مى‏شود، نمايش و يا انعكاسى از واقعيت است؟
         از اين‏رو ماهيت رسانه‏ها را در بيان و يا عدم بيان واقعيات، مى‏توان چنين ترسيم كرد:
         1. رسانه‏ها با توليد، تكثير و توزيع دانش و اطلاعات در جامعه، به ايجاد ذهنيت و تجربيات مشترك در جامعه كمك مى‏كنند؛
         2. رسانه‏هاى ارتباط‏جمعى، نقشى واسطه‏اى را بين واقعيت‏هاى عينى اجتماعى و تجربه‏هاى شخصى بر عهده مى‏گيرند؛ واسطه ميان ما به منزله دريافت‏كننده پيام، و تجربيات بالقوه كه خارج از ذهنيت يا تماس مستقيم با مايند، و همچنين واسطه ميان ما و ديگر نهادهايى كه با آنها سروكار داريم؛ مانند نهادهاى صنعتى. رسانه‏ها در واقع در حكم گذرگاه‏هايى هستند كه از طريق آنها، با ديگران ارتباط مى‏گيريم. 
        با عنايت به نظريات مزبور در باب رسانه‏ها، مى‏توان گفت هريك از اين نظريه‏ها به بخشى از واقعيت و ماهيت رسانه اشاره دارند؛ هرچند برخى نظريات درباره نقش رسانه‏ها، به‏ويژه ديدگاه فناورى‏محور، اندكى مبالغه‏آميز به نظر مى‏رسند.
         به هر حال، در اين زمينه مى‏توان پرسش‏هايى چند مطرح كرد: آيا رسانه‏ها، به صرف داشتن ماهيت فرهنگى خاص، موجب مى‏شوند كه نتوان از آنها در بستر فرهنگى ديگر بهره گرفت؟ و در صورت بهره‏گيرى از يك فناورى، كه در يك بستر فرهنگى ديگر زاده شده، بايد به‏شدت از آنها تأثير پذيرفت، به گونه‏اى كه عنان اختيار خويش را از دست بدهيم؟! و يا اينكه چون اين فناورى محصول فرهنگى ديگر است، و ما نيز ممكن است از آنها تأثير پذيريم، بايد يك‏سره آن را طرد كنيم، و ناديده بگيريم؟ قطعا پاسخ منفى است؛ زيرا امروزه رسانه‏ها جزء اجتناب‏ناپذير زندگى اجتماعى ما شده‏اند و اساسا نمى‏توان نقش رسانه‏ها را در اين زندگى ناديده انگاشت؛ چون دنياى امروز، دنياى ارتباطات است كه ركن ركين آن رسانه‏ها هستند. البته نمى‏توان از آسيب‏هاى احتمالى و پيامدهاى منفى رسانه‏ها ايمن بود؛ به‏ويژه بهره‏گيرى از رسانه‏هاى ارتباط‏جمعى در يك جامعه دينى و پايبند به اخلاق، بسيار دشوار مى‏نمايد. از سوى ديگر، اگر گفته شود فناورى، ابزارى صرف براى رسيدن به غايتى است، هرچند اين سخن در جاى خود درست است، سخنى است ناظر به دستاورد تكنولوژى، نه ماهيت آن. علاوه بر اينكه، پذيرش صرف ابزار بودن فناورى، به‏ويژه رسانه‏ها، كه سلطه بلامنازع بر زندگى اجتماعى انسان‏ها دارند، درخور ترديد و تأمل است. البته توجه به اين نكته نيز ضرورى است كه ميان تكنيك و فناورى‏هاى گذشته با فناورى‏هاى جديد تباين بنيادين هست. بشر در گذشته ابزار را به استخدام مى‏گرفت و آن ابزار را در اراده خود داشت، همان‏گونه كه اعضاى بدنش را در كنترل اراده داشت؛ ولى بشر جديد، در كنار فناورى‏هاى گوناگون قرار دارد كه نه ابزار به معناى واقعى است و نه مى‏توان نسبت ميان او و فناورى را تنها با واژه استخدام تفسير كرد. بنابراين بايد در نگاه انسان غربى در باب تحت اراده انسان بودن فناورى‏هاى جديد، ترديد جدى كرد؛ زيرا برخى معتقدند كه «چه با رغبت، تكنولوژى را بپذيريم يا آن را ترك نماييم، در همه جا اسير و پايبند تكنولوژى مى‏مانيم.» 
        بنابراين توجه به نقش و تأثير رسانه‏ها داراى اهميت است: «مى‏توان گفت كه تلويزيون بيش از آنكه يك رسانه ديدارى باشد، رسانه‏اى شنوايى ـ لمسى است و تمامى حواس را عميقا تحت تأثير قرار مى‏دهد.»  به عبارت ديگر رسانه و به‏ويژه تلويزيون، گذرگاه نگرش به عالم است و طبيعى است كه تعيين‏كننده جهان‏بينى جديدى باشد. ميزان ادراك عمق حقيقت، وابستگى عميق و گسترده‏اى با ابزار بيانى و وسايل تبادلى فرهنگ دارد.
         خانم سينگر در باب نقش رسانه بر افراد مى‏نويسد:
    تحقيقات كولينز نشان مى‏دهد كه كودكان در اثر تكرار اعمال خشونت‏آميز، كه به تقليد از فيلم‏ها انجام مى‏دهند، از درك حسن و قبح عمل عاجزند؛ زيرا فقط عمل و اعمال خشونت‏آميز در ذهن آنان و در حافظه آنان نقش بسته است. 
    مارشال مك‏لوهان نيز در همين زمينه مى‏نويسد:
    گوش دادن به راديو يا خواندن صفحه‏اى از يك نشريه، در حقيقت به معناى آن است كه اجازه دهيم تا اين امتدادهاى تكنولوژيكى به داخل وجودمان رسوخ كنند و به گونه‏اى اجتناب‏ناپذير بر ساختارها يا جابه‏جايى ادراكات تأثير گذارند. ... با قرار گرفتن پى‏درپى در برابر فناورى‏ها (رسانه‏ها)ى گوناگون است كه انسان رفته‏رفته به صورت بنده مكانيسم‏هاى گوناگون درمى‏آيد. به همين سبب، چنانچه ما بخواهيم اين اشيا را به خدمت بگيريم... بايد به‏شدت آن را ستايش، و چون مذهب و مرادى از آنها پيروى كنيم. 
    هرچند اين‏گونه سخنان در تفكر دينى پذيرفتنى نيست، در تفكر انسان غربى سكولار پذيرفتنى است. با اين‏همه واقعيت اين است كه رسانه، ابزار صرف نيست. ما در بستر فرهنگ دينى، به سبب غنا و عمق معارف و استحكام خاستگاه فطرى شريعت اسلام ناب، گرچه علم‏پرستى و دين تكنولوژيك را نمى‏پذيريم و هنوز خدا را ـ كه به تعبير پستمن در زندگى انسان متجدد، تكنولوژى به جاى وى نشسته است ـ سر جاى خويش مى‏بينيم، دستاوردهاى تكنولوژى ملزوماتى به همراه دارد كه به‏تدريج در ذهن مخاطب رسوب مى‏كنند و زندگى را به مقتضاى خويش دگرگون مى‏سازند. بنابراين رسانه ابزار صرف نيست؛ بلكه ناخودآگاه در بلندمدت بر انسان و مخاطب خويش تأثيرگذار است. تفاوت در اين است كه در تفكر دينى، انسان، موجودى مختار است. هرچند ممكن است اين انسان در شرايطى از رسانه تأثير بپذيرد، هرگز اسير آن نخواهد شد.
         بنابراين هرچند برخى صاحب‏نظران رسانه را صرفا ابزار مى‏دانند،  برخى ديگر معتقدند كه از فناورى و رسانه نبايد تنها تلقّى ابزارى داشت كه با عطف به اراده كاربر، مأموريت‏پذير باشد و بى‏درنگ در خدمت انتقال هرگونه پيامى درآيد.  واقعيت اين است كه رسانه‏هاى ارتباط‏جمعى، در غرب براى تبليغ و ترويج ارزش‏هاى دينى اختراع نشده‏اند؛ زيرا نوع نگاه جوامع سكولار به نهادهاى اجتماعى و از جمله رسانه‏ها، ناشى از نوع جهان‏بينى مادى آنان، و نيز نحوه تعامل رسانه‏ها با مخاطب و نيز نوع نگرش و باورهاى غرب درباره خدا، جهان هستى و انسان است. در جوامع غربى سكولار، دين به منزله كالايى فرهنگى و ابزارى براى رفع خلأ روانى است. حتى ممكن است از خدا استفاده ابزارى شود. اين نوع بينشِ خدافراموشى و دين‏گريزى، كه نوعى تعامل ويژه رسانه‏اى با مخاطب را پديد آورده است، مشكلات عديده‏اى را هم براى مغرب‏زمين و رسانه‏هاى غربى و هم براى ساير رسانه‏هاى پيرو رسانه‏هاى غربى پديد آورده است. از جمله اين پيامدها، سقوط انسانيت و تحقير روزافزون انسان و مخاطبان رسانه‏هاست. شهيد مطهّرى در اين‏باره مى‏گويد:
    بيشتر بدبختى‏هاى امروز بشر، ناشى از اين طرز تفكر است كه غرب، هم خود را فراموش كرده و هم خداى خود را. اين طرز تفكر درباره انسان سبب شده كه هر چه تمدن توسعه پيدا مى‏كند و عظيم‏تر مى‏گردد، تمدن به سوى حقارت مى‏گرايد... انسان‏هاى واقعى را همواره در گذشته بايد جست‏وجو كرد و دستگاه عظيم تمدن امروز به ساختن هر چيز عالى و دست اول قادر است جز به ساختن انسان. ... انسان غربى به جاى «خويشتن‏جويى»، در پى نسيان و هدر ساختن خويشتن است... قوه عملى او بر اكتشاف، اختراع و تهيه وسايل جنگى، ناشى از فرار غربى از «خويشتن» است، نه قدرت و تسلط استثنايى وى بر خود... ترس از تنهايى و سكوت، و توسل به پول، غربى را از شنيدن نداى باطن خود عاجز ساخته و انگيزه فعاليت‏هاى مداوم او همين‏هاست. محرك او در فتح جهان، ناتوانى او در «حكومت به خويشتن» است. به همين علت، غربى پديدآورنده آشوب و فساد در سراسر دنياست. 
    اين آثار و پيامدها در زندگى انسان غربى، مى‏توانند ناشى از ابزارانگارى رسانه‏ها و سلطه بى‏چون‏وچراى رسانه‏هاى ارتباط‏جمعى بر بشر امروزى باشند. وقتى محوريت از آن انسان شد و حاكميت مطلق از آنِ خواست انسان گرديد، انتظارى بيش از اين نمى‏رود. قرآن كريم بروز اين مشكلات را ناشى از فراموشى خدا، قانون كلى آفرينش و فرايند طبيعى ارتباط خالق و مخلوق مى‏داند: «هر كس از ياد من (خدا) دورى كند، حتما دچار زندگانى پر دردسر و مشكل خواهد شد.» (طه: 124)
         شهيد مطهّرى نيز بسيارى از ناهنجارى‏هاى اخلاقى در جوامع غربى امروزى را ناشى از ابزارانگارى همه چيز و از جمله دين و خدافراموشى مى‏داند:
    تمام مفاسد بشريت از اين است كه مغزها نيرومند شده و دل‏ها ضعيف و ناتوان باقى مانده‏اند... تمدن براى انسان ابزار مى‏سازد. ابزارهاى خوب، انصافا ابزارهاى خوب اختراع مى‏كند؛ اما آدم‏ها چطور؟... انسانيت مساوى است با دين و ايمان و اگر دين و ايمان نباشد، انسانيتى نيست. 
    بنابر آنچه در زمينه ماهيت رسانه گذشت، بيان چند نكته ضرورى است:
         1. امروزه رسانه‏ها، جزء اجتناب‏ناپذير زندگى اجتماعى انسان‏ها شده‏اند؛
          2.رسانه‏هاى‏ارتباط‏جمعى،نوعى‏فناورى‏باماهيت‏فرهنگى‏اندكه‏زاده‏عصرروشنگرى‏اند؛
         3. امكان استفاده از اين نوع فناورى‏هاى با ماهيت خاص فرهنگى، در ساير فرهنگ‏ها نيز هست؛
         4. اين رسانه‏ها ابزارى هستند در اختيار انسانِ مختارِ عاقل براى تدبير زندگى او. در عين حال انسان‏ها مى‏توانند از آنها در راستاى مقاصد خود بهره گيرند؛ هرچند ممكن است از آنها تأثير پذيرند؛
         5. هرچند رسانه مى‏تواند ابزار باشد، ابزارى است قدرتمند كه گاه ممكن است آثار و پيامدهاى ناگوارى براى انسان به بار آورد. علاوه بر اين، ابزار بودن رسانه، هرگز به اين معنا نيست كه رسانه تابع محض انسان باشد و نيز لزوما به معناى استفاده ابزارى از رسانه نيست؛ بدين معنا كه هدف وسيله را توجيه كند و براى نيل بدان، دست به هر كارى بزند. از اين‏رو ديدگاه ابزارانگارى رسانه، به معنايى كه گذشت،  پذيرفتنى نيست؛
        6. از سوى ديگر، اگر بپذيريم كه رسانه يك «بسته فرهنگى» است، چنين نيست كه انسان تابع محض رسانه باشد؛ زيرا در آموزه‏هاى دينى، انسان موجودى است آزاد و مختار. بنابراين هرچند ممكن است انسان از رسانه تأثير پذيرد، اسير و تابع محض آن نخواهد بود. به علاوه بسته فرهنگى بودن و يا محصول فرهنگى ديگران بودن، نمى‏تواند مجوزى براى طرد و يا ناديده گرفتن آن باشد؛ زيرا امروزه رسانه‏ها جزء اجتناب‏ناپذير زندگى اجتماعى ما شده‏اند. دنياى ارتباطات، بدون رسانه‏ها بى‏معناست. بنابراين اين ديدگاه نيز پذيرفتنى نيست. اشكال ديدگاه جبرگرايانه رسانه، اين است كه منكر آزادى و اختيار انسان است؛ در حالى كه از ديدگاه دينى، انسان موجودى مختار و صاحب‏اراده است. در نگره توحيدى، اختراعات بشرى از موهبت‏هاى الهى است؛ ولى چگونگى بهره‏گيرى از آن و گسترشش، به عملكرد انسان بستگى دارد. درباره پيامدهاى فناورى هم بايد بپذيريم كه هر تكنولوژى‏اى، در كنار پيامدهاى مثبت، پيامدهاى منفى نيز دارد؛ اما چنين نيست كه انسان در بهره‏گيرى از رسانه مسلوب‏الاختيار باشد؛
          7. رسانه را نيز همچون ديگر محصولات فرهنگى غرب، و به‏ويژه همچون علوم انسانى، مى‏توان با بومى‏سازى، متناسب، همسو و همگام با ارزش‏ها و هنجارها در جامعه دينى كرد و كاربرى آن را تغيير داد و از اين فناورى در جهت تقويت و تثبيت هويت و ارزش‏هاى فرهنگى بهره برد. بنابراين مى‏توان رسانه دينى داشت؛ رسانه‏اى كه علاوه بر كاركردهاى عمومى، كه همه رسانه‏ها بايد از آن برخوردار باشند، كاركردهايى ويژه نيز دارند. در جامعه اسلامى، رسانه دينى مى‏تواند بهترين ابزار براى امر به معروف و نهى از منكر باشد. اين رسانه با استفاده از قابليت‏هاى خود مى‏تواند «معروف» را بسازد؛ به تصوير بكشد؛ معروف كند و حتى امر به آن را نيز انجام دهد؛ يعنى هر دو نقش ساخته شدن و مشهور شدن و همچنين نقش اعمال كنترل غيررسمى را در كنار هم برعهده گيرد. با اين نگاه، رسانه، رسانه دينى خواهد بود. رسانه دينى، رسانه‏اى خدامحور، هدايتگر، دين‏مدار و اخلاق‏محور است كه در همه برنامه‏هاى خود، ملاك و معيار را محوريت خدا، دين، آموزه‏هاى دينى، اخلاقى و معارف اهل‏بيت عليهم‏السلام قرار مى‏دهد؛ 
        8. بر فرض پذيرش ديدگاه محتوامحورى، مى‏توان با اشاعه محتواى دينى و دينى‏سازى رسانه‏ها، اين رسانه‏ها را دينى كرد؛ اما هميشه نمى‏توان چنين انتظارى را از رسانه‏ها داشت؛ زيرا رسانه ابزارى است مادى كه در جامعه‏اى دينى در اختيار انسانِ عاقلِ آگاهِ مختارِ مؤمنِ پايبند به دين و آموزه‏هاى دينى و قدسى است. اين ابزار داراى امكانات و محدويت‏هايى است. رسانه از به تصوير كشيدن امور قدسى و معنوى ناتوان است؛ زيرا براى مثال، رسانه در برنامه‏هاى دينى‏اى كه به زندگى شخصيت‏هاى بزرگ دينى مانند انبيا عليهم‏السلام مى‏پردازد، آن شخصيت‏ها را در قالب افرادى معمولى و عادى نمايش مى‏دهد و به برجسته كردن جنبه انسانى ـ اجتماعى آنها مى‏پردازد؛ در حالى كه شخصيت‏هاى الهى از دو وجه ملكى و ملكوتى برخوردارند. بايد هر دو وجه در معرفى و تبليغ ايشان كانون توجه قرار گيرد و چون اقضاى ذاتى رسانه، عدم امكان ورود به امور قدسى، معنوى و اخلاقى است، همواره شخصيت‏هاى الهى و انبيا در رسانه يك‏بعدى و معمولى معرفى مى‏شوند. از اين‏رو مخاطبان و جامعه در تبعيت و الگو قرار دادن آنها دچار ترديد مى‏شوند. امروزه در فيلم‏هاى هاليوودى، ضمن تقدس‏زدايى از انبيايى همچون حضرات موسى، هارون و سليمان عليهم‏السلام، ايشان را به قهرمانانى زمينى و قوم‏گرا فرو مى‏كاهند. اين امر موجب معنويت‏زدايى و تقدس‏زدايى امور دينى، معنوى و اخلاقى در رسانه مى‏شود. در واقع اين از اقتضائات و از جمله محدوديت‏ها و كاستى‏هاى رسانه است كه نمى‏تواند آن‏گونه كه بايد، وارد قلمروهاى غيرمادى و ماورايى شود، و اين‏گونه واقعيات را به تصوير بكشد. علاوه بر اين، روح عبادات و معنويت بايد همواره قرين اخلاص باشد. آيا رسانه مى‏تواند خلوص نيت افراد را به تصوير بكشد؟ اگر هم از چنين توانى برخوردار باشد، ترويج اين‏گونه امور موجب عرفى‏سازى، معنويت‏زدايى و قداست‏زدايى از امور قدسى خواهد شد. از اين‏رو ديدگاه محتواانگارى در رسانه نيز پذيرفتنى نيست؛
         9. اما بر اساس مبانى پذيرفته‏شده دينى، نمى‏توان هرچه را كه در جامعه وجود دارد و يا روى مى‏دهد، در رسانه‏ها، نمايش داد و يا منتشر كرد. نيز نمى‏توان تصويرى دستكارى‏شده از عينيت خارجى و واقعيت‏ها را به نمايش گذاشت و يا منتشر كرد. همچنين نمى‏توان شبه‏واقعيت را پديد آورد و انتشار داد و يا آنچه رسانه‏ها منتشر مى‏كنند، نمى‏تواند نمايشى از واقعيت باشد؛ زيرا اولاً ما معتقد به واقع‏گرايى هستيم و اينكه جهان خارج وجود دارد؛ ثانيا معتقديم شناخت نيز ممكن است. از نظر فلاسفه و متكلمان اسلامى، امكان شناخت و تحقق معرفت، بديهى و بى‏نياز از استدلال است؛  زيرا مجموعه معارف بشرى بر مفاهيم و گزاره‏هاى بديهى، يعنى گزاره‏هاى يقينى بى‏نياز از اثبات و استدلال مبتنى است. در اين بينش، دسترسى به يقين و حصول قطع، امرى ممكن است.  بنابراين حصول علم، يقين و دسترسى به معرفت قطعى و يقينى و يا قريب به بديهى در بسيارى از علوم و معارف بشرى امرى ممكن و ميسور است.
         علاوه بر اين بسيارى اوقات ارزش‏ها و بايدها و نبايدهاى دينى و اخلاقى در جامعه دينى، مانع از بيان همه واقعيات عينى در جامعه و يا برجسته‏سازى و يا سانسور برخى واقعيات بدون مصلحت و يا دليلى است. بنابراين دو ديدگاه مربوط به بازنمايى واقعيات، پذيرفتنى نيستند؛ زيرا نظريه كاشت بر بيان هر آنچه در جامعه وجود دارد و تقويت و ذهنيت‏سازى آنها تأكيد مى‏كند و ديدگاه انعكاسى نيز بر نمايش واقعيات و يا نمايش شبه‏واقعيات و يا دستكارىِ آنها متمركز است؛
         10. بنابراين رسانه‏ها مانند ديگر پديده‏هاى تكنولوژيك، داراى اقتضائات ويژه خود هستند؛ نه ابزارند و نه بسته فرهنگى؛ داراى ظرفيت، امكانات و اقتضائات ويژه خود هستند. در انعكاس دقيق و درست برخى امور، ممكن است ناتوان باشند و در بازتاباندن برخى ديگر، بسيار توانمند. با بررسى و شناخت دقيق آن از يك‏سو، و شناخت ظرفيت‏هاى دين و آموزه‏هاى دينى و امكان ترويج و اشاعه آنها در رسانه، و با مديريت متناسب، مى‏توان از حداكثر ظرفيت رسانه در ارسال پيام دين بهره برد. به نظر مى‏رسد در باب ماهيت و چيستى رسانه، اين ديدگاه قرين صواب است؛ چراكه رسانه‏ها در عرصه ورود به مباحث دينى و اخلاقى، و طرح و ترويج آنها، كاستى‏هايى دارند و نمى‏توان در هر عرصه‏اى از دين از آنها بهره گرفت. در عين حال داراى امكانات و ظرفيت‏هاى بسيارند كه مى‏توان از حداكثر توان آنها براى ترويج پيام دين بهره برد.
    نتيجه‏گيرى
    هدف اين پژوهش، بيان ماهيت رسانه و نيز چگونگى انعكاس واقعيات توسط رسانه بود. پس از بيان چيستى رسانه، در اين زمينه به چند رويكرد اشاره كرديم: نظريه ابزارانگارى، نظريه فناورى‏محور و يا ذات‏انگارى، نظريه محتوامحور و اقتضاگرايانه، و نيز نظريه بازنمايى واقعيات. هرچند رسانه‏ها، در بستر فرهنگى ديگر زاده شده‏اند، و داراى ماهيت فرهنگى ويژه‏اند، صرف داشتن ماهيت فرهنگى، موجب نمى‏شود كه نتوان از آنها در بستر فرهنگى ديگر بهره گرفت و يا يك‏سره آنها را طرد كرد. همچنين از آنجاكه در زندگى اجتماعى ما رسانه‏ها اجتناب‏ناپذيرند، نمى‏توان گفت رسانه بسته‏اى فرهنگى است كه ما به شدت از آنها تأثير مى‏پذيريم. به نظر مى‏رسد، رسانه ابزارى صِرف در اختيار ما نيست و يا بسته‏اى فرهنگى نيست كه ما تابع محض آن باشيم؛ بلكه داراى اقتضائات، ظرفيت‏ها، امكانات و محدوديت‏هاى ويژه خود است. از اين‏رو بايد با بررسى و شناخت دقيق ماهيت رسانه از يك‏سو، و شناخت ظرفيت‏هاى دين و آموزه‏هاى دينى و امكان ترويج آن در رسانه، از حداكثر قابليت رسانه در ارسال پيام دين در جامعه‏اى دينى بهره برد.

     

    References: 
    • ـ آشنا، حسام‏الدين، نقش اجتماعى رسانه‏ها در نظام اسلامى معاصر، در تعامل دين و ارتباطات، تهران، دانشگاه امام صادق عليه‏السلام، 1387.
    • ـ اعزازى، شهلا، تصوير خانواده در برنامه‏هاى كودك سيما، تهران، مرنديز، 1373.
    • ـ ام هور، استوارت و ديگران، بازانديشى درباره رسانه، دين و فرهنگ، ترجمه مسعود آريايى‏نيا، تهران، سروش، 1382.
    • ـ اندرو ادگار و پيتر سجويك، مفاهيم بنيادى نظريه‏هاى فرهنگى، ترجمه مهران مهاجر، تهران، آگه، 1387.
    • ـ پستمن، نيل، زندگى در عيش، مردن در خوشى، ترجمه صادق طباطبايى، تهران، اطلاعات، 1375.
    • ـ حسين‏زاده يزدى، محمد، فلسفه دين، قم، دفتر تبليغات اسلامى، 1376.
    • ـ حسينى، محمد، موجوديت غرب و رسانه‏هاى تكنولوژيك، تهران، سروش مهر، 1384.
    • ـ خجسته، حسن، «مقايسه كاركرد واقعيت رسانه‏اى در راديو و تلويزيون»، راديو، سال سوم، ش 14، 1384، ص 4ـ8.
    • ـ دانسى، مارسل، نشانه‏شناسى رسانه‏ها، ترجمه بهزاد دوران و گودرز ميرزايى، تهران، چاپار، 1386.
    • ـ راش، مايكل، جامعه و سياست، مقدمه‏اى بر جامعه‏شناسى سياسى، ترجمه منوچهر صبورى، تهران، سمت، 1377.
    • ـ رفيع‏پور، فرامرز، توسعه و تضاد، تهران، سهامى انتشار، 1377.
    • ـ روشه، گى، مقدمه‏اى بر جامعه‏شناسى عمومى، ترجمه هما زنجانى‏زاده، مشهد، دانشگاه فردوسى، 1367.
    • ـ زكى، محمدباقر، مجموعه مقالات همايش سراسرى رسانه تلويزيون و سكولاريزم، تهران، مركز پژوهش‏هاى صدا و سيما، بى‏تا.
    • ـ سليمى، محمد، فرهنگ، رسانه و فرايند سكولاريزاسيون، در: مجموعه مقالات همايش سراسرى رسانه تلويزيون و سكولاريسم، تهران، مركز پژوهش‏هاى صدا و سيما، بى‏تا.
    • ـ سورين، ورنر و جيمز تانكارد، نظريه‏هاى ارتباطات، ترجمه عليرضا دهقان، چ سوم، تهران، دانشگاه تهران، 1381.
    • ـ شيرى، فريدون، فرهنگ الفبايى قياسى زبان فارسى، تهران، خجسته، 1371.
    • ـ صافى، عبدالكريم، «وسايل ارتباط همگانى در گفتمان تمدن‏ها»، جامعه مدنى، سال چهارم، شماره اول، 1385، ص 44ـ47.
    • ـ طباطبايى، صادق، طلوع ماهواره و افول فرهنگ، تهران، اطلاعات، 1377.
    • ـ فرهنگى، على‏اكبر، طاهر روشندل اربطانى و ميكائيل برفى، «نگرشى بر بنيان‏هاى نظرى مديريت سازمان‏هاى رسانه‏اى»، دانش مديريت، ش 66، 1383، ص 85ـ114.
    • ـ كاجى، حسين، دين و دترمينيسم تكنولوژيك و رسانه، در: مجموعه مقالات همايش بين‏المللى دين و رسانه، تهران، طرح آينده، 1386.
    • ـ كازنوو، ژان، جامعه‏شناسى وسايل ارتباط‏جمعى، ترجمه باقر ساروخانى و منوچهر محسنى، تهران، اطلاعات، 1367.
    • ـ كوپلى، پل، نظريه‏هاى ارتباطات، ترجمه گودرز ميرزايى، تهران، پژوهشكده مطالعات فرهنگى و اجتماعى، 1387.
    • ـ گل‏محمدى، احمد، جهانى‏شدن فرهنگ، هويت، تهران، نى، 1381.
    • ـ گونتر، برى، روش‏هاى تحقيق رسانه‏اى، ترجمه مينو نيكو، تهران، اداره كل پژوهش‏هاى سيما، 1384.
    • ـ مطهّرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج 8، قم، صدرا، 1382.
    • ـ ـــــ ، نظام حقوق زن در اسلام، قم، صدرا، 1359.
    • ـ مك‏كوايل، دنيس، نظريه ارتباطات‏جمعى، ترجمه پرويز اجلالى، چ دوم، تهران، دفتر مطالعات و توسعه رسانه‏ها، 1385.
    • ـ مك‏لوهان، مارشال، براى درك رسانه‏ها، ترجمه سعيد آذرى، تهران، مركز تحقيقات، مطالعات و سنجش برنامه‏هاى صدا و سيما، 1377.
    • ـ مهدى‏زاده، سيدمحمد، رسانه و بازنمايى، تهران، مطالعات و توسعه رسانه‏ها، 1387.
    • ـ مهرداد، هرمز، مقدمه‏اى بر نظريات و مفاهيم ارتباط‏جمعى، تهران، فاران، 1380.
    • ـ واحدى، مسعود، «رسانه‏ها و جهانى‏شدن فرهنگ»، www.kalemeh.org
    • ـ هايدگر، مارتين، پرسش از تكنولوژى، ترجمه محمدرضا اسدى، تهران، مؤسسه فرهنگى انديشه، 1375.
    • ـ هنرى ماسن، پاول، رشد و شخصيت كودك، ترجمه مهشيد ياسايى، تهران، نشر مركز، 1374.
    • ـ هيوارد، سوزان، مفاهيم كليدى در مطالعات سينمايى، ترجمه فتاح محمدى، چ سوم، تهران، هزاره، 1381.
    • - Castells, Manuel, The Information Age: Economy, Society and Culture, v. I, Cambridge, Oxford Uk, Blackwell Publishers, 1996.
    • - Mcluhan, Marshall, The Medium is the Message, Understanding Media: The Extension of Man, London, Sphere, 1967.
    • - Stafford, Gil and Roy, The Media Student'S Book, section 7, Branston press, 2003.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فولادی وندا، محمد.(1391) چیستىِ رسانه با تأکید بر رسانه دینى. فصلنامه معرفت فلسفی، 9(4)، 195-228

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمد فولادی وندا."چیستىِ رسانه با تأکید بر رسانه دینى". فصلنامه معرفت فلسفی، 9، 4، 1391، 195-228

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فولادی وندا، محمد.(1391) 'چیستىِ رسانه با تأکید بر رسانه دینى'، فصلنامه معرفت فلسفی، 9(4), pp. 195-228

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    فولادی وندا، محمد. چیستىِ رسانه با تأکید بر رسانه دینى. معرفت فلسفی، 9, 1391؛ 9(4): 195-228