استنتاج معطوف به بهترين تبيين و توجيه گزارههاي مربوط به عالم خارج
رحمت الله رضايي
چکيده
استنتاج فرضيهاي، نوعي استدلال است که چارلز سندرس پيرس در کنار دو نوع استنتاج ديگر يعني قياس و استقراء مطرح كرده است و پس از او، كساني چون گلبرت هارمن آنرا بسط و توسعه دادهاند. ايدة اصلي آن اين است که ملاحظات تبييني ميتوانند ما را به استنتاج نتيجهاي راه نمايند که پيش از آن به صورت فرضيه قابل طرح بوده و در صورت صحت اين نتيجه، شواهد و قرائن نيز بهتر تبيين ميگردند. امروزه بسياري كسان در قلمروهاي گوناگون آن را به کار ميبرند كه از آن جمله در معرفتشناسي و توجيه گزارههاي مربوط به عالم خارج است.
معرفتشناسان، دربارة عالم خارج با سه مسئله بنيادي روبهرويند که عبارتند از: وجود عالم خارج، معرفت ما به آن و معيار ارزيابي معرفت. برخي فيلسوفان اخيراً براي حل اين مسائل به شيوهاي متوسل شدهاند که معروف به «استنتاج معطوف به بهترين تبيين» است و اين شيوه را شکلي از استنتاج فرضيهاي دانستهاند. امّا اين شيوه جديد استنتاج نيز با سه پرسش بنيادي مواجه است: توصيف، تبيين و توجيه. مشکل اول به چيستي هويت آن باز ميگردد، مشکل دوم علل برتري آن ر که در عنوان فوق مأخوذ است بيان ميدارد و مشکل سوم، به دلايل اثبات و توجيه آن ارتباط پيدا ميکند.
نويسنده با نگاهي به تفاسير مختلف اين شيوه از استنتاج، بر آن است تا پاسخي به پرسشهاي فوق بيابد و در ادامه به نحوي رويکرد علّي تبيين را تقويت كند و از اين رهگذر، کارآمدي آن را در توجيه گزارههاي مربوط به عالم خارج مورد ارزيابي قرار دهد.
کليد واژهها:
استنتاج فرضيهاي، استنتاج معطوف به بهترين تبيين، توجيه، مسئله معيار، انسجامگرايي، نسبيتگرايي، عليت، برهان.