معرفت

اصطلاح‌شناسی مفهوم علم در فلسفه اسلامی

غلامحسین ابراهیمی دیناني / استاد دانشگاه تهران    ghdinani@ut.ac.ir
عبدالحسین خسروپناه/ دانشيار مؤسسة پژوهشي حكمت و فلسفه ايران     Akhosropanah@yahoo.com
احمد امامی / دکتری فلسفه اسلامی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران    ahmademami@yahoo.com
دريافت: 20/12/97                  پذيرش: 03/07/98
چکيده

سال انتشار: 
1399
شماره مجله: 
67
شماره صفحه: 
35

ماهیت و کارکرد فضیلت معرفتی از منظر ارنست سوسا

* سعیده فیاضی / دانشجوي دكتري فلسفه تطبيقي دانشگاه قم    seida.fayazi67@gmail.com
زهرا خزاعی / استاد گروه فلسفه دانشگاه قم     z-khazaei@qom.ac.ir
دريافت: 15/01/99                  پذيرش: 15/06/99
چکيده
مقاله حاضر به تحلیل ماهیت و کارکرد فضیلت معرفتی از منظر ارنست سوسا می‎پردازد. فضایل در نظام معرفتی سوسا به قوای اعتمادپذیری تعریف می‎شوند که در تولید، توجیه و تبیین معرفت نقش مبنایی دارند. قوای ادراکی به همراه تعقل، استنتاج و درون‎نگری از جمله قوای معرفتی‎اند که در صورت عملکرد صحیح به معرفت می‎انجامند و ویژگی‎های درخور بودن، ماهرانه بودن و سالم بودن را بر باور بار می‎کنند. سوسا اخیراً از فضایل منشی و فاعلی‌ای نام می‎برد که هرچند در ایجاد معرفت نقشی دارند، اما باورساز نیستند. حتی فضایل فاعلی نیز به‌رغم لزوم، تنها حکم‎سازند نه باورساز. سوسا داشتن منظر معرفتی را عامل تمایز شناخت حیوانی و تأملی می‎داند و با آنکه سعی می‎کند تا توضیح دهد هر کدام از فضایل چرا، چگونه و تا چه حد در فرایند تولید و توجیه باور نقش دارند، اما نگاه تنگ او به محدوده و ماهیت فضایل لازم برای ایجاد معرفت، دیدگاه وی را به‌رغم همه جذابیت‎هایش با مشکلاتی مواجه می‎سازد که دربخش پایانی مقاله به آن پرداخته می‎شود.
کلیدواژه‌ها: ارنست سوسا،  فضیلت معرفتی، قوای اعتمادپذیر، فضایل منشی، فضایل فاعلی، معرفت، توجیه.
 


 

سال انتشار: 
1399
شماره مجله: 
70
شماره صفحه: 
43

پارادايم؛ افسانه يا واقعيت(تحليل معناشناختى، خاستگاه و ارزيابى)

فصل نامه اى علمى ـ پژوهشى در زمينه علوم فلسفى بهار 1396

محمد حسين زاده (يزدى) / استاد گروه فلسفه مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره        mohammad_h@qabas.ne

دريافت: 11/2/95               پذيرش: 29/11/95t

چكيده

در مواجهه با پارادايم، از پايه اى ترين و مهم ترين پرسش هاى روش شناختى اى كه پيوند تنگاتنگى با معرفت شناسى دارد اين است كه آيا پژوهش، خواه در قلمرو علوم طبيعى و خواه در ساحت دانش هاى انسانى، و حتى پژوهش در مسائل معرفت شناسى بدون تحقق پارادايم ها و مفروضات ذهنى امكان پذير است؟ پارادايم ها چه نقشى در پژوهش، روش تحقيق، معرفت و دستيابى به واقعيت دارند؟ براى دستيابى به پاسخ اين گونه پرسش ها ابتدا بايد ديد پارادايم چيست و خاستگاه يا منشأ آن كجاست؟ واژه پارادايم كه ديرزمانى نيست كه در فلسفه علم كانون توجه قرار گرفته و به سرعت به ديگر ساحت ها و حوزه هاى معرفت بشرى انتقال يافته، مشحون از ابهام است؛ ازجمله اينكه آيا از آن ساختار ذهنى اراده مى شود يا مبنا و يا الگو؟ ازآنجاكه اين مسئله به گونه اى گسترده به عرصه هايى ژرف، تأثيرگذار و بنيادى همچون فلسفه دين، فلسفه، معرفت شناسى و روش شناسى راه يافته، ضرورت پژوهش درباره آن انكارناپذير است. از مهم ترين دستاوردهاى اين كاوش اين است كه با تحليل معناشناختى اين واژه و بيان خاستگاه آن، ابهام آن زدوده مى شود و مى توان درباره انديشه ورزى و پژوهش با پارادايم يا بدون آن داورى كرد.

 

كليدواژه ها: مبنا، الگو، چارچوب ذهنى، بازى هاى زبانى، صدق، نظريه، معرفت.


 

سال انتشار: 
14
شماره مجله: 
55
شماره صفحه: 
101

واژه شناسى معرفت و امكان تحليل آن

فصل نامه اى علمى ـ پژوهشى در زمينه علوم فلسفى تابستان 1395

محمد حسين زاده يزدى / استاد گروه فلسفه مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى قدس سره   mohammad_h@qabas.net

دريافت: 2/12/93               پذيرش: 18/9/94

چكيده

واژه شناسى علم و معرفت، و امكان تعريف حقيقى و تحليل آنها يكى از بحث هاى مهم و دشوار در معرفت شناسى معاصر است كه در اين مقاله به بررسى آن مى پردازيم. از سويى، از نگاه متفكران مسلمان، مفهومى كه بديهى است نياز به تعريف ندارد، بلكه تعريف حقيقى آن ممكن نيست؛ از سوى ديگر بايد پرسيد چگونه بسيارى از كسانى كه اين مفهوم را بديهى دانسته اند، در مبحث هستى شناسى علم، به تعريف و تحليل فلسفى علم پرداخته اند؟ آيا تعريف كردن مفهوم علم با بديهى دانستن آن سازگار است؟ در پاسخ بدين مسئله، دو راه حل ارائه كرده، در راه حل برگزيده بدين نتيجه دست مى يابيم كه نگاه هستى شناختى به علم، با نگاه معرفت شناختى بدان متفاوت است. كسانى كه مفهوم علم را بديهى دانسته و در عين حال آن را تعريف كرده اند، در مقام تبيين حقيقت علم و دستيابى به ماهيت و اجزاى ذاتى يا لوازم آن بوده اند. با اين راه، تعارض ميان بديهى دانستن مفهوم علم و نظرى انگاشتن چيستى آن رفع مى شود.

 

كليدواژه ها: معرفت، تحليل، ماهيت علم، مفاهيم بديهى، علم به علم، تعريف هستى شناسى.

 

سال انتشار: 
13
شماره مجله: 
52
شماره صفحه: 
7

حضور حقيقت در هنر از منظر حكمت صدرايى

فصل نامه اى علمى ـ پژوهشى در زمينه علوم فلسفى بهار 1395

مهدى امينى / دانشجوى دكترى حكمت هنر دينى دانشگاه اديان و مذاهب                m.amini@urd.ac.ir

اكبر فايدئى / مربى گروه فلسفه و حكمت اسلامى دانشگاه شهيد مدنى آذربايجان                     faydei@yahoo.com

دريافت: 25/10/93                    پذيرش: 29/5/94

 

چكيده

جستار پيش رو مدعى است هنر تنها محصول احساسات و اذواق خالق آن نيست، بلكه هنرمند در نسبتى كه با حقيقت مى يابد علاوه بر اينكه بارقه هايى از آن را وجدان مى كند، زمينه انكشاف آن را نيز در اثر هنرى خود مهيا مى سازد و از اين رهگذر به هنر خويش وجهى از معرفت بخشيده، بدان اصالت مى دهد. با توجه به اين فرضيه كه فى نفسه داراى اهميت است، چيستى حقيقت و نسبت و كيفيت حضور آن در هنر، مسئله اى بنيادين است كه مى توان پاسخ آن را در انديشه هاى حكمى يكى از شاخص ترين فلاسفه اسلام يعنى صدرالمتألهين جست وجو كرد. ازاين رو اين پژوهش با توصيف مبانى حقيقت و رقيقت، اتحاد عالم و معلوم، عقل عملى، و كاركرد خيال در «ترويح اجسام و تجسيم ارواح»، به تبيين نسبت و نقش اين مبانى در چگونگى حضور حقيقت در تكوين صنايع و آثار هنرى مى پردازد.

 

كليدواژه ها: حقيقت، صنايع، آثار هنرى، خيال، عقل، معرفت، صدرالمتألهين.

 

سال انتشار: 
13
شماره مجله: 
51
شماره صفحه: 
29

تهذيب نفس تبيين و نقد تأثير آن بر معرفت در حكمت متعاليه

سال پنجم، شماره اول، پاييز 1386، 217ـ 167

رحيم قربانى1

چكيده

بررسى مسئله «تزكيه نفس» و رابطه آن با معرفت، از لحاظ هستى‌شناختى و معرفت‌شناختى، امرى است كه از جهات متعددى شايان توجه بوده و در بستر فلسفه اسلامى به طور نظام‌مند و آكادميك مورد توجه و بررسى قرار نگرفته است. نوشتار حاضر با تكيه بر مبانى حكمت متعاليه، ابتدا به توضيح و تبيين اصول فلسفى مربوط به اين مسئله پرداخته و سپس به ارائه نظريه ملّاصدرا درباره تأثير و نقش تهذيب اخلاق و تزكيه نفس در كسب، حفظ و نتيجه‌بخش بودنِ معرفت پرداخته و در پايان، برخى از نقدها و اشكالات مرتبط با اين مسئله را ذكر كرده است.

كليدواژه‌ها : تزكيه نفس، معرفت، حكمت، معارف عقلى، نفس، استكمال.

سال انتشار: 
5
شماره مجله: 
17
شماره صفحه: 
167

تحليل معرفت و چالش‌هاى معاصر

سال پنجم، شماره اول، پاييز 1386، 25ـ 11

محمّد حسين‌زاده1

چكيده

در عصر حاضر، رويكردهاى گوناگونى در معرفت‌شناسى مشاهده مى‌شوند. در رويكرد مبتنى بر فلسفه تحليلى، يكى از مباحث مهم و بنيادين «تحليل معرفت» است. بسيارى از معرفت‌شناسانى كه چنين رويكردى دارند به تحليل فلسفى يا تعريف حقيقى آن پرداخته، پس از نقد تعريف سنّتى «معرفت»، تلاش كرده‌اند نقص‌هاى آن را ترميم كنند و در نتيجه، تعريفى جامع و مانع ارائه دهند. اختلاف ميان اين عده درباره تعريف «معرفت» و بيان مؤلّفه‌ها يا شرايط آن و نيز درستى يا نادرستى اصل تحليل، به رغم سال‌ها بحث و پژوهش، عميق‌تر شده است. در مقابل، عده‌اى بر اساس مبانى ويژه خود، تحليل معرفت را نادرست مى‌دانند.

به نظر مؤلف، نه تنها به تحليل فلسفى معرفت و تعريف حقيقى آن نيازى نيست، بلكه حتى اين كار ناممكن است. اگر «معرفت» به تعريف نياز داشته باشد، تعريف قراردادى كفايت مى‌كند. در واقع، نظر نگارنده درباره اين مسئله دو جنبه دارد: سلبى و اثباتى. جنبه سلبى آن ترديد در امكان دست‌يابى به تحليل دقيق معرفت يا انكار آن است، و جنبه اثباتى آن ارائه راه‌حلى براى حل مسئله. البته برخى از معرفت‌شناسان معاصر بر اساس مبانى ويژه خود، به نتيجه اول رسيده‌اند؛ اما به جهت دوم تاكنون توجهى نشده است. اين مقاله تلاش كرده است راه حلّى براى مسئله مزبور ارائه دهد كه با آن مى‌توان به اين نزاع طولانى خاتمه داد.

كليدواژه‌ها : تحليل، معرفت، معرفت قضيه‌اى، مفاهيم بديهى، تعريف قراردادى، واژه‌هاى متعارف.

سال انتشار: 
5
شماره مجله: 
17
شماره صفحه: 
11

علم و ادراك و نحوه تشكيل آن

سال ششم، شماره دوم، زمستان 1387، 131ـ163

غلامرضا فدايي[203]

چكيده

اين مقاله با قبول موجودات جهان به عنوان موجودات عيني و واقعي و با قبول اينكه اشيا در فرديت خويش داراي تشخّص و تعيّن هستند و به عنوان اموري خارجي قلمداد مي‏شوند، و همچنين با قبول اينكه آنچه ما ادراك مي‏كنيم هماني است كه در خارج وجود دارد، به تبيين مراحل ادراك و ايجاد علم مي‏پردازد. اين مقاله شناخت واقعيت را متشكّل از پنج مرحله مي‏داند كه دو مرحله اول آن فارغ از هرگونه توصيف شناخت‏شناسي (معرفت) است و مقدّم بر تلاش ذهن براي استخدام كلمات و صفات براي توصيف ويژگي‏هاي نوعي واقعيات است. در واقع، آن چيزي كه در اولين برخوردهاي انسان با جهان مطرح مي‏شود صِرف موجوديت شي‏ء (پديده) و اين‏هماني آنچه با علم حضوري ادراك شده با واقعيت خارجي است. حضور اوليه موجودات خارجي در نزد نفس، همانند زماني است كه انسان هنوز زباني را جز زبان اشاره نياموخته است؛ ولي قطعا واقعيت خارجي را مي‏شناسد. در مرحله بعد، نام‏گذاري و سپس طبقه‏بندي براي سهولتِ بازيابي مطرح مي‏شود. زبان و منطق، در اين مرحله جاي مي‏گيرند.

 

كليدواژه‏ها: ادراك، علم، حضور، انطباع، تصور، هستي‏شناختي، معرفت، شناخت‏شناسي.

سال انتشار: 
6
شماره مجله: 
22
شماره صفحه: 
131

حكمت و فلسفه

حكمت و فلسفه

بازشناسي تعريف بر اساس فلسفه ملّاصدرا

رحيم قرباني

چكيده

معناشناسي «حكمت» از اين نظر كه پارادايم و مسير شكل گيري آن را تعيين و تصحيح مي كند، حايز اهميت است. اين مسئله بر اساس مباني حكمت متعاليه بررسي شده است و راه گشايي براي فهم و تصور درست از حكمت متعاليه و مسائل آن به شمار مي رود. ده تعريف عمده از آثار ملّاصدرا در اين مقاله مورد نقد و بررسي قرار گرفته اند. مهم ترين اين تعاريف عبارتند از: «معرفة حقائق الاشياء»، «معرفة اللّه»، «معرفة النفس» و «استكمال النفس الانسانية». هر يك از تعاريف ده گانه پس از ارزش يابي، به گونه اي به تعريف نخست بازگشت دارد.

در پايان، برخي از نتايج مهم اين بررسي ها يادآوري شده است; از جمله: دغدغه اصلي ملّاصدرا، جامعيت حكمت متعاليه بر همه علوم نوين، راهگشا بودن آن در فهم مسائل علمي جديد، و كامل ترين پارادايم بودن «حكمت متعاليه» بر اساس تعريف.

كليدواژه ها: حكمت، فلسفه، معرفت، حكمت متعاليه، نوصدرايي، معرفت شناسي، هستي شناسي، غايت شناسي، معرفة اللّه، معرفة النفس، شناخت حقايق.

سال انتشار: 
4
شماره مجله: 
15
شماره صفحه: 
225

نگاهى به بازى زبانى احساسات

سال هشتم، شماره سوم، بهار 1390، 173ـ193

محمّدعلى عبداللهى*

فاطمه فرهانيان**

چكيده

پندار غالب آن است كه احساسات خصوصى‏اند؛ امّا ويتگنشتاين با اين پندار مخالف است، زيرا اعتقاد دارد: چنين تلقّى‏اى به شكّاكيت و سوليپسيزم منتهى مى‏شود. بنابه برداشت رايج، احساسات در دو معنا خصوصى‏اند: 1. معناى اوّل كه با مسئله معرفت سروكار دارد، داراى دو جنبه است: الف) هركسى تنها خودش مى‏تواند به احساسات خود يقين و شناخت پيدا كند؛ ب) افراد هرگز نمى‏توانند از احساسات خصوصى ديگران آگاهى يابند (ويتگنشتاين نشان مى‏دهد كه وجه اوّل بى‏معناست و وجه دوم نادرست.) 2. معناى دوم با «داشتن» مرتبط است؛ برطبق اين معنا، هركسى احساس مخصوص به خود را دارد. و از اين‏رو، نمى‏توان دو احساس مانند هم و شبيه به هم داشت (ويتگنشتاين نادرستى اين معنا را نيز نشان مى‏دهد.)

مقاله حاضر درصدد است نشان دهد كه از نظر ويتگنشتاين، فقط به لحاظ دستور زبانى مى‏توان گفت كه احساسِ هركسى تنها به خود او تعلّق دارد؛ نه اينكه اين موضوع حاكى از امر خصوصى باشد. البته احساسات از اين جهت كه به صورت راز باقى بمانند و هيچ نشانه بيرونى از خود بروز ندهند، مى‏توانند خصوصى باشند.

كليدواژه‏ها: احساسات، خصوصى، معرفت، داشتن، دستور زبان، راز، ويتگنشتاين.

سال انتشار: 
8
شماره مجله: 
31
شماره صفحه: 
173
محتوای تغذیه