سال نهم، شماره دوم، زمستان 1390، 85ـ113
ابوالفضل ساجدى*
چكيده
حقيقت معنا چيست؟ مقولهاى ذهنى است يا خارجى؟ و يا امرى متفاوت با آن دو؟ چه رابطهاى است ميان معنا و كاربرد؟ اينها برخى از پرسشهاى كليدى در باب هستىشناسى معنايند. شناخت حقيقت معنا، گامى بنيادين براى تحليل انواع گزارههاست. در تبيين ماهيت معنا، آراى متفاوتى ميان فيلسوفان به ويژه فلاسفه زبان در غرب مطرح است. برخى معنا را همان مصداق، و برخى آن را رابطه ميان لفظ و مصداق مىدانند. جمعى از جمله جان لاك، معنا را تصور يا نوعى ايده ذهنى برمىشمارند. كسانى نيز حقيقت معنا را در واكنشهاى رفتارى و خارجى افراد به كلمات جستوجو مىكنند. ويتگنشتاين در مرحله اوليه زيست فلسفى خود بر «نظريه تصويرى معنا» تكيه داشت؛ اما بعدها ديدگاه كاربردى يا ابزارى معنا را مطرح كرد. جان آستين نيز همچون ويتگنشتاين تكيه خود براى تحليل معنا را بر كاربرد قرار داد. در ميان انديشمندان اسلامى، علماى اصول، اغلب در بحث از حقيقت وضع و رابطه آن با موضوعٌله به اين مسئله پرداختهاند.
در نوشتار پيشرو پس از تبيين و ارزيابى ديدگاهها، نظر برگزيده را بيان مىكنيم. بر اين اساس، معنا همان صورت ذهنى است، بدون لحاظ ذهنيت. به عبارت ديگر، معنا مساوى محكى يا معلوم بالذات است كه در برابر مفهوم (حاكى) و مصداق (معلوم بالعرض) است.
كليدواژهها: هستىشناسى، معنا، نظر به مصداقى، ويتگنشتاين متقدم، كنش گفتارى، جان آستين، علم اصول، وضع و موضوعٌله.