سال هشتم، شماره اول، پاييز 1389، 165ـ182
محمّد جعفرى*
چكيده
بررسى نظرگاه كانت درباره چيستى صدق، به لحاظ تأثيرگذارى اين انديشمند در تحوّلهاى مربوط به مباحث معرفتشناسى در سه قرن اخير، از اهميتى بسزا برخوردار است. كانت كتاب نقّادى عقل محض را در پاسخ به چگونگى نسبت ميان انديشنده و ابژه (متعلّق شناخت) به رشته تحرير درآورد.
تنها نظريه رسمى پيش از كانت در مورد ماهيت صدق، «نظريه مطابقت» بوده است و لذا هم عقلگرايان و هم تجربهگرايان، با وجود اختلاف فكرى، بر تمايز ميان ذهن و عين تأكيد داشتند. امّا در اين ميان، باركلى نحلهاى ديگر را پايهگذارى كرد و با طرح وحدت ذهن و عين، از مرز رئاليسم گذشت و به ايدهآليسم روى آورد. كانت در مواجهه با اين بحث، موضع روشنى نداشته، و در تمهيدات تمايز ميان نومن و فنومن را پذيرفته است. او در نقد عقل محض، نومن را به عنوان ساحتى مستقل از ذهن به رسميت نمىشناسد و از فاصله خود با ايدهآليسم مىكاهد. البته، اين اضطراب معرفتى، تفاوتى در نظريه صدق كانت ايجاد نمىكند؛ زيرا در هر صورت، او بر عدم علم به نومن، و تقدّم معرفتشناختى سوژه بر ابژه تأكيد دارد. با اين توصيف، كانت معتقد به نظريه مطابقت نبوده و طرفدار و پايهگذار نظريه انسجامگروى محسوب مىشود. در اين مقاله، ابعاد و زواياى ديدگاه كانت را بررسى و مؤلّفههاى آن را نقد خواهيم كرد.
كليدواژهها: نظريه مطابقت، انسجامگروى، كانت، ابژه، سوژه، رئاليسم، ايدهآليسم.