تکاپوى نظرى براى کشف مواضع هنجارى اسلام درباره سرگرمى
Article data in English (انگلیسی)
تكاپوى نظرى براى كشف مواضع هنجارى اسلام درباره سرگرمى
ناصر باهنر*
سيدحسين شرفالدين**
چكيده
يكى از نيازهاى بنيادى و ديرپاى انسان كه همواره به گونههاى متفاوت و متناسب با درك و تقاضاى فردى و جمعى و امكانات محيطى، در قالب كنشهايى پاسخ يافته است، نياز به سرگرمى و پر كردن اوقات فراغت به شيوههاى متنوع و خلّاق بوده است. فراغت اگر در گذشته به صورتى درهمآميخته با كار و تلاش و روندهاى معمول زندگى بدون نياز به تمهيدات و چارهانديشىهاى ويژه، پوشش مىيافت و يا بيشتر در ميان كودكان و نوجوانان يا اقشار متمكن و مرفه احساس مىشد، امروزه به يكى از فرصتهاى همگانى مستقل از روندهاى عادى كار و تلاش رسمى، و به شدت نيازمند سياستگذارى و برنامهريزى، تمهيد مقدمات و تخصيص امكانات تبديل شده است. هماكنون با نهادى شدن همه سازوكارها و مجارى معطوف به نيازهاى جمعى، تأمين اين نياز نيز به مجموعهاى از نهادها و سازمانهاى اجتماعى داراى گستره ملى و بينالمللى محول شده است. پرسشى كه اين نوشتار درصدد پاسخ بدان است اينكه اسلام به منزله يك دين و فرانهادى اجتماعى در جامعه اسلامى ايران، درباره اين نياز و اقتضائات و ملزومات آن چه موضعى دارد؟ خطوط هنجارى عام مستفاد از شريعت اسلام كه در مقام ارضاى اين نياز از مجراى كنشهاى فردى يا اقدامات سازمانى بايد منظور شوند، چه ويژگىهايى دارند؟ اتهام تاريخى به اديان مبنى بر بىاعتنايى و كمالتفاتى و بلكه معاندت با اين سنخ خواستها و كراهت و تحذر اغلب مؤمنان و متشرعان از اين قبيل اشتغالات، بررسى و مطالعه و موضعگيرى در اينباره را به يكى از جدىترين و ضرورىترين نيازها در قلمرو پژوهشهاى دينى معطوف به مطالبات اجتماعى تبديل كرده است.
كليدواژهها: اسلام، هنجار، نظريه هنجارى، سرگرمى، فراغت.
نظريه هنجارى
مقدّمه
علوم اجتماعى در فرايند مطالعات و پژوهشهاى هستىشناختى خود به طيفى از نظريههاى گوناگون توصيفى و تبيينى، در قلمرو مطالعات ارزششناختى و دستورى و حركت در مسير تأمين نيازهاى كاربردى سازمانها و نهادهاى اجتماعى به دستهاى از نظريههاى تجويزى با عنوان «نظريههاى هنجارى» وقوف يافتهاند. اين نظريهها در برخى قلمروهاى معرفتى همچون «ارتباطات» نمودى آشكارتر دارند. در ادامه به اجمال برخى از پرسشها را درباره چيستى نظريه هنجارى، منابعوروشهاى اخذواصطياد اين نظريه، اعتبار و جايگاه معرفتى آن، و نقش و كاركردش در فرايند عمل پاسخ خواهيم گفت.
نظريه هنجارى به مجموعه درهمتنيدهاى از بايدها و نبايدهاى اخلاقى، حقوقى و عرفى اطلاق مىشود كه اغلب از اقتضائات سياسى، اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، مذهبى، نظامهاى هنجارى كلان، عرف و شيوههاى قومى رايج در جامعه اقتباس و استنتاج شده و نحوه عمل نهادها و سازمانهاى اجتماعى در فرايند عمل براى تأمين نيازها و مطالبات جمعى را در چارچوب مجموعهاى از قواعد رفتارى تعيين مىكنند. به بيان ديگر، نظريه يا الگوى هنجارى، پايه اصلى، خط راهنما و منطق نظرى يك سياست فرهنگى است و باواسطه به حركت و عمل كارگزار فرهنگى سمتوسو مىدهد. سياست فرهنگى در حقيقت همان توافق رسمى و اتفاقنظر مسئولان و متصديان امور در تشخيص، تدوين و تعيين مهمترين اصول و اولويتهاى لازمالرعايه در حركت فرهنگى است. سياست فرهنگى را مىتوان اصول راهنماى كارگزاران فرهنگى و مجموعه نشانههايى دانست كه مسير حركت را مىنمايانند؛ نوعى دستورالعمل فرهنگى كه روشنگر حركت است.
بسيارى از نقاط كور و نكات مهم اما مبهم، به مصداق اينكه گفتهاند: «خود، راه بگويدت كه چون بايد رفت»، در حين حركت و در اثناى كسب تجربه روشن خواهند شد. بنابراين سياست فرهنگى در همه موارد لزوما گوياى نكات بديع و بىسابقه و نامكشوف نيست. سياست فرهنگى پيمانى است كه سلسلهاى از اولويتها و اصول و فروع يك حركت فرهنگى را رسميت مىبخشد و همفكرى و همجهتى را با همكارى و هماهنگى توأم مىكند؛ ميثاقى است ملهم از آرمانها و اعتقادات، ناظر به تجربهها و واقعيات، محدود به ظرفيتها و امكانات، متوجه به آينده اهداف بعيد و قريب، كه به هر حال در ظل و ذيل قانون اساسى قرار گرفته است.
ويژگىهاى نظريه هنجارى
نظريه هنجارى در مقابل نظريه اثباتى، دربردارنده مجموعهاى از ايدهها، معيارها، ارزشها و بايدها و نبايدهاى ناظر به ويژگىهاى هويتى، مناسبات ساختى و قواعد رفتارى كنشگر اجتماعى (اعم از حقيقى يا حقوقى) است. به بيان ديگر، هنجارگرايى در مقابل پوزيتيويسم، نوعى جهتگيرى نظرى است كه به موضوعات اخلاقى و ارزشى توجه دارد و تحت هدايت امور اخلاقى و ارزشى قرار مىگيرد. نظرياتى كه به جاى توصيف و تبيين واقعيت موجود، توجه ما را به ارزشهاى درونى خود معطوف مىسازند. هر نظريه هنجارىاى فىنفسه مبين وضعيتى بديل است. به بيان ديگر، نظريه هنجارى معرف ترجيحات، مفسر فرصتها و محدوديتها و هدايتگر عمل در راه رسيدن به اهداف ويژه است. نظامهاى هنجارى، الگوهاى تجويزى، دستورالعملها، سياستنامهها، شرح وظيفهها و... همگى به صورت آشكار يا پنهان و آگاهانه يا ناآگاهانه از يك يا چند نظريه هنجارىِ همخوان متأثر و مرتزقاند. در تحليل نظرى، هر نظام هنجارىاى در گام نخست به نظامى ارزشى و در گام بعد به نظامى معرفتى و بينشى وراى خود ارجاع دارد. به بيان برخى انديشمندان، هر ايدئولوژىاى (مجموعه به همپيوستهاى از بايد و نبايدهاى هنجارى و ارزشى) مستقيم و غيرمستقيم بر يك جهانبينى (مجموعهاى از باورها و بينشهاى هستىشناختى) مبتنى و متكى است. به بيانى ارسطويى، حكمت عملى همواره وامدار حكمت نظرى متناسب است.
گفتنى است كه واژه هنجار در محاورات علمى، معانى ديگرى نيز دارد كه با آنچه جامعهشناسان و حقوقدانان اغلب از آن قصد مىكنند، متفاوتاند. هنجار در نظريه هنجارى بيشتر به معناى اصل، قاعده يا قانونى است كه رفتار را هدايت و رهبرى مىكند؛ نوع عينى يا فرمول مجرد آن چيزى است كه بايد باشد؛ هر آنچه داورى ارزشى مىپذيرد. به بيان ديگر، هنگامى كه هنجار درباره يك قانون، فرمول يا بيانى مجرد درباره آنچه بايد باشد به كار مىرود، در آن صورت معنايى دستورى مىيابد و با تكيه بر داورىهاى ارزشى، آنچه را كه از نظر انديشه و اخلاق بايد باشد، تجويز مىكند. به بيان سوم، هنجار گاه دربرگيرنده رفتار عادى در يك جامعه است و در اين صورت، به معناى رفتارى است كه به لحاظ آمارى بهنجار شمرده مىشود؛ و گاه الگويى رفتارى است كه مطلوب تلقّى مىشود يا تجويز مىگردد؛ فارغ از اينكه رفتار واقعى با اين آرمان همخوان باشد يا نه. هنجارها بهويژه در اين معناى دوم با پاداش و كيفر همراهاند. برخى ديگر از جامعهشناسان نيز نظام هنجارى را، به منزله مجموعهاى از تجويزهاى صريح و نظاميافته، به نظام وظايف و تكاليف و مسئوليتها ترجمه كردهاند. هر نظام هنجارى كلانى معمولاً گونههاى متفاوتى از خردهنظامهاى هنجارى يا الگوهاى رفتارى ويژه را با عناوين: شيوههاى قومى (اعم از رسوم و مدها)، اخلاق يا رسوم اخلاقى، قوانين، ميثاقهاى اجتماعى، مناسك، شعائر و عادات در خود جاى مىدهد. يك هنجار ممكن است به مرور زمان دستخوش تغيير موقعيت شود؛ براى نمونه آنچه تا ديروز «عرف» يا «اخلاق» بوده، امروز به «قانون» تبديل شود.
برجستهترين نقش كاركردى هنجارهاى اجتماعى، تعيين فرصتها و محدوديتهاى عملى است. ارزشها و قواعد اخلاقى به منزله ستارههاى راهنما، جهت كلى عمل را تعيين مىكنند. هنجارهاى قانونى، ناظر به پيامدهاى عملاند و اثر انتخابى روى آنها دارند و اعمال را معمولاً در چارچوب هنجارى مشخص مىسازند. هنجارهاى رويهاى (مبتنى بر عادات اجتماعى) مقتضيات عقلى و فنى عمل را مشخص مىسازند و اثر گشايندگى روى حوزه عمل دارند. به عبارت ديگر، هنجارهاى رويهاى حوزه كنش را بر روى تجربه و عقل باز مىكنند؛ يعنى به نسبت حضور و وزن هنجارهاى رويهاى، تجربه و منطق نيز به همان نسبت حق داورى در حوزه كنش مىيابند.
استوكر در معرفى نظريه هنجارى مىنويسد: نظريههاى هنجارى، نظريههايىاند درباره اينكه جهان چگونه بايد باشد. نظريهپرداز مجموعهاى از شرايط مطلوب را بيان، و استدلال مىكند كه چرا آنها برترند. نظريه هنجارى با ايجاد و گسترش هنجارها به معناى ارزشها سروكار دارد و از نظريههاى تجويزى و ارزيابىكننده متمايز است. استوكر در ادامه از دو نوع نظريه كه با نظريه هنجارى قرابت دارند، ياد كرده است: نظريه «تجويزى ابزارگرا» كه درصدد يافتن بهترين ابزار براى به دست آوردن موقعيت مطلوب است و نظريه «ارزيابىكننده» كه به بررسى و سنجش يك موقعيت مفروض با اشاره به مجموعهاى از مفاهيم و ارزشها مىپردازد. برخى از فيلسوفان علم، همه نظريات مطرح در علوم اجتماعى را واجد بعد يا ويژگىاى هنجارى شمردهاند. نظريه هنجارى همچنين از زمره نظريههاى انتخاب عقلانى شمرده مىشود. ليتل در اينباره مىگويد:
كار فاعلانى عاقلانه است كه در چارچوب اعتقاداتشان، نسبت به شقوق ممكنه و عواقب مختار شقوق، شقى را برگزينند كه براى رسيدن به غاياتشان بهترين راه ممكن باشد. اين نظريه بر اين فرض مترتب است كه هر فاعلى دستگاهى سامان يافته و بىتناقض از اهداف دارد كه يا از حيث فايدهبخشى يا از حيث اولويتبندى آنها را خردپسند ساخته است و بر آن است كه هر فاعل عاقلى همواره و مختارانه به دستهاى از افعال و عواقبشان مىانديشد و سپس بر حسب سهمى كه اعمال در برآوردن غايت او دارند، يكى را اختيار مىكند. پس ناچار بايد توجه خود را به اهداف و اعتقادات و قواعد اختيار، معطوف كنيم.
روشن است كه رعايت ارزشها و هنجارها در مقام تصميم، خود بخشى از عقلانيت اجتماعى است. گفتنى است كه علاوه بر نظريه انتخاب عقلانى، نظريههاى كاركردگرايى، مبادله و فايدهگرايى نيز از وجوهى جزو نظريات هنجارى در حوزه علوم اجتماعى شمرده مىشوند.
بديهى است كه انتخاب، ترجيح و پذيرش يك نظام هنجارى اگر به اعتبار ذاتى و منطق خودبنياد مستند نباشد، به ادله توجيهى مناسب نيازمند خواهد بود. اين ادله توجيهى از ديد كاركردگرايان و فايدهگرايان، به نتايج و آثار متفرع و ميزان تناسب آن با مقاصد و انتظارات معلل خواهند شد. به بيان ريمون بودون، باورهاى هنجارى ازديدگاه سودمندگرايى چه به روايت بنتامى آن (به فلان باور هنجارى از آنرو اعتقاد دارم كه براى منافع من سودمند است)، چه به روايت نيچهاى (به فلان باور از آنرو اعتقاد دارم كه به درد منافع روحىام مىخورد) و چه به روايت ماركسيستى (به فلان باور از آنرو اعتقاد دارم كه در خدمت منافع طبقاتى من است) همه مدللاند. كاركردگرايان نيز باورهاى هنجارى را با تبيين كاركردى ارزيابى مىكنند. پياژه در اينباره مىگويد:
كودكان از آنرو با تقلب در بازى گلولهها مخالفاند كه تقلب، بنيان اشتياقشان به بازىاى را كه آنان از آن لذت مىبرند ويران مىكند... از اينرو ترتيبات نهادينهشده از آنرو به نظر افراد خوب يا درست مىنمايند كه وجود آنها كاركرد نظام مورد علاقه را آسانتر مىكند.
خلاصه اينكه يك نظريه هنجارى را مىتوان در چارچوب اين ويژگىهاى كلى توصيف كرد: نظريهاى اكتشافى از منابع داراى مرجعيت خودبنياد يا داراى توجيه كاركردى، گرانبار از ارزشها (متضمن بايدها و نبايدها)، تجويزى و توصيهاى، معطوف به وضعيتهاى مطلوب و تا حدى آرمانشهرى، زمينهمحور و نسبى، مبين قاعده رفتار و راهنمايى عمل، معيار ارزيابى كيفيت عمل، كنترلكننده، توجيهكننده و پيشبينىكننده عمل.
نظريات هنجارى علاوه بر ارائه توصيه و رهنمود، در تفسير واقعيت، تغيير واقعيت و هدايت در مسير تبديل وضعيت موجود به وضعيت مطلوب نيز مؤثرند. اين نظريات علاوه بر مشروعيت، به مقبوليت نيز نياز دارند. نصاب پذيرش اين نظريات در مقايسه با نظريات معطوف به واقعيت كمتر است. تغييرات محيطى اغلب زمينه تغيير يا اصلاح و تكميل اين نظريات را فراهم مىسازند.
نظريه هنجارى در انديشه اسلامى
فيلسوفان مسلمان به تبع تقسيم رايج در فلسفه مشاء، حكمت را به دو بخش نظرى و عملى تقسيم كردهاند. طبق اين بيان، نظريات هنجارى در زمره مدركات عقل عملى و از مصاديق حكمت عملى شمرده مىشوند. گفتنى است كه در فلسفه اسلامى هرچند از برخى نظامهاى هنجارى مانند اخلاق، سياست مدن و مديريت خانواده (تدبير منزل) به صورت كلى و مفهومى سخن گفته شده، از خود نظريه هنجارى و مختصات آن در مقابل ساير سازههاى فكرى و چارچوبهاى مفهومى و نظامهاى هنجارى خاص يا مصاديق، اطلاعات درخورى عرضه نشده است. به بيان ديگر، حكمت عملى در مقايسه با حكمت نظرى كمتر كانون مداقه فيلسوفانه قرار گرفته است. برخى انديشمندان، وجود فقه غنى در اسلام را عامل اصلى اين كماعتنايى برشمردهاند: «حكماى متأخر چون بر دقايق شريعت حقه محمديه مطلع شدند و احاطه آن را بر تمام تفاصيل حكمت عملى مشاهده نمودند، بهكلى از تتبع فوايد اقوال حكما و كتب ايشان در اين باب دست كشيدند.»
در هر حال ترديدى نيست كه حكمت عملى با شيوهاى برهانى به موضوعاتى مىپردازد كه از مسير اراده و عمل انسانى تحقق مىيابند و به اين اعتبار مىتوان مباحث حكمت عملى را مربوط به انسان دانست. در حكمت عملى به هنجارها و بايد و نبايدهايى پرداخته مىشود كه در حوزه حيات انسانى مطرحاند و بخش چشمگيرى از آنها به زندگى اجتماعى مربوط مىشوند. در اسلام، علاوه بر معارف عقلى، وحى نيز به منزله يك منبع معرفتى وثيق در امتداد معرفت عقلى قرار گرفته و در حوزه معارف و علوم اسلامى پيامدهاى فراوانى به ارمغان آورده است. وحى در گستره علوم عملى نيز با حضور خود به منزله يك منبع معرفتى جديد، عرصههاى گستردهاى از گفتوگوهاى علمى را پديد آورد كه با عنوان جامع «فقه» شناخته مىشوند. فقه به زواياى دور و نزديك زندگى عملى در ابعاد گوناگون فردى و اجتماعى وارد شده است. هريك از ابواب مختلف فقهى را مىتوان در امتداد يكى از رشتهها و حوزههاى حكمت عملى جستوجو كرد. برخى از آنها مانند بسيارى از ابواب عبادات در امتداد علم اخلاق و برخى ديگر چون ابواب مربوط به نكاح و طلاق در امتداد تدبير منزل جاى مىگيرند و بخش مهمتر آن به سياسات و امور اجتماعى و حكمت مدنى مربوط مىشوند. از نظر فقهاى شيعه عقل و وحى دو منبع معرفتى براى كشف اراده تشريعى خداوند شمرده مىشوند و به خلق نظريههاى هنجارى متناسب كمك مىكنند.
گفتنى است كه عقلانيت عملى خود به دو نوع غيرابزارى (ناظر به غايات و اهداف) و ابزارى (ناظر به ابزارها و وسايل) تقسيم مىشود. عقلانيت ابزارى در حقيقت كاربرد عقلانيت نظرى در باب رفتار است و از اين نظر، فيلسوفانى كه منكر عقلانيت غيرابزارى هستند، در حقيقت منكر عقلانيت عملىاند. بر اين اساس فقه و اخلاق اسلامى را مىتوان منابعى مهم براى طراحى و توليد نظريات هنجارى معطوف به حوزههاى مختلف رفتارى دانست.
مفروضات بنيادين نظريه هنجارى اسلام
نظريه هنجارى اسلام براى هدايت رفتارى افراد و سازمانهاى درگير در عرصه خدمات تفريحى و فراغتى مىتواند تركيبى از برخى اصول مندرج در نظريات موجود به همراه اصول اختصاصى منبعث از جهانبينى، نظام ارزشى و هنجارى و اهداف و آرمانهاى خود باشد. اين نظريه هرچند در بخش عناصر هنجارى بنيادين برگرفته از شريعت و اصول اخلاقى مبتنى بر حسن و قبح عقلى، وضعيتى ثابت دارد، در بخشهاى مرتبط با اقتضائات و ملاحظات مقطعى سياسى، اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، امنيتى و نيز در جنبههاى تكنولوژيكى، فنى و هنرى به تبع شرايط متغير خواهد بود. بديهى است كه هر سازمان اجتماعىاى به تناسب حوزه فعاليت و اقتضائات حرفهاى خويش، اصول و قواعد هنجارى مربوط را جرح و تعديل خواهد كرد.
همانگونه كه پيشتر بيان شد، نظريه هنجارى، سازهاى مفهومى است كه از مفروضات عام و زمينهاى، گفتمانهاى غالب فرهنگى يا فرهنگ عمومى (شيوههاى قومى، عرفيات و آداب و رسوم)، گرايشها و انتظارات مشترك، ايدئولوژىها، قانونهاى اساسى، قراردادهاى اجتماعى و زمينهها و شرايط سياسى، اجتماعى و اقتصادى جارى هر جامعه اخذ و استخراج مىشود. در اسلام نيز آيات و روايات به صورت مستقيم در رتبه اول، و منابع معرفت دينى يا معارف تفسيرى بهويژه فقه و اخلاق (از جمله اخلاق فرادينى مبتنى بر حسن و قبح عقلى) در كنار سيره متشرعه، عرف عقلا و مصالح عقلانى در رتبه بعد مبنا و مرجع استنباط نظريه و نظام هنجارىاند. استخراج نظريه هنجارى در يك واحد سياسى دولت ـ ملت (كشور ايران) كه اسلام در آن موضع فرانهادى دارد، از منابع سومى نيز كه در واقع رقيقه و ترجمان عينى و فرهنگىشده دو منبع مزبورند، ملهم خواهد بود. قانونها و بنيادهاى هنجارى پايه، مواضع اعلانى رهبرى نظام، ضرورتهاى تشخيصى نظام اسلامى، الزامات محيط، عرف متدينين و متشرعين، نيازها و انتظارات جمعى، يافتههاى تجربى و پژوهشى، و شرايط دوران از جمله منابع ملى اخذ نظام هنجارى در طول منابع اصيل اسلامى شمرده مىشوند.
الگوى هنجارى برگرفته از اسلام با صراحت يا به تلويح متضمن اصول و مفروضات نظرى ذيل خواهد بود:
1. خدامحورى و اعتقاد به ربوبيت تكوينى و تشريعى خداوند و لزوم اطاعت مطلق از اوامر و نواهى او به منزله شاخصترين ويژگى فرد مسلمان و جامعه اسلامى: ترديدى نيست كه در بينش اسلامى، خداوند هم سرچشمه وجود است و هم سرچشمه ارزش؛ هم منشأ هستهاست و هم منشأ بايدها و نبايدها. ساير اصول اعتقادى (معاد، نبوت، امامت و ولايت) در ذيل اين اصل كانون توجه خواهند بود؛
2. هدفمندى آفرينش جهان و انسان و اينكه هدف از خلقت وى نيل اختيارى به كمال و تعالى در پرتو ايمان و عمل صالح است؛
3. برخوردارى انسان از ادراكات و گرايشهاى فطرى و تمايلات غريزى و لزوم شكوفايى متناسب آنها منطبق با معيارها و هنجارهاى تشريعى؛
4. اجتماعى زيستن انسان: انسان موجودى است كه به اقتضاى سرشت طبيعى خويش، زندگى اجتماعى را برگزيده است. اين نوع زيستن به دليل اقتضائات خاص، نقش تمهيدى برجستهاى در رسيدن او به سعادت و شقاوت دنيوى و اخروى دارد. به همين دليل، اديان الهى بهويژه اسلام، هدايت انسان در مسير رسيدن به كمال مطلوب را علاوه بر شخصيتسازى (كه خود نيز تا حدى تحت تأثير شرايط اجتماعى شكل مىگيرد)، از رهگذر اصلاح و تأسيس نظام اجتماعى و ساماندهى بنيادها و ساحتهاى مختلف حيات جمعى پيگيرى مىكنند؛
5. پيوستگى زندگى اينجهانى و حيات اخروى انسانها به منزله مقدمه و نتيجه و اينكه نحوه حيات جاودانى انسانها در آخرت تابع كيفيت زيستى آنها در دنياست: مؤمن به اقتضاى منطق اسلام، بايد دستيابى به حيات اخروى سعادتمند را غايت سلوك و منتهاى همت خويش قرار دهد؛
6. انحصار راه رسيدن به هدايت و سعادت مطلوب در ايمان مذهبى و عمل به آموزههاى وحيانى و خرد متشرعانه؛
7. جامعيت محتوايى دين (به صورت بالفعل و ظرفيتهاى بالقوه اجتهادپذير) براى پاسخدهى به همه نيازهاى ثابت و متغير انسان در عرصههاى گوناگون فردى و اجتماعى و معتبرترين منبع براى اخذ ارزشها و هنجارهاى موردنياز؛
8. تربيتپذيرى انسان و نقش و تأثير تعيينكننده و عميق محيط فرهنگى اجتماعى در فرايند رشد و شكوفايى استعدادهاى فردى، سبك زندگى، تعينات شخصيتى و نحوه تعامل او با خود، محيط، عوالم ماورا و كليت هستى؛
9. لزوم زمينهسازى محيطى و تمهيد مقدمات لازم براى شكوفايى هدفمند استعدادها و رشد همهجانبه قابليتها به منزله بالاترين و اساسىترين رسالت تربيتى دين و اصلىترين مقدمه براى تحقق سعادت دنيوى و اخروى انسان؛
10. استقرار حاكميت ولايى به منزله اصلىترين عامل تمهيدى براى شكلگيرى و شكوفايى حيات طيب موعود دين و به تبع آن ايجاد زمينه براى تحقق هدف يادشده (رشد و تربيت انسان)؛
11. ضرورت اجتنابناپذير برخوردارى از نهادها و سازمانهاى اجتماعى متناسب با اقتضائات حيات جمعى و الزامات كاركردى؛
12. نياز به تفريح و سرگرمى به مثابه يكى از تمنيات و خواستههاى اصيل انسانى يا مقدمهاى براى حصول برخى غايات مطلوب همچون آرامشجويى، ملالتزدايى، رهايى از روزمرگى، خودشكوفايى، كسب نشاط و شادابى يا ارضاى تمايلاتى همچون لذتجويى و تنوعطلبى؛
13. لزوم قانونمندسازى همه عرصههاى فعاليت اجتماعى بر پايه معيارهاى مورد قبول اكثريت (نهادسازى)؛ از اينرو همه نهادها و سازمانهاى فرهنگىِ عهدهدار تأمين نيازهاى فراغتى و تفريحى جامعه، موظف به پيروى از الگوى هنجارى كلان جامعه اسلامى خواهند بود. بديهى است كه نظام هنجارى جامع و خردهنظام هنجارى مربوط به بخشهاى مختلف فعاليتهاى سازمانيافته فرهنگى همسو و منطبق با نظام هنجارى كلان جامعه طراحى و تدوين خواهد شد. دولت اسلامى نيز مجاز خواهد بود در جهت تأمين اهداف تعليمى و تربيتى، امنيت اجتماعى، منافع ملى و مصالح جمعى، محدوديتهايى را بر كار اين سازمانها اعمال كند.
اسلام و نظريه هنجارى سرگرمى
در اين بخش برآنيم تا با بررسى منابع اصيل دينى (آيات و روايات) و منابع معرفت دينى (منابع درجه دوم ناظر به تفسير منابع دينى)، ديدگاه اسلام را درباره سرگرمى و تفريح و موضوعات مرتبط با آن جويا شويم. معقوليت اين توقع و اميد دستيابى به نتايج موردنظر، بر اين انگاره استوار است كه اسلام به منزله دينى كامل، جامع، غنى، جاودان، اندماجى (داراى توجه توأمان به دنيا و آخرت)، فطرى، عقلانى، قابليت اجتهادپذيرىِ بىنهايت، بسيار مستبعد است كه درباره يكى از نيازها و ضرورتهاى فردى و اجتماعىِ داراى خاستگاه طبيعى و يكى از پديدههاى ديرپا، اجتنابناپذير، داراى ضرورتهاى كاركردى و مورد اهتمام و توجه عموم، آكنده از جنبههاى ارزشى و هنجارى و مرتبط با جنبههاى وجودى انسان، هرچند به صورت كلى و عام موضعى نگرفته باشد. بررسى هرچند اجمالى معارف غنى دينى گوياى آن است كه اين دين حنيف برخلاف ذهنيتهاى كليشهاى، تحليلهاى سطحى و گاه آميخته با پيشداورىهاى بىمبنا، در اين حوزه نيز بسيار جدى و دغدغهمند ارائه طريق كرده است. البته فقدان مطالعات تفصيلى و اجتهادى متناسب با نيازها و ضرورتها موجب شده تا در اين بخش نيز تنها به كلىگويى و اظهارنظرهاى محفوف به اما و اگرهاى احتياطى بسنده شود. اين سنخ پاسخهاى استعجالى، اگر هم توقعات نظرى و دغدغههاى فكرى را اجمالاً ارضا و اقناع كند، بىشك نيازها و ضرورتهاى عملى و كاربردى را كه مستلزم ارائه معيارهاى مشخص و تعيين بايدها و نبايدهاى مستند و پذيرفتهشدهاند، رفع و رجوع نخواهد كرد.
ترديدى نيست كه روند صنعتىشدن و تحولات ناشى از آن، مدرنيسم، شهرنشينى فزاينده، بحرانها و مشكلات، فرصتها و امكانات، نيازها و ضرورتها و به طور كلى، اقتضائات ناشى از سبكهاى زيستى و شرايط فرهنگى اجتماعى انسان جديد ـ كه در برخى حوزهها همچون جامعهشناسىِ فراغت بدآنهااشاره شده ـ سرگرمى و تفريح را به يكى از نيازها و مطالبات كانونى بشر تبديل كردهاند؛ نيازى كه بهرغم ثانوى بودن و تأخر نسبى نسبت به بيشتر نيازهاى حياتى شناختهشده، به دليل اهميت و اقبال عموم و احيانا منويات سودجويانه و فرصتطلبانه، زمينه شكلگيرى صدها نهاد و سازمان ريز و درشت را فراهم ساخته است. جامعه ايران نيز هم به دليل تأثيرپذيرى قهرى از شرايط تمدنى حاكم، الگوى زيستى غالب و پيامدهاى ناشى از روند جهانىشدن و هم به سبب تجربه درجاتى از صنعتىشدن و شهرنشينى فزاينده و بالطبع بازتاب آثار و نتايج گريزناپذير آن در سطوح گوناگون فردى و اجتماعى، اين پديده را با رويكرد جديدى مدنظر قرار داده است. نياز به سرگرمى و تفريح، اگرچه به دليل خاستگاه طبيعى و زيستى، نياز مشترك همه انسانها و همه جوامع بوده و هست، در مقام ارضا، پديدهاى زمينهاى و متنمحور است و هر جامعهاى به اقتضاى ضرورتها، ظرفيتها، امكانات و محدوديتهاى فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، سياسى، مذهبى و قانونى خويش، در جهت تأمين آن برنامهريزى اقدام مىكند.
ضرورتهاى ناشى از انقلاب اسلامى و استقرار حكومت ولايى كه به اقتضاى شأن و رسالت كلان فرهنگى ـ تربيتى خويش، در اين مقوله نيز مأمور و موظف به سياستگذارى، برنامهريزى، مديريت و تمهيد امكانات لازم است؛ از يكسو، محوريت نظام ارزشى و هنجارى اسلام به منزله تنها مرجع هدايتى معتبر و تنها منبع اخذ و تأييد الگوها و شالودههاى عملى، در تحقق اهداف و منويات اجتماعى و حكومتى اسلام در سطوح كلان مديريت جامعه از جمله در برنامهريزى براى تأمين اين نياز متناسب با ضرورتها و امكانات، از سوى ديگر؛ اطلاعيابى محققانه از مواضع هنجارى اسلام براى هدايت عملى افراد و عوامل و سازمانهاى اجرايى فعال در اين بخش را به يكى از ضرورتهاى مبرم و اجتنابناپذير نظام اسلامى تبديل كرده است. اين تحقيق درصدد است تا براى تأمين اين امر مهم، و تمهيد مبانى نظرى لازم براى سياستگذارى در اين بخش، گام بردارد و به برخى از پرسشها و ابهامات اين حوزه در حد مقدور پاسخ گويد.
سرگرمى و ابعاد آن
سرگرمى، تفريح و اشتغالات فراغتى با همه مصاديق پرشمار و گوناگونش به منزله يك پديده، ابعاد و زوايايى گوناگون دارد كه در بررسى ديدگاههاى اسلام قاعدتا به برخى از آنها توجه خواهد شد. محورهاى درخور توجه ديگر در اين حوزه از اين قرارند:
1. مفهوم شناسى، ماهيتشناسى يا موضوعشناسى سرگرمى؛
2. چرايى سرگرمى، و علل و انگيزهها و نيازها و ضرورتهاى فردى و اجتماعى مؤثر در كشش و اشتغال به سرگرمى؛
3. گونهشناسى تحليلى كاركردها و آثار و نتايج مختلف مترتب، يا مورد انتظار از اين كنشها؛
4. ابعاد تاريخى و مردمشناختى سرگرمى به منزله يك پديده يا عنصر فرهنگى انضمامى كه اغلب به بررسى جايگاه اجتماعى آن در جوامع و حوزههاى فرهنگى گوناگون معطوف است و معمولاً با دو رويكرد ايستاشناسانه و پوياشناسانه مطالعه مىشود؛
5. بعد ارزشى و بحث از بايدها و نبايدهاى هنجارى و قواعد تعيينكننده صور مجاز و ممنوع / مطلوب و نامطلوب و كم و كيف ترجيحى اين پديده، با ارجاع به نظام فرهنگى پذيرفتهشده و گفتمان غالب (كه در اين مطالعه، مشخصا نظام هنجارى اسلام و عقلانيت دينى مدنظر است.)
گفتنى است كه از ديدگاه نظام ارزشى اسلام، سرگرمى، از جهتى در زمره كنشهاى عقلانى معطوف به هدف است كه همچون ديگر كنشهاى هدفمند انسان، داراى ارزشِ وسيلهاى است و قاعدتا به تبع نقشى كه در ايصال به اهداف و غايات منظور دارد، ارزش ابزارى خواهد يافت. عقلانيت مرجع در تشخيص رابطه ميان وسيله و هدف، عقلانيت موسوم به عقلانيت ابزارى است و مبناى انتخاب و ترجيح آن، همسويى و همخوانى با هدف يا اهداف غايى برگرفته از جهانبينى و ايدئولوژى اسلام است. از اينرو پديده سرگرمى تحت تأثير توأمان دو نوع عقلانيت ابزارى و هنجارى، هويت و اعتبار مىيابد. مبناى عقلانيت ابزارى اغلب علم و تجربه است و مبناى عقلانيت هنجارى، گزارهها و مضامين صريح و ضمنى ادله دينىاند. سرگرمى، همچنين از جهت ديگر، بهويژه از ناحيه كنشگر و عامل، در زمره كنشهاى احساسى داراى منشأ انگيزش روانى و در راستاى تأمين مجموعهاى از نيازها و مطالبات احساسى عاطفى همچون لذت، فرح، خرسندى، نشاط، آرامش، فراغت، تنوع، و غفلت يا تغافل جاى مىگيرد. سرگرمى و تفريح بهويژه به منزله مجموعهاى از فعاليتها و خدمات نهادىشده، از ابعاد و زواياى ديگر فرهنگى، اجتماعى، سياسى، اقتصادى، فنى، مديريتى، سازمانى و ارتباطى نيز برخوردار است كه در مطالعهاى جامع، گريزى از ورود بدان نيست.
اسلام و سرگرمى (رويكردى انتزاعى)
اسلام درباره سرگرمى به صورت عام و جدا از مصاديق بسيار گوناگون و پرشمار آن چه موضعى دارد؟ مؤمنان چگونه و به چه ميزان مجاز به اشتغالات سرگرمكنندهاند؟ اگر گونههاى مختلفى براى آن متصور است، با چه شاخصهايى گونههاى مجاز از ممنوع تفكيك شدهاند؟ آيا مىتوان از اسلام توقع داشت كه براى ارزيابى و اعتبارسنجى طيف گستردهاى از اشتغالات و فعاليتهايى كه با عنوان سرگرمى و تفريح عرضه شدهاند و پيوسته تحت تأثير عوامل و شرايط محيطى دستخوش تغييرات كمى و كيفى مىشوند، ملاك و معيارى روشن به دست دهد؟ ترديدى نيست كه طرح اين سنخ توقعات و عرضه اينگونه پرسشها، بستگى عميقى به مبانى فكرى ما درباره نقش و جايگاه اسلام در هدايت زندگى فردى و اجتماعى و ميزان رسالت و مسئوليت آن در ساماندهى به عرصههاى خرد كلان و ساحتهاى فردى و جمعى حيات بشر دارد. تلقّى غالب، پذيرفتهشده و برخوردار از پشتوانههاى قوى معرفتى اين است كه اسلام به مثابه برنامهاى براى كل زندگى، نسبت به مجموع عناصر و مؤلفههاى فرهنگى ـ اجتماعى و زيرساختها و روبناهاى زندگى انسانى اعم از باورها، ايدئولوژىها، ارزشها، نگرشها، قواعد و هنجارها، الگوها و سبكهاى زيستى، كنشهاى جوارحى و جوانحى، سياستها و برنامههاى تدبيرى، نهادها و طرحوارههاى كلان، نظامها و خردهنظامهاى اجتماعى و... اعلان موضع كرده و در هر بخش به تناسب، رهنمودها و آموزههايى ارائه داده است. اسلام در راستاى تحقق اهداف تربيتى و هدايتى خود و رساندن مؤمنان به كمال مطلوب، ساماندهى به زندگىِ اينجهانى بشر با هدف زمينهسازى براى رسيدن به مقصود و اتمام حجت بر همگان را وجهه همت خويش قرار داده است. اسلام همچنين ايده حاكميت ولايى بر مبناى قانونهاى الهى را براى تحقق اين منظور و ايجاد بسترهاى فرهنگى اجتماعى لازم جهت رشد و شكوفايى سرمايههاى فطرى تمهيد كرده است.
نياز به دين براى صعود به قلل عالى و كمالات انسانى است. انسان كمال اصيل خويش را نمىشناسد و در صورت شناختن، راه صعود به آن را نمىداند. دين براى راه بردن به آن كمالات است. در عين حال سامان دادن به وضع زندگى انسانها، از اغراض تبعى دين است؛ چون رسيدن به كمال حقيقى جز با عبور از حيات دنيا ميسر نيست و اين «عبور» نيازمند برنامه و دستور است تا از هدف نهايى بازنماند. عدم انتظام در معاش، استعداد وصول به آن غايات را باطل و ضايع مىسازد و بدين جهت است كه از دين انتظار مىرود در همه شئون بشرى دخالت كند و براى حركات و سكنات وى برنامهاى داشته باشد، ولى پرواضح است كه برنامه داشتن براى كلىوجزئى معاش انسانهاامرىاست،وغايتبودن اين معاشامرى ديگر.
علّامه طباطبائى در توضيح نسبتمياننحوهزيستن در دنياباسعادتاخروى انسان مىنويسد:
از نظر اسلام، زندگى واقعى همان زندگى آخرت است و اسلام سعادت زندگى، يعنى زندگى اخروى بشر را جز با مكارم اخلاق و طهارت نفس از همه رذائل، تأمينشدنى نمىداند و باز به حد كمال و تمام، رسيدن به اين مكارم را وقتى ممكن مىداند كه بشر داراى زندگى اجتماعى صالح باشد، و داراى حياتى باشد كه بر بندگى خداى سبحان و خضوع در برابر مقتضيات ربوبيت خداى تعالى و بر معامله بشر براساس عدالت اجتماعى مبتنى باشد.
وى همچنين در بيان ضرورت حيات اجتماعى صالح به منزله مقدمه رسيدن به سعادت اخروى و مقتضيات آن مىنويسد:
انسان وقتى به آن كمال و سعادت كه برايش مقدر شده مىرسد كه اجتماعى صالح بسازد؛ اجتماعى كه در آن سنتها و قوانين صالح حكومت كنند؛ قوانينى كه ضامن رسيدن انسان به سعادتش باشند... بشر اجتماعى و مدنى هرگز نمىتواند اجتماعى زندگى كند، مگر وقتى كه قوانين داشته باشد.
از اينرو با توجه به ويژگى اجتماعى زيستن بشر، دين قاعدتا نمىتواند سپهر دخالت خويش را به حوزه امور و احوال فردى محدود سازد:
دلايل علمى محرز در تأثيرگذارى محيط اجتماعى بر بينش و منش و كنش فردى و وضع معنوى و اخلاقى افراد، «عقلاً» مؤيد مداخله فعال اديان حتى آخرتگراى صرف در امور اجتماعى و سياسى جامعه خويش است.
فقه و شريعت اسلام با ظرفيتهاى بالفعل و بالقوه براى اين امر مهم، يعنى تأمين اصول عملى مورد نياز و ضرورتهاى هنجارى جامعه اسلامى طراحى و تدوين شده است:
فقه و شريعت در اديان، عهدهدار ارائه راهكارها و تجويز دستوراتى به پيروان است تا بتوانند زندگى مؤمنانهاى را در پيش گيرند. فقه به عنوان مجموعهاى از احكام و توصيههاى بيرونى، عهدهدار حفظ صورت دين است تا بستر مساعد شكوفاشدن «ايمان» و بسط «اخلاق» را در زندگى فردى و جمعى مؤمنان فراهم آورد. آنچه يك دين را كمال مىبخشد و تمام مىسازد، نه كمال فقه بهتنهايى، بلكه گرد آمدن تركيبى موزون و هماهنگ از ايمان و اخلاق و فقه و كلام در كنار هم است. حيطه عمل فقه از حوزه امور شعائرى و مناسكى، يعنى بخش اختصاصى دين، آغاز مىشود و برحسب نوعيت و جامعيت اديان، تا پهنه امور جارى و فعاليتهاى روزمره زندگى كه اصطلاحا عرصه عرفى حيات ناميده مىشود، گسترش مىيابد. اسلام واجد فقه حداكثرى متلائم با عرف است. به بيان ديگر، فقه و اخلاق در اديان، دو راهكارى هستند كه به مؤمن اجازه مىدهند تا حيات دنيوى را صبغه دينى بخشد و ايمانش را از آن طريق متجلى سازد. همين ويژگى باعث شده است تا در حفظ حضور اجتماعى دين، نقش مهم و فراگيرى به فقه داده شود.
بديهى است كه عمل بر طبق شريعت، علاوه بر حصول قاعدهمندى و نظم به منزله بىواسطهترين نتيجه مترتب، نوعى قدسيت و تعالى را نيز به اعمال اعطا مىكند. به بيان يكى از انديشمندان:
از طريق قانون الهى يا شريعت كه همه حيات بشر را تحت پوشش قرار مىدهد، كليه فعاليتهاى آدمى، بعدى متعالى و صبغهاى دينى مىيابد و هر فعاليتى تقدس يافته، معنادار مىشود. اين ويژگى مستلزم اين است كه شخص، شريعت را بپذيرد و بدان عمل كند و ماهيت بشرى خويش را در برابر آن قربانى كند.
از اينرو نياز به تفريح و سرگرمى نيز به منزله بخشى از ضرورتهاى زيستى بشر نمىتواند به طور كلى از توجه و اهتمام دين به دور باشد، و فقه اسلامى به مثابه يك قانون اساسى جامعِ مبتنى بر سنن جاويد الهى و ناموس لايتغير طبيعت و فطرت پاك انسانى از توجه بدان، هرچند به صورت كلى، بركنار نمانده است. به بيان ديگر، اگر نياز به سرگرمى و تفريح، نيازى اصيل باشد، دين كه عهدهدار پاسخگويى به نيازهاى اصيل بشر است، قاعدتا ملزم به اتخاذ موضع درباره آن خواهد بود. همين نويسنده در جايى ديگر مىنويسد:
در مذهب هيچ برونمرزى وجود ندارد و به طور قانونى و در تاريخچه فضايى و زمانى زندگى بشر، هيچ چيز نمىتواند خارج از حوزه سنت و اعمال اصول آن ـ در مفهوم مذهبى آن ـ قرار داشته باشد.
گفتنى است كه منابع اخذ ديدگاه اسلام در موضوع تفريح و سرگرمى نيز همچون ساير موضوعات، در عين پيوستگى ارگانيك در چارچوب يك ساختار منسجم، پرشمارند. ايدهها و مبانى نظرى اين موضوع از ديد اسلام، از منابع گوناگونى بدين شرح استنتاجپذيرند: 1. روح كلى اين مكتب؛ 2. گزارههاى توصيفى دين درباره ويژگىهاى انسان و نيازها و ضرورتهاى وجودشناختى و زيستى او؛ 3. سفارشها و دستورالعملهاى ترغيبى، تجويزى و تحذيرى دين در اين باب يا ابواب مشابه؛ 4. سيره عملى معصومان عليهمالسلام و چهرههاى الگويى و معيارين دين؛ 5. استلزامات عقلى و عرفى ادله، توصيهها و اهداف شريعت؛ 6. ارجاع به سيره عقلا و عرف غالب متشرعان. اجتهادات فقهى و اخلاقى بزرگان و اساطين دين در پرتو كاوش متعمقانه منابع مزبور، دستاوردهايى پردازششدهاند كه مىتوانند در تعيين خطوط كلى مواضع دين در اين بخش مرجع و مأخذ واقع شوند.
يادآورى اين نكته بايسته است كه علاوه بر ادله نقلى، برخى از ادله عقلى بر اهميت و ضرورت تفريح و سرگرمى نيز به دلالت التزامى، موضع تأييدى دين را افهام مىكند. دليل اول كه مربوط به حوزه روانشناسى فلسفى است سرگرمىخواهى و فراغتجويى يا آثار متوقع آن همچون لذتجويى و شادىخواهى را به نيازهاى اصيل انسان ارجاع مىدهد: «انسان فطرتا و ذاتا به لذت و خوشگذرانى روى مىآورد و در مقابل فرار از رنج و درد و سختى و تنفر از آن نيز به صورت تكوينى و غيراختيارى در روان انسان وجود دارد.» اين نياز طبيعى و فطرى همواره به تبع ظرفيتها و امكانات محيطى، و متناسب با معيارها و ترجيحات فرهنگى ارضا مىشود. اسلام به اقتضاى فطرى بودن، اصل اين تمايل و لوازم قهرى آن را مورد تأييد قرار داده و انتظار مىرود كه شريعت اسلامى كه متكفل هدايت سلوك عملى انسان در مسير رسيدن به غايات متعالى است، در اين بخش نيز مؤمنان را راهبر باشد.
نكوهش مطرح در برخى منابع دينى، نه به اصل لذت، بلكه به عوامل و عوارض جانبى آن مربوط است؛ عوارضى همچون اكتفا به لذتهاى طبيعى و غفلت از لذتهاى متعالى، بسنده كردن به لذتهاى آنى و زودگذر به جاى لذتهاى نسبتا پايدار، افراط در لذتگرايى و تنآسايى و روىگردانى از كار و تلاش سازنده. از سوى ديگر، انسان در درون خويش نسبت به هر آنچه بتواند در جبران كمبودها و تأمين نيازهاى ابرازشده او نقشى داشته باشد، كشش و گرايش مىيابد و به آنها ميل و رغبت مىيابد. پديدههاى مورد رغبت و تمايل انسان رفتهرفته در فهرست ارزشها و مطلوبيتهاى او جاى مىگيرند و در قالب يك نظام سلسلهمراتبى ارزشگذارى مىشوند. سرگرمى و تفريح نيز به اعتبار نقشى كه در شادىآفرينى و آرامشزايى دارند، در اين فهرست مىگنجند. به بيان برخى نويسندگان:
نُه چيز ارزشمند وجود دارد: علم هرچه بيشتر، نيت هرچه پاكتر، عمل هرچه بهتر، خيرخواهى، حقيقتجويى، جمال و زيبايى، اميد، شادى و آرامش. اينها رئوس بزرگترين نعمتهايى است كه به انسان داده شده و اگر اين نعمتها با شكر و سپاس قرين شوند، افزايش مىيابند.
از اينرو راه رسيدن به اين ارزشها نيز به اقتضاى عقلانيت ابزارى، مطلوبيت تبعى خواهد يافت. مشوق اصلى و محرك اصلى در سوقيابى به فعاليتهاى فراغتى و تفريحى، تأمين هرچند موقت درصدى از شادى و آرامش است كه بنابر فهرست مزبور، جزو نعمتهاى الهى و ارزشهاى كمياب بشرىاند.
دليل عقلى دوم، دليل كاركردى است. از ديدگاه كاركردى، سرگرمى و تفريح به مثابه مجموعهاى از كنشهاى انسانى، به صورت آشكار و پنهان و مستقيم و غيرمستقيم به خلق آثار و نتايجى غالبا مثبت مىانجامند؛ نتايجى كه براى استمرار حيات انسانى ضرورت دارند. برخى از اين نتايج به دليل نقش و تأثير مثبتى كه در كليت زندگى مؤمنانه و داراى مطلوبيت دينى دارند، مورد توصيه و تأكيد دين نيز قرار گرفتهاند. از اينرو فعاليتها و اشتغالات سرگرمكننده به اعتبار نقش علّى در حصول اين نتايج ـ در صورتى كه با محذور عقلى و شرعى ويژهاى روبهرو نباشد ـ مطلوبيت مقدمى و وسيلهاى خواهند يافت. شواهد تجربى فراوان مؤيد آناند كه برخى از فعاليتهاى فراغتى و تفريحى، نقش درخور توجهى در پرورش قواى جسمى، روحى، فكرى و اخلاقى افراد دارند و آنها را براى ايفاى نقشهاى برتر قوت و نيرو مىبخشند، يا از ابتلا به آسيبها و عوارض فرساينده و ويرانگر مصون مىدارند. گسترش امكانات رفاهى، فراغتى، تفريحى، ورزشى و سرگرمكننده و ترغيب همگان به بهرهگيرى از اين امكانات با هدف تأمين نيازها و ضرورتهاى ويژه، امروزه به يكى از سياستها و دغدغههاى جدى همه نظامات بشرى تبديل شده است. مطالعات انجامشده، ترتب طيف گستردهاى از آثار و نتايج مثبت را بر برخى فعاليتهاى تفريحى سالم تأييد كرده است.
جايگاه سرگرمى در زيستجهان مؤمنانه (رويكردى انضمامى)
كسانى كه معمولاً با توجه به جايگاه كانونى سرگرمى و تفريح در زندگى انسان معاصر، حرص و ولع دمافزون تودهها بهويژه در جوامع صنعتى به اين بخش، تمهيدات و بسترسازىهاى بسيار گوناگون و پرشمار تمدنى، سرمايهگذارىها و اقدامات روزافزون دولتها و مراكز غيردولتى، فراوانى نيروها و سازمانهايى كه مستقيم و غيرمستقيم با اين موضوع درگيرند، حجم عظيم امكانات گوناگون تخصيصيافته، كميت و كيفيت درخور توجه هزينههاى مصروفه و خلاصه چرخههاى بسيار پيچيده و درهمتنيدهاى كه در سطوح مختلف در ارتباط و تحت تأثير اين نياز طبيعى (غلظتيافته و فربهشده توسط تمدن جديد) به وجود آمده را ملاحظه مىكنند، از كمالتفاتى اديان به اين مقوله متعجب خواهند شد. ايشان احتمالاً در نگاه نخست، به اين نتيجه خواهند رسيد كه مؤمن اگر بخواهد به اقتضاى ضرورتهاى ناشى از زيستجهان تمدنى خويش پايبند باشد، در اين بخش، بيشتر از ساير بخشها بايد با الزامات و ارزشهاى دينى خويش متاركه كند. از اينرو اديانى همچون اسلام كه مدعى هدايتگرى انسان در همه اعصار و امصار بهرغم اقتضائات گوناگون و شرايط زيستى مختلفاند، چگونه مىتوانند مواليان متعهد و شريعتمدار خويش را كه از بد روزگار، طوق شهروندى جامعه مدرن و پسامدرن را نيز بر ذمه دارند، در مسيرى راهبرى كنند كه الزامات ناشى از هريك از اين دو تعهد، عرصه را بر ديگرى تنگ نكند و يكى به زيان ديگرى ترجيح نيابد. پاسخى كه اين نوشتار عجالتا درصدد ارائه آن است، اين است كه نمىتوان با حفظ ساختار و شاكله تمدنى موجود و همه ابعاد و اقتضائات گريزناپذير آن، روحى بيگانه را در كالبد جامعه دميد. ترديدى نيست كه نياز متورم و اشتهاى سيرىناپذير انسان مدرن به فراغتجويى و سرگرمىخواهى و تلاش براى خلق و تمهيد اشكال و صور متنوع براى ارضاى آن، ريشه در فلسفه زيستى، سبك زندگى، زيستبوم فرهنگى ـ اجتماعى، اقتضائات ساختارى، فشارها و القائات محيطى، وفور امكانات، توقعات فزاينده و... دارد. طرح ديدگاههاى اسلام در چنين فضايى و ارائه پاسخهاى متناسب با يك گفتمان متشرعانه، به انسانى كه در چنبره يك نظام كاملاً سكولار و مادىگرايانه گرفتار آمده است، گاه ناهمخوان، سختگيرانه، محدودكننده و مخل روندها و رويههاى رايج مىنمايد.
اسلام به منزله يك دين جامع، متضمن و مروج نوعى سبك زندگى و الگوى زيستى دستكم با شاخصهاى حداقلى است كه در صورت حاكميت و موفقيت در ساماندهى به عرصههاى كلان زندگى اجتماعى و تمكين اكثريت، بالطبع مطلوبات، مطالبات، اقتضائات و الزامات هدايتى خويش را در كليت حيات جمعى به جريان خواهد انداخت. سرگرمى و تفريح نيز به منزله يك نياز متناسب با اين ظرفيتسازى فرهنگى اجتماعى پاسخ خواهد يافت. بهزعم راقم سطور، سبك و سياق زندگى مؤمنانه به گونهاى است كه در عين آميختگى با بالاترين درجه تفريح، شادى، لذت، بهجت و آرامش، كمترين نياز را به سرگرمىهاى متعارف خواهد داشت. به بيان علّامه جعفرى:
اصلاً «حيات معقول» ملالت خاطر و افسردگى ندارد، تا آثار هنرى براى برطرف ساختن آن مورد استخدام و توجه قرار بگيرد؛ بلكه موجى از خود «حيات معقول» است كه اين حيات را در ديگر افراد جامعه تقويت [مىكند ]و طعم آن را به ذائقه همگان مىچشاند؛ چون اين حيات است كه همواره پويا و آبيارىكننده همه پديدههاى نوظهور در مسير تحولات بشرى است.
البته روشن است كه به دليل تشكيكى بودن درجات ايمان، بهره مؤمنان از اين سنخ لذتها نيز متفاوت خواهد بود.
همانگونه كه پيشتر به اجمال بيان شد، اسلام با سرگرمى و تفريح به منزله يك نياز يا خواسته فطرى و غريزى يا يك ضرورت ناشى از زيستجهان اجتماعى انسان به صورت مشروط و مقيد، نهتنها مخالفتى ندارد كه به اشكالى از آن نيز سفارش و ترغيب كرده است. سرگرمى حتى اگر مصداق لهو نيز باشد، تنها مواردى از آن كه طبق معيارهاى دينى «لهو محرم» (ترك واجب و ارتكاب حرام) تشخيص داده شده، ممنوع خواهد بود. از اينرو ميان دين و سرگرمى اگر مرزى هم باشد، سيال و انعطافپذير است. عرضه سرگرمى به دين و توقع دريافت پاسخ روشنگر، براى كسانى كه به جامعيت دين به منزله مرجع هدايتى عام در همه ساحات زندگى اعتقاد دارند، امرى غيرمنتظره و خلاف قاعده نيست.
به بيانى قياسى، اسلام به دليل جامعيت و توجه به همه ابعاد وجودى و ضرورتهاى زيستى انسان، قاعدتا نمىتواند در اينباره فاقد موضع ايجابى، سلبى يا لااقتضايى باشد. اگر به فرض شواهد دروندينى متقنى متناسب با سطح انتظار وجود نداشته باشد، از فضاى كلى حاكم بر شريعت و يافتههاى بروندينى مورد تأييد دين مىتوان غيرمستقيم به كشف موضع دين وقوف و وصول يافت. به علاوه شواهد موجود در متون دينى، سيره بزرگان، عرف متشرعه و ديدگاه غالب فقها و مفسران اسلام بر تأييد مشروط سرگرمى دلالت صريح دارد. ملاكها و معيارهاى استنباطشده از تحليل مصاديق و اشكال مورد توصيه يا امضاشده اسلام، مىتواند ما را در ارزيابى مصاديق موجود و تشخيص صور مجاز و ممنوع رهنمون باشد. ترديدى نيست كه موضع اسلام در رويارويى با اين سنخ پديدهها، بيش از توصيه به اشكال و صور خاص، ارائه رهنمودهاى عام و معيارهايى است كه با تكيه بر آنها، اجمالاً مىتوان درباره شيوهها و الگوهاى عصرى و متعارف سرگرمى در هر موقعيت زمانى و مكانى ارزش داورى كرد.
اختلافنظرها ميان انديشمندان مسلمان در تفسير مواضع دين، بخشى به مصاديق خاص (همچون غنا، رقص، مجالس لهو و لعب، شكار سرخوشانه، مصرف مسكرات، قمار و شطرنج)، بخشى به عملكرد تاريخى طبقات اعيان و مرفهان بىدرد و اهل فسق و فجور، برخى به نحوه تعامل تودهها و افراطكارىهاى غالب، بخشى به آثار و نتايج نامطلوب متفرع بر پارهاى از مصاديق، و اندكى نيز احتمالاً به تلقىهاى انسانشناختى متفاوت ايشان بازمىگردد. البته منكر برخى ذائقههاى احتياطى، صوفىمآب و رويههايى كه توقع فرهيختگى از تودههاى عادى و متوسط دارند، نمىتوان شد.
مؤمنان بسته به درجات ايمان، سلوك مؤمنانه، ويژگىهاى شخصيتى، موقعيت اجتماعى، شرايط محيطى، امكانات، نگرش و... در اصل احساس نياز به تفريح و سرگرمى و نحوه پاسخ بدان، وضعيتهاى گوناگون و مشربهاى عملى متفاوتى دارند. گروه هدف در اين سنخ مطالعات و پيشنهادها، طبقه متوسط مردم و تودههاى اكثرى متوسط از مؤمنان هستند، نه خواص و فرهيختگان. موضوع ديگرى كه بهويژه براى همه شارحان و مفسران ديدگاههاى اسلام درخور اهميت و تأمل است و احتمالاً در تلطيف برخى از مواضع سختگيرانه تأثير دارد، توجه عميق به شرايط و وضعيت زيستى انسان معاصر و نيازها و ضرورتهايى است كه تحت تأثير وقوع مجموعهاى از تغييرات بنيادين، بر او تحميل شدهاند. اهل نظر واقفاند كه نياز به تفريح و سرگرمى به شكل امروزين آن، پديدهاى عصرى و فاقد پيشينه تاريخى است و نمىتوان با ارجاع به يافتهها و ذهنيتهاى سنتى درباره اين مسئله داورى كرد. از اينرو اقدامات عملى گسترده و گوناگون در زمينه سرگرمى و تفريح، و بسيج امكانات و خلاقيتها، بيشتر با هدف پاسخ به اين نياز طبيعى يا اجتماعى (و به بيان برخى، نياز كاذب) انجام شده است. ترديدى نيست كه ارضاى نيازهاى مشترك و همگانى در هر جامعه، به تناسب مجموعه شرايط و زمينههاى فرهنگى و امكانات محيطى و با وساطت تمهيدات و سازوكارهاى نهادى پاسخ مىيابد. در كشور ما اسلام به منزله يك آيين زندگى، گفتمان غالب فرهنگى و فرانهاد اجتماعى كه مسئوليت تأمين شالودههاى لازم براى همه نظامها و خردهنظامهاى هنجارى را دارد، درباره اصل نياز به سرگرمى و نحوه ارضاى آن از طريق سازمانهاى اجتماعى نيز ديدگاهها و مواضعى دارد. بالطبع اين ديدگاهها مبناى سياستگذارى و اتخاذ راهبردهاى عملى خواهند بود.
اسلام به مثابه الگويى زيستى هرچند درصدد انتخاب و تعيين مصاديق ويژهاى از سرگرمى و تفريح برنيامده است، به صورت عام معمولاً شيوهها و الگوهايى را ترجيح مىدهد كه اولاً با نظام هنجارى (فقهى و اخلاقى) آن انطباق و همسويى داشته باشند و ثانيا به اقتضاى عقلانيت ابزارى، مؤمن را در مسير رسيدن به اهداف متعالى منظور، يارى رسانند يا دستكم از وصول بدانها مانع نشوند. اگر بتوان دو مشرب فلسفى مهم را در نظام رفتارى اسلام به صورت تأليفى به هم پيوند داد، مىتوانيم ادعا كنيم كه معيار سنجش اسلاميتِ يك كنش از جمله سرگرمى براساس مشرب «وظيفهگرايى»، نظام هنجارى اسلام (احكام فقهى: واجب، مستحب، حرام و مكروه؛ بايدها و نبايدهاى اخلاقى) و بر حسب مشرب «نتيجهگرايى» انطباق آن با اهداف و غايات مورد نظر اسلام خواهد بود.
بهزعم نگارنده، سرگرمى و تفريح به منزله نيازى همگانى، چه به مثابه طيفى از اعمال داراى غايات ويژه و چه به منزله مجموعهاى از محصولات، اقدامات، برنامهها و نهادهاى فرهنگى تهميدشده در سپهر عام اجتماع، صرفا در چارچوب نظام تعليمى و تربيتى عام هر مكتب، ايدئولوژى يا نظام فرهنگى غالب موجوديت مىيابد و قاعدتا از معيارهاى عام آن پيروى مىكند. اسلام نيز نهتنها از اين قاعده مستثنا نيست، كه به عللى بر اين انطباق و همسويى اصرار و تأكيد بيشترى دارد. تعليم و تربيت، نه يك هدف كاركردى دين، كه رويه ديگر دين است. به بيان فردريك ماير، تربيت و مذهب اساسابه سائقهاى واحدى توجه دارند؛ هر دو به بشر، آنگونه كه بايد باشد، علاقهمندند؛ از مادهگرايى در عذاباند؛ بازسازى قلب و ذهن را آرزو مىكنند؛ علاوه بر زمان حال به آينده دور نيز علاقه دارند؛ و خواهان يك عقيده بىرياى اخلاقىاند كه برتر از نفع شخصى باشد. وظيفه تعليم و تربيت اين است كه محركها را به كنترل درآورد؛ فكر را متوجه مسائلى برگزيده كند؛ اميال و علايق باارزشى را در انسان بيدار كند و رفتارهاى پسنديده را براى مقابله با خواستها و محركهاى غريزى كه از قانون رشد پيروى مىكنند استحكام بخشد. امروزه بخش درخور توجهى از تعليم و تربيت غيررسمى تودهاى از طريق سازمانهاى فرهنگى اقداماتى با عنوان «آموزش»، «فرهنگسازى» و «جامعهپذيرى» صورت مىپذيرد.
از اينرو مبناى داورى درباره اصل سرگرمى و تفريح يا مصاديق ويژه آن، نظام تربيتى اسلام خواهد بود. نظام تربيتى اسلام، توأمان از طريق آموزش و سپس ايجاد و تقويت ايمان و التزام اعتقادى و عملى به سه حيطه عقايد، اخلاق و احكام در ساحت روح و شخصيت مؤمن و به تبع آن در گستره جامعه جريان مىيابد. اين نظام نيز همچون ديگر نظامهاى تربيتى از رهگذر اجرا و اعمال خود اهدافى را جستوجو مىكند:
هدف جريان تربيت [در اسلام]، رشد متعادل همه ابعاد شخصيت آدمى [است] از طريق پرورش روح، فكر، خويشتن عقلانى، احساسات و حواس بدنى انسان به صورتى كه زمينه رشد همه جنبههاى روحى، عقلانى، تخيلى، بدنى و علمى را در زمينه فردى و جمعى فراهم سازد و همه اين وجوه را به سوى نيكى و كسب تكامل رهنمون باشد.
برخى ديگر از نويسندگان هدف تربيت در اسلام را رشد معنوى، اخلاقى، اجتماعى، فكرى، جسمى و ديگر اهداف ويژه دانستهاند.
آنچه مسلم است اينكه تفريح و سرگرمى در اسلام ذيل برنامههاى تعليمى و تربيتى اين مكتب جاى مىگيرد، و كنشهاى فراغتى مؤمنانه و اقدامات سازمانى معطوف به تأمين اين نياز نيز بايد همسو با اقتضائات تعليمى و تربيتى اسلام تدوين و اجرا شود.
ويژگىهاى سرگرمى مطلوب از ديد اسلام
سرگرمى مطلوب از ديد اسلام، ويژگىهايى دارد كه به دليل ضيق مجال براى طرح تفصيلى ادله، به نتايج مستنبط از آيات و روايات و آراى انديشمندان بسنده خواهيم كرد. برخى از اين ويژگىها ذاتى و برخى كاركردى، برخى ايجابى و غالبا سلبىاند. اهم اين ويژگىها كه در منابع فقهى اغلب براى تبيين وجه جواز و حرمت برخى سرگرمىها بدانها استناد شده، از اين قراراند:
عارى بودن از لهو ولعب
عارى بودن از لهو و لعب يا عدم تناسب با مجالس لهو و لعب عنوان عامى است كه در منابع فقهى، جواز برخى اشكال سرگرمى و اشتغالات تفريحى و تفننى بدان مشروط و مقيد شده است. ترديدى نيست كه ترتب عنوان «لهو» بما هو لهو، مجوز حرمت فعل نمىشود. قدر متيقن از لهو و لعب، آنگاه كه با وصف «تناسب با مجالس لهو و لعب» مقيد شده باشد، عارى بودن فعل از عوارض و منضماتى است كه معمولاً در چنين مجالسى فراوانى وقوع دارد و فعل حتى اگر فىنفسه هم مجاز باشد، به دليل اين لواحق غالبى در زمره افعال محرم قرار خواهد گرفت. اين عنوان در واقع شاخص و تعريفى عملياتى است كه از حالوهواى حاكم بر اين سنخ مجالس و زمينهاى كه اغلب براى نقض قواعد صريح فقهى و اخلاقى در آن فراهم مىگردد، استنباط و استنتاج شده است. بديهى است كه ملاك حداقلى براى مطلوبيت سرگرمى از ديدگاه دين، عارى بودن آن از گناه و نقض خطوط قرمز فقهى و اخلاقى است.
عدم ايجاد غفلت
اشتغال به سرگرمى در صورتى كه به غفلت و فراموشى موقت امور عادى، تكرارى، فرساينده و ملالتآور بينجامد، بسيار مطلوب است و اساسا حصول چنين نتيجهاى مقصود و محرك غالب كنشگران در سوقيابى به اين نوع اشتغالات است. بخشى از جاذبه سرگرمىها نيز اتفاقا مرهون همين ويژگى است. غفلتى كه در منابع دينى بهشدت از آن تحذير شده و سرگرمى يا هر فعلى در صورت زمينهسازى براى حصول آن، منهى و محرم شمرده شده است؛ غفلت از امور مهمى همچون مراتب بندگى، ياد خدا، مرگ، تعالى و تكامل روحى. بديهى است كه غفلت از اين امور رفتهرفته به غفلت و بيگانگى از خود حقيقى خواهد انجاميد. اين نوع «غفلت» بازرترين پيامد اشتغال به سرگرمىهاى مخربى است كه غالبا افراد با هدف خلسهزايى، فرار از واقعيات، تسكين آلام روحى، فروخواباندن آشوبهاى ذهنى، رهايى از وظيفه و مسئوليت، جبران توهمى شكستهاى زندگى، دهنكجى به قاعدهمندىهاى محيطى و... بدان توسل مىجويند. شاخص اين نوع غفلت نيز به زبان فقهى ترك واجبات و ارتكاب لجامگسيخته محرمات است.
گفتنى است كه دو عنوان مزبور، بهرغم تفاوت مفهومى، منشأ تحقق واحدى دارند؛ يعنى هر دو با ترك واجبات و ارتكاب محرمات موجوديت مىيابند و همراه خواهند بود. بديهى است كه حصول غفلت امرى تشكيكى و ذومراتب است و هر مرتبه مىتواند زمينه حصول مرتبه شديدتر را فراهم سازد. انغمار بيش از حد در امور عادىِ هرچند مباح نيز زمينه اين ابتلا را فراهم مىسازد. وقتى پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآله براى تطهير ذهن و روان خود از عوارض معمول، روزانه به استغفار متوسل مىشوند، حساب ديگران روشن است.
عدم ايجاد طرب و مستى
يكى ديگر از ويژگىهايى كه اغلب از مقارنات مجالس لهو و لعب شمرده مىشود، ايجاد حالت طرب و شادى وافر يا حالت مستانگى است. طبيعى است كه عروض اين حالت به منزله يكى از ملاكهاى حرمت غناى لهوى، فرد را از حالت اعتدال و توازن خارج مىسازد و به انجام حركات و رفتارهاى غيرمنتظره وامىدارد. قهقههزنىهاى سرمستانه و خندههاى غيرمتعارفى كه در آموزههاى دينى از آنها نهى شده، از جمله نمودهاى رفتارى ابتلاى حقيقى يا توهمى به چنين حالتىاند. اين عارضه نيز با نوعى ازخودبيگانگى موقت همراه خواهد بود. يك فعاليت تفريحى و سرگرمكننده مطلوب نيز قاعدتا بايد از ايجاد هيجانات شديد اعم از شادى يا حزن، و تحميل بىتعادلى روانى بر كنشگر عارى باشد. بىشك، طولانى شدن مدت اين ابتلا سلامت روانى را به مخاطره مىافكند و افراد را رفتهرفته از حيز انتفاع خارج مىسازد.
ايفاى نقش ابزارى براى نيل به نتايح مطلوب
اشتغالات سرگرمكننده و فراغتى همواره ارزش مقدمى و مطلوبيت طريقى دارند و بهاعتبار نقشى كه در رساندن فرد به غايات مقصود (بهويژه كار و تلاش معمول) دارند، موقعيت و اعتبار متناسب مىيابند. اين نسبت متأسفانه در جامعه صنعتى معكوس شده و امروزه كار و شغل نيز به تبع نقشى كه در تمهيد خدمات فراغتى و دستيابى به امكانات تفريحى و ارضاى كامجويىهاى تفننى دارد، ارزش و اعتبار مقدمى يافته است. از ديد اسلام، سرگرمى و تفريح هنگامى مطلوب و بهنجار خواهد بود كه مؤمن را در رسيدن به غايات كمالى (اعم از قريب، متوسط و بعيد) يارى رساند. بديهى است كه به اقتضاى عقلانيت ابزارى، ميزان مطلوبيت يك وسيله، تابع ميزان نقشى است كه در حصول هدف و نتيجه مقصود بر عهده مىگيرد. بر اين اساس سرگرمى گاه به اعتبار نقشى كه در آمادهسازى روحى و جسمى فرد براى انجام واجبات و مستحبات دارد عنوان مقدمه واجب و مستحب به خود مىگيرد. پرواضح است كه هر اشتغالى به صرف داشتن عنوان سرگرمى و فراغت نمىتواند به چنين نتيجهاى بينجامد. سرگرمى براى تأمين اين منظور، اجمالاً بايد واجد جنبهها و ويژگىهاى فراسرگرمى و كاركردهاى آموزشى و تربيتى باشد.
سودمندى و داشتن هدف عقلايى
يكى از متفرعات اصل اخير، نتيجهمندى و اثربخشى فعل است. مؤمن به اقتضاى ايمانش از انجام كار لغو، عبث و بيهوده و كار فاقد هدف حكيمانه و عارى از نتيجه عقلايى منع شده است. نتايج متفرع بر يك فعل بايد با هزينههاى اصلى و جانبى آن و در رأس همه مصرف عمر، همخوانى داشته باشد. از اينرو يك فعاليت سرگرمكننده تنها هنگامى مطلوب خواهد بود كه علاوه بر نتايج سودمند بىواسطه، از توليد پيامدهاى ناخواسته ضمنى يا متعاقب نيز تا حد امكان عارى باشد. البته تشخيص نتايج آشكار و پنهان يك عمل و ارزيابى و محاسبه آنها همواره و همهجا به آسانى ممكن نيست. به علاوه از ديد اسلام، معيار سودمندى، صرف حصول نتايج ظاهرا مطلوب دنيايى نيست.
رعايت اعتدال و پرهيز از افراط
ويژگى ديگرى كه نه به ذات عمل، بلكه به نحوه تعامل كنشگر بازمىگردد، اين است كه اشتغال به سرگرمى و فراغت و فعاليتهاى تفريحى و تفننى، نبايد به لحاظ كمى به گونهاى باشد كه مؤمن را از انجام امور مهم، وظايف، انتظارات و الزامات خانوادگى و اجتماعى و ترجيحات فردى بازدارد. روشن است كه ميزان مطلوبيت و سطح نياز، تابع موقعيتها و شرايط گوناگون فردى است. افراد بسته به موقعيت سنى، جنسى، تحصيلى، شغلى و اقتصادى خود، فرصتها، امكانات، نيازها و انگيزههاى متفاوتى براى اين سنخ اشتغالات دارند. در هر حال، معيار اسلامى براى تشخيص اين اعتدال اين است كه اولاً از امور مهم (كه امرى نسبى است) جلوگيرى نكند و ثانيا افزون بر حد نياز براى تجديد قوا و حصول آمادگى براى انجام امور مهم نباشد. شاخص مزبور در منابع دينى، اغتنام فرصت و پرهيز اكيد از تضييع عمر است. از اينرو افراد موظفاند تا متناسب با شأن، موقعيت و نياز خويش، فرصتهاى زمانى مقدر خود را مديريت كنند. از ديد فقهى، افراط در اشتغالات فراغتى و تفريحى مجاز، موجب اندراج آنها ذيل عنوان «لهو حرام» خواهد شد.
عارى بودن از بدآموزىهاى فرهنگى، تربيتى و اخلاقى
يكى ديگر از ويژگىهايى كه بهويژه در كار سازمانهاى فرهنگى تأمينكننده محصولات و اشتغالات فراغتى موضوعيت بيشترى دارد، بدآموزىها يا نتايج آشكار و پنهان نامطلوب و بعضا مخربى است كه اين سنخ محصولات، بهويژه براى كودكان و نوجوانان به همراه دارند. انتقال شوكهاى روانى، ايجاد هيجانات كاذب، نقض حريمهاى اخلاقى، قبحزدايى از برخى منكرات، حساسيتزدايى اخلاقى، عادى نماياندن برخى نابهنجارىها، لودگى و هرزهدرايى و... بخشى از اين مواردند. از ديد اسلام، برنامههاى فراغتى و تفريحى نيز همچون ديگر فعاليتهاى فرهنگى در شكل ايدهآل بايد علاوه بر عارى بودن آگاهانه از ابعاد منفى و كاستىهاى توجيهناپذير، در وجه ايجابى نيز متضمن جنبههاى آموزشى، تربيتى، اخلاقى و ارشادى باشند و به رشد و تعالى مخاطب و مصرفكننده كمك كنند. گفتنى است كه در منابع فقهى به قيودات سلبى عام ديگرى (همچون تعاون بر اثم و عدوان، اشاعه فحشا، صد عن سبيلاللّه، افساد فى الارض، يوهن به الحق، اضلال، جحد بآيات اللّه، اتباع الهوى، تعدى عن الحدود، تهييجالشهوات، تتبع خطوات شيطان، قمار و...) نيز اشاره شده كه در اين مقال ضرورتى براى توضيح مفاد آنها احساس نمىشود.
ملاكهايى ديگر نيز همچون فعال بودن و متفكرانه بودن، در مقابل انفعال، احساسزدگى و گزينش عارى از اعمال محاسبات عقلانى توجيهپذير و نيز عارى بودن از قمار و برد و باخت به منزله دو مشخصه ديگر از سرگرمىهاى مقبول و مطلوب اسلام در ضمن آراى انديشمندان كانون توجه قرار گرفتهاند كه به دليل وضوح اين مطالب، و جهت اختصار از طرح تفصيلى آنها مىپرهيزيم.
تأمل در استفتائات جديد علما درباره برخى سرگرمىهاى رايج مانند شطرنج، پاسور، ورزشهاى باشگاهى، برنامههاى طنز، موسيقى، فيلم و سريال و مسابقات رسانهاى، استعمال تفننى دخانيات و مواد مخدر، و فرستادن پيامكها و ايميلهاى خندهدار نيز برخى از ملاكهاى مزبور و احيانا ملاكهاى ريزترى را كه مبناى فتواى فقيه قرار گرفتهاند به دست مىدهد.
نتيجهگيرى
نظريه يا الگوى هنجارى يكى از انواع نظريه در حوزههاى دستورى و تجويزى علوم اجتماعى است. اين نظريه صراحتا يا تلويحا متضمن مجموعهاى از بايدها و نبايدهاى بههمپيوسته معطوف به حوزه رفتار كنشگران حقيقى و حقوقى است؛ نظريهاى كه كنشهاى بايسته در مسير رسيدن به اهداف را تجويز و توجيه مىكند.
هر نظريه يا الگوى هنجارى آگاهانه يا ناآگاهانه به يك يا چند منبع داراى ارزش و اعتبار زمينهاى و برخى مفروضات عام مستند است. دين و نظام باورهاى مذهبى جامعه بسته به جايگاه و موقعيت ساختارى، بالقوه يكى از منابع اصيل نظريههاى هنجارى شمرده مىشود.
اسلام چه به منزله يك دين جاودان، داراى رسالت جهانى و هدايتگر انسان در مسير تحقق حيات طيب اينجهانى و كسب سعادت اخروى و چه به مثابه يك فرانهاد اجتماعى در جوامعى همچون ايران، كانونىترين منبع و مرجع اخذ هرگونه نظريه هنجارى در عرصههاى گوناگون زندگى اجتماعى است.
نيازهاى فردى و جمعى پذيرفتهشده در هر جامعه اغلب از طريق سازوكارهاى نهادى و منطبق با الگوهاى هنجارى داراى مقبوليت اكثرى ارضا مىشوند.
سرگرمى و تفريح به منزله يك نياز ديرپا و اجتنابناپذير همچون ديگر نيازهاى همگانى، در مقام ارضا به مجموعهاى از اصول هنجارى و قواعد عام رفتارى متناسب با ظرفيتها و اقتضائات محيطى نيازمند خواهد بود.
نظام هنجارى اسلام با ابتنا بر عقل و وحى و همسو با اهداف هدايتى و تربيتى خود، قواعد ثابت و متغيرى را در قالب مجموعهاى از بايدها و نبايدها با هدف هدايت كنشهاى فردى و سازمانى در مقام ارضاى نياز به سرگرمى و تفريح تشريع كرده است.
اهم اصول هنجارى اسلام در اين حوزه عبارتاند از: عدم تناسب با مجالس لهو و لعب، عارىبودن از مفاسداخلاقى و نقض حدودشرعى (گناه)، عارىبودن از بدآموزىهاى اخلاقى و تربيتى، عدم مانعيت از انجام امور مهم، داشتن تناسب با اقتضائات و تمايلات فطرى، همسويى با فرايند كمالجويى معنوى، مؤثر بودن در توليد آثار و كاركردهاى مثبت، تقويت روحيه براى كار و تلاش بيشتر، همراه بودن با اعتدال و ميانهروى، مؤثر بودن در ايجاد شادىهاى روحى و معنوى، ارضاى نيازهاى شناختى و عاطفى.
- ـ ادگار، اندرو و پيترسج ويك، مفاهيم بنيادى نظريه فرهنگى، ترجمه مهران مهاجر و محمد نبوى، تهران، آگه، 1387.
- ـ استوكر، جرى و ديويد مارش، روش و نظريه در علوم سياسى، ترجمه اميرمحمد حاجىيوسفى، تهران، پژوهشكده مطالعات راهبردى، 1387.
- ـ الوانى، سيدمهدى و حسن دانايىفرد، گفتارهايى در فلسفه تئورىهاى سازمان دولتى، تهران، صفار، 1380.
- ـ باقرى، خسرو، نگاهى دوباره به تربيت اسلامى، چ دوم، تهران، مدرسه، 1388.
- ـ برزينكا، ولفگانگ، نقش تعليم و تربيت در جهان امروز، ترجمه مهر آفاق بايبوردى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1371.
- ـ برن، اگ و نيم كوف، زمينه جامعهشناسى، ترجمه اميرحسين آريانپور، چ هفتم، تهران، فرانكلين، 1353.
- ـ بودون، ريمون، مطالعاتى در آثار جامعهشناسان كلاسيك، ترجمه باقر پرهام، تهران، نشر مركز، 1384.
- ـ ـــــ ، و فرانسوا بوريكو، فرهنگ جامعهشناسى انتقادى، ترجمه عبدالحسين نيكگهر، تهران، فرهنگ معاصر، 1385.
- ـ بهجت فومنى، محمدتقى، استفتائات، قم، دفتر معظمٌله، 1428ق.
- ـ بيرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه باقر ساروخانى، چ دوم، تهران، كيهان، 1370.
- ـ پارسانيا، حميد، «دين و خاستگاه شادىهاى پايدار»، كتاب زنان، ش 14، زمستان 1380، ص 48ـ60.
- ـ ـــــ ، «نسبت فقه سياسى و فلسفه سياسى»، علوم سياسى، ش 21، بهار 1382، ص 7ـ18.
- ـ تبريزى، ميرزاجواد، استفتائات جديد، قم، دفتر معظمٌله، بىتا.
- ـ جعفرى، محمدتقى، ترجمه و شرح نهجالبلاغه، چ چهارم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1370.
- ـ جناتى، محمدابراهيم، «هنر و زيبايى از نگاه مبانى فقه اجتهادى»، كيهان انديشه، ش 69، آذر و دى 1375، ص 91ـ112.
- ـ جوادى آملى، عبداللّه، تفسير موضوعى قرآن كريم، قم، اسراء، 1377.
- ـ چلبى، مسعود، جامعهشناسى نظم، تهران، نى، 1375.
- ـ حسينى خامنهاى، سيدعلى، اجوبهالاستفتائات، تهران، انتشارات بينالمللى الهدى، 1379.
- ـ دبيرخانه شوراى عالى انقلاب فرهنگى، بيست سال تلاش در مسير تحقق اهداف انقلاب فرهنگى، چ دوم، تهران، دانشپرور، 1385.
- ـ روزنانى، هاشم، «اسلامىكردن برنامه آموزشى و تحصيلى»، ترجمه سوسن كشاورز، حوزه و دانشگاه، ش 32، پاييز 1381، ص 87ـ110.
- ـ زرگر، افشين، «نظريه هنجارى روابط بينالملل در جهان معاصر»، سياست خارجى، سال بيست و يكم، ش 3، پاييز 1386، ص 599ـ634.
- ـ ساروخانى، باقر، درآمدى بر دائرهالمعارف علوم اجتماعى، تهران، كيهان، 1370.
- ـ شجاعىزند، عليرضا، «آميزه عقل و ايمان»، نقد و نظر، ش 25و26، زمستان 1379 و بهار 1380، ص 240ـ265.
- ـ ـــــ ، «دين تمام زندگى»، حكومت اسلامى، ش 22، زمستان 1380، ص 23ـ50.
- ـ شلبى، احمد، زندگى اجتماعى از ديدگاه اسلام، ترجمه سيدمحمود اسداللهى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1376.
- ـ صادقزاده قمصرى، عليرضا، «دين و تربيت: رويكردهاى اسلامى و تربيتى»، حوزه و دانشگاه، ش 32، پاييز 1381، ص 117ـ142.
- ـ صافى گلپايگانى، لطفاللّه، جامع الأحكام، چ چهارم، قم، حضرت معصومه عليهاالسلام، 1417ق.
- ـ طباطبائى، سيد محمدحسين، تفسير الميزان، ترجمه سيد محمدباقر موسوى همدانى، قم، جامعه مدرسين، 1363.
- ـ طباطبايى، جواد، زوال انديشه سياسى در ايران، تهران، كوير، 1383.
- ـ علمالهدى، جميله، مبانى تربيت اسلامى و برنامهريزى درسى، تهران، دانشگاه امام صادق عليهالسلام، 1384.
- ـ عليزاده، عبدالرضا، مبانى رويكرد اجتماعى به حقوق، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1387.
- ـ غزالى، ابوحامد، احياء علومالدين، بيروت، دارالكتبالعلميه، 1406ق.
- ـ فاضل لنكرانى، محمد، جامعالمسائل (استفتائات)، چ دهم، قم، اميرالعلم، 1380.
- ـ فضلاللّه، سيد محمدحسين، فقه و زندگى، ترجمه مجيد مرادى، قم، دارالملاك، 1380.
- ـ فنايى، ابوالقاسم، دين در ترازوى اخلاق، تهران، مؤسسه فرهنگى صراط، 1384.
- ـ كرايب، يان، نظريه اجتماعى مدرن، ترجمه عباس مخبر، تهران، آگاه، 1378.
- ـ گليسر، داريل، نظريه هنجارى، در: ديويد مارش و جرى استوكر، روش و نظريه در علوم سياسى، ترجمه اميرمحمد حاجىيوسفى، تهران، پژوهشكده مطالعات راهبردى، 1378.
- ـ لاريجانى، صادق، «دين و دنيا (گفت وگو)»، نامه فرهنگ، ش 16، زمستان 1372، ص 16ـ30.
- ـ ليتل، دانيل، تبيين در علوم اجتماعى، ترجمه عبدالكريم سروش، چ دوم، تهران، صراط، 1381.
- ـ ماير، فردريك، تاريخ انديشههاى تربيتى، ترجمه علىاصغر فياض، چ دوم، تهران، سمت، 1374.
- ـ مرادى، مريم و ديگران، «شادمانى و شخصيت»، تازههاى علوم شناختى، سال هفتم، ش 2، تابستان 1384، ص 60ـ71.
- ـ مصباح، محمدتقى، اخلاق در قرآن، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1377.
- ـ ـــــ ، نظريه حقوقى اسلام، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1386.
- ـ مكارم شيرازى، ناصر، استفتائات جديد، قم، چ دوم، مدرسه امام على عليهالسلام، 1427ق.
- ـ مك كوايل، دنيس، درآمدى بر نظريه ارتباطات جمعى، ترجمه پرويز اجلالى، تهران، مركز مطالعات و تحقيقات رسانهها، 1382.
- ـ ملكيان، مصطفى، «مدرنيته و ايران»، آيين، ش 4، مهر 1385، ص 48ـ53.
- ـ موسوى خمينى، سيدروحاللّه، استفتائات، قم، جامعه مدرسين، 1372.
- ـ موسوى گلپايگانى، سيدمحمدرضا، مجمعالمسائل، چ سوم، قم، مؤسسه دارالقرآن الكريم، 1412ق.
- ـ نجاريان، بهمن و فريد براتى سده، «ورزش و بهداشت روانى»، مجله علمى ـ پژوهشى علوم انسانى دانشگاه الزهراء، ش 9و10، تابستان 1371، ص 98ـ116.
- ـ نصر، حسين، «اسلام براى عرضه به دنياى جديد چه دارد؟»، ترجمه ه. حيدرى و ح. امينى، قبسات، ش 28، تابستان 1382، ص 44ـ73.
- ـ ـــــ ، اسلام: مذهب، تاريخ و تمدن، ترجمه عباس گيلورى، تهران، روزبهان، 1385.
- ـ هلاكويى، فرهنگ، جامعه امروز، تهران، جلالى، 1356.