مابعدالطبيعه

بررسى ديدگاه هايدگر درباره ماهيت تفكر و فلسفه

فصل‏نامه‏اى علمى ـ پژوهشى در زمينه علوم فلسفى تابستان 1396

امين رضا عابدى نژاد داورانى / دكترى فلسفه تطبيقى مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره             abedidavarani@gmail.com

دريافت: 25/5/95               پذيرش: 12/12/95

 

چكيده

در اين مقاله براى شناخت چيستى تفكر و فلسفه از نظر هايدگر، ابتدا به تمايز ميان تفكر و فلسفه اشاره شده است. موضوع فلسفه موجود است و موضوع تفكر، وجود. وجود به خلاف موجود امرى پيش نهاده و تصورشده نيست. تفكر، تذكر نسبت به وجود و يادآورى آن است. وجود از سويى از ما مى گريزد و از سوى ديگر ما از او غافليم. غفلت از وجود در فلسفه، آن را دچار انحراف ساخته است. موجود از سويى حجاب وجود و از سوى ديگر نشانه آن است. براى تفكر بايد به وجود نزديك شويم؛ اما اين امر چگونه ممكن است؟ تنها دروازه گشوده به سوى وجود، دازاين است. ويژگى ترس آگاهى دازاين، شرط عدميدن عدم است. هنگامى كه عدم بر دازاين ظهور مى يابد، هستى مى هستد و ما به وجود، تذكر مى يابيم. البته وجود حتى در حال غفلت از آن با ما نسبتى دارد. در پرتو نسبتى كه وجود با انسان دارد، ذات فلسفه، ماهيت انسان، ذات هنر و ذات تكنيك تقرر مى يابند. در پايان مقاله به نقد و بررسى آراى هايدگر مى پردازيم.

 

كليدواژه ها: هايدگر، فلسفه، مابعدالطبيعه، وجود، عدم، دازاين، موجود.


 

سال انتشار: 
14
شماره مجله: 
56
شماره صفحه: 
111

ارزيابى حكمت خالده

 سال نهم، شماره سوم، بهار 1391، 101ـ124

 منصور مهدوى*
حميد پارسانيا**

چكيده

حكمت خالده به تعبيرى قلب سنت است؛ تا جايى كه سنت گرايان آن را به مثابه محورى ترين مؤلفه سنت گرايى مطرح مى كنند. با اين اوصاف به سراغ واكاوى و ارزيابى اين مؤلفه تعيين كننده در گفتمان سنت گرايى رفته ايم. در اين مجال بررسى پيشينه و ابعاد مابعدالطبيعى، انسان شناسى و اخلاقى آن را در كلام بزرگان سنت گرايى مدنظر قرار داده ايم. بررسى شاخصه ها و راه وصول به حكمت خالده از ديدگاه سنت گرايى امورى بودند كه نمى توانستيم از آنها چشم بپوشيم. آن گاه در مقام وارسى نخست به محك عقل، روش و مبانى آن را كاويده ايم و سپس حكمت خالده را به گونه ويژه مورد مداقه قرار داده، نيز در مقام مقايسه، آن را با حكمت حقه سهروردى سنجيده ايم و نقاط تمايز آنها را نشان داده ايم.

كليدواژه ها: حكمت خالده، عقل شهودى، مابعدالطبيعه، انسان شناسى، حكمت حقه.

سال انتشار: 
9
شماره مجله: 
35
شماره صفحه: 
101

حكمت فرديدي تحليل و نقد حكمت اُنسي و علم‏الاسماء تاريخي سيداحمد فرديد

سال پنجم، شماره دوم، زمستان 1386، 52ـ11

محمّد فنائي اشكوري[2]

چكيده

يكي از متفكران تأثيرگذار در چند دهه گذشته كشور ما سيداحمد فرديد است. فرديد با كاوش‏هاياسم‏شناسانه، بهره‏گيري از آراء عرفاي اسلامي، فلسفه هايدگر و تأمّل در منابع ديني، به مقولات ومفاهيمي نو رسيد كه هم تجدّدگرايان و هم سنّتي‏انديشان را با چالش‏هايي جدّي مواجه ساخت. بهنظر او، مابعدالطبيعه در سراسر تاريخش، مبتلا به غفلت از وجود و خلط ميان وجود و موجود بودهاست. همه نظام‏هاي فلسفي شرق و غرب به دليل غفلت از علم حضوري و محدود ماندن در تنگنايعلم حصولي، از شرقِ حقيقت دور و گرفتار غرب‏زدگي شده‏اند. علاوه بر اين، بشر در دوره جديد باطرح «اصالت موضوعيت نفساني» از سوي دكارت، به خودبنيادي رسيده و غرب‏زدگي‏اش مضاعفشده است. ما شرقيان، كه صدر تاريخ جديدمان ذيل تاريخ غرب است، در اين ماجرا وضعاسفبارتري داريم. عصر طلايي تاريخ، دوره امّت واحده پريروز بود كه انسان در قُرب وجود مأواداشت. دوره ديروزي با متافيزيك آغاز شد و امروز عصر «خودبنيادي» است و فردا دوره آگاهي ازاين وضعيت و تمنّاي رهايي از آن. اما دوره نهايي در تاريخ بشر، عصر امّت واحده پس فرداست كهعصر سراسر نور و ظهور است؛ عصري كه جامعه انساني به اوج كمال مي‏رسد. مقاله حاضر اين نظامفكري را استخراج، تنظيم، تحليل و به اجمال، نقد مي‏كند.

كليدواژه‏ها: حكمت انسي، علم‏الاسماء، مابعدالطبيعه، وجود، موجود، غرب‏زدگي، حكمتتاريخ، فرويد.

سال انتشار: 
5
شماره مجله: 
18
شماره صفحه: 
11

تأمّلى بر «هستى» در انديشه شهرزورى و كانت / سيدمحمّد منافيان ـ احمد على‌اكبر مسگرى

سال هفتم، شماره اول، پاييز 1388، 201ـ 232

تأمّلى بر «هستى» در انديشه شهرزورى و كانت

سيدمحمّد منافيان

احمدعلى‌اكبر مسگرى

چكيده

در نظر بسيارى از متفكران، مسئله بنيادى مابعدالطبيعه پرسش از «هستى» است. امّا شهرزورى به عنوان يك فيلسوف آشنا با سنّت فلسفه سينوى و كانت فيلسوف آلمانى از جمله متفكرانى به شمار مى‌روند كه ضمن انتقاد از «هستى» به مثابه امر عينى و واقعى، ابتناى مابعدالطبيعه بر «هستى» را انكار مى‌كنند. البته، شهرزورى در مرزهاى مابعدالطبيعه سنّتى باقى مى‌ماند و كانت ـ با انتقاد از مابعدالطبيعه سنّتى ـ نوعى مابعدالطبيعه معرفت‌شناختى را طرح مى‌كند؛ امّا ميان انتقادهاى آنان به «هستى»، قرابت و همسويى ويژه‌اى مشاهده مى‌شود. در اين نوشتار، با بررسى، تحليل، و مقايسه انديشه‌هاى اين دو فيلسوف، به اشتراك ايشان در فضاى عمومى حاكم بر مابعدالطبيعه‌شان اشاره خواهيم داشت. به نظر مى‌رسد كه چگونگى انتقاد و تحليل اين دو فيلسوف از هستى، بيان‌كننده نوعى نگاه منطقى به اين مقوله است؛ نگاهى كه راه را براى طرح و پذيرش اصالت ماهيت در سنّت فلسفىِ هريك از آن دو هموار مى‌كند.

كليدواژه‌ها : مابعدالطبيعه، هستى، محمول منطقى، كانت، شهرزورى.

سال انتشار: 
6
شماره مجله: 
25
شماره صفحه: 
201
محتوای تغذیه