فصل نامه اى علمى ـ پژوهشى در زمينه علوم فلسفى پاييز 1393
محمد سربخشى[1]
چكيده
برداشتى كه مخالفان فلسفه از حقيقت آن دارند با آنچه فيلسوفان از آن اراده كرده اند يكى نيست. برخى از ايشان حقيقت فلسفه را بازى با مفاهيم و توضيح آنها و حداكثر اقامه برهان مى دانند. حتى برخى در برهانى بودن فلسفه ترديد روا مى دارند. اين در حالى است كه دقت در تعاريف خود فلاسفه و تصريحات ايشان نشان مى دهد فلسفه از ديدگاه آنان حقيقتى بس فراخ دارد و همه عرصه هاى دانش و عمل را دربر مى گيرد. اين برداشت دست كم در ميان فلاسفه اسلامى وجود دارد. بى توجهى به معناى حقيقى فلسفه موجب طرح اشكال هاى فراوانى نسبت به آن شده است. اين اشكال گيرى به ويژه از سوى كسانى كه داعيه تدين دارند و به گمان خود فلسفه را در تعارض با دين مى بينند نمود بيشترى دارد.
مقاله حاضر مى كوشد نشان دهد فلسفه نه تنها دانشى برهانى است، بلكه عمل نيز جزو حقيقت آن است و فيلسوف حقيقى كسى است كه علاوه بر تسلط بر قلمرو دانش، در عرصه عمل به دستورهاى اخلاقى نيز به كمال رسيده است.
كليدواژه ها: فلسفه، حقيقت، حكم، عمل، ايمان، فلسفه اسلامى، مخالفت با فلسفه.