عسگر ديرباز

نقد ديدگاه صدرالمتألهين در باب مرگ انسان با تكيه بر آراى ابن سينا

فصل نامه اى علمى ـ پژوهشى در زمينه علوم فلسفى پاييز 1393

قاسم امجديان[1]

عسگر ديرباز[2]

چكيده

در نوشتار پيش رو پس از اشاره به معناى مرگ و اقسام آن، رويكردهاى گوناگون درباره علت مرگ انسان به منظور فهم علت حقيقى مرگ طرح شده و از اين رهگذر دو ديدگاه ابن سينا و صدرالمتألهين مورد تطبيق قرار گرفته تا روشن شود كدام ديدگاه در بيان علت حقيقى مرگ، صحيح و بر حق است. ديدگاه ابن سينا كه علت حقيقى مرگ را ضايع شدن اعتدال مزاجى به واسطه استيلاى حرارت غريزى بر بدن مى داند با سه انتقاد صدرالمتألهين روبه رو شده است. صدرالمتألهين به استناد اين اشكالات ديدگاه ابن سينا را مردود مى شمارد و اعتقاد دارد كه علت حقيقى مرگ كمال نفس انسان و روى گردانى نفس از بدن است. نگارندگان با بررسى اشكالات صدرالمتألهين و نيز نقد ديدگاه او، به اين نتيجه رسيده اند كه علت حقيقى مرگ همان برهم خوردن اعتدال مزاجى و ضايع شدن بدن است و ديدگاه صدرالمتألهين بيشتر متناسب با مرگ ارادى است، نه مرگ طبيعى.

 

كليدواژه ها: انسان، مرگ، مرگ طبيعى، ابن سينا، صدرالمتألهين.



[1] كارشناس ارشد فلسفه و كلام اسلامى دانشگاه قم. ghasemamjadian@yahoo.com

[2] دانشيار دانشگاه قم. a.dirbaz5597@gmail.com

دريافت: 4/7/92 پذيرش: 17/6/93

 

 

سال انتشار: 
12
شماره مجله: 
45
شماره صفحه: 
121

نگاهى به بحث تلازم بين متصله لزوميه و منفصله در كلام خواجه نصيرالدين و فخر رازى و بررسى تطبيقى آن با منطق جديد

 

سال دهم، شماره دوم، زمستان 1391ـ 105ـ120

عسگر ديرباز*

حسين مطلبى كربكندى**

چكيده

ابن سينا در فصل هشتم از نهج سوم كتاب اشارات و تنبيهات در بيان اقسام تركيب قضاياى شرطيه متصله و منفصله از اجزايى چون قضاياى حمليه و شرطيه، چند مثال مطرح مى كند كه نخستين آنها براى قضيه متصله مركب از متصله و منفصله است. همين مثال، مبناى منازعه اى تأمل انگيز بين دو تن از شارحان اين كتاب يعنى خواجه نصيرالدين طوسى و فخر رازى مى گردد. فخر رازى معتقد است هر قضيه متصله لزوميه تنها با يك قضيه منفصله از نوع مانعه الخلو هم ارز است؛ ديدگاهى كه شباهتى با مباحث منطق جديد دارد. در مقابل خواجه طوسى معتقد است اين انحصار صحيح نيست و مى توان هر قضيه متصله لزوميه را به يك منفصله مانعه الخلو و يا منفصله مانعه الجمع، بدون رجحان هيچ كدام تأويل كرد. در اين بين، هم براى داورى ميان فخر رازى و خواجه طوسى و هم براى تبيين ديدگاه منطق جديد در اين باره، از منطق جديد كمك گرفته ايم و در نهايت ضمن تبيين تفاوت نظر فخر رازى و منطق جديد، نشان داده ايم كه نظر صحيح همان رأى خواجه طوسى بوده و منطق جديد نيز در اين مورد مؤيد ديدگاه خواجه مى باشد.

كليدواژه ها: قاعده استلزام، منفصله مانعه الجمع، منفصله مانعه الخلو، منطق جديد، خواجه طوسى، فخر رازى، متصله لزوميه.

سال انتشار: 
10
شماره مجله: 
38
شماره صفحه: 
105

تأمّلي بر «نظام احسن» از منظر حكمت متعاليه

سال ششم، شماره دوم، زمستان 1387، 71ـ104

محمّدجواد طالبي چاري[131]

عسگر ديرباز[132]

چكيده

«نظام احسن» يكي از مباحث مهم فلسفي است كه در انديشه فلاسفه اسلامي، به طور عام، و در دستگاه فلسفي ملّاصدرا، به طور خاص، جايگاه ويژه‏اي دارد. فلاسفه و ديگر دانشمندان هميشه اين سؤال را در ذهن داشته‏اند كه آيا نظام جهان موجود بهترين نظام است يا خير؟ در آغاز، اين‏طور به نظر مي‏رسد كه جهانِ عاري از هرگونه نقص و شرّ، همانا بهترين نظام است؛ از اين‏رو، اين سؤال مطرح مي‏شود كه چرا جهان حاضر چنين نيست؟

از طرف ديگر با پيشرفت علوم، و طرح نظريه‏هاي گوناگون، هر روز پرده‏اي از رازهاي طبيعت برداشته مي‏شود و معلوم مي‏گردد كه نظام جهان، از نظر علوم، بسيار پيچيده و دقيق است. بنابراين، از يك‏سو، دانشمندانْ خويش را با نظامي برتر رويارو مي‏بينند و از سوي ديگر، وجود شرور و نقايصْ شبهه برتر نبودن نظام جهان را به ذهن مي‏رساند. امّا فلاسفه با اثبات نظام احسن، و طرح مباحث مختلف در زمينه آن، اين تعارض ظاهري را برطرف كرده‏اند.

ملّاصدرا بر پايه نظام فلسفي خود ـ حكمت متعاليه ـ جهان هستي را برآمده از نظام ربّاني دانسته كه در اين صورت، داراي بهترين شكل ممكن است. در اين مقاله، با توجه به جامع‏ترين كتاب فلسفي ملّاصدرا ـ كه همان «اسفار اربعه» باشد ـ به بررسي ديدگاه او در اين‏باره مي‏پردازيم.

كليدواژه‏ها: نظام احسن، علم عنايي، قاعده امكان اشرف، برهان لمّي، برهان انّي، ملّاصدرا، حكمت متعاليه.

سال انتشار: 
6
شماره مجله: 
22
شماره صفحه: 
71
محتوای تغذیه