سال دهم، شماره دوم، زمستان 1391ـ 51ـ74
عسكرى سليمانى اميرى*
چكيده
فلسفه از «موجود» بحث مى كند؛ موجود معمولاً به وجود و ماهيت تحليل مى شود. فيلسوفان، با تأمّل در وجود و ماهيت، اصالت را به وجود داده اند. عدّه اى از آنها وجودها را متباين دانسته اند؛ ولى حكماى متعالى به تشكيك در وجود روى آورده، و تباين در وجودها را نفى كرده اند. از سوى ديگر، اهل معرفت وجود را واحد شخصى دانسته اند.
ملّاصدرا، با تأمّل ژرف تر، كثرت وجود را به مظاهر حقيقت وجود برگردانده و حقيقت وجود را كه همان وجود خداست، مانند اهل معرفت، يك واحد شخصى دانسته است. از اين رو، كثرت تشكيكى را به وجودهاى معلولى برگردانده كه مظاهر آن حقيقت اند و بين حقيقت وجود و مظاهر او تشكيك نيست، مگر به اعتبار. ادعاى اهل معرفت كه حقيقت وجود واحد شخصى است و مابقى مظاهر اويند، از سه راه قابل اثبات است: اوّل از راه بى نهايت بودن واجب الوجود؛ دوم از راه عين الربط بودن ماسواى واجب به او؛ و سوم از راه تعريف تشكيك و خاصيت واجب بالذّات. بنابراين، فلسفه ملّاصدرا كه از اصالت وجود آغاز شده و به وحدت شخصى وجود رسيده، وجودات متكثّر را مظاهر آن واحد شخصى دانسته است.
كليدواژه ها: تباين وجود، تشكيك وجود، وحدت شخصى وجود، واجب الوجود، حقيقت وجود، وجود مطلق.