كانت

بررسي و نقد راه‌حل كانت در تعارض ضرورت علّي و اختيار

سال شانزدهم، شماره دوم، پياپي62، زمستان 1397

محمد حسین‌زاده / استادیار مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران    Phsadra@gmail.com
دريافت: 24/01/97                  پذيرش: 20/08/97
چکيده
کانت فیلسوفی ناسازگارگراست که به ناسازگاری تعین علّی و اختیار باور دارد. او می‌کوشد تا رهیافتی ارائه کند که به وسیله آن بتوان هم به تعین علّی و هم به اختیار توأمان معتقد بود. برای این منظور، او هریک از اختیار و ضرورت علّی را در موطنی خاص و جدا از موطن دیگر تبیین می‌کند تا این دو مؤلفه ناسازگار، از یکدیگر جدا باشند و با هم مواجه نشوند. در این مقاله، دیدگاه کانت و راه‌حل او درباره تعارض ضرورت علّي و اختیار تبیین شده است. در بررسی دیدگاه کانت این نتیجه به دست آمد که پنج اشکال به راه‌حل کانت وارد است و با فرض پذیرفتن ناسازگاری ضرورت علّی و اختیار، راه‌حل کانت، راه‌حل مناسبی برای باور به اختیار نیست.
کلیدواژه‌ها: کانت، اختیار، ضرورت علّی، ناسازگارگرایی، نومن، فنومن.

سال انتشار: 
16
شماره مجله: 
62
شماره صفحه: 
79

بررسي تطبيقي آزادي اخلاقي در انديشه كانت و شهيد مطهري

سال پانزدهم، شماره چهارم، پياپي 60، تابستان 1397

سال انتشار: 
15
شماره مجله: 
60
شماره صفحه: 
123

صورت‎بندي و ارزيابي استدلال كانت بر نفي «امكان شناخت نظري نفس»

سال پانزدهم، شماره چهارم، پياپي 60، تابستان 1397

احمد حمداللهی اسکویی / استادیار دانشگاه شهید مدنی آذربایجان    ac.hamdollahi@azaruniv.ac.ir
مسعود امید / دانشيار دانشگاه تبریز    masoud_omid1345@yahoo.com
دريافت: 18/9/96                  پذيرش: 9/3/97
چکیده
با توجه به آرا و دیدگاه‎های کانت، استدلال وی بر عدمِ «امکان شناخت نفس از طریق نظری» را می‌توان این‎گونه صورت‎بندی کرد: «1. کثرات شهود حسی از نفس («من» اندیشنده) داده نمی‌شود؛ 2. هر چیزی که کثرات شهود حسی از آن داده نشود، شناخت‌ناپذیر خواهد بود؛ نتیجه: نفس شناخت‎ناپذیر است». این استدلال از نظر صوری معتبر است و اگر نفس را به عنوان من اندیشنده یک امر صرفاً استعلایی و غیرتجربی بدانیم، نتیجه آن، البته صرفاً در محدوده معنای کانتی از شناخت، به طور مطلق صادق و معتبر خواهد بود؛ اما ابهام و ناسازگاری موجود در دیدگاه کانت درباره نفس یا من، نتیجه استدلال او را حتی در محدوده معنای کانتی از شناخت، مخدوش و نامعتبر می‌سازد.
کلیدواژه‌ها: کانت، شناخت، شهود، فاهمه، نفس، امکان شناخت نفس، امکان مابعدالطبیعه.


 

سال انتشار: 
15
شماره مجله: 
60
شماره صفحه: 
103

معيارى براى تمايز مواد ثلاث منطقى از وجوب و امكان فلسفى

سال يازدهم، شماره اول، پاييز 1392، 127ـ155

 اصغر پوربهرامى1

رضا اكبريان2

محمد سعيدى مهر3

على افضلى4

چكيده

چهار نظريه براى بحث در باب لزوم تمايز يا عدم تمايز مواد ثلاث در منطق و فلسفه مطرح شده كه برخى اساسا هرگونه تمايزى را براى مواد ثلاث انكار، و برخى ديگر حيطه هاى كاربرد مواد ثلاث را تعيين مى كنند. گروه سوم نيز اين تمايز را لازم دانسته، معيارى پيشنهاد مى كنند. اين مقاله درصدد است كه با طرح نظريه پنجم، براى حل دو مسئله راهى بجويد: نخست آنكه چرا بايد ميان مواد ثلاث در منطق و وجوب و امكان در فلسفه تمايزى قايل شد؟ دوم آنكه معيار اين تمايز در منطق و فلسفه چيست؟ در پاسخ به مسئله نخست آمده است كه بر برهان هاى مابعدالطبيعى مانند برهان وجودى، وجوب و امكان و صديقين اشكال هاى مهمى ازجمله اشكال هاى هيوم و كانت وارد شده است. راه رهايى از اين اشكال ها تمايز مواد ثلاث منطقى از وجوب و امكان فلسفى است. در پاسخ به مسئله دوم اثبات شده است كه معيار مواد ثلاث در منطق بدين صورت است كه هر قضيه اى كه محمول آن ذات يا يكى از ذاتيات يا يكى از لوازم ذات موضوع آن باشد، واجب است. هر قضيه اى كه محمول آن نقيض ذات يا نقيض يكى از ذاتيات يا نقيض يكى از لوازم ذات موضوع آن باشد، ممتنع است؛ و هر قضيه اى كه محمول آن امرى غير از ذات و نقيض ذات و غير از يكى از ذاتيات و نقيض يكى از ذاتيات باشد يا غير از يكى از لوازم ذات و نقيض يكى از لوازم ذات موضوع باشد، ممكن است؛ اما معيار وجوب و امكان در فلسفه، بى نيازى از علت براى وجوب، و نيازمندى به علت براى امكان دانسته شده است. ازآنجاكه تحليل فلاسفه از عليت متفاوت است، در اين بحث تحليل ابن سينا و صدرالمتألهين در باب اين معيار تمايز بررسى شده است.

كليدواژه ها: وجوب، امكان، مواد ثلاث، برهان صديقين، عليت، توماس آكوئينى، ابن سينا، صدرالمتألهين، هيوم، كانت، دكارت، آنسلم.

سال انتشار: 
11
شماره مجله: 
41
شماره صفحه: 
127

تأمّلى بر «هستى» در انديشه شهرزورى و كانت / سيدمحمّد منافيان ـ احمد على‌اكبر مسگرى

سال هفتم، شماره اول، پاييز 1388، 201ـ 232

تأمّلى بر «هستى» در انديشه شهرزورى و كانت

سيدمحمّد منافيان

احمدعلى‌اكبر مسگرى

چكيده

در نظر بسيارى از متفكران، مسئله بنيادى مابعدالطبيعه پرسش از «هستى» است. امّا شهرزورى به عنوان يك فيلسوف آشنا با سنّت فلسفه سينوى و كانت فيلسوف آلمانى از جمله متفكرانى به شمار مى‌روند كه ضمن انتقاد از «هستى» به مثابه امر عينى و واقعى، ابتناى مابعدالطبيعه بر «هستى» را انكار مى‌كنند. البته، شهرزورى در مرزهاى مابعدالطبيعه سنّتى باقى مى‌ماند و كانت ـ با انتقاد از مابعدالطبيعه سنّتى ـ نوعى مابعدالطبيعه معرفت‌شناختى را طرح مى‌كند؛ امّا ميان انتقادهاى آنان به «هستى»، قرابت و همسويى ويژه‌اى مشاهده مى‌شود. در اين نوشتار، با بررسى، تحليل، و مقايسه انديشه‌هاى اين دو فيلسوف، به اشتراك ايشان در فضاى عمومى حاكم بر مابعدالطبيعه‌شان اشاره خواهيم داشت. به نظر مى‌رسد كه چگونگى انتقاد و تحليل اين دو فيلسوف از هستى، بيان‌كننده نوعى نگاه منطقى به اين مقوله است؛ نگاهى كه راه را براى طرح و پذيرش اصالت ماهيت در سنّت فلسفىِ هريك از آن دو هموار مى‌كند.

كليدواژه‌ها : مابعدالطبيعه، هستى، محمول منطقى، كانت، شهرزورى.

سال انتشار: 
6
شماره مجله: 
25
شماره صفحه: 
201

نسبت ميان عقلانيت و كرامت انسان در فلسفه ملّاصدرا و كانت

سال ششم، شماره چهارم، تابستان 1388، 11ـ 36
سيما محمّدپور دهكردى
رضا اكبريان
شهين اعوانى
چكيده
در فلسفه ملّاصدرا و كانت، «عقل» عالىترين قوّه نفس و «معرفت عقلانى» بالاترين مرحله شناخت است. از نگاه هر دو فيلسوف، عقلانيت يا خردورزى بنيادىترين ويژگى انسان و مبناى كرامت ذاتى اوست؛ با اين تفاوت كه ملّاصدرا عقلانيت نظرى، و كانت عقلانيت عملى را معيار اصلى مىپندارند؛ يعنى از نظر ملّاصدرا، شأن و كرامت انسان به چيزى است كه مىداند، در حالى كه از نظر كانت، شأن و كرامت انسان به چيزى است كه مىخواهد.
يكى از جلوههاى عقلانيت در انديشه اين دو فيلسوف، خلّاقيت يا همان آفرينشگرى است. دو فيلسوف يادشده خلّاقيت را، هم در حوزه نظرى (در محدوده قوّه خيال و عقل) و هم در حوزه عملى، مورد توجه قرار دادهاند؛ با اين تفاوت كه در حكمت صدرايى، آفرينشگرى انسان در ارتباط با ماوراى طبيعت و از راه اتّحاد با عقل فعّال صورت مىگيرد، در حالى كه در فلسفه كانت، خلّاقيت انسان در پيوندى عميق با استقلال و خودبنيادى اوست، منشأ و مبدأ متعالى ندارد، و صرفآ ريشه در انسانيت و استقلال اراده انسان دارد.
كليدواژهها: ملّاصدرا، كانت، عقلانيت، كرامت ذاتى انسان، خلّاقيت.

سال انتشار: 
6
شماره مجله: 
24
شماره صفحه: 
11

تبيين و نقد نظريه كانت درباره ماهيت صدق

سال هشتم، شماره اول، پاييز 1389، 165ـ182

محمّد جعفرى*

چكيده

بررسى نظرگاه كانت درباره چيستى صدق، به لحاظ تأثيرگذارى اين انديشمند در تحوّل‏هاى مربوط به مباحث معرفت‏شناسى در سه قرن اخير، از اهميتى بسزا برخوردار است. كانت كتاب نقّادى عقل محض را در پاسخ به چگونگى نسبت ميان انديشنده و ابژه (متعلّق شناخت) به رشته تحرير درآورد.

تنها نظريه رسمى پيش از كانت در مورد ماهيت صدق، «نظريه مطابقت» بوده است و لذا هم عقل‏گرايان و هم تجربه‏گرايان، با وجود اختلاف فكرى، بر تمايز ميان ذهن و عين تأكيد داشتند. امّا در اين ميان، باركلى نحله‏اى ديگر را پايه‏گذارى كرد و با طرح وحدت ذهن و عين، از مرز رئاليسم گذشت و به ايده‏آليسم روى آورد. كانت در مواجهه با اين بحث، موضع روشنى نداشته، و در تمهيدات تمايز ميان نومن و فنومن را پذيرفته است. او در نقد عقل محض، نومن را به عنوان ساحتى مستقل از ذهن به رسميت نمى‏شناسد و از فاصله خود با ايده‏آليسم مى‏كاهد. البته، اين اضطراب معرفتى، تفاوتى در نظريه صدق كانت ايجاد نمى‏كند؛ زيرا در هر صورت، او بر عدم علم به نومن، و تقدّم معرفت‏شناختى سوژه بر ابژه تأكيد دارد. با اين توصيف، كانت معتقد به نظريه مطابقت نبوده و طرفدار و پايه‏گذار نظريه انسجام‏گروى محسوب مى‏شود. در اين مقاله، ابعاد و زواياى ديدگاه كانت را بررسى و مؤلّفه‏هاى آن را نقد خواهيم كرد.

 

كليدواژه‏ها: نظريه مطابقت، انسجام‏گروى، كانت، ابژه، سوژه، رئاليسم، ايده‏آليسم.

سال انتشار: 
8
شماره مجله: 
29
شماره صفحه: 
165
محتوای تغذیه