سال پنجم، شماره اول، پاييز 1386، 64ـ 27
رحمتاللّه رضايى1
چكيده
يكى از عناصر اصلى حكمت اشراق به لحاظ روشى، اتّكاى آن بر شهود و اشراق است. اما از پرسشهاى مهم درباره اين روش، جايگاه عقل و نحوه جمع ميان عقل و شهود است. همين امر پرسشى را نيز درباره جايگاه خود حكمت اشراق در ميان مكاتب همگن به وجود مىآورد.
نوشته حاضر درصدد است از طريق روششناسى حكمت اشراق، به پرسشهاى مزبور پاسخ دهد. بدين منظور، نخست به تبيين روششناسى حكمت اشراق پرداخته، سپس جايگاه عقل را در آن مشخص نموده است. از نظر مؤلف، شيوه كشف و رسيدن به واقع، عقل و شهود هردو است؛ اما در مقام تحليل، تبيين و تبديل آن دادهها به نظام فكرى، حاكميت مطلق از آن عقل است. به دليل آنكه التزام به تعقّل و استدلال، مشخصه بارز و جامع ميان تمامى نحلههاى فلسفى است، بايد حكمت اشراق را به لحاظ روشى، نوعى فلسفه دانست.
بخش پايانى اين نوشته به ارزيابى روش شيخ اشراق اختصاص دارد و بعد از بررسى مناسبات عقل و شهود، معلوم مىكند كه شهود و عقل مىتوانند در مواردى با يكديگر همگام نباشند و به دنبال آن، همواره نمىتوان منطقپذيرى و اعتبار شهود را از طريق عقل استنتاج كرد؛ همانگونه كه عقل به تنهايى در تمامى حوزهها كارايى ندارد و اين امر بيانگر مزيّت روشى حكمت اشراق نسبت به فلسفه مشّاء و عرفان نيز است.
كليدواژهها : اشراق، شهود، عقل، فلسفه، عرفان، اعتبار معرفتشناختى.