@article { author = {Ahsan, Majid and Yazdanpanah, Sayyed Yadullah}, title = {شاخصه هاى کلان مکتب فلسفى با تأکید بر مکتب مشّاء و اشراق}, journal = {معرفت فلسفی 38، زمستان 1391}, volume = {10}, number = {2}, pages = {11-24}, year = {2013}, publisher = {Imam Khomeini Educational and Research Institute}, issn = {1735-4545}, eissn = {2980-8294}, doi = {}, abstract = {Recognizing the influence of religious teachings on the human sciences in the three fields of objective, method, and problems, the present article divides the human sciences into descriptive and prescriptive ones, and deals with the role of eschatology in the methodology of prescriptive human sciences. Criticizing the prevalent methodologies in the study of the human sciences, including positivism, falsificationism, historicism, Dilthey’s hermeneutics, and critical realism, and stating their incompatibility with believing in the hereafter, the article studies the methodology consistent with the idea of eschatology, and concludes that in studying prescriptive human sciences, it is necessary to benefit from revelational methodology as well as rational one. }, keywords = {Idea of eschatology, prescriptive human sciences, Positivism, falsificationism, historicism, hermeneutics, critical realism, }, title_fa = {شاخصه هاى کلان مکتب فلسفى با تأکید بر مکتب مشّاء و اشراق}, abstract_fa ={در حوزه فلسفه اسلامى با سه مکتب معروف فلسفى یعنى مشاء، اشراق و متعالیه روبه روییم. نگاه درونى به مسائل گوناگون مطرح در این مکاتب و تحلیل و بررسى آنها، بخش عمده کتب و مقالات را به خود اختصاص داده است؛ ولى نگاه بیرونى و کل نگرانه به این مکاتب و بررسى شاخصه ها و مؤلفه هاى تشکیل یک مکتب فلسفى و فرایند تحقق آن در گذر زمان نیز بسیار مهم است. بدین سان پرسش اصلى این است که مختصات یک مکتب فلسفى که موجب تمایز آن از مکاتب دیگر مى شود چیست؟ و به راستى چرا در فلسفه اسلامى، تنها با سه مکتب مواجهیم؟ در مقاله پیش رو، کوشیده ایم ضمن تبیین و تحلیل این شاخصه ها، آنها را بر دو نظام مشائى و اشراقى تطبیق کنیم. مدعا این است که مکتب مشاء و اشراق داراى نقطه آغاز، روش خاص فلسفى، ابزارهاى لازم براى وصول به مقصود و دستگاه سازوار هستى شناختى هستند که با دقت در مجموعه تعالیم آنها هم مى توان این عناصر را یافت و هم مى توان تحلیل کرد که چرا به آنها مکتب فلسفى گفته مى شود و وجه تمایز آنها از یکدیگر چیست. نتیجه اى که از این تحلیل به دست مى آید دو مطلب است، اولاً، مبانى کلان لازم براى تأسیس یک مکتب فلسفى تبیین مى شود؛ ثانیا، روشن مى شود که صرف اتحاد روش فلسفى دو حکیم و یا اتفاق آنها در یک یا چند مسئله به معناى یکى بودن نظام فلسفى ایشان نیست؛ به گونه اى که حتى وجود یک مشخصه جدید، هویت ساز مکتب جدیدى کاملاً متمایز از مکاتب پیشین مى شود. }, keywords_fa = {مكتب فلسفى، نظام فلسفى، شاخصه‏هاى كلان، مشاء، اشراق، حكمت متعاليه. ,}, url = {https://marefatfalsafi.nashriyat.ir/node/2394}, eprint = {https://marefatfalsafi.nashriyat.ir/sites/marefatfalsafi.nashriyat.ir/files/article-files/1_OP_3.PDF} }