سال پنجم، شماره دوم، زمستان 1386، 52ـ11
محمّد فنائي اشكوري[2]
چكيده
يكي از متفكران تأثيرگذار در چند دهه گذشته كشور ما سيداحمد فرديد است. فرديد با كاوشهاياسمشناسانه، بهرهگيري از آراء عرفاي اسلامي، فلسفه هايدگر و تأمّل در منابع ديني، به مقولات ومفاهيمي نو رسيد كه هم تجدّدگرايان و هم سنّتيانديشان را با چالشهايي جدّي مواجه ساخت. بهنظر او، مابعدالطبيعه در سراسر تاريخش، مبتلا به غفلت از وجود و خلط ميان وجود و موجود بودهاست. همه نظامهاي فلسفي شرق و غرب به دليل غفلت از علم حضوري و محدود ماندن در تنگنايعلم حصولي، از شرقِ حقيقت دور و گرفتار غربزدگي شدهاند. علاوه بر اين، بشر در دوره جديد باطرح «اصالت موضوعيت نفساني» از سوي دكارت، به خودبنيادي رسيده و غربزدگياش مضاعفشده است. ما شرقيان، كه صدر تاريخ جديدمان ذيل تاريخ غرب است، در اين ماجرا وضعاسفبارتري داريم. عصر طلايي تاريخ، دوره امّت واحده پريروز بود كه انسان در قُرب وجود مأواداشت. دوره ديروزي با متافيزيك آغاز شد و امروز عصر «خودبنيادي» است و فردا دوره آگاهي ازاين وضعيت و تمنّاي رهايي از آن. اما دوره نهايي در تاريخ بشر، عصر امّت واحده پس فرداست كهعصر سراسر نور و ظهور است؛ عصري كه جامعه انساني به اوج كمال ميرسد. مقاله حاضر اين نظامفكري را استخراج، تنظيم، تحليل و به اجمال، نقد ميكند.
كليدواژهها: حكمت انسي، علمالاسماء، مابعدالطبيعه، وجود، موجود، غربزدگي، حكمتتاريخ، فرويد.