علم

ارزیابی شعور همگانی موجودات در حکمت متعالیه براساس ادلۀ مبتنی بر وحدت شخصی وجود 

سال نوزدهم، شماره دوم، پياپي 74، زمستان 1400، ص 105ـ116

نوع مقاله: پژوهشي
محمدعلی محیطی اردکان / استادیار گروه فلسفه مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)    hekmatquestion@gmail.com 
دريافت: 1400/4/2                  پذيرش: 1400/9/27

سال انتشار: 
1400
دوره: 
19
شماره مجله: 
74
شماره صفحه: 
105

اصطلاح‌شناسی مفهوم علم در فلسفه اسلامی

غلامحسین ابراهیمی دیناني / استاد دانشگاه تهران    ghdinani@ut.ac.ir
عبدالحسین خسروپناه/ دانشيار مؤسسة پژوهشي حكمت و فلسفه ايران     Akhosropanah@yahoo.com
احمد امامی / دکتری فلسفه اسلامی مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران    ahmademami@yahoo.com
دريافت: 20/12/97                  پذيرش: 03/07/98
چکيده

سال انتشار: 
1399
شماره مجله: 
67
شماره صفحه: 
35

بازخوانی تعریف نفس براساس اصول نفس‎شناسی حکمت متعالیه

 

سال نوزدهم، شماره اول، پياپي 73، پاييز 1400، ص 7ـ20
 

نوع مقاله: پژوهشي
فهيمه شريعتي / استادیار دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد    Shariati-f@um.ac.ir
دريافت: 99/12/11                  پذيرش: 1400/6/30

 

سال انتشار: 
1400
شماره مجله: 
73
شماره صفحه: 
7

نوآورى در فلسفه و فلسفه نوآورى

 

 سال دهم، شماره دوم، زمستان 1391ـ 25ـ49

محمد فنائى اشكورى*

چكيده

پيدايش و رشد هر علمى در گرو خلّاقيت و نوآورى است. فلسفه، كه حاصل تأملات عقلانى درباره پرسش هاى بنيادى و نهايى در هر موضوعى است، يكى از عرصه هايى است كه ضرورت دارد درباره تحول و نوآورى در آن بينديشيم. مراد از نوآورى، برداشتن قدم نظرى جديدى است كه به پيشرفت، گسترش و تعميق يك علم يا پيدايش يك شاخه علمى كمك كند. فلسفه نيز همچون ديگر حوزه هاى تفكر بشرى با نوآورى ظهور و توسعه يافته است؛ اما نگاهى به تاريخ فلسفه نشان مى دهد كه اين حوزه در مقاطعى از تاريخش دچار گونه اى ركود شده است. تأمل در پرسش هايى كه در اين زمينه مطرح اند، مى تواند راهگشا باشد. برخى از اين پرسش ها بدين قرارند: آيا نوآورى در فلسفه ممكن است؟ چگونه مى توان در فلسفه نوآورى كرد و راهكارهاى آن چيست؟ عوامل و موانع نوآورى كدام اند؟ چه شيوه اى از آموزش و پژوهش در فلسفه مى تواند به نوآورى بينجامد؟ چه دانش هايى به نوآورى در فلسفه كمك مى كنند؟ آيا هر نوآورى اى مطلوب است؟ آيا اعتقاد به نوآورى با شكاكيت و نسبيت در معرفت تلازم دارد؟ آيا فلسفه معاصر اسلامى در مسير نوآورى است؟

     مقاله پيش رو تأملاتى درباره اين گونه پرسش هاست، كه در آن ضرورت نوآورى، قلمرو آن، زمينه ها و موانع آن و عناصرى كه توجه به آنها در آموزش و پژوهش فلسفى مى تواند به نوآورى بينجامد، كانون تأمل قرار گرفته است.

كليدواژه ها: نوآورى، فلسفه، تاريخ فلسفه، فلسفه مقايسه اى، فلسفه ورزى، نقادى، دين، علم.

سال انتشار: 
10
شماره مجله: 
38
شماره صفحه: 
25

ارزش معرفت‏ شناختى علم حضورى

سال نهم، شماره دوم، زمستان 1390، 11ـ32

محمد سربخشى*

چكيده

در قلمرو معرفت‏شناسى، حقيقت داشتن و مطابقت با واقع را ملاك ارزش معرفت‏شناختى معرفى مى‏كنند. گرچه ديدگاه‏هاى ديگرى نيز در اين‏باره مطرح‏اند، آنچه بين فيلسوفان مسلمان به منزله ملاك پذيرفته شده، همين است. دقت در اين معنا نشان مى‏دهد اين ملاك را تنها درباره علوم حصولى مى‏توان به كار گرفت. از سوى ديگر، علم در معرفت‏شناسى اسلامى به معناى عامى به كار مى‏رود؛ به گونه‏اى كه علم حضورى را نيز دربر مى‏گيرد. پرسشى كه پديد مى‏آيد اين است: آيا علم حضورى نيز ارزش معرفت‏شناختى دارد، يا خير؟ اگر پاسخ اين پرسش مثبت باشد، چگونه مى‏توان ملاك مزبور را بر علم حضورى تطبيق كرد؟ در اين مقاله كوشيده‏ايم با ارائه معنايى جديد از ارزش معرفت‏شناختى، علم حضورى را نيز در دايره ارزش‏گذارى‏هاى معرفت‏شناختى وارد كنيم. بر پايه اين معنا واقع‏نمايى به طور عام و خودنمايى به طور خاص، ملاك ارزش معرفت‏شناختى معرفى شده و علم حضورى به دليل خودنما بودن، از نظر معرفتى ارزشمند تلقّى شده است. بر پايه اين معنا، لوازمى جديد براى ارزش معرفتى مطرح مى‏شود كه در متن مقاله بدانها مى‏پردازيم.

كليدواژه‏ها: علم، علم حضورى، ارزش، ارزش معرفت‏شناختى، مطابقت، واقع‏نمايى، خودنمايى.

سال انتشار: 
9
شماره مجله: 
34
شماره صفحه: 
11

تعريف علم حضورى و اقسام آن

 سال نهم، شماره سوم، بهار 1391، 45ـ76

محمدسربخشى*
محمد فنائى اشكورى**

چكيده

علم حضورى تنها مناط معلوميت خود براى عالم است. در مقابل، علم حصولى است كه علاوه بر آن مناط معلوميت غير نيز هست. اين تعريف با حقيقت علم حضورى كه امرى وجودى است تناسب بيشترى دارد؛ زيرا كاشفيت اصلى ترين ويژگى هستى شناختى هر علمى است و علم حضورى چيزى جز وجود و حضور معلوم براى عالم نيست. علم چيزى جز كشف معلوم براى عالم نيست و كشف با حضور، و حضور با وحدت يا اتحاد حاصل مى شود. از اين رو هر جا وحدت يا اتّحادى باشد، علم حضورى نيز محقق است. اقسام گوناگون وحدت موجب مى شوند اقسام متعددى همچون علم به ذات، علم به صفات، علم به اعراض و حالات، علم به قوا و مراتب وجودى خود، علم به بدن و... براى علم حضورى رقم خورد.

 

كليدواژه ها: علم، علم حضورى، اتصال، اتحاد، چيستى، ادراك حسى.

سال انتشار: 
9
شماره مجله: 
35
شماره صفحه: 
45

علم و ادراك و نحوه تشكيل آن

سال ششم، شماره دوم، زمستان 1387، 131ـ163

غلامرضا فدايي[203]

چكيده

اين مقاله با قبول موجودات جهان به عنوان موجودات عيني و واقعي و با قبول اينكه اشيا در فرديت خويش داراي تشخّص و تعيّن هستند و به عنوان اموري خارجي قلمداد مي‏شوند، و همچنين با قبول اينكه آنچه ما ادراك مي‏كنيم هماني است كه در خارج وجود دارد، به تبيين مراحل ادراك و ايجاد علم مي‏پردازد. اين مقاله شناخت واقعيت را متشكّل از پنج مرحله مي‏داند كه دو مرحله اول آن فارغ از هرگونه توصيف شناخت‏شناسي (معرفت) است و مقدّم بر تلاش ذهن براي استخدام كلمات و صفات براي توصيف ويژگي‏هاي نوعي واقعيات است. در واقع، آن چيزي كه در اولين برخوردهاي انسان با جهان مطرح مي‏شود صِرف موجوديت شي‏ء (پديده) و اين‏هماني آنچه با علم حضوري ادراك شده با واقعيت خارجي است. حضور اوليه موجودات خارجي در نزد نفس، همانند زماني است كه انسان هنوز زباني را جز زبان اشاره نياموخته است؛ ولي قطعا واقعيت خارجي را مي‏شناسد. در مرحله بعد، نام‏گذاري و سپس طبقه‏بندي براي سهولتِ بازيابي مطرح مي‏شود. زبان و منطق، در اين مرحله جاي مي‏گيرند.

 

كليدواژه‏ها: ادراك، علم، حضور، انطباع، تصور، هستي‏شناختي، معرفت، شناخت‏شناسي.

سال انتشار: 
6
شماره مجله: 
22
شماره صفحه: 
131

پيشينه علم حضورى در سنّت فلسفه اسلامى

سال هشتم، شماره دوم، زمستان 1389، 95ـ123

محمّد سربخشى*

چكيده

موضوع «علم حضورى» جنبه‏هاى گوناگونى دارد. يكى از اين جنبه‏ها بررسى تاريخى علم حضورى و بازكاوى نگاه فلاسفه گذشته است. پرسش از اينكه علم حضورى يكى از آموزه‏هاى جديد فلسفه اسلامى است يا سابقه‏اى ديرين دارد؛ و در صورت مثبت بودن پاسخ بخش دوم سؤال نقش فيلسوفان گذشته در آن چه بوده است، مهم‏ترين سؤالاتى است كه در اين مقاله مورد بررسى قرار گرفته است.

روش ما در بررسى اين سؤالات مراجعه به منابع اصيل فلسفه اسلامى و تحليل آراء فلاسفه مهم اين سنّت بوده است. بديهى است برداشت ما از مطالب قدما متأثر از يافته‏هاى جديدى است كه متأخرّان بر حرف‏هاى قدما اضافه كرده‏اند.

نتايج حاصل اين پژوهش عبارت است از: توجه فيلسوفان ـ از همان ابتدا ـ به موضوع علم حضورى و تفكيك آن از علم حصولى، و دانستن احكام خاصّ علم حضورى. ضمنا يكى دانستن تعقّل و علم حضورى، از طرف فيلسوفان مسلمان دست‏كم در برخى از مصاديق، از ديگر نتايج اين پژوهش است.

كليدواژه‏ها: علم، حضور، علم حضورى، تعقّل، فارابى، ابن‏سينا، شيخ اشراق، ملّاصدرا، فلسفه اسلامى.

سال انتشار: 
8
شماره مجله: 
30
شماره صفحه: 
95

نگاهى به «نفس» و «ذهن» و نقش آنها در ادراك / غلامرضا فدائى

سال هفتم، شماره دوم، زمستان 1388، 41ـ70

نگاهى به «نفس» و «ذهن» و نقش آنها در ادراك

غلامرضا فدائى1

چكيده

در مقاله حاضر، از اهميت علم و ادراك سخن مى‏رود و بر نقش نفس و ذهن در اين زمينه تأكيدمى‏شود. با اينكه نفس شريف‏ترين عنصر ذاتى و واقعيتِ وجودى انسان است، امّا به نظر مى‏رسدقدر آن مجهول مانده است. نفس نه تنها با قلب و عقل، بلكه گاه با ذهن نيز مترادف گرفته مى‏شود.ادّعاى نگارنده اين مقاله آن است كه اهميت نفس از ذهن بيشتر است و در واقع، بين آن دو، رابطهعموم و خصوص مطلق وجود دارد. با در نظر گرفتن نقش ارزنده نفس، مى‏توان گفت كه: «علم»حضور معلوم و يا اعيان خارجى در نزد نفس است. هم‏زمان، ذهن انعكاسات اعيان خارجى رادريافت و ثبت مى‏كند و موجود ذهنى را تشكيل مى‏دهد كه اين موجود به نوبه خود، در حضورنفس قرار مى‏گيرد و ادراك مى‏شود. بنابراين، نفس با اشراف بر اعيان خارجى از يك‏طرف و بااشراف بر موجود ذهنى از طرف ديگر ـ هم‏زمان ـ دو كاركرد دارد و موجود عينى و ذهنى را ادراكمى‏كند. بديهى است كه موجود ذهنى برگرفته از موجود خارجى، و موجود خارجى نيز قائم به خودو مستقل از ذهن آدمى است. حكم، به مثابه عمل نفسانى، در تأييد اعيان خارجى و نيز انعكاساتذهنى نقش دارد.

كليدواژه‏ها: علم، ادراك، هستى‏شناسى، فعل، كيف، جُدَه و ملك، حضور، نفس، ذهن.

سال انتشار: 
7
شماره مجله: 
26
شماره صفحه: 
41

منزلت عقل و وحى در هندسه معرفت بشرى: تحليل و بررسى ديدگاه آيتاللّه جوادى آملى درباره منزلت عقل در هندسه معرفت دينى / محمد فنائى اشكورى

سال ششم، شماره چهارم، تابستان 1388، 37ـ 66

جايگاه عقل و وحى در هندسه معرفت بشرى:

تحليل و بررسى ديدگاه آيت‌اللّه جوادى آملى در كتاب «منزلت عقل در هندسه معرفت دينى»

محمّد فنائى اشكورى

چكيده

تاريخ انديشه بشر گواهى مىدهد كه پرسش كهن از نسبت عقل و ايمان يا علم و دين، همواره به دنبال پاسخهايى تازه بوده است. كوشش براى فهم نسبت اينها، به ويژه براى ديندارانى كه در عصر شكوفايى علم مىزيند و در چنين عصرى مدّعى ساماندهى زندگى فردى و جمعى انسان با بهرهگيرى همزمان از علم و ديناند، ضرورتى اجتنابناپذير است. حكيم متألّه و مفسّر معاصر، آيتاللّه جوادى آملى، از عالمانى است كه با عنايت به اين ضرورت، اهتمامى بليغ به طرح اين مسئله ورزيده و تأمّلاتش را در اين باب عرضه نموده است. از نگاه اين حكيم، عقلْ جزئى از دين است، نه در مقابل آن. بنابراين، فرض ناسازگارى آنها نامعقول است. آنچه ممكن است در آغاز روى دهد تعارض عقل و نقل است كه راهحلهاى آن از ديرباز در علوم و معارف اسلامى مطرح بوده است. نوشتار حاضر كوششى است براى فهم، تحليل، و نقد نظريه استاد جوادى آملى در اينباره.

كليدواژهها: عقل، نقل، وحى، ايمان، دين، معرفت دينى، علم، اسلامىسازى علم، مكتب تفكيك.

سال انتشار: 
6
شماره مجله: 
23
شماره صفحه: 
37
محتوای تغذیه