سال ششم، شماره دوم، زمستان 1387، 131ـ163
غلامرضا فدايي[203]
چكيده
اين مقاله با قبول موجودات جهان به عنوان موجودات عيني و واقعي و با قبول اينكه اشيا در فرديت خويش داراي تشخّص و تعيّن هستند و به عنوان اموري خارجي قلمداد ميشوند، و همچنين با قبول اينكه آنچه ما ادراك ميكنيم هماني است كه در خارج وجود دارد، به تبيين مراحل ادراك و ايجاد علم ميپردازد. اين مقاله شناخت واقعيت را متشكّل از پنج مرحله ميداند كه دو مرحله اول آن فارغ از هرگونه توصيف شناختشناسي (معرفت) است و مقدّم بر تلاش ذهن براي استخدام كلمات و صفات براي توصيف ويژگيهاي نوعي واقعيات است. در واقع، آن چيزي كه در اولين برخوردهاي انسان با جهان مطرح ميشود صِرف موجوديت شيء (پديده) و اينهماني آنچه با علم حضوري ادراك شده با واقعيت خارجي است. حضور اوليه موجودات خارجي در نزد نفس، همانند زماني است كه انسان هنوز زباني را جز زبان اشاره نياموخته است؛ ولي قطعا واقعيت خارجي را ميشناسد. در مرحله بعد، نامگذاري و سپس طبقهبندي براي سهولتِ بازيابي مطرح ميشود. زبان و منطق، در اين مرحله جاي ميگيرند.
كليدواژهها: ادراك، علم، حضور، انطباع، تصور، هستيشناختي، معرفت، شناختشناسي.