نخستین سخن
Article data in English (انگلیسی)
«اَللّهُمَّ اِنّى اَفْتَتِحُ الْقَوْلَ بِحَمْدِکَ وَ اَنْطِقُ بِالثَّنآءِ عَلَیکَ وَ اُمَجِّدُکَ وَ لاغایةَ لِمَدْحِکَ وَ اُثْنى عَلَیکَ وَ مَنْ یبْلُغُ غایةَ ثَنآئِکَ وَ اَمَدَ مَجْدِکَ وَ اَنّى لِخَلیقَتِکَ کُنْهُ مَعْرِفَةِ مَجْدِکَ وَ اَى زَمَنٍ لَمْ تَکُنْ مَمْدُوحا بِفَضْلِکَ مَوْصُوفا بِمَجْدِکَ عَوَّادا عَلَى الْمُذْنِبینَ بِحِلْمِکَ تَخَلَّفَ سُکَّانُ اَرْضِکَ عَنْ طاعَتِکَ فَکُنْتَ عَلَیهِمْ عَطُوفا بِجُودِکَ جَوادا بِفَضْلِکَ عَوَّادا بِکَرَمِکَ یا لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ الْمَنَّانُ ذُوالْجَلالِ وَالْإِکْرامِ.»
سپاس خدایى را سزاست که بىمنت دما دم مىبخشد. درود و صلوات الهى و فرشتگان مقرب، انبیا و اولیاى الهى بر پیامبر گرامى حضرت محمّد صلىاللهعلیهوآله و بر خاندان پاک و مطهّرش که نشانههاى هدایت و تجلّى مظاهر اسماى الهىاند.
اینک، سى و چهارمین شماره «معرفت فلسفى» را با عنایت از فضل و کرم خداى متعال، و به این امید که از فیض بىکران اندیشه و حکمت، گوشهاى از بىنهایت کرامات و فیوضات ربّانى، توشهاى فراهم آورده باشد، به اهل معرفت تقدیم مىداریم. موضوعات مطرحشده در این مجموعه به اختصار عبارتاند از:
نویسنده محترم در مقاله «ارزش معرفتشناختى علم حضورى» بر این باور است که در قلمرو معرفتشناسى، حقیقت داشتن و مطابقت با واقع را ملاک ارزش معرفتشناختى معرفى مىکنند. گرچه دیدگاههاى دیگرى نیز در اینباره مطرحاند، اما آنچه بین فیلسوفان مسلمان به منزله ملاک پذیرفته شده، همین است. دقت در این معنا نشان مىدهد این ملاک را تنها درباره علوم حصولى مىتوان به کار گرفت. از سوى دیگر، علم در معرفتشناسى اسلامى به معناى عامى به کار مىرود؛ به گونهاى که علم حضورى را نیز دربر مىگیرد. حال، این پرسش مطرح مىشود، که آیا علم حضورى نیز ارزش معرفتشناختى دارد، یا خیر؟ اگر پاسخ این پرسش مثبت باشد، چگونه مىتوان ملاک مزبور را بر علم حضورى تطبیق کرد؟ این مقاله در تلاش است تا با ارائه معنایى جدید از ارزش معرفتشناختى، علم حضورى را نیز در دایره ارزشگذارىهاى معرفتشناختى وارد کند. بر پایه این معنا، واقعنمایى به طور عام و خودنمایى به طور خاص، ملاک ارزش معرفتشناختى معرفى شده و علم حضورى به دلیل خودنما بودن، از نظر معرفتى ارزشمند تلقّى شده است.
نویسندگان محترم در مقاله «سنجش تطبیقى مسئله وجود ذهنى از دیدگاه ابنسینا و فخر رازى» به مقایسه تطبیقى وجود ذهنى از منظر ابنسینا و فخر رازى پرداختهاند. مىنویسند: تلاشهاى بىثمر شکّاکان و سوفسطاییان در طول تاریخ، اهمیت افزون این مسئله را که سویه معرفتشناختى بحث علم را نیز رقم مىزند، نمایانتر مىسازد. فیلسوفانى چون ابنسینا و فخر رازى که از طلایهداران بحث در این موضوع بودهاند، مجالى فراخ را جهت واکاوى مسئله فراهم آوردهاند؛ اما از آنجایى که گاه کوشش فراوان ابنسینا در پرداخت مسئله وجود ذهنى مورد تردید واقع مىشود و یا به فیلسوفى چون فخر رازى نسبت انکار وجود ذهنى داده مىشود. از اینرو، این پژوهش بر آن است تا هم تلاش گسترده ابنسینا را در این باب ارج نهد و هم ناروایى نسبت انکار به رازى را فاش سازد. این امر مهم از رهگذر تبیین ماهیت و اثبات وجود ذهنى از دیدگاه فیلسوفان یادشده و کشف قناع اضطراب از کلمات فخر رازى، به همراه سنجش تطبیقى میان دو دیدگاه دستیافتنىتر شده است.
در نمط دهم کتاب اشارات، گفتمان فلسفى ابنسینا در باب قوه خیال و حس مشترک صورتى نو به خود گرفته است. نویسندگان محترم در مقاله «بررسى برخى پیامدهاى رویکرد نوین دو حوزه سینوى صدرایى در معرفتشناسى قوه خیال» این موضوع را بررسى کردهاند. ابنسینا، در ذیل کارکردهاى این دو قوه، ادراک و حفظ صورى را لحاظ مىکند که به لحاظ وجودشناختى، متعالى از ماده بوده، در عالم غیب و ملکوت حضور دارند و به گونه مشاهده و از طریقى غیرحصولى براى نفس به دست مىآیند. لحاظ این رویکرد به نتایجى چند در قلمرو معرفتى حکمت سینوى مىانجامد. از جمله این پیامدها مىتوان به حلّ معماى تجرّد یا مادّیت خیال نزد ابنسینا، اذعان ضمنى وى به نظریه حرکت جوهرى و لحاظ فاعلیت و پویایى نفس در فرایند ادراک اشاره کرد. در حوزه صدرایى، ملّاصدرا حسّ مشترک و خیال را قوهاى واحد لحاظ مىکند. وى یکى از علل دشوارى پذیرش معاد جسمانى را در نحوه نگرش جمهور به این قوه و لحاظ مادى آن مىداند و دماغ را مظهر خیال به شمار مىآورد، نه محل آن. او به جهت جنبه عرفانى فلسفه خویش، قوه خیال را داراى سه ویژگى تجرّد مثالى، خلّاقیت و جامعیت اضداد مىداند. از جهت دینشناختى، به واسطه این سه ویژگى، مسئله معاد جسمانى و وقوع تناسخ ملکى به گونهاى اتم تبیین مىشود.
اینکه حقیقت معنا چیست؟ مقولهاى ذهنى است یا خارجى؟ و یا امرى متفاوت با آن دو؟ چه رابطهاى است میان معنا و کاربرد؟ اینها و برخى از پرسشهاى کلیدى در باب هستىشناسى معنایند که نویسنده محترم در مقاله «هستىشناسى معنا» درصدد پاسخ به آنهاست. شناخت حقیقت معنا، گامى بنیادین براى تحلیل انواع گزارههاست. در تبیین ماهیت معنا، آراى متفاوتى میان فیلسوفان به ویژه فلاسفه زبان در غرب مطرح است. برخى معنا را همان مصداق، و برخى آن را رابطه میان لفظ و مصداق مىدانند. جمعى از جمله جان لاک، معنا را تصور یا نوعى ایده ذهنى برمىشمارند. کسانى نیز حقیقت معنا را در واکنشهاى رفتارى و خارجى افراد به کلمات جستوجو مىکنند. ویتگنشتاین در مرحله اولیه زیست فلسفى خود بر «نظریه تصویرى معنا» تکیه داشت؛ اما بعدها دیدگاه کاربردى یا ابزارى معنا را مطرح کرد. جان آستین نیز همچون ویتگنشتاین تکیه خود براى تحلیل معنا را بر کاربرد قرار داد. در میان اندیشمندان اسلامى، علماى اصول، اغلب در بحث از حقیقت وضع و رابطه آن با موضوعٌله به این مسئله پرداختهاند.
این مقاله، پس از تبیین و ارزیابى دیدگاهها، نظر برگزیده را چنین بیان مىکند: معنا همان صورت ذهنى است، بدون لحاظ ذهنیت. به عبارت دیگر، معنا مساوى محکى یا معلوم بالذات است که در برابر مفهوم (حاکى) و مصداق (معلوم بالعرض) است.
نویسنده محترم در مقاله «چیستى اعتبار نزد علّامه طباطبائى»، معتقد است که مسئله اعتباریات از مسائل مهم در قلمرو فلسفههاى مضاف به ویژه فلسفه حق، فلسفه سیاست، فلسفه حقوق و فلسفه اخلاق است. حقیقت اعتبار و امور اعتبارى، تمییز میان معانى گوناگون آن، ضرورت اعتبار، نخستین اعتبار، انواع اعتباریات، و سرانجام رابطه اعتباریات و صدق و کذب از مهمترین مباحثى هستند که در بحث اعتباریات باید کانون توجه باشند. اندیشمندان بسیارى درباره مسائل مزبور مباحثى ارزشمند مطرح کردهاند؛ اما دو تن از متفکران برجسته مسلمان، یعنى مرحوم غروى اصفهانى و علّامه طباطبائى دقیقترین مباحث را در این حوزه انجام دادهاند. این نوشتار، شرح و بررسى دیدگاه علّامه طباطبائى درباره مسئله اعتباریات را عهدهدار است.
مسئله رابطه نفس و بدن، همواره مسئلهاى بحثانگیز در حوزه علمالنفس فلسفى بوده است است. نویسنده محترم در مقاله «رابطه نفس و بدن در نگاه ملّاصدرا» معتقد است که ملّاصدرا نیز همچون حکماى مشّاء در اینباره نظریهپردازى کرده و به دستاوردهایى کمنظیر دست یافته است. در این مقاله، به دنبال تبیین دیدگاه او درباره این مسئله است. ملّاصدرا با برخى از آموزههاى مشّائین درباره نفس موافق است، ولى رابطه بین موجود مادى و مجرد را ناممکن مىداند. وى با بهره از اصول فلسفى عام خویش، همچون اصالت و تشکیک وجود، حرکت جوهرى، و سرانجام ترکیب اتحادى ماده و صورت، به ترکیب اتحادى و ذاتى نفس و بدن نایل مىشود. وى حقیقت نفس را حقیقت تعلقى مىداند. به نظر ملّاصدرا، نفس در آغاز جسمانى و مادى محض است؛ ولى رفتهرفته با حرکت جوهرى اشتدادى، ضمن حفظ مرتبه پیشین، به سمت تجرد پیش مىرود؛ یعنى نخست مادى محض است؛ سپس مادى ـ مثالى مىشود و ممکن است به مرتبه مادى مثالى عقلى نیز برسد. بازتاب طبیعى رابطه اتحادى نفس و بدن، و بهره نفس از ساحت مادى و تجردى، نظریه وحدت نفس و قواست که وى بر آن پافشارى مىکند. بر پایه این دیدگاه تأثیر و تأثر دوجانبه نفس و بدن، به تأثیر در میان مراتب تفسیر مىشود.
و سرانجام، نویسنده محترم در مقاله «نظریه بدیع قانون طبیعى در حکمت عملى اسلامى» بر این باور است که نگارش این مقاله، دربردارنده نظریهاى بدیع درباره قانون طبیعى از نگاه فلسفه اسلامى است. قانون طبیعى بنیادىترین گزارههاى عقل عملى درباره رفتار اختیارى بشر است. کشف مفاد قانون طبیعى، مبتنى بر دو امر است: شناسایى طبیعت بشر و تشخیص هدف آفرینش انسان. نفس آدمى داراى سه مرتبه نباتى، حیوانى و انسانى (ناطقه) است. محتواى قانون طبیعى، یعنى حکم عقل درباره رفتارهاى بشر، با التفات به امکانات طبیعى هر مرتبه نفس و با توجه به هدف آفرینش بشر به دست مىآید. گزارههاى قانون طبیعى همگى بدیهىاند که بر اثر معرفت حضورى نفس به همه نیازهاى خود فهمیده مىشوند.
در پایان، ضمن تشکر و سپاس از همه بزرگواران و عزیزانى که ما را در تهیه این شماره نشریه یارى رساندند، یادآور مىشود که نقدهاى عالمانه و پیشنهادهاى مشفقانه ارباب معرفت را همچون همیشه، براى خود موهبتى گرانبها مىدانیم که بر غناى هرچه بیشتر نشریه خواهد افزود.