نخستین سخن
Article data in English (انگلیسی)
«الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِی بَطَنَ خَفِیَّاتِ الْأَمُوُرِ وَ دَلَّتْ عَلَیْهِ أَعْلَامُ الظُهُورِ وَ امْتَنَعَ عَلَى عَیْنِ الْبَصِیرِ فَلَا عَیْنُ مَنْ لَمْ یَرَهُ تُنْکِرُهُ وَ لَا قَلْبُ مَنْ أَثْبَتَهُ یُبْصِرُهُ سَبَقَ فِی الْعُلُوِّ فَلَا شَیْءَ أَعْلَى مِنْهُ وَ قَرُبَ فِی الدُنُوِّ فَلَا شَیْءَ أَقْرَبُ مِنْهُ فَلَا اسْتِعْلَاؤُهُ بَاعَدَهُ عَنْ شَیْءٍ مِنْ خَلْقِهِ وَ لَا قُرْبُهُ سَاوَاهُمْ فِی الْمَکَانِ بِهِ لَمْ یُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَى تَحْدِیدِ صِفَتِهِ وَ لَمْ یَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِهِ فَهُوَ الَّذِی تَشْهَدُ لَهُ أَعْلَامُ الْوُجُودِ عَلَى إِقْرَارِ قَلْبِ ذِی الْجُحُودِ تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا یَقُولُهُ الْمُشَبِّهُونَ بِهِ وَ الْجَاحِدُونَ لَهُ عُلُوّآ»
با حمد و سپاس خداوند حىِّ سرمد و با درود و صلوات بر رسول اکرم خاتم و خاندان پاک و مطهّرش ـ علیهم صلوات اللّه ـ، بیست و چهارمین شماره معرفت فلسفى را به این امید که مقبول ارباب معرفت افتد تقدیم مىداریم. در این شماره نیز مجموعهاى از مقالات فلسفى و معرفتشناختى فراهم آمده که مهمترین محورها و موضوعات آنها به اجمال به قرار ذیل است.
چیستى عقل، جایگاه و اقسام آن و نیز رابطه میان عقلانیت و کرامت انسان، و بررسى موضوع خلّاقیت محورهاى اصلى مقاله «نسبت میان عقلانیت و کرامت انسان در فلسفه ملّاصدرا و کانت» مىباشند. نویسندگان محترم ابتدا با اشاره به ایده «کرامت ذاتى انسان» و آراى گوناگون در اینباره به معناى «عقلانیت» از نگاه ملّاصدرا و کانت پرداختهاند و مىنویسند: عقل در نزد ملّاصدرا و کانت معانى گوناگون دارد، اما مراد از عقل در این نوشتار آن چیزى است که هم سرچشمه استدلال و هم منشأ دین و معنویت است و مىتواند انسان را به واقعیت برساند. کانت آن را در گستردهترین معنا، فاعل شناسا مىداند و در حکمت متعالیه و در فلسفه کانت عقلانیت بنیادىترین ویژگى انسان محسوب مىشود. ایشان در ادامه نسبت عقلانیت و علم و دانایى را بررسى نموده و معتقدند که از نظر ملّاصدرا، علم از سنخ وجود است و همان احکام وجود را دارد و با ماوراى طبیعت تعریف مىشود. اما در نزد کانت مبناى کرامت انسان استقلال و خودآئینى اوست. به نظر ملّاصدرا و بر خلاف کانت، نه تنها میان عقل نظرى و عملى جدایى نیست، بلکه به هم پیوسته و مکمل یکدیگرند. کانت بر خلاف ملّاصدرا، «شهود عقلانى» و «اشراق قلبى» در حوزه عقل نظرى را نمىپذیرد، اما به حجّیت عقل عملى و همگانى اعتقاد دارد. بحث از نسبت میان خلّاقیت انسان با کرامت او، بیان نمونههایى از خلّاقیت در فلسفه ملّاصدرا و کانت مباحث پایانى این نوشتار را به خود اختصاص داده است.
نویسنده محترم مقاله «منزلت عقل و وحى در هندسه معرفت بشرى»، ابتدا به وجوه اهمیت و ضرورت پرداختن به بحث از نسبت میان عقل و وحى، و علم و دین اشاره نموده، خاطرنشان ساخته است که شاید همین ضرورت سبب شده تا استاد جوادى آملى افزون بر مطرح ساختن این موضوع در فرصتهاى گوناگون، کتابى مستقل نیز در این باب به رشته تحریر درآورد. به اعتقاد نویسنده محترم، نظریه استاد جوادى آملى مبتنى بر معرفتشناسى حکمت متعالیه است که به سازگارى و جمع میان راههاى متنوع معرفت قائل است. بر اساس این نظریه، عقل و نقل دو راه براى به دست آوردن معرفتاند که در اصل با یکدیگر هماهنگاند و جمع میان آنها در شناخت دین ضرورى است. در ادامه وى به گزارش اجمالى و تحلیل نظریه استاد جوادى آملى پرداخته و مراد از عقل و دین را بیان نموده و به دو پیشفرض این بحث یعنى: حقانیت دین اسلام، و حجّیت عقل در ادراک برخى از حقایق اشاره نموده است. سپس، مؤلفههاى اصلى نظریه استاد جوادى آملى چنین صورتبندى شده است: 1) عقل در برابر دین یا وحى نیست، بلکه در برابر نقل است. 2) عقل و نقل هر دو در درون دین قرار دارند، نه در بیرون دین و مقابل آن. 3) عقل نیز مانند نقل حجّت و معتبر است. 4) دین قول خدا است و جهان طبیعت و تکوین فعل خدا. 5) عقل و نقل هر دو یا فعل خدا را مىشناسند یا قول خدا را. 6) براى فهم دین به عقل و نقل، هر دو، نیاز است. این نظریه تعارض میان عقل و نقل و علم و دین را برطرف مىسازد و در اسلامىسازى علوم به خوبى به کار مىآید. تأمّلات و پرسشهاى نویسنده محترم درباره این نظریه بخش پایانى این نوشتار را تشکیل مىدهد.
یکى از آموزههاى اسلامى معاد است. بحث در باب کیفیت معاد و چگونگى حشر انسان و حتى سایر موجودات از بحثهاى دراز دامن است. نویسنده محترم مقاله «معاد جسمانى از دیدگاه ابنعربى» تلاش نموده به تبیین دیدگاه ابنعربى در باب امکان و چگونگى معاد جسمانى بپردازد. وى ابتدا به اختصار هرچه تمامتر به تنوع آراء فلاسفه، عرفا و متکلمان در باب امکان و چگونگى معاد جسمانى اشاره نموده، نظر ابنعربى در اینباره را بیان مىکند. به اعتقاد نویسنده محترم، ابنعربى معاد را روحانى ـ جسمانى مىداند؛ زیرا بدن همواره (در دنیا، برزخ و آخرت) ملازم نفس است. البته جسمانى بودن بدن در نگاه ابنعربى مستلزم مادى و عنصرى بودن آن در برزخ و آخرت نیست. در ادامه در یک تقسیمبندى کلى دیدگاه ابنعربى درباره دنیا، برزخ و آخرت و چگونگى وجود و حضور موجودات در این عوالم ارائه شده و سپس، مبانى معاد از دیدگاه او چنین بازگو شده است: 1) وحدت وجود و نظام مظهریت؛ 2) عدم تکرار در تجلّى و وحدت عینى؛ 3) چینش نظام هستى و فلسفه خلقت بر اساس حب حق به شناخته شدن؛ 4) چیستى طبیعت و مرتبه آن؛ 5) چیستى هویت انسان و همراهى همیشگى نفس مجرد با بدن در همه نشآت. تحلیل معاد جسمانى و نتیجهگیرى از مقدمات مذکور، جایگاه بهشت و جهنم و در پایان، نقد و بررسى دیدگاه ابنعربى و نتیجهگیرى به این نوشتار پایان بخشیدهاند.
نویسنده محترم مقاله «نگاهى انتقادى به ابعاد معرفتى ایدهآلیسم» تلاش نموده است با معرفى برخى از مبانى معرفتى ایدهآلیسم آنها را بررسى و نقد نماید. وى ابتدا به این نکته اشاره کرده است که هرچند دکارت در حوزه عقلگرایى، و برکلى و هیوم در حوزه تجربهگرایى زمینه ظهور ایدهآلیسم در دوران جدید را فراهم نمودند، اما این انقلاب کوپرنیکى معرفتشناختى کانت بود که ایدهآلیسم دوران جدید را پویایى و تشخص بخشید. وى شکگرایى، ضدّیت با متافیزیک، و عدم امکان تفکیک عالم خارج از ذهن را از مبانى معرفتى اصلى ایدهآلیسم و نظریات انسجامگرایى، پراگماتیسم و ساختگرایى را برخى از پیامدهاى معرفتى ایدهآلیسم دانسته و به نقد آنها پرداخته است. وى در ادامه ضمن اشاره به این نکته که بیشتر اشکالات مبانى و پیامدهاى ایدهآلیسم برخاسته از انکار وجود جهان مستقل خارج از ذهن است، ده دلیل بر اثبات وجود جهان مستقل خارج از ذهن ارائه کرده و در پایان سه مشکل نهایى ایدهآلیسم یعنى: 1) بطلان ادعاى تساهل و مدارا؛ 2) جزماندیشى سادهانگارانه؛ 3) نابودى انسان و انسانیت پس از کنار گذاشتن خدا و دین را تبیین نموده است.
آیا پدیدارشناسى هوسرل نوعى ایدهآلیسم محض است یا نوعى ایدهآلیسم استعلایى که وجود جهان خارج و علم به آن را انکار نمىکند، بلکه نوعى شناخت خاص از جهان خارج را به دست مىدهد؟ نویسندگان محترم مقاله «پدیدارشناسى هوسرل» تلاش نمودهاند تا اثبات نمایند که پدیدارشناسى هوسرل، ایدهآلیسمى استعلایى است. آنان ابتدا به معناى پدیدارشناسى و پیشینه آن اشاره نموده، آراء هوسرل در کتاب ایدهها را به اجمال بیان کرده و تفکیک هوسرل میان پدیدارشناسى به مثابه روش، و پدیدارشناسى به منزله معرفت را یادآور شدهاند. به نظر آنان توجه و تبیین درست از کاربرد اصطلاحاتى همچون «آگاهى»، «همدلى»، «تأویل»، «حیث التفاتى»، «شهود» و «ماهیت» به خوبى مىتواند تفاوت پدیدارشناسى هوسرل را با سایر پدیدارشناسىها و حتى همه فلسفه روشن نماید. شاید بتوان گفت: مهمترین و البته تأمّلبرانگیزترین نتیجهاى که این نوشتار در اختیار مىنهد این است که براى رسیدن به نگرشى نوین به جهان و انسان باید در به کارگیرى مفاهیم و اصطلاحات تغییرى اساسى پدید آورد. در غیر این صورت، به جز تکرار و واگویى چیزى به دست نمىآید.
معرفت و شناخت چه مقدار و چگونه متأثر از زمینههاى اجتماعى و فرهنگىاند؟ آیا راهى براى حفظ اعتبار معرفتى گزارههاى علمى هست؟ نویسندگان محترم مقاله «چالشهاى جامعهشناختى فراروى معرفتعلمى» در پى آن هستند که در محدوده نوشتارشان به پرسشهاى مذکور پاسخ گویند. آنان ابتدا به تعریف مفاهیم اصلى و کلیدى مقاله همچون، معرفت علمى، معرفتشناسى، معرفت پوزیتیویستى و جامعهشناسى معرفت و بیان اهداف مقاله حاضر پرداخته، سپس به جایگاه و پیشینه مباحث جامعهشناسى معرفت اشاره نموده، آراء فیلسوفانى همانند پوپر را به اجمال بیان و بررسى نمودهاند. در ادامه علمگرایى و لوازم آن، نسبت میان علوم تجربى و جامعهشناسى معرفت، پارادایم علمى و معرفت تجربى، علم وسیع و چالشهاى موجود در اعتبار معرفتى آن، و بحث گذار از مبانى تجربى معرفت علمى را قلمى ساختهاند. تأثیر آراء کوهن بر جامعهشناسى معرفت و مطرح ساختن مطالعات اجتماعى و فرهنگى و فمینیستى علم، به همراه الگوهاى ماهیت اجتماعى معرفت و رویکردهاى ترکیبى در معرفتشناسى اجتماعى از دیگر محورهاى مهم این نوشتارند. شاید بتوان گفت توجه به آراى فیلسوفان مسلمان و برخى موضوعات مطرح در فلسفه اسلامى، نظیر تفکیک علم حصولى و حضورى، و توان این موضوعات در حل مشکلات معرفتشناسى علم قابل توجهترین نکته این نوشتار است.
نویسنده محترم مقاله «ویتگنشتاین؛ خداباور یا ملحد؟» تلاش نموده است تا با تبیین و بررسى آراى فلسفى ویتگنشتاین، به ویژه در دو کتاب او یعنى؛ رساله منطقى و فلسفى، و پژوهشهاى فلسفى به این پرسش پاسخ گوید که آیا ویتگنشتاین خداباور بوده یا ملحد؟ به اعتقاد نویسنده محترم براساس آراء ویتگنشتاین در کتاب رساله منطقى و فلسفى او به ماوراء طبیعت قائل نبوده و دلیل وى بر این مطلب نیز این است که نمىتوان درباره آن عالم چیزى گفت و زبان به آن راه ندارد. بنابراین، براساس مطالب این کتاب ویتگنشتاین ملحد بوده است. اما بر اساس عبارات و مطالب کتاب پژوهشهاى فلسفى، او براى امر الوهى (خدا) و اعتقادات دینى حقیقتى مستقل از اذهان قائلبوده، هرچند زباندینى و الهیات را زبانى دیگرگونهمىدانسته است.
در پایان ضمن تقدیر و سپاس از همه عزیزاذن و فرهیختگانى که در سامان بخشیدن این مجموعه سهیم بودهاند، همچون همیشه یادآور مىگردد که نقدهاى عالمانه و پیشنهادهاى مشفقانه خوانندگان محترم را ارج نهاده و موجب غنا و بهبود بیش از پیش نشریه مىدانیم.