شكّاكيت و نسبيتگرايي
محمّد حسينزاده
چكيده
شكاكيت و نسبيتگرايي در مغرب زمين فراز و نشيبهاي بسياري داشته است. نگاهي گذرا به پيشينة آن حاكي از تحققدورهها و جريانهاي گوناگوني است كه نتايج و پيامدهاي خطيري به دنبال داشته است. دست كم ميتوان نُه دوره يا جريان سرنوشتساز را شناسايي كرد. در اين نبشتار، پس از بيان ويژگيهاي هر دوره، دعاوي و قرائتهاي گوناگون شكّاكيت و نسبيتگرايي، به بررسي اجمالي آنها پرداخته شده است.
در نقد اين جريان بايد گفت: شكّاكيت و نسبيتگرايي فراگير، ادعايي نامعقول و غيرعقلاني است. كمتر خردمندي را ميتوان يافت كه چنين ادعاهايي را مطرح كند. بر اساس رويكرد قدما در معرفتشناسي، كه متفكران مسلمان آن را تكميل كرده و علم حضوري را نيز بر آن افزودهاند، انسان فيالجمله ـ معرفت يقيني دارد و اين معرفت او خطاناپذير، غيرقابل زوال و ترديدناپذير است. بدينسان، با اين شيوه ميتوان پاسخهاي بسياري ارائه كرد. عليرغم وضوح بطلان شكّاكيت و نسبيتگرايي فراگير، برخي از قرائتهاي آنها پيچيده است و به تأمل بيشتري نياز دارد كه عبارتند از :
1. ترديد در معرفت به جهان محسوس؛ 2. تمايز ميان پديدار و پديده. در اينجا ادعاي دوم را، كه مستلزم گونهاي نسبيتانگاري در فهم انسان است، ارزيابي كردهايم.
كليد واژهها
سوفسطائيان، پورنيسم، شكّاكيت ايمانگروانه، نسبيتگرايي فراگير، نسبيتگرايي به لحاظ واقع، نسبيتگرايي به لحاظ فهم.