Philosophy and Religion: A Panel Discussion Attendants/ Ayatullah Muhammad Taqi Mesbah, Hoj. Ghulam-Rida Fayyazi
چکیده و کلیدواژه فارسی (Persian)
در این نشست، درباره برخى مباحث مربوط به نسبت میان دین و فلسفه و معرفت دینى و معرفت فلسفى بحث و بررسى شده است. تعریف دین و فلسفه، تعریف معرفت دینى و معرفت فلسفى و نسبت میان دین و فلسفه بر اساس تعاریف برگزیده، و نسبت میان مسائل دینى و مسائل فلسفى به همراه تبیین امکان و چگونگى تعارض میان دین و فلسفه و میان معرفت دینى و معرفت فلسفى و راه حل این تعارض از محورهاى اصلى این نشست است. کلید واژه ها دین، فلسفه، معرفت دینى، معرفت فلسفى، دین شناسى معرفت فلسفى: لطفاً ابتدا تعریفى از «فلسفه» و «دین» مطرح بفرمایید. آیة الله مصباح: در توضیحاتى که قبلا درباره تعریف «فلسفه» مطرح شد، اجمالا گفتیم: فلسفه داراى تعاریف متعددى است و اصطلاحات گوناگونى دارد. تکرار آن بحث در اینجا مناسب نیست. ما باید به تعریف خودمان، که براى فلسفه مى پذیریم و در این بحث براساس آن صحبت مى کنیم، اشاره اى کنیم؛ همین طور در مورد «دین». به عنوان مقدّمه، اشاره کنم که واژه «فلسفه» و واژه «دین» گاهى به ملابسات فلسفه و دین اطلاق مى شود؛ چیزهایى که مربوط به فلسفه است و چیزهایى که مربوط به دین است یا چیزهایى که حاصل فلسفه و دین است. اینها را باید از هم تفکیک کرد تا در بحث، اختلاطى به وجود نیاید؛ چون بسیارى از اختلافاتى که در این زمینه وجود دارد، اساسش در اصطلاحات و واژه ها واقع شده و مسامحاتى است که در تعبیرها به کار مى رود؛ مثلا، ما یک فلسفه داریم ـ صرف نظر از اینکه فلسفه شامل گرایش هاى شکّاکیت و سوفیسم هم بشود یا نه ـ که در واقع، به عنوان یک مجموعه معرفتى براى اثبات یک سلسله مسائل مطرح مى شود؛ یعنى فلسفه به عنوان مجموعه معارفى که موضوعاتى را مطرح مى کند و مسائلى درباره آن موضوعات به صورت سؤال مطرح مى شود که طبعاً بدیهى نیست، باید تلاش کرد تا آنها را حل کرد و پاسخش را داد. تلاشى را که براى اثبات آن مسائل انجام مى گیرد «فلسفه» مى گوییم. این طبعاً به شیوه خاصى احتیاج دارد که برهانى است. نتیجه اى هم که از این حاصل مى شود خود برهان نیست، نتیجة البرهان است؛ یک قضیه گزاره اى است؛ آن مى شود معرفت فلسفى؛ نتیجه اى که از براهین فلسفى حاصل مى شود و با آن مسئله حل مى گردد. دست کم از نظر یک فیلسوف یا از نظر یک نحله فلسفى خاص، گزاره به دست آمده، که حاصل برهان است، مى شود «معرفت فلسفى.» درباره دین هم همین طور است. ما یک دین داریم، یک معرفت دینى، یک دین شناسى؛ یعنى تلاش براى شناخت معارف دینى. وقتى «دین» را تعریف کردیم، به خصوصیاتش اشاره مى کنیم. ما فلسفه را این جور در نظر مى گیریم: تلاشى عقلانى براى حل مسائلى که درباره کلیات وجود مطرح مى شود. «کلیات وجود» یعنى چه؟ چگونه مسائلى را شامل مى شود؟ و ماهیت این مسائل چگونه است؟ و مفاهیمش از چه سنخ مفاهیمى است؟ اینها بحث هاى گسترده اى مى طلبد که اینجا نمى توانیم به آن اشاره کنیم. فقط عرض مى کنم که نتیجه اینها مى شود مسائل فلسفى. مفاهیمى که در آن به کار مى رود همه از مقولات ثانى است. خود فلسفه هم ـ یعنى: به اصطلاح «فلسفیدن» ـ عبارت است از: تلاشى که براى حل این مسائل مى شود؛ اقامه برهان براى حل یک سلسله مسائلى که نتیجه اش معرفت فلسفى مى شود. همین جا باید اشاره کرد: تلاشى که انجام مى گیرد همیشه صددرصد موفق نیست. خیلى ها درصدد برمى آیند برهانى براى اثبات مسئله اى اقامه کنند، ولى از شرایط برهان غفلت مى کنند و در واقع، آنچه را «برهان» مى نامند «مغالطه» است، شرایط برهان را ندارد. نتیجه اى هم که گرفته مى شود معمولا در همچون شرایطى نتیجه صحیحى نیست؛ گویى ملازمه اى بین صحّت برهان و صحّت نتیجه نیست؛ یعنى استدلال و بطلان نتیجه. ولى معمولا وقتى براى اثبات مسئله اى برهان غلط بود، مغالطه بود، نتیجه هم قابل اعتماد نیست. این را هم مى گوییم: فلسفه و معرفت فلسفى یا اصلا، معمولا همه اینها را «معرفت فلسفى» مى گویند. بنابراین، وقتى براى یک موضوع، در دو نحله فلسفى، در دو مکتب فلسفى، دو جواب متعارض داده مى شود، هر دو را مى گفتند «فلسفه» است، منتها این معرفت فلسفى است بر حسب این مکتب، و آن معرفت فلسفى است بر حسب آن مکتب. باید توجه داشته باشیم